فایل ورد کامل تحقیق مراحل شکلگیری حکومت اسلامی ایران در بیان امام خمینی؛ بررسی تاریخی و سیاسی روند انقلاب
توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد
فایل ورد کامل تحقیق مراحل شکلگیری حکومت اسلامی ایران در بیان امام خمینی؛ بررسی تاریخی و سیاسی روند انقلاب دارای ۴۴ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد فایل ورد کامل تحقیق مراحل شکلگیری حکومت اسلامی ایران در بیان امام خمینی؛ بررسی تاریخی و سیاسی روند انقلاب کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی فایل ورد کامل تحقیق مراحل شکلگیری حکومت اسلامی ایران در بیان امام خمینی؛ بررسی تاریخی و سیاسی روند انقلاب،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن فایل ورد کامل تحقیق مراحل شکلگیری حکومت اسلامی ایران در بیان امام خمینی؛ بررسی تاریخی و سیاسی روند انقلاب :
مراحل شکل گیری حکومت اسلامی ایران در بیان امام خمینی
پـیـش از امـام خـمـیـنى درباره حکومت اسلامى بحثهاى نظرى صورت گرفته و برخى از مراحل شکل گیرى حکومت اسلامى جـنـبـشـهـاى شیعى براى تحقق آن انجام یافته بود, ولى در عمل از آن خبرى نبود.
امـام خـمـیـنـى با تلاش بى مانند خود, ضمن روشنگرى مشروعیت حکومت اسلامى و ثابت کـردن ایـن کـه حـقیقت دین, جز با اجراى حکومت دینى غیر قابل نمود و ظهور است, حـکـومت دینى را از جهان آرمانى به عینیت جامعه آورد و بار دیگر, مدینه آرمانى اسـلام, در بـرگـیرنده شهر عقل و شهر عدل و شهر عشق, امکان ظهور و نمود یافت. و تـوجـه مـسلمانان از الگوهاى مهلک غرب و شرق و زندگیهاى ماشینى و مصرفى به سمت اسلام و نظام اسلامى مصروف شد.
ایـنـک هـمت بلند همتان باید, دیگر ما وجهاتى از صورتهاى ذهنى و اندیشه ها صرف نـیستیم, انقلاب اسلامى همه را دگرگون کرده است. اکنون در پهنه هاى بى کرانه عمل قـرار داریـم و فـاصله علم و عین در ما از میان رفته است و این نخستین گام گاه شـمـار واقـع بـیـنـى و واقع نگرى است. ما در واقع, در حکومت اسلامى, خود را به تـمـاشـا نـشسته ایم. دیگران هم این طور بهتر مى توانند ما را ببینند. کاستى و کـمـال مـا بـراى هـمـه ملتها درخور فهم شده است و همگان متوجه کنش اجتماعى ما هـسـتند و این از آثار حیات و حضور ما در صحنه هاى سیاسى است. خیلى از متفکران در سـراسـر جهان, چشم به این نظام دوخته اند و آن را به عنوان یک تجربه بزرگ و بـى مـانـنـد انـسـان شـیـعـى و ایرانى تلقى مى کنند. حرکتى هوشمندانه و همراه حـسابگریهاى خیره کننده و حیرت آور در آمیختگى دیانت و سیاست و ملیت و اسلامیت.
آنـهـا بـه خوبى متوجه این نکته هستند که حکومت اسلامى, در شمار حکومتهایى نیست کـه رنـگ و بـوى ایـدئـولـوژى اسـلامى را به خود گرفته اند. این حکومت دراساس و بـنـیاد, اسلامى است و مى خواهد همه رابطه هاى موجود در آن, برآیند تعالیم دینى باشد و درکل, جامعه مورد نظر اسلام را به نمایش بگذارد.
پیشینه هاى تاریخى حکومت اسلامى حـکـومت اسلامى, امر نوظهورى نیست و در زمان پیامبر اسلام(ص) و على(ع) تجربه شده اسـت. شـیـعـه که خاطره نظام عدل را هرگز از یاد نبرده بود, با اعتقاد راسخ به غـیـبـت ولى الله الاعظم, در طول بیش از ده قرن, این خاطره را دنبال کرد و براى تـبـیـیـن مـبانى آن در عصر غیبت, سختیها کشید و در قالب گزاره ها و مقوله هاى کـلامـى چـون: مـسـاله ولایت, خلافت و غیبت امام ومقوله هاى فقهى, چون: دولت ستم, پـذیرش ولایت از سوى ستمکار, دولت عدل و ولایت فقیه, به بحث و مداقه در آن زمینه نـشست, فقیهان برجسته اى از جمله مقدس اردبیلى و شیخ جعفرکاشف الغطاء و
ملااحمد نـراقـى در سـده هاى اخیر آن را در آثار خود مطرح کردند و امام خمینى آن را به کمال رساند.
اهـمـیـت بحث حکومت اسلامى براى اهل سنت, نیز کم تر از شیعه نبود. در طلیعه قرن حـاضر, هر چند اندیشه ورزانى چون: رفاعه رافع الطهطاوى, یعقوب صنوع, شبلى شمیل و طـه حـسـیـن, لـب بـه ستایش تمدن غرب و دموکراسى حاکم بر آن گشودند, ولى سخت تـاثـیر اندیشه هاو آموزه هاى سید جمال الدین اسدآبادى, فکر دینى درجهان عرب و میان روشنفکران اهل سنت, احیا شد و شیخ محمد عبده, شاگرد نامدار سید, فکر دینى را در چـارچـوب گـرایـش بـه اصلاح اجتماعى, مجسم ساخت و به دنبال او, عبدالرحمن کـواکـبـى, دو کـتـاب: طـبـایع الاستبداد و ام القرى را نوشت. پـیـش از امـام خـمـیـنى درباره حکومت اسلامى بحثهاى نظرى صورت گرفته و برخى از مراحل شکل گیرى
حکومت اسلامى جـنـبـشـهـاى شیعى براى تحقق آن انجام یافته بود, ولى در عمل از آن خبرى نبود.
