فایل ورد کامل مقاله فضایل و رذایل در دیوان ناصر خسرو؛ تحلیل علمی مضامین اخلاقی، فلسفی و اجتماعی در شعر کلاسیک
توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد
فایل ورد کامل مقاله فضایل و رذایل در دیوان ناصر خسرو؛ تحلیل علمی مضامین اخلاقی، فلسفی و اجتماعی در شعر کلاسیک دارای ۲۷۷ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد فایل ورد کامل مقاله فضایل و رذایل در دیوان ناصر خسرو؛ تحلیل علمی مضامین اخلاقی، فلسفی و اجتماعی در شعر کلاسیک کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی فایل ورد کامل مقاله فضایل و رذایل در دیوان ناصر خسرو؛ تحلیل علمی مضامین اخلاقی، فلسفی و اجتماعی در شعر کلاسیک،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن فایل ورد کامل مقاله فضایل و رذایل در دیوان ناصر خسرو؛ تحلیل علمی مضامین اخلاقی، فلسفی و اجتماعی در شعر کلاسیک :
چکیده
ناصر خسرو شاعری توانا، فیلسوفی اندیشمند و از چهره های درخشان ادبی و علمی ایران است. وی خواستار جامعه ای پاک و منزّه، به دور از مفاسد اخلاقی است.
دیوان ناصر خسرو سرشار از پند و اندرز بر پای مذهب و حکمت است. از پیروی نفس، دروغ، ریا، حرص و آزمندی، خواب و خور، دنیاپرستی و تجمّل، تکبّر، نادانی و ستمکاری نهی، و به زهد و طاعت و خرسندی، مناعت طبع، فروتنی، دانش، حقیقت جویی، دادگری و نام نیک تشویق می کند و در همه جا زیربنای اخلاق وبنیاد فکری وی «دین» و «مذهب» است.
از نظر او برای رسیدن به فضایل و ملکات فاضله، ریاضت های علمی و عملی ضروری است. بنا بر این در مرحل نخست، شناخت فضایل و رذایل و آگاهی از شخصیّت و جایگاه واقعی انسان ضرورت دارد سپس مبارزه و مجاهده با نفس امّاره؛ زیرا آن که بر هواهای نفسانی غالب نشود، نمی تواند به مرحل فضیلت و کرامت و سلامت نفس نایل شود.
فضایل اخلاقی در شعر ناصر به بهترین و مؤثّرترین بیان و از سویدای جان با دلی آکنده از صفا و خلوص آمده است و در این پایان نامه سعی شده فضایل و رذایلی که در دیوان این شاعر حکیم انعکاس یافته تفکیک و مورد بررسی قرار گیرد.
فصل اول
کلیات پژوهش
مقدمه:
شکّی نیست که همه خواهان نیک بختی و سعادتند و برای رسیدن به این هدف بزرگ راهی جز تزکیه و تصفیه و تهذیب نفس، یعنی کسب مکارم و فضایل و دوری از رذایل اخلاق، وجود ندارد، که انبیای عظام و اولیای کرام علیهمالسّلام بدین طریق رفته و طالبان حقیقت را به این راه دعوت کردهاند.
مهمترین مسألهای که فراوان مورد توجه آیین مقدّس اسلام قرار گرفته و در رسیدن به کمالات و فضایل انسانی نقش اساسی دارد مسألهی تزکیهی نفس و پرورش روح است که به عنوان یک امر حیاتی و ضروری مطرح میباشد. به هر حال، برای رسیدن به فضایل و ملکات فاضله ریاضتهای علمی و عملی لازم است. در مرحله اول، شناخت فضایل و رذایل و آگاهی از شخصیّت و جایگاه واقعی انسان ضرورت دارد سپس مبارزه و مجاهدت با نفس امّاره؛ چرا که اگر مجاهدت و مبارزه نباشد، انسان بر هواهای نفسانی غالب نمیشود و کسی که از این میدان پیروز و سربلند بیرون نیاید به مرحلهی فضیلت و کرامت و سلامت نفس نائل نمیشود و آن کس که به مرحله سلامت نفس نرسد، در روز حساب و میزان از تبهکاران است.
مطالعهی تمدّنها و جوامع بشری پیشین و علل انحطاط آنها در طول تاریخ، این حقیقت را بر ما روشن میسازد که جوامع بشری بدون برخورداری از فضایل اخلاقی و صفات حمیده و تخلّق به آنها و دوری از رذایل و صفات زشت و ناپسند نمیتواند قوامی داشته باشد و سعادتمند و موفّق شود.
کلیّات وتعاریف:
توجّه به این که یکی از مهمترین ویژگیهای انسان، تربیت پذیری است که از آغاز پیدایش جوامع انسانی شروع شده و در طول تاریخ ادامه داشته و همچنان خواهد داشت.
