فایل ورد کامل مقاله پژوهشی درباره فاهمه بشری؛ تحلیل فلسفی و علمی تواناییهای شناختی انسان در درک جهان
توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد
فایل ورد کامل مقاله پژوهشی درباره فاهمه بشری؛ تحلیل فلسفی و علمی تواناییهای شناختی انسان در درک جهان دارای ۵۰ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد فایل ورد کامل مقاله پژوهشی درباره فاهمه بشری؛ تحلیل فلسفی و علمی تواناییهای شناختی انسان در درک جهان کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی فایل ورد کامل مقاله پژوهشی درباره فاهمه بشری؛ تحلیل فلسفی و علمی تواناییهای شناختی انسان در درک جهان،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن فایل ورد کامل مقاله پژوهشی درباره فاهمه بشری؛ تحلیل فلسفی و علمی تواناییهای شناختی انسان در درک جهان :
فصل اول : درباره انواع مختلف فلسفه
۱-فلسفه اخلاق۱ یا علم طبیعت انسان را می توان به دو روش متفاوت مورد بحث و بررسی قرار داد که هر کدام از این روش ها دارای مزایای خاص خود می باشد و می تواند در سرگرمی،تعلیم و اصلاح نوع بشر سهیم باشد . روش اول به این نکته توجه دارد که انسان اساسا برای عمل آفریده شده و همانطور که به اندازه خود از ذوق و احساس متأثر می شود،بسته به ارزشی که امور مزبور دارندو بر مبنای ظاهری که خودرادرآن نمایان می سازند، به یک امر مبادرت و از امر دیگر اجتناب می ورزد . از آنجا که فضیلت به عنوان پر بهاترین امور محسوب می شود، این دسته از فلاسفه آن را بارنگهای دلپذیر رنگ آمیزی کرده و از شعر و فن فصاحت استعانت می جویند وموضوع خویش را با سبکی روان مورد بررسی قرار می دهند تا به گونه ای شایسته رضایت قوه خیال را برآورده ساخته و عواطف و احساسات را مجذوب خود سازند .آنها برجسته ترین
شواهد و موارد را در زندگی عادی انتخاب می کنند و خصوصیات متضاد را به گونه ای مناسب با هم مقایسه می کنند و ما را با ارائه چشم اندازی از جلال ، شکوه و سعادت شیفته راه فضیلت و تقوی نموده ، گام هایمان را باارائه سالم ترین احکام و برجسته ترین نمونه ها در مسیر مستقیم قرار می دهند . و حس تشخیص فرق بین فضیلت و رذیلت را درما ایجاد می کنند و عواطف ما را بر می انگیزند و آنها را متعادل می کنند،بنابراین آنها می توانند دلهای مارا به سمت عشق به نجابت و شرافت واقعی معطوف ساخته و می اندیشند که نتیجه نهائی زحمات خویش را یافته اند.
۲-دسته دیگر فلاسفه انسان را بیشتر موجودی عاقل می دانند تا فاعل،و در شکل
۱- moral philosophy
دادن به فاهمه او بیشتر تلاش می کنند تا در پرورش رفتارهای او .آنها طبیعت انسان را به عنوان یک موضوع تفکر تلقی می کنندوبایک موشکافی ظریف آن را مورد بررسی قرار می دهند تا اصولی راکه قوه فاهمه را نظام می بخشد ،عواطف ما را برانگیخته، و باعث می شوند تا شیء یا عمل و یا رفتار معینی را تصدیق یا سرزنش کنیم.آنان این مسئله را انتقادی به همه ادبیات می دانند ،چرا که فلسفه هنوز شالوده اخلاقیات و استدلالات و نقادی را، جدای مشاجرات و منازعات، استوار نساخته ،و همیشه ازاموری مانند صدق و کذب ،فضیلت و رذیلت ،زیبایی و زشتی سخن می گویدوحال آنکه هنوز نتوانسته منشأ این تمایزات را تعیین کند. آنها در راه این وظیفه خطیر می کوشند و هیچ مشکلی نمی تواند آنها را از این وظیفه بازدارد ؛ اما ابتدا از مواردجزئی شروع نموده تابه اصول کلی می رسند وهمین طور تحقیقات خود را به سمت اصول کلی تر به پیش می برند و از پای نمی نشینند تا به مبانی واصولی نائل آیندکه درهرعلمی همه حس کنجکاوی انسان را ارضاءکند.گرچه تحقیقات آنهابرای خواننده عوام انتزاعی ومبهم است، هدف آنها بیشتر جلب رضایت علما ودانشمندان است؛واگر بتوانند برخی حقایق پنهان را که برا ی تعلیم نسل آینده مفید است کشف نمایند به قدرکافی جبران زحماتی راکه درسرتاسرعمرخویش متحمل شده اند می بینند .
