فایل ورد کامل مقاله بیداری اسلامی؛ تحلیل تاریخی، اجتماعی و پیامدهای فرهنگی این جنبش در جهان اسلام
توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد
فایل ورد کامل مقاله بیداری اسلامی؛ تحلیل تاریخی، اجتماعی و پیامدهای فرهنگی این جنبش در جهان اسلام دارای ۲۴ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد فایل ورد کامل مقاله بیداری اسلامی؛ تحلیل تاریخی، اجتماعی و پیامدهای فرهنگی این جنبش در جهان اسلام کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی فایل ورد کامل مقاله بیداری اسلامی؛ تحلیل تاریخی، اجتماعی و پیامدهای فرهنگی این جنبش در جهان اسلام،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن فایل ورد کامل مقاله بیداری اسلامی؛ تحلیل تاریخی، اجتماعی و پیامدهای فرهنگی این جنبش در جهان اسلام :
بیداری اسلامی
۱ ـ مقدمه:
بی گمان، توازن و ساختار قدرت درحوزه عربی ـ اسلامی خاورمیانه و شمال آفریقا، به گونهای است که هر گونه تغییر و تحول ساختاری در آن ضمن تأثیرات گسترده درون حوزهای سبب لرزشهای ژئوپلیتیکی نوینی در سطوح گوناگون بینالمللی میشود؛ بنابراین، با اوجگیری قیامهای مردمیو گسترش موج بیداری اسلامیدر این حوزه و سقوط زودهنگام برخی از دیکتاتورها، نه تنها تاج و تخت بیشتر حکومتهای عربی لرزان شده است، بلکه همگام با سرعت تغییر و تحولات در خاورمیانه و شمال آفریقا و نیز ضعیف شدید جایگاه و عمق استراتژیک رژیم اشغالگر قدس، شرایط
کنونی حاکی از اضطراب و دگرگونیهای گسترده در نگرشهای استراتژیکی قدرتهای ذینفوذ نسبت به روند و چشمانداز این تحولات است، به ویژه آنکه فرآیند قیامهای کنونی، بیانگر شکلگیری موج سومیاز بیداری اسلامیدر این حوزه است. لذا برای این حوزه پیشبینی هر گونه تغییر اساسی و کوتاهمدت در راستای تحول در وضعیت نگرانکننده یادشده، بسیار دشوار است.
این موضوعات، بخشی از مسائل مورد بحث در این نوشتار است که با هدف کنکاش در علل و نتایج تحولات حوزه عربی ـ اسلامیخاورمیانه و شمال آفریقا با رویکردی استراتژیکی و بر محور
مبانی ژئوپلیتیکی مورد تحلیل و بررسی قرار گرفتهاند.
۲ ـ طرح مسأله:
با آغاز دهه ۸۰ قرن بیستم و فروپاشی اتحاد جماهیری شوروی ـ که پایان نظام دوقطبی حاکم بر جهان معاصر را به همراه داشت ـ خلأ مناسب در فضای نظام بینالمللی برای تحقق استراتژی هژمونی طلبی ایالات متحده آمریکا در عرصههای گوناگون جهانی فراهم شد، به گونهای که با اندیشیدن تدابیری حریصانه و در قالب رویکردهایی هژمونیک و بهرهبرداری ابزاری از سیاستهای مطلوب جهانی در جلوگیری از گسترش سلاحهای هستهای و نیز مقابله با گروهها و باندهای تروریستی که در بسیاری از موارد خود مسبب اشاعه آنها بودند، این کشور اقدام به طراحی و اجرای استراتژی جنگهای پیشدستانه در مناطق استراتژیک نمود و رفته رفته برای دستیابی به سیطره جهانی، در بیش از ۱۳۶ کشور جهان، مستقیم با ایجاد پایگاههای نظامیو ا
ستقرار مزدورانی نظامی، عملا در نقاط گوناگون جهان، وارد جنگهای پیشگیرانه شد.
از مصادیق ملموس این فضای سیاسی و هدفمند، میتوان به اشغال مستقیم دو ک
شور افغانستان و عراق در سالهای ۲۰۰۱ و ۲۰۰۳ اشاره نمود که به بهانه مقابله با تروریسم و تولید سلاحهای هستهای صورت گرفت و به اصطلاح پاسخی بود که در مقابله با حملات هماهنگ شده تروریستی به برجهای دوقلوی تجارت جهانی نیویورک در یازدهم سپتامبر سال ۲۰۰۱ صورت گرفت.
در این راستا با گسترش دامنه دخالتهای سلطه طلبانه آمریکا به ویژه در منا
طق استراتژیک خاورمیانه و شمال آفریقا ـ که با همراهی و ائتلاف برخی از قدرتهای بینالمللی استمرار داشته است ـ به همراه بسترسازی برای غارت بیشتر سرمایههای ملی در کشورهای این مناطق، بر بسیاری از امور داخلی ملتها به ویژه در کشورهای حوزه عربی ـ اسلامیخاورمیانه و شمال آفریقا سیطره کامل ایجاد کردهاند؛ بنابراین، با توجه به پیشینههای سلطه ستیزی در میان مردم این مناطق ـ که در پس معضلات عدیده اقتصادی، اجتماعی و
سیاسی، عمدتا برگرفته از مبانی اعتقادی و ضرورتها در پایداری بر ارزشهای انسانی بوده است ـ خیزشهای دامنهدار کنونی در حوزه عربی ـ اسلامی خاورمیانه تا شمال آفریقا نیز امری بدیهی بوده است و تحقق خواستههای عمومیو بسترسازی متناسب در راستای ایجاد تحولات گسترده ژئوپلیتیکی در عرصههای گوناگون منطقهای و جهانی، موضوعی است که دور از انتظار نیست، به گونهای که چشماندازی بسیار متفاوتتر در تعاملات استراتژیکی کشورهای حوزه شمال آفریقا ـ که پیش از این، حیات خلوت ژئوپلیتیکی اروپا بوده و نیز در کشورهای حوزه عربی و به ویژه نفتخیز خاورمیانه که انبار نیازهای نفتی آمریکا و غرب بوده است ـ قابل تصور و دیدنی است.
بنابراین میتوان گفت که در جریان قیامهای گسترده و فراگیر
مردمیکه در اوایل سال ۲۰۱۱عرصه جغرافیایی خاورمیانه عربی تا شمال آفریقا را دربر گرفته است، آنچه برای قدرتهای ذینفع و به ویژه قدرتهای غربی
از اهمیت بسزایی برخوردار است، موضوع چگونگی هدایت و کنترل برنامهریزی شده این خیزشها با هدف مصادره انقلابهای مردمیدر قالب دستمایههای دمکراسی غربی و نیز تلاش برای ایجاد یک سازماندهی هدفمند در ساختارهای سیاسی و استراتژیکی
این مناطق است.
در همین راستا، بسیاری از تحلیلگران مسائل بینالمللی و رسانههای پرمخاطب خبری و تحلیلی جهان، این قیامهای مردمیرا با رویکردهای سیاسی و استراتژیک گوناگونی تحلیل و بررسی کردهاند که در این میان، تشریح و تبیین این خیزشها به عنوان یک رویکرد اسلامیدر چشمانداز تحولات جاری، پرسش اصلی در این بحث بوده که پاسخ
به آن نیز با یک نگاه عمومیو بر محور مبانی ژئوپلیتیکی، به شرح زیر مورد بررسی قرار گرفته است:
۳ـ مبانی نظری اندیشه بیداری اسلامی
بیداری اسلامی در روزگار کنونی، پاسخی به گسترش ضعفهای استراتژیکی (نظامی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی) در جوامع اسلامی قرن ۱۹ اس
ت. حمله ناپلئون بناپارت به مصر در سال ۱۷۹۸ نقطه عطف تاریخی در رابطه با آغاز انحطاط و ضعف جهان اسلام به ویژه در امپراتوری عثمانی به شمار میرفت.