تعلیم و تربیت به معنی نشو و نمای عقل و روح انسانی است که نسل حاضر حاصل آموختهها و تجربههای خود و گذشتگان را به نسل بعد منتقل میسازد. ترقّی و تکامل و تمدّن انسانها در ابعاد مختلف، معلول همین تعلیم و تربیت عمومی و پیوسته است.
تعلیم و تربیت تا سالیان دراز یک حرفه نبود و مسئولان خاصی نداشت، بلکه پدران و مادران و بزرگان قبیله این وظیفهی مهم را انجام میدادند و در بیشتر مواقع توسط شاعران صاحب ذوقی چون ناصر خسرو و; در خلال شعرهایشان در مورد مسائل تربیتی و رذایل و فضایل سخن به میان آوردهاند.
با توجّه به این که در اکثر سرودههای شاعران به فضایل و رذایل اشاره شده است، در این پایان نامه سعی شده با توجّه به نکات اخلاقی و مسائل تربیتی که در دیوان حکیم فرزانه، ناصرخسرو انعکاس یافته به تفکیک مورد بررسی قرار گیرد.
اهمّیّت و ضرورت مسأله:
با توجّه به این که انسان موجودی است دو بعدی، یعنی فطرت انسانی دارای بعد نفسانی و روحانی میباشد، انسان هم میتواند سیر صعودی پیدا کند و هم سیر نزولی، در نهاد او هم گرایش به خیرها و نیکیهاوجود دارد و هم گرایش به شرها و زشتیها، انسان هم دارای عقل و نفس لوّامه است که او را به سوی خیرها و فضیلتها هدایت میکند و هم نفس امّاره که او را به رذایل و زشتیها سوق میدهد.
نفس انسانی هم دارای نیروی صلاح است و هم دارای نیروی فساد. آفرینش انسان بی هدف و لغو نیست. چنان که در قرآن آمده:« وَ ما خَلَقتُ الجِنَّ وَ الاِنسَ اِلّا لِیَعبُدونِ. و نیافریدیم پری و آدمی را مگر برای آن که بپرستند مرا.» با این هدف آفریده شده تا با علم و عمل صالح و اخلاق نیکو روح انسانی خود را پرورش و تکامل دهد و برای زندگی خوب و نورانی جهان پس از مرگ آماده سازد، بنابراین ضرورت ایجاب میکند که افق اندیشهی شاعران بزرگی چون ناصرخسرو مورد کنکاش و تفحّص قرار گیرد و ارزشهای والای انسانی اشاره شده در آثارش که در اخلاق و عمل انسان بار ارزشی فراوان دارد به بحث گذارده شود.
اهداف تحقیق:
الف ـ اهمّیّت فراوان و ارزش اخلاق اسلامی و لزوم یادگیری قواعد علم اخلاق.
ب ـ بررسی فضایل و رذایل اخلاقی در کتابهای اخلاقی و ضرورت شناخت این که انسان دارای چه فضایل و رذایل اخلاقی است تا خود را از رذایل پاک و به فضایل آراسته گرداند.
ج ـ تطبیق و بررسی نظر شاعر مورد بحث یعنی ناصر خسرو در مورد فضایل و رذایل با نظرات علما و دانشمندان علم اخلاق.
سؤالات تحقیق:
الف ـ بررسی مسائل اخلاقی چه مقدار در سعادت بشر نقش دارد؟
ب ـ رابطهی دین و اخلاق چگونه است؟
ج ـ میزان توجّه ناصر خسرو به فضایل و رذایل تا چه حدّ بوده است؟
د ـ تقسیم بندی فضایل و رذایل اخلاقی بین علما و دانشمندان اسلامی و ناصر خسرو تا چه حد به هم نزدیک است؟
پیشینهی تحقیق:
در خصوص فضایل و رذایل اخلاقی، پژوهشهای ارجمندی توسط علمای اخلاق که غالباً مبنای قرآنی دارد صورت گرفته است. همچنین توسّط اساتید ادبیّات آثار ناصر خسرو مورد مُداقّه و کنکاش قرار گرفته است. امّا به صورت اخصّ تحقیق جداگانهای که مبنای آن تطبیق سرودهها با فضایل و رذایل اخلاقی باشد، صورت نگرفته است.
روش انجام تحقیق:
ابتدا با مراجعه به کتابهای اخلاقی علمای اسلامی، مواردی که جزو فضایل و رذایل محسوب میشوند به طور مشترک شناسایی و فیشبرداری شد، سپس ابیات دیوان ناصر خسرو مورد مطالعه قرار گرفته و فیش برداری شده و به استاد راهنما ارائه گردیده و از او نظر خواسته شد. بعد مطالب دسته بندی شده و از فیش به صفحات پایان نامه منتقل گردید و برحسب فهرست موضوعی طبقهبندی گردید.