امـام خـمـیـنـى با تلاش بى مانند خود, ضمن روشنگرى مشروعیت حکومت اسلامى و ثابت کـردن ایـن کـه حـقیقت دین, جز با اجراى حکومت دینى غیر قابل نمود و ظهور است, حـکـومت دینى را از جهان آرمانى به عینیت جامعه آورد و بار دیگر, مدینه آرمانى اسـلام, در بـرگـیرنده شهر عقل و شهر عدل و شهر عشق, امکان ظهور و نمود یافت. و تـوجـه مـسلمانان از الگوهاى مهلک غرب و شرق و زندگیهاى ماشینى و مصرفى به سمت اسلام و نظام اسلامى مصروف شد.
ایـنـک هـمت بلند همتان باید, دیگر ما وجهاتى از صورتهاى ذهنى و اندیشه ها صرف نـیستیم, انقلاب اسلامى همه را دگرگون کرده است. اکنون در پهنه هاى بى کرانه عمل قـرار داریـم و فـاصله علم و عین در ما از میان رفته است و این نخستین گام گاه شـمـار واقـع بـیـنـى و واقع نگرى است. ما در واقع, در حکومت اسلامى, خود را به تـمـاشـا نـشسته ایم. دیگران هم این طور بهتر مى توانند ما را ببینند. کاستى و کـمـال مـا بـراى هـمـه ملتها درخور فهم شده است و
همگان متوجه کنش اجتماعى ما هـسـتند و این از آثار حیات و حضور ما در صحنه هاى سیاسى است. خیلى از متفکران در سـراسـر جهان, چشم به این نظام دوخته اند و آن را به عنوان یک تجربه بزرگ و بـى مـانـنـد انـسـان شـیـعـى و ایرانى تلقى مى کنند. حرکتى هوشمندانه و همراه حـسابگریهاى خیره کننده و حیرت آور در آمیختگى دیانت و سیاست و ملیت و اسلامیت.
آنـهـا بـه خوبى متوجه این نکته هستند که حکومت اسلامى, در شمار حکومتهایى نیست کـه رنـگ و بـوى ایـدئـولـوژى اسـلامى را به خود گرفته اند. این حکومت دراساس و بـنـیاد, اسلامى است و مى خواهد همه رابطه هاى موجود در آن, برآیند تعالیم دینى باشد و درکل, جامعه مورد نظر اسلام را به نمایش
بگذارد.
پیشینه هاى تاریخى حکومت اسلامى حـکـومت اسلامى, امر نوظهورى نیست و در زمان پیامبر اسلام(ص) و على(ع) تجربه شده اسـت. شـیـعـه که خاطره نظام عدل را هرگز از یاد نبرده بود, با اعتقاد راسخ به غـیـبـت ولى الله الاعظم, در طول بیش از ده قرن, این خاطره را دنبال کرد و براى تـبـیـیـن مـبانى آن در عصر غیبت, سختیها کشید و در قالب گزاره ها و مقوله هاى کـلامـى چـون: مـسـاله ولایت, خلافت و غیبت امام ومقوله هاى فقهى, چون: دولت ستم, پـذیرش ولایت از سوى ستمکار, دولت عدل و ولایت فقیه, به بحث و مداقه در آن زمینه نـشست, فقیهان برجسته اى از جمله مقدس اردبیلى و شیخ جعفرکاشف الغطاء و ملااحمد نـراقـى در سـده هاى اخیر آن را در آثار خود مطرح کردند و امام خمینى آن را به کمال رساند.
اهـمـیـت بحث حکومت اسلامى براى اهل سنت, نیز کم تر از شیعه نبود. در طلیعه قرن حـاضر, هر چند اندیشه ورزانى چون: رفاعه رافع الطهطاوى, یعقوب صنوع, شبلى شمیل و طـه حـسـیـن, لـب بـه ستایش تمدن غرب و دموکراسى حاکم بر آن گشودند, ولى سخت تـاثـیر اندیشه هاو آموزه هاى سید جمال الدین اسدآبادى, فکر دینى درجهان عرب و میان روشنفکران اهل سنت, احیا شد و شیخ محمد عبده, شاگرد نامدار سید, فکر دینى را در چـارچـوب گـرایـش بـه اصلاح اجتماعى, مجسم ساخت و به دنبال او, عبدالرحمن کـواکـبـى, دو کـتـاب: طـبـایع الاستبداد و ام القرى را نوشت
او با کتاب اولى, اسـتبداد عثمانى را رسوا کرد, مساله اى که براى روشنفکران و نویسندگان قرن ۱۹, فـورى تـریـن مـسـالـه سیاسى بود و با نوشتن ام القرى, به ریشه یابى ناتوانى و درماندگى مسلمانان و راههاى از بین بردن آن پرداخت.
بر آیند این حرکتهاى فکرى, شخصیتى چون محمد رشید رضا بود که در جهان اسلام سنى, آراى خـود را دربـاره حـکـومـت اسلامى, با نظم, روشن و با شجاعت بیان کرد, محمد رشـیـد رضـا, بـا نـوشـتـن کـتاب: الخلافه واeمه العظمى, تفسیر بى طرفانه اى از فـروپـاشـى خـلافت عثمانى و تاسیس آراى نوین حکومت اسلامى ارائه داد و بعد از او نـهـضـت اخوان المسلمین که در سال ۱۹۲۸ میلادى در مصر به دست حسن البناء, تاسیس شـد, جـهـان اسـلام را بـه صورت گسترده اى به حکومت اسلامى دعوت کرد, ولى سرکوبى آنـهـا بـه دسـت رژیـمـهاى عرب و خط مشى محافظه کارانه رهبران آن در قبال قدرت سیاسى حاکم, از کشش و جاذبه آن کاست.