۳-مسلم است که همیشه فلسفه روان وآشکار۱ نزد عامه مردم بر فلسفه دقیق و دشوار۲ برتری دارد وبسیاری این سبک فلسفه راتوصیه می کنند نه تنها به خاطر اینکه موردپسند آنهاست بلکه به این دلیل که مفیدترازنوع دیگر فلسفه است.این نوع فلسفه با زندگی انسان بیشترسروکاردارد، عواطف قلبی و احساسات راشکل می بخشدو با لمس اصولی که انسانها را به جنب وجوش وامی دارد ، رفتارآنها را اصلاح نموده ، به کمال مطلوبی که خودآن راتوصیف می کند نزدیکتر می سازد. در مقابل ، فلسفه پیچیده و دشوار مبتنی براستعدادهای درخشان است ،که
۱-easy and obvious philosophy
۲- accurate and abstruse philosophy
درحوزه معاملات وفعالیتها نمی تواندراه یابد؛آنگاه که فیلسوف از پرده بیرون می
آید و به روز روشن بر می گردد،آثار آن محوشده واصول آن به سادگی قادربه تأثیربر رفتاروکردار انسان نخواهد بود . احساسات قلبی ما هیجانات ناشی از اشتیاق و برآشفتگی عواطف و علایق ما تمام نتایج آن را نابود می سازد و فیلسوف دانشمند را صرفا درحدیک فرد عامی تنزل می دهد .
۴-بایداعتراف کردکه ماندگارترین وسزاوارترین شهرت ازآن فلسفه ساده بوده و به نظرمی رسد حکمای مباحث نظری که تاکنون به دلیل جهالت مردمان عصر خود و به میل آنها تنها از شهرتی لحظه ای لذت برده اند،لکن نتوانسته اند از شهرت و آوازه خویش برای آیندگان که نسبت به آن مردم معقول ترند،حمایت کنند. یک فیلسوف فرزانه به سادگی در استدلالات ظریف خود دچار اشتباه می شودوهر اشتباه لزوما خطای دیگری رادربردارد.درحالی که او بر نتایج کار خود اصرار می ورزد وازاینکه هیچ کدام ازنتایج بدست آمده وی، به سبب اینکه غیر معمول بوده و یا خلاف عرف است، مورد قبول واقع نمی شود، هراسی ندارد. اما فیلسوفی که هدفش نمایاندن (محتوای) عقل سلیم یاشعور بشر، به شکلی زیبا وجالبتر است ،اگر احیانا دچار خطا شود، از آن فراتر نمی رود . لکن بایاری عقل سلیم به محض گرایش عقاید و نظرات طبیعی ذهن ، به راه راست
برمی گردد وخود را از گرفتاری در هر توهم خطرناکی مصون نگه می دارد. شهرت سیسرون۱ اکنون نیز باقیست اما شهرت ارسطو۲ دیگر کاملا فروریخته، نام لابرویر۳ هنوز پرآوازه و باقیست، اما شکوه وجلال مالبرانش۴ تنها در میان ملت و عصر خودش بودآثار ادیسون۵ شاید با لذت تمام مورد مطالعه قرار گیرد در حالی که لاک۶ کاملا به دست فراموشی سپرده شده .
