فایل ورد کامل مقاله جامع درباره خلاقیت؛ تحلیل علمی مبانی روانشناختی، اجتماعی و راهکارهای پرورش نوآوری


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
فایل ورد و پاورپوینت
20870
4 بازدید
۹۹,۰۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

 فایل ورد کامل مقاله جامع درباره خلاقیت؛ تحلیل علمی مبانی روانشناختی، اجتماعی و راهکارهای پرورش نوآوری دارای ۱۲۳ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد فایل ورد کامل مقاله جامع درباره خلاقیت؛ تحلیل علمی مبانی روانشناختی، اجتماعی و راهکارهای پرورش نوآوری  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی فایل ورد کامل مقاله جامع درباره خلاقیت؛ تحلیل علمی مبانی روانشناختی، اجتماعی و راهکارهای پرورش نوآوری،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن فایل ورد کامل مقاله جامع درباره خلاقیت؛ تحلیل علمی مبانی روانشناختی، اجتماعی و راهکارهای پرورش نوآوری :

مقدمه
تردیدی نیست که مهم ترین نقشی که والدین می توانند در تربیت کودکان خود ایفا کنند پرورش توانائی خلاقیت آنهاست زیرا خلاقیت به نحو بلامنازع عامل کلیه پیشرفت های بشری است و امکان بروز خلاقیت افراد وقتی مهارت ها و انگیزه خلاقیت در کودکی پرورش یابد بسیار بیشتر است. شاید از آن مهم تر این واقعیت این است که چنان که بسیاری از روانشناسان تاکید دارند خلاقیت و سلامت روح وروان همراه و همگام اند. بدین ترتیب شاید به جرات بتوان گفت خلاقیت کلید طلائی خوشبختی است.

شوخ طبعی برجسته ترین رفتار مغز انسان است.
من این مطلب را پیش از این بارها گفته ام و دوباره می نویسم بدون این که قصد تحریک داشته باشیم.موضوع از نظر من بسیار جدی است.شوخ طبعی بهتر از هر رفتار ذهنی دیگر ماهیت سیستم اطلاعاتی را که سبب می شود نشان می دهد.این یک “سیسیتم اطلاعاتی خودسامان ” است.
شوخ طبعی نه فقط ماهیت این سیستم را به روشنی معین می کند، بلکه نشان می دهد که ادراک شکل گرفته در یک جهت چگونه ممکن است به طور ناگهانی در چهت دیگری تغییر شکل دهد.این امر جوهر خلاقیت است و بعداً در این بخش آن را مورد کاوش قرار خواهد داد.
بی توجهی به شوخ طبعی از سوی فیلسوفان ، روانشناسان، دانشمندانِ ارتباطات و ریاضیدانان به سیستم های غیرخطی و ناپایدار(نظریه بی نظمی و نظریه فاجعه۳ و غیره) علاقه مند شده اند.لازم است دو نوع سیستم بسیار گسترده اطلاعاتی یعنی سیستم های منفعل و سیستم های فعال را از هم متمایز کنیم.

در سیستم های منفعل، اطلاعات و سطح ثبت آنها، بی حرکت یا منفعل اند.تمام فعالیت ها از یک سامانده بیرونی است که اطلاعات را منتقل می کند و آن را به حرکت در می آورد اما در یک سیستم فعال اطلاعات و سطح ثبت آنها فعال اند و اطلاعات خود را بدون کمک سامانده بیرونی سامان می دهند.به این دلیل، چنین سیستم هایی را خودسامان می گویند.

میزی را در نظر بگیرید که روی آن چند توپ کوچک قرار دارد، به شما گفته شده است که توپ ها را در دو ردیف مشخص مرتب کنید.این کار را آغاز می کنید.پس شما سامانده بیرونی هستید.شکل های ۱-۱ و ۱-۲ حالات پیش و پس از فعالیت ساماندهی شما را نشان می دهد.فرض کنید به جای میز دارای سطح صاف، دو شیار موازی، مانند شکل ۱-۳ ، روی آن تعبیه شده باشد.اگر توپ ها را به طور تصادفی روی میز می انداختند، توپ ها کاملاً توسط خودشان در دو ردیف منظم در کف شیارها قرار می گیرند.در این حالات شما به عنوان سامانده بیرونی عمل نمی کنید.نیازی به این کار نبود، زیرا این سیستم حالا یک سیستم خودسامان است.

البته اعتراض خواهید کرد که سازنده شیارها سازمانده واقعی سیستم بوده است.کاملاً درست است، ولی فرض کنید که توپ های پیشین در نتیجه برخورد با میز، این شیارها را به وجود آورده باشند، از این پس یک سیستم خود سامان واقعی خواهیم داشت.
نیازی نیست که مثال دیگری را جستجو کنیم.بارش باران روی قطعه زمینی طبیعتاً جوی ها را به وجود می آورد، پس از این که آنها برای نخستین بار به وجود آمدند، پس از این که آنها برای نخستین بار به وجود آمدند، بارش بعدی به این جوی ها و رودها هدایت می شود.بنابراین، در اثر باران آبراه هایی به وجود می آید که مسیر باران های بعدی را تعیین و آنها را گردآوری و سازماندهی می کند.
در سال ۱۹۶۹، من مدل یک حوله را که روی آن چند قاشق جوهر ریخته شده با یک ظرف کم عمق ژلاتین که روی آن چند قاشق پُر جوهر داغ ریخته شده بود مقایسه می کردم.حوله نشان دهنده سیستم منفعل است و رنگ جوهر درست در همان جایی که ریخته شده بود باقی می ماند، ولی جوهر گرم ژلاتین را حل می کند و به زودی مجراهایی مانند مسیرهای ایجاد شده به وسیله باران، در قالب ژلاتین تشکیل می دهد.ژلاتین امکان داده است که جوهر وارد شده خود را در مجراها یا رشته ها سامان دهد.

در کتاب ساز و کار ذهن(۱۹۶۹) و همچنین در کتاب حق با من است، شما اشتباه می کنید به تفصیل شرح داده ام که شبکه های عصبی مغز چگونه امکان می دهند که اطلاعات وارد شده را به وضع موقتاً پایداری در آورند تا برای تشکیل رشته پشت سرهم قرار گیرند.در این امر معجزه و رمز و رازی وجود ندارد، این پدیده رفتار ساده شبکه های عصبی است این ایده ها ابتدا در سال ۱۹۶۹ ارائه شدند و پس از آن، افرادی مانند جان هوپفیلد۱ در «موسسه فن آوری کالیفرنیا»۲ ، که در سال های ۱۹۷۹ شروع به نگارش این گونه سیستم ها کرد، آن را تکمیل کردند.