به تعبیری دیگر، میتوان گفت که حمله ناپلئون بناپارت در واقع، عامل مهمی در بیداری اسلامی به شمار میآید، به گونهای که در این واقعه، خلافت اسلامی
تدریجا ضمن از دست دادن سرزمینهای مسیحی نشین، بسیاری از مناطق مسلمان نشین تحت کنترل خود را هم از دست داد (اشغال الجزایر از سوی فرانسه در ۱۸۳۰، اشغال تونس از سوی فرانسه در ۱۸۸۱، حمله انگلستان به مصر در ۱۸۸۲ و اشغال آن، اشغال مراکش از سوی فرانسه در ۱۳ ـ ۱۹۱۲ و اشغال لیبی توسط ایتالیا در ۱۹۱۲، ج
دا شدن مناطق مسیحی نشین امپراتوری اعم از صربستان، مونتنگرو، رومانی، یونان و بلغارستان در جریان جنگهای بالکان در فاصله ۵۶ ـ۱۸۴۱)؛ بنابراین، اندیشمندان عرب و ترک امپراتوری عثمانی در فکر چارهجویی برای تقویت جامعه اسلامی در برابر اروپا بودند که سرانجام در پایان قرن ۱۹ سه استراتژی و حرکت عمده برای اصلاح جهان اسلام و عرب ارایه شد:
۱ ـ پیروی از تمدن غرب: یعنی تأکید بر اصلاح نظام اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و آموزشی جامعه اسلامی و عربی به تقلید از اروپاییان و به پیروی از اصول تمدن غربی. اندیشمندانی نظیر: رافع الطهطاوی، یعقوب صنوع، شبلی شمیل و طه حسین از این جمله بودند.
۲ ـ تجدید فکر دینی (بیداری اسلامی): که بازگشت به اسلام و منابع اولیه آن (کتاب، سنت، اجماع، عقل) و الگو قرار دادن شیوه پیامبر اسلام و خلفای راشدین را بهترین راه رفع مشکلات و ضعفهای مسلمانان و جامعه اسلامی میدانستند. سید جمال الدین اسدآبادی (معروف به افغانی)، محمد عبده و رشید رضا از پیشتازان این راه بودند.
۳ ـ میهن پرستی و ناسیونالیسم: پیروان این راه که نخست در مصر و سپس در سوریه و امپراتوری عثمانی و بعدها در ایران ظهور کردند، ملت و منافع ملت و وحدت ملی را بهترین شیوه پاسخگویی به ضعف و انحطاط جوامع موجود میدانستند. در میان اعراب ن
جیب عازوری، ساطع الحصری، در میان ترکان، ضیاء گوک آلپ وتکین آلپ و در میان ایرانیان، فتحعلی خان آخوند زاده و میرزاآقاخان کرمانی از پیروان این استراتژی بودند.
با این حال، از آنجایی که بحث پیرامون راهکارهای اول و سوم، بیرون ازموضوع این تحلیل است، در این مطلب و بسیار خلاصه، اهم توجه بر استراتژی دوم یعنی طراح
ان تجدید فکر دینی یا بیداری اسلامی و نیز سلسله تحولاتی است که امروزه بسترهای لازم را برای فراگیری موج بیداری اسلامی فراهم آورده است.
بیشتر مورخین و خاورمیانه شناسان و محققان جوامع اسلامی بر این امر تأکید و توافق دارند که آغازگر و طراح استراتژی تجدید حیات اسلامی، سید جمال الدین اسدآبادی بوده است. وی سرچشمه جنبشهای فکری، اسلامی، اصلاحی، سیاسی و ملی در جوامع اسلامی در پایان قرن ۱۹ بوده است. در ایران حامی حرکتهای ضد استعماری نظیر تحریم تنباکو و قیام علیه استبداد سلاطین قاجار به شمار میرفت. در دوران اقامت خود در امپراتوری عثمانی سلط
ان عبدالحمید را به انجام اصلاحات تشویق میکرد و ترکها را در انجام این امر کمک کرد.
او در شورای عالی آموزش عثمانی عضویت داشت اما سلاطین عثمانی و نیز مقامات مذهبی (شیخ الاسلام فهمی افندی) که وجود او را عامل حرکتهای سیاسی و ضد استبدادی و اصلاحات فکری و دینی میدانستند، او را از قلمرو عثمانی اخراج کردند. در ۱۸۷
۱ سید به مصر رفت و در قاهره بود که به گفته بسیاری ثمر بخشترین اندیشههای سیاسی و فکری را ارایه داد و شاگرد و مریدان فراوانی از خود به جای گذاشت. محمد عبده و رشیدرضا از جمله شاگردان او بودند و اندیشمندان غیر مذهبی نظیر: ادیب اسحاق، لویی صابونچی، شبلی شمیل و یعقوب صنوع از جمله مریدان او به شمار میرفتند.
سید از قیام افسران مصری به رهبری اعرابی پاشا در ۱۸۸۱ حمایت کرد و به دلیل اینکه وجود او عامل حرکتهای سیاسی و فکری ضد استبدادی بود، وی را از مصر اخراج کرد. او سپس به هند رفت و در آنجا نیز به کانون اندیشههای سیاسی و اصلاحی تبدیل شد. پس از شکست قیام اعرابی پاشا، سید از هند اخراج شد و به پاریس رفت و در آنجا بود که به کم
ک شاگرد خود محمد عبده، نشریه عروه الوثقی را منتشر کرد. نخستین شماره آن در مارس ۱۸۸۳ منتشر شد و در مجموع، هجده شماره از آن تا سپتامبر ۱۸۸۴ انتشار یافت.
موضوع اصلی مطالب نشریه به بررسی سیاست قدرتهای بزرگ در کشورها
ی اسلامی به ویژه سیاستهای انگلستان در مصر و همچنین علل ضعف مسلمانان و برانگیختن آنها به اصلاح و اعتماد ملتهای مسلمان اختصاص داشت. لحن ضد انگلیسی نشریه، نشان از افکار انقلابی سیدجمال داشت. هدف نشریه در نخستین شماره آن مبارزه با روحیه ناامیدی مسلمانان اعلام شد. سید درمقالهای تحت عنوان اسطوره قدرت انگلستان را بررسی کرد و این قدرت را دشمن اصلی مسلمانان میدانست که در پی نابودی اسلام است. همین لحن ضد انگلیسی نشریه، باعث شد تا دولت فرانسه تحت فشار لندن آن را تعطیل کند.
سید در پی این بود که حکم جهاد علیه انگلستان را از علما اسلامی بگیرد. در همین راستا از قیام مهدی سودانی علیه انگلستان و ادعای مهدویت او از نظر سیاسی حمایت میکرد. او در جریان اقامت خود در فرانسه به نظریات ارنست رنان پیرامون اسلام و مسلمانان پاسخ گفت.
رنان در جریان یک سخنرانی در دانشگاه سورلن گفته بود که اسلام با روح علم
ی و فلسفی مخالف است و اعراب نیز ذاتاً از فرا گرفتن علم و فلسفه ناتوان هستند و این ایرانیها و یونانیها بودند که علم و فلسفه را به اسلام آوردند. سید جمال در پاسخ به او گفته بود که روح اسلام با فلسفه و علم موافق است و گذشته از آن در میان اعراب فیلسوان مهمی نظیر ابن باجه، ابن خلدون و ابن طفیل بودهاند.
به طور کلی در این راستا، میراث سید جمال را می توان در چند نکته اساسی خلاصه کرد:اعتقاد به توانایی ذاتی اسلام برای رهبری مسلمانان، مبارزه با روح تسلیم به قضا و قدر، بازگشت به منابع اصیل فکر اسلامی، تفسیر عقلی تعالیم اسلامی و فراگرفتن علوم از سوی مسلمانان و نیز مبارزه با استعمار و استبداد به عنوان نخستین گام در راه رستاخیز اجتماعی و فکری مسلمانان است که از اهم یادمانهای فکری و عملی سیدجمال اسدآبادی هستند.
شیخ محمد عبده شاخصترین شاگرد و پیرو سید جمال بود که بر خلاف سید جمال، او بیشتر یک اصلاح طلب بود تا انقلابی. عبده سالهای مدیدی را به اندیشههای اصلاحی اختصاص داد و کتاب رساله التوحید نشانه اندیشههای اصلاحی او است. محمد عبده برای مدتی عضو شورای مشورتی خدیو مصر و نیز مفتی این کشور بود.
اندیشه اصلاحی عبده در سه زمینه مطرح شد:
۱ـ در دانشگاه الازهر: از طریق ارایه دروس جدید علمی و تعیین
یک شورای اداری برای آن. دروسی نظیر جبر و حساب اجباری شد و تاریخ و جغرافیا در برنامه آن گنجانده شد.
۲ ـ در دادگاههای شرع: به هنگامی که در مقام مفتی مصر قرار داشت از طریق اصلاح کار دادگاهها، قوانین و مقررات دست و پاگیر را از میان برداشت.
۳ ـ در اوقاف مصر: اقدامات اصلاحی محمد عبده، باعث شد طبقات جدید مصر به اسلام گرایش پیدا کنند.
