فایل ورد کامل تحقیق حقوق زنان در جامعه اسلامی؛ بررسی علمی مبانی فقهی، اجتماعی و جایگاه فرهنگی در نظام اسلامی


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
فایل ورد و پاورپوینت
20870
1 بازدید
۹۹,۰۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

 فایل ورد کامل تحقیق حقوق زنان در جامعه اسلامی؛ بررسی علمی مبانی فقهی، اجتماعی و جایگاه فرهنگی در نظام اسلامی دارای ۳۶ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد فایل ورد کامل تحقیق حقوق زنان در جامعه اسلامی؛ بررسی علمی مبانی فقهی، اجتماعی و جایگاه فرهنگی در نظام اسلامی  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی فایل ورد کامل تحقیق حقوق زنان در جامعه اسلامی؛ بررسی علمی مبانی فقهی، اجتماعی و جایگاه فرهنگی در نظام اسلامی،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن فایل ورد کامل تحقیق حقوق زنان در جامعه اسلامی؛ بررسی علمی مبانی فقهی، اجتماعی و جایگاه فرهنگی در نظام اسلامی :

مقدمه
مقاله حاضر به یکى از مباحث روز مى‏پردازد . فمینیسم ، جریانى است خزنده که از متن تفکرات فلسفى و ایدئولوژى غرب برخاست و با طرح ایده‏ها و شعارهاى به ظاهر حق مدارانه درباره زنان ، توانست به سرعت در سطح دنیا انتشار یابد و کشورهاى اسلامى را فرا بگیرد .استکبار جهانى و صهیونیسم براى مقابله با اسلام و تضعیف پایه‏هاى آن و کنترل جوامع اسلامى ، با طرح بلند مدتى پا به عرصه گذاشته است و سعى دارد با نابودى نظام خانواده ، عملاً اجتماع مسلمین

را دچار تشتت و گسست نماید ، وحدت و وفاق ملى و مذهبى را از بین ببرد و در نهایت ، به تسخیر کامل کشورهاى اسلامى و استفاده از منابع غنىِ فرهنگى ، اجتماعى و اقتصادى مسلمانان بپردازد .یکى از مهم‏ترین حربه‏هاى دشمن ، دامن زدن به مسائل حقوقى زنان ، به ویژه در جوامع اسلامى است . استکبار با آگاهى از سنت‏هاى قومى ، قبیله‏اى و مذهبى کشورهاى اسلامى و حساسیت‏هاى مسلمانان در مورد زن ، به تبلیغات مسموم و همه جانبه در سطح وسیع

نسبت به آموزه‏هاى مترقى اسلام بپردازد .در این مجال ، وظیفه علما ، روشنفکران ، محققان و دین پژوهان ، بسیار خطیر و حیاتى است . آنان مى‏بایست ضمن دفاع عقلایى از دین و آموزه‏هاى دین و تبیین و به زبان روز در آوردن معارف دینى و اعتقادات اسلامى ، نیازها و خلاءهاى فکرى جامعه ، به ویژه قشر جوان ، را بر طرف کنند و از آن سو ، ضمن کنترل ، بررسى و نقد ایده‏ها ، تفکرات و فرهنگ‏هاى صادراتى غرب ، حقیقت و ماهیت واقعى آنها را بر ملا سازند ؛ تا جوان مسلمان فریب ظاهر زیباى آنها را نخورد . کشورهاى صنعتى غربى در امر بسته بندى صنایع غذایى نسبت به ما چند گام جلوترند . آنها از این تکنولوژى در

بسته بندى عقاید خود نیز استفاده مى‏کنند . جریان فمینیسم یکى از صدها کالاى بسته بندى شده‏اى است که وارد کشورهاى اسلامى شد ؛ اما بافت دینى و مذهبى این کشورها اجازه فعالیت را به آن نداد . فمینیسم براى بقا و دوام خود از یک سو و ترویج و تکثیر خود از سوى دیگر ، قالب عوض نمود و در شکل و بسته‏بندى جدیدى به نام «فمینیسم اسلامى» وارد کشورهاى اسلامى شد ؛ تا با اسم اسلام ، به مبارزه با اسلام بپردازد . هوشیارى ، دقت ، تبیین ، تفسیر و نقد منطقى تبلیغ و ترویج فراگیر ، از لوازم کار پژوهشگران ، استادان و مسئولان در راه مبارزه فرهنگى و عقلانى با این پدیده است . نیز غناى فرهنگ و تمدنِ مذهبى ـ ملى ما بهترین پشتوانه علمى و مهم‏ترین منبع این مقاله براى نقد و بررسى و طرد این‏گونه محصولات غربى است .

این مقاله در صدد آن است تا ضمن معرفى فمینیسم و نحله‏هاى آن و برنامه‏ها و اهداف آن از یک سو و بیان دیدگاه متعالى اسلام ، به ویژه درباره مسائل زنان ، از سویى دیگر ، ضمن دفاع از آموزهاى دینى ، به نقد اهداف و آرمان‏هاى فمینیسم بپردازد و بیان کند که اسلام و فمینیسم از لحاظ ایدئولوژى و جهان‏بینى ، اصلاً با هم قابل قیاس نیستند و بر فرض قیاس ، مانند دو قطب مخالف‏اند که هیچ‏گاه با هم تلفیق نمى‏شوند و مولودى به نام فمینیسم اسلامى را خلق نخواهند کرد

فمینیسم چیست؟

فمینیسم ، جنبشى سازمان یافته براى دست یابى به حقوق زنان و ایدئولوژى‏ایى براى دگرگونى جامعه است ؛ که هدف آن ، صرفا تحقق برابرى اجتماعى زنان نیست ، بلکه رؤیاى دفع انواع تبعیض و ستم نژادى را در سر مى‏پروراند .همه گرایش‏هایى که زیر چتر گسترده این جنبش گرد آمده‏اند ، در این باورند که زنان با بى‏عدالتى و نابرابرى روبه‏رو شده‏اند ؛ اما درباره علل ستم بر آنان ، تحلیل‏هاى مختلفى ارائه مى‏دهند و بر همین پایه ، راهبردهاى متفاوتى نیز پیشنهاد مى‏کنند .
نخستین بار ، واژه فمینیسم (Feminisme) در یک متن پزشکى به زبان فرانسه ، براى تشریح گونه‏اى وقفه در رشد اندام‏ها و خصایصجنسى بیماران مردى به کار رفت که تصور مى‏شد از خصوصیات زنانه یافتن بدن خود در رنج بود . سپس الکساندر دوما ، نویسنده فرانسوى ، این واژه را در جزوه‏اى با عنوان «مرد و زن» ، درباره زناى محصنه و زنانى به کاربرد که به گونه‏اى ظاهرا مردانه رفتار مى‏کردند .(۱)فمینیسم به عنوان یک اصطلاح سیاسى ، از سال ۱۸۳۷ م . وارد فرهنگِ فرانسه شد . این واژه هر چند در ارائه چهره‏اى کلى و منهای مشخصه‏هاى یک مکتب سیاسى – اجتماعى ، واژه‏اى گویا است ؛ اما با دارا بودن این کلیت مفهومى ، از مؤلفه‏ها و شناسه‏هاى معرفى یک تفکر خاص ، تهى مى‏باشد . براى فهم معناى خاصِ اراده شده از فمینیسم ، به پسوند آن نیاز است و این پسوندها هستند که تعیین کننده نوع گسترش ، مشخصه‏ها و اهداف خاص آن مى‏باشند و بدین ترتیب است که مثلاً فمینیسم رادیکال از فمینیسم سوسیالیست متمایز مى‏گردد .(۲)
در مباحث آکادمیک ، فمینیسم به معناى اعم ، شامل هر گونه مطالبات حقوقى و اجتماعى زنان است ؛ اما آن‏چه امروز به عنوان فمینیسم مطرح مى‏شود ، فمینیسم به معناى اخص است که جنبشى کاملاً سیاسى – ایدئولوژیکى و حمایت شده از کانون‏هاى خاص در جهان است .بهتر آن است که بگوییم فمینیسم قبل از آن‏که یک مکتب و ایدئولوژى مستقل باشد ، یک وجه اجتماعى براى احقاقِ حقوق زنِ مظلوم در اروپا و غرب است .در دهه ۱۸۴۰ م . ، جنبش حقوق زنان در ایالات متحده ظهور کرد و به فعالیت در جهت تبیین جایگاه زن در جامعه آمریکا پرداخت . دستاورد مهم این فعالیت‏ها ، اعلامیه «احساسات» است که خواهان رعایت اصول آزادى و برابرى در مورد زنان بود قبل از ظهور جنبش‏هاى مدافع حقوق زنان ، نویسندگان زن درباره نابرابرى‏ها و بى عدالتى‏هاى اجتماعى علیه زنان

، مطالبى نوشته بودند . در واقع ، آغازگرِ این گونه جنبش‏ها و منشأ پیدایش نهضت فمینیسم ، همین نویسندگان بودند که با تحولات فکرى و فرهنگى ، زمینه خیزش زنان جهت احقاقِ مطالبات خود را فراهم نمودند . به عنوان نمونه ، مى‏توان به خانم مرى ولستن کرافت ، نویسنده «احقاق حقوق زنان» و سیمون دو بوار ،نویسنده «جنس دوم» اشاره نمود .در یک جمع‏بندى کلى از تعریف فمینیسم ، مى‏توان گفت جنبش‏هاى فعالى از حقوق زنان ، چه در جهان غرب و چه در کشورهاى اسلامى ، در اعتراض به برخى نابرابرى‏هاى اجتماعى شکل گرفتند ؛ اما با گذشت زمان ، به جریانى فرهنگى تبدیل شدند که بر اساس انگاره‏هاى

مشخص اعتقادى ، به تحلیل نابرابرى‏هاى زنان و آرمان‏هاى زنانه پرداختند . امروزه، واژه فمینیسم به دفاع از حقوق زنان بر اساس آرمان برابرى طلبى اطلاق می‏شود .(۳)
بررسی علل پیدایش فمینیسم

شناخت فمینیسم ، به عنوان مکتبى که دفاع از حقوق زنانى را به همراه خود یدک مى‏کشد ، نیاز به بحث تاریخى و اجتماعى در فرهنگ و تاریخ غرب دارد که این مقاله گنجایش آن را ندارد ؛ اما براى بررسى علل پیدایش فمینیسم ، ناچاریم مقوله زن و حقوق او را از منظر تاریخى ، به طور خلاصه بیان کنیم .
در روم باستان ، زنان از حقوق اجتماعى برخوردار نبودند و از ارث محروم بودند . پس از مرگ شوهر ، زن مانند سایر اشیاء ، به ورثه منتقل مى‏شد . رومیان با آن‏که در قوانین و حقوق ، پیشرفت کرده بودند ؛ اما افکار عامه نسبت به زنان ، متمایل به خشونت و سختگیرى بود .(۴)

در دمکراسى آتن ، زنان با بردگان و ولگردها برابر بودند و حق رأى و مالکیت اقتصادى نداشتند ؛ به گونه‏اى که به زنان اجازه خرید و فروش در اشیاء گران‏تر از بیست من جو نمى‏دادند .(۵)

با سقوط امپراطورى روم ، فضاى اجتماعى به تدریج تحت تأثیر آموزه‏هاى مسیحیت ، تلطیف شد . قرون وسطى ، دوران راحت باش براى زنِ اروپاى قدیم بود . در قرن‏هاى ششم و هفتم میلادى که با گسترش تعالیم مسیحیت همراه بود ، زنان حتى در دیرها و کلیساها به اندازه مردان سهم داشتند و به ریاست برخى دیرها هم نائل مى‏شدند . در واقع ، مى‏توان گفت مسیحیت نگاهى کرامت گونه به زن داشت ؛ به طورى که توانست نگاه
جاهلیت قبل از مسیحیت را نسبت به زن تغییر دهد ؛ چون این دین بر پایه زنى بزرگ به نام مریم علیهاالسلام بنا نهاده شده بود . این ، دلیلى محکم است بر رد نظریه‏اى که فمینیسم را زاییده آموزهاى مسیحیت مى‏داند .

