فایل ورد کامل مقاله چیستی نظریه؛ تحلیل علمی، فلسفی و نقش آن در تولید دانش و پژوهش
توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد
فایل ورد کامل مقاله چیستی نظریه؛ تحلیل علمی، فلسفی و نقش آن در تولید دانش و پژوهش دارای ۲۶۰ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد فایل ورد کامل مقاله چیستی نظریه؛ تحلیل علمی، فلسفی و نقش آن در تولید دانش و پژوهش کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی فایل ورد کامل مقاله چیستی نظریه؛ تحلیل علمی، فلسفی و نقش آن در تولید دانش و پژوهش،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن فایل ورد کامل مقاله چیستی نظریه؛ تحلیل علمی، فلسفی و نقش آن در تولید دانش و پژوهش :
مقدمه
در این فصل با توجه به اهداف مورد نظر پژوهشگر،و سوالات پژوهش ،مبانی نظری مرتبط با هر یک از متغیرها به صورت موجز و مختصر بیان شده است، تا بدین ترتیب شناخت کافی از هریک از متغیر ها حاصل شده ومبنایی جهت استخراج ،و تجزیه وتحلیل سایر گزاره های مستخرج حاصل گردد.
۲-۱ . نظریه چیست؟
واژه نظریه ریشه یونانی دارد و معنای اصلی آن پژوهش و بررسی یا ملاحه کردن است. از آنجا که”theo” به معنی خدا و عرش اعلی است و علم و فلسفه نیز در آغاز رسالت خود را شناخت حقیقت یا خداوند و تفکر و اندیشه درباره او میدانست، این معنا اندک اندک ازپژوهش و بررسی درباره خداوند به مخلوقات خداوند انتقال یافته و معنایی وسیعتر پیدا کرده است (رفیعپور،۱۳۷۴،۹۳).
تعاریف متعددی از دیدگاههای گوناگون درباره مفهوم نظریه ارایه شده است که از آن جمله است:
ـ نظریهها اموری مجردند که از امور جزیی و عینی جهان خارجی که محدود به زمان و مکان هستند، انتزاع شدهاند (Alexander, 1897, 1)؛
ـ نظریههای علمی،گزارههای کلی بوده، همچون همه نمودارهای زبان شناختی، آنها نیز دستگاههایی از علامتها یا نمادها هستند (Popper, 1965, 24)؛
ـ نظریه عبارت است از یک مجموعه وابسته ارتباط، با سطح معینی از اعتبار
(Willer, 1967, 1)؛
ـ نظریه عبارت از ایجاد ظرفیت، برای اختراع تبیینات است (Stinchcombe, 1968,1) ؛
ـ نظریه عبارت از مجموعه به هم پیوسته و نظام یافتهای از قوانین و پیش فرضهاست که پیوند دهنده مفاهیم و متغیرهایند (Whetten, 1969, 490)؛
ـ نظریه به بیانیههایی انتزاعی اطلاق میشود که بخش قابل ملاحظهای از دانش علمی را خواه در قالب مجموعهای از قوانین به صورت فرآگرد سببی یا آگزیوماتیک تشکیل میدهد (Reynolds, 1971, 10-11)؛
ـ نظریه مجموعهای از بیانات منطقاً به هم مربوط است که در شکل ادعاهای تجربی درباره
خواص بینهایت طبقات، وقایع ،یااشیاء ارائه میشوند (Gibbs, 1972, 3) ؛
ـ نظریه عبارت است از بیان رابطه بین واحدهای مشاهده شده در دنیای تجربی، منظور از دنیای تجربی مجموعه طرحهایی است، که بنا به ماهیت خود به طور مستقیم قابل مشاهده نیستند؛واحدهای مشاهده شده متغیرهایی هستندکه به طور تجربی قابل اندازهگیری وعملیاتی میشوند (Bacharach, 1989, 498) ؛
ـ نظریه کوششی است به منظور تبیین تجربه روزمره ما از جهان، خصوصیترین تجربه ما، بر حسب چیزی است که ممکن است خیلی به ما نزدیک نباشد؛برای مثال ممکن است اعمال دیگران، تجربه گذشته ما، عواطف سرکوب شدهمان یا چیز دیگری باشد
(Craib, 1998, 1) ؛
ـ نظریه عبارت است از نگرشی منظم، سنجیده و عقلایی از موقعیت که در گزینش اصول مدیریت راهنمای افراد است (Bradly, 2004, 1) ؛
ـ نظریه عبارت است ازمجمو عه ای از قضایا و مفاهیم مرتبط به هم که رابطه بین چند متغیر را تبیین، تفهیم و تفسیر میکند (Christensen, 2005, 2).
جدول ۲-۱ اجزاء ، مفاهیم و متغیر های تشکیل دهنده تعریف نظریه
نویسنده اجزاء ،مفاهیم ومتغیر ها
الکساندر(۱۸۹۷) مجرد ، زمان ،مکان،انتزاعی بودن
پوپر(۱۹۶۵) گزاره ،زبانشناسی،نماد،علامت
ویلر (۱۹۶۷) ارتباط ، اعتبار ،تعیین شدنی
استینچ کامب (۱۹۶۸) ظرفیت ،اختراع ،تبیین
وتن(۱۹۶۹) قوانین ،پیش فرضها ،مفاهیم ،متغیرها
ری نولدز(۱۹۷۱) انتزاعی بودن ، قوانین ، آگزیو ماتیک بودن
گیبز(۱۹۷۲) ادعای تجربی ، وقایع ، بی نهایت
باچاراچ(۱۹۸۹) ارتباط ، واحد تجربی ،طرح ، متغیر
کرایب(۱۹۹۸) تبیین ، تجربه ، عواطف سرکوب شده
برادلی(۲۰۰۴) نگرش ، عقلایی ، اصول مدیریت
کریستین(۲۰۰۵) قضایا ، مفاهیم ،ارتباط ، تفسیر ،تبیین
۲-۲ . ابعاد نظریه
بررسی ها نشان می دهد که مفهوم نظریه هنوز به توضیح بیشتری احتیاج دارد.زیرا متون موجود عمدتاً به بررسی کلی این مفهوم پرداخته اند و تعاریف ارائه شده نیزاحتمالاً به علائق نویسندگان یا چشم انداز آنها بستگی دارند. بدین دلیل، برای درک این مفهوم و فایده آن در پژوهش ، اکنون به بررسی ابعاد نظریه می پردازیم :
– مفاهیم؛ تعمیمات، گزاره هاو فرضیه ها؛انواع و سطوح؛ رویکردها؛ مدل ها و نمونه های اعلی.
۲-۲-۱ مفاهیم
مفاهیم باید از صراحت و صورت بندی مقتضی برخوردار بوده،از ابهام و کثرت معانی که ممکن است دلالت مفاهیم را تیره و تار سازد، به دور باشند. مفهوم پردازی باید قبل از توصیف و طبقه بندی،پیش از اندازه گیری و عملیات آماری، وقبل از آزمایش نظریه صورت پذیرد (بزرگی،۱۳۷۸، ۵۱).
مفاهیم یعنی تصورات یا اندیشه هایی که به صورت دیگری بیان شده اند ؛ برای نمونه، یکی از صاحب نظران برای مفهوم پردازی یا مفهوم سازی سه سطح قائل ده است: جهانی۱، عام و کلی ، موردی .مفهوم پردازی جهانی برای مقایسه های میان ناحیه ای و نظریه پردازی در سطح جهانی، مفهوم پردازی عام و کلی برای مقایسه های درون – ناحیه ای میانبرد و مفهوم پردازی موردی، برای مطالعه یکایک کشورها و نظریه پردازی جزئی سودمند است
(sartori, 1990, 104).