به راستی، پروفسور «موری جل مان»۳، برنده جایزه نوبل برای کشف کوراک۴، روزی به من گفت که در کتاب ساز و کار ذهن این گونه سیستم ها هشت سال پیش از آنکه ریاضیدانان به آن برسند شرح داده شده بودند.
کسانی که مایل اند مشروحاً بدانند که شبکه عصبی ساده چگونه می تواند به اطلاعات امکان دهد که خود را به صورت الگوهایی سامان دهد، باید دو کتاب یاد شده و نیز سایر کتاب های این رشته را بخوانند.موضوع از این قرار است که در سیستم، اطلاعات وارده یک رشته فعالیت را تشکیل می دهند و این رشته فعالیت به موقع خود به نوعی مسیر ترجیحی یا الگو تبدیل می گردد.شیمیدانان دستگاه عصبی و کارشناسان فیزیولوژی دستگاه عصبی درباره آنزیم های دست اندرکار این فرآیند بحث خواهند کرد ولی در تصویر کلی (با توجه به جنبه های گسترده آن) تغییری رخ نخواهد داد.

چنین الگوهایی که پیشتر تهیه شده اند بسیار سودمندند ، زیرا به ما امکان می دهند که اوضاع را بشناسیم.وقتی الگویی به کار گرفته شد، آن را دنبال می کنیم و اوضاع را مطابق تجربه پیشین می بینیم.در شکل ۱-۴ ، الگوی ساده ای ارائه شده است.
مشکل موجود در سیستم الگوهایی ساده این است که به تعداد زیادی الگو وجود خواهد داشت که باید تمام وضعیت آنها را مورد بررسی قرار گیرد.هر وضعیت جدیدی که به الگوی موجود مستقیماً هدایت نشد، ناگریز باید از نو تجزیه و تحلیل شود.مغز این مشکلات را به روش ناگریز بسیار ساده ای حل می کند.
الگوها، مانند رودخانه ها، الگوها، آبگیر گسترده ای دارند، یعنی هر فعالیت در درون آبگ

یر ناپایدار است و به سوی الگوی تشکیل شده هدایت خواهد شد.این امر مستقیماً از رفتار ساده ای پیروی می کند.آن چه رایانه به سختی انجام می دهد (شناسایی الگو)۱مغز به فوریت و به طور خودکار انجام می دهد.آبگیر به صورت نوعی قیف در شکل ۱-۵ نشان داده شده است.از این رو، ما هر وقت به جهان نگاه می کنیم فقط آمادگی داریم آن را برچسب الگوهای موجود خود که در شکل ۱-۶ نشان داده شده است ببینیم.
این همان چیزی است که ادراک را چنین نیرومند و سودمند می سازد.ما، به ندرت گیج و سردرگم می شویم، می توانیم اکثر وضعیت ها را بشناسیم، همچنین به این دلیل تحلیل اطلاعات ایده های جدیدی به بار نمی آورد، مغز تنها می تواند آن چه را که برای دیدن آماده شده است(الگوهای موجود) ببیند.از این رو، داده ها را تجزیه و تحلیل می کنیم فقط می توانیم ایده از پیش داشته را بگزینم.این نکته مهمی است که بعداً مورد بحث قرار خواهیم داد.
نکته ای که می خواهیم مطرح کنم این است که این رفتار الگوسازی و استفاده از الگوی شبکه های عصبی مغز شگفت آور است، بدون آن زندگی ناممکن خواهد بود.ادراک فرآیند تشکیل و استفاده از این الگوهاست.
ولی اگر الگوهای جانبی، مطابق شکل ۷-۱ وجود داشته باشد، چه پیش می آید؟
آیا مجبوریم بایستیم و هر مسیر جانبی را مورد بررسی قرار دهیم؟ اگر مجبور به این کار بودیم زندگی به طور امکان ناپذیر کند می شد.در عمل این امر هرگز پیش نمی آید، زیرا اعصاب به گونه ای قرار گرفته اند که مسیر غالب مسیر دیگر را چنان می بندد که گویی در آن لحظه مسیر دیگری وجود ندارد.بنابراین در مسیر اصلی با اعتماد کامل پیش می رویم.
اگر قرار بود از نقطه دیگری وارد مسیر جانبی شویم، در این صورت راه جانبی را طی می کردیم و به نقطه آغاز برمی گشتیم.این فرآیند در شکل ۱-۸ نشان داده شده است.
اکنون می رسیم به بی تفاوتی کلاسیک الگوها.چنانکه در شکل ۱-۹ نشان داده شده است، مسیر B به A بسیار مستقیم است ولی مسیر A به B ممکن است قدری پیچ در پیچ باشد_شکل ۱-۹) .دقیقاً همین پدیده بی تفاوتی است که باعث شوخ طبعی و خلاقیت می شود.
در گفتن یک نکته طنز در مسیر اصلی حرکت می کنیم.ولی ناگهان تغییر مسیر داده و در انتهای مسیر جانبی قرار می گیریم و بلافاصله مسیر مورد نظر را می بینیم.
« اگر من با تو ازدواج کرده بودم، در قهوه تو زهر می ریختم».

«و اگر من با تو ازدواج کرده بودم، آن قهوه را می خوردم».
( این داستان منسوب به وینسون چرچیل۱ و لیدی آسکویت۲ است ولی پایان کار نامعلوم است.)
آزارطلب۳ به آزارگر۴ گقت: «خواهش می کنم مرا بزن».
آزارگر در حالی که از این گفته لذت می برد، پاسخ داد: « نه».
آزارطلب گفت: «از شما بسیار متشکرم».
در هر دوِ این مثال ها ذهن به یک مسیر می رود، سپس از لحظه ای مکث به راه

دیگری که در شکل ۱ – ۱۰ ارائه شده، بر می گردد.
هنگام برگشت به صندلی خود در هواپیما سرم به لاکر‌(قفسه باروبنه) خورد؛ وقتی نشستم، فرد کناری من گفت: « سر من هم به قفسه خورد، فکر می کنم خیلی پایین نصب شده است».
در پاسخ گفتم « برعکس، مشکل این است که به قدر کافی بالا نصب شده است.»
در این گفتگو، شوخ طبعی در کار نیست، ولی همان تغییر مسیر ناگهانی در ادراک وجود دارد، که اتفاقاً معنی داده است.اگر قفسه واقعاً پایین است، شما آن را می بیند و سر خود را خم می کنید.اگر قفسه واقعاً در بالا قرار دارد، فرقی نمی کند که سر خود را خم کنید.ولی اگر قفسه در سطحی قرار دارد که فکر نمی کنید نیاز به خم کردن باشد، در این صورت آن را خم نمی کنید و به قفسه می خورد.
مدل برای خلاقیت
مدل شوخ طبعیِ الگوی بی تفاوتی، مدل خلاقیت نیز هست.توالی زمانی تجربه ما مسیر عادی ادراک ما را تعیین می کند.اشیا را به گونه معینی می بینیم، انتظار داریم کارها به گونه معینی انجام شوند.اگر به دلیلی ترتیبی بدهیم که از مسیر اصلی به مسیر جانبی وارد شویم، بنابراین می توانیم به نقطه آغاز برگردیم و به «بینش» خلاق یا ایده نو، مطابق شکل ۱-۱۱ ، برسیم.
ولی چگونه می توانیم به « نقطه ایده» در مسیر جانبی برسیم؟ یعنی درست به همان جایی که شیوه های تحریک وارد عمل می شوند.این شیوه ها به ما کمک می کنند تا از مسیر اصلی بگریزیم و احتمال رسیدن به مسیر جانبی را افزایش دهیم و این عمل اساس گریزاندیشی است.
واژه «گریز» به حرکت در مسیرهای جانبی به جای حرکت در مسیر الگوهای تفکر عادی اشاره

