فایل ورد کامل تحقیق حقوق زنان در جامعه اسلامی؛ بررسی علمی مبانی فقهی، اجتماعی و جایگاه فرهنگی در نظام اسلامی
توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد
فایل ورد کامل تحقیق حقوق زنان در جامعه اسلامی؛ بررسی علمی مبانی فقهی، اجتماعی و جایگاه فرهنگی در نظام اسلامی دارای ۳۶ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد فایل ورد کامل تحقیق حقوق زنان در جامعه اسلامی؛ بررسی علمی مبانی فقهی، اجتماعی و جایگاه فرهنگی در نظام اسلامی کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی فایل ورد کامل تحقیق حقوق زنان در جامعه اسلامی؛ بررسی علمی مبانی فقهی، اجتماعی و جایگاه فرهنگی در نظام اسلامی،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن فایل ورد کامل تحقیق حقوق زنان در جامعه اسلامی؛ بررسی علمی مبانی فقهی، اجتماعی و جایگاه فرهنگی در نظام اسلامی :
مقدمه
مقاله حاضر به یکى از مباحث روز مىپردازد . فمینیسم ، جریانى است خزنده که از متن تفکرات فلسفى و ایدئولوژى غرب برخاست و با طرح ایدهها و شعارهاى به ظاهر حق مدارانه درباره زنان ، توانست به سرعت در سطح دنیا انتشار یابد و کشورهاى اسلامى را فرا بگیرد .استکبار جهانى و صهیونیسم براى مقابله با اسلام و تضعیف پایههاى آن و کنترل جوامع اسلامى ، با طرح بلند مدتى پا به عرصه گذاشته است و سعى دارد با نابودى نظام خانواده ، عملاً اجتماع مسلمین
را دچار تشتت و گسست نماید ، وحدت و وفاق ملى و مذهبى را از بین ببرد و در نهایت ، به تسخیر کامل کشورهاى اسلامى و استفاده از منابع غنىِ فرهنگى ، اجتماعى و اقتصادى مسلمانان بپردازد .یکى از مهمترین حربههاى دشمن ، دامن زدن به مسائل حقوقى زنان ، به ویژه در جوامع اسلامى است . استکبار با آگاهى از سنتهاى قومى ، قبیلهاى و مذهبى کشورهاى اسلامى و حساسیتهاى مسلمانان در مورد زن ، به تبلیغات مسموم و همه جانبه در سطح وسیع
نسبت به آموزههاى مترقى اسلام بپردازد .در این مجال ، وظیفه علما ، روشنفکران ، محققان و دین پژوهان ، بسیار خطیر و حیاتى است . آنان مىبایست ضمن دفاع عقلایى از دین و آموزههاى دین و تبیین و به زبان روز در آوردن معارف دینى و اعتقادات اسلامى ، نیازها و خلاءهاى فکرى جامعه ، به ویژه قشر جوان ، را بر طرف کنند و از آن سو ، ضمن کنترل ، بررسى و نقد ایدهها ، تفکرات و فرهنگهاى صادراتى غرب ، حقیقت و ماهیت واقعى آنها را بر ملا سازند ؛ تا جوان مسلمان فریب ظاهر زیباى آنها را نخورد . کشورهاى صنعتى غربى در امر بسته بندى صنایع غذایى نسبت به ما چند گام جلوترند . آنها از این تکنولوژى در
بسته بندى عقاید خود نیز استفاده مىکنند . جریان فمینیسم یکى از صدها کالاى بسته بندى شدهاى است که وارد کشورهاى اسلامى شد ؛ اما بافت دینى و مذهبى این کشورها اجازه فعالیت را به آن نداد . فمینیسم براى بقا و دوام خود از یک سو و ترویج و تکثیر خود از سوى دیگر ، قالب عوض نمود و در شکل و بستهبندى جدیدى به نام «فمینیسم اسلامى» وارد کشورهاى اسلامى شد ؛ تا با اسم اسلام ، به مبارزه با اسلام بپردازد . هوشیارى ، دقت ، تبیین ، تفسیر و نقد منطقى تبلیغ و ترویج فراگیر ، از لوازم کار پژوهشگران ، استادان و مسئولان در راه مبارزه فرهنگى و عقلانى با این پدیده است . نیز غناى فرهنگ و تمدنِ مذهبى ـ ملى ما بهترین پشتوانه علمى و مهمترین منبع این مقاله براى نقد و بررسى و طرد اینگونه محصولات غربى است .
این مقاله در صدد آن است تا ضمن معرفى فمینیسم و نحلههاى آن و برنامهها و اهداف آن از یک سو و بیان دیدگاه متعالى اسلام ، به ویژه درباره مسائل زنان ، از سویى دیگر ، ضمن دفاع از آموزهاى دینى ، به نقد اهداف و آرمانهاى فمینیسم بپردازد و بیان کند که اسلام و فمینیسم از لحاظ ایدئولوژى و جهانبینى ، اصلاً با هم قابل قیاس نیستند و بر فرض قیاس ، مانند دو قطب مخالفاند که هیچگاه با هم تلفیق نمىشوند و مولودى به نام فمینیسم اسلامى را خلق نخواهند کرد
فمینیسم چیست؟
فمینیسم ، جنبشى سازمان یافته براى دست یابى به حقوق زنان و ایدئولوژىایى براى دگرگونى جامعه است ؛ که هدف آن ، صرفا تحقق برابرى اجتماعى زنان نیست ، بلکه رؤیاى دفع انواع تبعیض و ستم نژادى را در سر مىپروراند .همه گرایشهایى که زیر چتر گسترده این جنبش گرد آمدهاند ، در این باورند که زنان با بىعدالتى و نابرابرى روبهرو شدهاند ؛ اما درباره علل ستم بر آنان ، تحلیلهاى مختلفى ارائه مىدهند و بر همین پایه ، راهبردهاى متفاوتى نیز پیشنهاد مىکنند .
نخستین بار ، واژه فمینیسم (Feminisme) در یک متن پزشکى به زبان فرانسه ، براى تشریح گونهاى وقفه در رشد اندامها و خصایصجنسى بیماران مردى به کار رفت که تصور مىشد از خصوصیات زنانه یافتن بدن خود در رنج بود . سپس الکساندر دوما ، نویسنده فرانسوى ، این واژه را در جزوهاى با عنوان «مرد و زن» ، درباره زناى محصنه و زنانى به کاربرد که به گونهاى ظاهرا مردانه رفتار مىکردند .(۱)فمینیسم به عنوان یک اصطلاح سیاسى ، از سال ۱۸۳۷ م . وارد فرهنگِ فرانسه شد . این واژه هر چند در ارائه چهرهاى کلى و منهای مشخصههاى یک مکتب سیاسى – اجتماعى ، واژهاى گویا است ؛ اما با دارا بودن این کلیت مفهومى ، از مؤلفهها و شناسههاى معرفى یک تفکر خاص ، تهى مىباشد . براى فهم معناى خاصِ اراده شده از فمینیسم ، به پسوند آن نیاز است و این پسوندها هستند که تعیین کننده نوع گسترش ، مشخصهها و اهداف خاص آن مىباشند و بدین ترتیب است که مثلاً فمینیسم رادیکال از فمینیسم سوسیالیست متمایز مىگردد .(۲)
در مباحث آکادمیک ، فمینیسم به معناى اعم ، شامل هر گونه مطالبات حقوقى و اجتماعى زنان است ؛ اما آنچه امروز به عنوان فمینیسم مطرح مىشود ، فمینیسم به معناى اخص است که جنبشى کاملاً سیاسى – ایدئولوژیکى و حمایت شده از کانونهاى خاص در جهان است .بهتر آن است که بگوییم فمینیسم قبل از آنکه یک مکتب و ایدئولوژى مستقل باشد ، یک وجه اجتماعى براى احقاقِ حقوق زنِ مظلوم در اروپا و غرب است .در دهه ۱۸۴۰ م . ، جنبش حقوق زنان در ایالات متحده ظهور کرد و به فعالیت در جهت تبیین جایگاه زن در جامعه آمریکا پرداخت . دستاورد مهم این فعالیتها ، اعلامیه «احساسات» است که خواهان رعایت اصول آزادى و برابرى در مورد زنان بود قبل از ظهور جنبشهاى مدافع حقوق زنان ، نویسندگان زن درباره نابرابرىها و بى عدالتىهاى اجتماعى علیه زنان
، مطالبى نوشته بودند . در واقع ، آغازگرِ این گونه جنبشها و منشأ پیدایش نهضت فمینیسم ، همین نویسندگان بودند که با تحولات فکرى و فرهنگى ، زمینه خیزش زنان جهت احقاقِ مطالبات خود را فراهم نمودند . به عنوان نمونه ، مىتوان به خانم مرى ولستن کرافت ، نویسنده «احقاق حقوق زنان» و سیمون دو بوار ،نویسنده «جنس دوم» اشاره نمود .در یک جمعبندى کلى از تعریف فمینیسم ، مىتوان گفت جنبشهاى فعالى از حقوق زنان ، چه در جهان غرب و چه در کشورهاى اسلامى ، در اعتراض به برخى نابرابرىهاى اجتماعى شکل گرفتند ؛ اما با گذشت زمان ، به جریانى فرهنگى تبدیل شدند که بر اساس انگارههاى
مشخص اعتقادى ، به تحلیل نابرابرىهاى زنان و آرمانهاى زنانه پرداختند . امروزه، واژه فمینیسم به دفاع از حقوق زنان بر اساس آرمان برابرى طلبى اطلاق میشود .(۳)
بررسی علل پیدایش فمینیسم
شناخت فمینیسم ، به عنوان مکتبى که دفاع از حقوق زنانى را به همراه خود یدک مىکشد ، نیاز به بحث تاریخى و اجتماعى در فرهنگ و تاریخ غرب دارد که این مقاله گنجایش آن را ندارد ؛ اما براى بررسى علل پیدایش فمینیسم ، ناچاریم مقوله زن و حقوق او را از منظر تاریخى ، به طور خلاصه بیان کنیم .