فیلسوف محض شخصی است که معمولا کمتردردنیا مورد قبول واقع می شود .
۱- Cicero 2- Aristetle 3- La Bruyere
۴- Malebranche 5- Addison 6- Locke
زیرا مردم فکرمی کنند که وجود او نه سود و نه لذتی، برای جامعه ندارد ،در حالی که به دوراز ارتباط با دیگران به سر می برد و به همان نسبت که کاملا غرق
در اصول و اندیشه های خویش است از ادراک آنها هم فاصله دارد . از طرف دیگر کسی که جاهل محض باشد ازارزش کمتری برخورداراست ودریک عصروملتی که علوم درآن به شکوفایی رسیده هیچ چیز مسلم ترازاین نیست که انسان رامطلقا نسبت به اینگونه سرگرمی های اصیل بی ذوق پنداریم واین نشانه کوته فکری است .کامل ترین شخص کسی است که بین حداکثر افراط ونهایت تفریط قرار گرفته . توانمندیهای خودرامتعادل نموده،اهل کتاب،معاشرت ومعامله باشد،درمحاورات آن بصیرت و ظرافتی را که برخاسته از گفتاری مؤدبانه است دارا باشدو درمعامله و کسب نیز آن صداقت و دقتی را که ناشی ازیک فلسفه درست و
صحیح است رعایت کند . برای پرورش و ازدیاد چنین شخصیتهای فاضلی چیزی مفیدتراز این نیست که یک سبک ومنش ساده و روان که چندان هم متأثر از مسائل زندگی نباشد ایجاد کنیم که درک آن مستلزم پشتکار فراوان و یا انزوا گردد و دانش پژوهان را با انبوهی ازاحساسات عالی واحکام آموزنده که برای هر پیشامدی درزندگی انسان قابل استعمال است ،به میان نوع بشربرگرداند.با چنین نظامی تقوی دلپذیرتر،علم پسندیده ، شراکت و همنشینی آموزنده و گوشه نشینی و انزوا موجب سرگرمی می شود. انسان موجودی عاقل است ، پس به همین خاطر تغذیه و خوراک مطبوع روح او علم است . اما مرزهای فاهمه در انسان چنان
محدود است که در این مورد به خصوص یا در حوزه تحصیل و فراگیری کمتر انتظار می رود که رضایت چندانی حاصل شود . همان اندازه که انسان موجودی عاقل است اجتماعی نیزمی باشداما نه می تواندهمیشه از همنشینی های موردپسندوسرگرم کننده لذت ببردو نه می تواند میل و رضایت مناسب را نسبت به همنشینی با دیگران حفظ کند . همچنین انسان موجودی پر جنب و جوش است و به سبب دارا بودن چنین خویی و به اقتضای
نیازهای متنوع زندگی خویش ناگزیر به انجام شغل یاحرفه ای است.اما انسان نیاز به مقداری استراحت فکری دارد و پیوسته نمی تواند جسم و روح خود را به کار بندد. پس چنین به نظر می رسد که طبیعت برای نوع بشر یک زندگی درهم آمیخته و مفیدرا عرضه می کند. ونوعی هدایت تکوینی در نهاد آنها قرارداده تا مجال چیرگی به هیچ کدام ازتمایلات داده نشودتاآنهارا ازسایرمشاغل و تفریحات باز دارد . طبیعت به انسان توصیه می کند اشتیاق خود را صرف علم کند اما علمی که انسانی بوده وبرای مثال مستقیما به فعالیت های اجتماعی و جامعه مربوط باشد .طبیعت مارا از تفکرات پیچیده و دشوار و بررسی های ژرف نهی می کند . و مارا به هنگام ارتباط با دیگران با مالیخولیای افسردگی که حاصل آن است ،تنبیه می کندوبا تردید بی پایانی که دیگران برای ما به ارمغان می آورند و با عدم رغبتی که مردم نسبت به کشفیات ادعایی ما نشان خواهند داد به شدت مجازات می کند .طبیعت به انسان توصیه می کندکه فیلسوف باش اما در عین فیلسوف بودن انسان نیز باش.
