فایل ورد کامل مقاله رابطه جسم و جان؛ تحلیل فلسفی، علمی و روان‌شناختی پیوند میان بدن و روح


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
فایل ورد و پاورپوینت
20870
3 بازدید
۹۹,۰۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

 فایل ورد کامل مقاله رابطه جسم و جان؛ تحلیل فلسفی، علمی و روان‌شناختی پیوند میان بدن و روح دارای ۳۲ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد فایل ورد کامل مقاله رابطه جسم و جان؛ تحلیل فلسفی، علمی و روان‌شناختی پیوند میان بدن و روح  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی فایل ورد کامل مقاله رابطه جسم و جان؛ تحلیل فلسفی، علمی و روان‌شناختی پیوند میان بدن و روح،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن فایل ورد کامل مقاله رابطه جسم و جان؛ تحلیل فلسفی، علمی و روان‌شناختی پیوند میان بدن و روح :

جسم و جان چه رابطه ای با هم دارند؟

از زمانی که انسان خود را شناخته، می داند که هستی او از دو بخش تشکیل شده که از هم جدایی ناپذیرند. اما میان این دو بخش رابطه ای پیچیده برقرار است که هنوز نکات مبهم فراوانی در آن وجود دارد.
در دوران قدیم که انسان از جسم خود آگاهی ناقصی داشت، هرگونه نارسایی در اندامهای حسی و جسمی را به جان و روح نسبت می داد. مثلا اگر عضوی از او درد می گرفت، چنین می پنداشت که خطا یا گناهی مرتکب شده است.
در دوران باستان کاهنان یا جادوگران تا حدی وظیفه پزشکان دنیای نو را به عهده داشتند که با شگردهای “روحانی” جسم بیماران را شفا می دادند. با پیشرفت علوم در دوران جدید بر این دیدگاه ابتدایی مهر “خرافه” کوبیده شد.
دو برداشت و دو گونه شناخت علمی
به طور کلی درباره رابطه جسم و جان، یا به عبارت دیگر ما بین پیکر انسان و حسیات و روحیات او، دو برداشت عام رواج دارد:
برداشت اول این است که دستگاه جسمی انسان، یا آنچه به فیزیولوژی جانوری معروف است، کارکردی مستقل دارد. سلولها و اندامهای بدن وظایف و روابط متنوعی دارند اما به طور کلی از سیستم عصبی یا دستگاه روانی مستقل هستند.
برداشت دوم می گوید که میان زیست جسمانی و عالم نفسانی افراد رابطه ای تنگاتنگ وجود دارد. به عبارت دیگر کار و فعالیت اندام ها و دستگاه های گوناگون جسمی از چند و چون حیات نفسانی آدمی جدا نیست.
مطابق این دو برداشت، با دو گونه شناخت علمی روبرو هستیم: شناختی که جسم انسان را به عنوان پدیده ای مستقل مورد مطالعه و کنکاش قرار می دهد، و شناخت دیگری که مطالعه جسم را بدون تحقیق و کاوش در روح و روان آدمی ناقص می داند.
امروزه بسیاری از دانشمندان به دیدگاه دوم گرایش دارند، یعنی به این اعتقاد رسیده اند که حیات انسان مجموعه ایست مرکب از فعالیت های جسمانی و کنشهای روانی. به عبارت دیگر فعل و انفعالات جسمانی انسان با زیست روانی او پیوندی نزدیک دارد. این رابطه بسیار مبهم و پیچیده و متنوع است، اما با مطالعه و تحقیق می توان به آن نزدیک شد.
نفوذ عالم نفسانی بر جسم انسان
آنچه زمانی تنها حدس و گمان به شمار می رفت امروزه از طرف بسیاری از متخصصان پذیرفته شده است که بیماری ها یا نارسایی های جسمانی با روندهای روانی و عصبی پیوند دارند.
بسیاری از اختلالات روحی یا در بروز بیماری ها مؤثرند یا عامل تشدید کننده به شمار می روند. به نظر می رسد که پزشکان امروز بیش از گذشته به نارسایی های روحی و ناراحتی های عصبی توجه دارند.
آیا شما به این جوانب توجه کرده اید؟ به چگونه ارتباطی میان جسم و جان آدمی معتقد هستید؟ آیا نمونه ها یا شواهدی از رابطه عوالم جسمانی و نفسانی می شناسید؟
اگر در این حوزه ها سؤالی دارید می توانید برای ما بفرستید تا با یکی از کارشناسان مطرح کنیم.
دکتر سعید بهروز که در تهران و کلن (آلمان) مطب دارد، از کسانی است که در زمینه کنش های روحی و تأثیر آنها بر بدن انسان مطالعه کرده است. او به تقاضای بی بی سی به پرسش های خوانندگان صفحه ما جواب داده است.
انسان تنها از حدود ده در صد از کنش های ارگانیسم خود آگاه است. بیش از ۹۰ در صد از فعل و انفعالات بیوشیمیک، ساختاری و روانی انسان خارج از آگاهی و اراده اوست. خاطرات و آموخته ها و عادتهای رفتاری و توانایی های بدنی ما در حیطه ناخودآگاه قرار دارند.
سه سیستم خودکار در ارگانیسم انسانی
در بدن ما سه سیستم هوشمند وجود دارد که خودکار هستند و مستقل از آگاهی ما کار می کنند. این سیستمها عبارتند از: غدد درون ریز یا هرمون ها، سیستم ایمنی بدن و دستگاه عصبی شامل اعصاب سمپاتیک و پاراسمپاتیک. اعصاب سمپاتیک در رابطه با احساسات و هیجانات دنیای بیرون فعال هستند و اعصاب پاراسمپاتیک در ارتباط انسان با درون خودش فعالیت می کنند، مثلا در حالت خواب و استراحت;
هر یک از این سه سیستم به طور خودکار عمل می کنند اما با دو بخش دیگر دارای فعل و انفعالاتی هستند، یعنی هم بر کار یکدیگر و هم بر کل ارگانیسم تأثیر می گذارند. نارسایی یک سیستم کل ارگانیسم را تحت تأثیر قرار می دهد. مثلا استرس یا عصبانیت باعث زیاده کاری اعصاب خودکار شده از یک سو روی قلب و شریانها تأثیر می گذارد و از سوی دیگر باعث بالارفتن برخی از هرمونها مثل کرتیزون و آدرونالین در بدن می شود.
فشار روحی بدن را از حالت تعادل خارج می کند و در نتیجه آمادگی شخص در برابر بیماری ها بالا می رود، و برعکس آرامش و آسایش فرد سیستم ایمنی را تقویت می کند، که در برابر بیماری مقاوم می شود.
ضرورت تقویت سیستم دفاعی بدن
در جواب دوستان: احد از تبریز، ماشا از مونترال، احدی از تهران، علی ابتهاج از تهران و سروش از مهاباد، می توان این نکته را متذکر شد: سیستم دفاعی بدن به آرامش روحی نیاز دارد که از راه فعالیت های ورزشی آرام، قدم زدن در طبیعت، تمرین های یوگا و مدیتاسیون، و تمرین های تمرکز و غیره می توان آن را بالا برد. هیپنوتراپی هم هیپتونیزم درمانی نیز می تواند بسیار مؤثر باشد.