در روم باستان ، زنان از حقوق اجتماعى برخوردار نبودند و از ارث محروم بودند . پس از مرگ شوهر ، زن مانند سایر اشیاء ، به ورثه منتقل مىشد . رومیان با آنکه در قوانین و حقوق ، پیشرفت کرده بودند ؛ اما افکار عامه نسبت به زنان ، متمایل به خشونت و سختگیرى بود .(۴)
در دمکراسى آتن ، زنان با بردگان و ولگردها برابر بودند و حق رأى و مالکیت اقتصادى نداشتند ؛ به گونهاى که به زنان اجازه خرید و فروش در اشیاء گرانتر از بیست من جو نمىدادند .(۵)
با سقوط امپراطورى روم ، فضاى اجتماعى به تدریج تحت تأثیر آموزههاى مسیحیت ، تلطیف شد . قرون وسطى ، دوران راحت باش براى زنِ اروپاى قدیم بود . در قرنهاى ششم و هفتم میلادى که با گسترش تعالیم مسیحیت همراه بود ، زنان حتى در دیرها و کلیساها به اندازه مردان سهم داشتند و به ریاست برخى دیرها هم نائل مىشدند . در واقع ، مىتوان گفت مسیحیت نگاهى کرامت گونه به زن داشت ؛ به طورى که توانست نگاه
جاهلیت قبل از مسیحیت را نسبت به زن تغییر دهد ؛ چون این دین بر پایه زنى بزرگ به نام مریم علیهاالسلام بنا نهاده شده بود . این ، دلیلى محکم است بر رد نظریهاى که فمینیسم را زاییده آموزهاى مسیحیت مىداند .
در قرنهاى دهم و یازدهم میلادى ، زنان آرام آرام وارد مسائل سیاسى ، حکومتى و قضایى شدند . این دوره ، مقارن بود با ورود و نفوذ اسلام به اروپا که رهآورد بزرگ این نفوذ ، افزایش حرمت حقوق زن در جامعه و فرهنگ اروپا مىباشد .
در سدههاى سیزدهم و چهاردهم میلادى ، ساختار اقتصادى و اجتماعى اروپا متحول شد و تضییقات حقوقى زنان و کاهش حرمت و کرامت زن اروپایى شکل گرفت . بیشترین دوران تهاجم به کرامت زن و حقوق مادى و معنوى او در غرب بعد از رنسانس بود ؛ دورانى که از آن به مرگ مدنى زن تعبیر شده است . اوج این تهاجمات در قرنهاى پانزدهم و شانزدهم میلادى بود . در این دوران شاهد هستیم که زنان خلاق در عرصه علم و هنر و ادبیات ، مجبورند آثارشان را با نامهاى
مردانه امضا کنند ؛ مثلاً کشفیات مهم نجومى تیکو براهه ، حاصل زحمات و تلاشهاى علمى خواهرش بود . در قرنهاى هفدهم و هیجدهم میلادى ، که با تشدید سکولاریزاسیون در اخلاق و فرهنگ ، تمرکز ثروت ، مبادلات بردگان و فقیر شدن بخشى از بشریت همراه بود ، شرافت انسان در اروپا ، به میزان تولید کالا و پس اندازهاى مادى او تنزل کرد . در این بین ، وضع زنان وخیمتر از مردان بود . تحولات رنسانس باعث خلق تفکرات الحادى و مادى ، انسان مدارى ، فردگرایى و
اومانیسم در اروپا شد .فرآیند این تحولات ، سبب خیزش زنان بود که خواستار اعاده حیثیت و شرافت و حقوق تضییع شده خود بودند و این ، سر آغازى شد براى پیدایش فمینیسم در غرب .نهضت فمینیسم شکل گرفت تا بیان کند که زن در دنیاى مدرن امروزى به بن بست رسیده است و براى رهایى او از این بن بست باید چارهاى اندیشید . زن غربى نیز فمینیسم را یگانه حامى حقوق و کرامت از دست رفته خود پنداشته ، آن را نقدِ قوانین ناعادلانه ، ساختار قدرت ، فرهنگ
، ارزشها و سنتهاى مردسالارانه جامعه مىداند .(۶)سیر تاریخى پیدایش فمینیسم را مىتوان به دو بخش اساسى موسوم به موجهاى دوگانه تقسیم کرد .موج اول فمینیسم ، اشاره به جنبشهاى فمینیستى اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میلادى داشت و محور فعالیتهاى آنها کسب حقوق مساوى براى زنان ، به ویژه حق رأى ، بود .موج دوم در اواخر دهه ۶۰ و تمامِ دهه ۷۰ قرن بیستم میلادى ، اعتراض مجددى است به عدم تساوى زنان .این دو موج فمینیستى مدعى اند که حوزهاى هستند با اندیشهها ، تاریخچه و کارکردهاى خاص خود ؛ اما در عمل ما بین این اندیشهها و کارکردها هیچ وحدتى وجود ندارد .
بررسی علل تنوع مکاتب فمینیستی
در زمینه علل پیدایش مکاتب متعدد فمینیستى ، به ویژه در شرایطى که آنها حرکت خود را در راستاى آزاد نمودن زن از ستم مردان مىدانند ، باید گفت : هر کدام از این دیدگاهها و مکاتب به فراخور پیدایش و بالندگى خود ، در دامن مکتبى خاص رنگ و بو و حال و هواى همان مکتب فکرى – فلسفى را اخذ نموده است ؛ و این کلیت مورد اعتماد ، به تناسب بستر رشد خود از عوامل و مسائل محیطى اش تأثیر پذیرفته است .(۷)
بنا به نظر دریک ویلفورد ، بهتر است به جاى واژه فمینیست ، از فمینیستها استفاده کرد ؛ زیرا گرایشات فمینیستى به قدرى مختلفند که نمىتوان آنها را در یک مفهوم واحد جمع آورى کرد .(۸) از آنجا که فمینیستها بر اساس آموزههاى مکاتب فکرى ، فلسفى و سیاسى ، دیدگاههاى خود را ترویج مىدهند و علت فرودستى زنان را تحلیل مىکنند ؛ مىباید علل پیدایش تنوع دیدگاههاى فمینیستى را در وابستگى جنبشهاى طرفدار حقوق زن به این مکاتب بدانیم . از طرف دیگر ، وجود و ظهور این مکاتب مختلف فمینیستى بیانگر این است که فمینیسم به تنهایى یک مکتب و ایدئولوژى مستقل نیست ، بلکه تنها جریانى تاریخى و اجتماعى است .
تمام فمینیستها معتقدند نژاد زن همواره تحت تبعیض مردان بوده است ؛ به گونهاى که عرصه فرهنگ و تاریخ را در نوردیده و در اکثر نقاط جهان تأثیر بهسزایى در عادات و رسوم مردم بر جاى گذاشته و فرودستى زنان در تمام زوایاى فرهنگ ملل مختلف نمایان است . این کلّیت مشکلى است که تمام نحلههاى فمینیستى خود را متکفّل حل آن مىدانند ؛ اما در مرحله ارائه طرح و برنامه براى حل این مشکل دچار اختلافات فاحشى شدهاند ، به طورى که هیچ تعریف واحدى از فمینیسم ندارند .
خانم روژه کاوز ـ از فمینیستهاى مشهور ـ در این خصوص مىگوید : «من خودم نفهمیدم که بالاخره فمینیسم چیست؟ تقریبا هیچ معنایى را به عنوان هویت اصلى تفکر فمینیسم در دنیاى غرب نداریم ؛ الاّ صرفا در همین حد که زن به دلیل هویت جنسىاش ، گرفتار تبعیض در دنیا است و چه در نیازهاى مشخص زنانهاى و چه نیازهاى عام انسانى ، همواره به خاطر جنسیتش نادیده گرفته شده است . در این حد مىتوان توافق کرد ؛ اما این حد بسیار مبهم و کلى است و بعد از آن همه چیز در باب فمینیسم ، غامض و اختلافى مىشود» .(۹)
با نگاهى دوباره به عمق گرایشات فمینیستها ، مىتوان دریافت که همگى آنان به نوعى معتقد به آرمان برابرىاند . خانم نیره توحیدى شما نویسنده «فمینیسم ، دمکراسى و اسلامگرایى» ، معتقد است مىتوان اصول و حداقل هایى را یافت که مورد توافق همه بوده است . لذا تعریف او از فمینیسم چنین است : اعتقاد به برابرى حقوق ، فرصتها ، امکانات و منزلت اجتماعى زن و مرد و تلاش در جهت از بین بردن سلطه جویى جنسى و مرد سالارى و پایان بخشیدن به ستم ، تبعیض و خشونت علیه زنان .
بنابراین ، آنچه تمام فمینیستها بر آن اعتقاد دارند و نقطه اشتراک آنها مىباشد ؛ در دو مسئله خلاصه مىشود اولاً ، زنان به دلیل جنیست خود گرفتار تبعیض هستند . ثانیا ، این تبعیض باید رفع شود ؛ که لازمه آن ، اصلاح نظام اقتصادى ، اجتماعى و سیاسى است .(۱۰)در نقطه مقابل ، تمام فمینیسم ، در دو مسئله اساسى با هم اختلاف نظر دارند ؛ که این اختلاف ، خود سبب تشکیل گروههاى متعدد فمینیستى شده است :علت فرودستى زنان و راه حل اصلاحِ وضعیت زنان .
مکتب های فمینیستی
۱ . فمینیسم لیبرال : بنابراین مکتب ، براى احقاق حقوق زنان ، باید در چارچوب حکومتهاى لیبرالى مبارزه کرد . بر اساس این دیدگاه ، حکومت بر درستى بنا شده ، اما حقوق و امتیازاتى که اعطا مىکند باید به زنان همه تعمیم یابد .اعتقاد پیروان این مکتب این است که نقشهاى جنسیتى و پیش داورىهاى تبعیضآمیز ، باورهاى پذیرفته شده درباره تفاوتهاى طبیعى در جنس و روابط اجتماعى است که سر نوشت متفاوتى براى زن و مرد رقم مىزند . در نتیجه ، لیبرالها مخالف نقشهاى کلیشهاى(۱۱) در خانواده و جامعه هستند .
لیبرالها اصل را بر آزادى عملکردها ، لذت جویى و رضایت خود محورانه افراد قرار دادهاند و نسبت به نقش مادرى و همسرى در خانوادههاى سنتى ، از آنرو که محدود کننده تمایلات افراد خانواده است ، بدبین هستند . از نظر آنان مىتوان با اصلاح قوانین و ساختار سیاسى و اجتماعى ، جامعهاى با اهداف تساوى طلبانه ساخت .آرمان آنها تحقق جامعهاى دو جنسیتى است ؛ جامعهاى که اعضاى آن از نظر جنس مذکر یا مؤنث هستند ، اما ویژگىهاى زنانه یا مردانه با اختلافات فاحش نشان نمىدهند . اینان معتقدند از راه تغییر قوانین و ایجاد فرصتهاى بیشتر آموزشى و اقتصادى و ورود زنان به حیطه امور اجتماعى ، مىتوان به این آرمان دست یافت .
