فایل ورد کامل مقاله پل سزان؛ بررسی تاریخی و هنری آثار پل سزان و نقش او در تحول نقاشی مدرن


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
فایل ورد و پاورپوینت
20870
1 بازدید
۹۹,۰۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

 فایل ورد کامل مقاله پل سزان؛ بررسی تاریخی و هنری آثار پل سزان و نقش او در تحول نقاشی مدرن دارای ۴۵ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد فایل ورد کامل مقاله پل سزان؛ بررسی تاریخی و هنری آثار پل سزان و نقش او در تحول نقاشی مدرن  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی فایل ورد کامل مقاله پل سزان؛ بررسی تاریخی و هنری آثار پل سزان و نقش او در تحول نقاشی مدرن،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن فایل ورد کامل مقاله پل سزان؛ بررسی تاریخی و هنری آثار پل سزان و نقش او در تحول نقاشی مدرن :

پل سزان

بخش اول: زندگی سزان
لوئی اگوست سزان پدر نقاش ما پل سزان بود. او از اهالی سزانا بود. آنها در ابتدا در ایتالیا زندگی می کردند ولی بعد ازآن به فرانسه رفتند و در یکی از شهرهای روستایی آلپ به نام بریانسون مستقر شدند. لوئی آگوست در اواخر قرن ۱۸ در دهکده کوچکی در بخش وار چشم به جهان گشود.
آقایی لوئی آگوست در اواخر عمر کودکی اش هیچ چیز جز وحشت به خاطر نمی آورد و بعد از آن هم با کار طاقت فرسای کلاه دوزی و صرفه جویی ارباب خود شد ولی او پیشه نقاشی را در راس شغل ها قرار می داد.

الیزابت ابر مادر سزان که در اکس به دنیا آمده بود سر زنده و رمانتیک بود و روحیه ای فارغ و بی قید داشت.
پل سزان در نوزدهم ژانویه ۱۸۳۹ در اکس آن پرووانس به دنیا آمد. پدرش آرزویی بالاتر از این نداشت که پسرش را در مقام یک شغل افتخار ‎آفرین ببیند. اما پل سزان گرایشی نیرومند به نقاشی داشت. شگفت آنکه نخستین جعبه رنگ را پدرش به او هدیه کرد. پدر و مادر از اینکه می دیدند پل با میل و رغبت سرش به قلم و رنگ گرم شده خوشحال بودند. او به طرز غریبی پرشور و شر بود و تنها کسی که از عهده بچه بر می آمد خواهرش ماری بود و هر روز با هم به مدرسه ابتدایی می رفتند.
هنگامی که پل سزان به ۱۰ سالگی رسید به مدرسه شبانه روزی سن ژورزف رفت او اصول اولیه طراحی را همانجا از راهبی اسپانیایی آموخت.
او در ۱۳ سالگی به دبیرستان بوربون «سیه دواکس» راه یافت.

در اینجا بود که مازولا و بایل آشنا و دوست شد. او به رغم خشونت و طبع بی نهایت حساسش در تمام مطالعاتش به یک نسبت دقت به خرج می داد. خواه در دروس کلاسیک که علاقه خاصی به آنها می ورزید و خواه در علوم که نسبت به آنها روحیه ای بی نهایت سرکش داشت در ساعات فراغت سزان و زولا و بایل از هم جدایی نداشتند و هنگام تعطیلات با هم به گردش در کشتزارها و جنگل ها می رفتند. پاتوق های آنها تپه سن، مارک نسبت بوم و آب بند تولونه بود.

بعدها تفریح دیگری بر این سرگرمی افزوده شد. زولا با صدای بلند آثار دوموسه، هوگو، لامارتین را می خواند و تفسیر می کرد. بایل سخنوری و فلسفه بافی می رکد و سزان ذهنش پر از نام های رنگ برلذان بزرگی چون و رونز، روبنس و رامبرد بود. نظریه های هنری را جمع بندی می کرد.
شاعر محسوب زولا در موسه بود. سزان از شور و شوق مسری دوستش به هیجان آمده بود و کوشید در شعر هم طبعی داشته باشد. او علاوه بر شعر سودای موسیقی دان شدن داشت. خارج از ساعات مدرسه سزان در کلاس های موزه شهرداری تعلیم طراحی و نقاشی می دید. رویاهایی هنری او د رکار تکیون بود و مادرش پل در برداشت و نحوه نگرشش به زندگی سخت تحت تاثیر مادر بود.