گروهی دیگر از صاحب نظران به نحو دیگری میان مفاهیم انتزاعی تفکیک قائل شده اند. از یک سو، این مفاهیم، به نظریه های ضمنی مربوط می شوند؛ نظریه های ضمنی با مفاهیم انتزاعی مشهوری سر و کار دارند. از سوی دیگر مفاهیم انتزاعی ممکن است به نظریه های صریح مربوط شوند. نظریه صریح ، نظریه هایی علمی هستند که برای آنه
ا رسمیت و مشروعیت قائل می شوند dumont, 1967; wilson, 1967, 989)).
ویلر و بستر (۱۹۷۰) نیز به شیوه نسبتاً مشابهی به تفکیک مفاهیم می پردازند. برخی از مفاهیم را می توان در عالم واقعی مشاهده کرد؛ عالمی که می توان در آن جزئیات و پیچیدگی ها را شناخت. مفاهیم دیگر نشانگر انتزاعات کلی هستند که به یک مورد خاص کمتر وابستگی داشته ولی با افراد ،مکان ها، ورویدادها رابطه دارند.
برای نظریه پردازی در حوزه علوم انسانی ابتدا از مفاهیمی اساسی استفاده می شود؛این مفاهیم ممکن است در قالب طرح تعریفی، طرح طبقه بندی یا طرح تنظیمی یا یک رویکرد نظری خاص به کار روند. رویه های اندازه گیری و ارزشیابی نیز ممکن است به کا
ر گرفته شوند. آنگاه داده ها و اطلاعات به دست آمده به طور کیفی و کمی تجزیه و تحلیل می شوند. تحلیل کیفی متضمن کلیت و گاه عدم دقت است،حال آنکه تحلیل کمی متضمن جزئیت و دقت است؛ یعنی دو معیاری که در عصر پیشرفت های فناورانه غالباً مورد مبالغه قرار می گیرند ( بزرگی،۱۳۷۸،۱۳۸).
۲-۲-۲ . تعمیم، گزاره ها و فرضیه ها
اصطلاحات تعمیم، گزاره و فرضیه، گاهی به جای یکدیگر به کار می روند؛ حال آنکه ممکن است به لحاظ معنایی تفاوت های ظریفی میان آنها وجود داشته باشند. قطعاً در مورد معنای بسیاری از اصطلاحات، هیچ گونه توافق گسترده ای وجود ندارد؛
ولی در سطور زیر می کوشیم تا معنای اصطلاحات مذکور را روشن تر سازیم. تحلیل گران کیفیت گرا معمولا روی اصطلاح تعمیم تکیه می کنند؛ حال آنکه تحلیل گران کمیت گرا ممکن است اصطلاح فرضیه را به کار گیرند ؛گزاره نیز می تواند در هردو نوع تحلیل کمی و کیفی به کار رود. تعمیم به یک حکم کلی درباره همانندی ها و قانونمندی ها دلالت می کند. تعمیم ساده ترین شکل تبیین است که برای استفاده از آن، شناخت موضوع مورد نظر از اهمیتی اساسی برخوردار است ( بزرگی،۱۳۷۸،۵۲).
تاکنون سه نوع تعمیم شناسایی شده است نوع اول تعمیم جهانی است که از وجود شباهتی تمام عیار بین پدیده های مورد نظر حکایت می کند. تعمیم جهانی، گاه یک قانون است و این هنگامی است که از بوته آزمایشی سخت عبور کرده باشد. نوع دوم تعمیم، احتمالی است که از وجود درصدی از شباهت میان پدیده های مورد نظر حکایت می کند. تعمیم احتمالی معمولاً گزاره خوانده می شود. نوع سوم تعمیم گرایشی است که بر اساس آن یک پدیده ، به شباهت با پدیده ای دیگر گرایش دارد. تعمیم گرایش به طور آزمایشی و حدسی اقامه می شود و در نتیجه به منزله یک فرضیه ،ممکن است صادق باشد ولی هنوز آزمایش نشده است؛ بدین ترتیب قوانین خصلتی جهان شمول ،گزاره ها خصلتی احتمالی، و فر
ضیه ها خصلتی آزمایشی دارند (meehan, 1965, 22-91).
۲-۲-۳ . انواع و سطوح
دو نوع استدلال تبیینی از جایگاه برجسته ای در نظریه پردازی برخورداند.استقرائ نشانگر فراگرد استنتاج یک تعمیم از الگوی مشاهداتی خاص است ؛حال آنکه قیاس حاکی از فراگردی ایجابی است !بدین صورت که اگر یک تعمیم جهان شمول صادق باشد، پس یک تعمیم محدودتر نیز از آن می تواند صادق باشد.
در علوم انسانی تعمیمات و گزاره های اسو صادق تلقی شوند، حال آنکه در عالم واقع ممکن است شاهد عدم وجود گواهی قطعی، یا شاهد وجود موارد نقضی برای آن باشیم. از آنجا که علوم انسانی، حداکثر از تعداد معدودی قانون تعمیم جهانی برخوردارند، بعید است که تبیین های قیاسی نقش زیادی در این رشته داشته باشند. بر اساس همین واقعیت، میهن اعتقاد داشت که برای علوم انسانی تعمیمات احتمالی، سودمندتر خواهند بود .تعمیم احتمالی متضمن تبینی است که بر اساس آن وقوع یک امر احتمال می رود. در اینجا، به جای تلاش برای دستیابی به نتایج قطعی بر پایه استدلال قیاسی، ممکن است نتایج را به طور نسبی و با عدم قطعیت بیان نمایند.
آن دسته از دانشمندان علوم اجتماعی که منطق تبیین قیاسی در علوم طبیعی را با علوم اجتماعی سازگار می دانند، به محدودیت های بالا باور ندارند، اینان به طور گسترده ای از تبیین قیاسی دفاع کرده اند؛ به طوریکه اصطلاحات ،روش علمی، وقواعد علمی آنان بر اکثر متون نظری معروف چیره بوده اند .
۲-۲-۴ رویکردها
اپتر و آندرین (۱۹۶۸) به طور خلاصه به معرفی
سه رویکرد مطالعاتی در حوزه علوم انسانی پرداخته اند. رویکرد اول رویکرد هنجار آفرین است. این رویکرد نشانگر گرایشی سنتی است که ریشه آن به قبل از جدایی سیاست از فلسفه برمیگردد. این رویکرد به ارزش های فردی مطلوب نظر دارد و به بررسی هنجارها -در قالب قواعد یا حقوق و تعهدات- نیز می پردازد؛ زیرا هنجارها شیوه تحقق ارزش ها را نشان می دهند. تحلیل گران این رویکرد می کوشند تا از سطح مشاهده تجربی و خام رویدادها فراتر رفته و بین ارزش های خود و ارزش های جامعه مورد مشاهده ارتباط برقرار کنند. این تحلیل گران کل جامعه را به مثابه واحد تحلیل خود در نظر گرفته و گاه چنین می پندارن
د که تحولات جامعه حاصل کشمکش دیالکتیکی ارزش ها و اندیشه های متعارض است .برای نمونه مارکسیست ها ممکن است مدعی وجود چنین کشمکشی بین طبقات اجتماعی متعارض باشند. در مقابل، بسیاری از دانشمندان علم سیاست در ایالات متحده بیشتر بر این پندارند که دموکراسی و توسعه بر پایه ارزش های مشترک و نه –متعارض- استوارند، اینان وفاق و اجماع ،ومصالحه و چانه زنی را عناصر اصلی یک جامعه دموکراتیک می دانند. (بزرگی،۱۳۷۸، ۵۵)
رویکرد دوم ،رویکرد ساختاری است که در این رویکرد پنج محورمطالعه از یکدیگر تفکیک می شوند :مطالعه نهادهای قانونی و رسمی؛ مطالعه ساختارهای نهادی جدید ؛ مطالعه گروه ها، شامل گروههای رسمی و غیر رسمی ؛ مطالعه ساختارها و کارکردهای شکل دهنده نظام های بسته،و مطالعه ساختارها در هیات گروه ها و طبقات .
