فایل ورد کامل مقاله اعداد مقدس در قرآن؛ بررسی دینی و تفسیری جایگاه نمادین اعداد در متون وحیانی
توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد
فایل ورد کامل مقاله اعداد مقدس در قرآن؛ بررسی دینی و تفسیری جایگاه نمادین اعداد در متون وحیانی دارای ۱۸۰ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد فایل ورد کامل مقاله اعداد مقدس در قرآن؛ بررسی دینی و تفسیری جایگاه نمادین اعداد در متون وحیانی کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی فایل ورد کامل مقاله اعداد مقدس در قرآن؛ بررسی دینی و تفسیری جایگاه نمادین اعداد در متون وحیانی،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن فایل ورد کامل مقاله اعداد مقدس در قرآن؛ بررسی دینی و تفسیری جایگاه نمادین اعداد در متون وحیانی :
مقدمه
قرآن در آیات زیادى به حرکت زمین و خورشید و زوجیت گیاهان و; اشاره دارد. به طورى که انسان را در مقابل عظمت علمى خود خاضع مىکند. ولى آنچه مهم است این است که روشن شود هدف قرآن از ذکر مثالهاى علمى چیست؟
در این مورد مىتوانیم سه نظریه ارائه کنیم:
الف: ذکر مطالب و مثالهاى علمى در قرآن کریم هدف اصلى و نهایى قرآن نیستبلکه هدف اصلى قرآن هدایت انسان به سوى خداست اما براى مثال و شاهد آوردن از مطالب علمى واقعى استفاده مىکند. پس علوم تجربى و پرداختن به آنها از اهداف اصیل و اولیه قرآن محسوب نمىشود. این قول مطابق نظر بعضى بزرگان و کسانى است که مىگفتند قرآن تبیان هر چیزى است که در رابطه با هدایت دینى باشد.
ب: همان طور که بیان هدایت و معنوى انسان و معارف الهى از اهداف اولیه و اصیل قرآن کریم است، بیان مطالب علمى هم از اهداف اصیل قرآن است و لذا قرآن به علوم طبیعى و شناخت طبیعت توجه زیادى کرده است. این کلام مىتواند مطابق نظر کسانى باشد که مىگفتند در قرآن همه علوم و معارف دینى و بشرى و تجربى وجود دارد.
ج: قرآن در داستانها و مثالهاى علمى به صورت سمبلیک و طبق فرهنگ مخاطبان خود سخن مىگوید و هدف آن بیان مطالب علمى به صورت اصلى یا عرضى نیست و چون در بحث قبل، ما وجود همه علوم
در ظواهر قرآن را رد کردیم، پس مبناى قول دوم باطل شده است لکن براى روشنتر شدن مطلب کلام یکى از نویسندگان را در مورد مطالب علمى قرآن مىآوریم: <بعضى از بزرگان معاصر این طور فرمودهاند در قرآن کریم بحث درباره جهان و طبیعت و انسان به طور استطرادى و تطفلى به میان آمده است و شاید هیچ آیهاى نیابیم که مستقلا به ذکر آفرینش جهان و کیفیت وجود آسمانها و زمین پرداخته باشد، هماره این بحثها به منظور دیگر عنوان شده است. در موارد بسیار گفتگو از آفرینش جهان و انواع آفریدهها براى آگاهانیدن انسان و رهنمونى اوستبه عظمت الهى و سترگى حکمتهایى که خدا در آفرینش به کار برده است. در همه جا نیز این هدف ممکن است منظور باشد که انسان با نگرش به عالم از آن جهت که آفریده خدا و در چنبره تدبیر اوست معرفت فطرى و شناختحضورى خود را شکوفایى دهد، و شدت و نیروى بیشترى بخشد (و عقربه دل او را در جهتخدا نگاه دارد.)
به عبارت دیگر، قرآن کتاب فیزیک، گیاه شناسى، زمین شناسى و یا کیهان شناسى نیست. قرآن کتاب انسان سازى است و نازل شده است تا آنچه را که بشر در راه تکامل حقیقى (تقرب به خداى متعال) نیاز دارد به او بیاموزد و لذا آیات مربوطه به جهان و کیهان در هیچ زمینه هیچ گاه به بحثهاى تفصیلى در مورد موجودات نپرداخته بلکه به همان اندازهاى که هدف قرآن در هدایت مردم تامین مىشده بسنده کرده است. به همین جهت، بر خلاف بسیارى از آیات دیگر این آیات داراى ابهامهایى است و کمتر مىتوانیم یک نظر قطعى به قرآن نسبت دهیم ». مثلاً انچه در مورد اعجاز ریاضی شایعه شد
آقای دکتر رشاد خلیفه بنیانگذار سلسله بحث هایی شد که بدون پشتوانه علمی تنها برای بزرگ نشان دادن قرآن طرفداران ودنباله روان زیادی پیدا کرد ولی نمی دانست که قرآن آنقدر بزرگ است که نیازی به شایعه پراکنی وتبلیغ نیست . اگر امروز مسلمانان ضیفند از قران نیست از مهجور ماندن قرآن در میان ما است .
دکـتـر مـحـمـد حـسـن هـیتو, یکى از نقادان اعجاز عددى قرآن در کتاب ((المعجزه القرانیه )) مـى گـوید: از اولین کسانى که تئورى رشاد خلیفه را نقد نمود استاد ((حسین ناجى محمد)) در کتابش موسوم به ((التسعه عشر ملکا)) مى باشد.
ایـشـان هـفـت جـمـله ابداع نموده که همه از ۱۹ حرف تشکیل شده و هر کدام داراى ۳ حرف لام مـى بـاشـدو مـجموع حروف این جمله ها نیز ۱۳۳ است که مضرب ۱۹ و مجموع لام ها در هرهفت جمله نیز ۱۹ است — .مثل :
۱ ـ لا بعث و لا حساب و لا جهنم . ۲ ـ لا صراط و لا جنه و لا نعیم .
۳ ـ مهندس الکون الرب ابلیس . ۴ ـ البهائیه هى الدین الحق
۵ ـ بهااللّه آخر الانبیا. ۶ ـ الجنه و النار اکذوبتان .
۷ ـ رقم تسعه عشر رمز لابلیس .
« مجموع آنها ۴۵:۳۲+۱۳ بنابراین ۱۳۴۵ خشکى و ۳۲۴۵ آب که این نسبت دقیقا باواقعیت خارجى هماهنگ است .» (کتاب معجزه – عدنان رفاعی )
– کلمه یوم به صورت مفرد ۳۶۵ مرتبه در قرآن آمده است .
۲- کلمه شهر به صورت مفرد ۱۲ مرتبه در قرآن آمده است . ۳ – کلمه جهنم در قرآن ۷۷ بار و کلمه جنات و مشتقات آن نیز ۷۷ مرتبه تکرار شده است .
۴- کلمه رجل و کلمه امراه هر کدام ۲۴ مرتبه . ۵ – کلمه الحیاه و کلمه الموت با مشتقات آنها هر کدام ۱۴۵ مرتبه . ۶- کلمه الملائکه و کلمه الشیطان هر کدام ۶۸ مرتبه .
۷- کلمه الملائکه و مشتقات آن ۸۸ مرتبه کلمه الشیطان و مشتقات آن نیز ۸۸ مرتبه
۸- کلمه یفسد و مشتقات آن نظیر کلمه ینفع و مشتقات آن هر کدام ۵۰ مرتبه . ۹- کلمه الرغبه و مشتقات آن با کلمه الرهبه و مشتقات آن هر کدام ۸ مرتبه . ۱۰- کلمه مصیبه و مشتقات آن با کلمه الشکر و مشتقات آن هر کدام ۷۵ مرتبه .
۱۱- کلمه شک و کلمه ظن هر کدام ۱۵ مرتبه . ۱۲- کلمه هلک و مشتقات آن با کلمه نجاه و مشتقات آن هر کدام ۶۶ مرتبه . ۱۳- کلمه النور ۲۴ مرتبه کلمه الظلم و مشتقات آن نیز ۲۴ مرتبه . ۱۴- کلمه الدنیا و کلمه الاخره هرکدام ۱۱۵ مرتبه .۱۵- کلمه ثقلت و مشتقات آن با کلمه خفت و مشتقات آن هر کدام ۱۷ مرتبه .
۱۶- کلمه العز و مشتقات آن با کلمه الذل و مشتقات آن هر کدام ۲۱ مرتبه . ۱۷- کلمه قبل و قبلک با کلمه بعد و بعدک هر کدام ۱۴۹ مرتبه . ۱۸- مجموع اقسمتم و اقسموا معادل تعداد اقسم یعنى ۸ مرتبه .
۱۹- کلمه قالوا معادل کلمه قل ۳۳۲ مرتبه .
۲۰- کلمه قلتم و اقول هر کدام ۹ مرتبه .
۲۱- کلمه تقولون و نقول هر کدام ۱۱ مرتبه .
۲۲- مجموع دو کلمه تقولوا و تقولون معادل کلمه قلنا یعنى ۲۷ مرتبه .
۲۳- کلمه البر ۱۲ مرتبه که اگر با کلمه یبسا که هم معناى اوست جمع شود ۱۳ مرتبه مى شود.
۲۴- کلمه البحر نیز ۳۲ مرتبه .
اعجاز اعداد:
یکی از نخستین کسانی که مسئله اعجاز اعداد را پیش کشید وحیرت واعجاب جهانیان را برانگیخت ، دکتر رشاد خلیفه مصری الاصل واستاد کامپیوتر دانشگاههای آمریکا بود . او به مدت سه سال درمورد قرآن با استفاده از رایانه تحقیق کرد ونتیجه این تحقیقات را به روزنامه های دنیا داد . کتاب او تحت عنوان معجزه القرآن الکریم درسال ۱۹۸۳ دربیروت چاپ شد و به زبان انگلیسی نیز درآمریکا انتشار یافت .
تمام کوشش رشادخلیفه برای کشف معانی واسرار حروف مقطعه قرآن صورت گرفته وثابت کرد که رابطه نزدیکی میان حروف مذکور با حروف سوره ای که در آغاز آن قرار گرفته اند ، وجود دارد . او برای محاسبات این کار از رایانه کمک گرفته است وبیان کرده که در۲۹ سوره قرآن حروف مقطعه آمده است که مجموع این حروف ۲۸ حرف الفبای عربی را تشکیل میدهد . او نسبت این حروف را در ۱۱۴ سوره قرآن سنجیده وبه نتایجی رسیده است که به برخی از آنها اشاره میکنیم :
نسبت حرف ق درسوره ق ازتمام سوره های قرآن بیشتر است . تعداد حرف ص درسوره ص نیز به تناسب مجموع حروف سوره ، ازهر سوره دیگر بیشتر است ونیز حرف ن درسوره «ن والقلم» بزرگترین رقم نسبی را در۱۱۴ سوره قرآن دارد . رشادخلیفه عدد ۱۹ را یک عدد اساسی در قرآن میدانست وکسی بود که فرضیه عدد ۱۹ را پیش کشید . «بسم الله الرحمن الرحیم» ، ۱۹ حرف است وکلمه «اسم» ۱۹ بار درقرآن آمده است وکلمه جلاله «الله» ۲۶۹۸ بار که مضربی از ۱۹ هست یعنی ۱۴۲*۱۹ ؛ و الرحمن ۵۷ با (۱۹*۳) والرحیم ۱۱۴ بار (۱۹*۶) درقر آن به کار رفته است . اما نظریه او از چند جهت غوغا به با آورد . این که عدد ۱۹ شماره نگهبانان جهنم است وچند علت دیگر.