هنجامی که پل جایزه نفر دوم طراحی مدرسه هنرهای زیبایی اکس را در ۱۹ سالگی نصیب خود کرد و باعث نگرانی پدر گشت زیرا پدر او که یک سرمایه دار بود از این رنج می برد که پسرش به چنین یاوه ابلهانه ای یسعنی نقاشی دل بسته بود.

سزان ما همه شور و دلبستگی دیوانهواری که به نقاشی داشت پی تحصیلات کلاسیک خود را گرفت و در همان سال (۱۹ سالگی) در رشته ادبیات فارغ التحصیل شد.
سزان در این سال ها ناچار بود پنهان از چشم مراقب پدر به نقاشی بپردازد. و پدر او حتی حاضر نبود. نقاشی را به عنوان یک فسخ درآمد احتمالی احتمالی بپردازد.
پل بار دیگر تسلیم شد و در دانشکده حقوق اکس نام توسییی کرد (۱۸۵۹-۱۸۵۸) و با آنکه از حقوق بیزار بود برای انجام تکلیف در سی جمع القوانین را به شعر فرانسه در آورد استاد نقاشی او در بین دوران آقای ژیلبر بود.

پل سزان، همه خشونت طبع، وقتی پدرش نگران بود به هیچ رو سرکشی نمی کرد و خصومت و عنادی که در همه جا به آن بر می خورد و او را رنج می دا.د در این زمان ذولا در پاریس بود و فقط بایل در اکس بود که به او امید می داد گرچه بایل خود را وقف جبر کرده بود ولی همیشه با شور و حرارت در باب شعر و نقاشی بحث می کرد.
زولا برای دیداری چهار ماهه در خلال تابستان ۱۸۵۹ به اکس برگشت و یکبار دیگر سه یار موافق پرسه گردی هایشان را از سر گرفتند و برای آینده نقشه ریختند. تعطیلات به سر رسید. و سزان بی میل تر از همیشه به سر درس و کتاب برگشت. و زولا به پاریس رفت.

زولا در نامه ای به سزان سفارش کرد که دوستش می باید در طراحی به چنان پایه و استواری قوسی برسد که به رئالیست نشود بلکه ژان گوژون یا آری شعر شود.
آنگاه پس از آنکه سزان را نیز بر ضد رئالیسم با خو همراه کرد خطر دیگر یکی از مهلک ترین دام ها یعنی «هنر تجاری» را به او گوشزد کرد.
زولا با آن حد اعلای دانش او در نقاشی این بود که چطور سفید را از سیاه تمیز دهد. از این بیم داشت که سززان برخلاف میل خودش وسوسه شود که تنها رنگ سودامی را که در یک پرده به کار می رود ببیند و برای رسیدن به نتیجه پیوسته به جستجوی شیوه ای مکانیکی بر آید. او معتقد بود شخص باید قلق کار را بداند. پدر سزان سرانجام ناچار شد ناتوانی پسرش را در هر آنچه مربوط به امر دنیوی است بپذیرد و با رفتن پل به پاریس موافقت کرد. بنابراین سرانجام سزان در ۱۸۶۱ به همراه پدر و خواهرش ماری به پایتخت رسید و در خیابان کوکیبر اطراق کردند.
پدر و خواهر پس از سرزدن به آشنایان قدیمی به اکس برگشتند و بالاخره پل خود را آزاد یافت.
کاباسول تحویلداری بود که آقای سزان به سبب بدید عمقی و واقع بینانه ای که در زندگی داشت او را تا حد شریک خود بر کشیده بود.
همینکه سزان به پاریس رسید یکراست به سراغ زولا رفت. در آن هنگام زولا در کوچه سن ویکتور نزدیک پانتئون زندگی می کرد. سزان برای اینکه به او نزدیک باشد اتاقی با همه وسایل در کوچه فویانتین کرایه کرد. روزها زولا که شغل کوچکی در بندر داشت. کار می کرد و بی سزان به آکادمی سوئیس در که دراوفوز می رفت. پل و زولا شب ها فرصت را از دست نمی دادند و یکدیگر را در اتاق زولا می دیدند. اما چنین می نمود که مناسبات دوستانه آنها چنانکه انتظار داشتند با کامیابی همراه نشد. زیرا عقایدشان در نقاشی بسیار مغایر هم بود. پل خسته از پاریس حس کرده بود که نیاز دارد تا با خاک زاد بوش پیوند بگیرد.

