فایل ورد کامل مقاله امام خمینی در پنج حوزه معرفت سیاسی؛ تحلیل اندیشههای فقهی، فلسفی و اجتماعی در عرصه سیاست
توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد
فایل ورد کامل مقاله امام خمینی در پنج حوزه معرفت سیاسی؛ تحلیل اندیشههای فقهی، فلسفی و اجتماعی در عرصه سیاست دارای ۸۱ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد فایل ورد کامل مقاله امام خمینی در پنج حوزه معرفت سیاسی؛ تحلیل اندیشههای فقهی، فلسفی و اجتماعی در عرصه سیاست کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی فایل ورد کامل مقاله امام خمینی در پنج حوزه معرفت سیاسی؛ تحلیل اندیشههای فقهی، فلسفی و اجتماعی در عرصه سیاست،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن فایل ورد کامل مقاله امام خمینی در پنج حوزه معرفت سیاسی؛ تحلیل اندیشههای فقهی، فلسفی و اجتماعی در عرصه سیاست :
“و ضرب الله مثلا قریه کانت آمنه مطمئنه یاتیها رزقها رغدا من کل مکان فکفرت بانعم الله فاذاقها الله لباس الجوع و الخوف بما
کانوا یصنعون” (۱)
معرفتسیاسى مجموعهاى از باورهاى ذهنى است که پنجحوزه قابل تفکیک دارد. مىخواهیم ببینیم حضرت امام (ره) در
کدامیک از این حوزهها تبلور بیشترى دارند.
این پنجحوزه عبارتند از:
۱ حوزه علم سیاست
۲ حوزه علم به حوادث سیاسى
۳ حوزه تحلیل سیاسى
۴ حوزه آراى سیاسى
۵ حوزهاندیشه سیاسى
اگر سوال شود: فرضیهها و کشفیات علمى حضرت امام (ره) در موضوعات علم سیاست چیست؟ پاسخ روشن آن این است که در
حال حاضر هیچ. چرا که معظم له به این معنا عالم علم سیاست نبودند. یعنى اگر از ایشان دعوت مىشد که تئوریهاى علم سیاست
را براى دورههاى دکترا و کارشناسى ارشد و کارشناسى تدریس کنند، حتى اگر فرصت داشتند نمىپذیرفتند و مىفرمودند که در
این رشته تخصصى ندارم، همچنان که اگر قرار بود فیزیک و شیمى یا اقتصاد تدریس کنند، باز هم همین را مىفرمودند. اگر به
کتابهایى که درباره تئوریهاى روابط بینالملل نگاشته شده توجه کنیم، در آنها نظریههایى ارائه شده که زبان تخصصى است و حتى
اگر بسیارى از سیاستمداران موفق دنیا آنها را بخوانند، شاید بخوبى متوجه نشوند. البته این بدان معنا نیست که علم سیاست علم
عجیب و غریبى است و استعداد فوقالعاده مىخواهد; بىگمان چنین نیست. برعکس علم سیاستبا وجود قدمتى بهاندازه عمر
علمى بشر، همچنان دانش لاغرى است و تعداد تئوریها و فرضیههاى اثبات شده آن، براحتى قابل شمارش است. آنچه کتابهاى این
دانش را حجیم و متنوع ساخته، تعدد و کثرت موضوعات مصداقى است و نه تعدد و کثرت تئوریها و نظریههاى آن.
در همین جا دو نکته قابل توجه است: اولین نکته اینکه حضرت امام (ره) به این معنا عالم علم سیاست نبودند، ولى نمىتوان گفت
که از تئوریهاى این علم هم آگاهى نداشتند. چرا کهاندیشمندان سیاسى به نحو کلى از شماى تئوریها مطلعاند. مثلا مورگانتا،
نظریهپرداز روابط بینالملل، قدرت سیاسى را در ظرف سیاستخارجى به شش عامل تقسیم کرده و در دانشگاهها، این شش
عامل به نام او تدریس مىشود. نظریهپردازان دقیقتر از او نیز عوامل متشکله قدرت را به سه، چهار و پنج عامل دیگر تقسیمبندى
کردهاند که نظرات آنها نیز در نقد نظریه مورگانتا مورد توجه قرار مىگیرد و دانشجو باید اسامى این نظریهپردازان را به خاطر
بسپارد تا نمره دریافت دارد. ولى یک اندیشمند سیاسى لازم نیستبه طور دقیق اسامى نظریهپردازان و تاریخ دقیق این
نظریهپردازى را به خاطر داشته باشد. کافى است که بداند چنین نظریاتى نیز موجود است. بنابراین اگر از یکاندیشمند بپرسیم
نظریات مورگانتا در باب عوامل متشکله قدرت چیست؟ ممکن استبگوید، اول بار است که نام او را مىشنوم، ولى اگر بگوییم
عوامل متشکله قدرت چیست؟ یکاندیشمند سیاسى، کلیاتى را به خاطر دارد و بدون استناد به اسامى تئورىپردازان آنها،
مىتواند جسته گریخته، عواملى را ذکر کند که همین مقدار آگاهى از تئوریهاى عرضه شده براىاندیشهسازى کفایت مىکند.
شواهد نشان مىدهد که حضرت امام (ره) از سن نوزده سالگى، از وقتى به حوزه علمیه اراک رفتند و کودتاى سوم اسفند رخ داد تا
قبل از انقلاب، به مقالات و کتابهایى که به دانش خالص سیاست مىپرداخت، عنایتخاصى داشتند و این توجه تا چندى قبل از
انقلاب ادامه داشته است. مثلا (مرحوم) حاج احمد آقا گفتند: “حضرت امام (ره) کتاب شهریار ماکیاول را خوانده بودند و فرموده
بودند مثل اینکه اروپاییها آن زمان وضعشان از وضع این زمان ما بدتر بوده که چنین آدمى قانون جنگل را به جامعه تعمیم داده
است”.
بازسازىاندیشههاى فلسفى
نکته دیگر اینکه در تاریخ بشر گاه کسانى یافت مىشوند که به اصول کلى قوانین و سنتهاى خلقت دست مىیابند و چنین کسانى
لازم نیست همه چیز را بخوانند و به طور دقیق نسبتبه ریزهکارى آن اصول آگاهى روشن و قابل بیان داشته باشند; چنانکه
پیامبران چنین بودند; البته در بیان نیز توانمند بودند، حکماى بزرگ چنیناند. بوعلىسینا چنین بود. سقراط این چنین بود.
شاید بتوان گفت، عارف کسى است که از طریق دیگر به چنین قواعدى نیز دست مىیابد. نقل شده که علامه طباطبایى (ره) با
مختصر آگاهى به فلسفه دکارت و کانت، براساس اصولى که در دست داشت تماماندیشههاى فلسفى آنان را بازسازى مىکرد و
مىگفت مثلا کسى که در فلان مسئله اینگونهاندیشیده است، نمىتواند نسبتبه فلان مسئله اینگونه نیندیشیده باشد. یک
زیستشناس فرانسوى به نام “کوویه” – همعصر داروین – چنان به اصول کلى زیستشناسى دستیافته بود که یک تکه از استخوان
حیوانى را به او نشان مىدادند و او مىتوانست از روى همان تکه استخوان شکل حیوان را به طور نسبتا دقیق رسم کند. بدشانسى
داروین این بود که چنین حریفى را در مقابل نظریه تطور انواع داشت. البته عالمان هر رشته از معرفت تا حدود زیادى نسبتبه
چنین افرادى هم مدیوناند و هم گلهمند; از این حیث مدیوناند که معمولا چنین افرادى که در دانشى غیر حرفهاىاند، با
دستیابى به اصول و قواعد کلى آن، موجب تحول در دانش مىشوند. زیرا تخصص علمى، از سویى آگاهى مىدهد و دانش را فربه و
چاق مىکند و از سوى دیگر حجاب تحول مىشود. و از این جهت گلهمندند که هرکس به کلیات یک دانش آگاهى مىیابد، در
اظهارنظر شجاع مىشود ولى به این دلیل که از ریزهکاریهاى آن دانش آگاهى ندارد، گاه واقعا و گاه ظاهرا، به آن دانش لطمه
جدى مىزند.
به هرحال این که آیا حضرت امام (ره) به اصول کلى دانش سیاست آگاهى داشتند یا نه؟ معتقدم آرى، و اگر کسى گفت نه،
شواهدى قابل عرضه دارم، و اگر نپذیرفت مشاجره نمىکنم. زیرا ظاهرا حق با اوست; یعنى حضرت امام (ره) کتابى ندارند که
بتواند به عنوان نظریهپردازى علم سیاست در دانشگاه تدریس شود، مگر آنکه کسى پیدا شود و تئوریهاى علمى ایشان را شناسایى
کند و در یک کتاب به جامعه دانشگاهى عرضه نماید و اگر چنین همتى صورت بگیرد، تازه اول کار و اول نقد و بررسى است. زیرا
مفهوم اصطلاحى علم چنین اقتضا مىکند که هر آنچه از سوى عالمى بیان شود، جداى از شخصیت و حیثیت و تقدس عالم،
همواره قابل نقد و اثبات و ابطال باشد و در دایره علم، عالم هم بیرحم است و هم بىملاحظه; یا باید با حفظ ادب چنین باشد.
حوزه علم به حوادث سیاسى
۲ دومین حوزه در معرفتسیاسى، حوزه علم به حوادث سیاسى است. این حوزه چنان فراخ و وسیع است که کمتر کسى مىتواند
حتىاندکى نسبتبه آنچه در جهان مىگذرد اطلاع کامل داشته باشد. هر روزه هزاران روزنامه و مجله در دنیا منتشر مىشود که
حاوى اخبار سیاسى است. تلکسهاى خبرى اطلاعات آشکار و نهان را آن چنان گسترده در سطح جهان توزیع مىکنند که
مطبوعات ناگزیرند گزیدههایى از آنها را منتشر کنند. بسیار اتفاق مىافتد که مدیر یک روزنامه فرصت کافى ندارد آنچه را در
روزنامهاش به چاپ مىرسد مطالعه کند. هر جمعیت، گروه و حزب سیاسى هر لحظه در حال حادثهآفرینى سیاسى است. تمام
نیروهاى اطلاعاتى کشورها، سفارتخانهها، استانداریها و حتى بخشداریها اخبار سیاسى را پیگیرى مىکنند. کیلومترها از اسناد بجا
مانده مربوط به حوادث سیاسى گذشته در قفسههاى بایگانیها ساکت نشستهاند تا روزى کسى آنها را بررسى کند. اکثر وقایع
تاریخى، آن مقدارى که نوشته شده و آن مقدارى که بعدها نگارش خواهد یافت، ذکر حوادث سیاسى گذشته است. حتى کسى
نمىتواند ادعا کند که همه تاریخ را خوانده است.