در قرن‏هاى دهم و یازدهم میلادى ، زنان آرام آرام وارد مسائل سیاسى ، حکومتى و قضایى شدند . این دوره ، مقارن بود با ورود و نفوذ اسلام به اروپا که ره‏آورد بزرگ این نفوذ ، افزایش حرمت حقوق زن در جامعه و فرهنگ اروپا مى‏باشد .
در سده‏هاى سیزدهم و چهاردهم میلادى ، ساختار اقتصادى و اجتماعى اروپا متحول شد و تضییقات حقوقى زنان و کاهش حرمت و کرامت زن اروپایى شکل گرفت . بیش‏ترین دوران تهاجم به کرامت زن و حقوق مادى و معنوى او در غرب بعد از رنسانس بود ؛ دورانى که از آن به مرگ مدنى زن تعبیر شده است . اوج این تهاجمات در قرن‏هاى پانزدهم و شانزدهم میلادى بود . در این دوران شاهد هستیم که زنان خلاق در عرصه علم و هنر و ادبیات ، مجبورند آثارشان را با نام‏هاى

مردانه امضا کنند ؛ مثلاً کشفیات مهم نجومى تیکو براهه ، حاصل زحمات و تلاش‏هاى علمى خواهرش بود . در قرن‏هاى هفدهم و هیجدهم میلادى ، که با تشدید سکولاریزاسیون در اخلاق و فرهنگ ، تمرکز ثروت ، مبادلات بردگان و فقیر شدن بخشى از بشریت همراه بود ، شرافت انسان در اروپا ، به میزان تولید کالا و پس اندازهاى مادى او تنزل کرد . در این بین ، وضع زنان وخیم‏تر از مردان بود . تحولات رنسانس باعث خلق تفکرات الحادى و مادى ، انسان مدارى ، فردگرایى و

اومانیسم در اروپا شد .فرآیند این تحولات ، سبب خیزش زنان بود که خواستار اعاده حیثیت و شرافت و حقوق تضییع شده خود بودند و این ، سر آغازى شد براى پیدایش فمینیسم در غرب .نهضت فمینیسم شکل گرفت تا بیان کند که زن در دنیاى مدرن امروزى به بن بست رسیده است و براى رهایى او از این بن بست باید چاره‏اى اندیشید . زن غربى نیز فمینیسم را یگانه حامى حقوق و کرامت از دست رفته خود پنداشته ، آن را نقدِ قوانین ناعادلانه ، ساختار قدرت ، فرهنگ

، ارزش‏ها و سنت‏هاى مردسالارانه جامعه مى‏داند .(۶)سیر تاریخى پیدایش فمینیسم را مى‏توان به دو بخش اساسى موسوم به موج‏هاى دوگانه تقسیم کرد .موج اول فمینیسم ، اشاره به جنبش‏هاى فمینیستى اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میلادى داشت و محور فعالیت‏هاى آنها کسب حقوق مساوى براى زنان ، به ویژه حق رأى ، بود .موج دوم در اواخر دهه ۶۰ و تمامِ دهه ۷۰ قرن بیستم میلادى ، اعتراض مجددى است به عدم تساوى زنان .این دو موج فمینیستى مدعى اند که حوزه‏اى هستند با اندیشه‏ها ، تاریخچه و کارکردهاى خاص خود ؛ اما در عمل ما بین این اندیشه‏ها و کارکردها هیچ وحدتى وجود ندارد .

 

بررسی علل تنوع مکاتب فمینیستی
در زمینه علل پیدایش مکاتب متعدد فمینیستى ، به ویژه در شرایطى که آنها حرکت خود را در راستاى آزاد نمودن زن از ستم مردان مى‏دانند ، باید گفت : هر کدام از این دیدگاه‏ها و مکاتب به فراخور پیدایش و بالندگى خود ، در دامن مکتبى خاص رنگ و بو و حال و هواى همان مکتب فکرى – فلسفى را اخذ نموده است ؛ و این کلیت مورد اعتماد ، به تناسب بستر رشد خود از عوامل و مسائل محیطى اش تأثیر پذیرفته است .(۷)

بنا به نظر دریک ویلفورد ، بهتر است به جاى واژه فمینیست ، از فمینیست‏ها استفاده کرد ؛ زیرا گرایشات فمینیستى به قدرى مختلفند که نمى‏توان آنها را در یک مفهوم واحد جمع آورى کرد .(۸) از آن‏جا که فمینیست‏ها بر اساس آموزه‏هاى مکاتب فکرى ، فلسفى و سیاسى ، دیدگاه‏هاى خود را ترویج مى‏دهند و علت فرودستى زنان را تحلیل مى‏کنند ؛ مى‏باید علل پیدایش تنوع دیدگاه‏هاى فمینیستى را در وابستگى جنبش‏هاى طرفدار حقوق زن به این مکاتب بدانیم . از طرف دیگر ، وجود و ظهور این مکاتب مختلف فمینیستى بیانگر این است که فمینیسم به تنهایى یک مکتب و ایدئولوژى مستقل نیست ، بلکه تنها جریانى تاریخى و اجتماعى است .

تمام فمینیست‏ها معتقدند نژاد زن همواره تحت تبعیض مردان بوده است ؛ به گونه‏اى که عرصه فرهنگ و تاریخ را در نوردیده و در اکثر نقاط جهان تأثیر به‏سزایى در عادات و رسوم مردم بر جاى گذاشته و فرودستى زنان در تمام زوایاى فرهنگ ملل مختلف نمایان است . این کلّیت مشکلى است که تمام نحله‏هاى فمینیستى خود را متکفّل حل آن مى‏دانند ؛ اما در مرحله ارائه طرح و برنامه براى حل این مشکل دچار اختلافات فاحشى شده‏اند ، به طورى که هیچ تعریف واحدى از فمینیسم ندارند .

خانم روژه کاوز ـ از فمینیست‏هاى مشهور ـ در این خصوص مى‏گوید : «من خودم نفهمیدم که بالاخره فمینیسم چیست؟ تقریبا هیچ معنایى را به عنوان هویت اصلى تفکر فمینیسم در دنیاى غرب نداریم ؛ الاّ صرفا در همین حد که زن به دلیل هویت جنسى‏اش ، گرفتار تبعیض در دنیا است و چه در نیازهاى مشخص زنانه‏اى و چه نیازهاى عام انسانى ، همواره به خاطر جنسیتش نادیده گرفته شده است . در این حد مى‏توان توافق کرد ؛ اما این حد بسیار مبهم و کلى است و بعد از آن همه چیز در باب فمینیسم ، غامض و اختلافى مى‏شود» .(۹)

با نگاهى دوباره به عمق گرایشات فمینیست‏ها ، مى‏توان دریافت که همگى آنان به نوعى معتقد به آرمان برابرى‏اند . خانم نیره توحیدى شما نویسنده «فمینیسم ، دمکراسى و اسلامگرایى» ، معتقد است مى‏توان اصول و حداقل هایى را یافت که مورد توافق همه بوده است . لذا تعریف او از فمینیسم چنین است : اعتقاد به برابرى حقوق ، فرصت‏ها ، امکانات و منزلت اجتماعى زن و مرد و تلاش در جهت از بین بردن سلطه جویى جنسى و مرد سالارى و پایان بخشیدن به ستم ، تبعیض و خشونت علیه زنان .

بنابراین ، آن‏چه تمام فمینیست‏ها بر آن اعتقاد دارند و نقطه اشتراک آنها مى‏باشد ؛ در دو مسئله خلاصه مى‏شود اولاً ، زنان به دلیل جنیست خود گرفتار تبعیض هستند . ثانیا ، این تبعیض باید رفع شود ؛ که لازمه آن ، اصلاح نظام اقتصادى ، اجتماعى و سیاسى است .(۱۰)در نقطه مقابل ، تمام فمینیسم ، در دو مسئله اساسى با هم اختلاف نظر دارند ؛ که این اختلاف ، خود سبب تشکیل گروه‏هاى متعدد فمینیستى شده است :علت فرودستى زنان و راه حل اصلاحِ وضعیت زنان .

مکتب های فمینیستی
۱ . فمینیسم لیبرال : بنابراین مکتب ، براى احقاق حقوق زنان ، باید در چارچوب حکومت‏هاى لیبرالى مبارزه کرد . بر اساس این دیدگاه ، حکومت بر درستى بنا شده ، اما حقوق و امتیازاتى که اعطا مى‏کند باید به زنان همه تعمیم یابد .اعتقاد پیروان این مکتب این است که نقش‏هاى جنسیتى و پیش داورى‏هاى تبعیض‏آمیز ، باورهاى پذیرفته شده درباره تفاوت‏هاى طبیعى در جنس و روابط اجتماعى است که سر نوشت متفاوتى براى زن و مرد رقم مى‏زند . در نتیجه ، لیبرال‏ها مخالف نقش‏هاى کلیشه‏اى(۱۱) در خانواده و جامعه هستند .

لیبرال‏ها اصل را بر آزادى عملکردها ، لذت جویى و رضایت خود محورانه افراد قرار داده‏اند و نسبت به نقش مادرى و همسرى در خانواده‏هاى سنتى ، از آن‏رو که محدود کننده تمایلات افراد خانواده است ، بدبین هستند . از نظر آنان مى‏توان با اصلاح قوانین و ساختار سیاسى و اجتماعى ، جامعه‏اى با اهداف تساوى طلبانه ساخت .آرمان آنها تحقق جامعه‏اى دو جنسیتى است ؛ جامعه‏اى که اعضاى آن از نظر جنس مذکر یا مؤنث هستند ، اما ویژگى‏هاى زنانه یا مردانه با اختلافات فاحش نشان نمى‏دهند . اینان معتقدند از راه تغییر قوانین و ایجاد فرصت‏هاى بیش‏تر آموزشى و اقتصادى و ورود زنان به حیطه امور اجتماعى ، مى‏توان به این آرمان دست یافت .