و در خلال هر بحث، به شواهدی از سایر آثار ناصر خسرو و همچنین به امثال و حکم فارسی اشاره شده تا در مواقع لزوم، آراء و عقاید شاعر مورد نظر مورد موشکافی و دقّت کافی قرار گرفته باشد.
لازم به ذکر است که در بعضی از کتب اخلاقی علمای اسلامی، تقسیم بندی فضایل و رذایل به بیش از هفتاد مورد می رسد و در این پایان نامه امکان بررسی همه موارد امکان پذیر نمی باشد، بنا براین سعی شده به تعدادی از آن ها اشاره شود که در اکثر کتاب ها به آن موارد پرداخته شده است.
توضیح این که ترتیب تقسیم بندی فضایل و رذایل نوشته شده در پایان نامه، بر اساس تقسیم بندی دانشمندانی چون خواجه نصیر طوسی و ابن مِسکوَیه می باشد.
فصل دوم
زندگینامهی ناصر خسرو
«زندگینامهی ناصر خسرو»
حکیم ابومعین ناصر بن خسرو بن حارث قبادیانی معروف به ناصر، ملقّب و متخلّص به «حجت» در ماه ذیالقعده سال ۳۹۴ هـ . ق در قبادیان از نواحی بلخ متولد شد:
بگذشت ز هجرت پس سیصد، نود و چار بنهاد مرا مادر بر مرکز اغبر*
(۳۸۵۵)
انتسابش به قبادیان بلخ ـ که مولد او بود ـ از اشعارش نمایان است:
پیوسته شدم نسب به یمگان کز نسل قبادیان گسستم
(۶۶۸۳)
خودش، همیشه در اشعار و کتابهایش خود را «ناصر»، «ناصرخسرو» و زمانی «ناصربن خسرو» مینامد:
همــان ناصـرم من کـه خــالی نبــود زمن مجلسِ میــر و صــدرِ وزیـــر
(۴۲۴۶)
***
هر که بوی داروی من یابد از تو بیگمان گویدت تو بر طریق ناصر دین خسروی
(۱۰۳۲۷)
از آغاز جوانی به فراگرفتن دانشهای گوناگون همّت گماشت تا آن جا که اعلام میکند:
نماند از هیچ گون دانش که من زان نکردم استفــادت بیش و کمتــر
(۴۱۱۸)
به اطّلاعات خود بر علوم متداوله و تحصیل فنون و اخبار در اشعارش اشاره میکند و شاهد دعوی خود را آگاهی از شعر و حساب و ادب خویش میداند.
ور ترا از من برین دعوی گوا باید ،گواست مر مرا هم شعر و هم علم حساب و هم ادب
(۷۴۵)
حتی قدرت بازوی ادب را از خود میداند:
ادب را به من بود بازو قوی به من بود چشم کتابت قریر*
(۴۲۴۸)
و کاغذ به خاطر الفاظ او به خود فخر میکند:
به تحـریر الفاظ من فخــر کرد همی کاغذ از دست من بر حریر
(۴۲۴۹)
تا جایی که سخن را در برابر طبع خویش اسیر میداند:
دبیـران اسیـرنـد پیـش سخـن سخن پیش طبعم به طبعست اسیر
(۴۲۵۱)
دربار سلطان محمود و سلطان مسعود را دیده و به کارهای دیوانی مشغول بوده و در نزد وزرا، حرمت و حشمتی داشته است:
پیش وزیـر با خطـر و حشـمتم بدانک میرم همی خطاب کند خواجه خطیر
(۳۴۶۷)
به خاطر خوشگذرانیهای دورهی جوانی خویشتن را سرزنش میکند:
آن کردی از فساد که گر یادت آید آن رویت سیاه گردد و تیره شود ضمیر
(۳۴۷۲)
به هندوستان و سند و ترکستان و افغانستان مسافرتها کرده است. قبل از بیست و هشت سالگی به تصنیف کتاب و تألیف پرداخته. در چهل سالگی تحولّی روحی به او دست داد و در پی تحرّی حقیقت به درِ شهری رسید که اجرام فلک بندهی او بودند و آفاق در تسخیر او:
روزی برسیـدم به در شهـری کـان را اجـرام فلک بنـده بُد، آفــاق مسخّر*
(۳۸۹۶)
با رسیدن به دروازهی این شهر عقل و خردش گفت که هر حاجتی داری و جویای هر حقیقتی هستی در اینجا طلب کن و از این درگاه عبور نکن:
شهری که من آنجا چو رسیدم خردم گفت اینجا بطلب حاجت و زین منزل مگذر
(۳۹۰۱)
ارتباط ناصر با خلفای فاطمی مصر که مذهب اسماعیلیه داشتند، از همین زمان آغاز میشود. امام اسماعیلی در مقابل پاسخ به پرسشهای ناصر مهری محکم بر لبانش زد و اسرار اسماعیلی را در لوای پاسخ بیان کرد:
گفتا بدهم داروی با حجّت و برهـان لیکن بنهم مهری محکم به لبت بر;
راضی شدم و مهـر بکرد آنگـه دارو هر روز بتــدریج همی داد مــزوّر..*
دستم به کف دست نبی داد به بیعت زیر شجـرِ عــالیْ پرســایه و مثمَر
(۳۹۳۱ـ۳۹۲۶)
بنابراین در اوج التهاب و آوارگی خویش، هنگامی که سرانجام خسته و مانده در مصر، رهبر گمشدهی خود را در هالهی وجود خلیفهی فاطمی متجلّی میبیند، چون و چرای دعوتش را یکباره به دیده و دل میخرد و جانی تازه مییابد و این زمان، سراسیمه عنان توسن سرکش اختیار را از کف میدهد و ذوق زده و شیفته و شوریده حال سرمست از بادهی غرور وصال به خود میبالد و حماسهی پیروزی، پایکوبان میسراید که:
فاطمیـم فاطمیـم فاطمـی تا تو بدرّی ز غـم ای ظاهری!