سازمان ملل متحد یکى از سازمانهاى سیاسى بینالمللى است که هر ساله هزاران سند منتشر مىکند که کمتر عضوى از اعضا قادر
است همه سندها را مطالعه کند. ناتو نیز سازمان سیاسى – نظامى بزرگى است که اطلاعات خود را در سطح قابل دسترس
منتشر نمىکند. اخبار آشکارى که به دست مردم مىرسد، بسیار کمتر از اخبار سرى سیاسى است که بخش اعظم آن در
سازمانهاى اطلاعاتى موجود مىباشد.
ادعاى اشراف بر تمام حوادث سیاسى
هیچکس جز معصوم نمىتواند ادعا کند که بر کل اخبار و حوادث سیاسى اشراف دارد. بنابراین، علم به کل حوادث سیاسى براى
هر کس، فقط یک علم اجمالى است که البته در یک یا چند حادثه مىتواند علم تفصیلى باشد. طبیعى است که با چنین حجمى از
اطلاعات موجود، هیچکس نمىتواند ادعا کند که کل حوادث جارى جهان را مىداند; مگر آنکه جهلش مرکب باشد. بدیهى
ستحضرت امام (ره) نیز نمىتوانستند به شیوههاى مرسوم در این بخش از معرفتسیاسى، اطلاعات جامعى داشته باشند. اما
مسئله حایز اهمیت آن است که عالم بتواند گزینشهایى داشته باشد و پیرامون آن گزینشها، حوادث سیاسى را تعقیب کند. مردم
نیز به طور غریزى چنین گزینشهایى را دارند و به تمام اخبار و حوادث سیاسى حساسیت نشان نمىدهند. کسانى که روشهاى
گزینشى مناسب دارند عمر را تباه نمىکنند، ولى کسانى که بىگزینش، بر حجم انبوهى از حوادث سیاسى آگاهى مىیابند،
معمولا آدمهاى خوش حافظه اما کمثمرى هستند.
این که حضرت امام (ره) به چه نوع حوادثى توجه داشتند و آنها را چگونه تعقیب مىکردند; تا آن جا که تحقیق کردهام، ایشان از
سنین حدود هفتسالگى، اخبار مشروطیت و پس از آن رویدادهاى جنگ جهانى اول و سپس نهضت جنگل، کمیته مجازات،
نهضت دلیران تنگستان، اخبار حکومت قاجار، شاهزادگان، شخصیتهاى محلى خمین و اطراف را تعقیب مىکردند. در همین
سالها به مطالعه تاریخ صدر اسلام پرداختند و سپس کمى با تاریخ و رفتار حکام عثمانى آشنا شدند. در همین سالها تا حدودى
تاریخچه بهائیت و وهابیت را نیز مورد مطالعه و بررسى قرار دادند.
ابزار دستیابى امام به اخبار سیاسى در خلال این سالها، چند روزنامه بود که براى شخصیتهاى مخالف و موافق مشروطه به خمین
مىرسید. همچنین تعداد محدودى کتاب تاریخ که در کتابخانه پدر شهیدشان، آیهالله سیدمصطفى، باقى مانده بود.
روزگار نوجوانى امام
براى دستیابى به حوادث جارى روزگار نوجوانى، مهمترین منبعى که در اختیار داشتند، وجود علمایى بود که به خانه ایشان رفت و
آمد داشتند و اخبار جارى را به آن مقدارى که علما مطلع بودند، به طور شفاهى از آنان دریافت مىکردند. مهمترین مسئله این بود
که اخبار، خام نبود و غالبا با تحلیلهایى درستیا سست ارائه مىشد.
در حدود نوزده سالگى در اراک بودند که اخبار کودتاى سیدضیاء و رضاخان انتشار یافت و ایشان این اخبار را با دقت تعقیب
مىکردند، پس از ورود به قم در سال ۱۳۰۰ هجرى شمسى چگونگى مباحث نمایندگان مجلس شوراى ملى و اخبار رفت و آمدهاى
درباریان به خارج از کشور را پى مىگرفتند. در همین سالها مطالعاتاندکى نسبتبه فراماسون و پس از آن تعقیب تاریخ عراق،
ترکیه، مصر و لیبى مطمح نظرشان بود. راجع به انقلاب روسیه و نهضت رهایى هند هم مطالعاتى داشتند و از اخبار و رویدادهاى
جهانى از طریق رادیوهاى کشورهاى دیگر آگاه مىشدند. در این سالها شهید مدرس منبع خبرى موثقى بود. بدین سبب، حضرت
امام که گاهى به تهران مىآمدند با آن مرحوم که در تحلیل حوادث سیاسى اعجوبهاى بود، خلوت مىکردند.
در خلال جنگ دوم جهانى، تا حدودى با تاریخ اروپا بویژه آلمان، فرانسه و انگلیس آشنا شدند. در این روزها علاوه بر روزنامهها و
نشریات داخلى و نیز رادیو ایران، رادیوها و مطبوعات بعضى کشورهاى عربى و مجلات اخوان المسلمین، منبع خبرى ایشان بود.
گویا در همین ایام، یک دوره تاریخ طبرى، و ترجمه عربى تاریخ ویل دورانت را خوانده باشند.
در سالهاى بین ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲، رفتوآمد امام با شخصیتهاى مذهبى و سیاسى از جمله آیهالله کاشانى بسیار زیاد بود و اخبار نسبتا
دست اولى از اوضاع و شرایط ایران و جهان اسلام را، آنان دریافت مىداشتند. در این سالها به تاریخ علم و فلسفه نیز علاقه نشان
مىدادند و گاهى از کتابخانه مجلس کتابى را به امانت مىگرفتند.
در بین سالهاى ۱۳۴۰ تا شروع نهضت، منابع خبرى زیادى داشتند. بسیارى از ارادتمندان بازارى، استادان دانشگاه، دانشجویان و
قشرهاى دیگر، خدمت ایشان مىرسیدند و معظم له با طرح پرسشهاى خاصى درباره وضعیت اقتصاد، تجارت و شیوه توزیع کالا،
با اوضاع سیاسى و اقتصادى کشور آشنا مىشدند. مثلا از یک تاجر پرسیده بودند، کاغذ از کجا مىخرید؟ او گفته بود، از ایتالیا و
انگلیس. با سوالات دیگرى که پىدرپى از آن فرد شده بود، در نهایت فرموده بودند: “پس معلوم مىشود اروپاییها بیشتر دوست
دارند براى نشر مجلات و ساختن جعبههاى مقوایى کاغذ بفروشند تا براى چاپ کتاب”.
سالهاى تبعید
از سال ۱۳۴۳ تا هجرت به پاریس، از جهتى منابع خبرى ایشان به علت در تبعید بودن تا حدودى محدود شد و از جهت دیگر
گسترش یافت. طبیعتا در عراق، اخبار سیاسى با گرایشهاى چپگرایانه به مطبوعات و رسانهها راه مىیافت و اخبار سیاسى ایران
با گزینشهاى اروپایى و آمریکایى رویدادها و حوادث کشورهاى عربى متمایل به شوروى، انگلیس و آمریکا نیز موجب مىشد تا
اخبار سیاسى جهان را از چند منبع خبرى متفاوت و معارض دریافت دارند و این براى کشف حقیقتخبر، امکان خوبى بود. ضمنا
دانشجویان و انجمنهاى اسلامى خارج از کشور به طور دایم با ایشان مکاتبه مىکردند و به طور محدودى ملاقات داشتند و منابع
خوبى براى کسب اخبار بودند; مثلا از چند استاد که در دانشگاههاى خارج از کشور تدریس مىکردند، خواسته بودند تحقیق
کنند پایاننامههاى دانشجویان ایرانى که در آمریکا و اروپا نوشته مىشود، حول چه مسائلى است، دانشگاهها از این پایاننامهها
چگونه استفاده مىکنند و آنها را به کجا ارسال مىدارند؟
پس از هجرت به پاریس تا پیروزى انقلاب، اوج خبرگیرى ایشان از اوضاع سیاسى ایران و جهان بود و در طول این مدت بجز زمانى
که براى عبادات شخصى و استراحت صرف مىکردند، تمام اوقات ایشان به ملاقات با گروههاى مختلف مردم، شخصیتها، خواندن
جراید و گوش دادن به رادیوها سپرى شده است.
پیروزى انقلاب اسلامى
پس از پیروزى انقلاب هم به طور رسمى تلکسهاى خبرى، روزنامهها، مجلات، اخبار صدا و سیما و گزارشهاى مسئولان کشور را
در اختیار داشتند، ولى گویا بیش از سه ساعت در روز وقتبراى مجموع اطلاعگیرى از اوضاع کشور و جهان صرف نمىکردند و
بقیه اوقات را بهاندیشیدن، عبادتهاى شخصى، ملاقاتها، سخنرانیها و استراحت مىپرداختند. البته در همین دوران به طور بسیار
هوشیارانه، افراد مختلفى از دوستان و ارادتمندان را به حضور مىپذیرفتند و ضمن تجدید دیدار، از مسیرهاى غیررسمى اطلاعات
خود را از آنچه شنیده بودند، تصحیح و تکمیل مىکردند.
آنچه حایز اهمیت است این که علم سیاست و بخشهاى دیگر معرفتسیاسى فقط یک آزمایشگاه دارد و آن تاریخ جامعه است. فرق
این آزمایشگاه با آزمایشگاههاى علوم تجربى در این است که آزمایشگاههاى علوم تجربى دراختیار آزمایشگر است، ولى آزمایشگر و
آزمایشگاه در علوم انسانى بالاخص در سیاستیک واحدند. بنابراین هر آزمایشى در جامعه اگر نتایج تخریبى داشته باشد.