هماهنگی واژه ها :
تکرار واژه ها وشماره جالب این تکرار ، یکی از جنبه های اعجاز عددی قرآن است . برای مثال ، کلمه دنیا ۱۱۵ بار وکلمه آخرت نیز ۱۱۵ بار تکرار شده است . کلمه گیاه ۲۶ بار وکلمه درخت هم ۲۶ بار . کلمه تابستان گرم ۵ بار وکلمه زمستان سرد نیز ۵ بار . زکات ۳۲ بار ، برکت هم ۳۲ بار . شراب ۶ بار ، مستی هم ۶ بار . فقر ۱۳ بار وثروت هم ۱۳ بار .فرشته ۸۸ بار وشیطان هم ۸۸ بار. بهشت ۷۷ بار جهنم هم ۷۷ بار شیاطین ۶۸ بار وملائک هم ۶۸ بار حیات ۷۱ بار وکله موت هم ۷۱ بار در قرآن استفاده شده.
همانطورکه مشاهده می کنید ، تکرار کلمات اینگونه ، بسیار جالب وشگفت آور است .
اعدادی که حرف میزنند :
اما یکی دیگر از جنبه های اعجازاعداد قرآن تعداد به کار بردن برخی ازکلمات است . برای مثال کلمه یوم به معنای روز به صورت مفرد ۳۶۵ بار به تعداد روزهای سال شمسی در قرآن به کار رفته است وبه صورت تثنیه وجمع ۳۰ بار به تعداد روزهای ماه . کلمه شهر به معنای ماه ، بار ۱۲ دیده میشود ، یعنی درست به تعداد ماه های سال . کلمه الساعه (ساعت) درقرآن ۲۴ بار به کار رفته . سماوات السبع یا سبع سماوات (۷ آسمان) ۷ بار استفاده شده است . سجده ومشتقات آن ۳۴ مرتبه به کار رفته که برای مجموع سجده های ۱۷ رکعت نماز شبانه روز است . مشتقات وحی به تعداد اوصیای الهی ۱۲ بار به کار رفته است . لفظ شیعه مشتقاتش ۱۲بار ومشتقات فرقه ۷۲ بار به تعداد ۷۲ فرقه اسلامی .
پیغامهای اعدادی :
در سوره قمر اشاره ای به ورود انسان به کره ماه شده است . دراین سوره کلمه قمر دراولین آیه قرار دارد ومعنای آن به این صورت است که زمان قیامت نزدیک شده وماه شکافته شده است . کلمه قمر درقر آن دقیقآ ۱۳۸۹ بار تکرار شده است یعنی درست برابر با اولین سفر انسان به ماه به تاریخ ۱۳۸۹ هجری قمری است ! علاوه بر این کلمه قمر به عنوان یک جسم فضایی ۲۷ با تکرار شده است که مطابق با ۲۷ روز حرکت دورانی ماه به دور کره زمین است .
یکی دیگر از نکات جالب اعداد ، شماره سوره حج است . شماره سوره حج درقرآن ۲۲ است جالب اینجاست که شهر مکه ، قلب این اتفاق مهم ، درست درعرض جغرافیایی ۲۲ قرارگرفته است .مسئله ژنتیکی جالبی هم که میتوان به آن اشاره کرد ، مسئله تعدادکروموزومهای انسانهاست . همه میدانند ساختمان ژن انسانها بستگی به نوع کروموزومهایی دارد که در ژن موجود است . فرق میان زن ومرد درنوع ۲۳ جفت کرومزومی است که در ژن هرکدام موجود است . درهر انسان مونث ۲۳ جفت کروموزم xx ودرهرانسان مذکر ۲۳ جفت کرومزم xy وجود دارد . درقرآن کریم هم ۲۳ بار اسم زن و۲۳ بار اسم مرد به طور واضح به کار رفته است .
تازه ترین اعجاز اعداد در قرآن
آقای دکتر طارق سیودان اخیراً کشفیات بسیار جالب، قابل توجه و تعمقی در آیات قرآن، به شرح زیر داشتهاند:
http://www.shia-online.ir/article.aspid=3098
به گزارش شیعه آنلاین به نقل از رویه، برابری یک چیز با چیز دیگر، به عبارتی برابری اضداد!
مثال: برابری مرد با زن.
هر چند این نکته از لحاظ دستور زبان عجیب مینماید، لیکن آنچه برابر مجموع آیات قرآن مجید آشکار میگردد این است که:
کلمه مرد ۲۴ بار در قرآن مقدس آمده است .
همچنین کلمه زن نیز ۲۴ بار در قرآن مقدس آمده است
.
یعنی ۲۴ = ۲۴
سپس مطابق آنالیز آیات مختلف مشخص شده که این همسانی در تنقیضات در تمامی قرآن کریم صادق است. قرآن مجید مشخص میکند که یک چیز با چیز دیگری (یا به عبارتی با متضاد خود و یا ریشه خود) برابر است.
در ادامه نتایج شگفتآور حاصل از محاسبه کلمات عربی قرآن مجید و رمز اعداد را خواهید یافت.
کلمات و دفعات تکرار در جمع آیات قرآن مجید
دنیا (یکی از نامهای زندگی): ۱۱۵
آخرت (نامی برای زندگی پس از این جهان): ۱۱۵
ملائکه: ۸۸
شیاطین: ۸۸
زندگی: ۱۴۵
مرگ: ۱۴۵
سود: ۵۰
زیان: ۵۰
ملت (مردم): ۵۰
پیامبران: ۵۰
ابلیس(پادشاه شیاطین): ۱۱
پناهجوئی از شرّ ابلیس: ۱۱
مصیبت: ۷۵
شکر: ۷۵
صدقه: ۷۳
رضایت: ۷۳
فریب خوردگان (گمراه شدگان): ۱۷
مردگان (مردم مرده): ۱۷
مسلمین: ۴۱
جهاد: ۴۱
طلا: ۸
زندگی راحت: ۸
جادو: ۶۰
فتنه: ۶۰
زکات: ۳۲
برکت: ۳۲
ذهن : ۴۹
نور: ۴۹
زبان: ۲۵
موعظه (گفتار، اندرز): ۲۵
آرزو: ۸
ترس: ۸
آشکارا سخن گفتن (سخنرانی): ۱۸
تبلیغ کردن: ۱۸
سختی: ۱۱۴
صبر: ۱۱۴
محمد (صلوات الله علیه): ۴
شریعت (آموزههای حضرت محمد صلی الله علیه و آله): ۴
مرد: ۲۴
زن: ۲۴
و نیز جالب خواهد بود به دفعاتی که کلمات زیر در قرآن ظاهر شدهاند نگاهی داشته باشیم:
نماز: ۵
ماه: ۱۲
روز: ۳۶۵
دریا : ۳۲ ، زمین (خشکی): ۱۳
%۷۱۱۱۱۱۱۱۱۱=۳۲/۴۵*۱۰۰q = دریا
%۲۵۸۸۸۸۸۸۸۹=۴۵/۱۳*۱۰۰q = خشکی
۴۵ = ۳۲ + خشکی + دریا = ۱۳
%۱۰۰=(% دریا ( ۷۱۱۱۱۱۱۱۱۱ %)+خشکی( ۲۵۸۸۸۸۸۸۸۹
دانش بشری به تازگی اثبات نموده که آب ۷۱۱۱۱ % و خشکی ۲۸۸۸۹ % از کره زمین را فراگرفته است.
آیا میتوان گفت که اینها همه بر حسب اتفاق در قرآن مجید آمده است؟
پرسش این است که چه کسی این علم را به پیامبر اسلام حضرت محمد(ص) آموخته است؟
پاسخ بی اختیار در ذهن خواهد درخشید.
اولین آیه قرآن << بسم الله الرحمن الرحیم >> دارای ۱۹ حرف عربی است.
۲- قرآن مجید از ۱۱۴ سوره تشکیل شده است و این عدد به ۱۹ قابل قسمت است (۱۹*۶).
۳- اولین سوره ای که نازل شده , سوره علق (شماره ۹۶) نوزدهمین سوره از آخر قرآن است.
۴- سوره علق ۱۹ آیه دارد.
۵- سوره علق ۲۸۵حرف (۱۹*۱۵) دارد.
۶- اولین بار که جبرئیل امین با قرآن فرود آمد, ۵ آیه اول سوره علق را آورد که شامل ۱۹ کلمه است.
۷- این ۱۹ کلمه ۷۶ حرف (۱۹*۴) دارد که به تعداد حروف << بسم الله الرحمن الرحیم >> است.
۸- دومین باری که جبرئیل فرود آمد ۱۹ آیه اول سوره قلم (شماره ۶۸) را آورد که شامل ۳۸ کلمه است (۱۹*۲).
۹- سومین باری که جبرئیل فرود آمد ۱۰ آیه اول سوره مزمل (شماره ۷۳) را آورد که شامل ۵۷ کلمه (۱۹*۳) است.
۱۰- چهارمین بار که جبرئیل فرود آمد ۳۰ آیه اول سوره مدثر (شماره ۷۴) را آورد که آخرین آیه آن << بر دوزخ ۱۹ فرشته موکلند >> می باشد.
۱۱- پنجمین باری که جبرئیل فرود آمد اولین سوره کامل << فاتحه الکتاب >> را آورد که با اولین بیانیه قرآن << بسم ا.. الرحمن الرحیم >> (19 حرف) آغاز می شود.
۱۲- آفریننده ذوالجلال و عظیم الشأن با آیه ۳۱ سوره مدثر به ما یاد می دهد که چرا عدد ۱۹را انتخاب کرده است پنج دلیل زیر را بیان می نماید:
الف- بی ایمانان را آشفته سازد.
ب- به خوبان یهود و نصارا اطمینان دهد که قرآن کتابی آسمانی است.
ج- ایمان مومنان را تقویت نماید.
د- تا هر گونه اثر شک و تردید را از دل مسلمانان و خوبان یهود و مسیحیت یزداید.
ه- تا منافقین و کفار را که سیستم اعدادی قرآن قبول ندارد رسوا سازد.
۱۳- آفریننده به ما می آموزد که این نظم اعدادی قرآن تذکری به تمام جهانیان است.(آیه ۳۱ سوره مدثر) و یکی از معجزات قرآن است.(آیه ۵۳ )
۱۴- هر کلمه از جمله ی آغازیه قرآن <<بسم الله الرحمن الرحیم>> در تمام قرآن به نحوی تکرار شده که به عدد ۱۹ قابل تقسیم است. بدین ترتیب که کلمه <<اسم>> 19 بار ,کلمه << الله >> 2698 (19*42) بار, کلمه << الرحمن >> 57 بار (۱۹*۳), و کلمه << الرحیم >>114 بار (۱۹*۶) دیده می شود.
۱۵- قرآن مجید شامل اعداد بی شماری است. مثلا ما موسی را برای چهل شب احضار کردیم, ما هفت آسمان را آفریدیم و; , شمار این اعداد در تمام قرآن ۲۸۵ (۱۹*۱۵) است.
۱۶- اگر ۲۸۵ عدد فوق را با هم جمع کنیم حاصل جمع ۱۷۴۵۹۱ (۱۹*۹۱۸۱) خواهد بود.
۱۷- حتی اگر اعداد تکراری را از عدد فوق حذف نماییم حاصل جمع ۱۶۲۱۴۶ (۱۹*۸۵۳۴) خواهد بود.
۱۸- سوره قاف که با حرف ق شروع می شود (شماره ۵۰) شامل ۵۷ (۱۹*۳) حرف ق است.