*** (۹۲۲۲)
داغ مستنصر بالله نهادستـم بر بر و سینه و بر پهنه پیشانی
(۹۶۵۱)
سرانجام از طرف امام فاطمی آن زمان، ابوتمیم معدبن علی المستنصر بالله به عنوان «حجت جزیرهی خراسان» تعیین شد:
ای حجّت زمین خراسان! بگوی بر راستی سخن که تویی ضامنش
(۵۰۸۹)
جامعهی رسمی او را بددین، قرمطی، رافضی، معتزله میخواند، از طرف مراجع معتبر و شاید خلافت بغداد تکفیر میگردد و مورد تعقیب مأموران سلجوقی و عمّال خلیفه و روحانیون قشری و رشوتخوار، واقع میشود و بعد از اقامت در نیشابور و مازندران و گیلان، سرانجام به قریهی کوهستانی یمگان پناه میبرد و این دوره ـ که از حدود ۶۳ سالگی تا پایان زندگی او طول میکشد ـ دورهی شکنجهی روحی اوست. کندهای که زمانی شعله ور بود اینک در خاکستر سرد ملال و درماندگی غرق است و در نهایت، پارسایانه و عبوس عمر سپری میکند.
دل پر اندوهتر از نار پر از دانه تن گدازندهتر از نال* زمستانی
(۹۶۱۳)
معروفترین آثار او عبارتند از: سفرنامه، وجه دین، خوانالاخوان، جامعالحکمتین، زادالمسافرین، گشایش و رهایش و دیوان اشعار. ناصر سالها در درهی یمگان محصور بود تا در سال ۴۸۱ هـ . ق درگذشت و جسد او در قصبهی جرم ـ که اکنون جزو کشور افغانستان است ـ نزدیک قشلاق «حضرت سید» کنونی به خاک سپرده شده است. مسافرانی که به این قشلاق میآیند، گنبد سفید کوچکی را ـ که بر فراز آرامگاه ابدی ناصر ساخته شده است ـ از دور مشاهده میکنند.
(برای معرفی ناصر از منابع ذیل استفاده شده است: (با کاروان حله دکترزرین کوب، ۱۳۵۵) و (بیست گفتار ج ۱، محقق، ۱۳۶۳) (تاریخ ادبیات ایران دکتر صفا، ۱۳۵۵) (تحلیل اشعار ناصر خسرو، دکتر محقق، ۱۳۶۸) (دیداری با اهل قلم، دکتر یوسفی، ۱۳۵۵) (مقدم تقی زاده بر دیوان ناصر خسرو وبه تصحیح مجتبی مینوی، ۱۳۸۴)
فصل سوم
بحثی دربارهی اخلاق و آشنایی با چند نظر فلسفی
بحثی دربارهی اخلاق و آشنایی با چند نظر فلسفی
اخلاق از جمله مباحث مهمّ علمی و فلسفی است که از قرون گذشته تا امروز مورد بررسی و تحقیق دانشمندان بوده و هست، و دربارهی آن از جهت تعریف اخلاق، شناخت خوب و بد اخلاق و نقش فضایل و رذایل اخلاقی در زندگی بشر، بحث بسیار کردهاند. اخلاق را میتوان از دو دیدگاه مورد ارزیابی قرار داد: اخلاق فلسفی و اخلاق دینی و مذهبی که اولی مبتنی بر عقل و دومی بر اساس نقل است.