آزمایشگاه و آزمایشگر را نیز نابود خواهد کرد. چنین است که علم به حوادث سیاسى گذشته و حال، بهترین و کم هزینهترین نوع
آزمایش براى کشف رفتارهاى اجتماعى و سیاسى است. امام فرق اساسى استبین کشف حوادث، آنگونه که بوده با کشف قواعد
آنگونه که جارى است. اگر میل کسى به خواندن و کشف حادثهها، منهاى نتایج کلى آنها، زیاد شود، به مالیخولیایى دچار مىشود
که هرچه بخواند و بداند، نه براى خود سودى دارد و نه براى دیگران، چرا که حادثهها آنگاه که اتفاق مىافتند و تازگى دارند، شاید
در سرنوشت کسى تاثیر فورى داشته باشند ولى حوادثى که دهها سال از وقوع آن گذشته است، وقتى به کارهاى غیر تفننى مىآید
که منتجبه نتیجهاى شود و به تعبیر زیبا و عمیق قرآن کریم، موجب عبرت گردد. “لقد کان فى قصصهم عبره لاولى الالباب”. (۲)
با آن که مىدانیم حضرت امام (ره) به قدر امکانات و فرصتهایى که دراختیار داشتند، از مطالعه تاریخ و خبرگیرى از اوضاع و
شرایط روزگار خود غافل نبودند، اما اگر دقت کرده باشیم در بیشتر فرمایشاتشان بالاخص در بعد از پیروزى انقلاب، گویا جریانهاى
کلى پىدرپى تاریخى را به خاطر داشتند، ضمن اینکه جزئیات برخى از حوادث را فراموش کرده بودند. هرچند طبیعى است که
کبر سن و آن همه مشغله ذهنى، عامل به فراموشى سپردن جزئیات حوادث شود، ولى علت اصلى آن، شاید این باشد که هنگا
م
مطالعه تاریخ، به جزئیات هر حادثه مىپرداختند و وقتى حوادث، نتایج عبرانگیز خود را نشان مىدادند، آن عبرت را به عنوان
نتیجه کار به ذهن مىسپردند و براى به خاطر ماندن جزئیات حادثه، تلاشى نمىکردند و چنین مىشد که حتى اسامى بعضى
افراد مشهور نیز از خاطرشان محو مىشد. حال اگر علت اصلى این فراموشى فقط مشغله و کبر سن بود، باید قواعد فقه، اصول،
فلسفه و عرفان را نیز فراموش مىکردند، حال آنکه چنین نبود.
تحلیل سیاسى
۳ سومین حوزه معرفتسیاسى، تحلیل سیاسى است. شاید تحلیل سیاسى، بیشتر یک فن یا هنر باشد تا یک علم. البته هرکس که
عالمتر است، تحلیلش نسبتبه حوادث، قاعدتا باید درستتر باشد، ولى بسیار دیده شده استبا اینکه بسیارى از تحلیلگران
سیاسى توانایى کافى براى تدریس دانش سیاست ندارند و یا از روشهاى این دانش چندان آگاه نیستند، ولى در تحلیل قضایا حتى
از دانشمندان علم سیاست تحلیلهاى درستترى ارائه مىدهند و جامعه نیز بر صحت تحلیل آنها پس از مدتى گواهى مىدهد.
بیشتر سیاستمداران موفق که موجب تحول در جامعه خود شدهاند، کسانى هستند که عالم علم سیاست نیستند، اما در تحلیل
حوادث سیاسى توانمندند و توانایى آنها بیشتر ناشى از روشهاى درست اطلاعگیرى و تمرکزهاى مناسب بر روى قضایا و نیز ذوق و
قریحه ذاتى است. البته این بدان معنا نیست که تحلیل سیاسى قاعدهمند نیست; اما قواعد آن به فن معمارى شبیهتر است تا به
دانش مهندسى.
در این حوزه از معرفتسیاسى، همگان براى خود حق اظهارنظر قایلاند. در این حوزه نمىتوان کسى را منع کرد که دخالتى نکند.
چرا که وقتى از مردم مىخواهیم در تعیین سرنوشتسیاسى کشور خود مشارکت کنند، راى دهند، کاندیداى نمایندگى شوند،
احیانا نامزد ریاست جمهورى گردند، این مشارکت ذاتا تحلیل طلب است. یعنى نمىتوان از کسى خواست که در امرى از امور اداره
کشور مشارکت کند، براى خود آرا جمع نماید یا به کسى راى بدهد ولى از اوضاع، شرایط، شخصیتها، حوادث جارى و گذشته و
سوابق افراد، تحلیل نداشته باشد. تحلیل سیاسى، ذاتى مشارکتسیاسى است. حتى از چند علت در مورد بىتفاوتى کسانى که
حاضر نیستند براى تعیین سرنوشتخود در امور سیاسى دخالت کنند، یکى این است که اینگونه افراد ابتدا از قضایا، تحلیلهاى
مایوسانهاى در ذهن دارند و سپس به بىتفاوتى تن در مىدهند. البته بخش عمدهاى از جامعه، تحلیلهاى خود را از فضاهاى
تبلیغاتى اخذ مىکند، ولى به هر صورت، وجود تحلیل، چه از نوع علیل و تبلیغى آن و چه از انواع دیگرش، لازمه یک تصمیم
سیاسى است. به عبارت دیگر، اتخاذ هر تصمیم سیاسى، بدون تحلیل سیاسى نه تنها مشکل بلکه غیر ممکن است.
اقسام تحلیل سیاسى
تحلیل سیاسى اقسامى دارد: گونهاى از آن، تحلیل علمى است. (منظور از علمى، درستیها و نادرستیهاى تحلیل نیست; بلکه به این
معناست که از روشهاى علمى پیروى کند) . طبیعى است اگر کسى عالم علم سیاست نباشد، تحلیل او از قضایا و جریانها علمى
نخواهد بود، ولى این بدان معنا نیست که هرکس عالم نیستحق تحلیل ندارد. چرا که اگر این حق را از چنین کسانى سلب کنیم،
به این معناست که حق مشارکت را که کمترین آن، حق راى دادن است، از او سلب کردهایم. این تناقضى است که بیشتر دانشجویان
علوم سیاسى در سالهاى نخستین ورود به دانشگاه با آن برخورد دارند و بعضى فارغالتحصیلان این رشته نیز تا آخر عمر گرفتار
آنند. براى قوام، دوام و سلامت جامعه و حکومت، مشارکت همگان امرى ضرورى است، ضمن آنکه مشارکتبدون تحلیل، امرى
تصنعى و تشریفاتى است و از دگر سو، فقط معدودى از افراد جامعه که علم سیاست را مىدانند در تحلیل علمى توانمندند. حتى
اکثر سیاستمداران جهان، به دانش سیاست مجهز نیستند ولى ناگزیرند در مقام اداره پستى که در اشغال دارند تحلیل ارائه کنند.
حل چنین تناقضى به این است که دایره درستى و نادرستى تحلیل سیاسى را فراختر از علمى بودن آن بدانیم. کافى است
رستبودن تحلیل را به منطقى بودن آن محدود کنیم و در عوض تحلیل را به فلسفى، علمى، کلامى، دریافتهاى شخصى و غیره
تقسیم کنیم. بدیهى استیک تحلیل فلسفى به طور حتم باید منطقى باشد و بر صحت و ابطال یک تحلیل علمى نیز منطق باید
داورى کند. بنابراین تحلیلهایى که براساس دریافتهاى شخصى است، اگر منطقى باشد، قابل اعتناست. پس هرکس با هر درجه از
معرفت، اگر در تحلیل حوادث و جریانهاى سیاسى نوعى آگاهى منطقى داشته باشد، کافى است تا متناسب با حساسیت موضوعى
که باید در قبال آن تصمیم سیاسى بگیرد، موضع داشته باشد. مثلا کسى که مىخواهد به یکى از نامزدهاى انتخاباتى براى ورود به
مجلس راى دهد، ممکن است ارزشهاى اخلاقى را به عنوان ملاک انتخاب قرار دهد و بین نامزدها از لحاظ ویژگیهاى اخلاقى، یک
یا چند کلیت ارزشى را به عنوان”کبرى” در نظر بگیرد و با ردیف کردن “صغرى و کبرى”هاى خود به نتایجى دستیابد که به
قطعیتیا تشویش به کسى راى دهد و تصمیم او براى این راى کاملا منطقى باشد.
اصولا یک خاصه تحلیل، بازشناسى یک جریان کلى سیاسى یا یک حادثه جزئى با روش مقایسه امکانپذیر است. منتها کبراهاى
قیاس، یا علمى استیا فلسفى و یا هیچکدام; بلکه باورهاى نقلى یا ارزشهاى ایدئولوژیکى یا القائات فرهنگى است. چنانکه
وطندوستى غالبا در بسیارى از تحلیلهاى سیاسى به عنوان یک کبرى حضور دارد. حال آنکه این قضیه اگر ریشه در فطرت هم
داشته باشد، یک قضیه علمى نیست. شاید علم بتواند ثابت کند که حس وطندوستى غریزى یا القایى است، ولى با روش علم
سیاست نمىتوان به چنین حکمى رسید.
برداشتهاى متفاوت از تحلیلهاى سیاسى
نکته مهم دیگرى که در این بخش از معرفتسیاسى باید بدان توجه داشت این است که هرکس به قدر سعه وجودى خود تحلیل
ارائه مىدهد. تحلیل علماى علم سیاست و کسانى که در دیگر حوزههاى معرفتسیاسى دستى دارند، به جریانهاى کلى میل
مىکند و تحلیلهاى افراد عامى معمولا در حیطه مسائل جزئى مىچرخد.
تفاوت دیگر اینکه، عامه مردم به نتایج تحلیل خود تعصب دارند; و اگر نداشته باشند جاى تعجب است. چرا که مثلا چه لزومى دارد
یک نوجوان جنگزده مجروح و آواره بوسنیایى از مکانیسم تصمیمات شوراى امنیتسازمان ملل تحلیل ارائه دهد؟ حال آنکه او
مىتواند بهاندازه دریافتهاى اجمالى خود، نسبتبه رفتار دوگانه سازمان ملل در مقابل تجاوز صربها به بوسنى و تجاوز اسرائیلىها
به مناطق اشغالى، حساسیت نشان دهد و آن را با رفتار این شورا نسبتبه نیروهاى چند ملیتى در حمله به عراق بسنجد و
سبتبه این رفتار دوگانه براى خود تحلیلى ارائه دهد. طبیعى است نتایج چنین تحلیلى با تعصب همراه باشد; زیرا اصل گزینش
موضوع، امرى است که به حیات و ممات او بستگى داشته است. حال آنکه یک دانشجوى دوره دکترا که مىخواهد راجع به
موضوعى تحقیق کند، علاوه بر میل باطنى وگاه به رغم میل خود، به لحاظ وجود منابع یا دسترسى به آنها یا میل استاد، آن
موضوع را برمىگزیند. بدیهى است گزینش چنین شخصى با حیات و ممات و گاه با معاشش رابطه مستقیم ندارد و نسبتبه
موضوعى که مىخواهد تحلیل کند بىتعصب است; حال آنکه به خاطر زمانى که صرف کرده، نسبتبه نتیجه تحلیل خود تعصب
نشان خواهد داد. به عبارت دیگر، عامه مردم هم نسبتبه موضوع و هم نسبتبه نتایج تحلیل خود تعصب نشان خواهند داد، ولى
حرفهایها لزوما به موضوع گزینشى تعصبى ندارند.