۱۹- تنها سوره ای که در قرآن با حرف<< ن>> آغاز می شود, سوره قلم است.(شماره۶) این سوره ۱۳۳ <<ن>> دارد که به ۱۹ قابل قسمت است.(۱۹*۷)
عدد یک
سوره : النساء آیه : ۱۲
وَلَکُمْ نِصْفُ مَا تَرَکَ أَزْوَاجُکُمْ إِن لَّمْ یَکُن لَّهُنَّ وَلَدٌ فَإِن کَانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَکُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْنَ مِن بَعْدِ وَصِیَّهٍ یُوصِینَ بِهَا أَوْ دَیْنٍ وَلَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْتُمْ إِن لَّمْ یَکُن لَّکُمْ وَلَدٌ فَإِن کَانَ لَکُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَکْتُم مِّن بَعْدِ وَصِیَّهٍ تُوصُونَ بِهَا أَوْ دَیْنٍ وَإِن کَانَ رَجُلٌ یُورَثُ کَلاَلَهً أَو امْرَأَهٌ وَلَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِکُلِّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا السُّدُسُ فَإِن کَانُوَاْ أَکْثَرَ مِن ذَلِکَ فَهُمْ شُرَکَاء فِی الثُّلُثِ مِن بَعْدِ وَصِیَّهٍ یُوصَى بِهَآ أَوْ دَیْنٍ غَیْرَ مُضَآرٍّ وَصِیَّهً مِّنَ اللّهِ وَاللّهُ عَلِیمٌ حَلِیمٌ
شان نزول آیه
“عبد الرحمن بن ثابت انصارى” برادر “حسان بن ثابت” شاعر معروف صدر اسلام، از دنیا رفت در حالى که یک همسر و پنج برادر از او به یادگار مانده بود. برادران میراث عبد الرحمن را در میان خود قسمت کردند و به همسر او چیزى ندادند. او جریان را به خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله) عرض کرد، و از آنها شکایت نمود، در این هنگام این آیات نازل شد و در آن، میراث همسران دقیقا تعیین گردید. همچنین از “جابر بن عبد اللَّه” نقل شده که می گوید: بیمار شده بودم، پیامبر (صلی الله علیه و آله) از من عیادت کرد، من بى هوش شده بودم، پیامبر (صلی الله علیه و آله) آبى خواست و با مقدارى از آن وضو گرفت، و بقیه را بر من پاشید و من به هوش آمدم. عرض کردم: اى رسول خدا! تکلیف اموال من بعد از مرگم چه خواهد شد؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله) خاموش گشت، چیزى نگذشت که آیات ۱۱ و ۱۲ نازل گردید و سهم وراث در آن تعیین شد.
ترجمه آیه
اگر زنانتان فرزندی نداشتند ، پس از انجام دادن وصیتی که کرده اند و پس ، از پرداخت دین آنها ، نصف میراثشان از آن شماست و اگر فرزندی داشتند یک چهارم آن و اگر شما را فرزندی نبود پس از انجام دادن وصیتی که کرده اید و پس از پرداخت وامهایتان یک چهارم میراثتان از آن زنانتان است و اگر دارای فرزندی بودید یک هشتم آن و اگر مردی یا زنی بمیرد ومیراث بر وی نه پدر باشد و نه فرزند او اگر او را برادر یا خواهری باشدهر یک از آن دو یک ششم برد و اگر بیش از یکی بودند همه در یک سوم مال پس از انجام دادن وصیتی که کرده است بی آنکه برای وارثتان زیانمند باشد و نیز پس از ادای دینش شریک هستند این اندرزی است از خدا به شما و خدا دانا و بردبار است
ترجمه فولادوند
و نیمى از میراث همسرانتان از آنِ شما [شوهران] است اگر آنان فرزندى نداشته باشند و اگر فرزندى داشته باشند یک چهارم ما ترک آنان از آنِ شماست، [البته] پس از انجام وصیّتى که بدان سفارش کردهاند یا دینى [که باید استثنا شود]، و یک چهارم از میراث شما براى آنان است اگر شما فرزندى نداشته باشید و اگر فرزندى داشته باشید، یک هشتم براى میراث شما از ایشان خواهد بود، [البته] پس از انجام وصیّتى که بدان سفارش کردهاید یا دَینى [که باید استثنا شود]، و اگر مرد یا زنى که از او ارث مىبرند کلاله [بىفرزند و بىپدر و مادر] باشد و براى او برادر یا خواهرى باشد، پس براى هر یک از آن دو، یک ششم [ما ترک] است و اگر آنان بیش از این باشند در یک سوم [ما ترک] مشارکت دارند، [البته] پس از انجام وصیّتى که بدان سفارش شده یا دینى که [باید استثنا شود، به شرط آنکه از این طریق] زیانى [به ورثه] نرساند. این است سفارش خدا، و خداست که داناى بردبار است.
ترجمه بهرام پور
و نیمى از میراث زنانتان از آن شماست اگر فرزندى نداشته باشند، و اگر فرزندى داشته باشند یک چهارم میراث آنها پس از عمل به وصیت یا پرداخت بدهى که داشتهاند از آن شماست. و [همچنین] اگر شما فرزندى نداشته باشید یک چهارم و اگر فرزندى داشته باشید یک هشتم میر
تفسیر مجمع البیان
ترجمه ۱۱ خدا درباره فرزندانتان، به شما سفارس مىکند که: براى پسر [ از دارایى برجاىمانده، بهرهاى] برابر دو دختر است؛ پس، اگر [ همه فرزندان شما دو دختر و یا] دخترانى بیش از دو تن باشند، دوسوّم دارایى برجاى مانده براى آنان است؛ و اگر یکى باشد، نیمى [ از آن دارایى] از آنِ اوست؛ و براى هر یک از پدر و مادر او [که از دنیا رفته است]، اگر فرزندى [نیز] داشته باشد، ۱۶ از آن دارایى است که برجاى نهاده است؛ امّا اگر فرزندى نداشته باشد و [تنها ]پدر و مادرش از او ارث برند، [در اینصورت] یکسوّم [ از میراث] براى مادرش خواهد بود؛ و اگر او برادرانى داشته باشد، یکششم، از آنِ مادرش مىباشد و [پَنجششم باقیمانده، براى پدر است. بهوش باشید که همه اینها ]بعد از انجام وصیتى است که او بدان وصیت
مىنماید یا [پس از پرداخت ]وامى است که برعهده دارد. شما نمىدانید که از پدران و پسرانتان، کدامیک براى شما سودمندترند. [این] دستورى است بایسته ازجانبِ خدا؛ و بىتردید خداوند دانا و فرزانه است. ۱۲ و نیمى از میراث همسرانتان – اگر فرزندى نداشته باشند – از آنِ شما [شوهران] است؛ امّا اگر فرزندى داشته باشند، یکچهارم از ثروتى که برجاى نهادهاند، از آنِ شما خواهد بود؛ [ اینها نیز ]پس از [عمل به ]وصیتى [ است] که به آن وصیت مىنمایند، یا [ پس از پرداخت] وامى است که به عهده دارند. و [نیز ]یکچهارم از ثروتى که شما برجاى نهادهاید -اگر فرزندى نداشته باشید- براى آنان است؛ امّا اگر فرزندى داشته باشید، یکهشتم آنچه برجاى نهادهاید، از آنِ آنان است؛ [ اینها هم ]پس از [عمل به]
وصیتى است که به آن سفارش مىنمایید یا [پس از پرداخت ]وامى است که برعهده دارید؛ و اگر مرد یا زنى که از او ارث مىبرند، کلاله باشد(۲۵۴) و داراى برادر یا خواهرى [ مادرى] باشد، یکششم [ ارث] از آنِ هر یک از آن دو خواهد بود؛ و اگر بیش از یک تن باشند، آنان در یکسوّم [میراث بطور برابر ]شرکت خواهند داشت؛ [اینها نیز ]پس از [عمل به ]وصیتى است که به آن سفارش شده، یا [ پس از پرداخت] وامى است که برعهده دارد؛ [و این ]در صورتى است که [ در وصیت خویش، به ورثه] زیانى نرساند. [آنچه آمد،] سفارشى [است] ازجانبِ خدا؛ و خداوند دانا و بردبار است. ۱۳ اینها مرزهاى [مقرّرات] خداست؛ و هر که از خدا و پیامبر او فرمان برد، [و مقرّرات او را رعایت کند، خدا] وى را [ در بهشت پر طراوت و زیبا،] به
باغهایى درمىآورد که از زیر [ درختان ]آنها نهرها روان است؛ در آنجا جاودانه خواهد بود. و این است آن کامیابى پرشکوه! ۱۴ و هر که خدا و پیامآورش را نافرمانى کند و از مرزهاى [ دین ]او بگذرد، وى را به آتشى [شعلهور] درخواهد آورد؛ در آنجا ماندگار خواهد بود و برایش عذابى خفّتبار است. نگرشى بر واژهها کلاله: در اصل، بهمعناى « فرا گرفتن و احاطه کردن» است؛ و همانگونه که «کلّ» اجزایش را فرا مىگیرد، «کلاله» نیز «نسب» را که از رابطه پدرى و فرزندى است شامل مىشود؛ و امّا منظور از «آن» در آیه شریفه، خواهران و برادران کسى هستند که از او ارث مىبرند. برخى نیز این واژه را «کلّ» گرفتهاند؛ چرا که به اعتقاد آنان، «کلاله»ى میّت درحقیقت «کلّ» بر ورثه مىشوند; و عدّهاى نیز آن را از «اکل»
بهمعناى «پشت» گرفتهاند.(۲۵۵) حدود: جمع «حدّ» به معناى «فاصله میان دو چیز است؛ امّا در آیه شریفه بمعناى «مرز» دین و مقرّرات خداست. فوز: کامیابى. شأن نزول در مورد شأن نزول نخستین آیه مورد بحث، سه روایت آوردهاند: ۱ از جابر بن عبداللّه روایت کردهاند که گفت: یکبار بیمار شده بودم که پیامبرگرامى به همراه جمعى به عیادت من آمد. هنگامى که آن حضرت نزد من بود، بر اثر شدّت بیمارى بیهوش شدم. رسول خدا آبى خواست؛ با آن وضو ساخت و بر آن دعا خواند و از آن بر سر و روى من افشاند که به لطف خدا بهوش آمدم. به آن حضرت گفتم: «اى پیامبر خدا! مرا رهنموان باش که با دارایى خویش چه کنم؟» پیامبر سکوت کرد و در اندیشه فرو رفت که این آیه مبارکه فرود آمد، یوصیکم فىاولادکم; ۲
گروهى از مفسّران گفتهاند که این آیه شریفه بعد از رحلت «عبدالرّحمان» -برادر «حسان»، شاعر نامدار عصر رسالت- فرود آمد. او یک همسر و پنج برادر داشت که بعد از مرگش ، بردارانش آمدند و همه دارایى او را بردند و همسرش را محروم ساختند. آن زن به پیامبر شکایت برد. و آنگاه این آیه فرود آمد. ۳ به اعتقاد «ابن عبّاس»، پیش از نزول این آیه، همه دارایى میّت را فرزندانش به ارث مىبردند و پدر و مادر و نزدیکان دیگر او تنها به موجب وصیّت میّت مىتوانستند بهرهاى از دارایى میّت داشته باشند؛ خداوند با فرود این آیه شریفه آن قانون را نسخ کرد و این آیه و مقرّرات برخاسته از آن را جایگزین حکم پیشین ساخت.