از نظر عبده مسلمانان نخست باید آگاهی اجتماعی و دینی خود را افزایش دهند و آنگاه به جنگ استعمار بروند. از دیدگاه او نخست باید ارتجاع وطنی را از بین برد. از نظر عبده عقل باید ملاک شناخت تمامی احکام دین باشد و ایمان در صورتی درست است
که بر عقل استوار باشد. علت جمود فکری در اسلام یکی افراط عقل گرایان بود و دیگری واکنش حکام مخالف عقل گرایی و طرفدار تقلید کورکورانه. عبده راه جلوگیری فرض مخالفت اسلام با ترقی و پیشرفت و نیز به هم خوردن جامعه مصر را احیای فکر دینی میدانس
ت و میگفت که اولین هدف ما باید رها شدن از قید تقلید و درک دین به شیوه گذشتگان صدر اسلام باشد. این کار از طریق درک منابع اولیه اسلامی و قرار دادن عقل به عنوان ترازوی سنجش صورت میگرفت.
از نظر او، اگر روشنفکران غربگرا، اسلام و تاریخ و قرآن را به درستی
درک کنند، پی میبرند که اندیشههای اصلاح طلبانه غرب همه در اسلام وجود دارد، برای نمونه، میگفت که اصل فایده که اندیشه بنتام متفکر فیلسوف انگلیسی بود، در اسلام تحت اصل مصلحتجویی وجود دارد و یا اینکه دمکراسی در اسلام تحت عنوان شورا دیده میشود. افکار عمومی نیز در واقع همان اجماع در اسلام است. از نظراو باب اجتهاد که از زمان ابن حنبل مسدود شده بود، باید باز شود.
عبده برای تطبیق شریعت اسلام با اوضاع و احوال جهان امروز دو روش داشت:
۱ ـ استصلاح: یعنی اینکه میشود برخی قواعد دینی را به صلاح مسلمانان نادیده گرفت و با مسایل جدید تطبیق داد.
۲ ـ تلفیق: یعنی آمیختن احکام مذاهب چهارگانه (شافعی، حنفی، مالکی و حنبلی) در حل مسائل اجتماعی.
او در زندگی شخصی نیز دو روش اصلاحی تساهل را در پیش گرفت و به افکار شیعه به دیده مثبت مینگریست. در این راستا، شرحی بر نهج البلاغه حضرت ع
لی نوشت و ضمن تفسیر خطبه شقشقیه حضرت علی، مخالفت حضرت علی با شورای عصر را پذیرفت.
پس از جنگ جهانی اول در ۱۹۱۴ دولت عثمانی به طرفداری از نیروهای متحدین علیه انگلستان و روسیه و فرانسه اعلان جنگ داد. به منظور بسیج مسلمانان و شرکت آنها در جنگ علیه قدرتهای اروپایی، سلطان محمد پنجم در نوامبر ۱۹۱۴ طی یک فتوی علیه نیروهای سه گانه اعلان جهاد کرد؛ اما با وجود نگرشهای متفاوت در درون امپراتوری عثمانی و نیز تلاشهای گسترده انگلیسیها و فرانسویها در شعله ور کردن این اختلافات، اعراب با نادیده گرفتن این فتوا، هیچ گونه حمایتی از ترکها نکردند؛ بنابراین، امپراتوری عثمانی در سال ۱۹۱۸ از ارتشهای فرانسه، انگلستان و نیروهای عرب متحد آنها شکست خورد و از هم پاشید. ارتش عثمانی هم تحت رهبری مصطفی کمال (آتاتورک)موفق شدند، هسته اصلی امپراتوری را در برابر نیروهای اروپایی حفظ کنند و جمهوری ترکیه جدید را تشکیل دهند.
سرزمینهای عربی امپراتوری عثمانی نیز میان رهبران عرب تقسیم شد و کشورهای عراق، اردن، سوریه، لبنان و عربستان در نتیجه آن تاسیس شدند. با این تحولات، نهاد خلافت تا سال ۱۹۲۴ باقی ماند اما در آن سال مجلس ملی کبیر ترکیه طی ص
دور قانونی خلافت را ملغی اعلام کرد. در این دوران، شور و شوق ناشی از نهضت تجدید دینی تحت رهبری سید جمال و محمد عبده فروکش کرده بود. به دنبال اعلام انحلال خلافت، بحثهای شدیدی پیرامون آن در جهان اسلام صورت گرفت. ناسیونالیسم ترک تحت رهبری آتاتورک با بقای نهاد خلافت در تضاد بود. خلافت در اصل در دو مرحله برچیده شد.
در مرحله نخست در نوامبر ۱۹۲۲ مجلس کبیر ملی ترکیه
سلطنت را از خلافت جدا کرد و مقرر شد که جمهوری جای سلطنت را بگیرد. سلطان وحیدالدین از مقام خلافت خلع شد و برادرش عبدالمجید به عنوان خلیفه مسلمین روی کار آورده شد. در مرحله دوم، همان گونه که گفته شد، مجلس کبیر ملی در ۱۹۲۴ خلافت را بطور کلی ملغی اعلام کرد.
کمال پاشا (آتاتورک بعدی) رهبر ترکیه نوین در توجیه این اقدام گفته بود که مسلمانان از خلیفه عثمانی حمایت نمیکنند و تنها ترکها بار خلافت را به دوش میکشند و ایرانیها، افغانیها و آفریقاییها به طور کلی خلیفه عثمانی را قبول نداشتند.
بازتاب انحلال خلافت در مصر بیشتر از سایر نقاط جهان اسلام بود. در قاهره به دنبال الغای خلافت اجلاسی پیرامون این مسأله به ریاست شیخ محمد ابوالفضل جیزاوی رئیس دانشگاه الازهر و مصطفی المراغی، رئیس محاکم عالی شرع و نماینده مذاهب اهل تسنن بر پاشد. به نظر آنها خلیفه یا امام، نایب پیامبر درحفظ شرع و اجرا احکام و اداره امور مردم میباشد. اما گفته نشده که این ریاست جنبه الهی دارد. وفاداران به خلیفه مخلوع عثمانی و طرفداران اطاعت از او مورد انتقاد قرار گرفتند. انتقاد آنها به عرب نبودن ترکها و خلیفه نبود بلکه میگفتند که سوگند بیعت به خلیفه بی اعتبار است، چون خلیفه عثمانی فاقد قدرت مادی و معنوی خلافت است. گفته شد که برای آینده خلافت باید کنگرهای بر پا شود، آن هم نه صرفا بر طبق معتقدات اسلامی، بلکه بر طبق شکل حکومتهای فعلی مسلمانان. این اجلاس انحلال خلافت را یک عمل انجام شده تلقی کرد.
در اینجاست که به تدریج حکومت اسلامی به جای خلافت مطرح میشود. در طرح حکومت اسلامی، مسایل و شرایط مدرن مورد لزوم حکومت از سوی یکی دیگر از شاگردان سیدجمالدین اسدآبادی به نام رشیدرضا پذیرفته و مطرح میشود. در طرح این شیوه از ح
کومت اسلامی موردنظر رشیدرضا، حاکمیت مردم پذیرفته شده و امکان وضع قوانین از سوی بشر مورد تأکید قرار گرفته است. اگر اصل شورا رعایت و حق طغیان برسمیت شناخته شود، این حاکمیت، حاکمیت مردمی و دمکراسی است.
از نظر رشیدرضا علما باید ناظر امور باشند. وی نقش علمای ا
یران در جنبش تنباکو را میستاید و بر این باور است که علمای سنی نیز باید در سیاست مداخله کنند. از نظر او همچنین شریعت باید مبنای قانونگذاری باشد. رشیدرضا ضرورت اجتهاد را میپذیرد و میگوید مصلحت عمومی باید در قانونگذاری رعایت شود. اصول کلی توسط قانون اساسی ملهم از قرآن و سنت و تجربه خلفای راشدین تنظیم میشود. اهل حل و عقد قویترین گروه حکومت هستند و قوانین عرفی تابع قوانین شرعی است. در صورت تضاد میان این دو قانون، شرع الویت دارد. خلیفه از میان نمایندگان همه مسلمانان از میان فقهای عالیقدر انتخاب میشود اما لازم نیست در سیاست یا فنون نظامی وارد باشد او یک حاکم دنیوی نیست و رهبر همه مسلمانان چه سنی و چه شیعه است، مردم تا وقتی از او اطاعت میکنند که طبق اسلام عمل کند، در غیر اینصورت مردم از طریق نمایندگان خود با او مخالفت خواهند کرد.
در حکومت اسلامی اقلیتها دارای اهمیت هستند و زنان با مردان در همه امور جز در رهبری خانواده و امامت جماعت برابر هستند. وی به رغم مخالفت شدید با شیعه انتقادات آنها را قبول داشت و به نحوه انتخاب ابوبکر که با همه مشورت نشد و نیز انتخاب عمر که انتصابی بود انتقاد داشت. اینها در واقع نشان میدهد که رشیدرضا انتقادات شیعه را میپذیرفت.