پـیـدایـش انـقلاب مشروطیت در ایران, بار دیگر توجه اندیشه ورزان ایرانى, بویژه عـلـمـاى بـرجسته را به مساله حکومت و نظام حکومتى اسلام, جلب کرد. از آن میان, مـیـرزا مـحـمد حسین نائینى, شاگرد میرزاى شیرازى, کتاب ارزشمند: تنبیه الامه و تنزیه المله را به منظور توجیه شرعى حکومت مشروطه, به رشته تحریر درآورد.
حکومت اسلامى از دیدگاه میرزاى نائینى نـائـیـنى کتاب تنبیه الامه و تنزیه المله را نه براى بیان چگونگى حکومت اسلامى, بـلکه به منظور توجیه شرعى حکومت مشروطه, نوشت. وى, این رساله را در ربیع الاول سال ۱۳۲۷ه.ق. به پایان رساند و همان سال در بغداد منتشر کرد.
نـوشـتـه نائینى, هر چند به طور مستقیم, به حکومت اسلامى مربوط نمى شود, ولى در تـوجـیـه مشروطه, وجوهى از حکومت اسلامى که خود از آن به (سلطنت اسلامیه)۱ تعبیر مـى کـنـد, بـیان شده است. از فحواى کلام نائینى به خوبى روشن مى شود که نائینى شـرایط را براى طرح تمام نماى حکومت اسلامى, مناسب نمى دیده است. او, تنها برخى از اصول و قواعد حکومت اسلامى را مطرح کرده است.
بـراسـاس نوشته نائینى, حکومت دراسلام, عبادت است: از امانت دارى نوع و ولایت بر نـظـم و حـفـظـ و اقـامـه سایر وظیفه ها و سیاستها و به منزله شبانى گله است.۲ بـنابراین, حکومت اسلامى (شورایى) و (عمومى) است, نه استبدادى و نیزماهیت حکومت اسـلامـى, نه تنها (ولایت بر سیاست امور امت) است, بلکه بنیاد آن به مشارکت تمام مـلـت در نوعیات مملکت و بر مشورت با عقلایى است۳ که عبارت از شوراى عمومى۴ ملى است و آزادى۵ و مساوات همه آحاد امت۶ از اصول دیگر آن شمرده مى شوند.
مـیـرزاى نائینى, حکومت مشروطه را صددرصد اسلامى نمى داند; اما آن را در مقایسه بـا حـکومت استبدادى, به حکومت اسلامى نزدیک تر مى داند و به همین دلیل, انتقال از حکومت استبدادى به مشروطه را مورد حمایت قرار مى دهد.۷ بـه نـظـر او, حکومت استبدادى, هم به معنى غصب (رداى کبریایى) خداوند و هم غصب (مـقـام ولایت), همراه با (ظلم به عباد) است, ولى مشروطه فقط ظلم به مقام امامت و ولایـت اسـت و بـس کـه بـا اجازه کسى که داراى (ولایت اذن) است, مى تواند لباس مشروعیت به تن کند.۸ نائینى در تایید این نکته آورده است:
(پـس البته لازم است نحوه سلطنت اسلامیه را اگر چه متصدى مغتصب باشد, به قدر قوه تـحـفـظ کنیم و اگر محض تعلیم امت و از براى سرمشق ولات و قضات و عمال و به غرض الـتـزام آنان به رفتار بر این نهج و عدم تخلف از این دستورالعمل بوده, پس لازم است تعلیم کنیم.)۹ عـلامـه نـائـیـنى, تاسف مى خورد از این که با توجه به نیازهاى زمان, از سیاسات اسـلامـى بـهـره نـجـستیم و به اسیرى و بندگى طاغوتها در آمدیم و گرفتار شدیم و گـرفـتاریها و دشواریها را به کلى بى علاج پنداشتیم و در این وادى داخل نشدیم و دیـگـران بـراى پـى بـردن به نیازها, خود را از این اسارت پلید, رهاندند و گوى پیشتازى از ما ربودند.۱۰ کـژى کـه در
انـدک زمـانـى بـه مـشـروطـه راه یافت و گامهاى غیر مس,ولانه اى که روشـنـفـکـران غـرب زده براى از هم گسستن و فروپاشاندن این انقلاب بزرگ مردمى و آثـار دسـتـاوردهاى آن برداشتند, نسل نائینى و بلکه نسل بعداز او را از اعتماد بـه ایـن قـبـیـل حرکتها نا امید کرد و در نهاد جامعه شیعى ایران, انتظار فرصت دیگرى را بارور ساخت.
ایـن انـتـظـار, پـس از سقوط رضاخان, طى چندین مرحله ارزیابى و توانا شد. ظهور فـدائـیـان اسلام, به رهبرى شهید همیشه جاوید,نواب صفوى, از این مراحل شمرده مى شود, تا این بزرگ ترین گام را امام خمینى پس از نهضت ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ برداشت.
امام خمینى و حکومت اسلامى پـس از مـیـرزاى نائینى, امام خمینى, بحث از حکومت اسلامى را دنبال کرد, با این تـفـاوت کـه امـام ولایـت فقیه را از مباحث فقیهى بیرون آورد و آن را در جایگاه اصـلـى خـود; یعنى علم کلام قرار داد. امام روشن کرد که ولایت فقیه در تفکر کلامى شـیـعـه, دنباله امامت است و بحث امامت و ولایت, از اصول عقاید امامیه شمرده مى شـود; از ایـن روى نـمـى تواند داخل مباحث فرعى فقهى باشد, هر چند تکلیفى بودن پـذیرش ولایت فقیه, براى همه م,منان , آن را از احکام تکلیفى و داخل مباحث فقهى نـیـز قـرار مـى دهـد و مى تواند در فقه نیز, به این اعتبار مورد گفت وگو قرار گیرد.