 

۲ . فمینیسم مارکسیست : محور اصلى توجه فمینیست‏هاى مارکسیست ، توجه به نقش اختلافات طبقاتى و تحول ابزار تولید در وقوع تحولات فرهنگى و اجتماعى است . این فمینیسم حاصل تلاش زنانى است که مارکسیسم را گسترش دادند تا از عهده توضیحى قابل قبول براى فرودستى و بهره کشى از زنان در جوامع سرمایه دارى برآیند ؛ هر چند که خود معترفند نظریه مارکسیم در شکل اولیه خود ، قادر به توضیح قابل قبولى در این خصوص نیست ؛ زیرا حتى خودِ

مارکس به جایگاه زنان در جامعه سرمایه دارى توجهى نداشت و اخلاقیات ، عدالت و تساوى حقوق در نظر او مردود بود و تنها هدف وى رسیدن به توضیحى علمى براى بهره کشى نظام سرمایه دارى از طبقه کارگر به قصد سرنگون کردن این نظام بود .(۱۲)به نظر مارکس ، در جوامع اولیه بشرى ، از ساختار خانوادگى کنونى خبرى نبود و مردم به صورت شبکه‏هاى گسترده خویشاوندى به هم پیوند مى‏خوردند . با پیدایش مالکیت خصوصى و جایگزینى اقتصاد شبانى و کشاورزى ، شکست تاریخى جنس زن رقم خورد . مردانِ مدعىِ مالکیت ابزار تولید شدند و نیاز به نیروى کار آنان را واداشت تا همسران و فرزندان را به اطاعت خود وادارند

. تفکرات مارکسیستى ، اطاعت جنس زن از مرد را ریشه‏دار در مسائل اقتصادى مى‏داند و توجهى به ماهیت زیست شناختى زنان ندارد .بعد از مارکس ، انگلس دست به نوآورى در دیدگاه‏ها و ایدئولوژى مکتب مارکسیسم زد ؛ تا نظریه‏اى ارائه دهد که نسبت به حقوق زنان موجّه باشد .

در دیدگاه کلىِ مارکس و انگلس تفاوت چندانى نمى‏بینیم . به نظر آنان ، خانواده اولین نهاد اجتماعى است که تقسیم کار نابرابر در آن صورت مى‏پذیرد و باید نابود گردد . مارکس مى‏گوید :«خانواده براى رفع نیازهاى نظام سرمایه‏دارى و مشخصا به دلیل خواست مردان براى انتقال میراث خود به وارثان مشروع شکل گرفت .»(۱۳)بنا بر نظر فمینیست‏هاى مارکسیست ، تحولات اقتصادى منشأ فرودستى زنان و انقلاب صنعتى و نفى سرمایه‏دارى عامل رهایى زنانى از وضعیت کنونى مى‏باشد .

 

۳ . فمینیست رادیکال : فمینیست رادیکال ، جنبشى انقلابى براى رهایى زنان است . هواداران این جنبش معتقدند که هیچ حوزه‏اى از جامعه نیست که مردان در آن دخالت نداشته باشند . در نتیجه ، در هر جنبه‏اى از زندگى زنان که اکنون طبیعى شمرده مى‏شود ، باید تردید کرد و به دنبال راه هایى تازه براى جریان امور بود . هسته مرکزى عقاید فمینیست رادیکال این است که نابرابرى‏هاى جنسیتى محصول یک نظام مقتدر و مرد سالار و مهم‏ترین شکل نابرابرى اجتماعى است .
سیمون دوبوار ، از شخصیت‏هاى مشهور رادیکال ، مى‏گوید : هیچ انسانى زن یا مرد متولد نمى‏شود ، بلکه هویت زنانه یا مردانه را در طول حیات خود کسب مى‏کند . تفاوت‏هاى فیزیولوژیک تنها زن و مرد را از لحاظ زیست شناختى متمایز مى‏کند و تفاوت‏هاى ذهنى و روحى و اختلافات در نگرش‏ها و استعدادها ، تماما محصول روابط اجتماعى و تاریخى است . بر این اساس ، به علت این که طبیعتِ ثابت بشرى وجود ندارد ، تقسیم وظایف به زنانه و مردانه ، خطاست .رادیکال فمینیست‏ها علت فرودستى زنان را طبیعت پرخاشگرانه مردان مى‏دانند و معتقدند مردان از این خصوصیت براى کنترل زنان بهره مى‏گیرند .

مرى دیلى گزارش مستندى از فجایعى که در آن مردان از پرخاشگرى براى مهار زنان سود جسته‏اند ، را ارائه مى‏دهد . او با اشاره به رسم سوتى(۱۴) در هند ، بستن پاى نوزادان دختر در چین ، ختنه دختران در برخى کشورهاى آفریقایى . . . اینها را نمونه‏هایى از آزاررسانى مردان به زنان و استفاده از ابزار خشونت براى مهار آنان مى‏داند .(۱۵)

این گروه فمینیستى معتقدند که نابرابرى زنان ریشه‏هاى عمیقى در فرهنگ‏ها و ذهنیت‏ها دارد و انقلاب در قوانین تا زمانى که در درون فرهنگِ موجود انجام شود ، تنها مرحمى بر زخم‏هاى عمیق جنس مؤنث است . اینان زنان را به خلق هویت تازه‏اى براى خود ترغیب مى‏کنند که استوار بر پایه زنانگى حقیقى باشد و آنان را به بزرگداشت شکل تازه‏اى از خلاقیت زنانه فرا مى‏خوانند که به خواهرى(۱۶) و هویت خویش تکیه کنند .آنان دو جنسیتى بودن را مردود مى‏دانند ؛ چون معتقدند با ارزش‏ترین خصلت‏ها همان ویژگى‏هایى است که به زنان اختصاص دارد . از نگاه آنان ، زنان باید جدا از مردان زندگى کنند ؛ چون حتى در صمیمانه‏ترین

روابط میان زن و مرد ، سلطه مردانه وجود دارد . «نیروى مذکر از طریق تداوم بخشیدن به نهادهایى چون پرورش کودک ، کار خانگى ، عشق و ازدواج و اعمال جنسى ، تحکیم مى‏یابد .»(۱۷)شولامیت فایرستون عامل فرودستى زنان در طول تاریخ را مسائل بیولوژیکى زنان ، یعنى وضعیت خاص زایمان ، عادت ماهیانه

، پرورش کودک و . . . مى‏داند ؛ اما مى‏گوید : تکنولوژى جدید ، با میسر ساختن لقاح بدون آمیزش ، پرورش جنین خارج از رحم و بزرگ کردن بچه خارج از خانواده ، زنان را آزاد خواهد کرد . در این روند ، خانواده به عنوان واحدى براى تولید مثل و اقتصاد ، از میان خواهد رفت و جامعه‏اى آزاد از نقش‏هاى مبتنى بر جنسیت شکوفا خواهد شد .(۱۸)

آرمان رادیکال فمینیست‏ها تحقق جامعه‏اى فاقد از جنسیت است ، اما بسیارى از آنان پا را از این هم فراتر گذاشته و صفات ارزشمند را صفات ویژه زنان دانسته‏اند . لذا آرمان انسانى آنان ، آرمان زن است ؛ اما نه زنى که تحت سلطه نظام پدرسالارانه باشد . رادیکال‏ها براى رسیدن به این آرمان ، تنها انقلاب جنس مونث علیه مذکر را مؤثر مى‏داند . از این‏رو ، مبارزه سیاسى سازماندهى شده علیه جنس مذکر ، چه در حوزه عمومى(جامعه) و چه در حوزه خصوصى (خانواده) ، را لازم مى‏دانند ؛ زیرا معتقدند است فرهنگ ، دانش و درک ذهنى زنان همواره از سوى مردان انکار شده و علم مردانه براى مشروعیت بخشیدن به ایدئولوژى‏هایى که زن را حقیر و موظف به کار خانگى معرفى مى‏کند به کار رفته است .(۱۹)

 

۴ . فمینیسم سوسیالیستى : این گرایش تلفیقى از دو دیدگاهِ فمینیسم مارکسیسم و رادیکال است که معتقد است هم نظام جنسیتى پدر سالارانه و هم نظام سرمایه دارى در ستم علیه زنان نقش ایفا مى‏کنند . آنان جنسیت ، نژاد ، سن و ملیت را عامل ستم بر زنان و فقدان آزادى زنان را محصول کنترلى مى‏دانند که قلمروهاى عمومى و خصوصى بر آنان اعمال مى‏شود . به اعتقاد این گروه ، در تمامى جوامع ، جنس مذکر بر جنس مونث رابطه‏اى سلطه‏آمیز برقرار کرده است ؛ اما این رابطه در نظام سرمایه دارى به شکل سرمایه دارى پدرسالارانه درآمده که عمق ظلم به زنان را نشان مى‏دهد .
آنان براى رهایى جنس زن ، خواستار اصلاح نظام اقتصادى جامعه و حاکمیت سوسیالیسم و نیز اصلاح در ابعاد فرهنگى و روانکاوانه جامعه و رفع تقسیم کار جنسى در همه قلمروها هستند . از این رو ، مى‏توان گفت فمینیسم سوسیالیست ، نظام اقتصادى و سلطه پدر سالارانه را عامل فرودستى زنان مى‏دانند و مبارزه طبقاتى و جنسیتى را راه حل وضعیت زنان .

۵ . فمینیسم فرامدرن(پست مدرنیسم) : از اواخر دهه ۷۰ میلادى ، گروهى از فمینیست‏ها به دفاع از خانواده ، نقش مادرى و تفاوت‏هاى طبیعى زن و مرد پرداختند و به اصلاح دیدگاه‏هاى قبلى خود اذعان نمودند .

آنان در این زمینه کتاب‏ها و مقالات فراوانى نوشتند که رنگ و بوى پشیمانى و تغییر در دیدگاه‏هاى فمینیستى از آنها به مشام مى‏رسید . فمینیست‏هایى که قبلاً خانواده را بازداشتگاهى براى زنان مى‏دانستند ، آن را جزء از شکل‏هاى ارتباطى که در آن زنان مى‏توانند نیازهاى عاطفى شان را برآورند ، برشمردند .

الشتین در کتاب «مرد عمومى ، زن خصوصى» ، به تلاش فمینیست‏هاى رادیکال براى سیاسى کردن زندگى خصوصى حمله کرد و به دفاع از زندگى خصوصى و خانواده فرزند محور پرداخت و مادر بودن را فعالیتى غنى ، چند رویه ، پر زحمت و شادى‏آفرین دانست .(۲۰)نسبى‏گرایى ، شاخصه اصلى دیدگاه فرامدرن است . از دیدگاه آنان ، هر مکتب فکرى که مدعى درک واقعیت در وجهى یکسان شود ، هم گمراه کننده است و هم فریبنده . آنان تلاش براى ایجاد یک مکتب فمینیستى خاص را رد مى‏کنند ؛ چون معتقدند روش زنان براى درک خویش چند گانه و متنوع است و هویت زن از طریق یک رشته عوامل ادراک مى‏شود که بر یکدیگر تأثیر مى‏گذارند ، مثل سن ، قد ، طبقه ، نژاد و فرهنگ ، که هیچ تلاشى براى کشاندن این عوامل تحت یک ایدئولوژى واحد ممکن نخواهد بود .