انحلال خلافت در ۱۹۲۴، انتشار کتاب عبدالرزاق و طرح اندیشههای رشیدرضا، عملا کشورمصر را به کانون بحث و مجادلات گوناگون پیرامون آینده خلافت و اسلام تب
دیل کرد. گذشته از این سالها (دهه ۱۹۲۰) اندیشههای ناسیونالیستی (حزب وفد) و جریانات غربگرا و لیبرال در صحنه مصر مطرح شده بود. برخی جریانها بر نفی اسلام و نیز زیانبار بودن مذهب برای جامعه مصر تاکید کردند و به ستایش از تمدن فرعونی قبل از اسلام مصر و لزوم بازگشت به آن سخن میگفتند. در این اوضاع و احوال بود که گروهی از مسلمانان بر طرح اسلام بعنوان یک نظام کامل و شامل تأکید میورزیدند. گروههایی نظیر جمعیت الشبان المسلمین در ۱۹۲۷ و اخوان المسلمین در ۱۹۲۸ سرآغاز فعالیت و خیزش جنبشهای اسلامی جدید در قرن بیستم بشمار میآید.
در این شرایط با اوجگیری حضور و سیطره گسترده استعمار انگلیس و همراهی سایر قدرتهای استعمارگر غربی در سلطه همه جانبه بر اراضی عربی حاکمیت فروپاشی شده امپراتوری عثمانی، فضای مناسبی جهت طراحی ایدههای استراتژیکی آنان با هدف ایجاد دگرگونیهای هدفمند در صحنه نوین خاورمیانه فراهم شد. اولویت اصلی در این مهندسی سیاسی، بسترسازی مطلوب جهت ایجاد بخشی از بدنه و دنباله پایدار غرب با موقعیتی کاملا سوق الجیشی در این منطقه بود.
بنابراین، با انجام زمینه سازیهای متعدد و در یک فرآیند زمانی مستمر، در سال ۱۹۴۸اقدام به تاسیس رژیم اشغالگر قدس در سرزمینهای اشغالی فلسطین نمودند. این اقدام و تحولات و کشمکشهای متعاقب آن را که بالغ بر شصت سال است، منطقه را درگیر چالشهای گوناگونی نموده، بعد از فروپاشی امپراتوری عثمانی که عمدتا به دلیل ضعف شدید بنیادهای ایدئولوژیکی صورت گرفت، میتوان از آن به عنوان موج دوم بیداری اسلامییاد کرد.
خورشید احمد، از رهبران جماعت اسلامی در پاکستان، جنبشهای اسلامی قرن بیست را به نفوذ استعمار در جهان اسلام ربط میدهد.
به گفته خورشید احمد سلطه استعمار چهار نتیجه عمده بر جوامع اسلامی در بر داشت:
الف) غیر مذهبی کردن جامعه در اثر سلطه استعمار
و نفوذ آن: همه وجوه زندگی مسلمانان غیرمذهبی شد و پایههای معنوی جامعه روبه سستی نهاد.
ب) وابسته شدن به غرب: در جوامع اسلامی ت
حت استعمار نهادهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جدید بر پایه تجربه غرب خلق شد که با نهادهای سنتی در تضاد بودند.
پ) قطببندی کردن آموزشی: بر اساس نفوذ استعمار دو نوع آموزش در جوامع اسلامی ایجاد شد. یک نوع آموزش ملهم از غرب در برابر آموزش سنتی و مذهبی به وجود آمد. جامعه به دو گروه نخبگان مدرن تحصیل کرده جدید و رهبری سنتی قدیم تقسیم شد.
ت) بحران رهبری: در نفوذ استعمار، رهبری سنتی به طور سیستماتیک ضعیف شد و از بین رفت و نوعی رهبری سیاسی خارجی به جامعه اسلامی تحمیل شد. این رهبری، طرفدار غرب و از مردم خود بیگانه بود. به نظر شیخ احمد جامعه اسلامی در برابر این نفوذ استعمار و سلطه آن و عقب ماندگی و انحطاط جامعه واکنش نشان داد.
به دنبال آن، برای نجات از این بحران و حل مشکل و معضلات موجود، چندین استراتژی مطرح شد که اهم آن عبارت از دو نگرش زیر میباشند:
۱ ـ استراتژی مدرنیسم: طرفداران این استراتژی مدعی بودند که زمانه عوض شده است و باید ارزشهای تکنولوژی و نهادهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی قدرت سلطهگر را گرفت و جامعه را به پیشرفت رساند.
۲ ـ استراتژی اسلامی: به نظر عده زیادی از مردم،علل این اوضاع و احوال، دوری جستن از اسلام است. در این رابطه دو گرو
ه ظهور کردند. گروه نخست دارای یک موضع سنتی و معتقد بودند که سنن اسلامی را باید نگه داشت و تغییری در آن ایجاد نکرد. آنها هیچ گونه بدعت و تغییری را نمیپذیرفتند و مخالف هرگونه پیروی از ارزشهای غربی بودند. بنابراین دوری جستن از مظاهر تمدن جدید و تأکید بر حفظ سنتها هدف اصلی انها بود.
گروه دوم معتق
د بودند که حفظ سنتهای گذشته کافی نیست و پاسخی به تهدیدهای موجود نمیدهد. باید ابتدا ماهیت تمدن غرب را درک کرد و به جای آن الترناتیو (جایگزین) ارائه داد. پاسخ به تمدن غرب باید جامع و مثبت باشد و پس از شناخت تمدن غرب، اسلام را به عنوان اساس تمدن و فرهنگ جدید ارائه کرد. بدین منظور لازم است به پیام اولیه اسلام رجوع کرده و ارتباط آن با عصر کنونی را پیدا کنیم. لذا جنبشهای اسلامی جدید و به ویژه در رأس آنها پیروزی انقلاب اسلامی و استقرار نظام سیاسی و حاکمیتی جمهوری اسلامی در ایران و نیز تحولات بیداری اسلامی اخیر، همه ناشی از این گروه است؛ بنابراین جنبشهای اسلامی، یک واکنش صرف در برابر حکومت استعماری نیست، بلکه باید آنرا در چهارچوب آمال مثبت امت اسلامی برای بدست آوردن چیزی دانست که سلطه غرب آنرا از بین برده است.
با این بررسی و تکیه بر دیدگاههای مطروحه در سیر تحول مبانی نظری اندیشه اسلامی است که میتوان گفت تحولات کنونی در حوزه عربی اسلامی خاورمیانه و شمال آفریقا ضمن ریشهدار بودن در ادوار پیشین جغرافیای جهان اسلام و به ویژه باالگوگیری از امواج گسترده انقلاب اسلامی در ایران، موج سومی از بیداری اسلامی است که در جهت احیا و پایداری از ارزشهای بنیادین دین اسلام بوده و میتواند تکمیل کننده امواج پیشین برای شکل گیری امت اسلامی در حوزه جغرافیای سیاسی جهان اسلام باشد.
۴ ـ بازنمایی رویکرد بیداری اسلامی در تحولات کنونی خاورمیانه و ش
مال آفریقا:
حوزه عربی ـ اسلامی خاورمیانه و شمال آفریقا با شرایط خاص استراتژیکی همواره بخش جدایی ناپذیری ازدیدگاهها و طرحهای قدرتهای جهانی بوده و امروزه نیز
به میدانی برای صورتبندی جدید در نظام روابط بینالملل تبدیل شده است. صرفنظر از این که چه نوع نظام بینالمللی در حال شکلگیری است، تردیدی وجود ندارد که با دگرگونیها و تحولات جاری، نحوه شکلگیری ساختار سیاسی و طراحی یک سازه هماهنگ ژئوپلیتیکی در ین حوزه، یکی از عوامل نگرانی قدرتهای ذینفوذ جهانی خواهد بود. لذا برای این حوزه پیشبینی هرگونه تغییر اساسی و کوتاهمدت در جهت تحول در وضعیت نگرانکننده فوقالذکر، بسیار دشوار است؛ بنابراین در جریان قیامهای گسترده و فراگیر مردمیکه در اوایل سال ۲۰۱۱ عرصه جغرافیایی خاورمیانه عربی تا شمال آفریقا را در بر گرفته است، آنچه برای قدرتهای ذینفع و به ویژه قدرتهای غربی از اهمیت بسزایی برخوردار است، موضوع چگونگی هدایت وکنترل برنامه ریزی شده این خیزشها با هدف مصادره انقلابهای مردمی در قالب دستمایههای دمکراسی غربی و نیز تلاش برای ایجاد یک سازماندهی هدفمند در ساختارهای سیاسی و استراتژیکی این مناطق است.