دارد.
با استفاده از همین مدل نیز می توانیم دریابیم که چرا هر ایده خلاق ارزشمند باید همواره در بازاندیشی منطقی باشد.اگر قرار باشد که به منظور خلق «ایده نو» در نقطه c، از مسیر اصلی بیرون بجهیم، در این صورت به هیچ وجه نخواهیم توانست آن ایده را با سیستم ارزشی موجود خود متناسب سازیم.راهی جز این نداریم که بگوییم این ایده یا واقعاً جنون آکیز است و یا با حالت موجود دانش، مغایرت دارد.بنابراین، تنها ایده هایی را می توانیم شناساسیی کنیم که با گذشته ما ا

رتباط منطقی دارند.بنابراین، چنین نتیجه گرفته می شود که همه ایده های خلاق با ارزش باید در بازاندیشی منطقی باشد.به زبان ساده: کلمه «ارزشمند» به طور خودکار به معنی منطقی بودن در بازاندیشی است.
به طور خلاصه، مغز دستگاه عجیبی است، برای این که امکان می دهد که اطلاعات وارده خود را به صورت الگوهایی ساماندهی کنند.به محض شکل گیری این الگوها، یا نواحی آبگیری وسیعشان، ما این الگوها را در فرآیندی به نام ادراک به کار می گیریم.این الگوها بی تقارن اند، این بی تفاوتی هم موجب شوخ طبعی و هم خلاقیت می شود.
این امر نیاز منطقی به خلاقیت است یعنی منطق سیستم های الگویی خودسامان.دلایل بیشتری برای نیاز به خلاقیت وجود دارد.برای برخی افراد باید دلایل بیشتری آورد که فهم آنها آسان تر باشد.خوانندگان دقیق توجه خواهند داشت که دلایل دیگر در واقع بازگویی همان دلایل در زمینه ای دیگر است.
تله توالی زمانی
سیستمی را در نظر بگیرید که اطلاعات را در طول زمان گردآوری می کند.همه اطلاعات نه یکباره بلکه کم کم وارد سیستم می شوند.تصور کنید که سیستم در هر لحظه سعی می کند تا از اطلاعات موجود به حداکثر استفاده کند.بدیهی است که این نوع سیستم شبیه افراد، بنگاه ها، شرکت ها، مؤسسات فرهنگی و غیره است.اطلاعات در طول زمان گردآوری می شود و سیستم می کوشد تا بهترین استفاده را از آنچه به دست آمده حاصل کند.

برای روشن شدن موضوع، می توانیم بازی ساده ای را طرح کنیم که در آن هر زمان یک حرف عرضه می شود.ما باید هر بار کلمه معنی داری بسازیم.
– حرف اول A.
– به دنباله آن حرف T، که کلمه AT را می سازد.
– با حرف بعدی R، به آسانی کلمه RAT را می سازیم.
حروف نشان دهنده اطلاعات وارده و مجموع اطلاعات موجود است که برای ساختن کلمه ای به کار می رود.
– حرف بعدی B است که با آن می توان کلمه RATE را ساخت.
– حرف G پس از اینها می آید که با افزودن آن کلمه GRATE. ساخته می شود.
تا اینجا اطلاعات جدید به آسانی بر هم افزوده شده و ساختار فعلی را تشکیل داده است.
– حرف بعدی T است، افزودن این حرف به حروف پیشین آسان نیست، کلمه جدید را تنها با پس روی و درهم ریختن که ساختار موجود و تبدیل آن به TARGET می توان ساخت.
در این مثال ساده می بینیم که توالی زمانی رسیدن اطلاعات چگونه ساختارهایی را می سازد که باید در هم ریخته شود تا ساختاری به منظور پیوستن به گونه ای متفاوت ساخت شود.این فرآیند تعریف رسائی از خلاقیت است.در چنین سیستمی، بدون خلاقیت نمی توانیم پیش برویم.
این ایراد ممکن است گرفته شود که در هر مرحله باید تمام حروف از یکدیگر جدا شوند سپس حرف جدید به آنها افزوده و کلمه جدیدی تشکیل شود.البته در زندگی واقعی ممکن نیست که تمام مفاهیم، ادراکات ، کلمات و یا نهادهای موجود در هم ریخته شوند تا اطلاعات قدیم و جدید به بهترین شکل ممکن با هم تلفیق شوند.
پس از مدتی، اقلام اطلاعاتی، مانند حروف در بازی فوق قابل جداشدن نیستند.مثلاً مجموعه حرف سازنده RAT مدتی باقی می ماند.و سپس محکم و استوار شده و در مقابل درهم ریختگی مقاومت می کند.ادراکات پایه درست به همین طریق در برابر در هم ریختگی مقاوم اند.
به منظور رهایی از ساختارهای موقتی که به وسیله توالی ویژه تجربه تشکیل شده اند، به خلاقیت نیازمندیم.چنانکه بیان کردم، خوانندگان دقیق در می یابند که اثر توالی زمانی مانند اثر الگو شدن است.توالی زمانی تجربه الگوهای عادی تجربه را تشکیل می دهد؛ برای به هم پیوستن توالی جدید لازم است از این الگوها رهایی یابیم.
اکثر افراد این نکات را می پذیرند.مشکل هنگامی رخ می نماید که شخص گمان کند این کار تنها آراستن مجدد تکه های موجود در قالب جدید است.این کار ممکن است در مدل رومیزی سیستم های اطلاعات انفعالی آسان به نظر آید، ولی در سیستم های اطلاعاتی خود سامان بسیار دشوار است، زیرا اطلاعات دیگر قابل تفکیک نیستند، بلکه به صورت بخشی جدایی ناپذیر از الگو در می آیند.تغییر دادن الگوها به اندازه دادن معنایی کاملاً جدید به یک کلمه در هر زمان که بخ