تعصب یا غیرت؟
شاید درستتر باشد که به جاى تعصب، واژه غیرت سیاسى را به کار بریم. زیرا در علم واژه تعصب، بار عاطفى منفى یافته، حال آنکه
مفهوم غیرت سیاسى هنوز عقیم نشده است. مثلا یک معلم شیمى یا فیزیک که دامادش را براى دفاع از کشور از دست داده است
در نظر بگیرید که باید براى سوالات نوههاى شیرین زبانش که مىپرسند چرا پدر شهید شد؟ چرا عراق به ایران حمله کرد؟ و چرا
باید پدر به جبهه مىرفت؟ و پرسشهاى بیشمار دیگرى که احتمالا به این زودیها پایان نخواهد یافت پاسخ مناسب بیابد; پاسخهایى
که ذهن بچهها را مشوب نکند، پدر را تقدیس کند و همچنان قهرمانى را که باید به او مفتخر بود، در نگاه نسل فردا، قهرمان نگه
دارد. به اعتبار آنکه تحلیل سیاسى باید به دور از تعصب باشد، اگر چنین شخصى بدون تعصب جوابهایى را دست و پا کند و یا بىپایه
و افسانهوار سخن بگوید چه کرده است؟ بدیهى است انسان عاقل، تحلیلى که از حادثه جنگ تحمیلى براى اهل خانه ارائه مىدهد
باید از منطق پیروى کند، اما بىتعصب بودن نسبتبه موضوعاتى که باید براى تحلیل آنها گزینش کند، بىغیرتى است و بىغیرتى
سیاسى در این جا نه تنها ارزش اخلاقى نیست و ارزش معرفتى ندارد، بلکه حتى از نظر علمى یک ضد ارزش است. چرا که جامعه
فرهیخته علمنگر دانشدوست، به موضوعاتى نمىپردازد که به کار جامعه نیاید.
حضرت امام (ره) در ساحت تحلیل سیاسى یک غیرتمند به شمار مىآیند. یعنى هرگز به تحلیل موضوعى که به کار جامعه بشرى
نیاید نزدیک نشدهاند. این امر بدیهى و مسلمى است که نیاز به اثبات ندارد. همه سیاستمداران عاقل چنین بودهاند ولى بسیارى از
بازیگران سیاسى جهان چنین نیستند. آنها دنبال تحلیل موضوعات خنثى مىگردند که بتوانند ساعتها مصاحبه کنند و کسى را
نیازارند و بر مسندى که تکیه زدهاند باقى بمانند و حیثیت و شخصیتسیاسىشان به ظاهر محفوظ بماند.
اما در این که مبانى تحلیل ایشان علمى، فلسفى و یا دریافتهاى شخصى استیا غیر آن، کمى درنگ مىطلبد. تحلیل آنان در بعضى
از موضوعات کاملا شخصى است و نمىتواند براى کسى مبنا قرار گیرد. مثلا وقتى قرار شد حضرت امام (ره) از پاریس به تهران
تشریف بیاورند، بعضى شخصیتهاى سیاسى ایشان را از این اقدام برحذر مىداشتند، با رد پیشنهادها قریب به این مضمون
فرمودند: وقتى دیدم خیلى فشار مىآورند متوجه شدم که حتما باید بروم. این نوع تحلیل از قضایا، یک معرفتشخصى است و
کسى نمىتواند براساس این نوع نگرش تصمیمى بگیرد; مگر آنکه مبانى چنین تحلیلى به روش یک معرفت عام قابل عرضه شود.
برداشت از سخنان امام (ره)
بعضى تحلیلهاى امام فلسفى است. به این معنا که چندین نظریه را که ماهیت فلسفى دارد، مبنا قرار مىدادند و حوادث را در
قیاسهاى اقترانى و قیاسهاى مرکب جا داده و نتیجهاى را که منتزع مىشد به عنوان تحلیل قضایا ارائه مىدادند. توضیح این نوع
تحلیل از ایشان کمى مشکل است و فرصتى دیگر مىطلبد. چرا که باید تا حدودى در کشف نوع تحلیل فلسفى ایشان، هم به
معرفت فلسفى به مفهوم عام آشنایى داشت و هم به مبانى فلسفى معظم له آگاه بود. مهمتر آنکه حضرت امام (ره) کتاب مستقلى
در این زمینه ندارند و منابعى که از ایشان باقى مانده بیشتر سخنانى است که براى قشرهاى مختلف ارائه شده است. در سخنان
امام، هم مواعظ اخلاقى و هم رهنمودهاى سیاسى به چشم مىخورد. هم از دنیا و وظایفى که به عهده آحاد ملت قرار گرفته سخن
گفتهاند و هم از زهد و تقوا و نتایج آن در آخرت. در حقیقتسخنان ایشان آمیزهاى است از حکمت، فقه، فلسفه، اخلاق و سیاست.
گاه مبانى تحلیل ایشان در یک سخنرانى، فلسفه قرار گرفته و گاه مبانى فقهى یا اخلاقى. ولى مهمتر آنکه گاه یک کلام از این
شخصیتبزرگ که در چند رشته از معرفت متخصص است، ترکیبى به وجود مىآورد که آن ترکیب نه فلسفه است، نه علم، نه فقه و
نه در معرفت دیگرى جاى مىگیرد ولى احساس به درستى آن گواهى مىدهد.
به رغم آنکه در این بخش نمىتوان براحتى سخن گفت، چند مسئله ساده قابل توجه است: یکى آنکه تحلیلهاى فلسفى اکثر
سیاستمداران، از قضایایى که درحال جریان است غالبا فقط از نیم کره چپ مغز به نیمکره راست منتقل مىشود و غالبا به زبان
نمىآید. زیرا لازمه تحلیلى که به یک تصمیم سیاسى مهم و به یک تحول عمده منجر شود، اکثرا ناگفتنى است و وقتى به زبان
بچرخد دیگر بىخاصیت مىشود. تحلیلى که ایشان از انتخاب نشدن مجدد دو رئیس جمهور آمریکا داشتهاند، از این نوع است. دوم
اینکه تحلیلهاى فلسفى ایشان و غالب سیاستمداران بزرگ از قضایا غالبا بدون ذکر کبرىها به بیرون تراوش مىکند و این به عهده
محقق است که آن کبرىها را کشف کند.اى کاش ایشان کلاس درسى به عنوان تحلیل سیاسى داشتند تا شاگردانشان بتوانند
براحتى روش تحلیلهاى فلسفى معظم له را شناسایى کنند ولى هم اکنون نیز مىتوان با شناخت مبانى فلسفى ایشان و هم با
روشى که اینجانب براى کشف کبرىهاى مکنون، به نام شماسازى منطقى پیشنهاد کردهام تا حدود زیادى به روش تحلیلى فلسفى
ایشان دستیافت. اگر بخواهیم بیابیم که چه تحلیلى منجر به این نتیجه شد که ایشان به طور جدى باور کردند که نظام
کمونیستى در شوروى بسرعت فرو خواهد ریخت؟ و این باور آن قدر قوى بود که براى آینده آن کشور توصیههایى داشتند که از
چاله به در نیاید و به چاهى بیفتد، مبانى تحلیلى ایشان به روش کشف کبرىهاى ذهنى محتمل مىشود. البته بازهم حلقههاى
مفقودهاى هست که به تمامى نمىتوان تحلیل ایشان را در ایشان خصوص یک تحلیل فلسفى تعبیر کرد.
شاه رفتنى است;
سوم اینکه در فلسفه سیاسى، بیشتر تحلیلگران به حوادثى که اتفاق افتاده نظر مىدوزند و تحلیل ارائه مىدهند; تحلیلى که کمتر
مىتوان مبناى یک پیشبینى باشد. البته تعداد معدودى نیز که جسارت بیشتر دارند، تحلیل حوادث پىدرپى گذشته را براى
ترسیم حوادث آینده مفید مىدانند و از مسیر رسیدن به یک پیشبینى علمى گذر مىکنند. اما حضرت امام (ره) از گذرگاههاى
علمى نقدپذیر، براى پیشبینى آینده عبور نکردهاند. بنابراین براحتى نمىتوان دریافت که با کدام روش و متد توانستهاند، در هم
شکستن نظام سلطنت را در ایران آنگونه ببینند که بىتردید و با قاطعیتى که به الهام بیشتر شبیه است تا به تحلیل بگویند: شاه
رفتنى است. شاه باید برود و یا با کدام تحلیل، مسئولیتسنگین کمرشکن روز ۲۱ بهمن را براى درهم شکستن حکومت نظامى به
عهده گرفتند؟ درک این معنا براى کسانى که او را سیاستمدارى مانند اغلب سیاستمداران دنیا مىدانند، بسیار ساده است. ولى
که آتش از آسمان مىبارد، به این مختصر که خانهاش یک کولر آبى داشته باشد، تن در نمىدهد، چرا که اکثر طلبهها توان خرید
پنکه را هم ندارند، همان شخص مسئولیتخون میلیونها نفوس را به عهده بگیرد، حتى تصور آن سخت است. نقل کردهاند که
روزى با مشتى گره کرده و به زحمت، پنجره اتاق را باز مىکردند، پس از مدتى ناظران متوجه شدند که مگسى را در مشت دارند و
مىخواهند آن را در حیاط آزاد کنند. چنین شخصى که با یک جاندار ظاهرا بیمقدار چنین مىکند، سخت است و باورنکردنى که
مسئولیت جان یک ملت را به عهده بگیرد. بنابراین باید در این تصمیم سیاسى خطیر، خطرناک و سرنوشتساز به چنان تحلیل
عمیق و متقن رسیده باشند، تا چنین کنند که کردند. اما هیچ تحلیل سیاسى چه از نوع علمى آن و چه از نوع فلسفى و چه
تحلیلهاى معمول شخصى، هرگز نمىتواند چنین اتقانى را موجب شود. چنین است که ناگزیر باید گفت، مبانى تحلیلهاى معظم له
از بعضى حوادث بسیار مهم باید فراتر از تحلیلهاى متداول باشد. چنانکه مرحوم آیهالله طالقانى (ره) طى مصاحبهاى با صداى
جمهورى اسلامى ایران، قریب به این مضامین فرمودند: آن لحظهاى که حضرت امام (ره) حکم دادند که مردم به خیابانها بروند، با
نگرانى به ایشان تلفن کردم و تحلیلهاى دوستانى را که با سیاست آشنایى داشتند خدمتشان عرض کردم، ولى ایشان به گونهاى
سخن گفتند که گویا از غیب الهام گرفتهاند، دلم آرام گرفت; اما ذهنم همچنان مشوش بود.