در مفهوم واژه «کلاله» در آیه شریفه، دیدگاهها متفاوت است: ۱ بهاعتقاد عدّهاى از مفسّران، «کلاله» به ورثهاى که جز پدر و مادر باشد، گفته مىشود. ۲ جمعى معتقدند که این واژه درمورد همه ورثهها جز پدر بکار مىرود. ۳ دستهاى دیگر برآنند که این واژه بهمعناى کسى است که از او ارث مىبرند. ۴ و مطابق روایات رسیده از امامان نور خواهران و برادران میّت را «کلاله» مىگویند. از متن آیه نیز برادران و خواهران مادرى میّت دریافت مىشود؛ امّا از آخرین آیه همین سوره مبارکه چنین برمىآید که «کلاله» به خواهران و برادران مادرى و پدرى میّت یا خواهران و برادران پدرى تنها گفته مىشود. واژه «أوامرأهٌ» در آیه شریفه، عطف به «و ان کان رجلٌ» است؛ به عبارت دیگر، خود میّت را «کلاله» مىگویند و منظور این است
که «اگر دارایى مردِ «کلاله» یا زنِ «کلاله»، بهارث رود، ;»؛ امّا بهعقیدهُ کسانى که «کلاله» را بهمعناى «ورثه» گرفتهاند، تفسیر آیه این است که: « اگر مردى یا زنى از دنیا برود و پدر و مادر و فرزند نداشته باشد و دارایى او را برادران و خواهران او ارث برند;». «ابن عمر» و برخى از دانشمندان کوفه نیز آیه را همینگونه تفسیر کرده و واژه «کلاله» را معادل برادران و خواهران کسى گرفتهاند که خود از دنیا رفته است و وارث طبقه اوّل – یعنى پدر و مادر و فرزند – ندارد تا از او ارث برند؛ و اینان وارث او محسوب مىشوند. روایتى از پیامبر گرامى بوسیله «جابر» رسیده است که این دیدگاه را تأیید مىکند و آن روایت این است که نامبرده مىگوید: در بستر بیمارى بودم که پیامبر به عیادتم آمد. از او پرسیدم: «اى پیامبر خدا! من ورثه طبقه اوّل ندارم و ورثهام «کلاله» هستند. اینک مرا راه نما که با دارایىام چه کنم؟» و اینجا بود که آیه مورد بحث بر قلب پاک رسول اکرم فرود آمد و موضوع ارث «کلاله» را روشن ساخت. با
این بیان، «کلاله» به کسانى گفته مىشود که میّت را دربر گرفته و بسان برادران و خواهران به گونهاى او را احاطه کردهاند؛ و طبق این دیدگاه، به ورثه طبقه اوّل، یعنى پدر و مادر و فرزند میّت «کلاله» نمىگویند، چرا که اصل خویشاوندى و پیوند، همان پیوند پدر و مادرى از یک سو و پیوند فرزندى از سوى دیگر است و این دو گروه از دو سو به انسان پیوند مىخورند. امّا جز این دو گروه، نزدیکان دیگر از اصل پیوند خویشاوندى دورند و به همین جهت است که پیوند برادر و خواهر، نه از نوع پیوند پدرى و مادرى است و نه از نوع ارتباط فرزندى و از راه
ولادت؛ و تنها با نبودن این دو نوع پیوند، اینان انسان را احاطه مىکنند و از او ارث مىبرند. از این رو این واژه «کلاله» بسان واژه «اکلیل» بهمفهوم «تاج» است که سر را فرا مىگیرد، نه بهمعناى سر. در آیه شریفه نیز واژه «کلاله» به آن نوع پیوند خویشاوندى اطلاق مىشود که میّت پدر و مادر و فرزندى – که طبقه اوّل بشمار مىآیند – نداشته باشد تا از او ارث برند، درنتیجه دو سوى پیوند خویشاوندى او خالى باشد؛ که همین خالىبودن دو طرف را «کلاله» گویند. و از او به سبک میراثبرى از «کلاله» ارث مىبرند. «فان کانوا اکثر من ذلک فهم شرکاء فىالثّلث» امّا اگر تعداد برادران و خواهران از یک تن بیشتر باشد، یکسوّم مال به گونه مساوى میان آنان تقسیم مىشود؛ چرا که از دیدگاه امّت، خواهران و برادران مادرى در ارث برابرند. «من بعد وصیّهٍ یوصى بها او دین غیر مضارٍ;» این حکم پس از عمل به وصیت میت و پرداخت بدهى او خواهد بود و عمل به وصیّت نیز زمانى لازم است که او در وصیت خویش به حقوق
ورثه زیانى نرسانده باشد; درمورد زیانرساننبودن وصیت، بعضى گفتهاند مقصود این است که انسان نباید طورى وصیت کند که در حال حیات و در آستانه مرگ یا پس از مرگ خویش، به اموال و درنتیجه به ورثه خود زیان برساند. و برخى دیگر برآنند که منظور آیه شریفه این است که نباید به بدهى غیرواقعى اقرار کند تا بدانوسیله به ورثه زیان وارد آورد یا در حال بیمارى و در آستانه مرگ دستور هزینه و تصرّفى در مال بدهد که چیزى براى ورثه باقى نماند. در روایتى آمده است که: «انّالضّرار فى الوصیّه منالکبائر.» زیانرساندن به ورثه با وصیّت، از گناهان ذات پاک او بردبار است و در کیفر گناهکاران شتاب نمىورزد، بلکه با دادن مهلت به آنان – براى جبران و توبه و اصلاح – بر آنان منّت مىگذارد. اشارهاى به مقرّرات ارث در دو آیهاى که
تفسیر آنها گذشت، از مقرّرات ارث و بیانِ سهام ورثه سخن بمیان آمد و اصول مربوط به آن ترسیم شد. اینک ما باالهام از روایات رسیده از امامان نور در این مورد فهرست و فشردهاى از مقرّرات ارث را یادآور مىگردیم که براى دریافت کامل این بحث، باید به کتابهاى فقهى مراجعه کرد. دو راه ارثبرى انسان از دو راه، در خور دریافت ارث مىگردد که عبارتند از: ۱ راه سبب. ۲ و راه نسب. راه سبب عبارت است از رابطه همسرى و ولاء؛ ارث زوجیت همیشه با نسب همراه است؛ امّا ارث ولاء در صورتى است که نسبى موجود نباشد. نسب بر دو بخش است: ۱ پدر و مادر و کسانى که با آنان نسبت دارند؛ ۲ فرزند، فرزندزادگان و ; عوامل محرومیت سه چیز انسان را از ارث و ارثبرى محروم مىسازد، این سه عامل محرومیت عبارتند از: ۱ کفر، ۲ بردگى، ۳ کشتن کسى که انسان از او ارث مىبرد. جز این سه چیز، هیچ عامل دیگرى نمىتواند پدر و مادر و زن و شوهر را از اصل ارث محروم سازد. اقسام ورثه
ارثبرندگان از دارایى برجاى مانده، سه گروهاند: ۱ فرزند، که از ارثبرى فرزندزاده یا نواده و برادر و خواهرزاده جلوگیرى مىنماید؛ همچنانکه از ارثبردن خویشاوندان پدر، همانند عمو، عمّه، خاله و دایى جلوگیرى مىکند. و نیز از ارثبردن پدر و مادر میّت در بیشتر از یک ششم مال مانع مىشود، مگر اینکه میّت یک یا دو دختر داشته باشد که در اینصورت از آنچه از سهام زیاد آمد، سهمى هم به پدر و مادر مىرسد. ۲ پدر و مادر میّت که مانع از ارثبرى خویشاوندان خویش، همچون برادر، خواهر و پدر و مادر خود مىگردند. ۳ زن و شوهر، از ارثبرى دیگران جلوگیرى نمىکنند؛ و فرزندزاده، درصورتِ نبودِ فرزند، جانشین او در ارث مىشود و نقش فرزند را در جلوگیرى از ارثبرى دیگران دارد؛ و کسانى که نزدیکترند، از آنان که دورترند، حقّتقدّم دارند؛ و نیز فرزند برادر و خواهر درصورتِ نبودِ خودِ آنان، جانشین آنان در ارث مىشود و با پدربزرگ و مادربزرگ شریک مىشود. میراث نسب میراث نسب بر دو نوع است: ۱ به فرض، ۲
به قرابت. ۱- ارث برخاسته از فرض ارثى است که مقدار آن در قرآن مقرّر گردیده و ثابت است؛ و کسانى از این نوع ارث بهرهمند مىشوند که پیوند خویشاوندیشان با میّت یکسان است، بسان دختر یا دخترانى که با پدر و مادر و یا یکى از آن دو همراه باشند، چرا که هر یک بطور مستقیم و بیواسطه با میّت پیوند دارند، از این رو هرگاه یکى از آنان بهتنهایى وارث میّت شود، همه دارایى برجاىمانده، از آنِ اوست که، بخشى را به فرض مىبرد و بخشى را به قرابت. و هر گاه همگى با هم باشند، هریک سهم خویش را مىبرد و باقیمانده دارایى نیز بهنسبت سهمشان میان آنان تقسیم مىشود. و اگر دارایى بجا مانده بهسبب وجود زن یا شوهر از سهام کم بیاید، آن کاهش متوجّه دختر یا دختران مىشود، نه پدر و مادر یا زن و شوهر.
ممکن است در موردى ورثه میّت تنها از کلاله پدرى، یا مادرى، یا کلاله پدرى و مادرى گردآیند، چرا که خویشاوندى همه آنان با میّت یکسان است؛ در اینصورت اگر دارایى بر جاى مانده از سهام آنان زیاد آمد، اضافه آن را به کلاله مادرى و پدرى یا پدرى تنها مىدهند، نه به کلاله مادرى تنها. از سهم زن و شوهر هیچگاه چیزى کم نمىشود؛ بنابر این، هرگاه کلاله پدرى یا مادرى گردآیند، سهم کلاله مادرى درصورتیکه یک تن باشد، یکششم و اگر چند تن باشد، یکسوّم است و باقیمانده دارایى میّت از آنِ «کلاله» پدرى است؛ و با بودن کلاله پدرى و مادرى، کلاله پدرىِ تنها ارث نمىبرد. ۲- ارث برخاسته از قرابت و نزدیکى آن است که انسان به تناسب پیوند خویشاوندى با دیگران از آنان ارث برد، و کسانى که بهتناسب پیوند و قرابت ارث
مىبرند، بهترتیب اهمیت عبارتند از: پسر، و بعد از او فرزند یا فرزندانش که جانشین وى مىشوند؛ و باید یادآور شد که طبقه نخست، همیشه از ارثبرى نسل بعد جلوگیرى مىکنند، و با بودنِ این نسل، یا کسى از آنان، ارث به نسل دوّم نمىرسد. پس از پسر، پدر نیز درصورت نبودن فرزند، بهقرابت ارث مىبرد و همه دارایى درصورتیکه تنها باشد، به او مىرسد. بعد از پدر، کسانى چون فرزندِ پدر یا پدرِ پدر، یا عمو و عمّه که ازجانب پدر با میّت قرابت مىیابند، ارثشان به قرابت است. بنابراین، پدرِپدر یا برادرى که فرزندِ پدر است، در یک ردیف قرار مىگیرند؛ همچنین است مادربزرگ که با خواهر در یک ردیف قرار مىگیرد. و دارایى برجاى مانده را طبق قانون به نسبت دو بهره براى پسر و یک سهم براى دختر تقسیم مىکنند. کسانى که با میّت دو سبب قرابت دارند، از کسانى که تنها یک سبب قرابت دارند، مقدّم مىباشند و از ارثبرى آنان جلوگیرى مىکنند. فرزندان خواهر و برادر، جاى پدر و مادرشان را مىگیرند و با پدر و
مادر در تقسیم ارث شرکت مىکنند. بههمینترتیب، جدّ و جدّه گرچه دور باشند، و یا خواهران و برادران میّت و فرزندان آنان در ارث شریک هستند. از خویشاوندان مادرى، پدربزرگ و مادربزرگِ مادرى و خویشان آنان همانند دایى و خاله، بهقرابت ارث مىبرند؛ و فرزندان مادر به فرض، نه به قرابت. بنابراین، جدّ و جدّه مادرى با برادر و خواهر مادرى همسهمند؛ و هرگاه خویشاوندان پدرى و مادرى با هم گردآیند و ازنظر درجه خویشاوندى مساوى باشند، یک سوّم دارایى برجاىمانده براى خویشاوندان مادرى و بقیّه آن براى خویشاوندان پدرى خواهد بود و بهره پسران در تقسیم، دو برابر دختران است. و هر گاه یکى از خویشاوندان پدرى و مادرى از دیگرى دورتر باشد، آنکه نزدیکتر است، مانع ارثبرى دورتر مىشود و او را از ارث محروم