۵-اگر اکثریت مردم مدعی ترجیح فلسفه ساده به فلسفه دشوار و دقیق بودند بدون اینکه آن را مورد نکوهش یا تحقیر قراردهند ،شاید رعایت رأی اکثریت و آزاد گذاشتن اشخاص برای لذت بردن از میل و احساس خود بدون هیچ مخالفتی کار نادرستی نبود . ولی همان طور که اغلب موضوع از آنچه که هست پا را فراتر می نهد تا جائی که تمام استدلالات دقیق و یا آنچه که اصطلاحا مابعدالطبیعه نامیده شده،کاملا مردود شمرده می شود . اینجاست که ماباید اقدام به رسیدگی کنیم و بدین مطلب توجه کنیم که چه چیزی از سوی آنان مورد بهانه قرار گرفته.
ابتدا باید این مسئله را توضیح داد که یک مزیت عمده فلسفه دقیق و پیچیده یا انتزاعی خدمتی است که در حق فلسفه آسان و انسان دوست انجام می دهد.فلسفه آسان بدون فلسفه انتزاعی هرگز به آن درجه کافی از دقت و ظرافت در احساسات ،احکام و براهین خود نخواهد رسید . جملات ادبی چیزی نیستندجز
تصاویری از حالات و موقعیت های مختلف زندگی انسان که با احساسات مختلفی مانندستایش یا نکوهش،مدح یا تمسخر،بر مبنای کیفیات امور الهام بخش ماهستند . هنرمندی در کار هنر شایستگی بهتری برای رسیدن به موفقیت دارد که علاوه بر دارا بودن میلی لطیف و انتقال سریع دارای شناختی دقیق از ساختار درونی ، طرز کار فاهمه و کنش هوای نفس باشد و انواع گوناگون عواطف را که فرق بین و نیکی و پلیدی را تشخیص می دهد، بشناسد.هر قدر این تحقیق و کاوش درونی مایه زحمت بشود، برای کسانی که با موفقیت به توصیف ظاهروآشکار زندگی و شیوه های آن می پردازند واجب و ضروری به نظر می رسد. کالبد شکافی زشت ترین و زننده ترین چیزها را در مقابل چشمان ما قرار می دهد.اما این علم برای نقاش هنگام ترسیم اندام ونوس و یا هلن مفید است . هرچندکه نقاش غنی ترین رنگهای هنرش را به کار می برد و به چهره هایش زیباترین و دلپذیرترین حالات را می بخشد اما با وجوداین بایدتوجه خویش رابه ساختار درونی بدن انسان ، وضعیت ماهیچه ها ، ساختار و ترکیب استخوانها و فایده و شکل هر اندام معطوف کند . در هر حال دقت وظرافت برای زیبایی مفید است و استدلال صحیح هم برای احساس لطیف . چه زشت است که با تحقیر کسی شخص دیگری را بستاییم .
به علاوه اگر در هر هنر یا حرفه ای، حتی آن حرفه هایی که ارتباط بیشتری با زندگی و فعالیت ها دارند بنگریم ، آن روح دقت ،به هر نحوی که بدست آمده باشد ، آنها را به حد کمال نزدیکتر می کند و همه را هر چه بیشتر به خدمت خواسته های جامعه درمی آورد؛ اگر چه یک فیلسوف ممکن است بدون غوغای
کسب و کار زندگی کند، اما اگر کسانی نبوغ فلسفی را به دقت پرورش دهند به تدریج این نبوغ در میان همه جامعه سرایت کرده و درستی و دقت مشابهی را در هر هنر و شغلی ارائه می دهد . سیاستمدار دوراندیش جسارت بیشتری را در تقسیم بندی و توازن قدرت کسب خواهد کرد ، حقوقدان روش های بیشتر و اصول بهتری در استدلالات خویش بدست خواهد آورد ، سردار لشکر در نظام
آموزشی خود نظم بیشتری خواهدیافت و در طرح ها و برنامه ها ی خود و اجرای آنها احتیاط بیشتری خواهدنمود . ثبات حکومت های مدرن بیش از حکومت های باستان و دقت و درستی فلسفه جدید بیش از فلسفه قدیم پیشرفت نموده و احتمالا باز هم به همین نسبت پیشرفت خواهد کرد .