پدرش که بیش از پیش اعتقادش را به نقاشی از دست داده بود. پل را یکراست به بانک برد. سزان مطابق معمول در برابر خواست پدر سرتسلیم فرود آورده بود و می کوشید با دفتر داری سرخودش را گرم کند. پل که نمی توانست سزای باطنی خود را نشنیده بگیرد که گاه از اداره می گریخت و به زادولوفان پناه می برد.
در همان جا بود که کمپوزیسیونهای وسیعی را بر دیوارهایی یکی از اتاقها نقاشی کرد.

چهار قطعه از این کمبوزیسیونها چندان بزرگ بود که سزان به شوخی امضا انکر و تاریخ ۱۸۱۱ را زیر آنها گذاشت.
اما سرانجام روزی فرا رسید که پدر به پل اجازه داد یکبار دیگر به پاریس برگردد. زیرا نمی توانست با تجلی آشکار و استعداد نقاشی مخالفت کند. پل اتاقی در بولوار سن میشل روبروی مدرسه مین اجاره کرد. تحصیل درآکادمی سوئیس را از سر گرفت و با پیسارو، گیوسن، اولر آشنا شد. از طریق اولر با گی یمه آشنا شد.
او در آزمون ورودی مدرسه هنرهای زیبا شرکت جست، قبول نشد.

هنگامی که از یکی از متخصصان به نام آقای موته دلیلش را پرسید جواب داد:
سزان استعداد خوبی برای رنگ پردازی دارد. متاسفانه کارش افراطی و غیر متعارف است. با نزدیک شدن تعطیلات داوطلب به اقبال چند ماهی را در اکس گذراند و بار دیگر به پاریس برگشت. کارگاهی در خیابان بوتری یی نزدیک باستیل کرایه کرد.
نقاش جوان از نخستین دیدارهایش از لوور تنها تاثیراتی در هم و تصوراتی آشفته از نور و رنگ به دست آورد. رونس بیش از همه به حیرتش انداخت به تاثیر رونس بود که سزان کمپوزیسیونهای بزرگی با رنگ های درخستان طرح ریخت.

سزان شیفته رمانتیسم شده بود در نتیجه برای جبران این نقیصه دست به کار نقاشی تابلوهای کوچک، مضحک و شبه رئالیستی مثل «خانم باکک» شد.
این تابلو همراه با تابلوی دیگری از همان دوره که مرد غریانی را در یک رختخواب در هم پیچیده نشان می دهد از میان رفته است.
عقیده رایج در محافل منتقدان هنری درباره شیوه سزان این بود که او تنها تبانچه ای را از رنگ های گوناگون پر می‌کند و به سوی بوم خالی نشانه می رود از همین رو بود که شیوه او نقاشی تپانچه ای لقب گرفت. طرح های دیگری در همین مضمون به دیرزمانی پس از این تصویر که در ۱۹۶۳ نقاشی شد تعلق دارد. در همین سال با رنولد آشنا شد. همچنین سزان نقاشی را به دو نوع تقسیم کرد. نقاشی «خشن» یعنی نوعی که او امید وار بود و روزی خود آن را تحقق بخشد. و نقاشی «اخته» که به دیگران تعلق داشت.
از دیگر پرده های جالب تر دوره جوانی او هنوز موجود است:

داوری پاریس (۱۸۶۰) سبک پرتره (۱۸۸۴) پتره والابرگ (۱۸۶۵) پتره سی پیوی سیاه که در آتلیه سوئیس در ۱۸۶۵ نقاشی شد پرتره ماریون (۱۹۶۵) نان و تخم مرغ ها (۱۹۶۵) و دیگرها …
سزان در ۱۸۶۶ تصمیم گرفت دل به دریا بزند و در سالن رسمی شرکت کند به این منظور دو تابلوی بعد از ظهری در ناپل وزن بالک را برگزید که به خیال او هیأت داوری «بورژوا» ی سالن می توانست آنها را بفهمد. تصاویر رد شدند از این رو سزان با آقای نیوورکرک مدیر هنرهای زیبا از در اعتراض آمد. اعتراض بی پاسخ ماند بنابراین نقاش در ۱۹ آوریل ۱۸۶۶ با نامه ای به دفاع از خود برخاست. اما پاسخ به نامه او این بود که برآوردن آنچه شما خواسته اید غیر ممکن است. این نکته به آسانی دستگیر می شود که چگونه از همان آغاز خصومتی در محافل رسمی بر ضد سزان برانگیخته شد.

در خلال ‎آخر ماه های ۱۸۶۶ سزان که بعد از سالن چند روزی را با زولا در بند کور در سواحل سن گذرانده بود سفری به اکس کرد و در ژادبوفان پرتره ای از پدرش پرداخت که او را در صندلی راحتی در حال خواندن روزنامه نشان می دهد.