در همین راستا، بسیاری از تحلیلگران مسائل بینالمللی و رسانههای پر
مخاطب خبری و تحلیلی جهان، این قیامهای مردمی را با رویکردهای سیاسی و استراتژیک گوناگونی مورد تحلیل و بررسی قراردادهاند. بر این اساس بررسی این تحولات در قالب نگرش بیداری اسلامی، فرضیه و مسئله اصلی است که در این تحلیل مورد کنکاش و تبیین علمی قرار گرفته است.
همزمان با سرعت تغییر و تحولات در خاورمیانه و شمال آفریقا و به لحاظ نقش آفرینی بنیادهای اعتقادی و الزامات عمومی در احیای مطالبات ارزشی و ایدئولوژیکی این جوامع، بسیاری از تحلیلگران خیزشهای مردمی و پیوستگی دامنه دار آن در مناطق خاورمیانه و شمال آفریقا را به یک موج بیداری اسلامی تعبیر نمودند، به گونهای که میتواند الگویی برگرفته از خط سیر حرکتهای مقاومت اسلامی و انقلاب اسلامی ایران باشد که با تکیه بر فرهنگ مقاومت، سبب مقابله با هر گونه حاکمیت استبدادی و سلطه طلبی بیگانگان در این مناطق شده و پایانی بر استبداد موروثی حاکمیت آلها و دیکتاتوریهای خانوادگی بر سرزمینهای عربی ـ اسلامی است.
همانند تجربیات بسیاری از جوامع معترض و انقلابی که به دگرگونیهای متعدد و متفاوتی دست یافتهاند، خیزشهای عمومی در حوزه عربی اسلامی خاورمیانه و شمال آفریقا نیز ضمن ریشه در مسائل و معضلات عدیده فکری، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مغفول مانده و بدون پاسخ از سوی حاکمان دیکتاتور، با تمسک به بنیادهای عمیق ارزشی و اعتقادی منشعب از تفکرغنی اسلامی در این حوزه و نیز استمرار و پایداری اعتراضات عمومی و تأکید بر شعارهای اسلامی برای تحقق کلیه مطالبات مطروحه و به ویژه انجام تغییرات اساسی و عملی در مجموعه سیستم حاکمیت تا محاکمه حاکمان دیکتاتور، همه حاکی از آن است که بستر اصلی این تحولات بر موجی گسترده از بیداری اسلامی قرار گرفته تا با تکیه بر مبانی ارزشی و اعتقادی اعم از مردمی بودن، دمکراسی خواهی و استبدادستیزی زمینههای لازم را برای حکومتهایی
منشعب از علایق ارزشی و اسلامی در کشورهای این حوزه فراهم نماید.
علاوه بر این، رشد و سرعت گسترش این تحولات همگام با فراگیری تکنولوژی رسانهای که عملا امکان اطلاع رسانی سریع و بهینه را در میان طیفها و لایههای گوناگون جوامع به ویژه از سوی نسلهای جوان فراهم نموده، سبب پایداری معترضین در پیگیری مط
البات جامع شده که این امر دگرگونی اساسی در شیوهها و سیستمهای حاکمیتی موجود را به امری الزامی تبدیل نموده است. لذا تحولات و قیامهای مذکور، نه تنها صرفا ختم به سقوط فیزیکی و سلسلهوار دیکتاتورها در قالب تئوری دومینوی مورد ادعای برخی از تحلیلگران علوم سیاسی نشده، بلکه باپایداری و استمرار اعتراضات گسترده مردمی و تأکید عمومی بر شعائر اسلامی در تحقق مطالبات و تغییر و دگرگونی بنیادی در شیوههای حاکمیتی، روند خیزشهای فوق را به انقلابهایی منشعب از مبانی اسلامی تبدیل کرده است.
بنابراین، غربیها در تدابیر استراتژیکی و بررسی چشم انداز دگرگونیهای ژئوپلیتیکی ناشی از تحولات فوقالذکر، از پیروزی این انقلابها تصویر یک اسلام پیروز و ضدغرب را برای جهانیان به نمایش میگذارند تا در قالب نمایشنامه مبارزه با تروریسم و بهکارگیری ابزارهای جنگ نرم به مقابله متناسب با قیامهای مردمی در این حوزه ادامه دهند. در این راستا، اعتراضات گسترده نسبت به عملکرد شوراهای انتقالی نظامی که عملا نتیجه اعمال نفوذ و علایق استراتژیک آمریکا در این حوزه است، شاهدی آشکار بر علایق عمومی در ایجاد حاکمیتهایی
معندل بر محور مبانی اسلامی است.
بر این اساس و در صورت تحقق و گسترش چنین حاکمیتهایی که عملا همتراز با خط سیر مقاومت اسلامی و به ویژه همگام با الگوی نظام سیاسی
جمهوری اسلامی در ایران میباشد، میتوان گفت که مجموعه تعاملات منطقهای و به ویژه در سطوح نظام بینالمللی این حوزه با غرب، دستخوش دگرگونیها و تحولات متعدد میشود.
مسلما مطالبات اسلامگرایانه و فراگیری موج بیداری اسلامی به هیچ وجه مورد انتظار در سیاستهای استراتژیک و نگرشهای منطقهای قدرتهای ذینفوذ و به ویژه ایالات متحده آمریکا نمیباشد و با این شرایط، فعملا برای تئوریسینها و استراتژیستهای آنان عدم تحقق اهداف متصور در استراتژی جنگ نرم بیش از پیش محرز است. در این راستا، مسأله اساسی در تعارضات فکری و رفتاری ایجاد شده میان ائتلاف قدرتهای غربی ذینفوذ به رهبری آمریکاست که حاکی از اقدامات متناقض آنان در نحوه برخورد با تغییرات و مطالبات عمومی و پیشداوریهای صرفا سیاسی و هدفمند نسبت به سیر تحولات در حوزه عربی اسلامی خاورمیانه و شمال آفریقاست، زیرا از دیدگاه این قدرتها، هرگونه دفاع از مبانی عرفی و ارزشی اعم از حقوق بشر و دمکراسی، عملا مستلزم هماهنگی و تأمین بهینه منافع منطقهای آنان در کلیه ابعاد استراتژیکی است و از آنجایی که تأمین امنیت رژیم صهیونیستی و نیز کنترل مبادی تولید، توزیع و مصرف نفت در این حوزه اولویتی اساسی و استراتژیک برای آمریکا و ائتلاف غربی آن است، پس مجموعه دگرگونیها و تحولات سیاسی ـ اجتماعی این حوزه نیز باید بر پایه حفظ سیستم سیاسی وابسته و متحد با قدرتهای غربی صورت گیرند.
بنابراین، با این اوضاع و شرایط ایجاد شده، برای مقابله با برافراشته شدن هرگونه تصویری از اسلام پیروز در خاورمیانه و شمال آفریقا و نیز با توجه به تجربیات شکست خورده اقدامات سخت نظامی آنان در برابر جنبشهای اسلامی حزب الله و حماس که منجر به شکل گیری فرهنگ و خط سیر مقاومت در سطح منطقه شده است، هزینههای فراوان و متعدد این قبیل از تدابیر، باعث تغییرات گسترده در شیوههای حضور قدرتهای مذکور جهت کنترل هدفمند تحولات این حوزه و گرایش به سمت اجرا و تحقق اهداف جنگ نرم گردید.
بر این اساس، ایجاد بی نظمی و تجزیه در تمامی ابعاد جوامع هدف برای جلوگیری از هر گونه اجماع در تصمیم سازی مردمی با بهکارگیری تدریجی عناصر و
ابسته را به عنوان دو ضرورت تاکتیکی برای کنترل مقطعی بر تحولات مذکور و نیز مصادره تدریجی این قیامها تعریف نمودند.
برای اجرای بهینه این تاکتیکها دو کار مشخص را در دستور کار قرار دادند که عبارتند از:
۱ ـ استفاده گسترده از فضای مجازی با ایجاد شبکههای اجتماعی در اینترنت.
۲ ـ بهکارگیری عناصر وابسته نظامی و سیاسی در قالب ایده هدفمند شوراهای انتقالی نظامی و نیز نخبگان به اصطلاح مردمی و اپوزیسیون مخالف حاکم
سرنگون شده.