۲ . فمینیسم مارکسیست : محور اصلى توجه فمینیستهاى مارکسیست ، توجه به نقش اختلافات طبقاتى و تحول ابزار تولید در وقوع تحولات فرهنگى و اجتماعى است . این فمینیسم حاصل تلاش زنانى است که مارکسیسم را گسترش دادند تا از عهده توضیحى قابل قبول براى فرودستى و بهره کشى از زنان در جوامع سرمایه دارى برآیند ؛ هر چند که خود معترفند نظریه مارکسیم در شکل اولیه خود ، قادر به توضیح قابل قبولى در این خصوص نیست ؛ زیرا حتى خودِ
مارکس به جایگاه زنان در جامعه سرمایه دارى توجهى نداشت و اخلاقیات ، عدالت و تساوى حقوق در نظر او مردود بود و تنها هدف وى رسیدن به توضیحى علمى براى بهره کشى نظام سرمایه دارى از طبقه کارگر به قصد سرنگون کردن این نظام بود .(۱۲)به نظر مارکس ، در جوامع اولیه بشرى ، از ساختار خانوادگى کنونى خبرى نبود و مردم به صورت شبکههاى گسترده خویشاوندى به هم پیوند مىخوردند . با پیدایش مالکیت خصوصى و جایگزینى اقتصاد شبانى و کشاورزى ، شکست تاریخى جنس زن رقم خورد . مردانِ مدعىِ مالکیت ابزار تولید شدند و نیاز به نیروى کار آنان را واداشت تا همسران و فرزندان را به اطاعت خود وادارند
. تفکرات مارکسیستى ، اطاعت جنس زن از مرد را ریشهدار در مسائل اقتصادى مىداند و توجهى به ماهیت زیست شناختى زنان ندارد .بعد از مارکس ، انگلس دست به نوآورى در دیدگاهها و ایدئولوژى مکتب مارکسیسم زد ؛ تا نظریهاى ارائه دهد که نسبت به حقوق زنان موجّه باشد .
در دیدگاه کلىِ مارکس و انگلس تفاوت چندانى نمىبینیم . به نظر آنان ، خانواده اولین نهاد اجتماعى است که تقسیم کار نابرابر در آن صورت مىپذیرد و باید نابود گردد . مارکس مىگوید :«خانواده براى رفع نیازهاى نظام سرمایهدارى و مشخصا به دلیل خواست مردان براى انتقال میراث خود به وارثان مشروع شکل گرفت .»(۱۳)بنا بر نظر فمینیستهاى مارکسیست ، تحولات اقتصادى منشأ فرودستى زنان و انقلاب صنعتى و نفى سرمایهدارى عامل رهایى زنانى از وضعیت کنونى مىباشد .
۳ . فمینیست رادیکال : فمینیست رادیکال ، جنبشى انقلابى براى رهایى زنان است . هواداران این جنبش معتقدند که هیچ حوزهاى از جامعه نیست که مردان در آن دخالت نداشته باشند . در نتیجه ، در هر جنبهاى از زندگى زنان که اکنون طبیعى شمرده مىشود ، باید تردید کرد و به دنبال راه هایى تازه براى جریان امور بود . هسته مرکزى عقاید فمینیست رادیکال این است که نابرابرىهاى جنسیتى محصول یک نظام مقتدر و مرد سالار و مهمترین شکل نابرابرى اجتماعى است .
سیمون دوبوار ، از شخصیتهاى مشهور رادیکال ، مىگوید : هیچ انسانى زن یا مرد متولد نمىشود ، بلکه هویت زنانه یا مردانه را در طول حیات خود کسب مىکند . تفاوتهاى فیزیولوژیک تنها زن و مرد را از لحاظ زیست شناختى متمایز مىکند و تفاوتهاى ذهنى و روحى و اختلافات در نگرشها و استعدادها ، تماما محصول روابط اجتماعى و تاریخى است . بر این اساس ، به علت این که طبیعتِ ثابت بشرى وجود ندارد ، تقسیم وظایف به زنانه و مردانه ، خطاست .رادیکال فمینیستها علت فرودستى زنان را طبیعت پرخاشگرانه مردان مىدانند و معتقدند مردان از این خصوصیت براى کنترل زنان بهره مىگیرند .
مرى دیلى گزارش مستندى از فجایعى که در آن مردان از پرخاشگرى براى مهار زنان سود جستهاند ، را ارائه مىدهد . او با اشاره به رسم سوتى(۱۴) در هند ، بستن پاى نوزادان دختر در چین ، ختنه دختران در برخى کشورهاى آفریقایى . . . اینها را نمونههایى از آزاررسانى مردان به زنان و استفاده از ابزار خشونت براى مهار آنان مىداند .(۱۵)
این گروه فمینیستى معتقدند که نابرابرى زنان ریشههاى عمیقى در فرهنگها و ذهنیتها دارد و انقلاب در قوانین تا زمانى که در درون فرهنگِ موجود انجام شود ، تنها مرحمى بر زخمهاى عمیق جنس مؤنث است . اینان زنان را به خلق هویت تازهاى براى خود ترغیب مىکنند که استوار بر پایه زنانگى حقیقى باشد و آنان را به بزرگداشت شکل تازهاى از خلاقیت زنانه فرا مىخوانند که به خواهرى(۱۶) و هویت خویش تکیه کنند .آنان دو جنسیتى بودن را مردود مىدانند ؛ چون معتقدند با ارزشترین خصلتها همان ویژگىهایى است که به زنان اختصاص دارد . از نگاه آنان ، زنان باید جدا از مردان زندگى کنند ؛ چون حتى در صمیمانهترین
روابط میان زن و مرد ، سلطه مردانه وجود دارد . «نیروى مذکر از طریق تداوم بخشیدن به نهادهایى چون پرورش کودک ، کار خانگى ، عشق و ازدواج و اعمال جنسى ، تحکیم مىیابد .»(۱۷)شولامیت فایرستون عامل فرودستى زنان در طول تاریخ را مسائل بیولوژیکى زنان ، یعنى وضعیت خاص زایمان ، عادت ماهیانه
، پرورش کودک و . . . مىداند ؛ اما مىگوید : تکنولوژى جدید ، با میسر ساختن لقاح بدون آمیزش ، پرورش جنین خارج از رحم و بزرگ کردن بچه خارج از خانواده ، زنان را آزاد خواهد کرد . در این روند ، خانواده به عنوان واحدى براى تولید مثل و اقتصاد ، از میان خواهد رفت و جامعهاى آزاد از نقشهاى مبتنى بر جنسیت شکوفا خواهد شد .(۱۸)
آرمان رادیکال فمینیستها تحقق جامعهاى فاقد از جنسیت است ، اما بسیارى از آنان پا را از این هم فراتر گذاشته و صفات ارزشمند را صفات ویژه زنان دانستهاند . لذا آرمان انسانى آنان ، آرمان زن است ؛ اما نه زنى که تحت سلطه نظام پدرسالارانه باشد . رادیکالها براى رسیدن به این آرمان ، تنها انقلاب جنس مونث علیه مذکر را مؤثر مىداند . از اینرو ، مبارزه سیاسى سازماندهى شده علیه جنس مذکر ، چه در حوزه عمومى(جامعه) و چه در حوزه خصوصى (خانواده) ، را لازم مىدانند ؛ زیرا معتقدند است فرهنگ ، دانش و درک ذهنى زنان همواره از سوى مردان انکار شده و علم مردانه براى مشروعیت بخشیدن به ایدئولوژىهایى که زن را حقیر و موظف به کار خانگى معرفى مىکند به کار رفته است .(۱۹)
۴ . فمینیسم سوسیالیستى : این گرایش تلفیقى از دو دیدگاهِ فمینیسم مارکسیسم و رادیکال است که معتقد است هم نظام جنسیتى پدر سالارانه و هم نظام سرمایه دارى در ستم علیه زنان نقش ایفا مىکنند . آنان جنسیت ، نژاد ، سن و ملیت را عامل ستم بر زنان و فقدان آزادى زنان را محصول کنترلى مىدانند که قلمروهاى عمومى و خصوصى بر آنان اعمال مىشود . به اعتقاد این گروه ، در تمامى جوامع ، جنس مذکر بر جنس مونث رابطهاى سلطهآمیز برقرار کرده است ؛ اما این رابطه در نظام سرمایه دارى به شکل سرمایه دارى پدرسالارانه درآمده که عمق ظلم به زنان را نشان مىدهد .
آنان براى رهایى جنس زن ، خواستار اصلاح نظام اقتصادى جامعه و حاکمیت سوسیالیسم و نیز اصلاح در ابعاد فرهنگى و روانکاوانه جامعه و رفع تقسیم کار جنسى در همه قلمروها هستند . از این رو ، مىتوان گفت فمینیسم سوسیالیست ، نظام اقتصادى و سلطه پدر سالارانه را عامل فرودستى زنان مىدانند و مبارزه طبقاتى و جنسیتى را راه حل وضعیت زنان .
۵ . فمینیسم فرامدرن(پست مدرنیسم) : از اواخر دهه ۷۰ میلادى ، گروهى از فمینیستها به دفاع از خانواده ، نقش مادرى و تفاوتهاى طبیعى زن و مرد پرداختند و به اصلاح دیدگاههاى قبلى خود اذعان نمودند .
آنان در این زمینه کتابها و مقالات فراوانى نوشتند که رنگ و بوى پشیمانى و تغییر در دیدگاههاى فمینیستى از آنها به مشام مىرسید . فمینیستهایى که قبلاً خانواده را بازداشتگاهى براى زنان مىدانستند ، آن را جزء از شکلهاى ارتباطى که در آن زنان مىتوانند نیازهاى عاطفى شان را برآورند ، برشمردند .
الشتین در کتاب «مرد عمومى ، زن خصوصى» ، به تلاش فمینیستهاى رادیکال براى سیاسى کردن زندگى خصوصى حمله کرد و به دفاع از زندگى خصوصى و خانواده فرزند محور پرداخت و مادر بودن را فعالیتى غنى ، چند رویه ، پر زحمت و شادىآفرین دانست .(۲۰)نسبىگرایى ، شاخصه اصلى دیدگاه فرامدرن است . از دیدگاه آنان ، هر مکتب فکرى که مدعى درک واقعیت در وجهى یکسان شود ، هم گمراه کننده است و هم فریبنده . آنان تلاش براى ایجاد یک مکتب فمینیستى خاص را رد مىکنند ؛ چون معتقدند روش زنان براى درک خویش چند گانه و متنوع است و هویت زن از طریق یک رشته عوامل ادراک مىشود که بر یکدیگر تأثیر مىگذارند ، مثل سن ، قد ، طبقه ، نژاد و فرهنگ ، که هیچ تلاشى براى کشاندن این عوامل تحت یک ایدئولوژى واحد ممکن نخواهد بود .