دیگر از پرده های آن دوره پتره آشیل آمپرراست. ربودن متعلق به اندکی بعدتر است. سرانجام در ۱۸۶۸ جشن را به تاثیر مستقیم از روئیس و بیزا و قو را از روی یک کنده کاری ترکیب کرد. و به اجرا در آورد. فکر این ترکیب بندی اخیر از نقاشی معروف زن با طوطی به ذهنش خطور کرد.

سزان در زمان خارج از کارگاه در لوستاک مقدار زیادی کار کرد جز این در خلال سال های ۷۱-۱۸۷۰ هیچ واقعه مهم دیگری در زندگی او پیش نیامد.
سزان پس از بازگشتش به پاریس (۱۸۷۲) با دکتر کاشه که از هوا خواهان پرشور بنقاشی نو بود آشنایی یافت.ک او در اوور کار و زندگی می کرد.
پیسارو که او نیز در اوور کار می کرد به سزان هشدار داد که مراقب باشد زیر نفوذ استادان در نیاید سزان به تاثیر پند دوستش تصمیم گرفت که بر جنبه رمانتیک طبعش مهار بزند.
سزان در نمایشگاه انجمن نقاشان پیکرسازان و کنده کاران در گالری های عکاسی نادلر در بولوار کاپوسینل شماره ۳۵ شرکت کرد. هنگامی که سزان متوجه شد که یکی از تابلوهای او چشم مجموعه داری را گرفته و آن را خریده است غرق در حیرت شد.

خانه مرد حلق آویز شده که اکنون در لوور است همان پرده ای بود که به دست کنت دوریا افتاد. سه سال بعد در ۱۸۷۷ سزان همراه چند تن از اعضای همان گروه نمایشگاهی در طبقه اول خالی آپارتمان در خیابان پوپله تیه شماره ۶ ترتیب داد.
این موقع برگزار کنندگان نمایشگاه به توصیفه رنوار تردید را کنار گذاشتند و نام امپرسیونیست ها را نپذیرفتند. گرچه تا واپسین دم حیات نقاشی عشق اصلی سزان به شمار می رفت هرگز به شاهکار های ادبی بی اعتقاد نشد. مذاقش بیشتر تمایل به موید راسینن و لافونتن بود در میان نویسندگان هم عصر خود مرتبه بلندی برای برادران گنکو بودبر، ویکتور و هوگو و … قابل بود. سزان در شمار گروهی از شاعران و رهبران در آمد که گه گاه در خانه نینادوویی یار گرد هم می آمدند. در همین جا بود که سزان با کامانه آشنا شد. کانامه تنها کسی نبود که با دست و دلبازی فراوان سزان راتشویق می کرد نقاش ما سخت مورد حمایت اخلاقی آقای شوکه بود.

سزان چند پرتره از آقای شوکه کشید یکی از آنها که تاریخ ۱۸۷۷ را دارد مدل نقاش را در حالی که بر صندلی راحتی نشسته نشان می دهد. بعد از ۱۸۷۷ سزان دیگر با گروه نقاشان امپرسیونیست نمایشگاهی برگزار نکرد. از آن پس تنها چیزی که برای او اهمیت داشت سالن هنرمندان فرانسوی بود. دوستان سابق او به نقد کارهای او دست می زدند. سزان دلسرد نمی شد. و هر سال دوپرده برای سالن می فرستاد. آنها با سرسختی رد می شدند تا اینکه در ۱۸۸۲ ناگهان خبری پخش شد حاکی از اینکه یک قلم از کارهای سزان یک پرتره مورد قبول قرار گرفته است. اما ماجرا از این قرار بود که دوستش گی یمه که از اعضای هیأداوران سالن به شمار می رفت در دومین رای گیری کوشش بهبود کرده بود تا پرتره سزان را به

مقبولاند بعداً برای رعای مساوات این امتیاز مستبدانه از هیأت داوران سلب شد و همین مقررات سبب شد که سزان تنها بخش شرکت محدود در سالن بوگرو را از دست بده. اما نقاش ما با شرکت در حمل دیگری که به همان اندازه رسمیت داشت یعنی در نماشگاه جهانی ۱۸۸۹ بار دیگر رضایت خاطری یافت. سزان در ۱۸۹۰ سه تابلو در نمایشگاه گروه «بیست» در بروکس به معرض تماشا گذاشت. یک منظره که بعد به آقای روبردوبنی یر تعلق گرفت و اکنون در موزه برنین است. کلبه در اورسور او آز از مجموعه شوکه و یک کمپوزیسیون در آبتنی کنندگان بعدها نقاش این پرده آخری را با یک کاردک رنگ آمیزی تراش داد آنگاه از نو روی آن کار کرد و سرانجام با تمام آن را رها کرد.