در این دیدگاه ، هر فرهنگى براى مشکلات جامعه خود پاسخ‏هایى بومى دارد که باید تنها در محدوده همان فرهنگ مورد ارزیابى قرار گیرد . لذا زنان در شرایط و مناطق مختلف ، راه‏هاى متفاوتى براى مقابله با پدر سالارى بایستى بیابند . برخى از روشنفکران این گروه بر حفظ ویژگى‏هاى زنانگى تأکید دارند و معتقدند که زن ، نیازمند خانواده و برخوردارى از نعمت فرزند است .پست مدرنیسم علت فرودستى زنان را وجود رفتارهایى مى‏داند که از بدو تولد میان دختر و پسر تفاوت ایجاد مى‏کند . از این رو ، جامعه مطلوب را جامعه‏اى مى‏داند دو جنسیتى که تشابه حقوق زن و مرد در آن تأمین شده باشد .

 

۶ . فمینیسم اسلامى : فمینیسم اسلامى اصطلاحى است که در چند سال اخیر ، به ادبیات دفاع از حقوق زنان راه یافته و در برخى کشورهاى اسلامى بخشى از زنان را به خود جذب نموده است .از اواخر قرن ۱۹ میلادى ، اندیشه‏هاى زن‏گرایانه غربى توسط آثار مکتوب نویسندگان مسلمانِ آشنا به غرب ، به کشورهاى اسلامى راه یافت .

شاید کشور مصر اولین کشور اسلامى باشد که اندیشه‏هاى فمینیستى به آن راه یافته باشد . از مهم‏ترین آثار زن‏پژوهى این دوره مى‏توان به کتاب «المرأه والمرأه الجدیده» ، نوشته قاسم امین ، اشاره کرد . وى سعى نمود بر اساس دیدگاه تجددگرایانه ، به تفسیر و تأویل آموزه‏هاى دینى بپردازد ؛(۲۱) کارى که امروزه بسیارى از فمینیست‏هاى اسلامى به آن مشغولند ؛ یعنى بخش مهمى از تلاش خود را صرف مبارزه درون دینى براى حاکمیت نگاه زن‏گرایانه مى‏کند .در ایران ، اندیشه دفاع از حقوق زنان همزمان با مشروطه مطرح شد . در ابتدا ، نویسندگان ضرورت بهداشت زنان را به عنوان اولویت و حقوق زنان را در رتبه بعدى مطرح کردند . پدیده فمینیسم اسلامى که خود را داراى مبانى تئوریک خاصى مى‏داند و بر اساس یک جهان‏بینى تعریف شده به تحلیل دین و آموزه‏هاى مى‏پردازد ، در ایران عمرى کمتر از دو دهه دارد و به دو دلیل قوت گرفت :

۱ . بافت دینى و مذهبى جامعه که نگرشى خاص درباره زن دارد ؛ ۲ . نظام حکومت دینى که به مقتضاى آن حقوق اسلامى مانند حقوق جزایى ، مدنى و سیاسى اعمال مى‏گردد ؛ که اجراى این قوانین در نظام اجتماعى ما چالش‏هایى را بین نگرش سنتى و نوین درباره مسائل زنان به وجود آورده است .(۲۲)بعد از پیروزى انقلاب اسلامى ، گروهى از ایرانیانِ مخالف نظام به غرب مهاجرت کردند . از میان آنان ، عده‏اى سلطنت و عده‏اى مخالف حکومت دینى بودند .

در دهه ۶۰ ، تعدادى از گروه‏هاى چپ و مارکسیست به آنان ملحق شدند . در ابتدا ، بیش‏تر فعالیت آنها مقابله سیاسى با انقلاب اسلامى بود ؛ اما به مرور و به تبع تحلیلگران غرب ، به این نتیجه رسیدند که باید راه‏کارهاى فرهنگىِ بلند مدت را براى مقابله برگزینند . در این زمان ، مسئله حقوق زن در دنیا ، به ویژه ایران ، اهمیت زیادى پیدا کرده بود . آنان حوزه مطالعات زنان را جذاب‏تر دیدند و با این حربه ، در صدد یافتن جاى پایى در جامعه اسلامى برآمدند . از آن سو ، جهان غرب نیز براى مقابله با بنیاد گرایى اسلامى به این نتیجه رسیده بود که مى‏بایست به متزلزل کردن نظام خانواده و طرح الگویى جدید از روابط زن و مرد پرداخت .این گروه در ادامه فعالیت، آرام آرام به این نتیجه رسید که به علت گرایش‏هاى شدید مذهبى در ایران ، هیچ تحولى بدون در نظر گرفتن مذهب نمى‏تواند به وقوع بپیوندد . لذا در جست‏وجوى نظریه‏اى که ویژگى‏هاى فمینیستى را در پوشش دینى توضیح دهد ، به طرح فمینسیم اسلامى پرداختند .

آنان فمینیسم اسلامى را حد واسطى میان دیدگاه اصول گرا و فمینیسم غربى مى‏دانستند که مى‏توان توسط آن ، به طرح شعارهاى تند لائیک در جامعه اسلامى پرداخت .

در داخل ایران هم فمینیست‏هایى بودند که علاوه بر آشنایى با فرهنگ اسلامى ، با فرهنگ غرب آشنا بودند . آنان به علت ضعف در باورهاى دینى و اعتقادات مذهبى و گرایش به آموزهاى فرهنگ غرب ، به مرور دچار تضاد شدند و با بحران هویت مواجه گشتند . عده‏اى از آنان به انکار باورهاى دینى پرداختند و با خرافى دانستن دین ، مروج دیدگاه‏هاى ماتریالیستى شدند . عده‏اى دیگر که از باورهاى محکم‏ترى برخوردار بودند ، قوانین مدنى و جزایى نظام اسلامى را مورد انتقاد قرار مى‏دادند و براى خروج از بحران ، تفسیر متون دینى را به گونه‏اى هماهنگ با فرهنگ جدید پیشنهاد کردند .حاصل عملکرد فمینیست‏هاى داخل ، مشابه

فعالیت‏هاى فمینیست‏هاى خارج کشور بود ؛ به طورى که مى‏توان گفت فمینیسم اسلامى محصول مشترک روشنفکران داخل کشور و مخالفان نظام اسلامى در خارج کشور است.

برخى از تحلیل‏گران ، از گروه سومى نیز به عنوان عناصر تشکیل دهنده فمینیسم اسلامى یاد مى‏کنند که شامل زنان متدین و انقلابى ، روشنفکران و دانشگاهیان و حوزویان مى‏باشند . بیش‏تر آنان در حوزه عمل و اجرا با مسائل زنان آشنا شدند . از این رو ، آنان کمتر از پایگاه تئوریک به تحلیل مى‏پردازند .بسیارى از آنان خود را فمینیست نمى‏نامند ، بلکه معتقدند باید براى تضمین و ادامه نقش رهبرىِ اسلام ، آن را با پیشرفت‏هاى زمانه هماهنگ ساخت . آنان از لحاظ گرایشات فکرى ، بیش‏تر متمایل به نظریه تشابه حقوق زن و مرد هستند . این افراد خود را تکلیف‏گرا و شریعت‏مدار مى‏دانند و در بسیارى از مسائل به دنبال حکم فقیهى مى‏روند که با دیدگاه آنان سازگارتر است . آنان کنوانسیون محو کلیه اشکال تبعیض علیه زنان را ـ که از مهم‏ترین دستاوردهاى فمینیسم قرن

بیستم به شمار مى‏رود ـ در کلیت خود ، سندى مترقیانه مى‏دانند که تنها در موارد جزئى ، نیازمند اصلاح است . آنان اعتقاد محکمى به اسلام دارند ، اما اعتقادشان از مرحله ذهنیت به یک برنامه راهبردى تبدیل نشده است . به همین دلیل ، آنان در حوزه اندیشه و عمل ، به یک تعارض دچار شده‏اند .فمینیست اسلامى معتقد است براى مقابله با سکولار کردن جامعه و اسلام ، مى‏بایست به اسلامى کردن مجددِ جامعه دست زد ؛ چون خطرِ اصلى غرب براى جامعه

اسلامى ، فرهنگى است ؛ نه سیاسى و اقتصادى . در این میان ، زنان نقشى اساسى دارند ؛ چون حاملان اصلى فرهنگ تلقى مى‏شوند . از این رو ، حجاب فقط نشانه حجب و حیا نیست ؛ بلکه نماد دفاع از اسلام ، حفاظت از کیان خانواده و هویت اسلامى جوامع مسلمان است .فمینیست اسلامى در صدد حاضر نمودن زن در صحنه مسئولیت‏هاى سیاسى ، اجتماعى و فرهنگى و ارائه الگویى از زن است که ضمن حفظ حریم عفاف ، مانند مردان حضورى فعال در عرصه

مسئولیت‏هاى اجتماعى و سیاسى پیدا کند . این ، آرمان و ایده آل طیف زنان مذهبى است ؛ اما این که آیا واقعاً در عمل نیز بر این خط مشى رفتار کرده‏اند یا نه ، را باید به دیده شک و تردید نگریست .بیش‏تر فمینیست‏هاى اسلامى مباحث و نظریات خود را بر نسبیت فرهنگى استوار مى‏کنند ؛ بدین معنا که هر جامعه‏اى براى حل مسائل و مشکلات خود ، پاسخى بومى دارد که باید در قالب فضاى فرهنگى خود مورد قضاوت قرار گیرد . از این لحاظ مى‏توان گفت که فمینیست‏هاى اسلامى ، تا حدودى متأثر از نظریات پست مدرنیسم است .

فمینیست‏هاى اسلامى داخل نیز در طرح دیدگاه‏هاى خود ، به نوعى متأثر از جریات خارج هستند ؛ به طورى که مانند پل ارتباطى میان گروه‏هاى فمینیستى خارج کشور با جامعه زنان داخل عمل مى‏کنند .

فمینیست اسلامى ، مرد سالارى را مسئله اساسى زنان در خانواده و اجتماع مى‏دانند ؛ به سمت آرمان‏هاى تساوى طلبانه گام بر مى‏دارند ؛ به تفات‏هاى زن و مرد مسلمان در احکام اسلامى معترفند ؛ مفاهیمى چون اومانیسم ، سکولاریسم ، حقوق بشر و تشابه زن و مرد را با تعابیر متداول جهان غرب تشریح مى‏کنند و سعى دارند با ارائه برداشت‏هاى جدید از آیات قرآن ، قرائتى از دین ارائه دهند که به الگوهاى شناخته شده غرب نزدیک‏تر باشد .
زیرشاخه های فمینیسم اسلامی

۱ . فمینیسم سیاسى : بیش‏تر متفکران غیر مذهبى که گرفتار محدودیت‏هاى دولت اسلامى بودند ، متعلق به فمینیسم سیاسى مى‏باشند . آنان شکست خورده‏هاى نظام سیاسى موجود در ایران هستند که معتقدند باید شکست سیاسى خود را با پیوستن به جنبش‏هاى بین‏المللى جبران کنند .(۲۳) بیش‏تر فعالیت این گروه در خارج از کشور صورت مى‏گیرد . آنان بر این باورند که با قدرت گرفتن اسلام‏گرایان و اصول‏گرایان ، در واقع دستاوردهاى آموزشى و اجتماعى دوران پس از استقلال زائل مى‏شود و زن از حوزه اجتماعى رانده و نقش او به شوهردارى و بچه دارى محدود مى‏شود . از این رو ، تأکید بیش از اندازه بر روابط آزاد زن و مرد ، آزادى زنان و انتقاد از خانواده بر اساس تئورى‏هایى است که نظریه پردازان نظم نوین جهانى براى مهار پدیده بنیاد گرایى اسلامى پیشنهاد کرده‏اند .