در اسلام آن چه که در قرآن مجید و سخنان پیغمبر اکرم (ص) و ائمه اطهار علیهم السّلام دربارهی انسان و فضایل و رذایل انسانی وارد شده تشکیل دهندهی «اخلاق دینی و مذهبی» است که از اهمّیّت فراوانی برخوردار است. پیغمبر اکرم (ص) خود تصریح فرمود که: «بُعِثتُ لِاُ تَّّمِمَ مکارِمَ الاخلاقِ. برانگیخته شدم تا در جامعه مکارم اخلاق را تکمیل نمایم.» و سیرت شخصی او که نمونه و نموداری از اخلاق حسنه و فضایل و کمالات انسانی است که بنا بر فرموده خداوند «لَقَد کانَ لَکُم فِی رَسولِ اللهِ اُسَوهٌ حَسَنَهٌ. البتّه شما را در اقتدای به رسول خدا چه در صبر و مقاومت با دشمن چه دیگر اوصاف و افعال نیکو خیر و سعادت بسیار است.» (احزاب/ ۲۱) باید مورد اقتدا و تأسّی هر فرد مسلمان قرار گیرد تا بدان به سعادت دنیوی و اخروی دست یابد.
اخلاق فلسفی مبتنی بر عقاید و آرای فیلسوفان یونان و نظر آنان دربارهی انسان و فضایل و رذایل است و باید تذکّر داد که این دو نظام اخلاقی با هم چندان اختلافی ندارند چه دانشمندان اسلامی بنا بر آیهی شریفهی «فَبَشِّر عِبادِ الَّذینَ یَستَمِعُونَ القَولَ فَیَتَّبِعُونَ اَحسَنَهُ. (ای رسول) تو هم آن بندگان را به رحمت من بشارت ده آن بندگان که چون سخن بشنوند نیکوترین آن را عمل کنند.» (الزّمر/ ۱۷ و ۱۸)
در کتاب دومین بیست گفتار آمده که:« میر سید شریف جرجانی آن را بدین گونه تعریف کرده است: اَلطِّبُ الرّّوحانِیُّ هُوَ العِلمُ بِکَمالاتِ القُلوبِ و آفاتِهَا و أَمراضِهَا وَ أدوَاءِهَا وَ بِکَیفِیَّهِ صِحَّتِها و اِعتِدالِها. از این روی است که محمد بن زکریای رازی کتاب اخلاق فلسفی خود را به «الطبالروحانی» موسوم ساخته و ابوسعیدبن بختیشوع کتاب خود را به نام «طبالنفس و مداواه الاخلاق» نامیده است و در قرآن مجید در آیه شریفه: «فی قُلُوبِهِم مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللهُ مَرََضاً» اشاره به بیماری نفس شده و روایت نبوی: «اَلمَرَضُ نَوعانِ: مَرَضُ القلوبِ و مَرَض الاَبدانِ» نیز آن را تأیید میکند.» (محقق، ۱۳۶۹: ۷۵ ،۷۳)
در کتاب کلیات فلسفه چنین آمده:«علم اخلاق: این کلمه بیشتر بر مجموعهای از قواعد و اصول که آدمیان را در زندگی به کار میآید دلالت دارد. وقتی از اخلاق پزشکی سخن میگوییم منظورمان قواعدی است که سلوک و رفتار پزشکان را با یکدیگر و با بیمارشان منظم و رهبری میکند. فلاسفه وقتی دربارهی اخلاق صحبت میکنند این لفظ را فقط به همین معنی به کار نمیبرند بلکه علاوه بر آن، منظور آنان از این لفظ مطالعهای نظری است. آن چه در اخلاق مورد مطالعه و تحقیق قرار میگیرد « نظریهها» است. این نظریهها که گاهی نظریات اخلاقی نامیده میشود، به مسائلی مانند این که «آدمیان چگونه باید رفتار کنند و زندگی نیک برای انسان چیست»؟ و نظیر آن مربوط است.
سرچشمهی اخلاق در زندگی روزانه است اگر اخلاق را صرفاً به عنوان مطالعهای علمی و نظری که هیچ ارتباطی با حیات روزمرهی مردم نداشته باشد در نظر بگیریم، اشتباه کردهایم. هر انسانی که با اوضاع و احوال خاصی در زندگی روزانهی خود روبروست به اندازهای که دربارهی آن میاندیشد، یک فیلسوف اخلاق است.