دو سال بعد در ۱۸۹۲ مهمترین آثار خود یعنی ورقباز ها را ساخت.
در ۱۸۹۵ دولت فرانسه خود را با ضرورت تصمیم گیری درباره پذیرش یا عدم پذیرش میراث کای بوت برای موزه لوسزامبورگ مواجه گردید.
در میان نقاشی های این میراث چند تایی از آثار سزان نیز به چشم می خورد که برجسته ترین آنها آبتنی کنندگان در حال استراحت بود.

اما مقامات با تصویب این حکم که آبتنی کنندگان نمی بایست به لوکزامبورگ راه یابد انتقامشان را گرفتند. در نتیجه هیأت اجراییه هنرهای زیبا اقرار به کمبود جا و با مورد ملاحظه قرار دادن صلاح خود نقاشان یک دسته گل و یک منظره روستایی و چند تابلوی دیگر از هنرمندان دیگر (روی هم ۲۵ پرده) را رد کردند.
افسوسل امپرسیونیستها نتوانستند یورشی پیروز مندانه به یوکزامبورگ را سازمان بدهند. نمایشگاه آثار سزان در دسامبر ۱۸۹۵ در خیابان لافایت شماره ۳۹ افتتاح شد. اینها از مهمترین آن تابلو هستند:

خانه متروک (۱۸۸۷) طرح آبتنی کنندگان (۱۸۸۷) جنگل سانتی یی (۱۸۸۸)
صنوبر تناور (۱۸۸۷) تک چهره خانم سزان در گلخانه (۱۸۹۰) سواحل مارن (۱۸۸۸) تک چهره خود نقاش (۱۸۹۰) ناهار در فضای آزاد (۱۸۷۸)
درختچه (۱۸۹۴) تک چهره خانم سزان (۱۸۷۷)
اکثریت قریب به اتفاق تماشاگران بی آنکه به معنی دقیق کلمه احساسی فریب خوردگی بکنند دلشان را به این خوش می داشتند که بر این همه رسوایی هویه کنند و بسیاری از هنرمندان احساس می کردند به منافعشان ظلم شده است.

سزان در ۱۸۹۹-۱۸۹۶ تک چهره ای از ولار می سازد. در خلال این روزها در عین حال مشغول کار در باره یک کمپوزیسیون بزرگ عریانها نیز بود که از حدود ۱۸۵۹ آغاز شده و کمابیش تا پایان عمر اولیه او به درازا کشید.
سزان برای مجموعه عریانهایش از طرح هایی استفاده می کرد که چندین سال پیش از روی مدل های زنده در آتلیه سوئیس کشیده بود. نهایت آروزهایش این بود که مدل های عریان را در فضای آزاد نقاشی کند.
سزان از قلم موهای بسیار نرمی استفاده می کرد. که از موی سمور یا موش خرما ساخته می شد. او در یک نشست همه قلم ها را به کار می گرفت و سراپای خود راآغشته به رنگ می کرد.
هرگاه شخصی شیوه کار کردن سزان را بداند فهم علت سختی و ضخامت نقاشی او بسیار آسان می شود. از آنجا که با رنگ ضخیم نقاشی نمی کرد بلکه لایه هایی به نازکی آبرنگ را بر هم می گذاشت رنگ آنها خشک می شد و نیز هرگز در بندآن نبود که وقتی لایه های زیرین و زبرین در زمان های مختلف خشک شوند تضاد درونی رنگ ها در سطح تابلو ترک ایجاد کند.

او در حالی که قلم مو به دست از چیزی یکه می خورد بسیار خشمگین می شد و این غرامت ناشی از بی قاعدگی در میان دید نقاش است.
بعد از ۱۵۰ نشست سزان تکچهره ولار را رها کرد. تا به اکس برگردد. هنگامی که سزان پرده ای را کنار می گذاشت این کار تقریبا همیشه به این نیت انجام می گرفت که بار دیگر آن را به دست بگیرد. این شیوه کار به این معنا است که سزان نقاشی طبیعت را مربوطه به نسخه برداری از موضوع نمی دانست بلکه تنها مسئله مهم اجرا و تحقق احساسات بود.