در این دیدگاه ، هر فرهنگى براى مشکلات جامعه خود پاسخهایى بومى دارد که باید تنها در محدوده همان فرهنگ مورد ارزیابى قرار گیرد . لذا زنان در شرایط و مناطق مختلف ، راههاى متفاوتى براى مقابله با پدر سالارى بایستى بیابند . برخى از روشنفکران این گروه بر حفظ ویژگىهاى زنانگى تأکید دارند و معتقدند که زن ، نیازمند خانواده و برخوردارى از نعمت فرزند است .پست مدرنیسم علت فرودستى زنان را وجود رفتارهایى مىداند که از بدو تولد میان دختر و پسر تفاوت ایجاد مىکند . از این رو ، جامعه مطلوب را جامعهاى مىداند دو جنسیتى که تشابه حقوق زن و مرد در آن تأمین شده باشد .
۶ . فمینیسم اسلامى : فمینیسم اسلامى اصطلاحى است که در چند سال اخیر ، به ادبیات دفاع از حقوق زنان راه یافته و در برخى کشورهاى اسلامى بخشى از زنان را به خود جذب نموده است .از اواخر قرن ۱۹ میلادى ، اندیشههاى زنگرایانه غربى توسط آثار مکتوب نویسندگان مسلمانِ آشنا به غرب ، به کشورهاى اسلامى راه یافت .
شاید کشور مصر اولین کشور اسلامى باشد که اندیشههاى فمینیستى به آن راه یافته باشد . از مهمترین آثار زنپژوهى این دوره مىتوان به کتاب «المرأه والمرأه الجدیده» ، نوشته قاسم امین ، اشاره کرد . وى سعى نمود بر اساس دیدگاه تجددگرایانه ، به تفسیر و تأویل آموزههاى دینى بپردازد ؛(۲۱) کارى که امروزه بسیارى از فمینیستهاى اسلامى به آن مشغولند ؛ یعنى بخش مهمى از تلاش خود را صرف مبارزه درون دینى براى حاکمیت نگاه زنگرایانه مىکند .در ایران ، اندیشه دفاع از حقوق زنان همزمان با مشروطه مطرح شد . در ابتدا ، نویسندگان ضرورت بهداشت زنان را به عنوان اولویت و حقوق زنان را در رتبه بعدى مطرح کردند . پدیده فمینیسم اسلامى که خود را داراى مبانى تئوریک خاصى مىداند و بر اساس یک جهانبینى تعریف شده به تحلیل دین و آموزههاى مىپردازد ، در ایران عمرى کمتر از دو دهه دارد و به دو دلیل قوت گرفت :
۱ . بافت دینى و مذهبى جامعه که نگرشى خاص درباره زن دارد ؛ ۲ . نظام حکومت دینى که به مقتضاى آن حقوق اسلامى مانند حقوق جزایى ، مدنى و سیاسى اعمال مىگردد ؛ که اجراى این قوانین در نظام اجتماعى ما چالشهایى را بین نگرش سنتى و نوین درباره مسائل زنان به وجود آورده است .(۲۲)بعد از پیروزى انقلاب اسلامى ، گروهى از ایرانیانِ مخالف نظام به غرب مهاجرت کردند . از میان آنان ، عدهاى سلطنت و عدهاى مخالف حکومت دینى بودند .
در دهه ۶۰ ، تعدادى از گروههاى چپ و مارکسیست به آنان ملحق شدند . در ابتدا ، بیشتر فعالیت آنها مقابله سیاسى با انقلاب اسلامى بود ؛ اما به مرور و به تبع تحلیلگران غرب ، به این نتیجه رسیدند که باید راهکارهاى فرهنگىِ بلند مدت را براى مقابله برگزینند . در این زمان ، مسئله حقوق زن در دنیا ، به ویژه ایران ، اهمیت زیادى پیدا کرده بود . آنان حوزه مطالعات زنان را جذابتر دیدند و با این حربه ، در صدد یافتن جاى پایى در جامعه اسلامى برآمدند . از آن سو ، جهان غرب نیز براى مقابله با بنیاد گرایى اسلامى به این نتیجه رسیده بود که مىبایست به متزلزل کردن نظام خانواده و طرح الگویى جدید از روابط زن و مرد پرداخت .این گروه در ادامه فعالیت، آرام آرام به این نتیجه رسید که به علت گرایشهاى شدید مذهبى در ایران ، هیچ تحولى بدون در نظر گرفتن مذهب نمىتواند به وقوع بپیوندد . لذا در جستوجوى نظریهاى که ویژگىهاى فمینیستى را در پوشش دینى توضیح دهد ، به طرح فمینسیم اسلامى پرداختند .
آنان فمینیسم اسلامى را حد واسطى میان دیدگاه اصول گرا و فمینیسم غربى مىدانستند که مىتوان توسط آن ، به طرح شعارهاى تند لائیک در جامعه اسلامى پرداخت .
در داخل ایران هم فمینیستهایى بودند که علاوه بر آشنایى با فرهنگ اسلامى ، با فرهنگ غرب آشنا بودند . آنان به علت ضعف در باورهاى دینى و اعتقادات مذهبى و گرایش به آموزهاى فرهنگ غرب ، به مرور دچار تضاد شدند و با بحران هویت مواجه گشتند . عدهاى از آنان به انکار باورهاى دینى پرداختند و با خرافى دانستن دین ، مروج دیدگاههاى ماتریالیستى شدند . عدهاى دیگر که از باورهاى محکمترى برخوردار بودند ، قوانین مدنى و جزایى نظام اسلامى را مورد انتقاد قرار مىدادند و براى خروج از بحران ، تفسیر متون دینى را به گونهاى هماهنگ با فرهنگ جدید پیشنهاد کردند .حاصل عملکرد فمینیستهاى داخل ، مشابه
فعالیتهاى فمینیستهاى خارج کشور بود ؛ به طورى که مىتوان گفت فمینیسم اسلامى محصول مشترک روشنفکران داخل کشور و مخالفان نظام اسلامى در خارج کشور است.
برخى از تحلیلگران ، از گروه سومى نیز به عنوان عناصر تشکیل دهنده فمینیسم اسلامى یاد مىکنند که شامل زنان متدین و انقلابى ، روشنفکران و دانشگاهیان و حوزویان مىباشند . بیشتر آنان در حوزه عمل و اجرا با مسائل زنان آشنا شدند . از این رو ، آنان کمتر از پایگاه تئوریک به تحلیل مىپردازند .بسیارى از آنان خود را فمینیست نمىنامند ، بلکه معتقدند باید براى تضمین و ادامه نقش رهبرىِ اسلام ، آن را با پیشرفتهاى زمانه هماهنگ ساخت . آنان از لحاظ گرایشات فکرى ، بیشتر متمایل به نظریه تشابه حقوق زن و مرد هستند . این افراد خود را تکلیفگرا و شریعتمدار مىدانند و در بسیارى از مسائل به دنبال حکم فقیهى مىروند که با دیدگاه آنان سازگارتر است . آنان کنوانسیون محو کلیه اشکال تبعیض علیه زنان را ـ که از مهمترین دستاوردهاى فمینیسم قرن
بیستم به شمار مىرود ـ در کلیت خود ، سندى مترقیانه مىدانند که تنها در موارد جزئى ، نیازمند اصلاح است . آنان اعتقاد محکمى به اسلام دارند ، اما اعتقادشان از مرحله ذهنیت به یک برنامه راهبردى تبدیل نشده است . به همین دلیل ، آنان در حوزه اندیشه و عمل ، به یک تعارض دچار شدهاند .فمینیست اسلامى معتقد است براى مقابله با سکولار کردن جامعه و اسلام ، مىبایست به اسلامى کردن مجددِ جامعه دست زد ؛ چون خطرِ اصلى غرب براى جامعه
اسلامى ، فرهنگى است ؛ نه سیاسى و اقتصادى . در این میان ، زنان نقشى اساسى دارند ؛ چون حاملان اصلى فرهنگ تلقى مىشوند . از این رو ، حجاب فقط نشانه حجب و حیا نیست ؛ بلکه نماد دفاع از اسلام ، حفاظت از کیان خانواده و هویت اسلامى جوامع مسلمان است .فمینیست اسلامى در صدد حاضر نمودن زن در صحنه مسئولیتهاى سیاسى ، اجتماعى و فرهنگى و ارائه الگویى از زن است که ضمن حفظ حریم عفاف ، مانند مردان حضورى فعال در عرصه
مسئولیتهاى اجتماعى و سیاسى پیدا کند . این ، آرمان و ایده آل طیف زنان مذهبى است ؛ اما این که آیا واقعاً در عمل نیز بر این خط مشى رفتار کردهاند یا نه ، را باید به دیده شک و تردید نگریست .بیشتر فمینیستهاى اسلامى مباحث و نظریات خود را بر نسبیت فرهنگى استوار مىکنند ؛ بدین معنا که هر جامعهاى براى حل مسائل و مشکلات خود ، پاسخى بومى دارد که باید در قالب فضاى فرهنگى خود مورد قضاوت قرار گیرد . از این لحاظ مىتوان گفت که فمینیستهاى اسلامى ، تا حدودى متأثر از نظریات پست مدرنیسم است .
فمینیستهاى اسلامى داخل نیز در طرح دیدگاههاى خود ، به نوعى متأثر از جریات خارج هستند ؛ به طورى که مانند پل ارتباطى میان گروههاى فمینیستى خارج کشور با جامعه زنان داخل عمل مىکنند .
فمینیست اسلامى ، مرد سالارى را مسئله اساسى زنان در خانواده و اجتماع مىدانند ؛ به سمت آرمانهاى تساوى طلبانه گام بر مىدارند ؛ به تفاتهاى زن و مرد مسلمان در احکام اسلامى معترفند ؛ مفاهیمى چون اومانیسم ، سکولاریسم ، حقوق بشر و تشابه زن و مرد را با تعابیر متداول جهان غرب تشریح مىکنند و سعى دارند با ارائه برداشتهاى جدید از آیات قرآن ، قرائتى از دین ارائه دهند که به الگوهاى شناخته شده غرب نزدیکتر باشد .
زیرشاخه های فمینیسم اسلامی
۱ . فمینیسم سیاسى : بیشتر متفکران غیر مذهبى که گرفتار محدودیتهاى دولت اسلامى بودند ، متعلق به فمینیسم سیاسى مىباشند . آنان شکست خوردههاى نظام سیاسى موجود در ایران هستند که معتقدند باید شکست سیاسى خود را با پیوستن به جنبشهاى بینالمللى جبران کنند .(۲۳) بیشتر فعالیت این گروه در خارج از کشور صورت مىگیرد . آنان بر این باورند که با قدرت گرفتن اسلامگرایان و اصولگرایان ، در واقع دستاوردهاى آموزشى و اجتماعى دوران پس از استقلال زائل مىشود و زن از حوزه اجتماعى رانده و نقش او به شوهردارى و بچه دارى محدود مىشود . از این رو ، تأکید بیش از اندازه بر روابط آزاد زن و مرد ، آزادى زنان و انتقاد از خانواده بر اساس تئورىهایى است که نظریه پردازان نظم نوین جهانى براى مهار پدیده بنیاد گرایى اسلامى پیشنهاد کردهاند .