واهید، دشوار است.کلمات، الگوهای ادراک و تجربه اند.
بنابراین در می یابیم که در هر سیستم خودسامان و در حقیقت در هر سیستمی که در آن اطلاعات جدید به اطلاعات موجود افزوده می شود به خلاقیت نیاز مبرم وجود دارد.
اگر ذهن انسان مانند کتابخانه ای کار کند، اطلاعات جدید را می توان به راحتی در نقشه های خالی جا داد بی آنکه برای ادغام آنها به سیستم موجود تلاش شود.در این صورت، اطلاعات جدید به هدر می رود.البته این کاری است که ما با استفاده نکردن از خلاقیت و ادغام نشدن اطلاعات جدید با اطلاعات قدیم انجام می دهیم.
خلاقیت تنها راهی برای بهتر کردن امور نیست، بلکه بدون خلاقیت قادر نخواهیم بود از اطلاعات و تجربه ای که برای استفاده در دسترس اند کاملاً بهره برداری کنیم و آنها را به شکل ساختارهایی کهنه، الگوهایی کهنه، مفاهیمی کهنه و ادراک هایی بی مصرف باقی گذاریم.
نیاز عملی به خلاقیت
بیمه عمر صنعتی بسیار سنتی است که تحت کنترل سنت و مقررات است.روزی در رون باربارو۱ رئیس بیمه پرودنشیال کانادا۲، که یکی از استفاده کنندگان جدی شیوه گریزاندیشی است، نوعی تحریک به وجود آمد: چرا سود بیمه عمر پیش از مرگ به او پرداخت نشود.
این موضوع به مفهوم « سود زندگی»۳منجر شد، هر بیمه گذاری را که پس از مرگ او قابل پرداخت خواهد بود مستقیماً دریافت کند.این مفهوم موفقیت بزرگی خواهد بود مستقیماً از آن تقلید کردند، زیرا این مفهوم بیمه عمر را با تبدیل بخشی از آن به بیمه بیماری درمان ناپذیر ، بیشتر مورد توجه قرار داد.
تا اندازه ای به دلیل موفقیت این ایده و همچنین مهارت وی در ارائه آن، رون باربارو به زودی به سمت ریاست بیمه پرودنشیال ایالات متحده آمریکا برگزیده شد.
تونی اُریلی۴، مدیریت عامل شرکت هاینز۵، می گوید: برنامه کاهش هزینه آن قدر از نیروی کار در خارخانه فراوری تون ماهی کاست که باعث شد مقدار زیادی گوشت ماهی روی استخوان ها باقی بماند و هدر رود.افزایش کارکنان مجدداً هزینه را بالا برد ولی گوشت به مقدار کافی صرفه جویی شد که توانست افزایش هزینه را تأمین و سود را افزایش دهد.
سنگاپور یکی از کشورهایی است که تصمیم به موفقیت گرفته است.دولت ۲۰% بودجه را صرف آموزش و پرورش می کند.در سال ۱۹۶۵، تولید ناخالص ملی (GNP) سنگاپور ۹۷۰ میلیون دلار بود، و امروز ۲۳ بیلیون دلار است.

هر وقت در سنگاپور سمیناری برگزار می کنم، همیشه افراد بسیاری در آن حضور می یابند.ولی همواره مشکلی وجود دارد.مؤثر بودن سمینار به تعداد شرکت کنندگان، ارائه ایده ها، جایگزینی ها و غیره بستگی دارد.در کشورهای لاتین ، این امر هرگز مشکل ساز نیست، زیرا هر شرکت کننده می داند که عقیده او از بهترین هاست.ولی در سنگاپور کسی پیشنهاد ارائه نمی کند.در موضوعی مانند «خلاقیت» نمی توان به آسانی شخصی را نشان داد و ادعا کرد که او خلاق است.این یک امر غیرمنصفانه و ناارحت کننده است.

من تصمیم گرفتم شیوه «کلمه تصادفی» را به طور رسمی مورد استفاده قرار دهم.کلمه تصادفی از یک فهرست ۶۰ کلمه ای با نگاه کردن به ساعتم و توجه به موقعیت عقربه ثانیه شمار به دست آمد.کلمه «تفنگ» فوراً هدف مشخصی را القا کرد.شما می توانید تفنگی را بی هدف به هوا شلیک کنید و انتظار داشته باشید چیزی را بزنید.از همین موضوع فکر شماره گذاری میزها و مشخص کردن افراد دور میزها با حروف شکل گرفت.بنابراین، من اکنون می توانستم نتیجه را از فرد D مربوط به میز شماره ۱۲ بپرسم.پاسخ شگفت انگیز بود.من بازخوردی را که می خواستیم به دست آوردم.به نظر می آید که شرکت کنندگان خجالتی نبوده اند، بلکه فکر می کردند که جلو افتادن از دیگران کار درستی نیست.شماره گذاری افراد دور میزها به یکباره حالت رسمی به آنها داد و آنها از این که در بازی شرکت داشتند خوشحال بودند.بنتون۱، شرکتی است بسیار موفق در رشته ای که عده زیادی در آن به طور رقابت آمیز فعالیت دارند.این شرکت کار خود را با همکاری سه برادر و یک خواهر در ایتالیا آغاز کرد.یکی از برادران حسابدار معمولی و خواهرشان خیاط بود.امروزه آنها سه هزار فروشگاه در سراسر جهان دارند ارزش و دارایی شرکت دو میلیون دلار است.
موفقیت شرکت به چند طرح قوی بستگی داشت.تولید کنندگان پوشاک، چنانکه مرسوم است پس از تولید تلاش دارند که فروشگاه ها را به خریدن و انبار کردن آنها ترغیب کنند.بنتون به جای این کار تصمیم گرفت با بازکردن فروشگاه های ساده و کوچک خود را به مشتری نزدیک کند.بخش بعدی طرح فروش «رنگ» بود نه «شکل».ی کردند.و اگر خریداران به خرید پوشاک قرمز یا ارغوانی تمایل داشتند، آنها را مطابق سلیقه مشتری رنگ می کردند.رایانه های پیچیده ای پاسخ انعطاف پذیری حتی به صورت قبول سفارشات پستی به مشتری می دادند.
هر یک از این چهار نمونه یک جنبه نیاز به خلاقیت را نشان می دهد.در مورد سمینار سنگاپور، مشکلی وجود داشت بدون آن که راه حل استانداردی برای آن باشد.وقتی که راه حل استانداردی وجود نداشته باشد یا دسترسی به آن امکان پذیر نباشد، در این صورت ممکن است نیاز عملی برای تفکر خلاق وجود داشته باشد.
در مورد فرآوری ماهی تون شرکت هاینز، برنامه کاستن از هزینه اشتباه بود.کاهش هزینه با کاستن از تعداد کارکنان، به امید این که بقیه از عهده کارها برخواهند آمد بسیار آسان به نظر می

رسد.ولی امروز این گونه راه حل ها علاوه بر بی اثر بودن، خطرناک تشخیص داده شده اند.پیش از کم کردن تعداد کارکنان، بازنگری و تجدید ساختار کار ضرروت دارد که این امر ممکن است به خلاقیت نیاز داشته باشد.
مثال بنتون نیروی عظیم ایده‌نو را در صنعتی بسیار رقابت آمیز نشان می دهد.انجام دادن کارهای پیشین به صورت بهتر، کافی نیست بلکه باید آنها را به گونه متفاوتی انجام داد.
مثال پرودنشیال نشان می دهد که حتی در مورد صنعت سنتی نیز این امکان وجود دارد که آفرینش ایده ای نو و توانمند فرصت های جدیدی فراهم کند.
رون باربارو نیازی به طرح ایده ای نداشت و هیچ مسئله مهمی برای حل کردن نداشت، ولی از جمله افرادی است که به وسیله خلاقیت برای گسترش مفاهیم نو به پیش می رود و فرصت هایی را برای خود فراهم می کند.
در اینجا می توان گفت که در دو مورد زیر به خلاقیت نیاز عملی وجود دارد:
۱- در مواردی که به ایده نو نیاز واقعی وجود دارد و بدون آن کاری از پیش می رود ممکن است نوعی مشکل، بحران یا اختلاف در بین باشد.رهیافت های دیگر با شکست مواجه شده اند.که باعث شکست سایر راه حل ها شده است، خلاقیت، تنها امید است.
۲- در مواردی که به ایده‌ نو هیچ نیاز مبرم نیست اما ایده نو، فرصت، مزیت و سود در پی دارد.
کاهش هزینه و برنامه ارتقای کیفیت
کاهش هزینه در بسیاری از سازمان ها در بالاترین الویت قرار دارد.در بسیاری از موارد، تجزیه و تحلیل به تنهایی به کاهش هزینه کمک خواهد کرد.ولی در مواردی طراحی هم ضرورت پیدا می کند.نیاز است که کاری را از نو طراحی کنیم تا با هزینه‌ کمتری انجام شود.آیا شما برای پایین نگاهداشتن هزینه مواد اولیه ارزان تری می خرید یا روش هایی را برای کاهش ضایعات پیدا می کنید تا بتوانید همچنان مواد اولیه مرغوب تری خریداری کنید؟ اشتباه است کاستن از هزینه را فقط یک اقدام تحلیلی بدانیم.