هنگامی که سرانجام بازتاب های غوغائی که سزان در پاریس برانگیخته بود. به اکس رسید هم میهنانش برای ستایش از او نسبت به او احساس احترام کردند. طبیعت او را از موهبت معاشرت پذیری محروم ساخته بود. همسرش، پسرش و خواهرش ماری تنها چیزهایی بودند که از زندگی می خواست. او دقیقاً در اواخر سال ۱۸۹۹ یعنی کمابیش یک روز پس از دست کشیدن از کار تکچهره دلار برای همیشه به اکس برگشت.

مرگ زولا در ۱۹۰۲ عمیقاً بر سزان اثر نهاد.
سزان خیلی دلش می خواست نشان افتخار بگیرد. ولی هرگز برای پیشنهاد نشان پیشقدم نشد. در ۱۹۰۲ آقای میربو تصمیم گرفت نظر آقای روژون را که در آن هنگام مدیر هنرهای زیبا بود به اعطای نشان صلیب به سزان جلب کند.

اما مدیران این پیشنهاد را نپذیرفت زیرا او معتقد بود که باید از سلیقه عمومی پیروی کند نه اینکه جلوی آن بایستد واستاد. تنها فرصت دریافت نشان از هنرهای زیبا را از دست داد و بسیار سخت تر از گذشته به کار پرداخت. به این امید که روزی سرهای ورود به سالن بوگرو را در هم شکند. هنگام نقاشی در مزرعه گرفتار طوفان و باران شد. تازه پس از دو ساعت کا در زیر باران دمادم و سنگین باران تصمیم گرفت به خانه برگردد ولی در میان راه از پا در آمد. یک گاری که ازآنجا می گذشت نگر داشت و راننده او را به منزل رساند. مستخدم پیر و

مهربان داخل اتاق شده اولین عکس العمل او از دیدن اربابش که درماندهو بی حال بر زمین افتاده بود طبعاً این بود که به طرف او با شتاب برود و از او مراقبت کند. اما همین که خواست لباس سزان را از تنش در آورد احساسی به او گفت که این کار را نکن. یک نکته که سزان نسبت به بدنش خیلی حساس بود حتی کوچکترین قسمت بدنش را نشان نمی داد. حتی پسرش که خیلی به او اعتماد می کرد و مورد احترام بود. (سزان معمولا می گفت «پل افق من است» ) هرگز جرأت نداشت بدون اجازه دست پدرش را بگیرد. می گفت بابا اجازه می دهید. سزان با آن همه دل بستگی و مهری که نسبت به پسرش داشت هرگز نمی توانست یک تشری از خود نشان ندهد. سرانجام زن خوش دل از ترس آنکه اگر از او مراقبت به

خوبی نشود امکان دارد سزان از دست برود بدون اجازه شروع به مشت و مال دادن او کرد. تا جریان خون و حال سزان به حالت عادی برگردد و آخر نتیجه این بود که سزان به هوش آمد و به حالت عادی خود برگشت و بدون اینکه تشری و لرزش چندش آمیزی به او نشان ندهد و از او اعتراض کند البته این یکی از نشانه های شومی و بدی او بود. سراسر آن شب و در تب می‌سوخت.
روز بعدی سزان به نیت ادامه کار در مورد طراحی از یک دهقان که خیلی خوب بود و مورد علاقه او بود به باغ رفت. ولی در میان نشست و بی هوش شد او را باز به رختخواب بردند ولی دیگر هرگز برنخواست.
پل سزان چند روز بعد در ۲۲ اکتبر سال ۱۹۰۶ از میان رفت.