۲ . فمینیسم متجددانه : این رویکرد سعى دارد با حفظ ماهیت و ساختار متجددانه فمینیسم ، مسائل و معضلاتى را که دامنگیر زنان مسلمان ایران شده است ، حل و فصل نماید و با تغییر ارزشهاى سنتى و پیش فرضهاى حاکم بر نگرش به زن ، به این هدف برسد . برخى از این نواندیشان در صدد ارائه فقهى پویا براى زنان هستند که در آن مقتضیات زمان و مکان لحاظ شده باشد . آنان گرچه اجتهاد در فروع و دستیابى به نظریات جدید براى حل مسائل موجود در فقه زنان را ضرورى مىدانند ، اما آن را کافى نمىدانند و معتقدند مشکل ، در نهایت فقط از طریق اجتهاد در مبانى و دستیابى به منظرهاى جدید حل خواهد شد .(۲۴)
حامیان فمینیسم متجددانه ، دو گره زیر مىباشند :
الف) فمینیسم سکولار ، که الزاماً اعتقادى به اسلام ندارند و سکولاریسم را تنها راه پیشرفت زنان مىدانند و رهایى آنان را در تحقق الگوها وارزشهاى برآمده از فرهنگ غرب تلقى مىکنند ؛ اما از آنجا که هیچ تحولى در ایران بدون توجه به مذهب رخ نمىدهند نظریههاى فمینیستى خود را در پوشش دین بیان مىکنند . آنان در عین اظهار تدین ، از قوانین مدنى و جزایى حاکم در باب مسائل زنان انتقاد مىکنند و استفاده ابزارى از دین مىنمایند . تکیه بر مباحث حقوقى زنان ، درخواست تشابه حقوق زن و مرد ، نگاه غرب گرایانه به زن و خانواده ، از ویژگىهاى این نگرش است . این نگرش به علت نداشتن پشتوانههاى تئوریک ، فاقد بینش لازم براى ارائه طرحهاى کلان در زمینه مسائل زنان است . لذا با برخوردهاى سلبى و مخالفت با قانون شخصى و مواد قانونى مربوط به اختلاف دیه ، قصاص و ارث زنان ، خود را در عرصه دفاع از حقوق زنان مطرح ساخته ، براى خود هویتى دست و پا کردهاند .
ب) فمینیسم ایرانى – اسلامى ؛ این نگرش به مقتضاى ادله دینى ، تقابل بین زن و مرد را مىپذیرد ؛ اما برترى یکى بر دیگرى را نه . این گروه مذهبى که از درون نواندیشان دینى بیرون آمده است ، در واقع ، بخشى از خواستههاى اجتماعى ، سیاسى و فرهنگىِ زن ایرانى را به زبان اسلامى ترجمه کرده اند.
مهم ترین اهداف جنبش فمینیستی
با این که فمینیسم جنبشِ فکرى یکپارچه نیست ، اما همه فمینیستها مىکوشند نظریه هایى پدید آورند تا در پرتو آن ، زنان موقعیت خود را بشناسند و براى رهایى خود بکوشند . محققان فمینیستى از این نظر که خواهان پایان ستم بر زنان هستند اشتراک نظر دارند . نظریههاى فمینیستى باید ارزش هایى را مطرح کند که از نظر اخلاقى مطلوب تلقى مىشوند ؛ نظریههایى که در ذات خود منسجم باشند ، شواهد موجود آنها تایید کند ، از جامعیت و توانایى تبیین برخوردار باشند ، اما تمامى ایدههاى فمینیستىِ موجود بر سر این که چه چیز را مىتوان شاهد آورد ، چه چیز را باید توضیح داد و کدام توضیح روشن گراست ، اختلاف دارند .
با این حال ، مىتوان فمینیسم را جنبشى براى دستیابى به حقوق زنان و ایدئولوژى ایى براى دگرگونى جامعه دانست و هدف آن رفع انواع تبعیض و ستم نژادى و طبقاتى از جنس زن مىباشد . فمینیسم در مرحله فکر و طرح برنامه ، اهداف زیر را دنبال مىکند :
۱ . تلاش براى دریافت حقوق مساوى با مرد
اولین اعتراضات جامعه زنان ، به ویژه زنان کارگر ، به صورت یک حرکت و نهضت فرهنگى ، درخواست کسب دستمزد مساوى با مردان بود . آنان یکدست شدن دستمزدهاى زن و مرد را به عنوان نماد برابرى دو جنس مىشناختند . در موج اول ، زنان بر این باور بودند که مىتوانند در چارچوب جامعه موجود ، موقعیت خود را بهبود بخشند . شعار آنان رهایى و دستیابى به حقوق مساوى با مردان بود .(۲۵)
حالت کلى بحث مربوط به حقوق اقتصادى زن در جامعه غرب ، به ویژه با آن همه محدودیتهاى شدید اقتصادى و اجتماعى که ریشه در دل تاریخ دارد ، مىشود . اربابان کلیسا در طى قرون متمادى ، حق مالکیتى براى زنان قائل نبودند و پس از ازدواج زن ، او را مطیع و خادم ، و مرد را مالک و فرمانرواى او مىدانستند . فمینیست از این نگاه ، اعتراض و فریادى است به همه این نابرابرىها ، به ویژه به بىعدالتى اقتصادى . تنگنظرىهاى اقتصادى در مورد زنان چنان در فرهنگ غرب ریشه دار است که حتى پس از اعتراضات وسیع زنان در سدههاى اخیر ، تا امروز ایده برابرى دستمزد زن و مرد هنوز به تحقق نرسیده است .
۲ . تلاش براى نفى تحقیر زنان
از گذشتههاى دور ، زنان به دلیل منع از تحصیل و آموزش که از طرف کلیسا اعمال مىشد ، در معاملات اقتصادى و ارزش بندىهاى اجتماعى ، موجودى فرودست محسوب مىشدند . در بسیارى از موارد ، منشأ تضییع حقوقِ زنان ، نوعِ نگرشى بود که زن را جنس دوم مىدانست .در آیین زردشت ، زنى که کودک مرده به دنیا مىآورد تا سه شبانه روز نمىبایست چیزى را لمس مىکرد و پس از آن ، باید خود را با ادرار گاو شستوشو مىداد و مقدارى از آن را مىخورد تا پاک شود .(۲۶)
در آیین یهود ، پیکره حوّا را سرچشمه همه دردهاى بىدرمان و اندوههاى جانگداز بشریت معرفى مىکردند و اعتقاد داشتند زن نزد خدا ، ذلیل و در آفرینش ، ناقص و در پاداش ، زیانکار است . زن ، مطیع محض شوهر بود . اختیار ازدواج با اولیاى دختر بود و طلاق فقط روى میل و هوس مرد صورت مىگرفت و اولاد اناث به فروش مىرفت .(۲۷)
در آیین مسیحیت ، تنها مریم علیهاالسلام را انسان داراى روح جاوید مىدانستند و بقیه زنان را برزخ میان انسان و حیوان محسوب مىکردند . کشیشان در مجمع دینى فرانسه ، در سال ۵۸۶ میلادى ، پس از بحثهاى زیادى که درباره ماهیت زن نمودند ، گفتند زن انسان است اما براى خدمت مردان آفریده شده است .(۲۸)
زن از پدر و شوهر ارث نمىبرد . زن فقط براى زاییدن و پرورش فرزند و اداره خانه مفید بود .
در بیشتر نقاط آفریقا ، ساختن عمارت ، بافتن حصیر ، شخم زدن و آبیارى زمین از مشاغل زنان به شمار مىرفت . بیشتر فرزندان به صحبتهاى مادر اهمیتى نمىدادند و براى کوچکترین مسئله ، مادر را تا حد مرگ کتک مىزدند . عجیبتر این است که زن ، این وضعیت را عادلانه مىدانست .(۲۹)
۳ . تاکید بر عدم تقابل میان زن و مرد
از جمله اهداف فمینیسم ، آن است که اصل تقابل زن و مرد را از بین ببرد ، یعنى تلاش دارد زن و مرد را به مثابه انسان واحد مورد مطالعه قرار دهد ، نه به عنوان دو جنس متقابل .از این منظر مىتوان فمینیسم را جریانى(۳۰) ضد مردگرایانه قلمداد نمود که معتقد است نباید موضعگیرى صریحى راجع به زن صورت گیرد چون موجب دامن زدن به تقابل بین زن و مرد مىشود و این نقض غرض خواهد بود .نفى تقابل بین زن و مرد غیر از ادعاى تساوى حقوق زن و مرد است ؛ زیرا در این نگرش حتى اگر زن به حقوق اجتماعى برابر با مرد هم برسد هیچ تأثیرى به حال فمینیسم ضد مردگرایانه ندارد . طرفداران نظریه عدم تقابل ، معتقدند هر
انسانى قابلیتهاى «دو جنس» را دارد ؛ یعنى ویژگىهاى مذکر و مونث در هر انسانى وجود دارد . این نظر ، کاملاً با عقل سلیم مخالف است ؛ زیرا در بیشتر فرهنگها ، تقابل دو جنس ، هنجارى پذیرفته شده تلقى مىشود و انسان موجودى تک جنسى است ؛ یعنى هر مردى فقط صفات مردانه دارد و هر زنى فقط
صفات زنانه .آنان معتقدند الگوهاى ارزشى و رفتارىِ متمایز میان زن و مرد باید متحول شود و انسانى بودن به جاى زن و مرد بودن هدف فرایند جامعهپذیرى قرار گیرد . به عبارتى ، مىگویند زن و مرد با هم شباهت پیدا کنند ؛ در حالى که این شباهت به طور یکسان و برابر ، از خصوصیات زنانه و مردانه بهره نگرفته ، بلکه از آنجا که فرهنگ مردسالارانه ، فرهنگ برتر است بیشتر این زنان هستند که شبیه مردان شدهاند . نتیجه این نگرش بسیار وحشتناک است و نظام خانواده و به تبع آن ، نظام اجتماعى را متزلزل مىکند . پدیدههایى مثل همجنس بازى ، دو جنسگرایى و گسست پیوندهاى خانوادگى ، از جمله پیامدهاى این نظریه است .