جهان، تشنه رهنمودهاى امام
در همین جا لازم استبه نکتهاى ظریف اشاره کنم و آن اینکه حضرت امام (ره) اسطوره بود; اما اسطورهاى قابل تقلید. اگر بنا
باشد از معجزات او سخن بگوییم، دیگر قابل تقلید نخواهد بود. حال آنکه ما به او محتاجیم. جهان تشنه امروز، به او محتاج است.
اکنون که کفر با تمام قامت کمر بسته تا مادیت را در باورهاى قلبى و ذهنى به کرسى بنشاند، نسل سرگردان امروز به چنین
شخصیتى بیشتر محتاج است. پس مراقبتى تام باید کرد که از او که مىتوان پا در جاى پایش گذاشت، شخصیتى نسازیم که فقط به
شاید به دوبارهنگرى بعضى بنیانهاى علمى، فقهى، فلسفى و کلامى نیز منجر شود. چیزى که استادان این رشتهها براحتى به آن تن
درنمىدهند; مثلا در علم اقتصاد امروز، امرى به نام برکت، نه تنها فرموله نشده، نه تنها حضور ندارد بلکه حتى براى طرح آن در
این دانش با پوزخند اقتصاددانان مواجه مىشویم. حتى اقتصاددانان دینباور نیز برکت را به عنوان امرى ناشناختنى و غیرقابل
درک مىدانند. زیرا مبانى دانش اقتصادى خود را از روشهاى موجود گرفتهاند. اگرچه هرچه علمى است وجهى از حقیقت است، اما
بنیانهاى علم امروز، تمام عیار حقیقت جو نیست; بیشتر کارآمد است و کارآمدى را نیز در دایره محدودى معنا مىکند. انفاق نیز
امرى اخلاقى تلقى مىشود و در اقتصاد همچنان به عنوان مصرف، در فهرست مصارف جاى دارد و نه به عنوان فرمولى براى
سلامت اقتصاد. زکات حداکثر به عنوان مالیات در اقتصاد معنا مىیابد و نه به عنوان یک امر عبادى نمودهنده و شکوفاکننده
وضعیت معاش. همچنین در امور نظامى ممکن استبه این آیه که مىفرماید: “و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه” (۳) از وجوهى توجه
شود، اما به این آیه که: “کم من فئه قلیله غلبت فئه کثیره باذن الله” (۴) آنگونه توجه نمىشود که بتواند به عنوان یک فرمول، در
استراتژیها شرکت کند. البته در بیشتر جبهههاى دفاعى ما این آیه حضور معنوى داشت، اما هنوز کسى نتوانسته استبه گونهاى
در سازماندهى گردانهاى رزمى نیز آن را شرکت دهد یا از آن الهام گیرد. حال آنکه هر دین باورى که به جامعیت دین یقین دارد،
باید به این حقیقت نیز عنایت داشته باشد که مبانى دانش را نیز مىتوان در دین جست. امیدوارم این معنا القا نشود که علم را نفى
مىکنیم، چرا که هر علمى اگر بواقع علم است، نور خداست. وقتى کتاب خدا را باز مىکنیم، پس از حمد که نوعى دعاست، متن با
رمز “الم” آغاز مىشود و آیه پس از رمز چنین جلا دارد که “متقین را در این کتاب شکى نیست; کسانى که به غیب ایمان مىآورند و
نماز برپا مىدارند و از آنچه روزیشان دادیم انفاق مىکنند. “بنابراین ایمان به غیب از اولین پیامهایى است که یک مسلمان مىبیند و
مىشنود. حال باید بتواند این ایمان به غیب را در اقتصاد، سیاست، جامعهشناسى و حتى در علوم دقیقه به کار گیرد. اینگونه
نیست که علم چیزى است و غیب چیز دیگر یا فلسفه امرى دنیایى است و غیب امرى عقبایى. اگرچه به علت عدم بضاعت و کمى
معرفت نمىتوان چگونگى ورود ایمان به غیب را در معرفتسیاسى حضرت امام بازگفت، اما از آنجا که چند سالى است در آثار
ایشان در حد بضاعتخویش غور مىکنم، به این یقین رسیدهام همانگونه که ایشان در فلسفه و عرفان به وحدت رسیدهاند، مبانى
همه معارف ایشان نیز به وحدت رسیده است. بنابراین تصمیم بر شکستن حکومت نظامى، اگر امرى الهامى است مىتواند تحلیل
سیاسى نیز داشته باشد; شاید بدین معنا که بارها خود فرمودهاند: ما مامور به تکلیف هستیم و نه مامور به نتیجه. عمق چنین
اعتقادى را فقط کسانى مىتوانند دریابند که یا با فطرت زلال مىنوشند، مانند عامه مردم و یا توانستهاند در مبانى چند دانش به
وحدت برسند.
امام و سیاست داخلى و خارجى
چندى گمان مىکردم که در کشف نظرات معظم له باید بین سیاستخارجى و داخلى تفکیک قایل شد، ولى اکنون به این باور
رسیدهام که این تفکیک به همان میزان که براى القاى سخن بسیار کارآست، مخرب نیز هست. چرا که سیاست داخلى و خارجى
ایشان نیز به وحدت رسیده است; مثلا معظم له به منافع ملى آنگونه نمىاندیشند که دیگران مىاندیشند. براى امام خمینى (ره)
هرکس که در آن سوى مرزهاى جغرافیایى است اجنبى نیست، حال آنکه کمتر کسى مىتواند چنین احساسى داشته باشد. البته
شاید مثالى را که آوردم سادهنگرها بتوانند آن را با صدها شاهد مثال از دیگر سخنان حضرت امام (ره) نقض کنند، چنانکه ایشان
از تسلط اجانب به قدر کفایتسخن گفتهاند، اما حوزه بحث را در این امر به لحاظ یک عمل سیاسى تنگ گرفتهاند تا جامعه بتواند
همراهى کند.
۴ چهارمین حوزه معرفتسیاسى، دایره آراى سیاسى است. آراى سیاسى مجموعهاى از نظرات افراد نسبتبه موضوعاتى است که
به اداره امور اجتماعى ارتباط مىیابد. مرز دقیقى تعریف آراى سیاسى را از تعریفاندیشه سیاسى جدا مىکند که بخشى از
خصوصیات این مرز را در این جا یادآورى مىکنیم و برخى را در بحثاندیشه سیاسى بیان خواهیم کرد.
اولا قضایاى آراى سیاسى از نوع قضایاى شخصیه است و اگر به قضایاى کلى هم میل کند تا آستانه قضایاى طبیعیه پیش نمىرود
و حداکثر در حد قضایاى مسوره و مهمله باقى خواهد ماند. مثلا اگر کسى معتقد باشد که براى توسعه معقول تجارت، پیوستن به
سازمان بینالمللى گات امرى ضرورى است، چنین نظرى در دایره آراى سیاسى جاى دارد و دیگرى مىتواند نظرى دیگر داشته
باشد، اما آنچه مهم است اینکه چنین نظرى در قالب قضیه شخصیه بیان شده است. زیرا حکم به پذیرفتن یا نپذیرفتن عضویت در
یک سازمان بینالمللى حکمى کلى نیست و موضوع آن یک مصداق بیشتر ندارد; حتى اگر همه مردم در پیوستن یا نپیوستن به
این سازمان نظرى واحد داشته باشند، این قضیه همچنان جزئى خواهد ماند. اما اگر کسى چنین نظرى داشته باشد که: “عضویت
در تمام سازمانهاى بینالمللى مطلوب یا امرى ضرورى است”، آنگاه چنین نظرى در حکم یک قضیه عام و طبیعیه بیان شده
است; قضیهاى که ظاهرى کلى دارد و با تاملىاندک، مسوره بودن آن ظاهر مىشود; چرا که چنین قضیهاى تناقض ذاتى دارد. زیرا
هیچ کشورى نمىتواند هم در سازمان ناتو عضو باشد و هم در پیمان ورشو (زمانى که این سازمان وجود داشت) . همچنین
نمىتواند هم در سازمان جهاد اسلامى – که از لحاظ تقسیمات سازمانهاى بینالمللى سازمانى خصوصى و غیرعلنى است، عضو بود
و هم در سازمان جهانى صهیونیسم بینالملل که آن نیز سازمانى خصوصى و غیرعلنى است. بنابراین عضویت در بسیارى از
سازمانهاى بینالمللى با عضویت در سازمانهایى دیگر معارض است. پس کسى که معتقد است عضویت در تمام سازمانهاى
بینالمللى مطلوب است، یا بواقع ماهیت و تقسیمات سازمانهاى بینالمللى را نمىشناسد و یا معتقد است ورود در آن دسته از
سازمانهایى که عضویت در آنها ممکن مىشود، کار مطلوبى است. البته ظاهرا مىتوان آنقدر دایره کلیات را تنگ گرفت که آراى
سیاسى همچنان به صورت قضایاى طبیعیه قابل بیان باشد، ولى براى تنگ کردن چنین دایرهاى باید تخصیصهاى پىدرپى وارد
ساخت; که بهتر است از همان اول مسوره بودن قضایاى آراى سیاسى را مورد اذعان قرار داد.
مبانى فلسفى در حوزهاندیشه سیاسى
دومین خصیصه آراى سیاسى، گم بودن مبانى آن است. در علم سیاست، مبانى رسیدن به یک توصیف یا حکم، روشن است.