توجه دوستان مصطفی از تهران، شادان از اسلو، سروش از مهاباد، سعید از بوفالو، پولاد از هلند، شهاب از تهران، غزل از اریزونا، کیوان از توکیو، حمید شریفی از گچساران، سام از تایلند، فردین از مزار شریف و آرش از ونکوور را به این مسئله جلب می کنم:
ما سیستم های غیرارادی را خودکار می نامیم، اما خودکار بودن آنها از کجاست؟ به عبارت دیگر این “خود” کیست یا چیست؟
چرا با وجود تمام پیشرفت های علمی، برای بسیاری از بیماری های اتو ایمون (سیسستم ایمنی بدن) در پزشکی کلاسیک و مدرن درمان روشنی سراغ نداریم؟ پاسخ این است که کنترل و هدایت این سیستم های خودکار زیر پوشش ناخودآگاه انسان است.
جسم و روح و روان
هستی بشری از سه بخش جسم و روح و روان تشکیل شده است. ناخود آگاه انسانی تحت تأثیر روح و روان است.
روح بخش ذاتی، گوهری یا نهادین وجود انسان است که با تولد او شکل می گیرد. روان بخش اکتسابی ناخودآگاه است که با تأثیرات خارجی پس از تولد تکوین می یابد. انسان در مراحل رشد و نمو به تدریج فکر و اعتقادات خود را پرورش می دهد.
نفسانیات آدمی یا ضمیر ناخودآگاه بر جسم انسانی تأثیر می گذارد. بنابراین ما به شکل آگاهانه می توانیم از طریق تقویت سیستم های مذکور، می توانیم حتی بدون صرف دارو بر بدن خود تأثیر بگذاریم.
این نکته به پرسش آقای مجید قلیچ خانی از تهران مربوط می شود:
بله، با تلقین و تمرکز مثبت می توان در سیر بیماری ها تأثیر گذاشت و مقاومت بدن را بالا برد. در این عرصه ها هنوز نمی توان اظهار نظر دقیق علمی کرد، اما می دانیم که نباید به دستاوردهای علوم تجربی قناعت کرد، بلکه باید از راه تأمل و تفکر و همچنین پرورش روحی، توانایی های درونی خود را بالا ببریم.
ناتوانی حواس انسانی در درک دنیای بیرون
در پاسخ به دوستانی که راجع به ناشناخته ها یا رازهای هستی پرسیده اند باید نکاتی را عرض کنم:
دستاوردهای تازه فیزیک مدرن یا کوانتومی با پژوهش های تازه بر برخی از عقاید به اصطلاح “غیرعلمی” گذشتگان که از قرنهای پیش رواج داشته، صحه گذاشته است.
ما برای درک و شناخت دنیای خارج فقط پنج حس در اختیار داریم که توانایی های آنها هم خیلی بالا نیست. از این حواس پنج گانه بینایی و شنوایی مهم تر هستند اما این دو قوه هم در دریافت محسوسات جهان پیرامون به شدت محدود هستند.
می دانیم که تنها امواج اکترو مغناطیسی خاصی برای قوه بینایی قابل مشاهده هستند. بسیاری از ابعاد و رنگها و اشکال برای چشم غیر مسلح قابل مشاهده نیستند.
برای قوه شنوایی هم تنها صداهای میان فرکانس های ۲۰ تا ۲۰ هزار هرتس هستیم قابل شنیدن است.
بنابر این آنچه ما از دنیای پیرامون دریافت می کنیم تنها بخش کوچکی از کل واقعیت است. فضای خالی میان االکترون ها و هسته اتم و فضای خالی بین سیارات یا کهکشانها برخلاف تصور، به هیچوجه خالی نیست، بلکه انباشته از عناصر و نیروهایی ست که ما برای دریافتشان گیرنده های لازم را نداریم.
درباره تله پاتی و پیش گویی مطالعات فراوانی انجام شده اما قسمت عمده این پدیده ها از حیطه درک دقیق عملی خارج است.
یک چیزی در وجود انسان هست ماورای قانونهای قراردادی، و یا کشف شده علمی که شاید نام این چیز را بشود روح گذاشت. شاید این یک نوع انرژی باشد یا جزئی از جسم ما که قابلیت تبدیل سریع به انرژی را دارد. من چند سال پیش، یک شب در خواب یکی از دوستانم را دیدم که چند سالی از او بی اطلاع بودم روز قبل از آن هم اصلا فکر یا صحبتی در باره ایشان نشده بود. صبح بیدار شدم با خودم عهد کردم که اگر رویا درست باشد باید امروز یک تلفنی یا خبری از او بشود. من در تهران بودم و او در استانهای جنوبی و شرقی فعالیت میکرد. برای خرید روزنامه بیرون از محل کارم رفتم در یکی از خیابانهای تهران در راه بازگشت دیدم شخصی مرا صدا میزند. وقتی برگشتم در عین ناباوری دوستم را دیدم و بلافاصله یاد عهدی که صبح با خود کرده بودم افتادم. با توجه به سوالاتی که از آشنایان و دوستان پرسیده ام همگی متفق القول بیان کرده اند که صحنه هایی دیده اند که بلافاصله احساس کرده اند آن را جای دیگر دیده اند. من گمان میکنم این صحنه ها را قبلا خواب دیده اند. من خود در دوران کودکی صحنه های اینچنینی بسیاری میدیدم. این اتفاقات و دیدن تصاویر در صورتی که کاملا همان تصاویر دیده شده در خواب باشد کاملا با نظریه نسبیت انشتین قابل توجیه است، چرا که ممکن است جزئی از وجود ما که ماده نباشد خواهد توانست تصاویر قبل و بعد از ما را در اینجا یا هر جای دیگر ببیند. چرا که اگر سرعت این چیز(روح، انرژی، جان و 😉 بیشتر یا مساوی سرعت نور باشد همه این اتفاقات قطعی و واقعی خواهد بود. مصطفی – تهران
بنده در اکثر مواقعی که از لحاظ روحی خسته و ناراحت هستم یا در فضای پرتنش و شلوغ واقع می شوم حالت استرس و ناراحتی روحی بهم دست میدهد به طوری که شدیدا از بوها بخصوص بوی ادکلن و عطر ناراحت میشوم ضمنا سرم گیج میرود. حالت تعریق بهم دست میدهد و سینوسهایم درد میگیرد با اینکه راه بینی ام باز است ولی نفس کشیدن برایم سخت است وقتی قرص ضد اظطراب مثل آلپرازولام میخورم کمی حالم خوب میشود خواهشمندم آقای دکتر مرا راهنمائی نمایند که آیا ناراحتی جسمی من بشرح فوق ربطی به اعصاب دارد؟ احد – تبریز
از آقای دکتر سعید بهروز سؤال دارم که “تلقین” تا چه اندازه در بهبود بیماری های جسمانی و یا حداقل کاهش درد موثراست؟ مجید قلیچ خانی – تهران