مىسازد، خواه ازطرف پدر باشد، خواه ازسوى مادر. این حکم تنها در یک جا استثنا شده و آن زمانى است که پسرعموى پدرى و مادرى با عموى پدرى جمع شوند که در اینجا پسرعمو مقدّم بر عمو مىشود و او ارث را مىبرد. این بود اصول و چهارچوب مقررات ارث، براى دریافت شاخ وبرگهاى بسیار بحث باید به کتابهاى فقهى مراجعه گردد. مرزهاى مقرّرات خدا آفریدگار هستى پس از ترسیم مقرّرات ارث در دو آیه گذشته، اینک به کسانى که در اجراى مقرّرات، او را فرمانبردارى کنند، وعده پاداش مىدهد و به گناهکاران و پایمال کنندگان حدود و مرزهاى مقرّراتش، وعده کیفر دردناک، و مىفرماید: «تلک حدوداللّه» اینها مرزهاى مقرّرات خدا و احکام اوست که درمورد ارث بیان گردید، اینک هشدارتان باد که نباید از این مرزها گذشت. در
مفهوم واژه «حدود»، دیدگاهها متفاوت است: ۱ جمعى برآنند که منظور از «حدود»، شرایط و مقرّرات خدا براى یک زندگى شایسته است. ۲ دستهاى معتقدند که مقصود، فرمانبردارى از خداست. ۳ و بباور پارهاى منظور این است که: این بیان خدا درباره ارث است. دیدگاه سوّم بهتر بنظر مىرسد؛ و برطبق آن، منظور این است که آنچه خدا درمورد مقرّرات ارث در دو آیهاى که گذشت بیان فرمود و حقوق و حدود هر کس را روشن ساخت و میان فرمانبردارى و نافرمانى از او را بدینوسیله روشنگرى کرد، همه و همه مقرّرات خداست. چرا که، واژه «حدود» همان مرزهاى مقرّرات خداست که بهدلیل روشنبودن موضوع، بهاختصار آمده است. «و من یطعاللّه و رسوله یدخله جنّاتٍ تجرى من تحتهاالانهار خالدین فیها و ذلکالفوزالعظیم» و
هر که خدا و پیامآورش را در اجراى مقرّرات ازجمله قانون ارث فرمانبردارى کند، خدا او را به بوستانهایى وارد مىسازد که از زیر درختان و کاخهاى پرشکوه آن جویبارها روان است؛ و در آنجا جاودانه خواهد بود؛ و این همان کامیابى بزرگ است. آیه شریفه، کامیابى و رستگارى سراى آخرت را، به بزرگى و شکوهمندى وصف مىکند؛ امّا روشن نمىسازد که این بزرگى و شکوهمندى در مقایسه با چه چیزى است. امّا بنظر مىرسد مقصود این باشد که کامیابى سراى آخرت از ثروت و دارایى دنیا که از راههاى گوناگون، ازجمله از راه ارث، روزى شما شده،بدینوسیله اهمیت مقرّرات ارث را روشن سازد و مردم را بر رعایت آن تشویق مىنماید؛ وگرنه فرمانبردارى و اطاعت خدا در کران تا کران زندگى پسندیده و بشدّت مورد تشویق است و نافرمانى او نیز همه جا و همیشه مورد نکوهش مىباشد و از آن هشدار مىدهد. در آخرین آیه مورد بحث مىفرماید: «و من یعصاللّه و رسوله و یتعدّ حدوده یدخله ناراً خالداً فیه
ا و له عذابٌ مهینٌ» و هر که از خدا و پیامبرش نافرمانى کند و از حدود و مرزهاى مقرّراتش بگذرد، وى را در آتشى سوزان درآورد که هماره در آن ماندگار باشد، و برایش عذابى خفّتبار خواهد بود. در آیه شریفه، عذاب خدا درمورد تجاوزکاران، خفّتآور و اهانتبار وصف شده، و این بدان دلیل است که گناهکاران کیفر زشتى و گناه خود را بهگونهاى بس خفّتبار دریافت
خواهند کرد و شایستگان نیز پاداش کارشان را بخوبى خواهند دید. چه کسانى در عذاب ماندگار خواهند بود؟ برخى با استدلال به آیه شریفهُ برآنند که: «نمازگزارى که گناه کبیره از او سر زند، هماره در آتش دوزخ خواهد بود». امّا این مطلب درست بنظر نمىرسد؛ زیرا آیه نشانگر آن است که هر که همه مرزهاى مقرّرات خدا را پایمال سازد، همیشه در عذاب و آتش خواهد بود، نه کسى که ضمن انجامدادن کارهاى شایسته، گناهى نیز مرتکب شود؛ به عبارت دیگر، آیه شریفه کافر را ماندگار در عذاب عنوان مىسازد، زیرا تنها کفرگرایان از همه مرزهاى مقرّرات او مىگذرند. و بىهیچ بحث و اختلافِ دیدگاهى، آنان که به گناه صغیره آلوده مىشوند، از عموم آیه خارجاند، گرچه گناهکارند و از مرزى از مرزهاى مقرّرات خدا
گذشتهاند. پس اگر روا باشد که انجام دهنده گناه صغیره را از عموم آیه خارج سازیم، چرا روا نباشد که دست یازنده به گناهى از گناهان کبیره را هم که نمازگزار واقعى است و به لغزشى گرفتار آمده است – بهدلیل شفاعت یا بخشایش خدا – ماندگار در آتش ندانیم؟ بعلاوه، ما ناگزیریم توبهکار واقعى را از عموم آیه خارج سازیم، چرا که، دلایل بسیارى نشانگر آن است. که خدا توبهپذیر است و توبه واقعى گناهکاران را، مىپذیرد و مهر و فزونبخشى خود را شامل حال آنان مىکند، با این بیان کسانى که مورد بخشایش خدا قرار مىگیرند، از عموم آیه خارج خواهند شد و دلایلى داریم که اینان کم نیستند.
سوره : النساء آیه : ۱
متن عربی آیه : یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَهٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کَثِیرًا وَنِسَاء وَاتَّقُواْ اللّهَ الَّذِی تَسَاءلُونَ بِهِ وَالأَرْحَامَ إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلَیْکُمْ رَقِیبًا
ترجمه آیه
ای مردم بترسید از پروردگارتان ، آن که ، شما را از یک تن بیافرید و از آن یک تن همسر او را و از آن دو ، مردان و زنان بسیار پدید آورد و بترسید از آن خدایی که با سوگند به نام او از یکدیگر چیزی می خواهید و زنهار از خویشاوندان مبرید هر آینه خدا مراقب شماست
ترجمه فولادوند
اى مردم، از پروردگارتان که شما را از «نفس واحدى» آفرید و جفتش را [نیز] از او آفرید، و از آن دو، مردان و زنان بسیارى پراکنده کرد، پروا دارید و از خدایى که به [نامِ] او از همدیگر درخواست مىکنید پروا نمایید و زنهار از خویشاوندان مَبُرید، که خدا همواره بر شما نگهبان است.
ترجمه مشکینی
اى مردم، از پروردگارتان پروا کنید، آن خدایى که شما را از یک نفس بیافرید (از یک جاندار که او را از خاک و گل به نحو نخستین پدیده اعجازى، به نام آدم و انسان و بشر پدید آورد) و از جنس او (به همان گونه اعجازى) جفت او را آفرید (و میانشان عقد زوجیت بست) و از آن دو تن (به وسیله ازدواج برادر با خواهر در نخستین نسل آنان طبق تشریع اوّلى یا اضطرارى، و یا نازل کردن پسران بهشتى براى دختران، و دختران بهشتى براى پسرانشان) مردان و زنان بسیارى را منتشر و پراکنده نمود و از خدایى که به نام او از یکدیگر درخواست مىکنید و از (بریدن و قطع رابطه با) خویشاوندان پروا کنید، که همانا خداوند پیوسته بر شما مراقب و نگهبان است
ترجمه بهرام پور
اى مردم! از پروردگارتان، که شما را از یک تن آفرید و همسرش را از او آفرید و از آن دو، مردان و زنان بسیارى را منتشر ساخت پروا کنید و از خدایى که به [نام] او از یکدیگر درخواست مىکنید و در مورد ارحام از خدا پروا کنید. همانا خداوند مراقب شماست
سوره : المائده آیه : ۷۳
متن عربی آیه : لَّقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُواْ إِنَّ اللّهَ ثَالِثُ ثَلاَثَهٍ وَمَا مِنْ إِلَـهٍ إِلاَّ إِلَـهٌ وَاحِدٌ وَإِن لَّمْ یَنتَهُواْ عَمَّا یَقُولُونَ لَیَمَسَّنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ
ترجمه آیه
آنان که گفتند : الله سومین سه خداست ، کافر شدند در حالی که هیچ خدایی جز الله نیست اگر از آنچه می گویند باز نایستند به کافران عذابی دردآور خواهد رسید
ترجمه فولادوند
کسانى که [به تثلیث قائل شده و] گفتند: «خدا سومین [شخص از] سه [شخص یا سه اقنوم] است، قطعاً کافر شدهاند، و حال آنکه هیچ معبودى جز خداى یکتا نیست. و اگر از آنچه مىگویند باز نایستند، به کافران ایشان عذابى دردناک خواهد رسید.
ترجمه مجتبوی
هر آینه کافر شدند کسانى که گفتند: خداوند یکى از سه [خدا] است- اب و ابن و روح القدس- و حال آنکه هیچ خدایى جز خداى یگانه نیست، و اگر از آنچه مى گویند باز نایستند البته به کسانى از آنها که کافر شدند عذابى دردناک خواهد رسید.
ترجمه مشکینی
بىتردید کافر شدند کسانى که گفتند: خداوند یکى از سه عنصر خدایى است (پدر و پسر و روح القدس)، حال آنکه هیچ خدایى جز خداى یگانه نیست. و اگر از آنچه مىگویند باز نایستند مسلّما کسانى از آنها را که (با این اعتقاد) کافر شدهاند عذابى دردناک خواهد رسید
ترجمه بهرام پور
به تحقیق، کسانى که [به تثلیث قائل شده] گفتند: خدا سوم سه [خدا] ست، کافر شدند، و حال آن که هیچ معبودى جز خداى یکتا نیست. و اگر از آنچه مىگویند دست برندارند، حتما عذاب دردناکى به کسانى از ایشان که کافر شدند خواهد رسید
سوره : التوبه آیه : ۳۱
متن عربی آیه : اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ وَالْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَمَا أُمِرُواْ إِلاَّ لِیَعْبُدُواْ إِلَـهًا وَاحِدًا لاَّ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ
ترجمه آیه
حبرها و راهبان خویش و مسیح پسر مریم را به جای الله به خدایی گرفتند وحال آنکه مامور بودند که تنها یک خدا را بپرستند ، که هیچ خدایی جز اونیست منزه است از آنچه شریکش می سازند
ترجمه فولادوند
اینان دانشمندان و راهبان خود و مسیح پسر مریم را به جاى خدا به الوهیّت گرفتند، با آنکه مأمور نبودند جز اینکه خدایى یگانه را بپرستند که هیچ معبودى جز او نیست. منزّه است او از آنچه [با وى] شریک مىگردانند.
ترجمه مجتبوی
حبرها- دانشمندان یهود- و راهبان- صومعهداران ترسا- خویش و مسیح پسر مریم را به جاى خداى یکتا به خدایى گرفتند و حال آنکه جز این فرمان نداشتند که خداى یگانه را بپرستند که جز او خدایى نیست، پاک و منزه است از آنچه با وى انباز مىآرند.