همچنین در حوزهاندیشه سیاسى مىتوان ردپاىاندیشه را یافت و به مبانى فلسفى آن رسید. در حوزه علم به حوادث سیاسى نیز
مىتوان حدود اطلاعات کسى را نسبتبه وقایعى که مىداند، دانست. در حوزه تحلیل نیز مىتوان به استحکام یا سستى منطق
تحلیلگر پى برد، اما در حوزه آراى سیاسى علاوه بر جهان بینیها، دهها عامل دیگر نظیر امیال و منافع نیز دخالتهاى مستمر دارند
و یافتن مبانى و علل رسیدن به یک نظر سیاسى، عوامل پیدا و پنهانى مىیابد که شناسایى آنها یا بسیار مشکل است و یا در اظهار
آن مشکل پیش مىآید. مثلا کسى بگوید: نمایندگان مجلس شوراى اسلامى باید از نخبگان انتخاب شوند و منظورش از نخبگان
صاحبان تحصیلات عالیه باشد. چنین شخصى داراى دیدگاه خاصى در مقابل فرد دیگرى است که مىگوید: مجلس تنها نهادى
است که استعداد آن را دارد که به طور کامل مردمى باشد. بنابراین لزوم داشتن تحصیلات عالیه شرطى است که به خصیصه
مردمى بودن آن لطمه مىزند. حال یافتن علل رسیدن به چنین نظراتى بسیار مشکل است. زیرا در حلاجى این نظرات، امکان
نماینده شدن هر یک از این افراد را نمىتوان نادیده گرفت. مزید بر آن، کسى که مىخواهد این دو نظر را مورد بررسى قرار دهد،
خود طرفدار یکى از این نظرها بوده و یا نظر سومى دارد که آن نیز در گم شدن مبانى شکلگیرى چنین نظرهایى دخالت موثرى
دارد.
از خصیصههاى دیگر آراى سیاسى این است که همه در این حوزه داراى نظر هستند; چه آنها که با سیاستبیگانهاند و چه آنها که
ذهن، رفتار و امیالشان را سیاست اشغال کرده است و چه آنها که با سیاست قهرند. فعلا به آنها که ظاهرا با سیاستبیگانهاند، کارى
نداریم. اما هرکس حوادث سیاسى را پیگیرى کند کمکم داراى آراى سیاسى مىشود و هرکس تحلیل سیاسى ارائه مىکند،
بیگمان داراى آراى سیاسى است.
دانش سیاستبا آراى سیاسى متباین است; زیرا دانش سیاست در دانشگاهها ذهن دانشجو را پروار مىکند، ولى آراى سیاسى از
جامعه، به کنه اعتقادات سیاسى فرد منتقل مىشود. نمرهاى که یک دانشجوى چپگراى تندرو از استاد مىگیرد. شاید با نمرهاى
که دانشجوى راستگراى افراطى مىگیرد برابر باشد، اما نظرات و آراى سیاسى این دو دانشجو در مقابل هم قرار دارد. شاید هر دو
در نگاه استاد، دانشجویانى با ارزشهاى علمى برابر قلمداد شوند، اما از آنجا که استاد به یکى بیش از دیگرى از لحاظ سیاسى
احساس قرابت مىکند بیشتر به او دلمشغول مىدارد; و این بدان لحاظ است که آراى سیاسى دانشجو از استاد تاثیر مىپذیرد، یا
هر دو به یک سرچشمه مىرسند ولى علم سیاست نسبتبه آراى آنان همچنان بىاعتناست. حداکثر آنکه هر دو گروه، علم سیاست
را در استخدام آراى خود درآورند. البته اینکه مىگوییم بین دانش سیاست و آراى سیاسى نسبت تباین برقرار است، بطور مطلق
دانش سیاستبه طریق اولى در شکلگیرى آرا و نظرات سیاسى دخیل خواهد بود; چنانکه در هر درسى که از استادى عرضه
مىشود، مىتوان ردپاى آراى او را یافت، ولى این وقتى است که استاد به جاى ارائه دانش و دانستههاى خود به دانشجویان در درس،
بحث و کلاس نیز کار سیاسى مىکند. البته ظاهرا باید چنین باشد که دو استاد همطراز از لحاظ علمى، اما داراى آراى سیاسى
متفاوت در یک درس واحد مشابه تدریس کنند و آراى سیاسى آنان به درس و بحث راه نیابد، ولى در عمل به نحو غالب آراى
سیاسى استاد نه تنها به حوزه علم راه دارد بلکه در انتخاب موضوع و روش نیز دخالت موثر مىکند. چنانکه یک درس را دو استاد
در یک دانشکده تدریس مىکنند و مسئول گروه هر دو را استادانى زبردست مىداند، اما از شر و خیر جنجالهاى دایمى آنان بر سر
مسائل سیاسى در گردهماییها رنجیا لذت مىبرد و گاه نیز به علت ورود بیش از حد آراى سیاسى استادان به مجموعه درس،
گرفتاریهاى عدیدهاى پیش مىآید. به هرحال اگرچه دخالت دادن آراى سیاسى در علم سیاست دور از شان و شئون علمى است اما
در همه جاى دنیا کم و بیش چنین امرى رواج دارد و احتمالا تا دانش سیاست نتواند خود را تصفیه و تخلیص کند، در عمل امرى
اجتنابناپذیر مىنماید.
علم سیاست، معرفت عام
این که آیا مىتوان آراى سیاسى را جزو معرفتسیاسى قلمداد کرد یا نه; جاى بحث ندارد; چرا که به هر صورت آراى سیاسى نوعى
آگاهى از اداره امور است. آنچه جاى بحثباقى گذاشته، این است که آراى سیاسى ماهیتا چه نوع معرفتى است؟ بىگمان از نوع
دانش سیاست نیست; زیرا علم سیاست، معرفت عام است; به این معنا که مىتوان براحتى آن را تدریس کرد، ولى آراى سیاسى
قابل تدریس نیست مگر آنکه درسى به عنوان تاریخ آراى سیاسى عرضه شود و علم به آراى سیاسى نخبگان، خود نوعى معرفت
تلقى گردد. معرفتى از نوع معرفت فلسفى نیز نیست; زیرا فلسفه نیز قابل تدریس است، منتها آراى سیاسى بسیارى از نخبگان
مىتواند از لحاظ فلسفى مورد بحث و بررسى قرار گیرد.
در حقیقت آراى سیاسى معرفتى شخصى است; یعنى ماهیت آن کثرتگراست و در مبانى وحدت ندارد، حتى اگر جمعیت انبوهى
تا حدود زیادى داراى آراى نزدیک به هم مىشوند در حقیقت مشترکاتى بین معرفت آنان دیده شده که آنها را گرد هم مىآورد.
البته گاه یک نظریهپرداز، آراى خود را بر جمعیت، گروه، حزب و تشکیلاتى تحمیل یا القا مىکند، ولى اکثر تشکلهاى سیاسى که بر
محور آراى سیاسى فرد یا افرادى معدود قوام گیرد دوام ندارد، یا همراه با تحولات جارى تطور مىیابد و یا تحلیل مىرود و به
فروپاشى آن تشکل مىانجامد. اگر به ذهن رسد که آیا مشترکات آراى سیاسى افراد که آنها را در یک جمعیت و حزب سیاسى جمع
مىکند، مىتواند معرفتى عام باشد؟ این سوال به حقى است که پاسخى ساده دارد و آن اینکه جنس هر معرفت عام، بازگشتى به
کشف وجهى از واقعیت دارد، اما این مشترکات ماهیتا یک میل ذهنى است نه یک کشف قاعدهمند.
عوامل شکلگیرى آراى سیاسى
عواملى مانند سن، نوع مطالعات، امکانات رفاهى و وضعیت اقتصادى، جهانبینى و ایدئولوژى، شغل، رفاقت، رقابت، مکان زیست
و زمان، نزدیکى و دورى به قدرت و بسیارى از مقولات دیگر، عواملى هستند که به طور مستقیم در شکلگیرى آراى سیاسى
دخالت دارند. حال آنکه همه این عوامل در معرفتهاى عام، فقط به طور غیرمستقیم حضور دارند. در علوم تجربى و علوم دقیقه
تاثیر این عوامل غیرمستقیمتر و در علوم انسانى کمى مستقیمتر است، اما در شکلگیرى آراى سیاسى، این عوامل کاملا به طور
مستقیم دخالت مىکنند و بنیانهاى آراى سیاسى را پى مىریزند. مثلا نمىتوان گفتبه دلیل لجبازى گالیله با کلیسا، کروى بودن
زمین اثبات شد، ولى مىتوان گفتبه خاطر فشار فقر و بیعدالتى ناشى از از استعمار انگلیس، آراى سیاسى گاندى شکل گرفت.
البته عواملى که در شکلگیرى آراى سیاسى کسى به طور مستقیم دخالت مىکند، اینگونه نیست که تصویرى شفاف بر آینه
اذهان بیندازد، بلکه عوامل پیچیده غیرقابل دسترس دستبه کار مىشوند و آراى کسى را سامان مىدهند. مثلا نزدیکى به قدرت
حاکم، گاه در شکلگیرى آراى سیاسى دو فرد، دوگانه عمل مىکند; یکى را به رفاقت و همکارى با مرکز قدرت مىکشاند و دیگرى
را به رقابت و تعارض وامىدارد. به همین دلیل گاه دو مشاور همکلاس و همشان، دو تجویز متفاوت دارند; یکى تعدد احزاب را
پیگیر مىشود، دیگرى تعدد احزاب را مخرب مىداند.
هرکس حادثهاى سیاسى را تحلیل کند، یا به هر مقدار در امور سیاست دخالت کند و یا با نوعى استدلال – حتى با سکوت –
سبتبه حادثهاى موضع بگیرد، داراى آراى سیاسى است. منتها بعضیها آراى سیاسى خود را از دیگران مىگیرند و برخى توان و
جسارت آن را دارند که خود بیندیشند، ولى هر دو گروه از عوامل محیطى تاثیر مستقیم مىپذیرند. با این حال فقط آن دسته از
سیاستمداران و متفکرانى که منشا تحولاتى در ساحتسیاست مىشوند اصطلاحا صاحب نظر و آراى سیاسى قلمداد مىکنند و از
ذکر اینکه همگان داراى آراى سیاسى هستند، اجتناب مىشود.