۴ . تاکید بر عدم برترى مرد بر زن
از دیگر اهداف فمینیسم ، اصل عدمِ برترى مرد بر زن است ، که نگرشى است منطقىتر از سایر اهداف فمینیستى ؛ چون قائل به اصل تقابل بین زن و مرد هستند و حداقل ، زن و مرد را از ناحیه آناتومى متفاوت مىدانند .این نگرش آنان متأثر از دیدگاههاى پست مدرن است که معتقد است در هویت زنانه ، چه از نظر زیستى و چه از نظر اجتماعى ، قابلیت مثبتى وجود دارد که نقش مادرى ، ظرفیت پرورش دهندگى و حس مسئولیت زنان را افزایش مىدهد . از این رو آنان کلیّتِ نظام خانواده را انکار نمىکنند ؛ اما در عین حال ، خواهان نقش مساوى زن و مرد در وظایف و مسئولیتهاى خانوادگى و اجتماعى هستند .
۵ . تلاش براى کسب برابرى حقوقى
کژ اندیشى و دید ظالمانه کلیسا و سیاستمداران غرب سبب شد تضییع حقوق منطقى زنان و تثبیت محرومیتهاى آنان ، صورت قانونى بگیرد . بود ، اوج این تبعیضها در مسائل خانواده ـ از قبیل ازدواج ، طلاق و نفقه ـ نمود بیشترى داشت . به همین دلیل ، اعتراض تجمعات زنان به این رویه معمول ، سابقهاى طولانى دارد .از زمان ظهور سیمون دوبوار و طرح نظریه مساوات زن و مرد ـ که در چارچوب مکتب فلسفى اگزسیتانسیالیسم مطرح شد ـ تشریح علمى و فیزیولوژیک براى اثبات برابرى دو جنس به یارى طلبیده شد .مهمترین مطالبات این دیدگاه را مىتوان در ۸ خواسته بیان کرد :
۱ . حق رأى زنان ؛
۲ . حذف روسپیگرى ؛
۳ . به رسمیت شناختن حقوق کودکان تک والدینى ؛
۴ . آزادى سقط جنین ؛
۵ . حق داشتن فرزند از مرد دلخواه ؛
۶ . به رسمیت شناختن آزادى لذت در مسائل جنسى ؛
۷ . کشیش شدن زنان ؛
۸) به رسمیت شناختن هم جنس گرایى .
برخى از درخواستهاى فمینیستى با ادیان الهى و نظام خانواده از تعارض بود . از اینرو ، خواستههاى آنان از همان ابتدا ، با اعتراضات زیادى مواجه گردید . در ابتدا ، لازم است برداشت فمینیستهاى اسلامى را از جریان فمینیسم بیان کنیم .به اعتقاد آنان ، فمینیسم یک نهضت اجتماعى برابرى طلبانه براى زنان است ؛ نه یک جریان ایدئولوژیک ؛ و از آنجا که فمینیسم فاقد گرایشات ایدئولوژیک نیست ، مىتوان با حفظ هویت اسلامى هم فمینیسم بود و هم از حقوق و آزادىهاى زنان دفاع کرد .آنان ، فمینیسم غربى را مورد انتقاد قرار مىدهند و با تاکید بر خانواده ، به انتقاد از فردگرایى افراطى فمینیست غربى پرداختند و ارائه راهبردهاى واحد براى تمامى زنان جهان را ، با توجه به شرایط فرهنگى و منطقهاى ، غیر ممکن دانستند .
فمینیسم اسلامى مىکوشد تا در چارچوب آموزههاى دینى ، به دفاع از حقوق زنان بپردازد . برخى ، فمینیسم اسلامى را به روشها و رفتارهایى در زمینه مساوات و عدالت جنسى در قالب ارزشهاى اسلامى تفسیر کردهاند .به طور کلى ، طرفداران فمینیسم اسلامى ، به ویژه فمینیستهاى خارج از کشور ، به دین قائل به جدایى دین از سیاست هستند برخى از آنان به صراحت به جدایى دین از سیاست اشاره نکردهاند ، اما به قرائتى نواندیشانه از دین پرداختهاند که هم سویى با فرهنگ جدید را تا حدود زیادى تضمین نماید . قرائت آنان از دین ، امور اجتماعى را جایگاه جولان عقلا و امرى عرفى مىداند .
از اینجا مىتوان نتیجه گرفت که پسوند اسلامى پس از نام فمینیسم ، قیدى چندان محدود کننده در محتوا نیست ؛ یعنى اسلامى بودن فمینیسم به معناى آن نیست که نحلههاى فمینیستى همه آرمانها و راه کارهاى خود را از اسلام گرفته است ، بلکه نشانگر پىگیرى اهداف فمینیستى که آرمانهاى فمینیستى و راهکارهاى مورد نظر خود را با ادبیاتى کم و بیش دینى پى مىگیرد ، نه آن که دین را پالایشگاه اندیشه بشرى بداند . این طیف که تصریح به سکولاریسم
نمىکنند ، تحول در احکام شریعت را لازمه پویایى مىدانند و معتقدند باید نگاه خود را از احکام شرعى به اهداف دینى معطوف بداریم و بر اساس آن ، به تفسیر مجدد آموزههاى دینى بپردازیم .
تساوى مورد نظر فمینیستهاى اسلامى ، دقیقاً همان مفهوم تشابه و برابرى است . آنان در موضعگیرى خود ، براى برداشتن مرزهاى جنسیتى گام برمىدارند . یعنى تساوى به همان معنایى که میان دو انسان از یک جنس مطرح است ، باید به همان معنا براى زن و مرد مطرح شود . برخى فمینیستهاى اسلامى تصریح کردهاند که تفاوتهاى تکوینى میان زن و مرد نباید به تفاوتهاى تشریعى و حقوقى میان آنان منجر شود .(۳۱)
باید گفت تساوى به معناى بالا ، نه تنها پایگاه دینى ندارد ، بلکه بر خلاف آموزههاى روشن دینى است . آنچه دین بر آن اصرار دارد ، اقامه عدل است و اینکه زن مثل مرد ، انسانى است که استعداد برخوردارى از کمالات انسانى را داراست . خداوند بر اساس حکمت ، براى سامان دهى به امور اجتماعى ، تفاوتهایى را براى زن و مرد ، طبق آفرینش در نظر گرفته است و انتظارات مختلفى از این دو جنس دارد . بر این اساس ، خداوند تکالیف مختلفى براى آن دو لحاظ کرده است . به هر حال ، آنچه مىتوان از پایگاه دینى بر آن صحه گذاشت ، تناسب و تعادل است ؛ نه تشابه .
فمینیستهاى اسلامى داخل کشور ، خواهان زنسالارى یا تشابه در تمام عرصهها نیستند . به همین دلیل ، آنان بر موقعیت والاى زن در خانه تاکید کردهاند . به عقیده آنان ، هدف جنبش زنان باید تقریب نقشها و ارج گذارى برابر به وظایف متفاوت زن و مرد باشد .(۳۲)
آزادى ، مفهومى است که بیشتر فمینیستهاى اسلامىِ تندرو به آن پاى مىفشارند . از نظر آنان ، آزادى پیوندى عمیق با فردگرایى به مفهوم غربى دارد و برآمده از فرهنگ لیبرالى غرب است . در این دیدگاه ، انسانها آزادند آنچه را متمایلاند انجام دهند تا جایى که آزادى دیگران خدشهدار نکند ؛ اما تأکید
فمینیستهاى اسلامى بر حفظ ارزشهاى معنوى ، آنان را از دیدگاههاى لیبرالیستى جدا مىکند . از نظر آنان ، خروج زن از خانه به اذن شوهر ، هم به دلیل محدود کردن آزادى زن ، مردود است و هم به دلیل آن که بر اساس جنسیت و تبعیض گونه است .(۳۳)بحث آزادى را در میان فمینیستهاى داخلى ، بیشتر از نگا
ه آنان به حجاب اختیارى و ضرورت اصلاح روابط خانوادگى مىتوان شناخت والا در بحث تئوریک ، آنان به مفهوم درستى از آزادى نپرداختهاند .به نظر ما ، احکامى که به ظاهر محدود کننده به نظر مىرسند ، در واقع در پى توسعه آزادىهاى بشرى است . مثلا حجاب یکى از راههایى است که اندیشهها را از غرق شدن در موانع رشد باز مىدارد و آن را درگیرِ مسائل اصلى جامعه مىکند .
فمینیست اسلامى ، بر حفظ خانواده و نقش مادرى و همسرى زن در آن ، تاکید مىورزد و به همین دلیل ، مخالفت خود را با همجنسگرایى اعلام مىدارد . از این نگاه نهاد خانواده و مادرى در ذات خود مشکلزا نیست . طرفداران این نظر از خانواده سنتى که مبتنى بر سلسله مراتب و سرپرستى مرد است ، انتقاد مىکنند . آرمان آنان خانوادهاى بر اساس برابرى نقشها و نفى سرپرستى مرد است . آنان دمکراسى در خانواده را جایگزین مناسبى براى سرپرستى مرد مىدانند .
نقد فمینیسم اسلامی
فمینیسم ، حتى در بهترین نوع برداشت (فمینیسم اسلامى) ، در موارد زیادى با اصول اسلامى همخوانى ندارد و از نظر جامعه ما مطرود است .مشکل زنان در جوامع اسلامى ، به ویژه ایران ، از یک طرف به فرهنگ اجتماعى و سنت ناصواب و عدم اجراى صحیح قوانینى اسلام بر مىگردد و از سوى دیگر ، به سبب عدم شناخت زنان از حقوق اجتماعى و اسلامى خودشان است . زنان به دلیل این که ابزار و امکانات لازم براى اجراى قوانین را در دست ندارند ، دچار محرومیت و ظلم مىگردند . این بدین معنا نیست که زن مسلمان براى احقاق حقوق خود به فمینیسم پناه ببرد ؛ چون اسلام از نظر محتوا و اصول ، غنى است و براى حفظ و صیانت زن ، نیازى به فمینیسم نمىبیند .
فمینیسم ، حتى فمینیسم اسلامى ، با وضعیت اعتقادى و فرهنگى زن مسلمان سنخیتى ندارد و نمىتواند به دفاع از حقوق آنان بپردازد . فمینیستهاى اسلامى بجاى کشف و حل مسائل و معضلات جامعه زنان ، به دنبال مسئلهسازى و ایجاد شبهه براى زن مسلمان هستند .
فمینیسم اسلامى به عنوان یک جنبش ، به طور کلى از دو ناحیه رنج مىبرد و نمىتواند پاسخگوى نیازمندىهاى زنان مسلمان باشد : ۱ . از لحاظ بینش و ایدئولوژى و بنیه علمى ضعیف است ؛ ۲ . از یک مکانیسم مناسب براى موضعشناسى مسائل جدید محروم است . از این رو یا فقط به ذکر کلیات اکتفا مىکند یا به طور منفعلانه ، سخنان دیگران را تکرار مىکند .