ترجمه مشکینی
آنها دانشمندان و راهبان خود و مسیح پسر مریم را خدایانى به جاى خداوند (در اطاعت بىقید و شرط دستوراتشان) اتخاذ کردند، در حالى که مأمور نشدند جز به آنکه خداى یگانهاى را بپرستند که معبودى جز او نیست، منزه است از آنچه شریک او مىسازند
ترجمه بهرام پور
[هم اینان] علما و راهبان خود و مسیح پسر مریم را به جاى خدا اربابان خود گرفتند، با آن که دستور داشتند جز خداى یگانه را که معبودى جز او نیست نپرستند. او منزه است از آنچه شریکش مىسازند
سوره : الاعراف آیه : ۱۸۹
متن عربی آیه : هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَهٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِیَسْکُنَ إِلَیْهَا فَلَمَّا تَغَشَّاهَا حَمَلَتْ حَمْلاً خَفِیفًا فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَت دَّعَوَا اللّهَ رَبَّهُمَا لَئِنْ آتَیْتَنَا صَالِحاً لَّنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ
ترجمه آیه
اوست که همه شما را از یک تن بیافرید و از آن یک تن زنش را نیز، بیافرید تا به او آرامش یابد چون با او در آمیخت ، به باری سبک بارورشد و مدتی با آن سر کرد و چون بار سنگین گردید ، آن دو ، الله پروردگارخویش را بخواندند که اگر ما را فرزندی صالح دهی از سپاسگزاران خواهیم بود
ترجمه فولادوند
اوست آن کس که شما را از نفس واحدى آفرید، و جفت وى را از آن پدید آورد تا بدان آرام گیرد. پس چون [آدم] با او [حوا] درآمیخت باردار شد، بارى سبک. و [چندى] با آن [بار سبک] گذرانید، و چون سنگینبار شد، خدا، پروردگار خود را خواندند که اگر به ما [فرزندى] شایسته عطا کنى قطعاً از سپاسگزاران خواهیم بود.
ترجمه مجتبوی
اوست که شما را از یک تن آفرید و همسر او را از [نوع] او پدید کرد تا بدو آرام گیرد. و چون بر او در آمد بار گرفت بارى سبک، پس با آن [مدتى] گذرانید. و چون گرانبار گشت، آن دو پروردگار خویش را خواندند که اگر ما را فرزندى نیک و شایسته- تندرست- دهى بىگمان از سپاسگزاران خواهیم بود.
ترجمه مشکینی
اوست آن که هر یک از شما را از یک نفس (پدرتان) آفرید و همسرش را نیز از جنس او قرار داد تا در کنارش آرام یابد، پس چون با همسرش آمیزش کرد وى بارى سبک برگرفت و چندى با آن بار گذراند (اوایل مدت حمل) و چون سنگین بار گردید هر دو، خداوند، پروردگار خود را خواندند که اگر ما را فرزندى شایسته (سالم و قادر بر ادامه زندگى) عطا کنى مسلّما از سپاسگزاران خواهیم بود
ترجمه بهرام پور
اوست که شما را از نفس واحدى آفرید و جفت وى را از او پدید آورد تا بدان آرام گیرد. پس چون با او بیامیخت، بارى سبک گرفت و با آن مدتى سر کرد. و چون سنگین شد، هر دو از خداوند، پروردگار خویش خواستند که: اگر فرزند شایستهاى به ما دهى قطعا از سپاسگزاران خوا
تفسیر مجمع البیان
این آیه مبارکه در مورد یکتایى و قدرت شگرف او مىفرماید: هُوَ الَّذى خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَهٍ وَجَعَلَ مِنْها زَوْجَها مِنْها لِیَسْکُنَ اِلَیْها روى سخن در آیه شریفه بافرزندان انسان است و به آنان توجه مىدهد که این خداى یکتاست که شما را از پدرى به نام «آدم» آفرید و همسرش «حوا» را که از جنس او بود، پدید آورد تا وى با او آرامش یابد. فَلَمَّا تَغَشَّها حَمَلَتْ حَمْلاً خَفیفًا پس زمانى که آدم او را در آغوش کشید، او به بارى سبک بار دارشد. فَمَّرَتْ بِه فَلَمَّآ اَثْقَلَتْ دَعَوَ اللَّهَ رَبَّهُما لَئِنْ آتَیْتَنا صالِحًا لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرینَ در دورانى این بار سبک بود و او
مىتوانست به آسانى حرکت و نشست و برخاست کند ولى هنگامى که جنین رشد کرد و بزرگ شد، احساس سنگینى نمود. در این شرایط هردو تن از آفریدگار هستى خواستند که اگر به ما فرزندى شایسته کردار و یا نسلى شایسته ارزانى دارى، بىتردید ما در برابر این نعمت گران تو، هماره از سپاسگزاران بارگاهت خواهیم شد. این درخواست آنان بدان دلیل بود که در اندیشه نجات خویش از وحشت و تنهایى بودند؛ چرا که هرگاه یکى از آن دو به جایى مىرفت، دیگرى تنها و بدون همدم و همراه مىماند. گفتنى است که وصف «صالح» را برخى به شایستگى جسمى و برخى به شایستگى اخلاقى و انسانى و در برابر تبهکار معنى کردهاند. ناسپاسى در ادامه سخن، به ناسپاسى فرزندان آدم پرداخته و مىفرماید: فَلَمَّا آتاهُما
صالِحًا جَعَلا لَهُ شُرَکآءَ فیمآ اتهُما پس هنگامى که خدا طبق تقاضایشان به آنان فرزندى شایسته ارزانى داشت، برایش درآنچه ارزانى داشته بود شریک قراردارند. در تفسیر آیه شریفه و مرجع ضمیر در «جعلا»، دیدگاهها متفاوت است: ۱ – به باور برخى، از آنجایى که «حوا» هربار که فرزند مىآورد، یک پسر و یک دختر مىآورد، این ضمیر به دوفرزند او برمىگردد و منظور این است که این دو فرزند آدم و حوا براى خداى یکتا همتا گرفتند و نعمتهاى گران خدا را از دیگرى پنداشتند و به بتها گرایش یافتند. ۲ – امّا به باور «حسن» و «قتاده» منظور، نه آدم و حوا، بلکه زن و شوهرهایى از نسل آن دو هستند که براى خدا همتا مىگیرند و نا سپاسى مىکنند. «اصم» مىگوید: تفسیر آیه شریفه این است که خدا شما انسانها را از یک تن آفری
د و براى او از جنس خودش همسرى قرار داد. با این بیان که آیه شریفه در مورد آدم و حوا نیست، بلکه بسان آیه شریفه «و من آیاته اَن خلق لکم..(۶۲)» در مورد همه زنان و مردان از نسل آدم مىباشد، و منظور این است که: هنگامى که مردها همسران خود را در آغوش مىکشند و همسران بار دار مىگردند، آن دو تن از خداى خویش تقاضا مىکنند که اگر به آنان فرزند سالم و بانشاط و شایستهاى ارزانى دارد، از سپاسگزاران بارگاهش خواهند بود؛ امّا هنگامى که خدا دعاى آنان را مىپذیرد و به آنان فرزندانى سالم ارزانى مىدارد، آنها را به نام
بتها نامگذارى نموده و «عبد العزّى» و; مىنامند و خدایان پندارى را در ارزانى شدن این نعمتها شریک خداى یکتاى مىپندارند. فَتَعالَى اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ. در این فراز مفهوم آیه شریفه بیشتر گسترش مىیابد و علاوه بر آن پدر و مادرى که به جاى سپاس به بارگاه خدا ناسپاسى کردند، همه شرک گرایان را نیز در برمىگیرد و به همه هشدار مىدهد که خدا از آنچه آنان براى او شریک و همتا مىپندارند و برایش همانند مىگیرند برتر و بالاتر است. «ابو مسلم» در این موردمىگوید: در این آیه شریفه نخست روى سخن با همه مردمى است که از آدم و حوا آفریده شدهاند، آنگاه به وصف فرزندان شرک گراى آدم مىپردازد که از خداى خویش تقاضاى فرزند خوب و شایسته کردار مىکنند امّا پس از ارزانى شدن آن نعمت، نا سپاسى مىکنند و براى خدا همتا مىگیرند.
سوره : النحل آیه : ۹۳
متن عربی آیه : وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّهً وَاحِدَهً وَلکِن یُضِلُّ مَن یَشَاء وَیَهْدِی مَن یَشَاء وَلَتُسْأَلُنَّ عَمَّا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ
ترجمه آیه
اگر خدا می خواست ، همه شما را یک امت کرده بود ، ولی هر که را بخواهد گمراه می سازد و هر که را بخواهد هدایت می کند و از هر کاری که می کنید بازخواست می شوید
ترجمه فولادوند
و اگر خدا مىخواست قطعاً شما را امّتى واحد قرار مىداد، ولى هر که را بخواهد بیراه و هر که را بخواهد هدایت مىکند و از آنچه انجام مىدادید حتماً سؤال خواهید شد.
ترجمه مجتبوی
و اگر خدا مىخواست شما را یک امّهت کرده بود- همه را جَبراً بر ایمان جمع مىکرد تا میان شما هیچ اختلافى نباشد ولى این جبر و اکراه خلاف مشیّت و سنّت الهى است- و لیکن هر که را خواهد گمراه کند و هر که را خواهد راه نماید و هر آینه از کارهایى که مىکردید پرسیده و بازخواست خواهید شد.
ترجمه مشکینی
و اگر خدا مىخواست بىتردید همه شما را (به اجبار) یک امت قرار مىداد، و لکن (طبق سنت جاریه خویش همه را در انتخاب دین آزاد مىگذارد و سپس) هر که را بخواهد در گمراهیش رها مىکند (و آن کسى است که دین او را نپذیرد) و هر که را بخواهد هدایت مىکند (و آن کسى است که دین او را بپذیرد) و حتما شما از آنچه انجام مىدادید بازخواست خواهید شد
ترجمه بهرام پور
و اگر خدا مىخواست، همه شما را یک امت قرار مىداد، ولى هر که را بخواهد گمراه مىکند و هر که را بخواهد هدایت مىکند، و حتما از آنچه انجام مىدادید سؤال خواهید شد
سوره : البقره آیه : ۲۱۳
متن عربی آیه : کَانَ النَّاسُ أُمَّهً وَاحِدَهً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُواْ فِیهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلاَّ الَّذِینَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ فَهَدَى اللّهُ الَّذِینَ آمَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللّهُ یَهْدِی مَن یَشَاء إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ
ترجمه آیه
مردم یک امت بودند ، پس خدا پیامبران بشارت دهنده و ترساننده را، بفرستاد، و بر آنها کتاب بر حق نازل کرد تا آن کتاب در آنچه مردم اختلاف دارند میانشان حکم کند ، ولی جز کسانی که کتاب بر آنها نازل شده و حجتهاآشکار گشته بود از روی حسدی که نسبت به هم می ورزیدند در آن اختلاف نکردند و خدا مؤمنان را به اراده خود در آن حقیقتی که اختلاف می کردند راه نمود ، که خدا هر کس را که بخواهد به راه راست هدایت می کند
ترجمه فولادوند
زندگى دنیا در چشم کافران آراسته شده است، و مؤمنان را ریشخند مىکنند و [حال آنکه] کسانى که تقواپیشه بودهاند، در روز رستاخیز، از آنان برترند و خدا به هر که بخواهد، بىشمار روزى مىدهد.
ترجمه مجتبوی
مردم همه یک گروه- یکسان و بر یک راه و روش و آیین- بودند، [سپس اختلاف کردند] پس خدا پیامبران را برانگیخت نویددهنده و بیمکننده، و با ایشان کتاب فرو فرستاد براستى و درستى، تا میان مردم در آنچه اختلاف کردند حکم کند، و در آن اختلاف نکردند مگر همان کسان که آن
ترجمه مشکینی
همه مردم (پیش از بعثت پیامبران صاحب شریعت) یک گروه بودند (که بدون شریعت آسمانى طبق اقتضاى عقولشان زندگى مىکردند، اما کم کم در امور دنیوى خود به اختلاف افتادند) پس خداوند پیامبران را (با دین و شرایع آسمانى) مژده رسان و بیم دهنده برانگیخت و همراه آنها کتاب ( آسمانى) را به حق (و هدفى والا و عقلانى) فرو فرستاد تا میان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند داورى کند. (سپس در خود کتاب اختلاف پیدا شد که گروهى اصل آن یا معارفى از آن را نپذیرفتند) و اختلاف در آن را پدید نیاوردند مگر کسانى که کتاب به آنها داده شد آن هم پس از آنکه دلایل روشنى (در این باره) براى آنها آمد، از روى حسد و برترىطلبى در میان خودشان. پس خداوند کسانى را که ایمان آوردند، به توفیق خود، به حقى که در آن اختلاف داشتند راهنمایى نمود و خداوند هر که را بخواهد به راهى راست هدایت مىکند
سوره : یونس آیه : ۱۹
متن عربی آیه : وَمَا کَانَ النَّاسُ إِلاَّ أُمَّهً وَاحِدَهً فَاخْتَلَفُواْ وَلَوْلاَ کَلِمَهٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ فِیمَا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ
ترجمه آیه
مردم جز یک امت نبودند ، میانشان اختلاف افتاد و اگر نه آن سخنی بودکه پیش از این از پروردگارت صادر گشته بود ، در آنچه اختلاف می کنند داوری شده بود
ترجمه فولادوند
و مردم جز یک امّت نبودند. پس اختلاف پیدا کردند. و اگر وعدهاى از جانب پروردگارت مقرر نگشته بود، قطعاً در آنچه بر سر آن با هم اختلاف مىکنند، میانشان داورى مىشد.