رویکرد سوم ،رویکرد رفتاری است. این رویکرد از روانشناسی متاثر است و بر دو فرض مبتنی است، یکی، این خوش بینی فردی که تغییر و دگرگونی ،پدیده ای ممکن و مطلوب است ،و دیگر آنکه توسعه ،برآیند و نتیجه احساس نیاز افراد به توفیق و پیشرفت است.
تامل بر تمایزات موجود میان این رویکردها کمک می کنند که کثرت و تنوع گرایشهای پژوهشی بهتر ادراک شوند. پژوهشگران حوزه علوم انسانی عمدتاً رویکرد ساختاری را اختیار کرده و آن را از لحاظ جهت گیری نظری در سطح میانبرد قرار داده اند. پس از آن، گرایشی به سوی رویکرد رفتاری و سطح فردی و جزئی نیز بوده اند. آشکار شدن ناتوانی رفتارگرایی در برخورد مسائل اجتماعی و روشن شدن گرایش ساختار گرایی به بررسی اجزا نظام ها بدون مرتبط ساختن آنها به جامعه بسیاری از پژوهشگران را به سوی رویکرد تجویزی سوق داده است. از یک سو ،عده ای همچنان روی ارزشها و هنجارها تاکید می کنند. از سوی دیگر عده ای نیز به طور جدی و انتقادی به نقد این تعابیر پرداخته و آنها را ایستا خوانده اند (بزرگی،۱۳۷۸:۵۸-
۵۶).
۲-۲-۵ . مدل ها و نمونه های عالی
مدل ها اجزاء متجانس را با یکدیگر مرتبط ساخته و به آنها سازمان بخشیده و روابط موجود بین آنها را نشان می دهند مدل ها متضمن نمایش ساده واقعیت هستند. آنها درک و شناخت را تسهیل نموده ولی قدرت تبیین ندارند. با این حال مدل ها دستخوش محدودیت هستند .مدل نه یک دیدگاه بلکه یک ساخته ذهن است گو اینکه غالباً مورد دستکاری
و تحریف قرار می گیرد تا متضمن نوعی پیشرفت نظری جلوه کند.
نمونه عالی به جهان نسبی یک جامعه علمی، مجموعه باورها، و تعهدات آنها اعم از مفهومی، نظری ،روش شناختی و ابرازی دلالت می کند. جامعه علمی در گزینش مسائل، ارزشیابی داده ها،و جانبداری از نظریه ها، از نمونه عالی خود متاثر است (بزرگی،۱۳۷۸ ، ۶۰).
۲-۳ انواع نظریه
نظریهها انواع مختلفی دارند که اهم آنها عبارتند از :
الف . نظریه غیر رسمی ـ رسمی: نظریه ممکن است رسمی و از نوع علمی باشد یعنی بر طبق فرضیه علمی ساخته میشود و یا اینکه غیر رسمی و نسبتاً بدون ساخت معین بوده و با توجه به فرضیات زندگی روزمره سا خته شود.
ب . نظریه توصیفی ـ تبیینی:نظریه ممکن است توصیفی و فاقد یک پارادایم تبیین کننده باشد، و یا اینکه بر وظیفه تبیین کنندگی تأکید داشته باشد.
ج . نظریه ایدئولوژیکی ـ علمی: زمینه یک نظریه ممکن است بیشتر ایدئولوژیکی بوده و یا اینکه بوسیله روش علمی با تأکید بر صورت بندی فرضیات، که از نظر تجربی قابل آزمایش هستند، هدایت شده باشد، هرگاه این تفاوت در میزان و درجه تا شکل باشد، روش علمی شامل عناصر ایدئولوژیکی نیز میگردد.
د .ذوقی ـ عینی: نظریهها به موازات اینکه دانش را ذوقی و ذهنی تا بیرونی و عینی میدانند با هم تفاوت دارند.
ه. استقرائی ـ قیاسی: نظریه استقرائی سعی در حرکت از جزء به کل و نظریه قیاسی سعی در حرکت از کل به جزء دارد.
و .نظریه با دید خرد ـ دید کلان: نظریه با دید خرد تأکید و تمرکز خود را ب
ر روی مورد خاص و در سطح فردی (دید خرد) یا بر روی کل و در سطح جامعه (دید کلان) میگذارد.
ز.نظریه ساختی ـ کارکردی: نظریهها همچنین از لحاظ تمرکز و تأکید متفاوتند، برخی در تبیین ساخت پدیدهها متمرکز میشوند در صورتی که برخی دیگر بیشتر به نحوه تکامل و تغییر پدیدهها توجه داشند.
ح .نظریه طبیعی ـ اجتماعی: نظریهها از لحاظ نوع پدیدههائی که به عنوان عوامل تبیین کننده بکار میگیرند متفاوتند، برخی متغیرهای زیست شناختی و طبیعی را بکار میگیرند، در صورتی که برخی دیگر بر روی پدیدههای اجتماعی تمرکز مییابند( Kinlock, 1993, 24-26).
۲-۴ صور نظریه
معرفت علمی مجموعهای است از گزارههای نظریهای انتزاعی. نظریه بسته به شیوه ترکیب این گونه گزارهها صورتهای گوناگونی دارد. در این بخش به این صور گوناگون میپردازیم. این صور، در دستهبندی کلی،عبارتند از: مجموعه قوانین؛ مجموعه اصول موضوعه؛ فرایند علی. در سطور ذیل، این صور را تعریف و معایب و محاسن هر یک را برای مقاصد علم بررسی میکنیم.
۲-۴-۱ صورت مجموعه قوانین
در این صورت،نظریه مجموعهای است از قوانین؛ یعنی گزارههایی که هر یک به پژوهش تجربی رسیده است. برخی از دانشمندان معتقدند که فقط گزارههای اضافی، و ترجیحاً گزارههایی که مفاهیم درونی آنها نیز رابطه علی داشته باشند، قانون تلقی میشوند. منظور از گزاره اضافی گزارهای است که ارتباط علی میان گزارههای دیگر را بیان کند. مثلاً قانون آهنین حکومت اقلیت میشلز ، که میگوید: تنها صورت پایدار رهبری، حتی در
نظامهای اجتماعی که رهبری آنها از ابتدا دموکراتیک بوده باشد، رهبری اقلیت است، و اقلیت در هر نظام اجتماعی سرانجام پدید میآید. فقط اخبار از وضع موجود است و روابط علی را توضیح نمیدهد. از این رو، برخی آن را نظریهای اصیل و کامل نم
یدانند.
نظریه در صورت مجموعه قوانین برای چهار هدف از اهداف علم مفید است: گونهبندی پدیدهها، تبیین، پیشبینی و امکان کنترل. اما فایدهای برای ایجاد احساس فهم ندارد. سبب این است که انسان هنگامی احساس میکند که مجموعه گزارههایی را فهمیده است که آن گزارهها داستان علیت پدیدهها را برای او بیان کنند. چون مجموعه قوانین چنین نمیکنند، احساس فهم نیز به دست نمیآید.
به طور کلی، عیوب نظریه در صورت مجموعه قوانین چنین است: چون مطابق تعریف، همه گزارهها در این نوع نظریه باید به تأیید تجربی برسند و قابل اندازهگیری باشند، از مفاهیم اندازهگیری ناپذیر محروم میمانیم؛ گزارهها مستقلاند؛ در نتیجه، هر رابطه بین دو گزاره خود گزارهای است محتاج شواهد تجربی. یعنی گزارههای رابط نیز خود گزاره قانونیاند. لذا نتیجه بسیار مفصل میشود. چنان که میدانیم، قواعد سرانگشتی و فهم رابطه میان آنها در علوم عملی فواید بسیار دارد، که در این صورت از نظریه بدان اعتنا نمیشود.