سوال من درباره تعامل عوامل فیزیکی با عناصر متافیزیکی است. من دیده ام کسانی در کردستان که کارهایی خارق العاده می کنند (مثلاً شمشیری به تن خود می کنند بدون آنکه اتفاقی بیفتد، و بعداً با مالیدن آب دهان مرشد حتی رد شمشیر هم از بین می رود). چنین چیزی را نمی توان با علمی که بر مبنای فیزیولوژیکی صرف بنا شده توجیه کرد. سؤالم این است که چگونه می توان چنین پدیده هایی را با رویکردی روشنگرانه که به دور از تعصبی خاص باشد توجیه کرد؟ کیوان – توکیو
من حدود ۱ سال پیش در ناحیه قوزک پا درد احساس میکردم که پیش شاید بیشتر از ۱۰ تا متخصص ارتوپدی نشان دادم ولی هیچ کدام نتونستن بفهمند که مشکلِ پای من چیه و نتونستن علت درد را بفهمند. بعد از ۶ ماه این پا درد من در ناحیه قوزک پام به صورتِ یک غده درآمد. وقتی رفتم دکتر با گرفتن عکسِ رنگی گفتن که این یه تومور هستش و باید جراحی بشه . پای منو جراحی کردن و تومور را در آوردن ولی وقتی فرستادنش واسه آزمایش هیچی از این تومور نفهمیدن و گفتن که فقط خوش خیمه ولی علتش معلوم نیست. الآن ۷ ماه از عملِ پای من میگذره و من هر وقت عصبانی میشم به شدت پا درد میگیرم در همون ناحیه قوزک پام که عمل شده و اخیرأ این درد در زمانِ عصبانی شدن به زانوی پای چپ هم زده. میخواستم از آقای دکتر بهروز بپرسم که من چگونه می تونم از دست این پا دردم خلاص بشم؟ البته قابل به ذکر هستش که من هر وقت عصبانی بشم این پا درد من تا یک هفته ادامه دارد. محمد – دبی
آیا از نظر علمی در جهان خارجی نیرو یا منبعی وجود دارد که بر حیات جسمانی ما مسلط باشد و رابطه آن را با جان مشخص کند؟ سعید – بوفالو
تا وقتی جسم انسان سالم و اعضای بدن کار میکند جان یا روان فعال است. وقتی جسم از فعالیت می افتد جان یا روان فرار نمیکند بلکه جسم که عبارت از همان اعضای بدن است دیگر نمیتواند عکس العمل همیشگی خود را انعکاس دهد. یا بعبارت دیگر جان یا روان انعکاس پیکر جسمانی انسان است. بنابران قدامت جسم (ماده) امری حتمی است در غیر آن انعکاس (معنی) بدون ماده خیالی بیش نیست. نظر شما چیست؟ پولاد – هلند
آقای دکتر آیا از دید شما علم فیزیونومی (رابطه شکل ظاهر با خصوصیات اخلاقی) پذیرفتنی است؟ و اصولا تاریخچه این علم از کجا ریشه گرفته؟ عبدالوهاب – مشهد
به ارتباط بین جسم و روان باور دارم. حادثه سختی در زندگیم رخ داده است. با فرزند نه ساله ام تنها زندگی میکنم. یک سال است که در کانادا هستم. چگونه می توانم سلامت روانی و جسمانی خود را بدون وابستگی به دارو حفظ کنم. در پی این حادثه که چند ماه از آن گذشته است با ورزش و مصرف آرام بخش کلونازپام به میزان کم خود را آرام نگه داشته ام و خیلی بهتر شده ام، اما هنوز زود عصبانی می شوم و شاد نیستم. ماشا – مونترآل
اصولا چه تعریفی از جسم و روح می توان ارائه داد؟ مطمئنا چیزی در پس جسم ما باید وجود داشته باشد که احساسات و عواطف از آن نشئت می گیرند و بعید است که بتوان دستگاه عصبی را عامل این قضیه دانست. شهاب – تهران
آیا سلولهای جسم میتوانند بیندیشند؟ به عبارتی دیگر جسم دارای تفکر است؟ زبان جسم چیست؟ تفکر تمام مغزی و ارتباط آن با جسم چیست؟ نظر شما در مورد این جمله چیست ؟ “ما آنی هستیم که میخوریم”؟ آیا احساسات بخشی از روند تفکر است یا نوع خاصی تفکر؟ آیا میتوان جسم را خودآگاه پنداشت؟ کلمه ای را که در زبانهای مختلف برای “جان” انتخاب کرده اند در دیدگاه مردم چه نقشی داشته است؟ کاوه – ایران
روحیه چه تأثیری دارد در درمان غده های سرطانی؟ احدی – تهران
چیزی به نام جان یا روح وجود خارجی ندارد. این تنها یک نامگذاری برای ناشناخته های درون آدمی است. هر چه هست جسم است و قدرت اندیشه و خلاقیت مغز که کاملا معلول علل فیزیکی و شیمیایی است. سؤال من اینست که آیا دلایل فیزیکی در مورد تله پاتی و ارتباط دو مغز از راه امواج پیدا شده یا نه. و اینکه آیا برای پیشگویی توجیه فیزیکی وجود دارد و یا علم هنوز هم به عنوان خرافه یا مساله بی جواب نگاه می کند؟ غزل – آریزونا
من حدود ۲سال است که به بیماری پزوریازیس مبتلا هستم که ظاهرا ریشه عصبی دارد و درمان مشخصی ندارد. اگر ممگن است در زمینه بهبود بیماری مرا راهنمایی کنید. علی ابتهاج – تهران
من در زندان تحت فشار شدید روحی بودم تا حدی که رگهای فرق سرم متورم میشد، فکری مرا آزار میداد تا آنجا که توانایی خوردن را نیز از دست دادم. در این حالت بودم که یکی از دندانهام بشدت شروع به درد کرد. ما امکانات پزشکی محدودی داشتیم. بعد از یک ماه تحمل دندان درد توانستم پزشک را ملاقات کنم و دندانم را کشیدم. آنچه برایم جالب بود و در خاطراتم به عنوان یک کشف از آن یاد کردم این بود که من به طور کامل مسئله آزار دهنده روانم را فراموش کرده بودم. دریافتم که درد جسمانی میتواند در حالتی رنج روحی را از بین ببرد. بعدها حالتهای دیگری را نیز در رابطه بین جسم و روح دریافتم;. شادان – اسلو
آیا انسان موجودی ابدی است؟ بقای روح آنچنانکه ادیان میگویند مورد تایید علم هست؟ حمید شریفی – گچساران
سؤال من از آقای دکتر این است: آیا انسان از دو عامل جسم و جان تشکیل شده؟ اما به نظر می رسد که انسان دارای سه بعد یا سه عامل است: ۱ جسم ۲- جان یا روان۳- روح. و تنها عاملی که انسان را از حیوان متمایز می کند همان روح است. لطفاَ بفرمائید که آیا روح از نظر شما توجیه علمی دارد؟ سام – تایلند
من از آقای دکتر بهروز این سؤال را دارم که در بدن انسان چه چیز باعث وجود علایم حیاتی می شود؟ آیا این روح انسان یا جان اوست که باعث می شود قلب بتپد یا مثلا مغز کار کند؟ بگذارید سوالم رو از جنبه دیگری مطرح کنم: در زمان مرگ انسان آیا عامل اصلی توقف کارایی اعضای بدن جدا شدن روح یا جان از بدن است؟ مرآت – تورنتو