بـه دیـگـر سـخن, ولایت فقیه به لحاظ جنبه فعل الهى بودن, یک بحث کلامى است و به لحاظ جنبه فعل تکلیفى بودن, یک بحث فقهى شمرده مى شود.
امام, مستقیم, به سراغ دیدگاه کلامى و فقهى شیعه در زمینه حکومت رفت و از توجیه شـرعى نظامهاى موجود پرهیز کرد. امام خمینى در تاریخ پرفراز و نشیب اسلام, تنها کـسـى اسـت که با واقع گرایى حیرت انگیزو حلم و حکمت بى مانندش, توانست هزاران بـازدارنـده را بـا استمداد از امدادهاى غیبى, از جلوى راه حرکت بردارد و پایه هـاى حـرکت و حکومت و حکم اسلامى را براساس آنچه در کتاب و سنت تبیین شده است و نـیازهاى تاریخى و اجتماعى, ایجاب مى کند,
بریزد. امام, تنها عالم دینى بود که تـوانست حق بودن اصول پایه نظام را اثبات کرده و در عرصه ظهور مدینه ها, آرمان شـهـر اسـلام را با بنیانگذاردن دولت اسلامى, عینیت بخشد و حکمت عملى اسلام را در عمل مجسم کند.
امـام خـمینى, در سه مرحله آرمان حاکمیت دین را از ذهنیت به عینیت دگر کرد. او در مـرحـلـه نـخـسـت, بـا نوشتن کتاب ولایت فقیه و بخشهایى از کتابهاى: البیع و الـمـکـاسـب الـمحرمه, مبانى استدلالى یکى از اساسى ترین مباحث کلام و فقه سیاسى شـیـعـه; یعنى ولایت فقیه در عصر غیبت و چگونگى ستیز و در افتادن با ولایت ستم و قـلـمـرو اخـتـیـار ولى فقیه در نظام سیاسى اسلام را پیش کشید و با این عمل خود مشروعیت حکومت اسلامى را ثابت کرد.
در مـرحـله دوم که از سال ۱۳۵۷ تا آخر حیات ایشان ادامه یافت, معمارى این بناى سـتـرگ و بـى مانند را در عینیت جامعه به عهده گرفت و امکان عینى و عملى آن را در گـسـتـره حیات اجتماعى به نمایش گذاشت و به پاسخ شبهه ها و نکته هاى پیچیده اهـتـمـام ورزید که در طول مسیر پر پیچ و خم انقلاب, تک تک مردم جامعه با آن رو در رو مى شوند.
در مـرحله سوم, با نوشتن وصیت نامه سیاسى ـ الهى, به عنوان آخرین پیام ماندگار چگونگى ادامه راه و به پیش بردن حکومت اسلامى و چگونگى نگهبانى و پاسدارى از آن را روشن کرد.
الـف. دور نـمـاى حکومت اسلامى در اندیشه امام: ما پس از نهضت ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ با مـفـهـوم حکومت اسلامى به گونه روشن (که البته امام پیش از آن در کتابها و آثار دیـگرشان به طور فشرده به این مساله پرداخته بوده) و چگونگى آن در بنان و بیان امام آشنا مى شویم.
امـام پـس از آزدى از زندان در ۲۵ اردیبهشت ۱۳۴۳, در سخنانى, از قدرت شگفت آور اسـلام, سخن به میان آورد و حکومتهاى اسلامى روى کارآمده در تاریخ, به جز, یکى ـ دو تـاى آنـهـا را غیر عامل به احکام اسلام دانست۱۱ و یادآور شد: اسلام مى خواهد مسلمانان بر همه مقدرات عالم حکومت کنند.۱۲ امـام, اسـلام را بـراى هـدایـت جامعه هاى بشرى و به دست گرفتن زمام امور توانا خواند و در ۱۸ شهریور همان سال, گفت:
(اگر بنا شد حکومت, اسلامى باشد, اگر بناشد دیانت اسلام حکومت کند,تمام ثغور حفظ مى شود.)۱۳ از ایـن اشـارات کـه بگذریم, گسترده ترین بحث امام درباره حکومت اسلامى, به سال ۱۳۴۸ بـر مـى گردد که در سیزده جلسه, از تاریخ ۱/۱۱/۱۳۴۸ تا ۲۰/۱۱همان سال, در ایـام اقـامـت در نـجف اشرف, درباره مبانى کلامى و فقهى حکومت اسلامى, سخن گفت و مـجـمـوعه و یرایش یافته این گفتارها, در پائیز ۱۳۴۹, با عنوان: ولایت فقیه, در بیروت چاپ و به کشورهاى گوناگون, از جمله ایران فرستاده شد.