۲ . فمینیسم متجددانه : این رویکرد سعى دارد با حفظ ماهیت و ساختار متجددانه فمینیسم ، مسائل و معضلاتى را که دامنگیر زنان مسلمان ایران شده است ، حل و فصل نماید و با تغییر ارزش‏هاى سنتى و پیش فرض‏هاى حاکم بر نگرش به زن ، به این هدف برسد . برخى از این نواندیشان در صدد ارائه فقهى پویا براى زنان هستند که در آن مقتضیات زمان و مکان لحاظ شده باشد . آنان گرچه اجتهاد در فروع و دست‏یابى به نظریات جدید براى حل مسائل موجود در فقه زنان را ضرورى مى‏دانند ، اما آن را کافى نمى‏دانند و معتقدند مشکل ، در نهایت فقط از طریق اجتهاد در مبانى و دست‏یابى به منظرهاى جدید حل خواهد شد .(۲۴)

حامیان فمینیسم متجددانه ، دو گره زیر مى‏باشند :

الف) فمینیسم سکولار ، که الزاماً اعتقادى به اسلام ندارند و سکولاریسم را تنها راه پیشرفت زنان مى‏دانند و رهایى آنان را در تحقق الگوها وارزش‏هاى برآمده از فرهنگ غرب تلقى مى‏کنند ؛ اما از آن‏جا که هیچ تحولى در ایران بدون توجه به مذهب رخ نمى‏دهند نظریه‏هاى فمینیستى خود را در پوشش دین بیان مى‏کنند . آنان در عین اظهار تدین ، از قوانین مدنى و جزایى حاکم در باب مسائل زنان انتقاد مى‏کنند و استفاده ابزارى از دین مى‏نمایند . تکیه بر مباحث حقوقى زنان ، درخواست تشابه حقوق زن و مرد ، نگاه غرب گرایانه به زن و خانواده ، از ویژگى‏هاى این نگرش است . این نگرش به علت نداشتن پشتوانه‏هاى تئوریک ، فاقد بینش لازم براى ارائه طرح‏هاى کلان در زمینه مسائل زنان است . لذا با برخوردهاى سلبى و مخالفت با قانون شخصى و مواد قانونى مربوط به اختلاف دیه ، قصاص و ارث زنان ، خود را در عرصه دفاع از حقوق زنان مطرح ساخته ، براى خود هویتى دست و پا کرده‏اند .

ب) فمینیسم ایرانى – اسلامى ؛ این نگرش به مقتضاى ادله دینى ، تقابل بین زن و مرد را مى‏پذیرد ؛ اما برترى یکى بر دیگرى را نه . این گروه مذهبى که از درون نواندیشان دینى بیرون آمده است ، در واقع ، بخشى از خواسته‏هاى اجتماعى ، سیاسى و فرهنگىِ زن ایرانى را به زبان اسلامى ترجمه کرده اند.
مهم ترین اهداف جنبش فمینیستی
با این که فمینیسم جنبشِ فکرى یکپارچه نیست ، اما همه فمینیست‏ها مى‏کوشند نظریه هایى پدید آورند تا در پرتو آن ، زنان موقعیت خود را بشناسند و براى رهایى خود بکوشند . محققان فمینیستى از این نظر که خواهان پایان ستم بر زنان هستند اشتراک نظر دارند . نظریه‏هاى فمینیستى باید ارزش هایى را مطرح کند که از نظر اخلاقى مطلوب تلقى مى‏شوند ؛ نظریه‏هایى که در ذات خود منسجم باشند ، شواهد موجود آن‏ها تایید کند ، از جامعیت و توانایى تبیین برخوردار باشند ، اما تمامى ایده‏هاى فمینیستىِ موجود بر سر این که چه چیز را مى‏توان شاهد آورد ، چه چیز را باید توضیح داد و کدام توضیح روشن گراست ، اختلاف دارند .
با این حال ، مى‏توان فمینیسم را جنبشى براى دستیابى به حقوق زنان و ایدئولوژى ایى براى دگرگونى جامعه دانست و هدف آن رفع انواع تبعیض و ستم نژادى و طبقاتى از جنس زن مى‏باشد . فمینیسم در مرحله فکر و طرح برنامه ، اهداف زیر را دنبال مى‏کند :

۱ . تلاش براى دریافت حقوق مساوى با مرد
اولین اعتراضات جامعه زنان ، به ویژه زنان کارگر ، به صورت یک حرکت و نهضت فرهنگى ، درخواست کسب دستمزد مساوى با مردان بود . آنان یکدست شدن دستمزدهاى زن و مرد را به عنوان نماد برابرى دو جنس مى‏شناختند . در موج اول ، زنان بر این باور بودند که مى‏توانند در چارچوب جامعه موجود ، موقعیت خود را بهبود بخشند . شعار آنان رهایى و دست‏یابى به حقوق مساوى با مردان بود .(۲۵)

حالت کلى بحث مربوط به حقوق اقتصادى زن در جامعه غرب ، به ویژه با آن همه محدودیت‏هاى شدید اقتصادى و اجتماعى که ریشه در دل تاریخ دارد ، مى‏شود . اربابان کلیسا در طى قرون متمادى ، حق مالکیتى براى زنان قائل نبودند و پس از ازدواج زن ، او را مطیع و خادم ، و مرد را مالک و فرمانرواى او مى‏دانستند . فمینیست از این نگاه ، اعتراض و فریادى است به همه این نابرابرى‏ها ، به ویژه به بى‏عدالتى اقتصادى . تنگ‏نظرى‏هاى اقتصادى در مورد زنان چنان در فرهنگ غرب ریشه دار است که حتى پس از اعتراضات وسیع زنان در سده‏هاى اخیر ، تا امروز ایده برابرى دستمزد زن و مرد هنوز به تحقق نرسیده است .

۲ . تلاش براى نفى تحقیر زنان

از گذشته‏هاى دور ، زنان به دلیل منع از تحصیل و آموزش که از طرف کلیسا اعمال مى‏شد ، در معاملات اقتصادى و ارزش بندى‏هاى اجتماعى ، موجودى فرودست محسوب مى‏شدند . در بسیارى از موارد ، منشأ تضییع حقوقِ زنان ، نوعِ نگرشى بود که زن را جنس دوم مى‏دانست .در آیین زردشت ، زنى که کودک مرده به دنیا مى‏آورد تا سه شبانه روز نمى‏بایست چیزى را لمس مى‏کرد و پس از آن ، باید خود را با ادرار گاو شست‏وشو مى‏داد و مقدارى از آن را مى‏خورد تا پاک شود .(۲۶)

در آیین یهود ، پیکره حوّا را سرچشمه همه دردهاى بى‏درمان و اندوه‏هاى جانگداز بشریت معرفى مى‏کردند و اعتقاد داشتند زن نزد خدا ، ذلیل و در آفرینش ، ناقص و در پاداش ، زیانکار است . زن ، مطیع محض شوهر بود . اختیار ازدواج با اولیاى دختر بود و طلاق فقط روى میل و هوس مرد صورت مى‏گرفت و اولاد اناث به فروش مى‏رفت .(۲۷)

در آیین مسیحیت ، تنها مریم علیهاالسلام را انسان داراى روح جاوید مى‏دانستند و بقیه زنان را برزخ میان انسان و حیوان محسوب مى‏کردند . کشیشان در مجمع دینى فرانسه ، در سال ۵۸۶ میلادى ، پس از بحث‏هاى زیادى که درباره ماهیت زن نمودند ، گفتند زن انسان است اما براى خدمت مردان آفریده شده است .(۲۸)
زن از پدر و شوهر ارث نمى‏برد . زن فقط براى زاییدن و پرورش فرزند و اداره خانه مفید بود .

در بیش‏تر نقاط آفریقا ، ساختن عمارت ، بافتن حصیر ، شخم زدن و آبیارى زمین از مشاغل زنان به شمار مى‏رفت . بیش‏تر فرزندان به صحبت‏هاى مادر اهمیتى نمى‏دادند و براى کوچک‏ترین مسئله ، مادر را تا حد مرگ کتک مى‏زدند . عجیب‏تر این است که زن ، این وضعیت را عادلانه مى‏دانست .(۲۹)

۳ . تاکید بر عدم تقابل میان زن و مرد

از جمله اهداف فمینیسم ، آن است که اصل تقابل زن و مرد را از بین ببرد ، یعنى تلاش دارد زن و مرد را به مثابه انسان واحد مورد مطالعه قرار دهد ، نه به عنوان دو جنس متقابل .از این منظر مى‏توان فمینیسم را جریانى(۳۰) ضد مردگرایانه قلمداد نمود که معتقد است نباید موضع‏گیرى صریحى راجع به زن صورت گیرد چون موجب دامن زدن به تقابل بین زن و مرد مى‏شود و این نقض غرض خواهد بود .نفى تقابل بین زن و مرد غیر از ادعاى تساوى حقوق زن و مرد است ؛ زیرا در این نگرش حتى اگر زن به حقوق اجتماعى برابر با مرد هم برسد هیچ تأثیرى به حال فمینیسم ضد مردگرایانه ندارد . طرفداران نظریه عدم تقابل ، معتقدند هر

انسانى قابلیت‏هاى «دو جنس» را دارد ؛ یعنى ویژگى‏هاى مذکر و مونث در هر انسانى وجود دارد . این نظر ، کاملاً با عقل سلیم مخالف است ؛ زیرا در بیش‏تر فرهنگ‏ها ، تقابل دو جنس ، هنجارى پذیرفته شده تلقى مى‏شود و انسان موجودى تک جنسى است ؛ یعنى هر مردى فقط صفات مردانه دارد و هر زنى فقط

صفات زنانه .آنان معتقدند الگوهاى ارزشى و رفتارىِ متمایز میان زن و مرد باید متحول شود و انسانى بودن به جاى زن و مرد بودن هدف فرایند جامعه‏پذیرى قرار گیرد . به عبارتى ، مى‏گویند زن و مرد با هم شباهت پیدا کنند ؛ در حالى که این شباهت به طور یکسان و برابر ، از خصوصیات زنانه و مردانه بهره نگرفته ، بلکه از آن‏جا که فرهنگ مردسالارانه ، فرهنگ برتر است بیش‏تر این زنان هستند که شبیه مردان شده‏اند . نتیجه این نگرش بسیار وحشتناک است و نظام خانواده و به تبع آن ، نظام اجتماعى را متزلزل مى‏کند . پدیده‏هایى مثل همجنس بازى ، دو جنس‏گرایى و گسست پیوندهاى خانوادگى ، از جمله پیامدهاى این نظریه است .