ترجمه مجتبوی
مردم جز امتى یگانه [و بر یک دین] نبودند، سپس اختلاف کردند، و اگر نبود سخنى از پروردگارت که از پیش رفته است- مهلتیافتن مردم براى آزمایش و تأخیر عذاب- هر آینه در باره آنچه در آن اختلاف مىکنند داورى شده بود- به عذاب زودرس گرفتار مىشدند-.
ترجمه مشکینی
و مردم (مدت مدیدى در اوایل خلقت) جز ملتى متحد (و بدون اختلاف) نبودند، پس (به سبب روابط اجتماعى در امور دنیوى اختلاف کردند، و پس از نزول کتاب براى رفع اختلافاتشان در خود کتاب) اختلاف کردند، و اگر کلامى از پروردگارت (در علم ازلى و لوح محفوظ) نگذشته بود (که پیش از اتمام حجت عذاب نکند و پس از اتمام حجت شتاب نورزد) حتما میان آنها در آنچه اختلاف مىکنند داورى (عملى) مىشد. (به آیه ۲۱۳ از سوره بقره مراجعه شود.
ترجمه بهرام پور
و مردم جز یک امّت نبودند، پس اختلاف کردند. و اگر پیشتر حکم [مهلت] از جانب پروردگارت صادر نشده بود، قطعا در آنچه بر سرش اختلاف دارند میانشان فیصله داده شده بود [و همگى هلاک مىشدند]
سوره : یوسف آیه : ۶۷
متن عربی آیه : وَقَالَ یَا بَنِیَّ لاَ تَدْخُلُواْ مِن بَابٍ وَاحِدٍ وَادْخُلُواْ مِنْ أَبْوَابٍ مُّتَفَرِّقَهٍ وَمَا أُغْنِی عَنکُم مِّنَ اللّهِ مِن شَیْءٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَعَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ
ترجمه آیه
گفت : ای پسران من ، از یک دروازه داخل مشوید ، از دروازه های مختلف داخل شوید و من قضای خدا را از سر شما دفع نتوانم کرد و هیچ فرمانی جزفرمان خدا نیست بر او توکل کردم و توکل کنندگان بر او توکل کنند
ترجمه فولادوند
و گفت: «اى پسران من، [همه] از یک دروازه [به شهر] درنیایید، بلکه از دروازههاى مختلف وارد شوید، و من [با این سفارش،] چیزى از [قضاى] خدا را از شما دور نمىتوانم داشت. فرمان جز براى خدا نیست. بر او توکل کردم، و توکل کنندگان باید بر او توکل کنند.»
ترجمه مجتبوی
و گفت: اى پسران من، از یک دروازه درون نشوید و از درهاى پراکنده درون شوید و من شما را در برابر [قضا و قدر] خدا هیچ سودى نتوانم داشت. حکم [و فرمانروایى] جز خداى را نیست. بر او توکل کردم، و توکل کنندگان باید بر او توکل کنند و بس.
ترجمه مشکینی
و (در بدرقه آنها) گفت: اى پسران من، همگى از یک در (از دروازههاى شهر یا دربار عزیز) وارد نشوید و از درهاى متفرق وارد شوید (تا مورد حسد حسودان یا خطر بد چشمان یا سوء ظن درباریان قرار نگیرید) و من هرگز از شما چیزى را که از سوى خداست دفع نتوانم کرد فرمان نافذ و حکومت (بر جهان هستى) جز براى خدا نیست، بر او توکل کردم و توکل کنندگان باید تنها بر او توکل کنند
ترجمه بهرام پور
و گفت: اى پسران من! از یک دروازه داخل نشوید و از دروازههاى مختلف وارد شوید، و من شما را از [تقدیر] خدا حتى اندکى بىنیاز نمىکنم. حکم، حکم خداست و من بر او توکل کردهام، و اهل توکل باید تنها بر او توکل کنند
سوره : الصافات آیه : ۱۹
متن عربی آیه : فَإِنَّمَا هِیَ زَجْرَهٌ وَاحِدَهٌ فَإِذَا هُمْ یَنظُرُونَ
ترجمه آیه
و آنان خود خواهند دید که به یک فرمان همه را زنده می کنند
ترجمه فولادوند
و آن تنها یک فریاد است و بس! و بناگاه آنان به تماشا خیزند.
ترجمه مشکینی
پس جز این نیست که سبب برانگیختن، یک بانگ و نهیب (آسمانى به واسطه نفخه دوم صور) است که به ناگاه همگى (از قبرها بیرون شده) مىنگرند
ترجمه بهرام پور
پس آن تنها یک صیحه است و بس، و به ناگاه همه آنها [برخیزند و] بنگرند
عدد دو۲
سوره : التوبه آیه : ۴۰
متن عربی آیه : إِلاَّ تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُواْ ثَانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ إِذْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا فَأَنزَلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ وَأَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَّمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ کَلِمَهَ الَّذِینَ کَفَرُواْ السُّفْلَى وَکَلِمَهُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیَا وَاللّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ
ترجمه آیه
اگر شما یاریش نکنید ، آنگاه که کافران بیرونش کردند ، خدا یاریش کرد،، یکی از آن دو به هنگامی که در غار بودند به رفیقش می گفت : اندوهگین مباش ، خدا با ماست خدا به دلش آرامش بخشید و با لشکرهایی که شماآن را نمی دیدید تاییدش کرد و کلام کافران را پست گردانید ، زیرا کلام خدا بالاست و خدا پیروزمند و حکیم است
ترجمه فولادوند
اگر او [پیامبر] را یارى نکنید، قطعاً خدا او را یارى کرد: هنگامى که کسانى که کفر ورزیدند، او را [از مکّه] بیرون کردند، و او نفر دوم از دو تن بود، آن گاه که در غار [ثَور] بودند، وقتى به همراه خود مىگفت: «اندوه مدار که خدا با ماست.» پس خدا آرامش خود را بر او فرو فرستاد، و او را با سپاهیانى که آنها را نمىدیدید تأیید کرد، و کلمه کسانى را که کفر ورزیدند پستتر گردانید، و کلمه خداست که برتر است، و خدا شکستناپذیر حکیم است.
ترجمه مجتبوی
اگر او- پیامبر- را یارى نکنید هر آینه خدا او را یارى کرد آنگاه که کسانى که کافر شدند او را بیرون کردند، در حالى که یکى از دو تن بود- پیامبر و ابو بکر- هنگامى که هر دو در غار بودند آنگاه که به همراه خویش مىگفت: اندوه مدار، خدا با ماست پس خدا آرامش خود را بر او
ترجمه مشکینی
اگر او را (پیامبر را) یارى نکنید بىتردید خدا (یاریش مىکند چنان که) او را یارى نمود هنگامى که کافران او را (از مکه) بیرون کردند در حالى که یکى از دو تن بود، (پیامبر و ابو بکر) آن گاه که هر دو در آن غار (غار ثور نزدیک مکه) بودند، وقتى که به همراه خود مىگفت: اندوه مخور که حتما خدا با ماست، پس خدا سکینه و آرامش خود را بر او (پیامبر) فرود آورد و او را با سپاهیانى که شما آنها را نمىدیدید (در جنگهاى اسلامى) تقویت نمود و سخن کسانى را که کفر ورزیدند پست کرد، و کلمه خداوند (وعده ازلى او در یارى انبیا و پیروزى دینش بر ادیان) است که والا و برترست، و خداوند مقتدر غالب و صاحب حکمت است
سوره : یس آیه : ۱۴
متن عربی آیه : إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ فَقَالُوا إِنَّا إِلَیْکُم مُّرْسَلُونَ
ترجمه آیه
نخست دو تن را به نزدشان فرستادیم و تکذیبشان کردند ، پس با سومی نیروشان دادیم و گفتند : ما را برای هدایت شما فرستاده اند
ترجمه فولادوند
آن گاه که دو تن سوى آنان فرستادیم، و [لى] آن دو را دروغزن پنداشتند، تا با [فرستاده] سوّمین [آنان را] تأیید کردیم، پس [رسولان] گفتند: «ما به سوى شما به پیامبرى فرستاده شدهایم.»
ترجمه مجتبوی
آنگاه که دو تن به سوى آنان فرستادیم و ایشان را دروغزن خواندند، پس ایشان را به فرستاده سومى نیرومند کردیم و گفتند: همانا ما به سوى شما فرستاده شدهایم.