یکی از دوستان ۲۵ ساله هنگامی که در معرض دریافت انرژی قرار می کیرد این علایم را دارد: بدنش سرد می شود. گریه شدید میکند و بلافاصله می خندد. بدنش می لرزد و اینها تا چند روز ادامه دارد. آیا این ارتباط شیطانی است؟ کدام مواد غذایی را باید مصرف کند؟ لیلا – تهران
گذشته از اعتقادات دینی، از نظر علمی چگونه می توان به حیاتی بعد از مرگ معتقد شد؟ آیا چنین چیزی در کار است؟ آیا می توان ثابت کرد که بعد از مردن چیزی از انسان زنده می ماند؟ فردین فرهادی – مزار شریف
من کاملاً معتقد به رابطه جسم و روح هستم. بنده پنج سال است ناراحتی شدید اعصاب و روان دارم و در تمام این مدت از نظر جسمی نیز مریض بوده ام و همه اش پیش دکترها بوده ام و شده بمدت دو ماه لب به غذا نزده ام، اما اگر گاهی روحی شاد و اعصابی آرام داشته ام از نظر جسمی نیز خیلی خوب بوده ام. سروش – مهاباد
من کاملا به این ارتباط اعتقاد دارم. در شرکتی که من سالها قبل کار میکردم نمونه ای واقعی از این ارتباط را دیدم. مدیریت شرکت تصمیم به اخراج کارکنان گرفته بود و مدیر منابع انسانی مسئول اجرای این تصمیم بود. از آنجا که مدیر منابع انسانی احساس مسئولیت وجدانی در برابر کارکنان و خانواده هایشان میکرد و اصولا حفظ شغل کارکنان و تامین معاش آنها را جزو ارزشهای فردی خود میدانست، روزهای بسیار سختی را تجربه میکرد. از سوی دیگر مدیریت ارشد شرکت شدیدا پیگیر اجرای این تصمیم بود. نتیجه آنکه چند ماه بعد از پایان اخراج کارکنان، مدیر منابع انسانی دچار ایست قلبی شد! در صورتیکه هیچگونه سابقه بیماری قلبی از قبل نداشت. بسیاری معتقدند که اگر انسان کاری را بر خلاف ارزشها و باورهایش انجام دهد بدنش برای او گریه خواهد کرد. حتی در دروس مدیریت و راهبری نیز این موضوع بر سر کلاسهای درس تدریس میشود. سؤال من از آقای دکتر بهروز این است که مکانیسم بیولوژیکی که ارتباط بین این دو بخش را برقرار میکند چگونه عمل میکند؟ هرچند میدانم که مغز انسان بسیار پیچیده است و جنبه های ناشناخته بسیاری دارد. آرش – ونکوور
تاثیر عبادت و نیایش در پرورش روح
براى پى بردن به تاثیر عبادت و نیایش در تهذیب نفوس و پرورش فضائل اخلاقى، قبل از هر چیز باید با مفهوم و حقیقت عبادت آشنا شد. گرچه بحث درباره حقیقت عبادت سخنى مبسوط و گسترده را مى‏طلبد و بزرگان در تفسیر و اخلاق و فقه و حدیث درباره آن سخن بسیار گفته‏اند، اما در یک اشاره کوتاه چنین مى‏توان گفت: براى یافتن حقیقت عبادت باید به واژه «عبد» و مفهوم آن که ریشه اصلى عبادت است توجه نمود. «عبد» از نظر لغت ‏به انسانى گفته مى‏شود که سرتاپا تعلق به مولا و صاحب خود دارد؛ اراده‏اش تابع اراده او، و خواستش تابع خواست اوست؛ در برابر او خود را مالک چیزى نمى‏داند و در اطاعت او سستى بخود راه نمى‏دهد. بنابراین، عبودیت اظهار آخرین درجه خضوع در برابر کسى است که همه چیز از ناحیه اوست، و بخوبى مى‏توان نتیجه گرفت که تنها کسى مى‏تواند «معبود» باشد که نهایت انعام و اکرام را کرده است و او کسى جز خدا نیست! به تعبیر دیگر، و از بعد دیگر – «عبودیت» نهایت اوج تکامل روح یک انسان و قرب او به خداست، و عبودیت تسلیم مطلق در برابر ذات پاک اوست؛ عبادت تنها رکوع و سجود و قیام و قعود نیست، بلکه روح عبادت تسلیم بى‏قید و شرط در برابر کمال مطلق و ذات بى‏مثالى است که از هر عیب و نقص مبراست. بدیهى است چنین عملى بهترین انگیزه توجه به کمال مطلق و پرهیز از هرگونه آلودگى و ناپاکى است؛ چرا که انسان سعى مى‏کند خود را به معبود خویش نزدیک و نزدیکتر سازد تا پرتوى از جلال و جمال او در وجودش ظاهر شود که گاه از آن تعبیر به «مظهر صفات خدا شدن» مى‏کنند. در حدیثى از امام صادق ـ ع ـ مى‏خوانیم: «العبودیه جوهره کنهها الربوبیه؛ عبودیت گوهرى است که ربوبیت در درون آن نهفته شده است.» [۲] اشاره به این که عبد تلاش و کوشش مى‏کند که خود را در صفات شبیه معبود سازد و پرتوى از صفات جلال و جمال او را در خود منعکس کند، و نیز انسان در سایه عبودیت‏به جاى مى‏رسد که به اذن پروردگار مى‏تواند در جهان تکوین، تدبیر و تصرف کند، و صاحب ولایت تکوینیه شود، همان‏گونه که آهن سرد و سیاه بر اثر مجاورت با آتش، گرم و سرخ و فروزان مى‏شود؛ این حرارت و نورانیت از درون ذات او نیست‏ بلکه پرتو ناچیزى از آتش به او افتاده و به این رنگ در آمده است. با این اشاره به قرآن باز مى‏گردیم و چگونگى تاثیر عبادت را در پرورش فضائل اخلاقى در آیات قرآن بررسى مى‏کنیم.
۱ یا ایها الناس اعبدوا ربکم الذى خلقکم و الذین من قبلکم لعلکم تتقون. (سوره بقره، آیه ۲۱)؛
۲ یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم الصییام کما کتب على الذین من قبلکم لعلکم تتقون. (سوره بقره، آیه ۱۸۳)؛
۳ و اقم الصلوه ان الصلوه تنهى عن الفحشاء و المنکر (سوره عنکبوت، آیه ۴۵)؛
۴ ان الانسان خلق هلوعا اذا مسه الشر جزوعا و اذا مسه الخیر منوعا الا المصلین الذین هم على صلاتهم دائمون(سوره معارج، آیات ۱۹ تا ۲۴)؛
۵ خذ من اموالهم صدقه تطهرهم و تزکیهم بها. (سوره توبه، آیه ۱۰۳)؛
۶ الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکرالله الا بذکرالله تطمئن القلوب. (سوره رعد،آیه ۲۸)؛
۷ یا ایها الذین آمنوااستعینوابالصبر و الصلوه ان الله مع الصابرین. (سوره بقره،آیه ۱۵۳).