۴ . تاکید بر عدم برترى مرد بر زن

از دیگر اهداف فمینیسم ، اصل عدمِ برترى مرد بر زن است ، که نگرشى است منطقى‏تر از سایر اهداف فمینیستى ؛ چون قائل به اصل تقابل بین زن و مرد هستند و حداقل ، زن و مرد را از ناحیه آناتومى متفاوت مى‏دانند .این نگرش آنان متأثر از دیدگاه‏هاى پست مدرن است که معتقد است در هویت زنانه ، چه از نظر زیستى و چه از نظر اجتماعى ، قابلیت مثبتى وجود دارد که نقش مادرى ، ظرفیت پرورش دهندگى و حس مسئولیت زنان را افزایش مى‏دهد . از این رو آنان کلیّتِ نظام خانواده را انکار نمى‏کنند ؛ اما در عین حال ، خواهان نقش مساوى زن و مرد در وظایف و مسئولیت‏هاى خانوادگى و اجتماعى هستند .

۵ . تلاش براى کسب برابرى حقوقى

کژ اندیشى و دید ظالمانه کلیسا و سیاستمداران غرب سبب شد تضییع حقوق منطقى زنان و تثبیت محرومیت‏هاى آنان ، صورت قانونى بگیرد . بود ، اوج این تبعیض‏ها در مسائل خانواده ـ از قبیل ازدواج ، طلاق و نفقه ـ نمود بیش‏ترى داشت . به همین دلیل ، اعتراض تجمعات زنان به این رویه معمول ، سابقه‏اى طولانى دارد .از زمان ظهور سیمون دوبوار و طرح نظریه مساوات زن و مرد ـ که در چارچوب مکتب فلسفى اگزسیتانسیالیسم مطرح شد ـ تشریح علمى و فیزیولوژیک براى اثبات برابرى دو جنس به یارى طلبیده شد .مهمترین مطالبات این دیدگاه را مى‏توان در ۸ خواسته بیان کرد :

۱ . حق رأى زنان ؛
۲ . حذف روسپیگرى ؛
۳ . به رسمیت شناختن حقوق کودکان تک والدینى ؛
۴ . آزادى سقط جنین ؛
۵ . حق داشتن فرزند از مرد دلخواه ؛
۶ . به رسمیت شناختن آزادى لذت در مسائل جنسى ؛
۷ . کشیش شدن زنان ؛
۸) به رسمیت شناختن هم جنس گرایى .

برخى از درخواست‏هاى فمینیستى با ادیان الهى و نظام خانواده از تعارض بود . از این‏رو ، خواسته‏هاى آنان از همان ابتدا ، با اعتراضات زیادى مواجه گردید . در ابتدا ، لازم است برداشت فمینیست‏هاى اسلامى را از جریان فمینیسم بیان کنیم .به اعتقاد آنان ، فمینیسم یک نهضت اجتماعى برابرى طلبانه براى زنان است ؛ نه یک جریان ایدئولوژیک ؛ و از آن‏جا که فمینیسم فاقد گرایشات ایدئولوژیک نیست ، مى‏توان با حفظ هویت اسلامى هم فمینیسم بود و هم از حقوق و آزادى‏هاى زنان دفاع کرد .آنان ، فمینیسم غربى را مورد انتقاد قرار مى‏دهند و با تاکید بر خانواده ، به انتقاد از فردگرایى افراطى فمینیست غربى پرداختند و ارائه راهبردهاى واحد براى تمامى زنان جهان را ، با توجه به شرایط فرهنگى و منطقه‏اى ، غیر ممکن دانستند .

 

فمینیسم اسلامى مى‏کوشد تا در چارچوب آموزه‏هاى دینى ، به دفاع از حقوق زنان بپردازد . برخى ، فمینیسم اسلامى را به روش‏ها و رفتارهایى در زمینه مساوات و عدالت جنسى در قالب ارزش‏هاى اسلامى تفسیر کرده‏اند .به طور کلى ، طرفداران فمینیسم اسلامى ، به ویژه فمینیست‏هاى خارج از کشور ، به دین قائل به جدایى دین از سیاست هستند برخى از آنان به صراحت به جدایى دین از سیاست اشاره نکرده‏اند ، اما به قرائتى نواندیشانه از دین پرداخته‏اند که هم سویى با فرهنگ جدید را تا حدود زیادى تضمین نماید . قرائت آنان از دین ، امور اجتماعى را جایگاه جولان عقلا و امرى عرفى مى‏داند .

از این‏جا مى‏توان نتیجه گرفت که پسوند اسلامى پس از نام فمینیسم ، قیدى چندان محدود کننده در محتوا نیست ؛ یعنى اسلامى بودن فمینیسم به معناى آن نیست که نحله‏هاى فمینیستى همه آرمان‏ها و راه کارهاى خود را از اسلام گرفته است ، بلکه نشانگر پى‏گیرى اهداف فمینیستى که آرمان‏هاى فمینیستى و راه‏کارهاى مورد نظر خود را با ادبیاتى کم و بیش دینى پى مى‏گیرد ، نه آن که دین را پالایشگاه اندیشه بشرى بداند . این طیف که تصریح به سکولاریسم

نمى‏کنند ، تحول در احکام شریعت را لازمه پویایى مى‏دانند و معتقدند باید نگاه خود را از احکام شرعى به اهداف دینى معطوف بداریم و بر اساس آن ، به تفسیر مجدد آموزه‏هاى دینى بپردازیم .

تساوى مورد نظر فمینیست‏هاى اسلامى ، دقیقاً همان مفهوم تشابه و برابرى است . آنان در موضع‏گیرى خود ، براى برداشتن مرزهاى جنسیتى گام برمى‏دارند . یعنى تساوى به همان معنایى که میان دو انسان از یک جنس مطرح است ، باید به همان معنا براى زن و مرد مطرح شود . برخى فمینیست‏هاى اسلامى تصریح کرده‏اند که تفاوت‏هاى تکوینى میان زن و مرد نباید به تفاوت‏هاى تشریعى و حقوقى میان آنان منجر شود .(۳۱)

باید گفت تساوى به معناى بالا ، نه تنها پایگاه دینى ندارد ، بلکه بر خلاف آموزه‏هاى روشن دینى است . آن‏چه دین بر آن اصرار دارد ، اقامه عدل است و این‏که زن مثل مرد ، انسانى است که استعداد برخوردارى از کمالات انسانى را داراست . خداوند بر اساس حکمت ، براى سامان دهى به امور اجتماعى ، تفاوت‏هایى را براى زن و مرد ، طبق آفرینش در نظر گرفته است و انتظارات مختلفى از این دو جنس دارد . بر این اساس ، خداوند تکالیف مختلفى براى آن دو لحاظ کرده است . به هر حال ، آن‏چه مى‏توان از پایگاه دینى بر آن صحه گذاشت ، تناسب و تعادل است ؛ نه تشابه .

فمینیست‏هاى اسلامى داخل کشور ، خواهان زن‏سالارى یا تشابه در تمام عرصه‏ها نیستند . به همین دلیل ، آنان بر موقعیت والاى زن در خانه تاکید کرده‏اند . به عقیده آنان ، هدف جنبش زنان باید تقریب نقش‏ها و ارج گذارى برابر به وظایف متفاوت زن و مرد باشد .(۳۲)

آزادى ، مفهومى است که بیش‏تر فمینیست‏هاى اسلامىِ تندرو به آن پاى مى‏فشارند . از نظر آنان ، آزادى پیوندى عمیق با فردگرایى به مفهوم غربى دارد و برآمده از فرهنگ لیبرالى غرب است . در این دیدگاه ، انسان‏ها آزادند آن‏چه را متمایل‏اند انجام دهند تا جایى که آزادى دیگران خدشه‏دار نکند ؛ اما تأکید

فمینیست‏هاى اسلامى بر حفظ ارزش‏هاى معنوى ، آنان را از دیدگاه‏هاى لیبرالیستى جدا مى‏کند . از نظر آنان ، خروج زن از خانه به اذن شوهر ، هم به دلیل محدود کردن آزادى زن ، مردود است و هم به دلیل آن که بر اساس جنسیت و تبعیض گونه است .(۳۳)بحث آزادى را در میان فمینیست‏هاى داخلى ، بیش‏تر از نگا

ه آنان به حجاب اختیارى و ضرورت اصلاح روابط خانوادگى مى‏توان شناخت والا در بحث تئوریک ، آنان به مفهوم درستى از آزادى نپرداخته‏اند .به نظر ما ، احکامى که به ظاهر محدود کننده به نظر مى‏رسند ، در واقع در پى توسعه آزادى‏هاى بشرى است . مثلا حجاب یکى از راه‏هایى است که اندیشه‏ها را از غرق شدن در موانع رشد باز مى‏دارد و آن را درگیرِ مسائل اصلى جامعه مى‏کند .

فمینیست اسلامى ، بر حفظ خانواده و نقش مادرى و همسرى زن در آن ، تاکید مى‏ورزد و به همین دلیل ، مخالفت خود را با همجنس‏گرایى اعلام مى‏دارد . از این نگاه نهاد خانواده و مادرى در ذات خود مشکل‏زا نیست . طرفداران این نظر از خانواده سنتى که مبتنى بر سلسله مراتب و سرپرستى مرد است ، انتقاد مى‏کنند . آرمان آنان خانواده‏اى بر اساس برابرى نقش‏ها و نفى سرپرستى مرد است . آنان دمکراسى در خانواده را جایگزین مناسبى براى سرپرستى مرد مى‏دانند .
نقد فمینیسم اسلامی

فمینیسم ، حتى در بهترین نوع برداشت (فمینیسم اسلامى) ، در موارد زیادى با اصول اسلامى همخوانى ندارد و از نظر جامعه ما مطرود است .مشکل زنان در جوامع اسلامى ، به ویژه ایران ، از یک طرف به فرهنگ اجتماعى و سنت ناصواب و عدم اجراى صحیح قوانینى اسلام بر مى‏گردد و از سوى دیگر ، به سبب عدم شناخت زنان از حقوق اجتماعى و اسلامى خودشان است . زنان به دلیل این که ابزار و امکانات لازم براى اجراى قوانین را در دست ندارند ، دچار محرومیت و ظلم مى‏گردند . این بدین معنا نیست که زن مسلمان براى احقاق حقوق خود به فمینیسم پناه ببرد ؛ چون اسلام از نظر محتوا و اصول ، غنى است و براى حفظ و صیانت زن ، نیازى به فمینیسم نمى‏بیند .

فمینیسم ، حتى فمینیسم اسلامى ، با وضعیت اعتقادى و فرهنگى زن مسلمان سنخیتى ندارد و نمى‏تواند به دفاع از حقوق آنان بپردازد . فمینیست‏هاى اسلامى بجاى کشف و حل مسائل و معضلات جامعه زنان ، به دنبال مسئله‏سازى و ایجاد شبهه براى زن مسلمان هستند .
فمینیسم اسلامى به عنوان یک جنبش ، به طور کلى از دو ناحیه رنج مى‏برد و نمى‏تواند پاسخ‏گوى نیازمندى‏هاى زنان مسلمان باشد : ۱ . از لحاظ بینش و ایدئولوژى و بنیه علمى ضعیف است ؛ ۲ . از یک مکانیسم مناسب براى موضع‏شناسى مسائل جدید محروم است . از این رو یا فقط به ذکر کلیات اکتفا مى‏کند یا به طور منفعلانه ، سخنان دیگران را تکرار مى‏کند .