حضرت امام (ره) به عنوان سیاستمدارى برجسته قهرا داراى آراى سیاسى است و آراى سیاسى ایشان به دلیل علاقه، عشق، توجه
جدى جامعه به معظم له و حفظ، نگهدارى و انتشار فرمایشاتشان، تا حدود زیادى قابل دسترسى و شناسایى است. آنچه در این
بحثحایز اهمیت است اینکه آرا و نظرات سیاسى ایشان بااندیشههاى سیاسیشان تفاوت اساسى دارد، و اگرچه بخوبى قابل تفکیک
است، اما تاکنون کسى به این تفکیک توجه جدى نکرده است. و در صورتى که این تفکیک انجام نگیرد، در شناخت ابعاد
عرفتسیاسى ایشان نه تنها دچار مشکل مىشویم، بلکه گاه به علتیافتن نوعى تناقض ظاهرى، گرفتار تزلزل، دودلى و تردید
خواهیم شد. این بدان جهت است کهاندیشه سیاسى آرام آرام قوام مىگیرد و بنایى محکم مىسازد که قرنها پایدار مىماند. ولى
آراى سیاسى در مسیر جریانات تطور مىیابد و گاه تا ۱۸۰ درجه تغییر مسیر مىدهد; مثلا این که رئیس جمهور نباید روحانى باشد،
یک نظر سیاسى است که تغییر خواهد کرد. اینکه جنگ را در چه مرحلهاى باید به پایان برد، یک نظر سیاسى است. دولتباید یا
نباید عنان اقتصاد کشور را به طور کامل در دست داشته باشد، از نوع نظرات سیاسى است.
امام و تغییر نظرات سیاسى
حضرت امام (ره) بارها نظرات سیاسى خود را تغییر دادهاند و این تغییر نه تنها از ارزشهاى والاى ایشان نمىکاهد بلکه برعکس،
یکى از نکات مثبت و قوت معظم له به شمار مىآید. چنانکه وقتى امروز مىشنویم پیامبر اکرم (ص) در جنگ بدر بر سر چگونگى
چادر زدن در کنار چاهها با پیشنهاد یک فرد عادى تصمیمشان را تغییر مىدهند، به وجد مىآییم.
وقتىاندیشههاى سیاسى حضرت امام قوام گرفت، کسى نمىتوانست آناندیشهها را به طور مستقیم نشانه رود و در تغییر آن به
طور مستقیم دخالت داشته باشد، ولى در آرا و نظرات سیاسى ایشان باب مذاکره باز بود. افراد شجاعى که با امام بحث مىکردند تا
نظرشان را درباره موضوع خاصى تغییر دهند، قابل اعتماد، مورد احترام، دوست و دلسوز تلقى مىشدند. معظم له در این بخش از
معرفتسیاسى، مشاور داشتند. نه به صورت رسمى بلکه مرحوم حاج احمد آقا، حضرت آیتالله خامنهاى، حجهالاسلام آقاى
هاشمى و بسیارى دیگر از نزدیکان و حتى مطبوعات و دوستان قدیمى، همگى نقش مشاور را براى معظم له ایفا مىکردند. از
مجریان سیاست مانند وزیر کشور، وزیر خارجه، وزیر اطلاعات، وزیر نفت و بیش از همه از نخستوزیران وقت نظر مىخواستند و
با دقتى شگفتانگیز به نظرات دیگران توجه مىکردند و گاه تغییر نظر مىدادند و اینکه چنین شیوهاى داشتند، موهبتى بود که
ازاندیشههاى سیاسى ایشان نشات مىگرفت;اندیشهاى که براى نظرات مسئولان و آحاد ملتحرمت قایل است و مشورت و
نظرخواهى و گاه ارجح داشتن نظرات دیگران را بر نظرات خود، جزو اصول سیاست مىداند. تغییر نظر دادن را نه تنها زشت
نمىشمارد، بلکه در آگاهى از نظر دیگران و دخالت دادن آن، حتى براى تغییر نظر خود اهمیت قایل است. البته تبحر ایشان در فقه،
اصول، باز بودن باب اجتهاد و مهمتر از همه تقواى سیاسى نیز به کمکاندیشههاى سیاسى ایشان مىآمد و راه را براى تغییر نظر
در حوزه آرا و نظرات سیاسى هموارتر مىساخت. بنابراین بعضى آرا و نظرات سیاسى ایشان در طول حیات سیاسى معظم له
تغییر اساسى کرده است و اگرچه این تغییرات را به حساب آزادمنشى فکرى ایشان باید گذاشت ولى تعداد آنها آنقدرها زیاد نیست
که بتوان تعبیر متزلزل را در ساحت او وارد کرد. به همین لحاظ تعداد نظراتى که در مسیر زندگى سیاسى ایشان اعلام شده و
سپس تغییر کرده است، یا تعداد نظراتى که سیاستمداران دیگر در طول عمر خود تغییر دادهاند، قابل مقایسه نیست. ایشان تغییر
نظر را ممدوح مىشمردند و هر کجا به نظرى بهتر یا درستتر مىرسیدند نظر سابق را بىتعصب و بیدرنگ اصلاح مىکردند. ولى
ابتدا حولوحوش مسائل به دقت مىاندیشیدند و تحلیل مىکردند و سپس نظرات خود را اعلام مىداشتند.
دیدگاههاى امام درباره جنگ تحمیلى
نکته مهم دیگرى که در حوزه آراى سیاسى حضرت امام قابل ذکر است اینکه: اغلب سیاستمداران و مدیران در بعضى مواقع
نمىتوانستند بخوبى نظرات سیاسى ایشانرا درک کنند; نه اینکه این نظرات پیچیده باشد بلکه هرکس نظر ایشان را در خم آراى
سیاسى خود فرو مىبرد و آن را به رنگ آراى خود درمىآورد. یا به تعبیر دیگر بدان جهت که هرکس براى خود نظراتى داشت،
نظراتش حجابى براى درک نظرات آن حضرت مىشد; چنانکه در جنگ تحمیلى گویا چنین بوده است. جو غالب و حماسههایى که
مخلصین در جبههها مىآفریدند، مانع از آن مىشد که بخوبى درک شود نظرات ایشان در پایان بردن جنگ چیست؟ مرحوم حاج
احمد آقا طى مصاحبهاى گفتند که ایشان معتقد بودند خوب است در فتح خرمشهر جنگ پایان یابد. بعضى افراد نیز با شنیدن
سخنانى دیگر، دلایلى غیر از این دارند; از جمله اینکه وقتى مىفرمودند: “جنگ جنگ تا رفع فتنه در عالم” همین افراد مىگویند
منظورشان ادامه جنگ بوده است. همچنین وقتى قطعنامه هشت مادهاى را براى امنیت روانى – اجتماعى جامعه با وضوح تمام
بیان فرمودند، باز هم تاویلات مختلفى از آن شد و حتى نهادهاى انقلابى آن را یکسان تفسیر نکردند، حال آن که ظاهرا تفسیر
بردار نبود و خود مفسر خود بود. در مورد سازمان مجاهدین قبل از انقلاب و منافقین فعلى، ملىگراها، مصدق، آیهالله کاشانى،
موتلفه، انجمن حجتیه، مبارزه مسلحانه یا مبارزه پارلمانى نیز نظراتى داشتند که هرکس آن را براى خود واضح و بدون ابهام
مىداند; ولى برداشت از این نظرات یکسان نیست. چنانکه در مورد مرحوم دکتر شریعتى نیز نظرات متفاوتى از ایشان منقول
است که مخالفان مرحوم شریعتى به آنها استناد مىکنند و دوستان او دلایلى دارند که آن حضرت به مرحوم دکتر شریعتى علاقه
خاصى داشتهاند. در مورد بسیارى از شخصیتهاى سیاسى و فرهنگى جامعه نیز آراى ایشان هنوز جاى بحث و بررسى دارد و به
نظر نمىرسد که نتایجبررسیها مورد قبول همگان واقع شود. زیرا هرکس خود داراى آراى سیاسى است که ریشه در امیال شخصى،
صنفى، حزبى، رفاقت، رقابت و نیز جهانبینى و اطلاعات و دهها عامل دیگر دارد. بزرگترها به خاطر دارند، کسانى که مشى
مسلحانه را براى براندازى رژیم گذشته تنها راه مبارزه قلمداد مىکردند، بهگونهاى سخن مىگفتند که گویا معظم له چنین جواز
دادهاند و پس از انقلاب که تئورى تسلط بر قواى مجریه در آراى سیاسى ایشان مطرح گردید، معلوم شد ایشان از همان دورانى که
فداییان اسلام را به خاطر حمیت و غیرت دینىشان مىستودند، نسبتبه مشى مسلحانه آنها نظر مساعدى نداشتند.
راهیابى به آراى سیاسى امام
اگر لیستى از آراى سیاسى آن حضرت تهیه شود، بالغ بر هزارها موضوع کلى و جزئى قابل شناسایى است که شاید بیش از دهها
هزار تاویل داشته باشد. اما به رغم آن که تعدد موضوعات و تعدد برداشتها بسیار است، اینگونه نیست که هرگز نتوان به آراى
سیاسى معظم له به طور متقن راه یافت; زیرا براى بررسى آراى سیاسى شخصیتهاى سیاسى نیز روشهاى منطقى وجود دارد. از
جمله این روشها اینکه ابتدا فهرستى از موضوعاتى که به نحوى به آنها پرداختهاند تهیه گردد. درستتر آن است که این
هرستبراساس تاریخ حوادث سیاسى گردآورى شود. (۵) پس از تهیه لیست، موضوعات به کلى و جزئى و سپس هر کدام به داخلى و
خارجى تقسیم گردد. به طور طبیعى بعضى مسائل، هم داخلى است و هم خارجى; مانند جنگ تحمیلى که شق سومى را
مىطلبد. با تهیه چنین لیستى، آن دسته از آراى سیاسى ایشان که با مسائل بینالمللى ارتباط مستقیم دارد، از دسته دیگر که به
موضوعات داخلى مربوط مىشود، جدا خواهد شد و نیز آن دسته از نظرات معظم له که آراى سیاسى کلى است، از نظرات
سیاسى جزئى قابل تفکیک خواهد بود. من خود با چنین روشى به طور ناقص، آراى سیاسى ایشان را در حد درک و توان خود
استقرار کردهام و اگر بخواهم نتایج آن را در چند جمله به طور اجمال عرض کنم، ناگزیر به ذکر چند مورد بیشتر نخواهم بود و
موارد دیگر را دیگران باید برشمرند. چند موردى که نسبتبه آنها حضور ذهن بیشتر دارم چنین است:
در حوزه روابط بینالملل، به تئورى توطئه معتقد بودند; اما نه به گونهاى اغراقآمیز که بعضیها گمان مىکنند ردپاى هر
رکتسیاسى را باید در سفارت انگلیس و سفارتخانههایى که به جاسوسخانه تبدیل شدهاند پى گرفت. همچنین به عکس تئورى
توطئه به این اصل نیز معتقد بودند که نظام بینالملل فقط میدانگاه قدرتهاى بزرگ نیست; هر ملتى به قدر توان و هوشیارى
خود در نظام بینالملل میدان بازى دارد. بر همین اساس نسبتبه کسانى که در مقابل تئورى توطئه به طور تمام عیار سر خم
کردهاند، نظر مساعدى نداشتند و معتقد بودند که اینها نظام بینالملل را درست نمىشناسند و خودباختگى آنها نسبتبه بیگانه
بالاخص نسبتبه غرب سیاسى، از این عدم شناخت ناشى مىشود.