ترجمه: ۱ اى مردم! پروردگار خود را پرستش کنید، آن کس که شما و کسانى را که پیش از شما بودند آفرید، تا پرهیزگار شوید.
۲ اى کسانى که ایمان آورده‏اید! روزه بر شما نوشته شده، همان‏گونه که بر کسانى که قبل از شما بودند نوشته شد، تا پرهیزگار شوید.
۳ و نماز را بر پا دار که نماز (انسان را) از زشتیها و گناه باز مى‏دارد.
۴ به یقین انسان حریص و کم طاقت آفریده شده است – هنگامى که بدى به او رسد بى‏تابى مى‏کند – و هنگامى که خوبى به او رسد مانع دیگران مى‏شود (و بخل مى‏ورزد) – مگر نماز گزاران – آنها که نماز را پیوسته به جا مى‏آورند.
۵ از اموال آنها صدقه‏اى (به عنوان زکات) بگیر تا به وسیله آن، آنها را پاک سازى و پرورش دهى.
۶ آنان کسانى هستند که ایمان آورده‏اند، و دلهایشان به یاد خدا مطمئن (و آرام) است، آگاه باشید تنها با یاد خدا دلها آرامش مى‏یابد!
۷ اى کسانى که ایمان آورده‏اید! از صبر (روزه) و نماز کمک بگیرید! (زیرا) خداوند با صابران است!
تفسیر و جمع بندى: در تمام آیاتى که در بالا آمده، رابطه نزدیکى میان «عبادت» و تقوا و پرهیز از گناه و پرورش فضائل اخلاقى دیده مى‏شود و نشان مى‏دهد کسانى که مى‏خواهند به تهذیب نفس راه یابند باید از در عبودیت و پرستش خداوند وارد شوند؛ سالکان راه خدا، و پویندگان طریق خودسازى و تقوا، باید از نیایش و عبادت یارى طلبند و ناخالصیهاى وجود خود را در کوره داغ عشق به خدا بسوزانند و از بین ببرند، و مس وجود خود را با کیمیاى عبادت زر کنند.
در همین راستا، در نخستین آیه، همه انسانها را بدون استثنا مخاطب ساخته و راه تقوا را این گونه به آنها نشان مى‏دهد؛ مى‏فرماید: «اى مردم! پروردگارتان را که شما و پیشینیان شما را آفریده پرستش کنید تا پرهیز کار شوید!» (یا ایها الناس اعبدوا ربکم الذى خلقکم و الذین من قبلکم لعلکم تتقون). تکیه بر آفرینش پیشینیان ممکن است اشاره به این باشد که اعراب جاهلى براى توجیه پرستش بتها، تکیه بر فعل پیشینیان داشتند، آیه فوق مى‏گوید خداوند هم آفریدگار شماست و هم آفریننده پیشینیان است؛ آرى! او خالق همه کس و همه چیز و مالک همه کس و همه چیز است؛ و تنها او شایسته عبادت است، نه بتها؛ اگر رو به سوى عبودیت خالص او آرید، شکوفه‏هاى تقوا بر شاخسار جان شما آشکار مى‏شود؛ و این آلودگیهاى اخلاقى شما ناشى از عبادت خرافى شماست. این آیه رابطه نزدیک تقوا و عبادت را بطور مطلق بیان مى‏کند. در حالى که در آیه بعد به رابطه «روزه» – که یکى از عبادات مهم است – و «تقوا» اشاره شده است؛ مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید روزه بر شما نوشته شده – همان‏گونه که بر کسانى که قبل از شما بودند نوشته شد – تا پرهیزگار شوید! » (یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام کما کتب على الذین من قبلکم لعلکم تتقون). هرکس به روشنى در مى‏یابد که به هنگام روزه داشتن، نور و صفاى تازه‏اى در دل احساس مى‏کند، خود را به نیکیها نزدیکتر، و از زشتیها و بدیها دورتر مى‏بیند، حتى آمارهاى مستند نشان مى‏دهد که در ایام ماه مبارک سطح جرائم در جامعه روزه‏دار، بسیار پایین مى‏آید، تا آنجا که ماموران انتظامى به اعتراف خودشان در این ماه به کارهاى عقب مانده ماههاى دیگر مى‏پردازند! این امور به خوبى نشان مى‏دهد که هر قدر انسان به عبودیت خداوند نزدیکتر شود از زشتیها دورتر خواهد شد.
در سومین آیه، به رابطه نزدیک «نماز» و پرهیز از گناه و فحشاء و منکر اشاره شده است؛ در این آیه شخص پیامبر اسلام ـ ص ـ به عنوان یک الگو و اسوه، مخاطب به این خطاب شده است: نماز را بر پا دار که نماز (انسان را) از زشتیها و گناه باز مى‏دارد (و اقم الصلوه ان الصلوه تنهى عن الفحشاء و المنکر) . «فحشاء و منکرات» مجموعه افعال غیر اخلاقى است، و مى‏دانیم تمام افعال غیر اخلاقى سرچشمه‏اى از صفات ضد ارزشى در درون جان انسان دارد؛ و به تعبیر دیگر، همیشه اخلاق درونى است که در اخلاق برونى اثر مى‏گذارد. تاثیر نماز در بازداشتن از فحشاء و منکر نیز درست‏به همین دلیل است؛ زیرا نماز با افعال و اذکار بسیار پر محتوایش، انسان را در جهانى برتر و والاتر – جهان قرب به خدا – وارد مى‏کند؛ و این نزدیکى او را از سرچشمه‏هاى اصلى فحشاء و منکر که همان هواى نفس و حب افراطى به دنیا است دور مى‏سازد. به همین دلیل، نماز گزاران واقعى کمتر گرد گناه مى‏گردند؛ و هر قدر نماز روح و جان و محتواى بیشترى داشته باشد، به همان نسبت انسان از منکرات و زشتیها دورتر مى‏شود و شکوفه‏هاى فضائل و اخلاق در درون جانش آشکارتر مى‏گردد.
در چهارمین آیه، بعد از اشاره به بعضى از رذائل اخلاقى مانند جزع و بى تابى به هنگام بروز مشکلات، و بخل به هنگام دست‏یافتن به خیرات، تنها نماز گزاران را استثنا مى‏کند، و مى‏فرماید: انسان حریص و کم طاقت آفریده شده است – هنگامى که بدى به او رسد بى تابى مى‏کند – و هنگامى که خوبى به او رسد بخل مى‏ورزد و مانع دیگران مى‏شود – مگر نمازگزاران – آنها که نماز را بطور مرتب به‏جا مى‏آورند. (ان الانسان خلق هلوعا – اذا مسه الشر جزوعا – و اذا مسه الخیر منوعا – الا المصلین – الذین هم على صلاتهم دائمون). این آیات به روشنى ثابت مى‏کند که توجه به ذات پاک پروردگار و عبادت و نیایش در پاکسازى روح و جان از رذائل اخلاقى مانند بخل و جزع و بى‏تایى اثر مستقیم دارد.