میتوان گفت که امواج کنونی قیامهای مردمی در حوزه عربی اسلامی خاورمیانه و شمال آفریقا، حاکی از موج گسترده بیداری اسلامی در میان ملتها و کشورهای این حوزه بوده که ضمن برخورداری از تجربیات و ریشههای تاریخی، عملا از یک سو ریشه در اقدامات گسترده دیکتاتورهای وابستهای داشته که همواره با سرکوب شدید اسلامگرایان تلاش دوچندانی را برای ترویج تفکرات سکولاریستی به کار میگرفتند و از سوی دیگر، برگرفته از خط سیر فرهنگ مقاومت (جنبشهای اسلامی حماس در فلسطین و گروه مقاومت حزب الله در لبنان) و نیز الگوی جمهوری اسلامی ایران است که با تأکید بر سه ویژگی اسلامی، مردمی و استکبارستیزی برای مقابله با حاکمیتهای دیکتاتوری و احیای شئونات اسلامی و انسانی شکل گرفته است.
با این اوصاف، با توجه به فضای عمومی حاکم بر انقلابها و خیزشهای عمومی به ویژه در حوزه عربی ـ اسلامی و نیز معیارها و موازین جاری در این مناطق، چنانکه رویکرد اصلی و نهایی تحولات جاری و حرکت خط سیر سیاسی آن در ساختارهای اداره امور کشورهای هدف به سوی ایجاد نظامهای حاکمیتی مبتنی بر مردم سالاری دینی و برگرفته از مبانی ارزشی دین اسلام متمرکز شود، آنچه در این شرایط برای تکمیل این موفقیت ملی و بینالمللی در کشورهای مذکور بسیار مهم است، چگونگی روندها و فرآیندهای تکمیلی این خیزشهای عمومی در قالب طراحی و تدوین یک استراتژی حمایتی جامع با ابعاد سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، امنیتی و نیز پایداری آنان بر آموزههای اسلامی است که ضمن هشیاری در هدایت و رهبری اوضاع و شرایط داخلی، مستلزم حمایتهای راهبردی سایر ملتهای اسلامی و نهادهای بینالمللی مستقل از جمله سازمان کنفرانس اسلامی است تا با تثبیت حاکمیتهای اسلامی در بلاد اسلامی و نیز ایجاد پیوندهایی استراتژیک بر محور مبانی ژئوپلیتیک اسلام، زمینههای تبلیغی و عملی رشد درخت تنومند اسلام در میان کلیه ملل مسلمان فراهم شود.
۵ ـ تحلیل ژئوپلیتیکی موج بیداری اسلامی:
توازن و ساختار قدرت در حوزه عربی ـ اسلامی خاورمیانه و شمال آفریقا به گونهای است که هر گونه تغییر و تحول ساختاری در آن ضمن تأثیرات گسترده در
ون حوزهای سبب لرزشها و تحولات ژئوپلیتیکی خاصی در سطوح مختلف بینالمللی میشود.
در این شرایط با شکلگیری قیامهای مردمی که همراه با سقوط زودهنگام برخی از دیکتاتورهای موروثی این حوزه شد، نه تنها تاج و تخت بیشتر حکومتهای عربی را لرزان نموده، بلکه همگام با سرعت تغییر و تحولات در خاورمیانه و شمال آفریقا که منجر به تضعیف شدید جایگاه و عمق استراتژیک رژیم اشغالگر قدس شده است، شرایط کنونی حاکی از اضطراب و دگرگونیهای گسترده در نگرشهای استراتژیکی قدرتهای ذینفوذ نسبت
به روند و چشمانداز این تحولات است؛ بنابراین، آنچه برای
قدرتهای ذینفع و به ویژه قدرتهای غربی از اهمیت بسزایی برخوردار است، موضوع چگونگی هدایت و کنترل برنامه ریزی شده این خیزشها با هدف مصادره انقلابهای مردمی در قالب دستمایههای دمکراسی غربی و نیز تلاش برای ایجاد یک سازماندهی هدفمند در ساختارهای سیاسی و استراتژیکی این مناطق است.
با این اوصاف، در اوایل سال ۲۰۱۱ با اوجگیری تدریجی انقلابها و خیزشهای مردمی در حوزه عربی ـ اسلامی مناطق شمال آفریقا و خاورمیانه عربی که ابتدا باعث سرنگونی زودهنگام زین العابدین بن علی حاکم دیکتاتور کشور تونس شد، به دنبال آن در یک فاصله زمانی نزدیک یک ماهه و دقیقا همزمان با جشن سی ودومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، حسنی مبارک، دیکتاتور حاکم بر کشور مصر نیز سرنگون شد و در ادامه موج گستردهتری از قیامهای مردمی در این حوزه سایر دیکتاتورها و حکام موروثی به ویژه در کشورهای یمن، بحرین، لیبی، اردن، سوریه و بخشهایی از عربستان را فراگرفت که برخی از تحلیلگران امور بینالمللی و استراتژیستهای مسائل جهانی از آن با عنوان دومینوی سقوط دیکتاتورها یاد کردند که البته این نگرش مستلزم تبیین دقیقتر موضوع است، زیرا با توجه به تجربیات تاریخی و به ویژه آموزههای فرهنگی ـ ایدئولوژیکی جوامع ساکن در این مناطق، روند مطالبات اساسی و بنیادی مردم تحت سیطره حاکمیتهای استبدادی صرفا به حذف فردی و فیزیکی دیکتاتورها خلاصه نشده و طیف وسیعی از نیازها و الزامات بهینه را با هدف استقرار حاکمیتهایی ارزشی و مردمی دربرگرفته است.
بنابراین، چشم انداز موجود، حاکی از آن است که خیزشهای مذکور سرآغازی بر تحولات و لرزشهای ژئوپلیتیکی گسترده در فضای خاورمیانه و شمال آفریقاست که دگرگونیهای وسیعی را در صحنههای سیاست جهانی و مناسبات منطقهای و بینالمللی این حوزه به همراه خواهد داشت، به گونهای که با توجه به سوابق حرکتهای اسلامی که ابتدا پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی و سپس با راهاندازی رژیم اشغالگر قدس در سرزمینهای اشغالی فلسطین در این حوزه صورت گرفته است، میتوان خیزشهای کنوی را با عنوان موج سومی از بیداری اسلامی ذکر نمود.
بنابراین، همانند تجربیات بسیاری از جوامع معترض و انقلابی که به دگرگونیهای متعدد و متفاوتی دست یافتهاند، خیزشهای عمومی در حوزه عربی اسلامی خاورمیانه و شمال آفریقا نیز ریشه در مسائل و معضلات عدیده فکری، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مغفول مانده و بدون پاسخ از سوی حاکمیتهای دیکتاتوری داشته که با تمسک به بنیادهای عمیق ارزشی و اعتقادی و نیز استمرار و پایداری اعتراضات عمومی برای تحقق کلیه مطالبات مطروحه و به ویژه انجام تغییرات اساسی و عملی در مجموعه سیستم حاکمیت تا محاکمه حاکمان دیکتاتور، همه حاکی از آن است که بستر اصلی این تحولات بر موجی گسترده از بیداری عمومی جهت مشارکت عملی در تعیین سرنوشت جمعی قرار گرفته است.
علاوه بر این، رشد و سرعت گسترش این تحولات همگام با فراگیری تکنولوژی رسانهای و به ویژه بهره برداری از فضاهای مجازی در قالب شبکههای اجتماعی و ارتباطات اینترنتی که بیانگر ژئوپلیتیک اینترنت و فضای مجازی است، امکان اطلاع رسانی سریع و بهینه را در میان طیفها و لایههای گوناگون جوامع به ویژه از سوی نسلهای جوان فراهم نموده و از دید سیاسی و دیپلماتیک نیز ملتهای منطقه را به بازیگرانی موثر در سیر تحولات و تعاملات استراتژیک تبدیل نموده است، به گونهای که ضمن پشتیبانی موثر و مشارکت گسترده جوانان، عملا سبب پایداری معترضین در پیگیری مطالبات جامع برای نسلها و سطوح گوناگون در این جوامع شده و دگرگونی اساسی در شیوه ها و سیستمهای حاکمیتی موجود را به امری الزامی تبدیل نموده است.