امام در این کتاب, توجه همه مبارزان مسلمان را به کج اندیشى و تبلیغات خائنانه اسـتـعـمـارگـران کـه مـى گـفتند: (اسلام حکومتى ندارد, تشکیلات حکومتى ندارد)۱۴ فراخواند و گفت:
(از بـزرگ ترین تاسیسهاى سیاسى و حقوقى اسلام, حکومت است و باید ضرورت تشکیل آن را بـاور داشـته باشیم و کوشش کنیم که دستگاه اجراى احکام و اداره امور برقرار شود.)۱۵ امـام مـبـارزه در راه تشکیل حکومت اسلامى را لازمه اعتقاد به ولایت دانست, بویژه ولایـت در امر حکومت و جنبه هاى سیاسى آن را مورد بررسى قرار داد و به علماى آن عصر یادآور شد:
(شما وظیفه دارید حکومت اسلامى تاسیس کنید. اعتماد به نفس داشته باشید و بدانید که از عهده این کار بر مى آیید.)۱۶ بـه یـاران خـود سفارش کرد: تا از صفر شروع کنند و از جنجال چند نفر غرب زده و سرسپرده نوکرهاى استعمار, هراس به خود راه ندهند.۱۷ امام جدایى دیانت از سیاست را ساخته و پرداخته استعمارگران شمرد و هشیارانه مى گفت:
(آنـهـا ایـن تـفـکر را ترویج مى کنند تا دین را از تصرف امور دنیا و از تنظیم جـامـعه مسلمانان برکنار سازند و در ضمن, علماى اسلام را از مردم و مبارزان راه آزادى و استقلال جدا کنند.)۱۸ بـه نـظـر امـام, این القاء ها تلقینها و به ذهن خواندنها, در ایجاد زمینه لازم بـراى جـدایـى دین از سیاست, حتى در حوزه هاى علمیه نیز اثر کرده بود, به گونه اى کـه اگـر کـسـى مـى خواست درباره حکومت اسلامى سخن بگوید, باید تقیه مى کرد.
مـنـظـور اصلى استعمارگران از جدایى دین و سیاست, چیرگى بر منابع اقتصادى و به دست گرفتن امور مالى آنها بود.
مـشـروعـیت حکومت اسلامى: امام خمینى در کتاب ولایت فقیه, دلیلهایى را براى ثابت کـردن مـشـروعـیـت و بایستگى عقلانى حکومت اسلامى آورده و به این منظور از شواهد تـاریـخى و نشانه هاى عقلى زیادى کمک گرفته که مهم ترین آنها عبارتنداز این سه دلیل:
۱ عمل پیامبر در تشکیل حکومت.
۲ بایستگى استمرار اجراى احکام الهى و ویژه نبودن آن به عصر پیامبر اکرم.
۳ بـررسـى مـاهـیت و کیفیت قانونهاى اسلام به خوبى نشان مى دهد که این قانونها بـراى تـکـوین یک دولت و براى اداره سیاسى و اقتصادى و فرهنگى جامعه تشریع شده اند.۱۹ امـام از احـکـام مالى, احکام دفاع ملى و احکام احقاق حقوق و احکام جزایى اسلام سـخن به میان مى آورد و نمونه هایى ارائه مى دهد که همگى از جامع بودن و حکومت گـرایـى اسـلام حـکـایت مى کنند و خاطر نشان مى سازد: وجود مجموعه قانونها براى اصلاح جامعه کافى نیست و به قوه اجرائى احتیاج دارد. به همین دلیل.
(خـداونـد متعال در کنار فرستادن یک مجموعه قانون, یعنى احکام شرع, یک حکومت و دستگاه اجرا و اداره مستقر کرده است.)۲۰ غـیـر از دلیلهاى یاد شده در کتاب البیع, به دو دلیل دیگر بر مى خوریم که براى بیان ضروت و مشروعیت حکومت اسلامى عرضه شده اند:
۴ هـیچ یک از مجموعه احکام اسلامى: سیاسى, مالى و حقوقى نسخ نشده اند و تا روز قـیـامـت پـایـدار و پابرجا خواهند بود. همین ماندگارى احکام, ناگزیر خواهان و خـواسـتـار حکومت و ولایتى است که اجرا و نگهدارى و پاسدارى از آنها را به عهده بـگـیـرد. اجـراى احکام, بدون حکومت امکان ندارد; چرا که سبب هرج ومرج مى شود.
جـداى از ایـن دلـیـل, حفظ نظام اسلامى و حفظ مرزها از تهاجم و تجاوز تجاوزگران نیز, از امور لازمى است که بدون تشکیل حکومت امکان ندارد.۲۱ ۵ امام از روایاتى که پاره اى از آنها را دلیل بر نفوذ فتوا یا قضاوت فقها مى دانـد, مـشروعیت حکومت اسلامى را استنباط مى کند و بر این باور است: مفاهیم بیش تر این روایات, بیانگر نیابت ولایى, در قلمرو گسترده اند.
امـام, بـا بـهره گیرى از تعبیراتى چون: (الفقهاء امناء الرسل)۲۲, (اللهم ارحم خـلـفـائـى)۲۳, (الـفـقـهـاء حصون الاسلام)۲۴ (انى قد جعلته علیکم حکما)۲۵ و (ان الـعـلـمـاء ورثـه الانبیا)۲۶ که در روایات آمده اند, بایستگى ولایت فقیه در سطح اداره جـامـعـه و سرپرستى حکومت را روا مى شمارد و این درحالى است که از فقهاى پیشین کم تر کسى به چنین استنباطهایى دست یافته است.
امام در کتاب البیع مى نویسد:
(اسلام, همان حکومت است در همه ش,ون آن و احکام شرعى قوانین اسلام هستند و احکام جـلوه اى از جلوه هاى حکومت و حتى مطلوبهاى بالفرض هستند و از وسائلى هستند که در جـهـت اجـراى حـکـومت و بسط عدالت به کار گرفته مى شوند. پس این که فقیه دژ اسـلام اسـت, مـعـنـایى ندارد جز این که او سرپرست اسلام است, همچنان که پیامر و ائمه(ع) سرپرست اسلام بوده اند در همه امور حکومتى.)۲۷ امـام در ولایـت فقیه, پس از بیان مستدل درباره
بایستگى حکومت اسلامى, به پیشینه تـاریـخـى انـحـراف از این اصل که به عصر بنى امیه باز مى گردد و در دوران بنى عـبـاس ادامه مى یابد, اشاره مى کند و یادآور مى شود: روش آنها در حکومت, روشى ضـد اسـلامى و به صورت نظامهاى حاکم بر ایران, روم و مصر بود و در دورانهاى بعد نـیز, همان اشکال غیر اسلامى ادامه یافت. امام تاکید مى کند: عقل و شرع بر قیام بـراى دگرگون کردن چنین حکومتى حکم مى کنند. در انقلاب سیاسى مى باید, تا افزون بر پیش گیرى از حکومت طاغوت, زمینه را براى حکومت اسلامى پدید آورد.