فصل دوم: نظر متعقدان درباره سزان
از آنجا که سزان راهنمایی جز غریزه اش ندارد کم کم پیش می رود و کمی می ترسد. کار او نشانه واقعی خاص و نقص یک بر روی واقعی است. آیا سزان می توانست منظره نقاشی کند؟ شکی نیست که سزان رنگ و نور مناظر را به خوبی و به راحتی درک می‌کند. در تبلیغ کردن از کارهایش خیلی موفق است و چیزی که برای او خیلی پیچیده است در هنر جدان کردن سطوح، سطح و القای در هم ریخته و برای او خیلی سخت است و به زودی دانش ناچیز خود را به آسانتی نشان می دهد در نظر اول که می توان گفت: آنچه باعث تمرکز آقای سزان در تصاویرش می شود خامی طرح و ضخامت رنگ است. نحوه پرداختن به طبیعت بیجان های او حاکی از خشن بودن و اجراء بی توجه‌او است. و سزان در اجراء طرح ذوق از خود نشان نمی داد.
سزان یک طبیعت بی جان جدید اختراع کرد: سیب هایی که دارای حجم بشقابهایی که تعادل بر جای خود و ایستایی کامل ندارند.
سزان این حس خود را بیان می‌کند که نقاش خوش سبک است اما دیدی دگرگون دارد. این نشانه خامی و ناشی بودن او نیست. این سبب ضعفی که در دست و پنجه او است و این باعث می شود که او را ناشی بدانند. آقای سزان با رنگ های متضاد و طرح های بسیار سخت، بغرنجش کار می کرد. شور و شوقی که در آن مکتب جدید به وجود آورد برای همیشه برای بعد از و قبل از سزان یک معما می باشد یک معما که فقط در وجود خودش پنهان شده است.
تک چهره یک زن و منظره های آقای سزان همراه با نقاشی های با شکوه آقای آبل فورد در درجه اول شایان ذکر است.
سزان از استعداد خارق العاده ای برخوردار می باشد. گذشته از این استعداد تقریبا هیچ چیز از هنرنقاشی نمی داند. سزان و کارهایش که پاره ای از هموطنان خود را علاقه مند به آن و شیفته او شده اند. کار آبتنی کنندگان سزان تماشاگر را گمراه می‌کند. بدون اینکه آگاهی داشته باشد چون او حقیقتی نیست و اکثر هنرمندان احساس می‌کنند که این حقیقتی است که هنرمند باید با دقت به کار نگاه کند و نقد و بررسی کند. در این میان از استادان قبل از سزان یاد کنیم که طبیعت بی جان را با سادگی تمام نقاشی می‌کند. سزان گویا و کار او یک هنر است که بالا تر از عقل ما که درک آن خیلی سخت است. کار آقای سزان نگرانی خاطر کسانی است که از قبل هشداد نیافته اند. آیا به راستی هدف او را دریافته ایم؟ آیا همه کسانی که کارهای سزان را دیده اند احساس نکردن در شکسته ای که خود خواسته است او را دیدند. و به گفته یکی از همدردهایی هایش که می گفتند که قبل پول خوبی از کارهای او به جیب می زدند.
سزان چیزهای زیادی از خود به نمایش گذاشته که تیره و زمخت و زشت اند و در عین حال مطابق معمول بدوی و صمیم اند و دوست داشتنی. سزان با نشان دادن آن با تلاقی بویناک و تیره آن را بیان می‌کند.

همچنین میوه هایی که بر یک کهنه کثیف تر قرار دادن و یک صحنه از عریانهای غیر طبیعی و عجیب آبتنی کندنگان سزان نه با فکر است و نه طراحی دارد و نه رنگ و به طرز بدی اندامسازی و ترتیب بندی شد و منظره ها با شتاب زدگی کامل شروع شد. آقای سزان تکچهره خود را به نمایشگاه می فرستد و سزان مانند یک کارگر زحمتکش می ماند که زانوی غم در بغل گرفته است. چه اصراری دارد که طبیعت بی جان نقاشی کند. حال آنکه راه و چاه کار را نفی می داند ولی با شجاعت این کار را شروع کرد. چراگاه ها و مردم دنیای کوچکی را

تشکیل می دهند گویی از چوب ساخته شده اند و مانند عروسک های ارزان قیمت بازاری رنگ های ارزان و پر از زوق و شوق و زننده رنگ آمیزی شده اند. تصاویر سزان خیلی از مردم را ترساند و خیلی از هنرمندان ازآن کار او خیلی لذت بردند. یعنی همه مردم را رنجاند ولی همه هنرمندان را جلب کارش کرد. آیا سزان به معنی مطلق کهنه نقاش است؟ چون اگر نقاش بود روابط میان او و یک شاعر بسیار عالی بود. چون به راحتی با آن کنار می آمد. سزان کسی است که خیلی دیر به دنیا آمد و می توانست کارهای زیاد و جالب انجام دهد. و باعث

جلب توجه هنرمندان شود. “crainquebille” کرنگ بی است که ذوقی در رنگ پردازی دارد. و به ضربه و زور و در یک کنار برای خود دست و پا کرده است. آ‎قای سزان بی گمان نام کسی است همیشه مرادف با خاطره انگیز ترین شوخی هنر پانزده ساله اخیر باقی خواهد ماند. تا انسان یعنی ما آدمها از این پیرمرد بزرگ که در کناره هایی از این کشور برای دل خود نقاشی می‌کند و تصاویری دیر هضم بر ساخت و عمداص البراهه می سازد «نابغه» اختراع کند: طبیعت بی جان هایی که تا حدودی فرم خوبی دارند ولی رنگشان زخمت و خش است مناظر سربی رنگ، چهره هایی که یک روزنامه نگار به تازگی آنها را «میکل آنژی» توصیف کرده است. حاصل عمل و کوشش های بی هدف سزان که بیشتر رساندن بیانش به اطرافیان