۲-۴-۲ . صورت مجموعه اصول موضوعه
نظریهای که به صورت مجموعه اصول موضوعه بیان میشود مجموعهای است از تعاریف و گزارههای مرتبط که اهم ویژگیها و عناصر آن از این قرار است:مجموعهای از تعاریف، شامل مفاهیم نظری، با استفاده از اصطلاحات جامد یا مشتق، و تعاریف عملی؛مجموعهای از گزارهها که حدود و دامنه اوضاع و احوالی را که نظریه در آن قابل اعمال است، نشان میدهند؛مجموعهای از گزارههای اضافی، شامل دو گروه: اصول (مجموعه گزارههایی که من
شأ و مبدأ سایر گزارهها در نظریهاند)؛ و قضایا (سایر گزارهها در نظریه، که همه از ترکیب اصول با هم، یا ترکیب اصول و قضایا، یا ترکیب قضایا یا قضایای دیگر به
دست میآیند) ؛نظامی منطقی، اولاً برای ایجاد ارتباط میان همه مفاهیمی که در گزارهها به کار میرود؛ ثانیاً برای به دست آوردن قضیهها از اصول، ترکیب اصول و قضایا، یا ترکیب قضایا با قضایای دیگر.
از مهمترین مسائل در پرداختن نظریه به صورت مجموعه اصول تعیین اصول است؛ یعنی تعیین این که معیار ما برای تشخیص اصل از غیر آن چیست. یکی از این معیارها این است که اصول باید با هم سازگاری داشته و تناقض نداشته باشند. معیار دیگر آن است که اصل باید واقعاً حالت ریشه و مبدأ داشته باشد؛ یعنی گزارههای دیگر از آن نشات گرفته باشند. دیگر این که اصل باید به مرتبه قانون رسیده باشد؛ یعنی مؤید به تجربه باشد. از میان اصول نیز باید آنهایی را برای پرداختن نظریه انتخاب کنیم که فهم نظریه را آسانتر میکنند؛ یعنی رابطه علی میان پدیدهها یا رویدادها را نشان میدهند.
این صورت از نظریه نیز، مانند صورت مجموعه قوانین، احساس فهم ایجاد نمیکند، اما فواید بسیاری دارد؛ از جمله: چون گزارهها مستقل نیستند و بر هم متکیاند، لازم نیست تکتک آنها به اثبات تجربی برسند؛ تعداد گزارههای لازم برای پرداختن نظریه کمتر از صورت مجموعه قوانین است؛ بازدهی پژوهش بیشتر است، زیرا هم گزارههای اضافی زاید در کار نیست و هم لازم نیست هر گزاره مستقلاً به تأیید تجربی برسد. در این صورت از نظریه، گاه میتوان گزارهها را با نظامی علی به هم مرتبط کرد. در این حالت، نظریه به صورت فرایند علی نزدیک میشود.
۲-۴-۳ . صورت فرایند علی
نظریهای که به صورت فرایند علی بیان میشود مجمو
عهای است از تعاریف و گزارههای مرتبط که اهم ویژگیها و عناصر آن از این قرار است: مجموعهای از تعاریف، شامل مفاهیم نظری، استفاده از اصطلاحات جامد یا مشتق، و تعاریف عملی. مجموعهای از گزارههاکه موقعیتهایی را که احتما
ل میرود فرایندهای علی در آن موقعیتها روی دهد، بیان کند.مجموعهای از گزارههای علی محتوم یا احتمالی با ترکیب متغیر و تابع.
تفاوت اصلی این صورت نظریه با صورت مجموعه اصول این است که اولاً در این حالت همه گزارهها هم ارزند، نه این که بعضی اصل باشند و بعضی قضیه؛ ثانیاً گزارهها به شکل فرایند علی عرضه میشوند. همین که دانشمندی به چگونگی بپردازد، از فرایند علی استفاده کرده است.
به نظر میشلز، چون ساختار قدرت جامعه را سازمانها و احزاب میسازند، با چنین روندی در رهبری آنها جامعه نیز تابع همین روند میشود و حالت تعادل جامعه همانا تصاحب قدرت به دست اقلیت است.
تدوین و تنظیم نظریهای که در قالب فرایند علی عرضه میشود دشوارتر و ظریفتر است؛ اما روابط بین مفاهیم واضح است، پژوهش مربوط به نظریه آسان است و گیج کننده نیست. این نظریه برای رسیدن به همه اهداف علم مفید است: گونهبندی، تبیین، پیشبینی، امکان کنترل، ایجاد احساس فهم. ایجاد احساس فهم فقط با این صورت از نظریه حاصل میآید؛ زیرا در ایجاد رابطه علی بین پدیدهها بیان میشود. این صورت از نظریه فواید دیگری هم دارد، از جمله: امکان استفاده از فرضیهها و مفاهیمی که سنجشپذیر نیستند؛ بازدهی بیشتر تحقیق؛ امکان بررسی انواع نتایج فرایند علی، حتی نتایج جانبی؛ سهولت بیشتر تبدیل ایده و نظریه به یکدیگر. این که ذکر سیر علی در نظریه را در کجا باید پایان داد امری ثابت و عام نیست و توافقی است (قیومی،۱۳۸۰،۱۳۳-۱۳۰).
۲-۵ محدوده نظریهها
مفهوم محدودهها بر مبنای فرضیات بسیار مهم و حساس است زیرا محدودیتهایی را در کاربرد نظریه ایجاد میکند. همانگونه که دوبین تأکید کرده است تمامی نظریهها بوسیله فرضیات مهم محدود کنندهشان، محدود میشوند. این فرضیات شامل ارزشهای ضمنی نظریه پرداز و محدودیتهای غالباً آشکار در رابطه با زما
ن و فضا میباشند. ارزشها، فرضیات ضمنی هستند که یک نظریه را محدود میکنند. نظریهها را نمیتوان بر مبنای فرضیات ضمنی آنها با همدیگر مقایسه کرد، زیرا آنها محصول خاص و نامتعارف تصورات خلاقانه و جهتگیری ایدئولوژیکی و عقیدتی یا تجربه زندگی نظریهپرداز هستند. اینها میتوانند توجیه کنند که چرا اختلاف نظ
ر مداوم بین افرادی از قبیل مارکسیستها و عملگرایان ساختاری در طول سالها پیشرفت بسیار اندکی کرده است. همانگونه که وبراشاره میکند، ماهیت ارزش ـ مدار فرضیات هرگز قابل حذف و چشمپوشی نیستند. حتی، اگر بخواهیم یک نظریه را به درستی استفاده یا آزمایش کنیم، فرضیات ضمنی نظریه پرداز که محدوده نظریه را تشکیل میدهند، باید درک شوند. متأسفانه، نظریه پردازان به ندرت فرضیات خود را بیان میکنند. بنابراین، در حالیکه بحث گسترده و جالب مینتزمن در مورد واقعیت فردی وبر در محصول نظری او نمیتواند به گسترش یا تغییر نظریه وبر کمک کند، به توضیح ارزشهای ضمنی که نظریه را محدود میسازند یاری میرساند.
نمونهای از اینکه چگونه ارزشهای یک نظریه پرداز ممکن است در بحث نظری مشخص باشند را میتوان در بحث کلاسیکی در مورد مفهوم قدرت، یافت. پارسونز۱عقیده دارد که قدرت لزوماً عبارت است از تجهیز منابع و در نتیجه یک بده بستان نیست. از طرف دیگرمیلز اظهار میدارد که قدرت، کنترل منابع است و در نتیجه یک بده بستان است. میتوان چنین بحث کرد که این جهتگیریهای متفاوت در مورد قدرت بر مبنای ارزشهای متفاوت این دو نظریه پرداز قرار دارد. پارسونز که جامعه و سازمانها را به صورت سیستمهای عملکردی میبیند، از امکان منابع محدود بعنوان یک منبع بالقوه تضاد چشمپوشی میکند. در مقابل، میلزکه جامعه و سازمانها را به صورت موجودیتهای طبقاتی و متعارض میبیند، از ماهیت گسترشپذیر منابع صرف نظر کرده و در عوض بر منابع محدود و مفهوم بده بستان قدرت تأکید میکند. پس
تعامل بین این دو نظریه پرداز به طور ضمنی برخورد ارزشهاست.