۶-اگر سودی در تکرار این مباحث نبود جدای از رضایتی که نصیب حس معصوم کنجکاوی می شد باز هم نمی بایست به دلیل اینکه تنها ماحصل آ ن لذت های ناچیز، سالم و بی زیانی است که به نوع بشر عرضه شده، مورد تحقیر واقع شود . بی نقص ترین و شیرین ترین راه زندگی طریق علم و یادگیری است وهرکس که بتواندمانعی را از سر راه بردارد یا چشم انداز تازه ای در آن بگشاید باید به عنوان شخصی که بانی خیر برای نوع بشر است ارج نهاده شود. گرچه ممکن است این تحقیقات ،سخت و توانفرسا به نظر آید اما این اندیشه ها و اذهان هم مانند جسم برخی از افراد که با تمرینات سخت نیرومند و شاداب می شود نیاز به ممارسات متعدد دارد تا عموم مردم از آنچه که ممکن است طاقت فرسا و پرزحمت باشد لذت ببرند . بدون تردید تیرگی برای ذهن نیز مانند چشم رنج آوراست .لکن واضح نمودن ابهامات و به عبارتی روشنی بخشیدن به ظلمت که با مشقت همراه است قطعا باید نشاط آور و لذت بخش باشد.
اما این تیرگی و ابهام در فلسفه عمیق و پیچیده نه تنها به خاطر پرزحمت بودن و ملال آور بودن آن ، بلکه به این خاطر که لاجرم منشأ نادرستی و خطاست مورد اعتراض واقع شده . بدون تردید دقیق ترین و موجه ترین ایراد در اینجا بربخش مهمی از فلسفه اولی۱ وارد است، و آن این است که این مباحث را نمی توان به درستی یک علم دانست . بلکه یا برخواسته از تلاشهای بی ثمر و خودخواهی انسان است که درموضوعاتی کاملا دوراز دسترس فاهمه رسوخ نموده و یا ناشی از خرافات عوامانه است که به خاطر ناتوانی در دفاع از خویشتن در میدان ،این خاربنهای نامرئی را برای پوشاندن و یا پنهان کردن ضعف خویش سپر قرار
۱- metaphysics
می دهند. این دزدان، از دشت رانده شده و به بیشه گریخته شده اند و در کمین اند تا ناخوانده به هر قسمت بی حفاظی از ذهن وارد شده تا با وحشت و تعصب مذهبی نیروی فکری را از پای در آورند . قوی ترین رقیب اگر لحظه ای درنگ کندموردظلم وتعدی واقع می شود وچه بسیار کسان که با بزدلی و حماقت خود دروازه های ذهن خویش را به روی دشمن بازمی کنند و با رضایت و رغبت و کرنش و اطاعت او را همچون فرمانروای مشروطه خود می پزیرند.