بنابراین، غربیها در تدابیر استراتژیکی و بررسی چشم انداز دگرگونیهای ژئوپلیتیکی ناشی از تحولات فوقالذکر، از پیروزی این انقلابها تصویر یک اسلام پیروز
و ضدغرب را برای جهانیان به نمایش میگذارند تا در قالب نمایشنامه مبارزه با تروریسم و به کارگیری ابزارهای جنگ نرم که هزینهای کمتر و تأثیرات گستردهتری دارد، به مقابله متناسب با قیامهای مردمی در این حوزه ادامه دهند. لذا با توجه به اینکه دولتها و سنتهای سیاسی در کشورهای این حوزه فاقد مولفههای دمکراتیک بوده و اغلب با خودک
امگی و عدم تجربه در فرآیند دمکراسی مواجه بوده و صرفا تأمینکننده منافع منطقهای آمریکا و سایر قدرتهای غربی هستند، در شرایط کنونی با رشد تدریجی خیزشهای مردمی و افزایش اقتدار عمومی که تأکیدی اساسی بر آرای جمعی دارد، عمده تقاضاها برای دیپلماسی از سوی بیگانگان منتفی شده و تلاش عمومی بر ایجاد یک حکومت و نظام سیاسی معتدل است.
در این راستا، اعتراضات گسترده نسبت به عملکرد شوراهای انتقالی نظامی که عملا نتیجه اعمال تفوذ و علایق استراتژیک آمریکا در این حوزه است و به ویژه در کشور مصر که نبض تحولات کنونی جهان عرب در آن میتپد، به نظر میرسد که شاهدی آشکار بر علایق عمومی در ایجاد یک حکومت معتدل و بر مبنای حضور حداکثری مردم است؛ بنابراین، در صورت تحقق و گسترش چنین حاکمیتهایی، میتوان گفت که مجموعه تعاملات منطقهای و بویژه در سطوح نظام بینالمللی این حوزه با غرب دستخوش دگرگونیها و تحولات ژئوپلیتیکی فراوانی میشود که مسلما تأثیرات متقابل و زودهنگام این فرآیند بر جایگاه و عمق استراتژیک اسرائیل کاملا پیش بینی شدنی است، به گونهای که از هم اکنون لرزشهای ژئوپلیتیکی آن به ویژه در کشور مصر و پایداری مردم این کشور بر لغو معاهدات استراتژیک با رژیم صهیونیستی و نیز شتاب گسترده بینالمللی برای شناسایی رسمی کشور مستقل فلسطین در سازمان ملل، مسائل مهمی هستند که ضمن بی هویتی و سلب مشروعیت منطقهای رژیم صهیونیستی اسرائیل، سبب اضطراب گستردهای در میان حاکمان اسرائیل و حامیان غربی این رژیم شدهاند.
با این شرایط است که پیگیری و اجرای استراتژی جنگ نرم و گسترش بی نظمیهای هدفمند با ترفندهای متعدد و متناسب با شرایط و اوضاع متفاوت داخلی هر یک از کشورهای این حوزه برای هدایت برنامه ریزی شده قیامهای مردمی به سرعت در دستور کار آمریکا و بقایای حکام وابسته قرار گرفته است. شاکله اصلی این استراتژی بر محو
ر تجزیه در مجموعه مبانی ژئوپلیتیکی کشورهای هدف قرار گرفته است که مشتمل بر کلیه امور داخلی و خارجی و در ابعاد سیاسی، جغرافیایی، حقوقی، اقتصادی، اجتماعی و ایدئولوژیکی آنان است.
اهداف مهم و اولویتدار این استراتژی عبارتند از:
۱ ـ انجام اقدامات گسترده و متنوع برای جلو
گیری از هر گونه تصمیم گیری مردمی و اجماع عمومی و یا بعبارتی دیگر کنترل و هدایت برنامه ریزی شده هر گونه تحرک اجتماعی و مصادره قیامهای مردمی.
۲ ـ حفظ امنیت و تقویت منافع رژیم صهیونیستی اسرائیل
۳ ـ استمرار سیطره بر منابع نفتی مناطق خاورمیانه و شمال آفریقا و نیز تسلط بر کلیه مجاری و مسیرهای تولید، توزیع و مصرف منابع انرژی که ضمن رویکردهای اقتصادی با هدف ایجاد تعادل استراتژیکی در مناطق حساس و حوزههای نفوذ سایر قدرتهای بینالمللی از جمله برای مقابله با چین صورت میگیرد.
۴ ـ جذب منابع مالی دول عربی نفتخیز با ترفندهای متعددی از قبیل هراس بینالمللی و بویژه ایران هراسی و ایجاد اضطراب در میان حکام مستبد این منطقه با هدف فروش گسترده تسلیحات نظامی که جهت جلوگیری از فروپاشی نظام اقتصادی غرب صورت میگیرد. علاوه بر این، با سقوط حکومت حسنی مبارک در مصر که مرکز ثقل تدابیر استراتژیک آمریکا در منطقه بود و نیز متعاقب موفقیتهای نظامی و امنیتی گروه مقاومت حزب الله لبنان در جنگ ۳۳ روزه سال ۲۰۰۶ و تهاجم اسرائیل به جنوب لبنان و مقاومتهای پایدار جنبش اسلامی حماس فلسطین در جنگ ۲۲ روزه و تهاجم سال ۲۰۰۸ اسرائیل به نوار غزه، طراحی و انجام هر گونه برنامه ریزی اجرایی برای تحقق استراتژی جنگ نرم در کشور عربستان سعودی صورت میگیرد و آل سعود نیز با تمامی امکانات لازم به عنوان مرکز ثقل جهت اجرای بهینه منویات اتاق فکر این استراتژی منطقهای آمریکا در خاورمیانه و شمال آفریقا تعریف شده است.
بنابراین از آنجایی که در نگرشهای استراتژی
کی قدرتهای غربی، منطقه شمال آفریقا به عنوان حیات خلوت ژئوپلیتیکی و سد نفوذ حوزه اروپای مدیترانهای محسوب گردیده و منطقه خاورمیانه عربی نیز حیات خلوت و حوزه نفوذ ژئوپلیتیکی رژیم اشغالگر قدس است، اولویت اساسی برای تأمین بهینه منافع مشترک و استراتژیک قدرتهای غربی در فرآیند تحولات مناطق شمال آفریقا و خاورمیانه عربی بر کنترل هدفمند خیزشهای عمومی بوده تا با جلوگیری از هر گونه اجماع و تصمیم سازی مردمی از طریق تغییر نقش و بازبینی در رویکردهای ژئوپلیتیکی، بسترهای لازم برای تثبیت و حضور بیشتر خود را فراهم نمایند.
مسلما این انقلابها یک راه بیبازگشت در مسیر تحقق دمکراسیهای برگرفته از ارزشهای ملی، بومی و اعتقادی است که با علنی شدن مطالبات عمومی و حضور بیش از پیش قاطبه مردم در امور جامعه، ضمن تزلزل در موقعیت عربی ـ اسلامی قدرتهای غربی، فراهم کننده زمینههای تحول در چشم اندازهای ژئوپلیتیکی خاورمیانه و شمال آفریقا هستند، به گونهای که ضمن تأکید عمومی مردم این کشورها بر تغییرات اساسی در نظامهای سیاسی حاکم که آن را مانع اصلی در پاسخگویی به نیازهای گوناگون میدانند، بعضا اولویتها و سطوح مطالبات نیز در این کشورها متفاوت بوده و تحت شرایط متعددی قابل بررسی و تحقق هستند.
بر این اساس در کشورهای شمال آفریقا، علاوه بر هماهنگی و فراگیری عمومی در درک مطالبات عدیده اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و ایدئولوژیکی، به
لحاظ پیشینه غنیتر فرهنگی و سیاسی و به ویژه تفاوتهای اساسی این حوزه در نگرشهای استراتژیکی (سیاسی ـ اقتصادی) آمریکا نسبت به کشورهای بحرانی در حوزه خاورمیانه و نیز سردرگمی قدرتهای ذینفوذ در مقابله با سرعت خیزشهای عمومی، این اوضاع عملا سبب تسریع در سقوط زودهنگام حاکمان در این حوزه شد.
در حالی که درحوزه خاورمیانه علاوه بر وابستگیهای متقابل م
یان حاکمان با قدرتهای ذینفوذ، حفظ و تأمین بهینه منافع گسترده استراتژیکی این قدرتها، اصلیترین عامل در تلاشهای گسترده آنان برای کنترل و هدایت تدیجی این قیامها تا جایگزینی یک حاکمیت متناسب است. در این راستا، اوضاع و شرایط داخلی در کشورهای بحرانی این حوزه نیز با یکدیگر متفاوت است،به گونهای که در سوریه مسیر طبیعی مطالبات مردمی، عمدتا بر انجام اصلاحات اساسی در ساختار حاکمیت و اصلاح فرآیندها در امور اجرایی کشور برای خدمات رسانی بهینه است. در حالی که تلاش قدرتهای ذینفوذ در عرصههای گوناگون منطقهای بر انجام تغییرات سیاسی و استراتژیکی در این کشور متمرکز شده است.