بحث موجود بر روی کاربرد مفهوم فرهنگ در زمینه سازمانی را میتوان بعنوان نمونهای از بحث ضمنی بر روی ارزشها بررسی نمود. در تجدید حیات مفهوم فرهنگ بوسیله نظریه پردازان سازمانی ، بسیاری از نظریهپردازان آنرا بصورت یک ابزارهنجار بنیاد هماهنگ کننده قلمداد میکنند. در چنین دیدگاهی، آنها به طور ضمنی به ارزشهایی اشاره میکنند که مبنای نظریه پردازی عملگرا توسط دانشمندانی مانند مالینوفسکی
۳ و دورکیم ۱۹۳۳ را تشکیل میدهند. بنابراین، جهتگیری عملگرایی ضمنی آنها (تأکید بر تداوم سازمان به طور کلی) میتوانند آنها را در مقابل این انتقاد که آنان در خدمت مدیریت هستند، آسیبپذیر سازد.
در کارهای جدیدتر دیدگاه نظریه تعارض، فرهنگ بعنوان یک مکانیزم سازمانی برای اعمال فشار هنجار بنیاد فرد کارگر مشاهده میشود. بعنوان مثال، کوندا۱در بررسی شرکتی که اغلب بعنوان یک مدل بارز تأثیر مثبت هنجار بنیاد فرهنگ از آن یاد میشد، یک داستان رکود را بیان نمود، در حالیکه دیگران از سوددهی صحبت میکردند. در حالیکه این دو جهتگیری در مورد فرهنگ در واقع با هم متعارض نیستند،اما تأثرات ارزشهای متفاوت نظریهپردازی در مورد سازمانها را نشان میدهند.
هر چند که اغلب ارزشها را تنها میتوان بوسیله مطالعات روانشناختی، تاریخ و عقیدتی نظریهپردازان کشف نمود،فرضیات زمانی و مکانی نسبتاً بدیهی و آشکار هستند. محدودیتهای مکانی شرایطی هستند که استفاده از نظریه را در واحدهای خاص تحلیلی (مثلاً انواع خاص سازمانها) محدود میسازند. احتمالات زمانی کاربرد تاریخی و زمانی یک سیستم نظری را تعیین میکنند. با همدیگر، محدودیتهای زمانی و مکانی، قابلیت تعمیم تجربی یک نظریه را محدود میسازند.
در حالیکه اکثر نظریهها بوسیله شرایط زمانی و مکانی محدود میشوند، برخی بوسیله یکی از این شرایط بیش از شرط دیگر محدود میشوند. بعنوان مثال، برخی نظریهها ممکن است از حیث زمان نامحدود، ولی از حیث مکان محدود باشند. یعنی این نظریهها فقط در انواع خاصی از سازمانها کاربرد دارند، ولی میتوانند در دورههای زمانی گوناگون استفاده شوند. نظریههای دیگر در فضا و مکان نامحدودند (یعنی به بسیاری از انواع سازمانها کاربرد دارند) اما به یک دوره زمانی خاصی محدود میشوند.
ضمن اینکه نظریهها ممکن است از حیث مکان و زمان نسبتا نامحدود باشند. چنین نظریههایی از قابلیت تعمیم بالاتری نسبت به نظریههای محدود به زمان و مکان، یا هر دو برخوردارند. البته، این قابلیت تعمیم نیازمند سطح بالایی از انتزاع است، وقتی یک نظریه سطح جزئیات لازم را برای تناسب با یک موقعیت خاص تعیین میکند،از سطح انتزاع آْن کاسته می شود. این منجر به این تضاد میشود که برخی از نظریههای بسیار مفصل و بررسیهای بسیار پرتفصیل در مورد سازمانها، به اندازه کافی قابل تعمیم نیستند و نمی توان یک سیستم کامل پژوهش را بر مبنای آنها ایجاد نمود؛ در حالی که برخی از دیدگاههای بسیار انتزاعی و گسترده در مورد سازمانها، هر چند که لزوماً غنی و مفصل و قابل کاربرد نیستند، مبنای مهمی را برای پژوهش فراهم میکنند . در مفهوم قابلیت تعمیم سطوح متفاوتی مد نظ
ر قرار می گیردکه بر مبنای آنها میتوان نظریهپردازی نمود. این پیوستار ضمنی، از تعمیمهای تجربی (مفصل اما بسیار محدود به زمان و مکان) تا بیانات نظری محض (انتزاعی و فاقد جزئیات مشاهدهای، اما نسبتاً نامحدود به زمان و مکان) امتداد می یابد (Bacharach,1989, 498-500) .
۲-۶. ارکان سازنده ” توسعه نظریه ”
به گفته ی دوبین، یک نظریه کامل ، باید چهار عنصر اساسی زیر را در برداشته باشد
۲-۶-۱ چه؟
چه عواملی ( مفاهیم ، متغیرها ،یا سازه هایی ) باید به طور منطقی برای تبیین بخشی از رفتار پدیده اجتماعی و فرهنگی مدنظ
– جامع بودن :آیا همه عوامل ذی ربط
درون نظریه قرار گرفته اند؟
– مانعیت :آیا عوامل زائدی که ارزش افزوده نظری نخواهند داشت ، یا سهم اندکی در درک ما از پدیده ی مورد بررسی دارند ، حذف شده اند یا خیر ؟
با اتکاء به این دو اصل باید با منطقی مستقل نشان داد که آیا “عوامل لازم و مکفی” در نظریه قرار داده شده اند و سایر” عوامل زائد” حذف شده اند یا خیر ؟ به عبارت دیگر ، زمانی که پژوهشگران و نظریه پردازان ، عناصر چارچوب مفهومی نظریه خود را تعیین می کنند ، باید با ارائه استدلال های منطقی و تجربی ، تلاش کنند تا در ابتدا ” جامعیت ” ( تعداد مکفی عوامل تعیین کننده یا توصیف کننده رفتار پدیده ) را مدنظر قرار دهند. زیرا در گذر زمان، براساس پژوهش های خود آنها یا دیگران ، یا در مرحله آزمون ، ایده های اولیه آن ها ( عوامل ) پالایش خواهند شد . از این رو ، گفته می شود؛ حذف عناصر غیر ضروری و نامعتبر نسبت به عواملی که احتمالاً در مرحله آزمون تأیید خواهند شد، بسیار آسان تر است. در عین حال ، این امرنباید به تمهیدی برای تهی کردن شالوده و بنیان اصلی نظریه یا چارچوب مفهومی منجر شود؛ طوری که مفهوم ” مانعیت ” به عنوان دستاویزی برای حذف عناصر مدل یا چارچوب مفهومی و مخدوش ک
ردن جامعیت نظریه،ایفای نقش کند؛ بنابراین ، حساسیت نظریه پرداز نسبت به توازن بین جامعیت و مانعیت، نماد بارز یک نظریه پرداز خوب است .
معیار های دو گانه ارزیابی عناصردرون نظریه
جامعیت: آیا همه عناصر ذی ربط در نظریه جا داده شده اند؟
مانعیت : آیا همه عناصر غیر ضروری از نظریه حذف شده اند؟
شکل۲-۱معیار های سنجش عناصر مناسب در نظریه(دانایی فرد ،۱۳۸۳ :۱۵).