من خود نظام بینالملل را سیال نامیدهام; بویژه در این دوره که با طرح نظام نوین بینالملل، بسیارى از اذهان مرغوب این
مغالطه شده که با فروپاشى اتحادجماهیرشوروى، ایالات متحده آمریکا یکهتاز میدان سیاستبینالملل است. این سیال بودن را از
معظم له الهام گرفتهام (نه آن که واژه بلکه مفهوم را) و گمان مىکنم، در آراى سیاسى معظم له نظام بینالملل، هم سیال و هم در
حوزه آراى سیاسى بیرون کشید و در حوزهاندیشه سیاسى جاى داد که دوباره به آن اشاره خواهیم کرد.
تاکید بر ضرورت حضور در صحنهها
یکى دیگر از نظرات کلى ایشان در زمینه روابط بینالملل، مسئله حضور است. بدین معنا که تا حد امکان و مقدور باید در تمام
زمینههاى بینالمللى حضور دایمى داشت و ایجاد و حفظ رابطه، اصالت ذاتى دارد. به تعبیر دیگر، اصل بر رابطه است و قطع رابطه،
استثناست. منشا این نظر نیز ریشه دراندیشه سیاسى اصل دعوت و جهانشمولى اسلام دارد.
اصل عدم دخالت در امور داخلى دیگران را به طور کامل قبول نداشتند، زیرا هیچکس این اصل را به طور واقعى و دربست
نپذیرفته و اجرا نکرده است. این اصل که در حقوق بینالملل از اصل حاکمیت منشا مىگیرد، بیشتر یک شعار دیپلماتیک شده
است تا واقعیت عینى. اصل عدم دخالتبا چاشنى حفظ حقوق، ظاهر عوامپسندى دارد، اما در واقع افکار عمومى نیز آن را با تحفظ
و به شکل خاصى مىپذیرد و شاید از امورى است که پذیرش آن به طور یک جانبه مطلوبیت دارد; مثلا اینکه هر کشورى حق
داشته باشد، هرگونه که مایل است، از جنگلهاى خود بهرهبردارى کند و هیچ کشورى حق مداخله در این مورد را نداشته باشد،
امروزه به طور کامل مردود است و سازمانهاى بینالمللى محیطزیستبه عنوان جلوگیرى از نابودى جنگلها دخالتخواهند کرد و
جار و جنجال به راه خواهندانداخت. همچنین براى مسئله حقوق بشر که امر جهانى شده و تا حدود زیادى در نظم سیال فعلى
خلا ایدئولوژى را پر کرده است، دهها سازمان بینالمللى خصوصى شکل گرفته و آنجا که بخواهند براحتى اجازه نمىدهند در
خود اجازه مىدهد، به طور موثر نسبتبه آنها موضعگیرى کند و در امور داخلى دیگر کشورها دخالت نماید. البته حقوقدانان براى
جلوگیرى از هرجومرج و تهدید جنگ، با این تحفظ، این نوع دخالتها را مىپذیرند که ابتدا موضوعات قابل دخالت در حقوق
بینالملل نهادى شود تا نام دخالت نداشته باشد و سپس دخالتها به صورتهاى مجاز عملى گردد. ولى وقتى به ماهیت دخالت توجه
شود، همه یک ذات دارند و فقط موضوعات و شیوه عمل آنها متفاوت است. بنابر چنین نظرى، دیگر نمىتوان ساکتبود و مشاهده
کرد که بوسنى در خون بغلتد، شوروى سابق مسلمانان را از رفتن به مساجد منع کند، عربستان هرگونه که مایل باشد حرمین
شریفین را اداره کند و یا اسرائیل غاصب دست پسربچهاى را که براى دفاع از وطن خویش سنگ پرتاب مىکند، در برابر دوربین
تلویزیون و چشمان میلیونها بیننده بشکند. کسانى که نمىتوانندحکم سلمان رشدى را از وجه سیاستبینالملل بخوبى دریافت
دارند و آن را از مصادیق دخالت تلقى مىکنند، نمىدانند که دخالتیک امر همیشه جارى است. منتها بعضى از انواع آن از سوى
کشورى دیگر موهبت است; مانند دخالت در جلوگیرى از برادرکشى در افغانستان و برخى بسیار بد; مانند دخالتى که روس و
انگلیس و پس از این دو، آمریکا در شئون داخلى ما داشتند، و همچنین دخالت فرانسه در انتخابات الجزایر. بعضى از انواع دخالتها
در حقوق بینالملل مطرح شده و برخى بىآنکه طرح شده باشد به مرحله اجرا درمىآید. بحث دخالت از امور دشوارى است که
توضیح آن، زمان بیشترى مىطلبد، بالاخص اگر ذهن و قلب کسى را این شعار دیپلماتیک پر کرده باشد که به طور واقعى نباید در
امور داخلى دیگران دخالت داشت. شاید بتوان گفت اگر در همین حدى که دیپلماسى اقتضا مىکند که گفته شود، دخالت در امور
داخلى دیگران مذموم است، آنگاه یک شعار تاکتیکى پیش روست که شاید بتوان در نظرات سیاسى حضرت امام (ره) شواهدى
یافت که نشان دهد، ایشان این اصل را به عنوان یک تعارف دیپلماتیک براى کارگزاران سیاسى جایز و بلکه واجب مىدانستند. بحث
دخالت وجه دیگرى دارد که مفهوم استقلال سیاسى را خدشهدار مىکند. در این بخش نظر قاطعى داشتند که شاید از دوران
نوجوانى تا هنگام ارتحال بر آن وفادار ماندند و بیش از پانصد بار پس از انقلاب راجع به حفظ استقلال یعنى دخالت نکردن در
امورى که یک ملت، خود باید براى خود تصمیم بگیرد سخن گفتهاند. شاید بتوان گفت که وقتى مصداق دخالتبراى حفظ
ارزشهاى عام است، ارزشهایى که ادیان، ارزشى بودنش را تقریر مىکنند یا فطرت بر اصالت آن گواهى مىدهد، دخالت در نظرگاه
ایشان امرى لازم و ضرورى و بلکه واجب است و جان باختن بر سر حفظ چنین ارزشهایى شهادت خواهد بود. ولى وقتى دخالت در
امورى است که به ارزشهاى ملى و فرهنگى بازمىگردد، دخالت را مذموم و دخالتکننده را متعدى و متجاوز مىدانستند و
خودشان هرگز حتى یک مورد را ندارند که نسبتبه امرى که به ارزشهاى فرهنگى دیگر ملل بازمىگردد و با ارزشهاى عام بشرى
در تعارض نیست، سخنى گفته باشند. بخشهایى از مفهوم استقلال و کوتاه کردن دست اجانب از شئون داخلى در دیدگاه ایشان،
خود را تا حد موضوعاتاندیشه سیاسى بالا کشیده است.
رابطه با آمریکا
از نمونه آراى سیاسى ایشان در زمینههاى بینالمللى که از امور جزئى است، (جزئى به معناى منطقى آن و نه به معناى
ىاهمیتبودن مسئله) مىتوان به رابطه با آمریکا اشاره کرد که در این زمینه تاکنون بحثهاى زیادى مطرح شده و جنجالهاى
بسیارى را شاهد بودهایم. بنابراین نباید توقع داشتبه بحثى که دهها صاحبنظر راجع به آن سخن گفتهاند بپردازیم و منتظر
نتیجه قطعى آن باشیم. اما مىخواهیم این یادآورى را داشته باشیم که جایگاه چنین موضوعى در معرفتسیاسى حضرت امام، در
حوزه آراى سیاسى است و نه در حوزهاندیشههاى سیاسى ایشان. این تفکیک براى کسانى که مىخواهند بواقع نظرهاى ایشان را
در این باب جویا شوند، اهمیت فوقالعاده دارد. چرا که “انحراف از خط امام” که بعضیها بعضى دیگر را به آن متهم مىسازند، در
جایى است که ازاندیشههاى سیاسى آن حضرت عدول شود; نه جایى که حوزه آن، آراى سیاسى است. بنابراین مىبینیم افرادى که
نشان دادهاند در واقع به آن حضرت علاقهمند بوده و در مقابلاندیشههایش به نوعى تسلیم همراه با رضا رسیدهاند، گاه گفتهاند
رابطه با آمریکا جاى بحث دارد و در مقابل، دستهاى دیگر که آنها نیز عشق و ارادت خود را به حضرتش اثبات کردهاند، به طور
جدى در مقابل این نظر موضع گرفتهاند. لازم است در همین جا بگوییم که هر دو گروه مسامحه کردهاند. یک گروه آراى سیاسى
آن حضرت را در این خصوص بااندیشههایش اشتباه گرفته و گروه دیگر بىاعتنا به آراى کسى که حیات سیاسى و وجهه بینالمللى
ما مرهوناندیشههاى اوست، نظرى را ابراز داشتهاند ولى با بیان این نکته که در حوزه آراى سیاسى، اظهارنظر محترم است اما گاه
مخرب نیز هست. چه در بعضى حوزههاى معرفتسیاسى ابراز نظر درحد ابراز نظر مىماند و یا به معتقد شدن معلومات عمومى
منجر مىشود، ولى در حوزه آراى سیاسى، هر نظرى به طور مستقیم در امر سیاست دخالت مىکند. همانگونه که آراى مردم در
انتخاب نماینده یا رئیس جمهور دخالت مستقیم دارد، آراى سیاسى نخبگان در امور مختلف با درجاتى از حساسیتهاى متفاوت به
طور مستقیم دخیل خواهد بود.
- لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
یزد دانلود |
دانلود فایل علمی 