امـام در بـخـشـى از کـتـاب ولایت فقیه فرق بین حکومت اسلامى با دیگر حکومتها را بـرشـمـرده اسـت و حکومت اسلامى را مشروط به قانونهاى اسلام مى داند و وظیفه قوه مـقـنـنه و مجالس قانونگذارى برنامه ریزى براى وزارتخانه هاى گوناگون و تشکیلات حـکـومـت در چـهارچوب احکام اسلامى است و در ویژگیهاى زمامدار و رهبرى,افزون بر ویـژگیهاى عامه: عدل و تدبیر, علم به قانون و عدالت را نیز از ویژگیهاى بایسته مى شمارد.
قـلـمرو کارى و حوزه اختیار ولى فقیه: مهم ترین بخش دیدگاه امام خمینى درموضوع حـکـومـت, آن بـخشى است که به روشنگرى حوزه اختیار ولى فقیه مى پردازد و احکام حـکـومـتـى بـر اسـاس مـصلحت را بر احکام اولیه و ثانویه, در هنگام برخوردها و ناسازگاریها پیش مى دارد.
امـام, حوزه اختیار ولى فقیه را بسان حوزه اختیار پیامبر(ص) و ائمه, گسترده مى داند و مى نویسند:
(براى فقیه همه آنچه براى معصوم ثابت بوده, ثابت است, مگر آن که دلیل قائم شود کـه اخـتـیـارات آنها از جهت ولایت و سلطنت آنها نیست, بلکه مربوط به جهات شخصى آنـان و بـه جـهـت شرافت آنان بوده است و یا آن که اگر چه دلیل دلالت مى کند که فـلان اخـتـیار از جهت ش,ون حکومتى براى معصوم ثابت است, اما با این حال اختصاص بـه امـام مـعصوم دارد و از آن, نقدى نمى شود همان طور که این مطلب درجهاد غیر دفـاعـى مـشـهور است, گرچه در آن نیز, بحث و تامل راه دارد و امکان تسرى آن به غیر معصوم هست.)۲۸ بـارى امـام فـرق نـهـادن بین حکومتى رسول الله و ولى فقیه را, ناخردمندانه مى داند;۲۹ زیرا ولایت فقیه, بى گمان شعبه اى از ولایت رسول خداست.
الگویابى از مـسـائل مهمى که در این مرحله وجود داشت, یافتن و ارائه نمونه تاریخى حکومت اسـلامـى بـود. مـطالعه آثار نوشتارى و گفتارهاى امام خمینى, نشان مى دهد که از نـظـر ایشان حکومت اسلامى در طول تاریخ تمدن اسلامى از عمر کوتاهى برخوردار بوده اسـت.۳۰ بـه جـز چـنـد سـالـى در زمـان پیغمبر اسلام(ص) و در حکومت بسیار کوتاه امـیـرالم,منین(ع), جریان نداشته است.۳۱ این بود که استناد حکومت اسلامى را مشى حکومتى رسول اکرم(ص) و حکومت امام على معرفى مى کرد.۳۲ امام خمینى, عامل بیگانگى مسلمانان را از حکومت اسلامى و مهجورى این نظام مقدس, نـاآگـاهـى مسلمانان از
مصالح خود و در سده هاى واپسین, دسیسه هاى استعمارگران مـى دانـسـت. ایـشان در پژوهشهاى ژرف و طولانى خود به این نتیجه رسیده بود: این پـدیـده شـوم از آن روزهایى در جهان اسلام آغاز شد که به گوناگونى زوایاى اسلام, توجه نشد.۳۳ ایـن بـود کـه در ۲۲ مـهـرمـاه ۱۳۵۷, همزمان با اوج گیرى انقلاب الهى ایران, در سخنرانى خود به این نکته اشاره کرد:
(در قـرنهاى سابق یک دسته متکلمین بوده اند که اینها روى فهم تکلم خودشان, روى فـهم ادراک خودشان, اسلام را آن طور توجیه مى کردند که خودشان فهمیده بودند. یک دسـتـه فـلاسـفه بودند که روى فلسفه اى که آنها مى دانستند, اسلام را به صورت یک فـلـسفه ادراک مى کردند, خیال مى کردند که مکتب فلسفى است. یک دسته عرفا و این طـایفه بودند که اسلام را به فهم عرفانى توجیه مى کردند و اسلام را کانه یک مکتب عـرفـانـى مـى دانـسـتـد, تـا ایـن زمانهاى آخرو که اسلام را یک مکتب مادى تصور کردند.)۳۴ زنده کردن همه زوایاى اسلام, وقتى ممکن مى شود که در عرصه جامعه حضور یابد و در هـمـه زوایـاى زنـدگـى فردى و اجتماعى به کار بیفتد و احکام آن, یک به یک اجرا شود.
امام با توجه به این حقیقت بود که در طول چندین دهه مبارزه به کم تر از پویایى حـکـومت اسلامى بسنده نکرد. با تلاش بسیار و شبان و روزان حقایق را روشن ساخت که دور نـمـاى حـکـومـت الهى اسلام, در عروق ملت ریشه دواند و زنگار دلها پاک شد و خـردهـا تـوانایى درنگ یافتند و این نظام مقدس براى مبارزین و خرد ورزان درخور فهم و عامل فخر شد.