۲-۶-۲ . چگونه؟
چگونگی پیوند عوامل ، از دیگر عناصر مهم شکل دهنده نظریه است ، از این رو، بعد از تعیین عناصر رهنما و کلیدی نظریه ، با توجه به دو اصل جامعیت و مانعیت ، باید نشان داد که برای تعیین رفتار پدیده مورد بررسی چگونه این عوامل به هم ارتباط داده می شوند. به عبارت دیگر ، باید نشان داد که تعاملات سایر روابط عناصر درون چارچوب مفهومی، چگونه باید باشد . معمولاً پژوهشگران به طرز شماتیک با استفاده از نمودارها ، فلش ها و اشکال هندسی گوناگون، این روابط را ترسیم می کنند . نوعی روابط علّی و همبستگی را نشان می دهند
. محدودیت شیوه ها ، ماهیت عّلی ذاتی نظریه را بی اعتبار نمی سازد . به عبارت دیگر ، پژوهشگر نباید به علت محدودیت استفاده از شیوه های تحلیلی یا آماری برای تأیید روابط بین عناصر یا وجود مشکلات اجرایی ، روابط مبتنی بر خردمایه منطقی یا تجارب دیگران را ازچارچوب اولیه حذف کند . وقتی دو محور ” چه ” و” چگونه” کنار هم قرار داده شوند ” حیطه یا دامنه نظریه ” شکل می گیرد. هر چه روابط مورد بررسی پیچیده تر باشند ، ترسیم نموداری آنها مفیدتر است .
البته همه چارچوب های نظری نباید با اتکا به نمودار،فلش و اشکال هندسی نشان داده شوند ، بلکه کافی است اندیشه پژوهشگر یا صاحب نظ
ریه به وضوح مشخص باشد و درک خوانندگان را افزایش دهد. امّا معمولا بازنمای دیداری، غالباً اندیشه صاحب نظر را به طور واضح تری نشان می دهد و درک خواننده را درباره آن می افزاید . به طور خاص ، مدل های رسمی به طراحان و کاربران نظریه کمک می کنند تا تعادل بین مانعیت و جامعیت را در نظریه ، مورد ارزیابی قرار دهند.
۲-۶-۳ . چرایی ؟
در نوشتارهای روش شناسی ، از چرایی به نام خردمایه نیز یاد می کنند . بنابراین ، پژوهشگر یا نظریه پرداز، باید به وضوح نشان دهد که مبانی اساسی روانشناختی ، اقتصادی یا اجتماعی گزینش عوامل و روابط علّی پیشنهادی کدامند؟ این خردمایه ، تجلی پیش فرض های نظریه یعنی حلقه های پیوندی نظری است که نظریه را کمیتی مجزا از تک تک اجزاء نشا
ن می دهد.
پرسش کلیدی و رهنماکه در این محور باید پاسخ داد آن است که : چرا صاحب نظران به چنین بازنمایی خاصی از پدیده که صاحب نظری ارایه داده ، اعتبار می دهند؟ پاسخ ، در منطق زیربنایی “دیدگاه صاحب نظر” نهفته است . درست یا موثق بودن نگاه های
بنیادی به ماهیت انسان ، ضرورت های سازمانی، یا فراگردهای اجتماعی ، مبنایی برای ارزیابی میزان معقولیت نظریه پیشنهادی است. در طی فراگرد توسعه نظریه ، منطق ، به مثابه مبنای ارزیابی، جایگزین داده ها می شود. نظریه پرداز یا پژوهشگر ، باید دیگران را متقاعد کند که قضایای مطرح شده توسط وی ، درصورتی معنی دار است که برنحوه پژوهش در عرصه مورد نظر صاحب نظران یا پژوهش گران تأثیر داشته باشد. اگر براساس تعریف ، نظریه ، رهنمود مفیدی برای پژوهش است ، پس لازم نیست همه روابط موجود در نظریه آزمون شوند. اگر همه روابط به صورت تجربی تأیید شده باشند ، باید آن نظریه را صرفا در کلاس درس به دانشج
ویان آموخت ولی توجه داشت که این نظریه ارزش نظری چندانی ندارد. زیرا رسالت یک نظریه پرداز یا پژوهشگر که به امر توسعه نظریه اشتغال دارد،آن است که دانش موجود را گسترش دهد ، نه اینکه صرفاً نوشته های دیگران را درقالب نظریه ارایه نماید. بنابراین ، صاحب نظران باید از طریق ارایه تبیین های در خور توجه و منطقی ، با تغییر دیدگاههای دیگران ، مرزهای دانش را گسترش دهند.
چرا پژوهش های انجام شده ، کاربردهای ضمنی مهمی برای پیوند دادن توسعه نظریه و پژوهش تجربی دارند؟ ترکیب ” چگونه ها ” و ” چه ها ” منجر به شکل گیری نوعی نظریه می شود که می توان براساس آن قضایای آزمون پذیری را استخراج کرد. تفاوت عمده بین قضایا و فرضیه ها آن است که عنصر اصلی شکل دهند ه قضایا ، ” مفاهیم ” هستند ، در حالی که اجزاء کلیدی فرضیه ها ، ” مقیاس ها ( سنجه ها ) ” هستند . از نظر فنی ، این نوع گزاره ها ( برای مثال ، بی عدالتی منجر به بی اعتمادی می شود ) را می توان بدون درک ” چرایی های زیربنای مدل” آزمون کرد. در این حالت ، مباحث مربوط به کاربردهای ضمنی نتایج یک مطالعه (که خاصیت تجربی دارندنه نظری) به صورت محور غالب در می آیند. اما باید اذعان کرد ، وقتی از چرایی انجام یک پژوهش درک کافی نداریم یا جهت نظریی را که باید دنبال کنیم ، نمی دانیم ، گفتمان ما در چنبره مباحث روش شناسانه داغ ( به خصوص آمار و ارقام و نگاره ها ) در مورد چگونگی انجام این پژوهش تباه می شود. حاکمیت آماربر رشته هایی مانند مدیر
یت و ;. هدف را قربانی وسیله کرده است . برای پرهیز از مباحث یی معنی و تهی ، قضایای نظریه باید ریشه در چرایی ها و همین طور ” چگونه ها ” و ” چه ها ” داشته باشد. بدین ترتیب ” چه ” و ” چگونه ” را به صورت عناصر توصیف کرده و فقط چرا را به طور مفصل تبیین می نماییم . ” چه و چگونه ” چارچوبی برای تفسیر الگوها یا شکاف ها در مشاهدات تجربی را شکل می دهند.
این نکته نشان دهنده وجه بارز مهمی بین دو عنصر “چه و چگونه ” با “چرایی” است زیرا داده ها ، چه کیفی چه کمی ، صرفاً مشخصه های یک متغیر را توصیف می کنند ، (لازم به یادآوری است که این امر در صورتی مفید است که پژوهشگر خردمایه منطقی هر رابطه را ذکر کند).
ولی نظریه ، نوعی تبیین برای این ویژگی ها ارایه می دهد . بنابراین باید مطمئن شد آن چه یک نظریه ی خوب را شکل می دهد ، ارایه تبیین به ظاهر صحیح و متقاعد کننده برای چرایی روابط خاص موجود در داده ها است که انتظار آن می رود . این سه عنصر در کنار یکدیگر ، اجزاء اساسی یک نظریه ی ساده را که به توصیف و تبیین
پدیده ها می پردازد ، شکل می دهند . دیدگاه های دیگر در مورد استفاده از قضایا نیز صحیح است . همه ی آنچه تحت عنوان ارزش افزوده نظری یا سهم نظری مطرح می شود به قضایا نیازی ندارند و همه مقاله های علمی ضرورتاً از قالب مشابهی تبعیت نمی کنند . در عین حال ، زمانی که هدف غایی یک رساله یا مقاله ، ارایه “موضع نظری” جدید یا زیر پرسش بردن ساختار بنیادی یک نوع نظریه موجود است ، وجود قضایای پژوهش پذیر
بسیار مفیدند ، زیرا پژوهشگر یا نظریه پرداز را به تفکر در مورد کاربردهای مشخص تفکر جدید یا بازنگری شده وادار کرده و این احتمال را افزایش می دهد که پژوهش های بعدی ، آزمون های معتبری ، از براهین اصلی نظریه پرداز ارایه دهند . اگر قضایایی مورد استفاده قرار می گیرند ، باید صرفاً به تعیین استنباط های قیاسی منطقی برای پژوهش درباره یک برهان نظری محدود شوند . برخ
ی از صاحب نظران ، به اشتباه ، از قضایا برای تلخیص مجموعه ای از نوشتارها استفاده می کنند .