در کشور اردن نیز رویکرد اعتراضات عمدتا به سمت تقسیم قدرت و انجام اصلاحات متعدد برای حضور عملی گروههای سیاسی در عرصههای اداره امور کشور است؛ اما این رویه در دو کشور یمن و بحرین کاملا متفاوت است. در کشور یمن، پاسخگویی عملی به معضلات عدیده اقتصادی و اجتماعی اولویت اساسی مردم است که در دهههای متمادی باعث فقر گستردهای در این کشور شده است، در حالی که در کشور بحرین ضمن تبعیضهای گوناگونی که حاکمیت نسبت به اکثریت شیعه در این کشور اعمال میکند، کارکردهای دیکتاتوری و بی توجهی حاکمیت به مطالبات اصلاحی در جامعه، بستر لازم را برای خیزش عمومی در این کشور فراهم نموده است. اما درباره چگونگی و شرایط تحقق دگرگونی موثر در این دو کشور و به ویژه در بحرین، نکته اساسی این است که ضمن نگرشها و دخالتهای استراتژیکی قدرتهای فرامنطقه ای، با توجه به اینکه نظامهای سیاسی در این دو کشور تحت اراده خانواده آل سعود در عربستان سعودی بوده و عملا نقش سپر سیاسی را برای حاکمیت موروثی و دیکتاتوری عربستان سعودی ایفا میکنند؛ بنابراین هر گونه دگرگونی سیاسی در این دو کشور، مستلزم تغییرات اساسی در نظام حاکم بر کشور عربستان سعودی است.
نکته شایان توجه اینکه به نظر میرسد، در فرآیند تحولات جار
ی و شکل گیری نظامهای نوین منطقه ای، خاورمیانه و شمال آفریقا در قالب یک حوزه همگن سیاسی و هویتی (عربی ـ اسلامی) به لحاظ برخورداری از منابع عظیم انرژی و نیز بنیادهای متعدد ژئوپلیتیکی، به میدان مناسبی جهت صورتبندی جدید در روابط بینالملل تبدیل شده است. وجود منابع عظیم نفت و گاز و پتانسیلهای متعدد ژئوپلیتیکی و ژئو اکونومیکی از ویژگیهای اصلی این حوزه سیاسی ـ جغرافیایی است.
این بستر سبب شده تا این مناطق به عنوان یک قلمرو پیوسته ژئو اکونومیکی در فرآیند تحولات جاری و به ویژه در مقطع کنونی صورتبندی نظام بینالملل از ا
همیت بسزایی بهرهمند شود. نوع نگرش به این حوزه به عنوان منبع تأمین نیازهای کمیاب و استراتژیک قدرتها، سبب تبدیل این عرصه سیاسی ـ جغرافیایی به شاهین ترازوی جهان قرن بیستویکم شده که با این شرایط، تضمین امنیت مناطق فوق از سوی قدرتهای ذینفع به امری بسیار ضروری تبدیل شده است، زیرا هدف اصلی استراتژی نوین جهانی تأمین امنیت جهانی منابع انرژی در مسیرهای تولید، توزیع و مصرف است.
به طور کلی هر گونه تحلیل و بررسی درباره چشم انداز تحولات ژئوپلیتیکی در مسیر دگرگونیهای ایجاد شده در حوزه سیاسی ـ استراتژیک خاورمیانه عربی و شمال آفریقا، عملا مستلزم شناخت و مطالعه لازم در اوضاع و شرایط داخلی و خارجی قدرتهای منطقهای صاحب نفوذ در این دو حوزه از جمله کشورهای مصر، رژیم اشغالگر قدس، سوریه، عربستان سعودی، ترکیه و جمهوری اسلامی ایران است.
در این میان، کشور مصر به عنوان یک پایگاه سیاسی ـ استراتژیکی و عربستان بعنوان یک پایگاه اقتصادی ـ امنیتی از دیرباز تاکنون در نگرشهای ژئوپلیتیکی قدرتهای جهانی و به ویژه ازنگاه قدرتهای غربی همواره از اهمیت ویژهای برخوردارند.
۶ ـ جمعبندی نتایج:
اصولا در جهان امروز هر گونه تحول سیاسی و یا استراتژیکی در روابط بینالمللی بر محور مناطق استراتژیک و باهدف اعمال بهینه قدرت مورد نظر است. جهان بشری قرن ۲۱ در شرایط کنونی و به لحاظ رشد جمعیت میلیاردی و تنوع طلبی و نقش آفرینی متعدد و موثر تکنولوژیهای نوین و نیز به رغم محدودیت منابع کمیاب، جهت تأمین مطالبات گوناگون
و بهینه جوامع با نیازهای مصرفی فراگیری روبهروست. توجه جهانیان به این مهم به گونهای است که امروزه توجیهات لازم را برای سرعت رقابت در میان کشورها و به ویژه توسط صاحبان قدرت برای تسریع در سیطره بر منابع کمیاب فراهم نموده و کشور پیروز در یک چنین رقابتی ضمن اینکه در نظام سیاست جهانی به قطب قدرت تبدیل میشود، از امکان گسترش حوزه نفوذ ژئوپلیتیکی در سطوح تعاملات بینالمللی نیز بهرهمند میشود.
نکته مهم در این رقابتهای پیدا و پنهان برای تعیین صفبندی جدید در نظام بینالمللی، شکلگیری نوعی بیداری استراتژیکی در مخالفت جهانی با هژمونی جهانی و اقدامات اقتدارگرایانه ایالات متحده آمریکاست، زیرا با توجه به بن بستهای گوناگون اقتصادی و سیاسی داخلی و خارجی ـ که به تازگی برای آمریکا و حتی بعضا در اروپا نیز ایجاد شده است، گویا نظام تک قطبی مورد ادعای آمریکا نیز پس از دو دهه هژمونی جهانی با فروپاشی روبهرو شده و به سرنوشت رقیب دیرینهاش اتحاد جماهیر شوروی سابق گرفتار شده است.
با این اوضاع، چشم انداز تحولات ژئوپلیتیک جهانی، نویدبخش شکل گیری نوعی از قطبها و بلوکهای جدید ژئوپلیتیکی هم سطح در صفبندی جدید نظام آینده جهانی است.
بنابراین، شرایط کنونی در خاورمیانه و شمال آفریقا با وجود منابع کمیاب انرژی که شدیدا تحت رصد قدرتهای بینالمللی قرار داشته و به ویژه تلاشهای گسترده
سیاسی و امنیتی سطوح گوناگون قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای در کنترل و رقابت برای هدایت هدفمند این قیامها که با هدف تأمین بهینه منافع آنان صورت میگیرد، حاکی از نوعی رقابت استراتژیک در فروپاشی هژمونی جهانی آمریکا و اقدامی هماهنگ در راستای شکل گیری قطبها و بلوکهای ژئوپلیتیکی در صحنه سیاست جهانی است.
بنابراین، هر گونه طرحریزی و یا تفکرات استراتژیکی که توسط قدرتهای بینالمللی درباره تحولات و خیزشهای مردمی در حوزه عربی ـ اسلامی خاورمیانه و شمال آفریقا مطرح میشود، عملا در ارتباطی نزدیک و مستقیم با تحولات و تغییرات اساسی صورت گرفته در مفاهیمی چون ژئوپلیتیک سنتی به ژئوپلی نومی یا ژئوپلیتیک مدرن و نیز ژئواستراتژی به ژئواکونومی بوده و همراه با تحولی است که در مفاهیمی چون امنیت به معنای توسعه و جایگزینی امنیت جهانی به جای امنیت ملی صورت پذیرفته است.
تلاشهای فوق در راستای اجرای طرحی بزرگ صورت میگیرند که هدف اصلی آن شکلگیری قلمروهایی ژئواکونومیکی بر پایه معیارهای کنترل شدنی از سوی قدرتهاست.
با این وصف، جنبشهای اسلامی معاصر و به ویژه تحولات جاری در حوزه عربی اسلامی خاورمیانه و شمال آفریقا از مجموعه اقداماتی است که در
واکنش به یک یا چند عامل از میان عوامل متعددی مانند استبداد داخلی، سکولارسازی شتابزده جوامع اسلامی، شکستهای نظامی مسلمانان از بیگانگان، شکست الگوهای رقیب مانند ناسیونالیسم و سوسیالیسم عربی، بنیادگرایی یهودی و انحطاط درونی (بحران مشروعیت، بحران هویت، توزیع ناعادلانه ثروت، فساد و سرکو
ب)، با تکیه بر اسلام به عنوان خاستگاه فکری و الگوی نجات بخش پدید آمدهاند.
- لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
یزد دانلود |
دانلود فایل علمی 