گرایش عمومى طرفداران فمینیسم اسلامى ، به ویژه در ایران ، حاکى از آن است که بیش‏تر آنان از شرایط اجتماعى ، اقتصادى و فرهنگى ایران و گروه‏هاى متعدد زنان ، شناخت درستى ندارند . فمینیست‏هاى اسلامى که با شعار دفاع از حقوق زن مسلمان ، به میدان آمده‏اند باید متوجه باشند که در بررسى مسائل حقوقى زنان ، طرح مسائل و مشکلات آنان ، چاره جویى و حل آنها ، نباید خرده فرهنگ‏هاى قومى ، زبانى و مذهبى را نادیده بگیرند . درست است که فمینیسم به عنوان یک پدیده ، در جوامع اسلامى ، کم و بیش ظهور کرده و توانسته است تا حدودى دیدگاه جامعه را نسبت به مسائل زنان به خود معطوف سازد ؛ اما باید توجه کرد که دامنه این فعالیت‏ها تا آن‏جا نتیجه‏بخش خواهد بود که به بافت مذهبى و اعتقادى جامعه آسیبى نرساند . از آن‏جا که فمینیسم اسلامى ، از لحاظ بینش و پشتوانه علمى ، وابسته به غرب است و به وسیله روشنفکران غربى طرح‏ریزى شده است ، بعید به نظر مى‏رسد که بتواند در جوامع اسلامى نتیجه بگیرد .

فمینیسم و اسلام دو قطب مخالفند و از تلفیق آنها ، هرگز فمینیسم اسلامى به وجود نمى‏آید .

بسیارى از فمینیست‏هاى اسلامى تفاوت‏هاى بیولوژیک زن و مرد را طبیعى مى‏دانند و تأثیر این تفاوت‏ها را در برخى موارد مى‏پذیرند (مثل مرخصى زایمان) . آنان باید به تأثیر این تفاوت‏ها در سایر موارد نیز توجه بکنند و این همان پذیرش تناسب میان تکوین و تشریع است . از این رو ، حذف دین از اجتماع بشرى ، لغو است . دخالت دین در عرصه زندگى بشر مسئله‏اى نیست که هیچ خردمند دین آشنایى با آن مخالف باشد ؛ چون اصلاح جامعه در صلاح و سعادت او نیز موثر است . از آن‏جا که میان دنیا و آخرت پیوند محکمى برقرار است ، امور اجتماعى نیز در محدوده دخالت شریعت قرار مى‏گیرد . بنابراین ، تفکیک میان دین سالارى و دین مدارى که از اصول فکرى فمینیست‏هاى اسلامى مى‏باشد ، کاملاً مطرود است .

زن از دیدگاه اسلام

۱ . زن و مرد ، دو موجود تکویناً متفاوت : خداوند متعال از جنبه‏هاى تکوینى و تشریعى شرایطى ، را به وجود آورده است تا زن و مرد ، هر کدام متناسب با ظرفیت خود راه کمال را بپیمانید . اشتراک در خلقت باعث نمى‏شود وظایف آن دو کاملاً شبیه هم باشد . یعنى راه رسیدن به کمال براى مرد یک سرى از اعمال است و براى زن یک سرى دیگر ؛ چنان‏چه پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله جهاد مردان را ، بذل جان و مال مى‏دانند و جهاد زنان را خوب شوهردارى .پس تفاوت در وظایف و نقش‏ها نمى‏تواند ملاک براى ارزش گذارى زن و مرد باشد . از طرفى ، وجود این تفاوت‏ها زمینه ساز درک متقابل ، تمایل دو طرفه و هماهنگى بین زن و مرد را فراهم مى‏آورد . تکالیف الهى که شرط آن داشتن آگاهى ، قدرت و اختیار است به همه انسان‏ها تعلق مى‏گیرد ؛ اما نوع تکالیف به تفاوت‏هاى جنسیتى زن و مرد باز مى‏گردد ؛ همان تفاوت‏هایى که دست تکوین در نهاد زن و مرد به ودیعه گذاشته است .

۲ . زن و مرد ، هر دو انسانند : در طول تاریخ غرب ، زن از شخصیت و جایگاه انسانى برخوردار نبوده است . در یونان ، زنان را پلیدتر از حیوانات و از سلاله شیاطین مى‏دانستند . سقراط وجود زن را بزرگ‏ترین منشأ انحطاط بشریت مى‏دانست . به اعتقاد یهود و مسیحیت ، حوا عامل گناه اولیه آدم علیه‏السلام و مسئول خروج او از بهشت بود .
اسلام زن را مثل مرد مى‏داند که از سه خصیصه مهم : اختیار ، مسئولیت‏پذیرى و کمال‏خواهى ، برخوردار است . قرآن از زنانى صحبت مى‏کند که قرین فرشتگان و هم‏کلام آنها ، مورد توجه پیامبران و مقدّم بر بسیارى از آنان و کوثرى از ناحیه خدا هستند و این نمایانگر شخصیت والاى زن است .

۳ . زن و مرد از یک جنسند : غربى‏ها ، اسلام را متهم مى‏کنند که زن را جنس دوم و فروتر از مرد مى‏داند . آنان مى‏گویند ادیان الهى ، آفرینش حوا را بعد از خلقت آدم علیه‏السلام و از دنده چپ او مى‏دانند .
از دیدگاه اسلام ، هدف خلقت تنها عبودیت و تقرب به خدا است و زن و مرد براى رسیدن به این هدف خلق شده‏اند و از این نظر هیچ فرقى با هم ندارند و از یک جنسند . خلقت حوا بعد از حضرت آدم علیه‏السلام معیار فرودستى زن نیست ، چون ترتّبِ خلقت زن بر مرد از نوع ترتّب زمانى است ، نه ترتّب واقعى و تکوینى . بر فرض که زن از دنده چپ مرد آفریده شده باشد ، باز این دلیل بر فرودستى زن نیست ؛ چون مى‏توان گفت
این امر دلیل بر برترى زن است ؛ زیرا آدم از خاک که عنصرى بى روح و پست بود خلق شد ، اما حوا از موجودى داراى روح و کامل .

۴ . زن و مرد ، دو موجود مکمل : تمایز ویژگى‏هاى زن و مرد از لطایف شگرف جهان هستى است . زن و مرد ، هر دو موجودى اجتماعى و خواهان ارتباط با دیگران هستند ؛ تا در سایه این ارتباط ، به انجام وظایف و برآورده کردن خواسته‏هاى خود بپردازند و در نهایت ، به کمال برسند . در فرهنگ اسلامى ، هر یک از افراد جامعه ، کمال خود را در کمال افراد دیگر اجتماع مى‏داند . به همین منظور ، اسلام براى ایجاد جامعه‏اى
پویا ، بر لزوم هماهنگى و مودت متقابل در روابط ، به ویژه روابط زن و مرد ، تأکید نموده است .
نقد فمینیسم
تنوع گرایشات فمینیستى و تفاوت‏هاى فکرى آنان با یکدیگر ، گویاى این حقیقت است که فمینیسم تنها مى‏تواند نهضتى اجتماعى در باب دفاع از حقوق زنان باشد ، نه یک مکتب با ایدئولوژى مشخص ؛ البته با دقت در آرمان‏ها و اهداف هر یک از نحله‏هاى فمینیستى ، مى‏توان اشتراکاتى در بین آنها یافت .از آن‏جا که نهضت فمینیسم برآمده از متن رنسانس و مبتنى بر جهان بینى غرب است ، انسان را مصدر تشریع و بى نیاز از وحى مى‏داند . از این رو ، در هیچ یک از گرایشات فمینیستى اعتقاد به وحى و حاکمیت دین در نظام اجتماع بشرى وجود ندارد ؛ حتى در میان برخى گروه‏هاى فمینیستى ، عقایدى مطرح میشود که در قالب هیچ دین و مذهبى قابل طرح نیست ؛ مثل به رسمیت شناختن همجنس گرایى و حق سقط جنین . از مجموع این مطالب مى‏توان این نتیجه را گرفت که فمینیست ، نهضتى اومانیستى و انسان مدار است .از جمله اشتراکات نحله‏هاى فمینیستى ، اعتقاد به تشابه و همسانى در حقوق ، امکانات و فرصت‏ها مى‏باشد . از آن‏جا که یکى از اصول جهان‏بینى غرب ، توسعه در رفاه ، و امور مادى است ، هدف تمام فمینیست‏ها ایجاد جامعه‏اى است که در آن ، تفاوت‏گذارى بر اساس جنسیت جاى خود را به تشابه بدهد ؛ تا آرمان برابرى و استفاده از رفاه مادى تحقق یابد . جامعه مطلوب از نظر آنها جامعه‏اى است که تفاوت‏ها در نقش‏ها با تساوى در همه عرصه‏ها و فعالیت‏ها تعویض گردند و در صحنه فعالیت‏هاى اجتماعى ، زن و مرد به طور مساوى نقش بازى کنند ؛ بدون این که احساسات روحیات ، استعدادها و توانایى‏هاى فکرى و جسمى آنان تأثیرى در ایفاى نقش‏هاى اجتماعى داشته باشد . در این راستا ، فمینیسم توانست زنان را از محیط خانواده به صحنه اجتماع بکشاند و آنان را در موقعیت به ظاهر برابر در محیط کار و دانش قرار دهد ؛ اما نقش‏هاى اصلى و ذاتى زن همچون مادرى و همسرى را نادیده گرفت و سبب شد زن احترام مادرى و کانون گرم خانوادگى را ـ که مهم‏ترین ابزار زن براى مشارکت اجتماعى و تأثیر گذارى بر اعضاى خانواده بود ـ از دست بدهد .
در غرب ، زن به امید رسیدن به استقلال اقتصادى و قدرت ، دنبال فمینیسم به راه افتاد ؛ اما در واقعیت ، آن‏چه نصیبش شد جز سرخوردگى اجتماعى و از دست رفتن هویت انسانى او چیز دیگرى نبود .
نیکلاس دیویدسن در این‏باره توصیف زیبایى دارد : «گرچه پیش از این ، گاه با زن به مثابه کالاى جنسى رفتار مى‏شد ؛ اما امروزه زن ، اساساً اعتبار جنسیت خود را از دست داده است و اگر پیش از این عامل اصلى بى‏ارزش نمودن زنان ، مردان بود ؛ امروزه خودشان این کار را انجام مى‏دهند . اگر دشمن قدیمى او ،