۲-۶-۴ چه کسی ، کجا ، چه زمانی ؟
این قیود ، محدودیت هایی بر قضایای احصایی از مدل نظری تحمیل می کنند . این عوامل زمینه ای ، مرزهای تعمیم پذیری را تعیین می کنند و در نتیجه ” دامنه نظریه ” را شکل می دهند . دانشمندانی که اثرات زمان و زمینه را بر افراد و رویدادها مطالعه می کنند همیشه از نظریه پردازان این پرسش را مطرح می کنند که آیا پیش بی
نی شما در خصوص مکان ها و افراد و دوره های زمانی دیگر کاربرد دارد ؟ متأسفانه ، تعداد معدودی از نظریه پردازان به محدودیت های زمینه ای قضایای مطرح شده در چارچوب مفهومی خود متمرکز می شوند . بسیاری از اندیشمندان در تلاش های خود برای درک پدیده ای اجتماعی ، صرفاً محیط های خاص و برهه های زمانی خاص خود را مد نظر قرار می دهند .
اگر چه نمی توان انتظار داشت که نظریه پردازان نسبت به همه محدودیت های قضایای نظریه خود حساسیت نشان می دهند ولی انجام برخی از آزمون های ساده تعمیم پذیری قضایا ، ارزشمند است .
حساسیت نسبت به زمینه یا بستری که نظریه در آن تدوین شده برای نظریه های مبتنی بر تجربه از اهمیت بیشتری برخوردار است . به گفته پژوهشگرانی که در مورد عوامل زمینه ای محاط بر نظریه مطالعه می کنندبه عنوان مثال وتن ، ، معنا از بستر یا زمینه استنتاج می شود . یعنی ، آن چه را که در عالم وا قعی رخ می دهد از طریق درک مکان و زمان
وقوع آن ، فهم می کنیم و مشاهدات ، درون فضا یا بستری خاص درک شوند .
اگر چه حساسیت نظریه پردازان به زمینه یا فضایی که نظریه در آن تدوین می شود حائز اهمیت است ولی عناصر ” چه کسی ” ، ” کی ” و ” چه زمانی ” نظریه ، نوعاً از طریق آزمون های بعد ی گزاره نظری اصلی و زائد ” چه ، چگونه و چرا ” کشف می
شود . در فراگردآزمون این ایده ها در محیط های گوناگون ، این قیود محدود کننده ماهوی کشف می شوند در غیاب قرائن تجربی باید نسبت به گستره ی آگاهی قبلی نظریه پرداز از همه محدودیت های ممکن بر میزان کاربردی بودن یک نظریه ، آگاه بود. با این نگاه ، چگونه می توان گفت یک نظریه ارزش افزوده علمی دارد؟(WHETTEN,1989, 490-492)
شکل ۲-۲اجزائ کلیدی توسعه نظریه(دانایی فرد،۱۳۸۳ :۲۰).
۷-۲ “ارزش افزوده یا سهم نظری ” منطقی هر نظریه
بیش تر عالمان علم سازمانی به تدوین نظریه کاملاً جدید دست نمی زنند بلکه نوعاً به بهبود نظریه های موجود می پردازند . بنابراین ، قضاوت در مورد سهم نظری مکفی چنین آثار علمی نظریه ها دشوار است . با این وجود ،. مجموعه معیارهایی برای ارزیابی این آثار علمی ارایه می کند. بنابراین ، برای بررسی ارزش افزوده هر نظریه یا مدل جدید باید بر عناصر زیر تاکید کرد.
۱-۷-۲ . چه و چگونه
اگرچه ایجاد یا عرضه ” سهمی نظری ” به دانش موجود از طریق افزون برخی از اجزاء یک مدل به آسانی مسیر است ، ولی چنین کاری ، عالمان و نظریه پردازان را متقاعد نمی کند. یکی از شیوه های اثبات ” ارزش تغییر پیشنهادی ” یک نظریه پرداز در فهرست عناصر شکل دهنده نظریه وی نهفته است که نشان می دهد چگونه این تغییر ، روابط پذیرفته شده بین متغیرها ( چگونه ها) را تحت تأثیر قرار می دهد. همان طور که فهرستی از متغیرها یک نظریه را شکل نمی دهد، افزودن متغیری جدید به فهرست عناصر موجود نیز نباید با ارزش افزوده یا سهم نظری اشتباه شود. روابط ، نه فهرست ها ، تجلی حیطه نظریه هستند. همان طور که پویین کال و وتن ،خاطرنشان می کنند : ” علم ا ز واقعیات تشکیل می شود همان
طور که ممکن است هر بنایی از سنگ ساخته شود.اما توده ای از سنگ ها بازنمای واقعی از بنا نیستند ؟ و واقعیات نیز ضرورتاً علم نیستند . ” بنابراین ، ارزش افزوده با بینشهای نظری از اثبات این نکته حاصل می شود که چگونه افزودن متغیری جدید به نظریه های موجود درک خواننده از پدیده ها را از طریق درک نقشه های علّی بین متغیرها تغییر می دهد. برای مثال ، افزودن ” قدرت نیاز به رشد ” به نظریه های طراحی شغل ،
دیدگاههای موجود در مورد طراحی شغل را متحول و نحوه انجام پژوهش ها در مورد آن را تغییر داد .
تغییرات مهم در عنصر ” چه ” و ” چگونه ” نظریه ، همواره مبتنی بر نتایج پژوهشی شگفت آور است . دانشمندان در فراگرد گردآوری داده های کیفی یا کمّی ، غالباً با نوعی ناسازگاری بین مشاهدات خود و حکمت متعارف مواجه می شوند . اگرچه نظریه پردازان همواره براساس سنجش خطا، نتایج متضاد را تعدیل می کنند ولی چالش های مستمر نسبت به ارزش های منسوخ در مورد پدیده های مختلف از جمله پدیده های سازمانی نظیر نگاه های موجود به انگیزش نشان می دهد که داده های مکفی موجود بر کامل نبودن نظریه های موجود در زمینه انگیزش، صحه می گذارد .
۲-۷-۲ . چرا؟
عنصر چرا در مدل مفهومی ، مفیدترین عنصر نظریه اما دشوارترین عنصر شکل دهنده آن است . شکل دهی این محور مستلزم توسل به دیدگاه های دیگر رشته ها یا حوزه ها است که تغییر دردیدگاههای ما را به طریقی تشویق می کند که خردمایه های بنیادی پشتوانه نظریه های پذیرفته شده را به چالش می کشانند. این چالش ها که نسبت به ماهیت انسان ، بالندگی گروه ، مبادلات سازمانی و غیره وجود دارد، عموماً منجر به مفهوم سازی جدیدی از نظریه ها می شود.این جنبه از توسعه مفهومی از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است و عموماً نادیده گرفته می شود.نظریه ها غالباً به چالش کشیده می شوند زیراپیش فرض های آنها غیر واقع بنیانه بوده اند( نوعاً با تأسی از ایده های دیگر حوزه ها ) .
اگر چه ایجاد اجماع حول حقیقت پارادایمی مانند اجماع بر سر واقعیت تجربی دشوار است ، با وجود این ، پیشرفت های نظری کلان اخیر در علم سازمان که از اکولوژی و اقتصاد متأثر شده اند بر جستگی این رویکرد را اثبات می کند.
۲-۷-۳ . چه کسی ، چه زمانی ، کی
عموماً خاطر نشان کردن صرف محدودیت ها در برداشت های فعلی از دامنه کاربرد یک نظریه کفایت نمی کند. مضافاً ، نظریه پردازان باید بدانند که چرا این عدم انطباق وجود دارد تا بتوانند برای قراردادن این اطلاعات جدید، عناصر ” چگونه ” و ” چه ” مدل عناصر را دگرگون سازند.