ایجاد تغیرر در چگونگی انجام یک کار ممکن است بسیار مؤثرتر از کم کردن آن کار باشد.شرکتی هزینه زیادی را صر نگهداری و تعمیر موتورسیکلت های خود می کرد.موتورسیکلت را به استفاده کنندگان آنها فروخت و کمک هزینه ای نیز به آنها پرداخت کرد.کاهش هزینه مبلغ قابل توجهی بود.
این نوع ملاحظات در مورد برنامه های ارتقای کیفیت نیز کاربرد دارد.در مواردی ضرورت می یابد که از خلاقیت به عنوان ابزاری برای پیشبرد هدف ارتقای کیفیت استفاده گردد.ممکن است مسائلی وجود داشته باشد که باید حل شود.
همچنین باید به خاطر داشت که انجام دادن کارهای پیشین با کیفیت بهتر ممکن است پاسخ درستی نباشد.امکان دارد ضرورت ایجاب کند که تغییری در کارها داده شود.
برنامه های ارتقای کیفیت ممکن است در بعضی مواقع گمراه کننده باشد، زیرا این برنامه ها ظاهراً با این تصور آغاز می شوند که کار جاری درست است و تنها تنظیم کردن کیفیت ضرورت دارد.
انجام کارهای پیشین با کیفیت بهتر و بهتر، به طور ناگهانی به انجام دادن کاری متفاوت منجر نمی شود.همچنین نباید با بسط کلمه کیفیت به «تأمین نیازها» آن را بی ارزش کرد.ارتقای کیفیت به معنی انجام دادن کار جاری با کیفیت بهتر است.
برنامه متداول دیگر بهبود بخشی «مداوم» است.بدیهی است بهبود ممکن است هرازگاهی به فکر خلاق نیاز داشته باشد.
اگر کاری همیشه به یک شیوه انجام شده است، پس ممکن است فکر خلاقی نیاز باشد تا با آن شیوه مبارزه کند و شیوه بهتری برای کارها ارائه دهد.
«بهبود بخشی» یکی از موارد عمده به کارگیری تفکر خلاق است بعداً به آن خواهم پرداخت.
نکته اصلی این است که هر جا نیاز به تفکر است، به اطلاعات، به تجزیه و تحلیل، و به خلاقیت نیاز استمفاهیم و ادراکات بخش اصلی همه تفکری است که چندان متداول نیست.
مدیریت نگهداری
با این که به ندرت اظهار می کنند، اغلب مدیران به نگهداری و حفظ وضع موجود گرایش دارند.آنها احساس می کنند که شغل آنها راهبری امور و حل مشکلات به هنگام بروز است.نگران شدن درباره تولیدات یا استراتژی یا امور مالی را وظیفه دیگران می دانند.انحراف از این مدیریت نگهداری ریسک بزرگ همراه با امکان شکست خواهد بود.

موفقیت سازمان به میزان داد و ستد یا قرار گرفتن در مرتبه ای مناسب بستگی دارد و حمایت از طرف مدیریت صالح کفایت می کند.
مدیریت نگهداری به شدت به حل مشکلات پیش آمده گرایش دارد.چنانکه هر وقت مشکلی پیش می آید باید حل شود.در این صورت اگر مشکلی نباشد اوضاع رضایت بخش است.
متأسفانه در جهانی سرشار از رقابت، مدیریت نگهداری دیگر مفهوم و معنای کافی را که شاید پیش از این داشته است، ندارد.هنگامی که در جسنجوی راهی برای حفظ و نگهداری وضع و موقعیت کنونی خود هستید، رقیبان سعی دارند از شما پیشی گیرند.

حتی در مدیریت نگهداری هم به منظور حل مشکلاتی که هرازگاهی بروز می کند به خلاقیت نیاز است.خلاقیت در اینجا به عنوان مسکّن عمل خواهد کرد.تسکین موقتی مشکلات هنگام بروز معمولاً بقای سازمان را تضمین نمی کند.
رقابت و فوق رقابت
حتی رقابت کلاسیک نیز در حال تبدیل شدن به بخشی از مدیریت نگهداری است.در زمینه قیمت، کیفیت، توزیع و ارتقا لازم است که پا به پای رقیبان پیش رفت.ضروری است کالایی را متمایز کرد.
در کتاب «فوق رقابت»۱دلیل کافی نبودن رقابت در آینده را مورد بحث قرار داده ام و علت لزوم تغییر جهت دادن به سوی رقابت را توضیح داده ام.
کلمه «رقابت» به معنی « با هم جستجو کردن» است.یعنی شما و رقیبتان در یک مسابقه شرکت دارید.و رفتار شما را عموماً رفتار رقیبانتان تعین می کند.فوق رقابت به معنی «جستجو در سطحی بالاتر از دیگران» یا ایجاد مسابقه ای برای خویش است.معنای آن ایجاد «انحصارات ارزشی» نو است.این انحصارات ارزشی عموماً بر پایه «ارزش های چند جانبه» خواهد بود.مثلاض یک خودرو ذیگر به تنهایی یک قطعه مهندسی شده نیست.ارزش های چند جانبه شامل قدرت خرید، فروش و بیمه کردن آن است.موضوعات فوق ایمنی و حفاظت در برابر سرقت را شمال می شود.ارزش های چندجانبه توانایی پارک کردن خودرو در شهرها را نیز در بر می گیرد.روزی به شرکت خودرو سازی فورد انگلستان پیشنهاد کردم که آنها باید شرکتی را که مالک اکثر پارکینگ های مرکز شهر جزایر بریتانیا است خریداری کنند و این پرکینگ ها را به خودروهای فورد اختصاص دهند.در ژاپن، هوندا و نیسان این ایده را گرفته اند و تعجب ندارد که این ایده را در سراسر جهان گسترش دهند.مرحله اول بازرگانی «فرآورده و خدمات» بود.
مرحله دوم بازرگانی «رقابت» بود.
مرحله سوم بازرگانی« ارزش های چندجانبه» خواهد بود.