اصالت مسائل جنسى بود ، دشمن امروز او اصالت عدم جنسیت و برابرى با مردم است» .(۳۴)اسلام قائل به تساوى زن و مرد در ذات و تفاوت در وظیفه است . آیات فراوانى از قرآن کریم بر تساوى زن و مرد در ذات دلالت مى‏کند . به لحاظ این تساوى در ذات ، تساوى در تکلیف هم نتیجه گرفته مى‏شود .از آن‏جا که زن و مرد از لحاظ روحیات و عواطف متفاوتند ، کارکردهاى مختلف اجتماعى دارند . به عبارت دیگر ، با تفاوت در قابلیت‏ها و نقش‏ها ، حقوق اجتماعى نیز تغییر مى‏کند . بیش‏تر فمینیست‏ها به برابرى جنس مذکر و مونث قائل هستند و هر گونه تفاوتى را رد مى‏کنند . از نظر اسلام ، جامعه آرمانى ، یک جامعه دو جنسیتى است که

زن و مرد نه تنها در اوصاف تکوینى و در خلقیات تا حدودى از هم متمایز باشند ، بلکه در عملکردها هم گاه رفتارهاى مشترک و گاه عملکردهاى متمایزى از خود نشان دهند . از این رو ، اگر مراد از تساوى زن و مرد در حقوق و کارکردهاى اجتماعى ، تشابه در موارد ذکر شده باشد ؛ اسلام نه تنها آن را تأیید نمى‏کند ، بلکه این رویه را براى هیچ یک از دو جنس مفید نمى‏داند .برخى فمینیست‏ها صفات زنانه را صفات برتر مى‏دانند . اعتقاد به این برترى در صفات التزام به این مطلب

است که زن و مرد در طبیعت خود صفاتى منحصر به فرد دارند و این همان مطلبى است که فمینیست‏ها از التزام به آن طفره مى‏روند . از آن طرف ، فمینیست‏ها برخى روحیات زنانه ، از جمله اطاعت و هماهنگى با مرد ، را از ویژگى‏هاى منفى مى‏دانند که جامعه مردسالار به زن تحمیل کرده است ؛ اما باید پرسید وقتى پذیرفتیم که ویژگى‏هاى زنانه و مردانه تحت تأثیر نظام مردسالار رشد یافته‏اند ، چرا یکى از ایندو ویژگى برتر باشد؟(۳۵)بر اساس اعتقادات اسلامى ، صفات

مردانه و زنانه آن‏جا که ریشه در طبیعت هر یک از دو جنس دارد . صفاتى لازم براى انجام مسئولیت‏هاى ویژه است که نمى‏توان هیچ کدام را منفى یا مثبت و برتر از دیگرى دانست . این صفات آن‏گاه شکل منفى بخود مى‏گیرد که نابه‏جا به کار گرفته شوند .

فمینیست‏ها ، عامل ستم به زنان و فرودستى آنان را مردان مى‏دانند . فمینیست‏هاى رادیکال مرد را به دلیل مرد بودن و برخوردارى از صفات بیولوژیک خاص ، عامل ستمگرى جنسى مى‏دانند و معتقدند تفاوت جنسى ، عامل ستمگرى جنس غالب در طول تاریخ بوده است .از آن طرف ، گروهى از زن گرایان تمامى نهادهاى اجتماعى را مبتنى بر ستمگرى مى‏دانند و بر این باورند که در گروه‏هاى سنتى ، قومى ، جنسى ، مذهبى و نژادى ، رشته پیوسته‏اى از ستم و انقیاد را مى‏توان تشخیص داد .تاکید بر استقلال زنان و دشمنى با مرد ، قبل از آن که سبب احقاق حقى براى زنان شود ، سبب گسترش تضاد میان دو جنس خواهد شد و زنان را از توجه به عوامل اصلى عقب ماندگى خود ، که همانا حاکمیت اخلاق مادى و روح سرمایه دارى است ، باز مى‏دارد . در وراى این کشمکش‏ها ، سیاستمداران و صاحبان ثروت بیش‏ترین استفاده را مى‏کنند و مردم را عملاً از تعیین سرنوشتشان بازمى‏دارند.

مکتب متعالى اسلام ، خلقت را حکیمانه و وجود تفاوت‏ها را زمینه‏ساز تفاهم و آرامش مى‏داند در بینش اسلامى هر گونه ارتباط میان افراد که نتیجه آن تفاوت در بهره‏ورى‏ها است ، ظالمانه ارزیابى نمى‏شود . استعدادهاى مختلف انسان‏ها که سبب مسخر شدن افراد توسط یکدیگر و در نتیجه ، تفاوت در سطح معیشت مى‏شود تا آن‏جا که حقوق واقعى افراد را پایمال نکنند و مخالف فطرت نباشد پذیرفته شده است .عامل اصلى ظلم به زنان و فرودستى آنها چیست؟ از بررسى مسائل تاریخى و دینى مى‏توان به چند عامل مهم در تحلیل علت فرودستى زنان یاد کرد :
۱ . محروم بودن زنان از خودشناسى ؛
۲ . محروم بودن زنان از شیوه مطلوبِ زندگى ؛
۳ . تعصب مردان ؛
۴ . مردسالارى و بى‏عدالتى مردان نسبت به زنان ؛
۵ . اعتقاد مردان به عدم توانایى‏هاى جسمى و فکرى زنان در انجام مسئولیت‏هاى اجتماعى ؛
۶ . نادانى و خودپسندىِ مردان
اسلام راه رفع ظلم به زنان را در مبارزه سیاسى با جنس مذکر ، تحولات اقتصادى ، مبارزه طبقاتى و انقلاب در قوانین و آموزش را نمى‏داند ؛ بلکه اصلاح در ذهنیت‏ها را قدم اول در راه رفع ستم بر زنان مى‏داند . آن‏گاه با اصلاحات فرهنگى ، زمینه آشنایى زن و مرد را با شخصیت واقعى وکرامت‏هاى انسانى خود فراهم مى‏کند . در مرحله بعدى ، مى‏باید در روابط اجتماعى زن و مرد به محوریت اخلاق و معنویت توجه نمود ؛ ارزش‏ها و ویژگى‏هاى زنانه و مردانه را باید به رسمیت شناخت ، تا انتظارات از آن دو معقول و واقع‏بینانه باشد ؛ قوانین حقوقى روشنى بر اساس آموزه‏هاى دینى و متناسب با شرایط اجتماعى تدوین نمود و یک نظام اجرایى قدرتمند(حکومت اسلامى) تأسیس کرد .

منشور حقوق و مسؤلیت ‌ های زنان در نظام جمهوری اسلامی ایران

زنان مسلمان و چالشهای پیش رو در انسجام اسلامی، مادری و زیر ساختهای انسجام اسلامی، نقش زنان مسلمان در مدیریت بحرانهای اجتماعی و ملی، عوامل و موانع الگوسازی و الگوپذیری از زنان نمونه اسلام، چشم اندازی بر نظریه پردازیها برای نقش اجتماعی زنان با رویکرد تحلیلی از جمله محورهای فرعی پیش بینی شده‌ای هستند که به واسطه آنها نقش زن در انسجام اسلامی مورد بررسی قرار می گیرد .
بررسی رسانه و مطبوعات زنان در اتحاد ملی و انسجام اسلامی، فعالیتهای سیاسی زنان و انسجام اسلامی، نقش پنهان زنان در اتحاد ملی، حجاب جنبه ها و جلوه ها در حضور ملی و شأن اجتماعی و سیاسی زنان از دیدگاه امام خمینی (ره) نیز برخی دیگر از محورها برای بررسی و دستیابی به جایگاه زنان مسلمان در اتحاد ملی و انسجام اسلامی هستند .

مصوب پانصد و چهل و ششمین جلسه مورخ ۳۱/۰۶/۱۳۸۳ شورای عالی انقلاب فرهنگی

تاریخ ابلاغ: ۰۳/۰۸/۱۳۸۳ شماره ابلاغ: ۴۳۸۰/دش
شرح:
شورای عالی انقلاب فرهنگی در جلسه ۵۴۶ مورخ ۳۱/۶/۸۳ به پیشنهاد شورای فرهنگی و اجتماعی زنان (نامه شماره ۱۲۵۹/ش ز
مورخ ۱۲/۵/۸۳ ) منشور حقوق و مسؤلیت‌های زنان در نظام جمهوری اسلامی ایران را به این شرح تصویب کرد:
مقدمه:
منشور حقوق و مسؤلیت‌های زنان در نظام جمهوری اسلامی ایران با الهام از شریعت جامع اسلام و نظام حقوقی آن و با تکیه بر شناخت و ایمان به خداوند متعال و با هدف تبیین نظام‌مند حقوق و مسؤلیت‌های زنان در عرصه‌های حقوق فردی، اجتماعی و خانوادگی تدوین گردیده است. این منشور اهتمام بر تبیین حقوق و تکالیف زنان در اسلام داشته و مبتنی بر قانون اساسی، اندیشه‌های والای بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران و رهبر معظم انقلاب و با بهره‌گیری از سند چشم‌انداز ۲۰ ساله و سیاست‌های کلی نظام و با لحاظ قوانین موجود و خلأها و کاستی‌های آن و به منظور تحقق عدالت و انصاف در جامعه زنان مسلمان می‌باشد. این منشور با دیدی جامع و فراگیر تنظیم گردیده لذا مشتمل بر حقوق و تکالیف امضایی، تأسیسی و حقوق حمایتی و نیز حقوق مشترک بین همه انسانها است.
ماده واحده:
منشور حقوق و مسؤلیت‌های زنان در نظام جمهوری اسلامی ایران بر اساس بندهای ۱ و ۱۸ وظایـف شـورای عـالی انقـلاب فـرهنـگی بـه عنـوان یـک سنـد مرجـع در سیاستگذاری در امور فرهنگی و اجتماعی در ۳ بخش و ۵ فصل و ۱۴۸ بند در جلسه شماره ۵۴۶ مورخ ۳۱/۶/۸۳ شورای عالی انقلاب فرهنگی تصویب شد و کلیه دستگاه‌های ذی‌ربط مکلفند برحسب وظایف دستگاهی و سازمانی جهت سیاستگذاری، اتخاذ تدابیر قانونی، تصمیمات و برنامه‌ریزی راجع به زنان، قواعد و اصول مندرج در این منشور را رعایت نمایند. این منشور مبنای معرفی و تبیین جایگاه زن در نظام جمهوری اسلامی ایران در مجامع بین‌المللی نیز قرار می‌گیرد.
تبصره: شورای فرهنگی و اجتماعی زنان مکلف است هر دو سال یکبار پس از تصویب این منشور، نسبت به ارزیابی وضعیت زنان ایران اقدام نموده و گزارش ارزیابی درخصوص پیشرفت‌های موجود در راستای تحقق آن و همچنین موارد نقض حقوق زنان را به شورای عالی انقلاب فرهنگی منعکس نماید.
منشور حقوق و مسؤلیت‌های زنان در نظام جمهوری اسلامی ایران
نکاتی چند درخصوص منشور:
۱ـ در این منشور حق به معنای توانایی، امتیاز و مصونیت است و مسئولیت به معنای تکالیفی است که زن نسبت به دیگران بر عهده دارد.
۲ـ در مواردی که تکالیفی متوجه افراد جامعه بوده و زنان از ثمره انجام آن تکالیف برخوردار می‌شوند، آن تکلیف به‌صورت حق زنان ذکر شده و از بیان مستقیم مسؤلیت‌های دیگران نسبت به زنان خودداری شده است.

  راهنمای خرید:
  • لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.