تفاوت میان تفکّرات انسان عادی و تفکّرات فیلسوف آن است که فیلسوف غالباً منظمتر و معمولاً کلیتر میاندیشد، فرد معمولی ممکن است صرفاً بکوشد مسألهی خاصی را حل کند و این کوشش را با نحوهی عمل به خصوصی در اوضاع و احوال مناسب به انجام رساند، فیلسوف میکوشد مسأله را تعمیم دهد وی فقط نمیپرسد: نحوهی عمل صحیح برای این شخص در این اوضاع و احوال چیست؟ بلکه میپرسد: زندگی خوب برای همهی آدمیان چگونه زندگانی است؟ غایت و مقصود، تلاش و کوشش همهی آدمیان چیست؟ آیا آن غایت و هدف افزایش لذّت است؟ آیا سعادت است؟ آیا انجام وظیفه تکلیف است؟ فیلسوف مانند انسان عادی مطالعه و توجه خود را به علم اخلاق با تفکّر دربارهی اوضاع و احوالی که برای مردم مشترک است آغاز میکند، لیکن برای بحثهای جامعتر، از این فراتر میرود. همین گونه تفکر نظری و انتزاعی است که نظریهی اخلاقی را به وجود میآورد.» (مجتبوی، ۱۳۷۳ : ۹)
دو مسأله همواره در علم اخلاق مطرح بوده است: «یکی این که زندگی خوب چیست و به عبارت دیگر، غایت (ایدهآل) زندگی چه باید باشد و دیگر این که آدمی برای رسیدن به این غایت چگونه باید رفتار کند؟ هر یک از نظامهای اخلاقی به این سؤال پاسخ دادهاند و در هر یک از آنها به یکی از جهات زندگی و رفتار
بیشتر توجّه شده است. بعضی در تعیین مقیاس اخلاق به کسب شناسایی و معرفت صحیح دربارهی عمل قائل شدند. که افلاطونیان باشند، و بعضی حدّ وسط و اعتدال را مقیاس قرار دادند که ارسطوییان باشند و بعضی آن را تکلیفی دانستهاند که رفتار انسان را طبق این قاعده منظّم کند که انسان چنان عمل کند که گویی غیر او آن کار را انجام میدهد یعنی رفتار او بتواند برای همه کس قاعدهی کلی باشد و بعضی لذّت را هدف و غایت زندگی انگاشتند.» (مجتبوی، ۱۳۷۳: ۲۰،۱۵،۱۰)
در کتاب اخلاق از نظر همزیستی و ازرشهای انسان آمده: «اکثر فلاسفه و دانشمندان، از قدما و متأخّرین، فضایل اخلاقی را از ارکان اساسی سعادت بشر به حساب آورده، آن را مایهی تعالی و تکامل مادّی و معنوی میدانند و معتقد هستند که صفات حمیده و خلقیات پسندیده عامل وظیفه شناسی و معیار زندگی انسان است. جوامع بشری در پرتو اخلاق خوب میتوانند پیوندهای دوستی را بین خود محکم کنند و از حسن روابط اجتماعی برخوردار گردند در رفاه و آسایش زیست کنند و به کامیابی و موفّقیّتی که شایستهی مقام انسان است دست یابند.»
در همان کتاب از قول سقراط میگوید: «انسان جویای خوشی و سعادت است و جز این تکلیفی ندارد اما خوشی به استیفای لذّات و شهوات به دست نمیآید بلکه به وسیلهی جلوگیری از خواهشهای نفسانی ـ بهتر میسّر میگردد و سعادت افراد در ضمن سعادت جماعت است. بنابراین سعادت هر کس در این است که وظایف خود را نسبت به دیگران انجام دهد.»
و از قول ارسطو میگوید: «هیچ وجودی به غایت خود نمیرسد مگر آن که همواره وظیفهای که برای او مقرّر است به بهترین وجه اجرا کند و انجام وظیفه به بهترین وجه برای هر وجودی فضیلت است». (فلسفی، ۱۳۵۶: ۲)
پس طبق نظر ارسطو غایت مطلوب انسان یعنی خوشی و سعادت با فضیلت حاصل میشود.
در کتاب کلیات فلسفه آمده:« افلاطون خیر را ملاک فعل اخلاقی قرار داده و چون منظور وی از خیر همان زیبایی معقول است میتوان گفت که تکیهی افلاطون به فعل اخلاقی از آن جهت است که خیر زیباست پس اخلاق نوعی زیبایی جویی است اما زیبایی عقلی (از نظر عقل، سخن راست زیبا و ستوده است و سخن دروغ زشت و منفور است). »(مجتبوی، ۱۳۷۳: ۷۹)
او معتقد است که آدمی باید خیر و شر را بشناسد و کشف حقیقت و طبیعت خیر امری است عقلی و شر و بدکاری نتیجهی جهل؛ یعنی، نشناختن خیر است به این ترتیب قوانین اخلاقی مطلق و عینی است و خوبی یک صفت مطلق است آدمی یا خیر را میشناسد و خوب عمل میکند و یا به خیر معرفت ندارد و بد عمل میکند. (همان: ۲۰)
ارسطو ملاک اخلاق را حدّ وسط یا اعتدال دانسته و با این عمل پای عقل را وسط کشیده چون عقل قوای بدن را از حالت افراط و تفریط به تعادل و اعتدال بر میگرداند.