در پنجمین آیه، اشاره به تاثیر مساله زکات در پاکسازى روح و تزکیه نفس مى‏کند و مى‏دانیم زکات در اسلام یکى از عبادات مهم محسوب مى‏شود؛ مى‏فرماید: از اموال آنها صدقه‏اى (به عنوان زکات) بگیر تا به وسیله آن، آنها را پاک سازى و پرورش دهى (خذ من اموالهم صدقه تطهرهم و تزکیهم بها) . تعبیر «تزکیهم بها» دلیل روشنى بر این حقیقت است که تطهیر و تزکیه نفس به وسیله زکات حاصل مى‏شود، چرا که زکات، رذائلى همچون بخل و دنیاپرستى و حرص و آز را از روح، زائل مى‏کند، و نهال نوعدوستى و سخاوت و حمایت از مستضعفان را در سرزمین دل پرورش مى‏دهد. روایاتى که در ذیل این آیه نقل شده است نیز این حقیقت را روشنتر مى‏کند:
در حدیثى از پیامبراکرم ـ صـ مى‏خوانیم: «ما تصدق احدکم بصدقه من طیب – و لا یقبل الله الا الطیب – الا اخذها الرحمان بیمینه و ان کانت تمره فتربو من کف الرحمان فى الرحمان حتى تکون اعظم من الجبل؛ هیچ کس از شما صدقه‏اى از مال حلال نمى‏پردازد – و البته خداوند جز حلال قبول نمى‏کند – مگر این که خداوند آن را با دست‏خود مى‏گیرد، حتى اگر یک دانه خرما باشد، سپس در دست خدا نمو مى‏کند تا بزرگتر از کوه شود!» [۳] این حدیث که تشبیه و کنایه پرمعنایى در بردارد اهمیت فوق‏العاده این عبادت بزرگ، و ارتباط مستقیم آن را با خدا و مسائل معنوى روشن مى‏سازد.
در ششمین آیه، به یکى دیگر از عبادات مهم و معروف، یعنى ذکرخدا اشاره شده و از تاثیر عمیق آن در آرامش دلها، سخن مى‏گوید؛ مى‏فرماید: آنان کسانى هستند که ایمان آورده‏اند، و دلهایشان به یاد خدا مطمئن (و آرام) است، آگاه باشید با یاد خدا دلها آرامش مى‏پذیرد! (الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکر الله الا بذکر الله تطمئن القلوب) . آرامش دل همیشه توام با توکل بر خدا، و عدم وابستگى به مادیات و عشق به زرق‏وبرق دنیا و آز و طمع و بخل و حسد است. چرا که اگر این صفات رذیله در دل باشد، آرامشى در آن نخواهد بود. بنابراین، یاد خدا مى‏تواند اثر عمیقى در دور ساختن انسان از این رذائل داشته باشد، تا شکوفه آرامش بر شاخسار دل آشکار گردد. به تعبیر دیگر، اگر یک نظر اجمالى به ریشه‏هاى ناآرامى روح و پریشانى خاطر و اضطرابها و نگرانیها بیندازیم، مى‏بینیم همه آنها از رذائل اخلاقى سرچشمه مى‏گیرد، ولى یاد خدا آنها را مى‏خشکاند و نا آرامى را به اطمینان و آرامش مبدل مى‏سازد. [۴] در هفتمین و آخرین آیه، به تاثیر نماز و روزه در تقویت روح انسان اشاره کرده، مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! از صبر (روزه) و نماز کمک بگیرید! (زیرا) خداوند با صابران است!» (یا ایها الذین آمنوا استعینوا بالصبر و الصلوه ان الله مع الصابرین). در بعضى از روایات اسلامى صبر به روزه تفسیر شده است [۵] که یکى از مصداقهاى روشن صبر است، و گر نه صبر مفهوم وسیعى دارد که هرگونه استقامت در برابر هواى نفس و وسوسه‏هاى شیطان و استقامت در طریق اطاعت پروردگار، و در برابر حوادث ناگوار و مصائب را شامل مى‏شود. در حدیثى از امیرمؤمنان على علیه السلام مى‏خوانیم که هرگاه کار مهمى براى او پیش مى‏آمد نماز مى‏خواند، سپس آیه‏واستعینوا بالصبر و الصلوه را تلاوت مى‏فرمود (کان على اذا احاله امر فزع، قام الى الصلوه ثم تلا هذه الآیه و استعینوا بالصبر و الصلوه) [۶] اشاره به این که نماز به من نیرو مى‏بخشد. آرى! این عبادتهاى مهم فضائلى همچون توکل و شجاعت و شهامت و صبر و استقامت را در وجود انسان زنده مى‏کند، و از رذائل اخلاقى همچون جبن و ترس، تردید و دو دلى، و اضطراب و نگرانى در برابر حوادث مهم، و دنیاپرستى، دور مى‏سازد؛ و به این ترتیب، بخش مهمى از فضائل اخلاقى را در وجود انسان زنده مى‏کند، همان‏گونه که بخش قابل توجهى از رذائل را مى‏میراند. از آنچه در بالا آمد مى‏توان نتیجه گرفت که عبادات اثر بسیار عمیقى از جهات مختلف در تهذیب اخلاق دارند؛ این تاثیر را مى‏توان در چند جهت خلاصه کرد:
۱ توجه به مبدا آفرینش و حضور پروردگار در تمام زندگى انسانها سبب مى‏شود که انسان مراقب اعمال و رفتار خویش باشد، و هواى نفس را تا آنجا که مى‏تواند کنترل کند، چرا که عالم محضر خداست، و در محضر خداوند کریم، گناه کردن و راه خلاف پیمودن عین ناسپاسى است.
۲ توجه به صفات جلال و جمال او که در عبادات و مخصوصا دعاها آمده است، نیایش کننده را دعوت مى‏کند که پرتوى از آن اوصاف کریمه را در درون روح و جان خود منعکس کند و در مسیر تکامل اخلاقى قرار گیرد.
۳ توجه به معاد، همان دادگاه بزرگى که همه چیز در آنجا حسابرسى مى‏شود، نیز اثر باز دارنده قوى و نیرومندى براى پاکسازى روح و جسم انسان دارد.
۴ عبادت و نیایش اگر با حضور قلب و آداب آن باشد، صفا و نورانیت غیر قابل توصیفى مى‏آورد که در برابر آن ظلمات اخلاق رذیله تاب مقاومت ندارد؛ به همین دلیل، انسان پس از یک عبادت آمیخته با حضور قلب، خود را به نیکیها نزدیکتر مى‏بیند.
۵ محتواى عبادات و دعاها مملو است از آموزشهاى اخلاقى و بیان راه و رسم سیر و سلوک الى الله، که دقت در آنها نیز درسهاى بزرگى به انسان در این زمینه مى‏دهد. عاشقان خود سازى و سالکان الى الله از طریق عبادت مى‏توانند به هدف والاى خود برسند و بدون عبادت و نیایش و مناجات و راز و نیاز با پروردگار مخصوصا در خلوت و بویژه در سحرگاهان راه به جایى نمى‏برند.