گرایش عمومى طرفداران فمینیسم اسلامى ، به ویژه در ایران ، حاکى از آن است که بیشتر آنان از شرایط اجتماعى ، اقتصادى و فرهنگى ایران و گروههاى متعدد زنان ، شناخت درستى ندارند . فمینیستهاى اسلامى که با شعار دفاع از حقوق زن مسلمان ، به میدان آمدهاند باید متوجه باشند که در بررسى مسائل حقوقى زنان ، طرح مسائل و مشکلات آنان ، چاره جویى و حل آنها ، نباید خرده فرهنگهاى قومى ، زبانى و مذهبى را نادیده بگیرند . درست است که فمینیسم به عنوان یک پدیده ، در جوامع اسلامى ، کم و بیش ظهور کرده و توانسته است تا حدودى دیدگاه جامعه را نسبت به مسائل زنان به خود معطوف سازد ؛ اما باید توجه کرد که دامنه این فعالیتها تا آنجا نتیجهبخش خواهد بود که به بافت مذهبى و اعتقادى جامعه آسیبى نرساند . از آنجا که فمینیسم اسلامى ، از لحاظ بینش و پشتوانه علمى ، وابسته به غرب است و به وسیله روشنفکران غربى طرحریزى شده است ، بعید به نظر مىرسد که بتواند در جوامع اسلامى نتیجه بگیرد .
فمینیسم و اسلام دو قطب مخالفند و از تلفیق آنها ، هرگز فمینیسم اسلامى به وجود نمىآید .
بسیارى از فمینیستهاى اسلامى تفاوتهاى بیولوژیک زن و مرد را طبیعى مىدانند و تأثیر این تفاوتها را در برخى موارد مىپذیرند (مثل مرخصى زایمان) . آنان باید به تأثیر این تفاوتها در سایر موارد نیز توجه بکنند و این همان پذیرش تناسب میان تکوین و تشریع است . از این رو ، حذف دین از اجتماع بشرى ، لغو است . دخالت دین در عرصه زندگى بشر مسئلهاى نیست که هیچ خردمند دین آشنایى با آن مخالف باشد ؛ چون اصلاح جامعه در صلاح و سعادت او نیز موثر است . از آنجا که میان دنیا و آخرت پیوند محکمى برقرار است ، امور اجتماعى نیز در محدوده دخالت شریعت قرار مىگیرد . بنابراین ، تفکیک میان دین سالارى و دین مدارى که از اصول فکرى فمینیستهاى اسلامى مىباشد ، کاملاً مطرود است .
زن از دیدگاه اسلام
۱ . زن و مرد ، دو موجود تکویناً متفاوت : خداوند متعال از جنبههاى تکوینى و تشریعى شرایطى ، را به وجود آورده است تا زن و مرد ، هر کدام متناسب با ظرفیت خود راه کمال را بپیمانید . اشتراک در خلقت باعث نمىشود وظایف آن دو کاملاً شبیه هم باشد . یعنى راه رسیدن به کمال براى مرد یک سرى از اعمال است و براى زن یک سرى دیگر ؛ چنانچه پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله جهاد مردان را ، بذل جان و مال مىدانند و جهاد زنان را خوب شوهردارى .پس تفاوت در وظایف و نقشها نمىتواند ملاک براى ارزش گذارى زن و مرد باشد . از طرفى ، وجود این تفاوتها زمینه ساز درک متقابل ، تمایل دو طرفه و هماهنگى بین زن و مرد را فراهم مىآورد . تکالیف الهى که شرط آن داشتن آگاهى ، قدرت و اختیار است به همه انسانها تعلق مىگیرد ؛ اما نوع تکالیف به تفاوتهاى جنسیتى زن و مرد باز مىگردد ؛ همان تفاوتهایى که دست تکوین در نهاد زن و مرد به ودیعه گذاشته است .
۲ . زن و مرد ، هر دو انسانند : در طول تاریخ غرب ، زن از شخصیت و جایگاه انسانى برخوردار نبوده است . در یونان ، زنان را پلیدتر از حیوانات و از سلاله شیاطین مىدانستند . سقراط وجود زن را بزرگترین منشأ انحطاط بشریت مىدانست . به اعتقاد یهود و مسیحیت ، حوا عامل گناه اولیه آدم علیهالسلام و مسئول خروج او از بهشت بود .
اسلام زن را مثل مرد مىداند که از سه خصیصه مهم : اختیار ، مسئولیتپذیرى و کمالخواهى ، برخوردار است . قرآن از زنانى صحبت مىکند که قرین فرشتگان و همکلام آنها ، مورد توجه پیامبران و مقدّم بر بسیارى از آنان و کوثرى از ناحیه خدا هستند و این نمایانگر شخصیت والاى زن است .
۳ . زن و مرد از یک جنسند : غربىها ، اسلام را متهم مىکنند که زن را جنس دوم و فروتر از مرد مىداند . آنان مىگویند ادیان الهى ، آفرینش حوا را بعد از خلقت آدم علیهالسلام و از دنده چپ او مىدانند .
از دیدگاه اسلام ، هدف خلقت تنها عبودیت و تقرب به خدا است و زن و مرد براى رسیدن به این هدف خلق شدهاند و از این نظر هیچ فرقى با هم ندارند و از یک جنسند . خلقت حوا بعد از حضرت آدم علیهالسلام معیار فرودستى زن نیست ، چون ترتّبِ خلقت زن بر مرد از نوع ترتّب زمانى است ، نه ترتّب واقعى و تکوینى . بر فرض که زن از دنده چپ مرد آفریده شده باشد ، باز این دلیل بر فرودستى زن نیست ؛ چون مىتوان گفت
این امر دلیل بر برترى زن است ؛ زیرا آدم از خاک که عنصرى بى روح و پست بود خلق شد ، اما حوا از موجودى داراى روح و کامل .
۴ . زن و مرد ، دو موجود مکمل : تمایز ویژگىهاى زن و مرد از لطایف شگرف جهان هستى است . زن و مرد ، هر دو موجودى اجتماعى و خواهان ارتباط با دیگران هستند ؛ تا در سایه این ارتباط ، به انجام وظایف و برآورده کردن خواستههاى خود بپردازند و در نهایت ، به کمال برسند . در فرهنگ اسلامى ، هر یک از افراد جامعه ، کمال خود را در کمال افراد دیگر اجتماع مىداند . به همین منظور ، اسلام براى ایجاد جامعهاى
پویا ، بر لزوم هماهنگى و مودت متقابل در روابط ، به ویژه روابط زن و مرد ، تأکید نموده است .
نقد فمینیسم
تنوع گرایشات فمینیستى و تفاوتهاى فکرى آنان با یکدیگر ، گویاى این حقیقت است که فمینیسم تنها مىتواند نهضتى اجتماعى در باب دفاع از حقوق زنان باشد ، نه یک مکتب با ایدئولوژى مشخص ؛ البته با دقت در آرمانها و اهداف هر یک از نحلههاى فمینیستى ، مىتوان اشتراکاتى در بین آنها یافت .از آنجا که نهضت فمینیسم برآمده از متن رنسانس و مبتنى بر جهان بینى غرب است ، انسان را مصدر تشریع و بى نیاز از وحى مىداند . از این رو ، در هیچ یک از گرایشات فمینیستى اعتقاد به وحى و حاکمیت دین در نظام اجتماع بشرى وجود ندارد ؛ حتى در میان برخى گروههاى فمینیستى ، عقایدى مطرح میشود که در قالب هیچ دین و مذهبى قابل طرح نیست ؛ مثل به رسمیت شناختن همجنس گرایى و حق سقط جنین . از مجموع این مطالب مىتوان این نتیجه را گرفت که فمینیست ، نهضتى اومانیستى و انسان مدار است .از جمله اشتراکات نحلههاى فمینیستى ، اعتقاد به تشابه و همسانى در حقوق ، امکانات و فرصتها مىباشد . از آنجا که یکى از اصول جهانبینى غرب ، توسعه در رفاه ، و امور مادى است ، هدف تمام فمینیستها ایجاد جامعهاى است که در آن ، تفاوتگذارى بر اساس جنسیت جاى خود را به تشابه بدهد ؛ تا آرمان برابرى و استفاده از رفاه مادى تحقق یابد . جامعه مطلوب از نظر آنها جامعهاى است که تفاوتها در نقشها با تساوى در همه عرصهها و فعالیتها تعویض گردند و در صحنه فعالیتهاى اجتماعى ، زن و مرد به طور مساوى نقش بازى کنند ؛ بدون این که احساسات روحیات ، استعدادها و توانایىهاى فکرى و جسمى آنان تأثیرى در ایفاى نقشهاى اجتماعى داشته باشد . در این راستا ، فمینیسم توانست زنان را از محیط خانواده به صحنه اجتماع بکشاند و آنان را در موقعیت به ظاهر برابر در محیط کار و دانش قرار دهد ؛ اما نقشهاى اصلى و ذاتى زن همچون مادرى و همسرى را نادیده گرفت و سبب شد زن احترام مادرى و کانون گرم خانوادگى را ـ که مهمترین ابزار زن براى مشارکت اجتماعى و تأثیر گذارى بر اعضاى خانواده بود ـ از دست بدهد .
در غرب ، زن به امید رسیدن به استقلال اقتصادى و قدرت ، دنبال فمینیسم به راه افتاد ؛ اما در واقعیت ، آنچه نصیبش شد جز سرخوردگى اجتماعى و از دست رفتن هویت انسانى او چیز دیگرى نبود .