فوق رقابت شدیداً به مفاهیم بستگی خواهد داشت.بای ایجاد این مفاهیم به تفکر خلاق توانمند نیاز خواهد بود.
رشته های دیگر
من به طور عمده روی رشته های بازرگانی تمرکز کرده ام، زیرا به تجربه من بازرگانی نسبت به دیگر رشته ها به تفکر خلاق بیشتر نیاز دارد.ولی اکنون این نظر در حال تغییر است.دیگر رشته هایی که مسائلی واقعی و مشکل بودجه دارند، دیر یا زود متوجه خواهند شد که تفکر خلاق عامل اصلی پیشرفت آنهاست.
در حکومت و امور اداری به مفاهیم نو نیاز است.
در اقتصاد مفاهیم نو ضرورت می یابد.

در آموزش و پرورش به مفاهیم نو نیاز است.
در جلوگیری از جنایت مفاهیم نو مورد لزوم است.
در اجرای قانون به مفاهیم جدید نیاز است.
در فراهم کردن مراقبت های بهداشتی مفاهیم نو کارساز خواهد بود.در حل اختلافات مفاهیم نو از ضروریات است.
در حفظ محیط زیست از مفاهیم نو باید استفاده کرد.
در کاستن از فقر جهان سوم نیاز به مفاهیم نو احساس می شود.آیا رشته ای وجود دارد که از تفکر خلاق، مفاهیم نو و ادراکات نو سود نبرد؟
برای فراهم کردن این مفاهیم نو چه باید کرد؟ در برخی رشته ها ابتکارات جالبی وجود دارد، ولی به طور کلی هنوز باور بر این است که تجزیه و تحلیل هوشمندانه، اطلاعات مناسب، استدلال های ماهرانه، کافی خواهد بود.من با این نظر موافق نیستم.
ادراکات نادرست درباره خلاقیت
در چند جای این کتاب، درباره نحوه نگرش به خلاقیت مطالبی را نوشته ام.در جاهای مختلف این کتاب احتمالاً مطالب بیشتری را بعداً اظهار خواهم کرد.گر چه احساس می کنم که جمع کردن این نکات مختلف در یک جا ارزشمند باشد، این کار ممکن است تا حدی تکراری باشد ولی به خودی خود سودمند است.به طور کاملاً آشکار نظرهایی را که اینجا پیشنهاد می کنم عقاید شخصی است که بر پایه سال ها تجربه در زمینه تفکر خلاق و تدریس مهارت های مربوط به آن بنا شده است.
۱- خلاقیت نوعی استعداد طبیعی است و نمی توان آن را به کسی آموخت
این ادراک نادرست به راحتی پذیرفته می شود زیرا همه را از نیاز به انجام کاری در مورد تشویق به خلاقیت خلاص می کند.اگر استعداد فقط به صورت طبیعی وجود داشته باشد آنگاه نیازی به تلاش برای کاری درباره خلاقیت نیست.
به منظور استدلال ، معمولاً به موارد نادر خلاقیت مانند موتسارت۱، اینشتین۲ یا میکل آنژ۳ اشاره می شود.
خلاف نیست اگر بگوییم نیازی به آموزش ریاضیات نیست زیرا نمی توان از طریق آن نابغه ای مانند پوانکاره۴ به وجود آورد.به دلیل آنکه نمی توان تضمین کرد که هر شاگرد ناوزنده پیانو یا ویولُن، یک لیست۵ یا یک «پادروسکی»۶ شود، نباید آموزش دادن پیانو را متوقف کرد.
آیا می توانید یک بیورن بورک۷ یا مارتینا ناوراتیلوا۸ از هر نوآموز تنیس به وجود آورید؟

سطوح بسیار سودمندی از توان ریاضی، نواختن پیانو، لُن و بازی با تنیس وجود دارد، حتی اگر در این زمینه ها نابغه ای وجود نداشته باشد.عده ای از افراد را در نظر بگیرید که برای انجام مسابقه ای صف کشیده اند.سوت به ثدا درآمده و مسابقه در جریان است، یکی اول و یکی هم اخر می رسد، عمل به توان دوندگی طبیعی افراد بستگی دارد.حال تصور کنید شخصی «رولراسکیت»۱ را اختراع می کند و به تمام دوندگان آموزش هایی در مورد ان می دهد.مسابقه دوباره انجام می شود، هر کس نسبت به سرعت پیشین خود می رود ولی هنوز هم یکی اول و یکی آخر می رسد.

اگر در کاری در مورد خلاقیت نکنیم نتیجتاً به طور توانایی خلاق فقط به استعداد «طبیعی» بستگی خواهد داشت.ولی اگر آموزش ، وسایل و شیوه های روشمند فراهم کنیم می توانیم سطح کلی خلاقیت را بالا ببریم.برخی افراد باز هم بهتر از سایرین خواهند بود ولی هر کس می تواند قدری مهارت خلاق کسب کند.بین استعداد و اموزش هیچ گونه تضادی نیست، هر معلم ورزش یا اُپرا می تواند این موضوع را ثابت کند.این که بعضی افراد به طور طبیعی خلاق اند به این معنی نیست که آنها با بعضی آموزش ها و شیوه ها خلاق تر نخواهند شد و نیز به این معنی نیست که افراد دیگر نمی توانند خلاق شوند.

وقتی من برای نخستین بار نوشتن درباره خلاقیت را آغاز کردم ، پنجاه درصد انتظار داشتم که افراد خلاق بکویند که انها به این مطالب نیازی ندارند.درست عکس این اتفاق افتاد، زیرا بسیاری از افرادِ خلاقِ معروف ضمن تماس با من گفتند که بعضی از فرایندها را بسیار سودمند تشخیص داده اند.
منابع خلاقیت
در این بخش می خواهم بعضی منابع سنتی و همچنین دیگر منابع خلاقیت را مورد بررسی قرار دهم.این بررسی ها هم برای قرار دادن شیوه های روشمند گریزاندیشی در برابر دید و همچنین برای ایجاد بعضی لصول علمی درباره تفکر خلاق سودمند است.
معصومیت
معصومیت خلاقیت اختصاصی کودکان است.اگر شما رهیافت معمولف راه حل معمول و مفاهیم معمول مربوط را ندانید ، در نتیجه ممکن است به رهیافت تازیه ای دست یابید.همچنین اگر قیدها و دانستن کارهایی که نمی توان انجام داد، مانع شما نباشد، در این صورت بیشتر آزاد خواهید بود تا رهیافت جدیدی مطرح کنید.