ترجمه مشکینی
آن گاه که دو نفر به سوى آنها فرستادیم، پس آنها را تکذیب کردند و ما (آنها را) با فرستاده سومى تقویت نمودیم، پس همگى گفتند: ما به سوى شما فرستاده شدهایم
ترجمه بهرام پور
آنگاه که دو تن را به سویشان فرستادیم، ولى تکذیبشان کردند و [آنها را] با سومى تقویت نمودیم، پس گفتند: ما به سوى شما فرستاده شدهایم
تفسیر مجمع البیان
. تو [اى پیامبر!] تنها کسى را بیم مىدهى، [و هشدار و اندرزت او را سود نمىبخشد] که از قرآن پیروى مىکند و در نهان از [خداوندِ] بخشاینده مىترسد؛ پس او را به آمرزش و پاداشى پرارزش نوید ده! ۱۲ این ما هستیم که مردگان را زنده مىسازیم، و آنچه را از پیش فرستادهاند با آثار [بر جاى مانده] از آنان [و عملکردشان ]را مىنویسیم؛ و هر چیزى را در کارنامهاى روشنگر به شمار آوردهایم. ۱۳ و براى آنان مثلى بزن! [داستان] مردم آن شهر [و دیار ]را، آن گاه که فرستادگان [ما] به آنجا آمدند، [برایشان وصف کن!] ۱۴ آن گاه که دو تن به سوى آنان فرستادیم، اما آن دو را دروغگو انگاشتند، و ما با [سفیرِ] سومین [خود آن دو را] نیرو بخشیدیم؛ پس [آن فرستادگان ما، یک دل و یکصدا] گفتند: [هان اى بندگان خدا!] ما فرستادگان [و پیامرسانان او] به سوى شما هستیم! ۱۵ [حقناپذیران آن سرزمین] گفتند: شما جز بشرى بسان ما نیستید؛ و [خداوندِ] بخشاینده [نیز] هیچ چیزى فرو نفرستاده
است؛ و شما [کسانى هستید که] جز دروغ نمىگویید! ۱۶ [فرستادگان ما] گفتند: [هرگز چنین که شما مىپندارید نیست و ]پروردگار ما مىداند که ما فرستادگان او به سوى شما [مردم ]هستیم؛ ۱۷ و جز رساندن روشن [و نمایان پیام او، هیچ وظیفهاى] بر عهده ما نیست. ۱۸ [آن تیرهبختانِ خرافهپرست] گفتند: ما شما را شوم گرفتهایم؛ اگر [از دعوت خویش به سوى توحید و تقوا] بازنایستید، شما را سنگسار مىکنیم و شکنجهاى دردانگیز [و دردناک] از ما به شما خواهد رسید. ۱۹ [فرستادگان ما] گفتند: شومى شما [و بداندیشىتان] با خود شماست؛ آیا اگر شما را پند [و اندرز] دهند، [به جاى پذیرش حق، این گونه واکنش زشت و ظالمانه نشان مىدهید؟ نه، این پندار شما در باره ما خرافى است،] بلکه شما مردمى
گزافکارید. ۲۰ و [درست در آن شرایط حساس] مردى [توحیدگرا و درستاندیش] از دورترین جاىِ شهر، شتابان فرا رسید و گفت: هان اى مردم! از این فرستادگان خدا پیروى کنید! نگرشى بر واژهها «ذکر»: یادآورى و به یاد آوردن آمده، امّا در آیه شریفه نیز منظور قرآن شریف است. «خشیت»: حساب بردن و ترسى است که همراه با احساس شکوه و عظمت خدا در دل جایگزین مىگردد. «تطّیرنا»: از «تطییر» بر وزن «تفعّل» به مفهوم شوم گرفتن و فال بد زدن آمده است. تفسیر پاداش پرشکوه هشدارپذیران و حقطلبان در آیات پیش از حقستیزان و ناسپایان سخن رفتت که هشدار دادن و یا هشدار ندادن برایشان یکسان است، و آنان از دعوت و هشدار سود نمىبرند و ایمان به حق نمىآورند، اینک در این آیات قرآن، به وصف
مردمى مىپردازد که از دعوت آسمانى پیامبر گرامى و اندرز و هشدارش سود مىبرند و راه نجات و درستکارى را از پیام انسانساز او مىجویند و در پرتو درستاندیشى و عملکرد شایسته به اوج سرفرازى مىرسند. در نخستین آیه مورد بحث در وصف هشدارپذیران مىفرماید، إِنَّمَا تُنذِرُ مَنْ اتَّبَعَ الذِّکْرَ تو اى پیامبر! تنها کسى را هشدار مىدهى و کسى اندرز و هشدارت را مىپذیرد و از آن سود مىبرد که از قرآن و مفاهیم بلند و انسانساز آن پیروى کند و از روشنگرى آن چراغ زندگى برافروزد. وَخَشِیَ الرَّحْمَانَ بِالْغَیْبِ و از خداوند بخشاینده در نهان بترسد. درست برخلاف انسان نفاقگرا و بىبهره از ایمان و باور که در برابر دیدگان مردم لاف درستاندیشى و پرواپیشگى مىزند و در نهان به گونهاى دیگر مىاندیشد و مىگوید و عمل مىکند.
به باور پارهاى دیگر منظور این است که: و از خداى بخشاینده در مورد سراى آخرت و بازخواست و حسابرسى در آن، و پاداش و کیفرش حساب برد. فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَهٍ وَأَجْرٍ کَرِیمٍ آرى، به کسى که این گونه مىاندیشد و رفتار مىکند، و به این ویژگىها آراسته است، نوید ده؛ نوید به آمرزش لغزشها و گناهانش از سوى خدا، و به پاداشى ارزشمند و خالص از شائبهها. * * * آن گاه خداى فرزانه در اشاره به قدرت وصفناپذیرش مىفرماید: إِنَّا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتَى این ما هستیم که مردگان را در روز رستاخیز و در آستانه برپایى آن براى حسابرسى و پاداش و کیفر زنده مىسازیم. وَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا و نیز ماییم که هر آنچه آنان از فرمانبردارى و شایستهکردارى و یا گناه و ستم که از پیش فرستادهاند، همه را مىنویسیم. به باور پارهاى منظور این
است که: و ما هستیم که هر آنچه از کارها را که براى آنها اثرى نیست و از پیش فرستادهاند، همه را براى آنان مىنویسیم. وَآثَارَهُمْ به باور «جبایى» منظور کارهایى است که اثر دارند، که براى نمونه مىتوان کتابهاى مفید و روشنگر و یا بنیادهاى به راستى ثمربخش و در خدمت عدالت و یا صدقههاى ماندگار را مثال آورد. اما به باور پارهاى منظور کارها و راه و روشهاى آنان مىباشد که آنان بنیاد آنها را مىگذارند و پس از خودشان به صورت سنت و شیوه عادلانه و درست و مفید و یا به صورت بدعتهایى خرافى و ظالمانه مىماند و مردم از آنها پیروى مىکنند؛ آرى، این شیوههاى پویا و مفید و یا زیانبار و ظالمانه را نیز به حساب آنان مىنویسیم. پارهاى مىگویند: منظور این است که ما گامهاى آنان را که به سوى مسجد برداشته
مىشود، برایشان مىنویسیم. گویى این دیدگاه از روایتى برگرفته شده است که «ابوسعید خدرى» آورده است که: عشیره «بنىسلمه» در منطقهاى بیرون از شهر مدینه زندگى مىکردند و هر روز از آنجا براى شرکت در نماز و شنیدن دعوت پیامبر وآموزش معارف آسمانى او به مسجد مىآمدند، از این رو از دورى راه شکایت کردند؛ و آن گاه بود که این آیه فرود آمد. و آوردهاند که پیامبر گرامى فرمود: انّ اعظم الناس اجراً فىالصلوه أبعدهم الیها ممشى فابعدهم. بىگمان پرشکوهترین مردم از نظر پاداش در نماز و نیایش با خدا، آن کسى است که راه دورترى را براى رسیدن به مسجد بپیماید. این روایت را «بخارى» و «مسلم» در کتابهاى خود آوردهاند. وَکُلَّ شَیٍْ أحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ و ما هر چیزى را در کارنامهاى روشن و
روشنگر برشمردهایم. منظور از هر چیز، هر رویداد و عملکردى است که در لوح محفوظ به شمار آمده و در آن محفوظ است؛ و این شمارش رویدادها و عملکردها در لوح محفوظ گویى به خاطر توجه یافتن فرشتگان به وسیله آن است؛ چرا که آنان رویدادها و حوادث بىشمار جهان هستى را با آنچه در آن کتاب پراسرار و شگفتانگیز آمده است مقابله مىکنند و از این راه بیشتر و بهتر به علم بىکران خدا بر ذرّه ذرّه رویدادها و حوادث آگاه مىگردند، چرا که این کتاب شگفتآور نشانگر دانش وصفناپذیر و فراگیر خدا بر کران تا کران هستى و همه رویدادهاى کوچک و بزرگى است که در آن روى مىدهد. به باور «حسن» منظور از «امام مبین»، کارنامههاى انسانهاست ؛ و بدان دلیل به آنها این نام و عنوان داده شد که نوشته و اثر آنها، هرگز رو به فرسودگى و کهنگى نمىگذارد. سرگذشت آن سه پیامبر در سومین آیه مورد بحث دگرباره روى سخن را به پیامبر گرامى نموده و در اشاره به سرگذشت عبرتانگیز و عبرتآموز
جامعه و مردمى مىفرماید: وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا أَصْحَابَ الْقَرْیَهِ إِذْ جَاءَهَا الْمُرْسَلُونَ هان اى پیامبر! و براى این مردم، از سرگذشت جامعههاى پیشین نمونه و مثالى بیاور! و داستان مردم آن شهر و دیار را، آن گاه که فرستادگان ما به آنجا آمدند برایشان بگو! به باور پارهاى منظور این است که: و براى این مردم سرگذشت مردم آن شهر و دیار را یادآورى کن! به باور مفسران، قریه یا شهر مورد نظر، «انطاکیه»، از شهرهاى مشهور و شناخته شده روم قدیم بوده است. * * * در ادامه سخن به شرح سرگذشت آنان پرداخته و مىفرماید: إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَیْهِمْ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُمَا آن گاه که دو تن از فرستادگان و پیامبران خود را به سوى آنان فرستادیم و آن دو به ارشاد و هدایت آن مردم برخاستند و پیام ما را به آنان رساندند. فَکَذَّبُوهُمَا امّا آن مردم به جاى حقپذیرى و هدایت به حقستیزى برخاسته و آن دو پیامبر را دروغگو انگاشتند فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ سپس آن دو فرستاده خود را با سفیر و پیامبر سوّمى نیرو و اقتدار بخشیدیم. واژه «عززنا
» از ریشه «عزت»، به مفهوم عزیز شدن و ارجمند گردیدن آمده است؛ و از همین نمونه است که در ادبیات عرب گفته مىشود: من عزّ بَرَّ هرکس توانمند و شکستناپذیر شد، چیره و پیروز گردید. «شعبه» مىگوید: نام یکى از این دو فرستاده خدا «شمعون» بود، و دیگرى «یوحنا» و نام سومین آنان «بولس» آمده است. امّا به باور «ابن عباس» و «کعب» نام آنان «صادق»، «صدوق» و «سلوم» بوده است. برخى از مفسران برآنند که آنان فرستادگان مسیح(ع) و از یاران او بودند؛ و بدان دلیل خدا آنان را فرستادگان خویش شمرد که عیسى(ع) آنان را به فرمان خدا و براى دعوت به دین او به آنجا گسیل داشت. فَقَالُوا إِنَّا إِلَیْکُمْ مُرْسَلُونَ پس آن فرستادگان ما همدل و همداستان گفتند: هان اى مردم! خدا ما را به سوى شما
فرستاده است. واکنشِ شهر حقناپذیر در ترسیم واکنش آن جامعه و مردم اصلاحناپذیر در برابر دعوت توحیدى و بشردوستانه فرستادگان خدا مىفرماید: قَالُوا مَا أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنَا حقناپذیران آن سرزمین به جاى دل دادن به دعوت توحیدى و اصلاحطلبانه پیامبران سر به مخالفت برداشته و گفتند: شما جز بشرى بسان ما نیستید، و به همین دلیل هم صلاحیت رسالت و پیامبرى و دریافت وحى از سوى خدا را ندارید، درست همانگونه که ما چنین هستیم. وَمَا أَنزَلَ الرَّحْمَانُ مِنْ شَیٍْ و خداى بخشاینده نیز چیزى به سوى شما فرو نفرستاده است که ما را به آن فرا خوانید. إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَکْذِبُونَ و شما جز دروغ و سخنان بىاساس چیزى نمىگویید و آنچه را وحى و پیام خدا مىپندارید، یافتههایى بىپایه و اساس است. آرى، آنان بر این پندار پوچ بودند که هرکس بسان آنان از نژاد و تبار آدم باشد، نمىتواند پیامآور و پیامرسان خدا گردد و رسالت و پیامبرى با انسان بودن سازگار نیست؛ و گویى فراموش ساخته بودند که خداى فرزانه هرکسى را بخواهد و شایسته بداند به رسالت برمىگزیند و پیام خود را به سوى او مىفرستد؛ و اوست که از درون و برون و حال آنان آگاه است و مىداند که آن
شایستهکردارانى را که به رسالت برگزیده است هم شایسته ارزانى شدن وحى هستند و هم در خور این افتخار، و هم مىتوانند بار گران رسالت و مسئولیتهاى بزرگ آن را به دوش کشند. * * * این پیامبران بشردوست آنان را به توحید و تقوا و آراستگى به ارزشهاى والاى انسانى دعوت نموده و از شرک و کفر و سرکشى و بیداد هشدار دادند، و در پاسخ آنان گفتند: هرگز این گونه که شما مىپندارید نیست و پروردگار ما نیک مىداند که ما فرستادگان او به سوى شما مردم هستیم. قَالُوا رَبُّنَا یَعْلَمُ إِنَّا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ روشن است که این پیامآوران و پیامرسانان پس از باراندن بارانى از دلیل و برهان بر شرکگرایان و نمایان ساختن درستى دعوت خویش به وسیله معجزه، بر رسالت خود پاى فشردند، امّا آن مردم حقناپذیر باز هم دعوت آنان را انکار کردند.
- لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
یزد دانلود |
دانلود فایل علمی 