نیکلاس دیویدسن در اینباره توصیف زیبایى دارد : «گرچه پیش از این ، گاه با زن به مثابه کالاى جنسى رفتار مىشد ؛ اما امروزه زن ، اساساً اعتبار جنسیت خود را از دست داده است و اگر پیش از این عامل اصلى بىارزش نمودن زنان ، مردان بود ؛ امروزه خودشان این کار را انجام مىدهند . اگر دشمن قدیمى او ،
اصالت مسائل جنسى بود ، دشمن امروز او اصالت عدم جنسیت و برابرى با مردم است» .(۳۴)اسلام قائل به تساوى زن و مرد در ذات و تفاوت در وظیفه است . آیات فراوانى از قرآن کریم بر تساوى زن و مرد در ذات دلالت مىکند . به لحاظ این تساوى در ذات ، تساوى در تکلیف هم نتیجه گرفته مىشود .از آنجا که زن و مرد از لحاظ روحیات و عواطف متفاوتند ، کارکردهاى مختلف اجتماعى دارند . به عبارت دیگر ، با تفاوت در قابلیتها و نقشها ، حقوق اجتماعى نیز تغییر مىکند . بیشتر فمینیستها به برابرى جنس مذکر و مونث قائل هستند و هر گونه تفاوتى را رد مىکنند . از نظر اسلام ، جامعه آرمانى ، یک جامعه دو جنسیتى است که
زن و مرد نه تنها در اوصاف تکوینى و در خلقیات تا حدودى از هم متمایز باشند ، بلکه در عملکردها هم گاه رفتارهاى مشترک و گاه عملکردهاى متمایزى از خود نشان دهند . از این رو ، اگر مراد از تساوى زن و مرد در حقوق و کارکردهاى اجتماعى ، تشابه در موارد ذکر شده باشد ؛ اسلام نه تنها آن را تأیید نمىکند ، بلکه این رویه را براى هیچ یک از دو جنس مفید نمىداند .برخى فمینیستها صفات زنانه را صفات برتر مىدانند . اعتقاد به این برترى در صفات التزام به این مطلب
است که زن و مرد در طبیعت خود صفاتى منحصر به فرد دارند و این همان مطلبى است که فمینیستها از التزام به آن طفره مىروند . از آن طرف ، فمینیستها برخى روحیات زنانه ، از جمله اطاعت و هماهنگى با مرد ، را از ویژگىهاى منفى مىدانند که جامعه مردسالار به زن تحمیل کرده است ؛ اما باید پرسید وقتى پذیرفتیم که ویژگىهاى زنانه و مردانه تحت تأثیر نظام مردسالار رشد یافتهاند ، چرا یکى از ایندو ویژگى برتر باشد؟(۳۵)بر اساس اعتقادات اسلامى ، صفات
مردانه و زنانه آنجا که ریشه در طبیعت هر یک از دو جنس دارد . صفاتى لازم براى انجام مسئولیتهاى ویژه است که نمىتوان هیچ کدام را منفى یا مثبت و برتر از دیگرى دانست . این صفات آنگاه شکل منفى بخود مىگیرد که نابهجا به کار گرفته شوند .
فمینیستها ، عامل ستم به زنان و فرودستى آنان را مردان مىدانند . فمینیستهاى رادیکال مرد را به دلیل مرد بودن و برخوردارى از صفات بیولوژیک خاص ، عامل ستمگرى جنسى مىدانند و معتقدند تفاوت جنسى ، عامل ستمگرى جنس غالب در طول تاریخ بوده است .از آن طرف ، گروهى از زن گرایان تمامى نهادهاى اجتماعى را مبتنى بر ستمگرى مىدانند و بر این باورند که در گروههاى سنتى ، قومى ، جنسى ، مذهبى و نژادى ، رشته پیوستهاى از ستم و انقیاد را مىتوان تشخیص داد .تاکید بر استقلال زنان و دشمنى با مرد ، قبل از آن که سبب احقاق حقى براى زنان شود ، سبب گسترش تضاد میان دو جنس خواهد شد و زنان را از توجه به عوامل اصلى عقب ماندگى خود ، که همانا حاکمیت اخلاق مادى و روح سرمایه دارى است ، باز مىدارد . در وراى این کشمکشها ، سیاستمداران و صاحبان ثروت بیشترین استفاده را مىکنند و مردم را عملاً از تعیین سرنوشتشان بازمىدارند.
مکتب متعالى اسلام ، خلقت را حکیمانه و وجود تفاوتها را زمینهساز تفاهم و آرامش مىداند در بینش اسلامى هر گونه ارتباط میان افراد که نتیجه آن تفاوت در بهرهورىها است ، ظالمانه ارزیابى نمىشود . استعدادهاى مختلف انسانها که سبب مسخر شدن افراد توسط یکدیگر و در نتیجه ، تفاوت در سطح معیشت مىشود تا آنجا که حقوق واقعى افراد را پایمال نکنند و مخالف فطرت نباشد پذیرفته شده است .عامل اصلى ظلم به زنان و فرودستى آنها چیست؟ از بررسى مسائل تاریخى و دینى مىتوان به چند عامل مهم در تحلیل علت فرودستى زنان یاد کرد :
۱ . محروم بودن زنان از خودشناسى ؛
۲ . محروم بودن زنان از شیوه مطلوبِ زندگى ؛
۳ . تعصب مردان ؛
۴ . مردسالارى و بىعدالتى مردان نسبت به زنان ؛
۵ . اعتقاد مردان به عدم توانایىهاى جسمى و فکرى زنان در انجام مسئولیتهاى اجتماعى ؛
۶ . نادانى و خودپسندىِ مردان
اسلام راه رفع ظلم به زنان را در مبارزه سیاسى با جنس مذکر ، تحولات اقتصادى ، مبارزه طبقاتى و انقلاب در قوانین و آموزش را نمىداند ؛ بلکه اصلاح در ذهنیتها را قدم اول در راه رفع ستم بر زنان مىداند . آنگاه با اصلاحات فرهنگى ، زمینه آشنایى زن و مرد را با شخصیت واقعى وکرامتهاى انسانى خود فراهم مىکند . در مرحله بعدى ، مىباید در روابط اجتماعى زن و مرد به محوریت اخلاق و معنویت توجه نمود ؛ ارزشها و ویژگىهاى زنانه و مردانه را باید به رسمیت شناخت ، تا انتظارات از آن دو معقول و واقعبینانه باشد ؛ قوانین حقوقى روشنى بر اساس آموزههاى دینى و متناسب با شرایط اجتماعى تدوین نمود و یک نظام اجرایى قدرتمند(حکومت اسلامى) تأسیس کرد .
منشور حقوق و مسؤلیت های زنان در نظام جمهوری اسلامی ایران
زنان مسلمان و چالشهای پیش رو در انسجام اسلامی، مادری و زیر ساختهای انسجام اسلامی، نقش زنان مسلمان در مدیریت بحرانهای اجتماعی و ملی، عوامل و موانع الگوسازی و الگوپذیری از زنان نمونه اسلام، چشم اندازی بر نظریه پردازیها برای نقش اجتماعی زنان با رویکرد تحلیلی از جمله محورهای فرعی پیش بینی شدهای هستند که به واسطه آنها نقش زن در انسجام اسلامی مورد بررسی قرار می گیرد .
بررسی رسانه و مطبوعات زنان در اتحاد ملی و انسجام اسلامی، فعالیتهای سیاسی زنان و انسجام اسلامی، نقش پنهان زنان در اتحاد ملی، حجاب جنبه ها و جلوه ها در حضور ملی و شأن اجتماعی و سیاسی زنان از دیدگاه امام خمینی (ره) نیز برخی دیگر از محورها برای بررسی و دستیابی به جایگاه زنان مسلمان در اتحاد ملی و انسجام اسلامی هستند .
مصوب پانصد و چهل و ششمین جلسه مورخ ۳۱/۰۶/۱۳۸۳ شورای عالی انقلاب فرهنگی
تاریخ ابلاغ: ۰۳/۰۸/۱۳۸۳ شماره ابلاغ: ۴۳۸۰/دش
شرح:
شورای عالی انقلاب فرهنگی در جلسه ۵۴۶ مورخ ۳۱/۶/۸۳ به پیشنهاد شورای فرهنگی و اجتماعی زنان (نامه شماره ۱۲۵۹/ش ز
مورخ ۱۲/۵/۸۳ ) منشور حقوق و مسؤلیتهای زنان در نظام جمهوری اسلامی ایران را به این شرح تصویب کرد:
مقدمه:
منشور حقوق و مسؤلیتهای زنان در نظام جمهوری اسلامی ایران با الهام از شریعت جامع اسلام و نظام حقوقی آن و با تکیه بر شناخت و ایمان به خداوند متعال و با هدف تبیین نظاممند حقوق و مسؤلیتهای زنان در عرصههای حقوق فردی، اجتماعی و خانوادگی تدوین گردیده است. این منشور اهتمام بر تبیین حقوق و تکالیف زنان در اسلام داشته و مبتنی بر قانون اساسی، اندیشههای والای بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران و رهبر معظم انقلاب و با بهرهگیری از سند چشمانداز ۲۰ ساله و سیاستهای کلی نظام و با لحاظ قوانین موجود و خلأها و کاستیهای آن و به منظور تحقق عدالت و انصاف در جامعه زنان مسلمان میباشد. این منشور با دیدی جامع و فراگیر تنظیم گردیده لذا مشتمل بر حقوق و تکالیف امضایی، تأسیسی و حقوق حمایتی و نیز حقوق مشترک بین همه انسانها است.
ماده واحده:
منشور حقوق و مسؤلیتهای زنان در نظام جمهوری اسلامی ایران بر اساس بندهای ۱ و ۱۸ وظایـف شـورای عـالی انقـلاب فـرهنـگی بـه عنـوان یـک سنـد مرجـع در سیاستگذاری در امور فرهنگی و اجتماعی در ۳ بخش و ۵ فصل و ۱۴۸ بند در جلسه شماره ۵۴۶ مورخ ۳۱/۶/۸۳ شورای عالی انقلاب فرهنگی تصویب شد و کلیه دستگاههای ذیربط مکلفند برحسب وظایف دستگاهی و سازمانی جهت سیاستگذاری، اتخاذ تدابیر قانونی، تصمیمات و برنامهریزی راجع به زنان، قواعد و اصول مندرج در این منشور را رعایت نمایند. این منشور مبنای معرفی و تبیین جایگاه زن در نظام جمهوری اسلامی ایران در مجامع بینالمللی نیز قرار میگیرد.
تبصره: شورای فرهنگی و اجتماعی زنان مکلف است هر دو سال یکبار پس از تصویب این منشور، نسبت به ارزیابی وضعیت زنان ایران اقدام نموده و گزارش ارزیابی درخصوص پیشرفتهای موجود در راستای تحقق آن و همچنین موارد نقض حقوق زنان را به شورای عالی انقلاب فرهنگی منعکس نماید.
منشور حقوق و مسؤلیتهای زنان در نظام جمهوری اسلامی ایران
نکاتی چند درخصوص منشور:
۱ـ در این منشور حق به معنای توانایی، امتیاز و مصونیت است و مسئولیت به معنای تکالیفی است که زن نسبت به دیگران بر عهده دارد.
۲ـ در مواردی که تکالیفی متوجه افراد جامعه بوده و زنان از ثمره انجام آن تکالیف برخوردار میشوند، آن تکلیف بهصورت حق زنان ذکر شده و از بیان مستقیم مسؤلیتهای دیگران نسبت به زنان خودداری شده است.
- لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
یزد دانلود |
دانلود فایل علمی 