کانت میگوید: «فعل اخلاقی آن است که صرفاً به حکم حس تکلیف انجام شود نه از روی تمایلات یا عادت، تکلیف از ناحیهی وجدان سرچشمه میگیرد و وجدان همان است که در فطرت هر کس وجود دارد. فعل اخلافی فعلی است که از انگیزه و نیّت نیک سرچشمه گرفته باشد و در عبارتی میگوید: هیچ چیز در دنیا و حتی خارج از آن نمیتوان تصوّر کرد که بتوان آن را بدون قید و شرط نیک نامید مگر اراده نیک را.» (همان : ۲۱)
مجتبوی از دکارت نقل می کند: «اگر چه هر فردی از ما از افراد دیگر جداست ولیکن چون تنها نمیتوانیم زیست کنیم ناچار باید منافع خود را تابع منافع حقیقی جماعتی که جز آنها هستیم، بنماییم و اگر کسی این حس را داشته باشد که صلاح کل مقدّم بر صلاح جزء است مکارم والا از او ظهور خواهد کرد و حتّی برای خدمت به دیگران جان خود را به خطر خواهد انداخت. خلاصه آن که عمل انسان همواره باید موافق عقل باشد و اگر چنین شود البتّه سعادت و خرسندی خاطر ـ که مراد و منظور از علم اخلاق همان است ـ حاصل خواهد گردید». (همان: ۳)
در کتاب گفتار فلسفی در مورد نظرات فلاسفه در مورد اخلاق چنین آمده: «در مقابل این دانشمندان طرفدار اخلاق، گروهی از فلاسفه هستند که بشر را تنها از دیدگاه مادی نگریسته و به اصالت لذّت و شهوت و قدرت و خلاصه فردپرستی عقیده دارند، نه تنها اخلاق را معیار خوشبختی و مایهی تعالی و تکامل بشر نمیشناسند بلکه آن را مانع تحقّق آرزوها و سدّ راه کامیابی میدانند و عقیده دارند که مقرّرات اخلاقی یک سلسله دستورهای بی فایده و مهمل است و نتیجهای جز تحدید شخصیت و سلب آزادی و تقلیل لذایذ به بار نمیآورد.
در همان کتاب آمده: «آریستیپ، فیلسوف معاصر افلاطون که در قرن چهارم قبل از میلاد زندگی میکرده گفته است: خیر عبارت است از لذّات و شرّ جز الم نیست و هدف بشر در حیات، کام دل گرفتن از لذایذ جهان است. از این رو به سوی آن پویان است و از الم و درد و ناملایمات گریزان و چون گذشته و آینده به دست ما نیست، عقل حکم میکند که باید از لذّات و خوشی موجود استفاده کرد و فکر را به نتایج نیک و بد آن مشغول نداشت».
و همچنین آمده: «نیچه عقیده داشت که: خود را باید خواست و خود را باید پرستید و ضعیف و ناتوان را باید رها کرد تا از میان برود و درد و رنج کاسته شود و ناتوان بر دوش توانا بار نباشد و سنگ راهش نباشد. مرد برتر آن است که نیرومند باشد، به نیرومندی زندگی کند و هوی و تمایلات خویش را برآورده سازد، خوش باشد و خود را خواجه و خداوند بداند و هر مانعی که برای خواجگی در پیش بیاید از میان بردارد و از خطر نهراسد و از جنگ و جدل نترسد».
جان دیویی معتقد است که: «همواره افراد خودخواه و جاه طلبی وجود دارند که در نظر آنان اصول اخلاقی چیزهایی بیفایده و مهمل است زیرا تنها هدفشان نیل به تمایلات و رساندن کشتی آرزوها و خواستههای خویش به ساحل مقصود است به همین جهت در راه راست یافتن به هدفهای خود همه چیز را مجاز میدانند».
این گروه فردپرست و لذّتجو، اصول اخلاقی و مقرّرات اجتماعی را به منزلهی مانع و سدّی در راه پیشرفت تمایلات و استعدادهای فردی تلقّی میکنند و عدم آزادی را در ارضای خواهشها و شهوات مایهی محدود ساختن پرورش شخصیت انفرادی میپندارند و معتقدند که باید هر چه بیشتر از شهوات و احساسات خود پیروی کنند و به مقرّرات و اصول اجتماعی بی اعتنا باشند و به طور کلی در نظر آنان بهترین اخلاق، پشت پا زدن به اصول و مقرّرات اخلاقی است که مانع آزادی میگردند.
این گروه مخالف اخلاق، گمان میکردهاند که آزادی انسان در آزادی غرایز و شهوات اوست و تصوّر میکنند که اگر کسی به اصول اخلاقی و مقرّرات اجتماعی پشت پا بزند و تنها پیرو خواهشهای نفسانی خود باشد به آزادی دست مییابد و آزاد زندگی خواهد کرد غافل از آن که اطاعت از غرایز و تمایلات حیوانی نه تنها معیار آزادی نیست بلکه برعکس مایهی بردگی و اسارت است وکسی که فرمانبردار هوای نفس خود میشود در واقع بندگی شهوات خویش را میپذیرد و با این عمل به پستترین و ذلّت بارترین بردگیها تن میدهد .»(فلسفی، ۱۳۵۶ :۲۱، ۵، ۳)
در کتاب الحدیث جلد دوم آمده: «حضرت علی(ع) این گروه مطیع نفس امّاره را خرمن عقل به آتش کشیده میداند: قَد اَحرَقَتِ الشَّهَواتُ عَقلَهُ وَ اَماتَت قَلبَهُ وَ اَو لَهَت عَلیها نَفسَهُ. تمایلات نفسانی و شهوات خرمن عقل وی را آتش زدهاند و دلش را کشتهاند و او را واله و شیفتهی نفس خود کردهاند.