وقتی برادران مون گلفیه۱ نخستین بالن هوای گرم را بالا فرستادند ، آوازه این واقعه ی هیجان انگیز به گوش پادشاه وقت در پاریس رسید و او فوراً به پتانسیل نظامی آن پی برد.آنگاه صاحب منصب ارشد علمی خود ( م – شارل)۲ را احضار کرد و به او دستور داد که بالنی بسازد.این دانشمند بزرگ مغز خود را به کار انداخت.«آنها چگونه توانسته اند این دستگاه ابتکاری را به پرواز درآورند؟» پس از مدتی با گفتن معادل فرانسوی کلمه «اورِکا» (به معنی یافتم) از جا جَست.با خود گفت: «آنها باید از این گاز تازه کشف شده هیدروژن که از هوا سبک تر است استفاده کرده باشند».به این ترتیب ، او اقدام به اختراع بالُن هیدروژن کرد، که نوع کاملاً متفاوتی است.
سال ها پیش، در جنوب سوئد، گروهی از دانش آموزان را گونار وسمن۳، که بعدها مدیر عامل شرکت پرستورپ۴ گردید، دور هم گرد آورد.من به آنها قدری گریز اندیشی تدریس کردم.سپس شماری افراد وابسته به دولت و صنعت از اسکتهلم آمدند که مسائل خود را برای این جوانان مطرح کنند.یکی از مسائل مشکل ترغیب کردن کارگران برای قبول نوبت کاری در روزهای تعطیل دایر

باشد.کودکان با معصومیت خود توصیه کردند که به جای ترغیب کارگران بهتر است کارگران تازه نفسی استخدام کنند که همیشه روزهای شنبه و یکشنبه کار کنند.از قرار معلوم، این ایده مورد آزمایش قرار گرفت و شمار متقاضیان این شغل برای روزهای تعطیل بیش از حد نیاز بود افراد بزرگسال تصور کرده بودند که کسی کار آخر هفته را دوست ندارد به طوری که اتحادیه های کارگران هرگز اجازه این کار را نداده است و غیره.

کودکان می توانند بسیار تازه کار و مبتکر باشند، در عین حال می توانند انعطاف پذیر نیز باشند(چنانکه پیش از این گفتم).آنها می توانند از ارائه روش های دیگر به عنوان جایگزین خودداری کنند.خلاقیت از رهیافت تازه یا معصوم و نه جستجوی رهیافت تازه حاصل شود.
متأسفانه بی خبری و معصومیت را نمی توان در جریان رشد حفظ کرد.معصومیت در رشته اختصاصی خود نیز ناممکن است.بنابراین، نکات عملی حاصل از خلاقیت معصومیت چیست؟
شاید در فرصت های معینی واقعاً باید به حرف بچه ها گوش کنیم.بعید است که بچه ها راه حل کاملی ارائه دهند، ولی اگر شنوندگان آمادگی برداشت اصول را داشته باشند، آنگاه ممکن است نتایج جدیدی به دست آید.
در بعضی فعالیت های کاری مانند خرده فروشی و صنایع موتوری ، به طور سنتی به عاملان آنها تلقین شده است که احساس کنند تمام پاسخ ها را دارند.این احساس وجود دارد که باید در شغلی بزرگ شوی تا در آن سهمی داشته باشی.در این گونه صنایع، نگرش به بیرون و جستجوی ایده ها از بیرون یک اصل است.تازگی این ایده ها ممکن است به حدی باشد که نتوان آنها را از افراد خودی، با هر مقدار تجربه، به دست آورد.

یک اصل عملی مهم به پژوهش مربوط است.طبیعی است که به هنگام ورود به حوزه ای جدید، باید تمام چیزهای مربوط به آن حوزه را خواند.اگر این کار را انجام ندهید نمی توانید از شناخته ها استفاده کنید و وقتتان را با دوباره کاری تلف خواهید کرد.وقتی تمام خواندنی ها را خواندید، دیگر مبتدی نخواهید بود.در دوره مطالعه، مفاهیم و ادراکات موجود را به دست خواهید آورد.ممکن است سعی کنید با این مفاهیم و ادراکات مخالفت کنید و حتی به جهت مخالفت بروید، ولی نمی توانید در برابر این ایده ها معصوم و پاک باشید.دیگر احتمال گسترش دادن مفهومی که قدری با مفهوم سنتی متفاوت است، وجود نخواهد داشت.بنابراین، اگر صلاحیت می خواهید، باید همه چیز را بخوانید ولی اگر تازگی می خواهید ، چیزی نخوانید.
یک راه خروج از این دو راهی خواندن رشته جدید تا حد شناخت آن است.سپس از خواندن دست می کشید و افکار خود را دنبال می کنید.وقتی بعضی از ایده های شخصی خود را گسترش دادید، مطالب بیشتری می خوانید.سپس از خواندن دست کشیده و ایده های خود را مورد بررسی مجدد قرار می دهید، و حتی ایده های جدیدی گسترش می دهید.سپس به عقب برمی گردید و مطالعه خود را تکمیل می کنید.به این طریق احتمال دارد که مبتکر شوید.
وقتی شخصی به سازمان جدیدی وارد می شود آنجا پنجره کوتاهی از تازگی وجود دارد که شش تا هجده ماه معتبر است.پیش از شش ماه، این شخص هنوز اطلاعات کافی برای لمس کار ندارد (مگر آن که کار بسیار ساده ای باشد)پس از هجده ماه ، این شخص آن قدر آلوده فرهنگ محل کار و چگونگی برخورد با کار می شود که امکان (تازگی ناشی از معصومیت وجود ندارد).
باید یادآوری کرد که بعضی شغل های بسیار جدی مانند تبلیغات و تلویزیون در عین حال شغل های ملایمی هستند.در بعضی حوزه های دیگر برای هدایت رفتار، مقررات ثابت یا حتی قوانین بدنی

وجود دارد.از آنجا که این قوانین در رشته های ملایم عملاً وجود ندارد، دست اندرکاران این رشته ها، به منظور ایجاد احساس امنیت بیشتر برای خود مقررات دلخواه بسیاری ابداع کرده اند.اگر همه چیز امکان پذیر باشد، پس شما از کجا می دانید که چه باید بکنید؟ بنابراین، رهنمودهای جدی با سنت به وجود می آیند و افراد خود را مجبور به کار در چارچوب این قواعد خواهند یافت.در این گونه رشته ها، معصومیت مانند بی خبری کنار گذاشته می شود.

تجربه
خلاقیتِ تجربه آشکارا مخالف خلاقیت معصومیت است.بر اثر تجربه در می یبایم چه چیزی مؤثر است.بر اثر تجربه در می یابیم چه چیزی موفق خواهد شد، چه چیزی فروش خواهد رفت.
نخستین طرز عمل خلاقیت تجربه «زنگ ها و سوت ها» است.این ایده، پیش از انجام یافتن اصلاحاتی به منظور جلوه یافتن به صورت ایده ای نو، بسیار مؤثر بود.این کار، نوعی تغییر فرآورده است که پیشتر، در بحث رقابت، درباره آن صحبت شد.
طرز عمل دوم خلاقیتِ تجربه «پسرِ لَسی»۱ است.اگر کاری پیشتر نتیجه خوبی داشته است پس می توان آن را تکرار کرد.اگر فیلم راکی موثر افتاده است، چرا راکی۱ دو و سپس سه، چهار و پنج نداشته باشیم.این طرز عمل شامل تولیدات کپی شده، وام گرفته و شبیه سازی شده است.یک سبک جدید در تبلیغات فوراً مقلدین بسیاری پیدا خواهد کرد.این نوع خلاقیت در آمریکای شمالی، یعنی سرزمینی که در آن به طور قابل توجهی امکان تخلف وجود دارد، بسیار عادی است.اگر می دانید که چیزی مؤثر است به جای آنکه کاری نو ارائه کنید، آن را تکرار می کنید.این کار به علت آن است که هزینه های شخصی شکست بسیار بالاست.لایق بودن یک مدیر با نتیجه آخرین کارش سنجیده می شود.این کار به جای گسترش دادن فرصت های واقعی، فرصت طلبی ایجاد می کند.
طرز عمل سوم خلاقیت تجربه پیاده کردن و به دنبال آن سوار کردن مجدد است.چیزهایی را کا کار کردن آنها محرز است، مثلاً فراورده مالی را به صورت یک فراورده بسته بندی می کنند.وقتی زمان آن می رسد که فراورده جدیدی بسازیم، بسته اولیه را از هم جدا و اجزای آن را به طریق متفاوتی مجدداً بسته بندی می کنیم.معمولاً اجزاء در بین بسته های مختلف مخلوط می شوند به طوری که ترکیبات آنها همیشه در حال تغییر است.
خلاقیت تجربه ذاتاً خلاقیتی با خطر اندک است و در جستجوی تقویت و تکرار موفقیت های گذشته است.خلاقیت های تجاری غالباً از این نوع اند.یک بازده قابل اطمینان از خلاقیت نسبتاً موفق وجود خواهد داشت، ولی به واقع چیز جدیدی وجود ندارد.اگر بنا بود کسی راجع به چیز واقعاً جدیدی بیندیشد، مورد قبول قرار نمی گرفت.زیرا دلیل کافی برای تضمین موفقیت لازم وجود نداشت.چنانکه سام گولدوین۲ زمانی گفت؛ «آن چه ما واقعاً نیاز داریم کلیشه های به کلی نو است».
انگیزش