قلب چیست؟
قبل از آنکه به پاسخ این پرسش اساسى بپردازیم یادآورى مى‏کنیم که گرچه بحث و بررسى قلب اصالتا یک بحث اخلاقى نیست و نمى‏تواند در زمره مسائل علم اخلاق شمرده شود ولى، از آنجا که در محدوده «علم اخلاق‏» همه جا با این دو واژه یعنى قلب و فؤاد یا قلب و نیت که کار قلب «و یا به اصطلاح فارسى خودمان‏» کار دل است، سرو کار داریم، مناسب است که قبل از ورود در محدوده مسائل علم اخلاق بحثى در این زمینه داشته باشیم و واژه قلب یا فؤاد را در قرآن کریم و در اصطلاح علم اخلاق بررسى کنیم تا با روشن شدن مفهوم دقیق آن، درگیر اشتباهات یا مغالطه‏ها نشویم.
اکنون، در پاسخ به پرسش فوق مى‏گوییم: کلمه «قلب‏» در فیزیولوژى و نیز در عرف عام معناى روشنى دارد و در فارسى به «دل‏» تعبیر مى‏شود و در سایر زبانها نیز مرادفات این واژه به همین عضو نامبرده اطلاق مى‏شود; ولى، در هنگامى که همین واژه «قلب‏» یا «فؤاد» و یا در فارسى «دل‏» را در محدوده اخلاق و علم اخلاق به کار مى‏گیرند; قطعا، چنین مفهومى منظور نظر گوینده نیست. و منظور ما نیز از طرح پرسش فوق روشن شدن همین معناى پیچده و اخلاقى آن و نیز اصطلاح قرآنى و روایى این واژه خواهد بود.
البته، مفسرین و فقهاء الحدیث، در مقام تبیین آیات و روایات و توضیح این واژه در زمینه اینکه در اصل براى چه معنایى وضع شده و به چه مناسبت در معنى دوم به کار مى‏رود مطالبى اظهار داشته‏اند و لغت‏شناسان نیز در بیان تناسب دو مفهوم قلب و رابطه آن دو گفته‏اند که کلمه «قلب‏» با تقلب و قلب و انقلاب که به معنى تغییر و تحول و زیر رو شدن است هم خانواده بوده و وجه مشترک بین معناى لغوى و اصطلاح اخلاقى آن نیز همین است زیرا در قلب به معنى اندام بدنى که دائما در آن، خون در حال زیر و رو شدن است و قلب به معناى اخلاقى و قرآنیش هم داراى حالات متغیر و دگرگون شونده است پس این واژه در این دو مورد به مناسبت همان نکته انقلاب و تقلب و تحول به کار رفته است.
این گونه بحثها در ارتباط با پاسخ پرسش فوق نمى‏تواند چندان مفید باشد. و ناگزیر لازم است‏براى روشن شدن مفهوم قلب در علم اخلاق و اصطلاح قرآنى و روایى آن فکر دیگرى بکنیم. قطعا اکنون که کلمه قلب در این دو مفهوم مختلف فیزیکى و اخلاقى به کار مى‏رود حکم مشترک لفظى را دارد و در هر یک از دو معناى فوق، بدون توجه بمعنى دیگرش و بدون آنکه رابطه میان آن دو در نظر گرفته شود، به کار خواهد رفت. یک علم طبیعى هنگامى که کلمه قلب را به کار مى‏برد منظورش به روشنى همان اندام خاص است و کمترین توجهى به معنى اخلاقى آن ندارد; چنانکه، یک عالم و دانشمند اخلاقى نیز از به کار گرفتن این کلمه جز همان مفهوم اصطلاحى ویژه اخلاق چیزى دیگرى در نظر ندارد و توجهى به مفهوم فیزیکى آن نمى‏کند. بنابراین، کلمه قلب به صورت مشترک لفظى در این دو معنا به کار مى‏رود و لازم نیست در بیان رابطه میان این دو معنا یا تشخیص مفهوم اصلى از فرعى از میان این دو مفهوم و توضیح آنکه در کدام نخست وضع و سپس به دیگرى نقل گردیده است، فکر خویش را به کار اندازیم; چرا که، این گونه مطالب هیچ تاثیرى در زمینه درک مفهوم اخلاقى کلمه قلب که مورد نظر ماست نخواهد داشت گرچه براى لغت‏شناسان بحثهایى شیرین به حساب آیند و گرچه در حد خودش از ارزشهایى نیز برخوردار باشند; چنانکه در تفسیر شریف المیزان نیز بحثى مستقل زیر عنوان «قلب در قرآن‏» عنوان شده و وجهى در بیان ارتباط این دو مفهوم قلب ارائه گردیده است‏به این صورت که حیات و زندگى انسان در نخستین مرحله‏اش به قلب تعلق مى‏گیرد و در آخرین مراحل نیز از قلب جدا مى‏شود یعنى آخرین عضوى که مى‏میرد و یا زندگى و حیات از آن جدا مى‏شود «قلب‏» است و در این زمینه به کلماتى از اطباء قدیم چون ابن سینا و تجربیات و اکتشافاتى از طب جدید که مؤید سخن ایشان در تناسب دو معناى قلب است استشهاد کرده‏اند. بنابراین، بکار بردن واژه قلب در روح و صفات روحى به این مناسبت است که «قلب‏» بمعناى اندامى از بدن تجلیگاه روح است و نخستین عضوى است که روح به آن تعلق مى‏گیرد و به یک معنى، واسطه ارتباط روح با بدن است.
البته، مطلب فوق یک مطلب تجربى است و اثبات صحت آن بر عهده علماى طبیعى خواهد بود و محتمل است که مطلب صحیحى باشد، ولى، سخن در این است که آیا به کار رفتن کلمه قلب در چنین معنا و مفهومى بدین لحاظ بوده که روح نخست‏به قلب تعلق مى‏گیرد و در آخر نیز از قلب خارج مى‏شود؟ آیا این که قلب اولین عضوى است که زنده مى‏شود و آخرین عضوى است که مى‏میرد باعث‏شده تا کلمه قلب را به معناى قوه مدرکه و مرکز عواطف به کار گیرند. شاید مناسبتر بود که روح به این معنا به کار مى‏رفت. روح است که معنى حیات را تداعى مى‏کند. و به هر حال به نظر ما اینکه لحاظ فوق منشا اطلاق کلمه «قلب‏» بر قوه مدرکه و مرکز عواطف شده باشد، دور از ذهن است.
همچنین، مى‏توان گفت: که حالات روحى و منسوب به قلب و روح نظیر شادى، اضطراب، تشویش و غیر آن بیشتر و نیز پیشتر از هر عضو دیگر در قلب و ناحیه قلب احساس مى‏شوند و انسان در بدن خویش «قلب‏» را به عنوان عضو مرتبط با این حالات مى‏شناسد. در حالت غم و اندوه این سینه است که تنگ مى‏شود و قلب است که مى‏طپد نبض است که به سختى مى‏زند و منشا حرکات نبض، قلب است. چنانکه در قرآن هم تعبیر «ضیق صدر» در چنین مواردى به کار رفته است که انسان احساس دلتنگى مى‏کند; چنانکه، در موارد احساس شادى و نشاط نیز کلمه «شرح صدر» را به کار مى‏برد. و اگر قرار باشد وجهى در بیان رابطه میان قلب به معناى اندام خاص با قلب به معناى قوه مدرکه و مرکز عواطف ارائه دهیم این وجه، وجیه‏تر و جالبتر به نظر مى‏رسد; گرچه همانطور که در بالا گفته شد هیچ یک از این گونه مباحث‏براى ما کارگشا نیست و در پاسخ به چیستى مفهوم قلب در قرآن نمى‏تواند به ما کمک کند. بنابراین، این سؤال طرح مى‏شود که پس راه شناخت مفهوم قلب و مصداق آن در قرآن چیست؟ که لازم است در اینجا به پاسخ آن بپردازیم.