در روایتی دیگر میفرماید: مَن لَم یَملِک شَهَوتَهُ لَم یَملِک عَقلَهُ. کسی که مالک نفس خود نیست، مالک عقل خود نخواهد بود.(فرید، ۱۳۶۵، ج۲: ۵۶)
اهل دیانت میگویند که : «فعل اخلاقی آن است که هدف وانگیزهاش، رضای خدا باشد. واضح است که از این قول مسألهی «خود» نفی میشود، یعنی جلب نفع و دفع ضرر از خود به عنوان فعل اخلاقی نیست ولی هدف نهایی رضای حق است نه رساندن نفع به غیر». (مجتبوی، ۱۳۷۳: ۷۹)
شهید مطهری اخلاق را از مقولهی عبادت و پرستش میداند: «انسان به همان میزان که خدا را ناآگاهانه پرستش میکند، ناآگاهانه هم یک سلسله دستورهای الهی را پیروی میکند ـ وقتی که شعور ناآگاهش تبدیل شود به شعور آگاه ـ که پیغمبران برای همین آمدهاند ـ آن وقت دیگر تمام کارهای او میشود اخلاقی; یعنی وقتی برنامهی زندگی ما بر اساس تکلیف و رضای حق تنظیم شد، آن وقت خوردن ما، خوابیدن ما، راه رفتن ما، حرف زدن ما و خلاصه زندگی و مردن ما یکپارچه میشود اخلاق « اِنَّ صَلاتی و نُسُکی وَ مَحیایَ و مَماتی لِلّهِ رَبِّ العالمینَ. (انعام/ ۱۶۲) همانا نماز و طاعت و کلیهی اعمال من و حیات و ممات من همه برای خداست که پروردگار جهانهاست. »(شهید مطهری، ۱۳۷۳: ۱۳۳، ۱۳۲ )
پس تکلیف و راه رسیدن به سعادت موضوع علم اخلاق است. علم اخلاق، مانند روانشناسی و ادبیات دربارهی تصوّرات و عواطف و امیال انسان بحث میکند و برای رساندن انسان به کمال مطلوب به افعال و عواطف او، از لحاظ خوبی و بدی، امتیاز میدهد و ارزش هر یک را معین میکند و تکلیف و وظیفهی انسان را مشخص میسازد. اجرای برخی از اعمال را واجب میداند و احتراز از بعضی دیگر را لازم میشمارد و برای اندیشه و گفتار و کردار قواعد و دستورهایی مقرّر میکند. در این علم، نظریههای اخلاقی و سیاسی و اجتماعی دربارهی رفتار انسان ارزیابی میشود.بنابراین هدف و فایدهی علم اخلاق هدایت ارادهی انسانها به سوی خیرات و کمالات و ممارست در فضایل و دوری از ارتکاب پلیدیها و جلوگیری از رذایل میباشد و لذا علمای علم اخلاق مهمترین فایدهی این علم را تغییر خُلق انسانها و تحوّل روحی آدمیان ذکر کردهاند.
فصل چهارم
قوای نفس
قوای نفس
در کتاب دومین بیست گفتار در مورد قوای نفس آمده: «اساسیترین مفاهیم در اخلاق فلسفی مفهوم نفوس سهگانه یعنی نفس ناطقه و نفس غضبیّه و نفس شهوانیّه از یک سو و مفهوم عقل و هوی از سوی دیگر و به دنبال آن مفهوم فضایل و رذایل و شعب و فروع آن و بالاخره مفهوم اعتدال است.» (محقق، ۱۳۶۹: ۸۰)
ابو زکریا یحیی بن عُدَی در تعریف اخلاق میگوید: «حالتی از نفس است که آدمی کارهای خویش را بدان، بدون اندیشه و اختیار انجام میدهد. اخلاق گاه در برخی از افراد فطری و غریزی است و در بعضی دیگر در سایهی تمرینها و جد و جهدها حاصل میگردد». (یحیی بن عدی، ۱۳۷۱: ۵۰)
و در بیان علت اختلاف اخلاق که سرمنشأ آن نفس است، نفوس سه گانه را این گونه نام میبرد: «نفس شهوانیّه، نفس غضبیّه و نفس ناطقه و همهی اخلاق از این سه نیرو صادر و به آنها بازگشت میکنند».(همان: ۵۰)
- لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
یزد دانلود |
دانلود فایل علمی 