خلاقیت انگیزش بسیار مهم است، زیرا بیشتر افرادی که خلاق تشخیص داده شده اند خلاقیت خود را از این منبع به دست آورده اند.
انگیزش به معنی میل به صرف وقت تا پنج ساعت در هفته به منظور پیدا کردن راهی بهتر برای انجام کار، در حالی که دیگران شاید برای این کار پنج دقیقه در هفته وقت صرف نکنند.انگیزش به معنی جستجوی راه حل های بیشتر است، هنگامی که دیگران از راه حل بدیهی راضی اند.انگیزش به معنی داشتن کنجکاوی برای جستجوی تبیین است.انگیزش به معنی آزمودن و کسب تجربه در راه جستجوی ایده های نو است.
یک جنبه مهم انگیزش اشتیاق به توقف و نظر انداختن به چیزهایی است که هیچ کس دیگر زحمت نگاه کردن به آنها را به خود نداده است.این فرآیند ساده تمرکز روی امکاناتی که معمولاً قابل قبول پنداشته شده اند، منبع نیرومند خلاقیت است، حتی وقتی که استعداد خلاق ویژه ای برای این تمرکز جدید به کار نرفته باشد.این موضوع آن قدر مهم است که در مورد آن تحت عنوان شیوه های خلاق بحث خواهیم کرد.
بنابراین، انگیزش به معنی صرف وقت و تلاش کردن برای خلاق شدن است.در طول زمان بازدهی این سرمایه گذاری به صورت ایده ها نو و خلاق خواهد بود.
تمام آنچه در مورد استعداد خلاق پذیرفتنی است، بیشتر از انگیزش خلاق نیست، و شکی هم در آن نیست.اگر بتوانیم قدری مهارت های خلاق به انگیزش موجود بیفزاییم، ترکیب آنها می تواند بسیار نیرومند باشد.
داوری تنظیم شده
بین عکاس و نقاش تفاوت وجود دارد.نقاش با رنگ ها، قلم موها، و الهامات در مقابل بوم می ایستدو نقاشی می کند.عکاس با یک دوربین پرسه می زند تا منظره ای یا چیزی نظر او را به خود جلب کند.عکاس با انتخاب زاویه، ترکیب بندی، نور و غیره منظره «مساعدی» را به عکس تبدیل می کند.
خلاقیت «داوری تنظیم شده» شبیه خلاقیت عکاس است.شخص با داوری تنظیم شده ایده ای را به وجود نمی آورد.شخص با داروی تنظیم شده پتانسیل یک ایده را در مرحله کاملاً اولیه تشخیص می دهد.
از آنجا که داروی شخص روی احتمال، بازار و سبک ویژه آن رشته تنظیم شده است، شخص ایده را بر می دارد و آن را به اجرا در می آورد.
اگر چه این نوع خلاقیت فقاد فریبندگی و ارضای خاطر به وجود آورنده ایده هاست، در عمل

ممکن است حتی مهمتر از آنچه هست باشد.ایده ای که گسترش یافته و به اجرا گذاشته شده مهمتر از ایده ای است که فقط به صورت ایده وجود دارد.
بسیاری از افراد که با ایده های ظاهراً نو به موفقیت نائل شده اند، ایده های اولیه خود را از دیگران وام گرفته اند ولی برای بکار بستن آن ایده ها انرژی خلاق به کار برده اند.
توان دریافتن ارزش یک ایده خود عمل خلاقی است.اگر ایده ای نو باشد، در این صورت لازم است نیروی آن ایده را تجسم کرد به افرادی که ایده ها را به این طریق گسترش می دهند باید به اندازه کسانی که ایده ها را ابداع می کنند ارج نهاد.
اتفاق، پیشامد، اشتباه و جنون
تاریخ ایده ها پر از نمونه هایی است که نشان می دهند چگونه ایده های مهم از روی اتفاق، پیشامد، اشتباه یا «جنون» به وجود آمده اند.تفکر سنتی که خلاصه ای از تاریخ است با آن در یک جهت حرکت می کند.سپس چیزی اتفاق می افتد – که نمی توانسته برنامه ریزی شده باشد – و این امر تفکر را به مسیر جدیدی می کشاند و چیز جدیدی کشف می شود.
بسیاری از پیشرفت های پزشکی مرهون پیشامد، اشتباه یا مشاهدات اتفاقی بوده است.نخستین پادزیست (آنتی بیوتیک) وقتی کشف شد که الکساندر فلمینگ۱مشاهده کرد در ظرف آلوده به نوعی کپک گویا باکتری ها از بین رفته اند، پس از آن پنی سیلین کشف شد.فرایند ایمن شناسی را پاستور وقتی کشف کرد که دستیار او باکتری بسیار ضعیف وبا را به اشتباه وارد بدن جوجه ها کرد.این دُز ضعیف ظاهراً آنها را در برابر دُز بیشتر باکتری که بعداً وارد بدن آنها شد، حفظ کرد.
کریستف کلمب حرکت به سوی غرب، به مقصد هند ، را آغاز کرد، زیرا روش محاسبه نادرستی را به کار می برد.او از روش محاسبه نادرست بطلیموس۲ برای اندازه گیری محیط کره زمین استفاده می کرد.اگر از روش درست اِراتوستنز۳ ( که پیش از بطلیموس در اسکندریه به سر می برد) استفاده می کرد، شاید هرگز به این کار دست نمی زد، زیرا می فهمید کشتی های او نمی توانند آذوقه مورد لزوم برای این مسافران را حمل کنند.
تقریباً تمام صنایع الکترونیک (حدود ۱۵۰ میلیارد دلار در سال فقط در ژاپن) مدیون اشتباه

لی دوفرِست۴ است.لی دوفوریست مشاهده کرد وقتی در آزمایشگاه بین دو کره جرقه زده می شود

  راهنمای خرید:
  • لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.