راه شناخت‏حقیقت قلب
تنها راهى که ما براى شناخت معناى «قلب‏» در قرآن پیدا کرده‏ایم این است که در قرآن جستجو کنیم ببینیم چه کارهایى قلب نسبت داده شده و چه آثارى دارد و از راه مطالعه آثارش قلب را بشناسیم. ما هنگامى که با چنین دیدى به موارد کاربرد واژه قلب در قرآن مى‏پردازیم در مى‏یابیم که حالات گوناگون و صفات مختلفى به قلب و فؤاد نسبت داده شده است که مهمترین آنها از این قرار است:
یکى از آثارى که به «قلب‏» نسبت داده شده عبارت است از «ادارک‏» اعم از ادراک حصولى و ادراک حضورى که با تعابیر مختلف در قرآن مجید نشان داده مى‏شود که فهمیدن و درک کردن از شؤون «قلب‏» و به تعبیر دیگرى «فؤاد» است; از این رو است که مى بینیم قرآن با تعابیر مختلف و با استفاده از کلماتى از خانواده عقل و فهم و تدبر و ; کار ادراک و عم ادراک را به قلب نسبت مى‏دهد; یعنى، حتى در آنجا نیز که ادراک را از قلب نفى مى‏کند مى‏خواهد این حقیقت را القاء کند که قلب کار خودش را انجام نمى‏دهد و سالم نیست; یعنى، شان قلب این است که ادراک کند پس اگر ادراک نمى‏کند بخاطر عدم سلامت آن است که اگر سالم مى‏بود ناگزیر عمل ادراک را انجام مى‏داد
نظر قرآن درباره قلب
شاید نیازى به توضیح نباشد که مقصود از قلب در اصطلاح عرفانى و ادبى، آن عضو گوشتى که در سمت چپ بدن واقع شده و همچون یک تلمبه خون را در رگها جارى مى‏سازد نیست. مثلا در این تعبیر قرآن:
ان فى ذلک لذکرى لمن کان له قلب (۱) (سوره ق آیه ۳۷)و یا در این تعبیر عرفانى بسیار لطیف حافظ:
دلم رمیده شد و غافلم من درویش × که این شکارى سرگشته را چه آمد پیش‏روشن است که منظور از دل و قلب، حقیقى متعالى و ممتاز است که بکلى با این عضو بدن تفاوت دارد. و همینطور آنجا که قرآن از بیمارى دلها یاد مى‏کند:
فى قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا (سوره بقره آیه ۹) (۲)
معالجه این بیمارى از پزشک امراض قلب ساخته نیست اگر پزشکى بتواند ایننوع بیماریها را علاج کند بیشک میباید متخصص دردهاى روحى باشد.
تعریف قلب
پس مقصود از قلب چیست؟ پاسخ این سؤال را باید در حقیقت وجود انسان جستجو کرد. انسان در عین اینکه موجودى واحد است، صدها و هزارها بعد وجودى دارد. «من‏» انسانى عبارتست از مجموعه بسیارى اندیشه‏ها، آرزوها، ترسها، امیدها، عشقها و; همه اینها در حکم رودها و نهرهایى هستند که همه در یک مرکز بهم مى‏پیوندند. خود این مرکز دریایى عمیق و ژرف است که هنوز هیچ بشر آگاهى ادعا نکرده که توانسته است از اعماق این دریا اطلاع پیدا کند فلاسفه و عرفا و روانشناسان هر یک بسهم خود به غور در این دریا پرداخته‏اند و هر یک تا حدودى به کشف رازهاى آن موفق شده‏اند، اما شاید عرفا در این زمینه موفقتر از دیگران بوده‏اند. آنچه را که قرآن دل مى‏نامد عبارتست از واقعیت‏خود آن دریا که همه آنچه را که ما روح ظاهر مى‏نامیم، رشته‏ها و رودهائى است که به این دریا مى‏پیوندد. حتى خود عقل نیز یکى از رودهایى است که به این دریا متصل مى‏شود.

قرآن آنچا که از وحى سخن مى‏گوید هیچ سخنى از عقل بمیان نمى‏آورد بلکه تنها سر و کارش با قلب پیامبر است. معناى این سخن این است که قرآن به نیروى عقل و با استدلال عقلانى براى پیامبر حاصل نشده، بلکه این قلب پیغمبر بود که بحالتى رسیده غیر قابل تصور براى ما، و در آنحالت استعداد درک و شهود آن حقایق متعالى را پیدا کرده است. آیات سوره نجم و سوره تکویر کیفیت این ارتباط را تا حدودى بیان مى‏کنند. (۳)

قرآن آنجا که از وحى سخن مى‏گوید و آنجا که از قلب گفتگو مى‏کند، بیانش قراتر از عقل و اندیشه مى‏رود اما ضد عقل و اندیشه نیست. در این مورد قرآن بینشى فراتر از عقل و احساس را بیان مى‏کند اساسا عقل را بدان راهى نیست و از درک آن عاجز است.

خصوصیات قلب
قلب از دیدگاه قرآن یک ابزار شناخت به حساب مى‏آید. اساسا مخاطب بخش عمده‏اى از پیام قرآن، دل انسان است. پیامى که تنها گوش دل قادر به شنیدن آن است و هیچ گوش دیگرى را یاراى شنیدن آن نیست. از این رو قرآن تاکید زیادى در حفظ و نگهدارى و تکامل این ابزار دارد. در قرآن بکرات به مسایلى از قبیل تزکیه نفس و روشنائى قلب و صفاى دل برمى‏خوریم:
قد افلح من زکیها (سوره الشمس آیه ۹)رستگار شد کسى که قلب خود را از آلودگیها پاک نگهداشت.

کلابل ران على قلوبهم ما کانوا یکسبون (سوره مطففین آیه ۱۴)سخن اینها را نخوان که کارهاى ناشایست اینان بر روى قلبهایشان تیرگیها و زنگارها قرار داده است.
و درباره روشنایى قلب مى‏گوید:
ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا (سوره انفال آیه ۲۹)اگر راه تقوا و پاکى را پیش گیرید خدا نور روشنائى در قلب شما قرا مى‏دهد.
و یا در آیه دیگر:
والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا (سوره عنگبوت آیه ۲۹)کسانى که در راه ما با خلوص نیت کوشش کنند ما راه خود را بر روى آنها باز مى‏کنیم

  راهنمای خرید:
  • لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.