حـکـومـت اسـلامـى بـراى امـام حکومت قانون۳۵, مظهر عدالت حقیقى و برخوردارى از نـعـمـتـهـاى الـهى۳۶, مانعى براى خیانت, غارتگرى و هرج و مرج۳۷ بود و دولتهاى استبدادى در باور امام, در ناسازگارى آشکار, با حکومت اسلامى بودند.۳۸
ب. حـکـومت اسلامى در عینیت جامعه: پس از پیروزى انقلاب اسلامى در پرتو آموزه هاى اسـلام, تـوجهات حضرت حق و پشتیبانى بى دریغ مردم و رهبرى خردمندانه امام خمینى در ۲۲ بـهـمن ۱۳۵۷, زمان آن رسیده بود که اندیشه حکومت اسلامى جامه عمل بپوشد و بـاورهـا و انـدیـشـه هـاى مربوط به حکومت اسلامى و ولایت فقیه که در طول قرنهاى گذشته, مورد گفت وگو قرار گرفته بود, در قالب یک نظام سیاسى تبلور یابد.
امـام خـمـیـنى, بر اساس خواست عمومى ملت ایران و برابر اصول قانون اساسى نظام اسـلامى, در نقش رهبر انقلاب, ولایت و هدایت جامعه را بر عهده گرفت. او مشى سیاسى را دنـبـال کـرد, تا چشم از جهان فرو بست. در طول این مدت, زوایاى ناپیدایى از سیستم حکومت اسلامى روشن شد که خود به پژوهش مستقلى نیاز دارد.
بـى گـمان یکى از مواردى که در طول انقلاب, امام به گونه روشن نظرخود را درباره مـشـروعـیـت و حوزه اختیار حکومت اسلامى اظهار داشت, مربوط مى شود به پاسخ نامه رئیس جمهور, در ۱۶ دى ماه سال ۱۳۶۴
امام در این نامه, درباره حوزه اختیار و قلمرو کارى حکومت اسلامى اظهار داشت:
(حـکومت که شعبه اى از ولایت مطلقه رسول الله, صلى الله و علیه وآله وسلم, است, یـکى از احکام اولیه اسلام است و مقدم بر تمامى احکام فرعیه, حتى نماز و روزه و حـج اسـت. حـاکم مى تواند مسجد یا منزلى را که در مسیر خیابان است, خراب کند و پـول منزل را به صاحبش رد کند. حاکم مى تواند مساجد را در موقع لزوم تعطیل کند و مـسـجدى که ضرار باشد, در صورتى که رفع بدون تخریب نشود, خراب کند. حکومت مى تـواند قراردادهاى شرعى را که خود با مردم
بسته است, هر موقع آن قرارداد مخالف مـصـالح کشور و اسلام باشد, یک جانبه لغو کند و مى تواند هر امرى را چه عبادى و یـاغـیـر عـبـادى است که جریان آن مخالف مصالح اسلام است, از آن مادامى که چنین اسـت, جـلـوگـیـرى کـنـد. حکومت مى تواند از حج, که از فرایض مهم الهى است, در مواقعى که مخالف صلاح کشور اسلامى دانست, موقتا جلوگیرى کند.)۳۹ بـیان و بنان امام و سیره عملى ایشان در برخورد با قدرتهاى شرق و غرب و اهتمام به استقلال و آزادى و احیاى ارزشهاى اسلامى, مسیر حکومت را نشان مى داد و راههاى نارفته آینده را پرتو افشانى مى کرد.
امام در عمل نشان داد که جهت گیرى اقتصاد اسلامى در راستاى حفظ منابع محرومان و گـسـتـرش مشارکت عمومى آنان است و مبارزه اسلام با زراندوزان, بزرگ ترین هدیه و بشارت آزادى انسان از اسارت فقر و تهیدستى به شمار مى رود:
(صـاحـبـان مال و منال در حکومت اسلام, هیچ امتیاز و برتریى از این جهت بر فقرا ندارند و ابدا اولویتى به آنان تعلق نمى گیرد.)۴۰ یادآور شد:
(ثـروتـمـنـدان هرگز به خاطر تمکن مالى خود نباید در حکومت و حکمرانان و اداره کـنـندگان کشور اسلامى, نفوذ کنند و مال و ثروت خود را بهانه فخرفروشى و مباهات قـرار دهند و به فقرا و مستمندان و زحمتکشان, افکار و خواسته هاى خود را تحمیل کنند.)۴۱ امـام بـهاى بیش تر را در حکومت اسلامى از آن کسانى دانست که از تقواى فزون ترى بـرخـوردار بـاشند.۴۲ اجرا و برنامه ریزى این مهم را از وظیفه ها و کارهاى مهم همه مدیران و کارگزاران و رهبران و روحانیان به شمارى آورد:
(با فقرا و مستمندان و پابرهنه ها بیش تر حشر و نشر و جلسه و مراوده, و معارفه و رفاقت داشته باشند, تا متمکنین و مرفهین.) در کـنـار مستمندان و پابرهنه ها بودن و خود را در عرض آنان دانستن را, افتخار بزرگى مى دانست که بهره دوستان خدا شده است.۴۳ امـام در آمیختگى, رفت و آمد و حشر و نشر با اغنیا و ثروتمندان را ناسازگار با سـیره و روش انبیا و امیرالم,منین و معصومان(ع) مى دانست۴۴ و ساده زیستى را به همگان, بخصوص روحانیت, سفارش مى کرد.۴۵ امام, کم کم همه انگیزه هاى وحشت جامعه اسلامى را از میان برد و نشستهاى طاغوتى را سـرکـوب کرد و حکومتها را خدمتگزاران ملت خواند۴۶ و سلامت یک کشور را در این دیـد که میان دستگاه حاکمه با ملت تفاهم وجوده داشته باشد.۴۷ سرانجام فلاکت بار حکام جور و غیر مردمى را درس عبرت خواند.۴۸ او, به همه هشدار دارد:
(در حـکـومـت اسـلامـى, همه مردم از این به بعد, از خودشان بترسند, نه ازحکومت, ازخـودشـان بـتـرسند که مبادا خلاف بکنند . حکومت عدل از خلافها جلوگیرى مى کند, جـزا مـى دهـد. مـا از خـودمـان باید بترسیم که خلاف بکنیم و الا حکومت اسلام خلاف نخواهد کرد.)۴۹ امام احکام قضایى, حکومتى و سیاسى اسلام را احیا کرد. شناخت درست حکومت و جامعه را مـهـم دانـست, تا نظام بتواند براساس آن به سود مسلمانان برنامه ریزى کند و اجتهاد مصطلح در حوزه ها را کافى ندانست و اظهار داشت:
(یـک فـرد اگـر اعـلـم در علوم معهود حوزه ها باشد, ولى نتواند مصلحت جامعه را تـشـخیص دهد و یا نتواند افراد صالح و مفید را از افراد ناصالح تشخیص دهد و به طور کلى در زمینه اجتماعى و سیاسى فاقد بینش صحیح و قدرت تصمیم گیرى باشد, این فـرد در مـسائل اجتماعى و حکومتى مجتهد نیست و نمى تواند زمام جامعه را به دست گیرد.)۵۰ و یادآور شد:
(در حکومت اسلامى, همیشه باید باب اجتهاد باز باشد و طبیعت انقلاب و نظام همواره اقـتـضـا مـى کـنـد کـه نظرات اجتماعى ـ فقهى در زمینه هاى مختلف ولو مخالف با یکدیگر, آزادانه عرضه شود و کسى توان و حق جلوگیرى از آن را ندارد.)۵۱ ج. حکومت اسلامى در وصیت سیاسى الهى امام: وصیت در مفهوم حقوقى, از حق دست یازى حـکایت مى کند که شخص به طور مستقیم یا با واسطه, پس از مرگ در میراث مادى خود مـى تـوانـد داشـته باشد و موصى از این راه دست یازیها و حق استفاده زمان حیات خـود را بـه حـق اسـتـفـاده و دسـت یازى بعد از مرگ مى پیونداند و دامنه آن به دارایـیـهایى که فرد از خود به جاى گذارده, محدود مى شود. ولى در مفهوم الهى و سـیـاسـى آن, مـوضـوع وصـیـت فراتر از پیوندهاى اشخاص است و از قلمرو گسترده و اجـتـمـاعـى تـرى برخوردار است و سرمایه هاى معنوى موصى را در بر مى گیرد و از درنـگ و درایت بیش ترى حکایت مى کند. به همین دلیل بیش تر این گونه وصیتها, از سوى چهره هاى برجسته معنوى و زمامداران برجسته صورت گرفته است.
در اسـلام, وصـیـت الهى ـ سیاسى, از زمان پیامبر رواج داشته است و منابع خبرى و روایـى, سـرشـار ازاین گونه وصیتهایند. بخش مهم عهدنامه ها نیز در ردیف وصایاى سـیـاسـى قراردارند. عهدنامه هاى حضرت على(ع) به مالک اشتر نخعى و محمد بن ابى بکر, از بخشهاى عمده وصایاى سیاسى امام(ع) شمرده مى شوند.
این سنت, بعدها در میان متفکران و زمامداران مسلمان, ادامه یافت و تا عصر حاضر دوام آورد. وصـیـت نـامه عطار نیشابورى۵۲, وصیت نامه ملاعلى بن ملامحمد طالقانى, وصیت نامه علاء الدوله سمنانى و علامه مجلسى۵۳, همه از این مقوله اند.
وصیت در هر دو معنى خود, از صبغه دینى برخوردار است و در هزاره هاى گذشته, جزو احکام شناخته شده ادیان ابراهیمى شمرده مى شده است.
جـایـگـاه ویـژه وصیت در نظام ارزشى اسلام, سبب شد, در فقه و کلام و عرفان, مورد تـوجـه و تـامـل قرار گیرد و امام خمینى, بدون تردید, در میان فقها, متکلمان و عـرفـا از انـگـشـت شـمارترین افرادى است که وصیت نامه سیاسى از خود به یادگار گـذاشت و با این عمل خود, چنین سنت دیرین و سازنده را میان متفکران و چهره هاى سیاسى, زنده ساخت.
امـام خـمـیـنى با وصیت نامه سیاسى الهى خود, به حضور میان امت ادامه مى دهد و اجـراى آن در هـمه حوزه هاى انقلاب, به دوران امام خمینى, دوام مى بخشد, دورانى که دشمنان, با ارتحال امام, آن را خاتمه یافته مى پنداشتند.
امـام, دروصیت الهى خود, چنانکه رسم رهبران سیاسى است, به آرزوهاى انجام نشدنى نـپـرداخـتـه است. او به عنوان یک رهبر فرهیخته و فرزانه, روى نکته هایى انگشت گـذاشـته و از مقوله هایى سخن رانده که امکان پیاده شدن آنها مى رود. آن عزیز, سـخـنـى فراتر از حدومرز توانائیهاى یک ملت به میان نیاورده است. براى او, وضع خـوشـایـند, رفع ناهنجاریهاى معنوى, فرهنگى, اقتصادى و سیاسى جامعه, به اندازه تـوانـائیها و کششهاى مردم است و همین, رمز مهر و علاقه باطنى مردم به اوست. او از بـاطـن مردم و از تواناییهاى آنان سخن مى راند. وصیت امام در یک کلمه, زبان معنوى و فرهنگ برومند توده هاست و با منظومه فکرى مردم همنوایى دارد.
- لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
یزد دانلود |
دانلود فایل علمی 