در مقابل ، به کارگیری مدلی قدیمی برای محیطی جدید و نشان دادن این نکته آن طور که انتظار می رود کماکان کاربرد دارد ، سهم نظری یا ارزش افزوده ای ندارد . این نتیجه گیری در صورتی سهمی نظری ارایه می دهد که عواملی در محیط جدید کشف شوند که نشان دهند ، نظریه موجود تحت آن شرایط کاربرد ندارد. به
عبارت دیگر ، بررسی تغییرات کیفی در مرزهای یک نظریه (کاربردها تحت شرایط متفاوت کیفی ) به جای بسط کمّی در اولویت است.
عنصر مشترک و متداول در توسعه نظریه از طریق کاربرد آن در محیط های جدید ، ضرورت وجود یک حلقه باز خورد نظری را نشان می دهد. نظریه پردازان باید مطالب جدیدی د ر مورد نظریه موجود به عنوان نتیجه کاربرد آن در شرایط متفا
وت بیاموزند. یعنی کاربردهای جدید باید ابزار ( عوامل یا نوع روابط) را بهبود دهد نه صرفاً مطلوبیت آن را از نوتأیید کند.
سه محور کلی زیر بنای این بخش است : نخست این که بهبودهای نظری پیشنهادی که صرفاً منجر به بهبود یک عنصر از نظریه موجود می شود . بندرت از کفایت لازم برخوردارند. به علاوه ، قاعده کلی سرانگشتی آن است که انتقادها باید بر عناصر چندگانه نظریه متمرکز باشد . این رویکرد به کاملیت و جامعیت اثر نظری می افزاید . دوم آن که انتقادهای نظری باید قرائن درخور توجه را نشان دهند ، این قرائن می تواند منطقی ، تجربی یا شناخت شناسانه باشد. سوم آنکه این انتقادهای نظری باید راه کارهای جبران یا جایگزین ها را نیز ارایه دهند. در غیر این صورت ، دانستن این نکته که آیا نظریه اولیه کامل نیست با این که با نظریه جدید می توانیم در جهان بسیار پیچیده به بهترین وجه عمل کنیم دشوار است (۴۹۵-۴۹۲(whetten,1989, .
۲-۸ روایی و پایایی نظریه
نگرانی اولیه تمام استفاده کنندگان نظریه ها این است که بفهمند، کجا و چه زمانی کاربرد دارد. بوسیله تبیین دو نوع اعتبار برای نظریه ـ اعتبار درونی و بیرونی ـ می توانیم بسنجیم که کجا و چه هنگام می توانیم بر نظریه ها اعتماد کنیم
(Carlile, 2005; Chris tensen, 2005, 13) .
۲-۸-۱ . اعتبار درونی
اعتبار درونی یک نظریه حدی است که نتایج آن به صورت آشکار از مقدمه اش اقتباس می شود پژوهشگران تمامی توضیحات تناوبی قابل پذیرش که می تواند پدیده ها را با نتایج پیوند دهند، ممنوع ساخته اند.
بهترین روشی که برای افزایش اعتبار درونی یک نظریه بکار گرفته می شود، بررسی پدیده ها از طریق لنزهای قواعد می باشد. زیرا توضیحات تناوبی قابل پذیرش تقریباً همیشه با بررسی عملکردهای بخشهای دیگر، همانگ
ونه که از طریق لنزهای قواعد دیده میشود، یافت میشوند (Carlile, 2005; Chris tensen, 2005, 14).
۲-۸-۲ . اعتبار بیرونی
اعتبار بیرونی یک نظریه حدی است که رابطه ای که بین پدیده ها و نتایج در یک بافت دیده می شود می تواند برای بکارگیری در بافتهای متفاوت نیز به خوبی مورد اعتماد واقع شود. بسیاری از پژوهشگران بر این باورند که اعتبار بیرونی یک نظریه بوسیله آزمایش آن در مجموعه اطلاعات متفاوت تأسیس می شود. این موضوع ب
ه طور قطع هرگز نمی تواند ایجاد کننده یک اعتبار بیرونی باشد مگر به دو دلیل: پژوهشگران نمی توانند یک نظریه را در تمام مجموعه های اطلاعات قابل درک آزمایش کنند; اطلاعاتی که تنها در مورد گذشته وجود دارد. چطور می توانیم مطمئن باشیم که مدلی که در حال یا آینده به کار می رود، اطلاعاتی بوده که قبلاً روی آن آزمایش شده است.
بهترین روش برای افزایش اعتبار بیرونی یک نظریه تنها می تواند از طریق طبقه بندی ایجاد شود. بررسی ها نشان داده است هنگامی که طبقه بندی صورت می پذیرد نظریه پرداز را مطمئن می سازد که تمام شرایطی که ممکن است با توجه به پدیده ها و نتایج بیاید، در این نظریه پاسخ داده می شود. اگرچه هیچ طرح طبقه بندی نظریه، احتمال دست یابی به وضعیتی منحصر را ندارد. اما اصلاحاتی که از چرخه های پژوهش ناشی می شود می تواند به صورت مجانب نظریه را به سمت آن هدف توسعه دهند (carlile,2005,Christensen,2005, 16-18) .
۹-۲ . معیارها و موازین نقد و بررسی نظریه ها
هیچ ارزیابی از نظریه ممکن نیست، مگر اینکه در ابتدا آن معیارهای گسترده ای که نظریه با آنها سنجیده می شود را تعیین نمایند. بر این اساس صاحب نظران معیارهایی را برای ارزیابی نظریه ارائه نموده اند که به بررسی آنها می پردازیم (Bacharach,1989, 500).
بر اساس یک طبقه بندی دو معیار اساسی برای ارزیابی نظریه ارائه گردیده است:
الف .ابطال پذیری :ابطال پذیری تعیین میکند که آیا یک نظریه طوری ساخته شده است که ابطال آن به طور تجربی امکانپذیر باشد یا خیر.
هر چند که هدف آرمانی علم دنبال کردن حقیقت جهانی است، بسیاری از فیلسوفان علم بر این توافق دارند که نظریهها هرگز قابل اثبات نیستند و فقط ابطال میشوند (Poper, 1959, 41).
مشکل بررسی های سازمانی این است که نظریه ها غالباً نا مفهوم بیان می شوند که نظریه پردازان می توانند هرگونه شاهد مخالف را تکذیب کنند. همانگونه که هیچ فردی نمی تواند بالاتر از قانون باشد، هیچ نظریه ای نباید طوری ساخته شود که برای همیشه از ابطال تجربی مبری باشد (Bacharach,1989, 501).
ب. سودمندی:سودمندی به قابلیت استفاده سیستم های نظری اشاره می کند. سودمندی را می توان به عنوان پلی بین نظریه و پژوهش درنظر گرفت ((Bierstedt, 1959, 125.
در مرکز این اتصال توضیح و پیش بینی قرار دارد. یعنی، یک نظریه زمانی سودمند است که هم بتواند پیش بینی کند و هم توضیح دهد. یک توضیح، معنای واقعی طرحها، متغیرها و روابط آنها را ایجاد می کند، در حالی که پیش بینی ، معنای حقیقی را با مقایسه آن با شاهد تجربی آزمایش می کند (Bacharach, 1989, 501).
اما علاوه بر معیارهای ذکر شده معیارهایی که می توان بر اساس آن نظریه ها را مورد ارزیابی قرار دارد عبارتند از:
الف .قابلیت تفسیر:مهم ترین هنر هر نظریه تفسیر پدیده های مرتبط با خود است از این رو هرچه قابلیت تفسیر نظریه بیشتر باشد از مطلوبیت بیشتری برخوردار است.
ب.سادگی:هرچه نظریه ساده تر باشد و از پیچیدگی های غیر ضروری عاری باشد و متغیرهای آن نیز محدودتر باشد، بهتر است.
- لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
یزد دانلود |
دانلود فایل علمی 