می باشد تا هدف ودانش خود را پیش بگیرد. اما حرف هایی که به او گفته می شود از جانب کسانی که ساده لوح هستند می نمی باشد. کسانی که خود را به چشم مردم به بالاترین مقامها می رسانند. آقای سزان را «نادان عظیم الشأن » خوانده اند. با این تعریف ما می دانیم که کاری که هنرمندان می کرد از روی ندانستن بوده ولی قدرت بیان زیادی داشت. سزان در آن زمان یکی از پی گیر ترین و آگاه ترین استادان آن عصر بوده. یکی از نقاشان آن دوره به اسم «وکسل» که بیان او را آشکار کرده است. البته کدام ابلهی است که

عیوب را انکار و منکر شود؟ بی قاعده و کنتراست هایی خشن، ناشیگری، فرمهای در هم پیچیده، پس زمینه هایی که به پیش زمینه آمده اند و سطح هایی که دقیق شده اند تکچهره ها اغلب کج و معوج هستند تک چهره سزان مانند عروسک های خیمه شب بازی آدم را به خنده وا می دارد. سزان زیبایی و شکوه رنگ و فرم را از پایه بیان می کرد. آنچه که هر بیننده بی طرف تابلوهای سزان را می بیند لرزه به تنش می افتد این از نقطه های والای او و ناتوانی همیشگی او و هدف او می باشد.

تنها کسانی به هدفهای خود دست می یابند که راهی برای عواطف احساس کرده باشند و بیان خود را ثبت کنند. هنر با بی هدف و بی حس نیتی و خشک و خالی به جایی نمی رسد. حقیقت را باید پذیرفت تصاویر سزان فقط یک کمی بالاتر از پیش طرح است این امر آن قدر ناشی از ساخت چشم نقاش است نمی گذارد که به راحتی به هدف مطلوب برسد این هیچ ارتباطی به اعماق کار و اراده او ندارد ناخاسته می باشد.

تعلیم و تربیت هنری او البته به سختی می توان به چنین تعلیماتی رسید اینها تماما در لور حاصل شد. در همین جا بود که سالهای زیادی به آثار و کارهای استادان قرن هجدهم پرداخت و با ذوق و شرو خود این آثار را کاملاً درک می کرد. سزان نقاش با استعداد بود که دید نادرست آن باعث پیشرفت او نمی شد. و آثار او همیشه در یک سبک بود. سزان مردی بسیار عالی بود که همه اطرافیانش او را خیلی دوست می داشتند و به او احترام خاصی قاعل بودند ولی هنرمندی با نقص بود کسی ایراد داشت و نکته ایی که در زندگی «بابا سزان» وجود داشت یک رندگی و پیگلراو در بدنقاشی کردن بود. سزان به خود سختی می داد که مردم دید قویی نسبت به طبیعت بیجان و مناظر داشته باشد و به دقت نگاه کنند و بعد کار کنند ولی دقت زیادی در چهرها و درخت گلها و غیر نشان نمی دادند و همان خشونتی و بی نظمی را نشان می دادند.

نسل جوان آن زمان سزان را به عنوان یک معلم پذیرفت و کشیدن تا او را به مقام بالایی ببرند یعنی رئیس مکتب قرار دهند. سزان به خاطر اینکه در طراحی ضعف داشت با آن همه که صادقث بود همواره مایه آزردگی مردم و نوجوانان قرار می گرفت. به جرات می توان گفت که سزان با خشونت نقاشی می کرد بعضی ها می گویند و وانمود می کنند که سزان نابغه بوده وقتی که سزان در میان بود می توان در مورد آن توصیف های زیادی کرد ولی با آن که نیست فقط باید تاسف خورد و از آن کارهای قبلی که همه هنرمندان سخن گفتن صحبت کرد.
سزان که خود را در چار چوب تنگ تکنیکش منزوی کرده بود و تنها با چشم و مغزش زندگی می کرد و می توان گفت که آیا سزان چه کسی بود با این همه تعاریف بله سزان را می توان هیولایی عظیم الجثه دانست. که می توانست ه راحتی کارش را بکند.

  راهنمای خرید:
  • لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.