۷-اما آیا این دلیل کافی است تا فلاسفه از چنین بررسی ها و تحقیقاتی دست کشیده و این خرافات را در مخفیگاه خود رها سازند ؟ آیا شایسته نیست که نتیجه را به عکس کرده و نیاز کشاندن نبرد به مخفیگاه های دشمن را درک کنند ؟ اینکه انسان با نامیدی های پیاپی سرانجام چنین علوم پوچی را رها کرده و قلمرو صحیح عقل انسانی را کشف می کند امیدی بیهوده است . علاوه بر اینکه بسیاری افراد دائما به احیاء اینگونه موضوعات اشتیاق فراوانی پیدا می کنند، من می گویم یأس و ناامیدی مطلق عقلا هرگز نمی تواند در علوم جای داشته باشد،گرچه تلاشهای ناموفق پیشینیان ثابت شده، بازهم چشم امیدی هست که باسخت
کوشی و یاخوش شانسی و یا به کمک کنجکاوی بیشتر نسل های آینده شاید به کشفیاتی که برای گذشتگان ناشناخته باقی مانده دست یابیم.هر متفکر ماجراجویی با وجود دلسردی هایی که با شکست و ناکامی پیشینیان ایجاد شده باز هم برای دست یابی به این موهبت دست نیافتنی جست وخیز می کند ودرآن هنگام امیدواراست که افتخار نائل شدن به چنین امر دشواری فقط نصیب اوگردد. تنها راه آزادی ازاین مسائل پیچیده درمرحله اول این است که با جدیت به بررسی درباره ماهیت فاهمه انسان بپردازیم و با تحلیل دقیق توانایی و ظرفیت آن ، نشان دهیم که به هیچ وجه گنجایش چنین موضوعات سخت و دور از ذهنی را ندارد . ما باید به این خستگی تن در دهیم تا از این پس در آسایش زندگی کنیم و باید علم مابعدالطبیعه حقیقی را با دقتی چند پرورده سازیم، بگونه ای که
خطاها و زوائد آن را بزداییم . این سستی وکاهلی که درنزدبرخی به منزله حفاظی دربرابر فلسفه دروغین است نزد برخی دیگربه کمک حس زیرکی نامتعادل شده ونا امیدی که گاهی اوقات غالب می گردد بعدها ممکن است جای خود را به دلگرمی ، امیدواشتیاق بدهد.تنها راه رهایی قطعی و حتمی، تعقل دقیق است که با همه افراد و طبایع سازگار است وبه تنهایی قادر به براندازی فلسفه دشوار و اصطلاحات متافیزیکی است که با خرافه درآمیخته و فلسفه را برای متفکران کم توجه به یک حالت غیر قابل فهم کشانده و به آن ظاهری علمی و عقلی بخشیده .
۸-پس از بررسی عمیق حدود توانایی و استعداد قوای نفس انسان ، علاوه بررد و ابطال قسمتهایی از علوم که شامل مطالب غیر قابل قبول و متناقض است ، فوائد مثبت دیگری هم هست . این بیشتر راجع به کنش ذهن است که با وجود اینکه بدان علم حضوری داریم لکن هرگاه درموردآن تفکر می کنیم درتیرگی وابهام می افتیم.چشم نمی تواندحدود و مرزهای آن را به سرعت تشخیص دهد . این امور آنقدر لطیف هستند که مدت طولانی در همان حالت و وضعیت باقی نمی مانندو باید آنها را آناً ادراک نمود و آنها را با بصیرتی عالی که از فطرت و ذات آنها نشأت می گیرد و به کمک عادت و تفکر رشد می یابد دریافت. بنابراین تنها شناخت عملکردهای مختلف ذهن ، مجزا کردن آنها از یکدیگر ، قرار دادن آنها دررده مناسب خود و مرتب کردن تمام بی نظمی هایی که هنگام تفکر و تحقیق در آن گرفتار می آیند، بخش مهمی از علم به شمار می آید . این
بحث یعنی بحث تنظیم و تشخیص حدودکه عملا راجع به اجسام بیرونی چندان حائز اهمیت نیست ، هنگامی که مستقیما در مورد کنش ذهن صحبت می کند با توجه به دشواری و زحمتی که عملا با آن مواجهیم از ارزش بیشتری برخوردار می شود . و اگر نمی توانیم از این جغرافیای ذهنی پا را فراتر نهیم و یا توضیح بخش های جزئی و توانایی های ذهن برای ما مقدور نیست حداقل همین اندازه مایه خرسندی است ؛و هرچه قدر این علم واضح تر به نظر آید (که به هیچ وجه چنین
نیست) جهل مربوط به آن که هنوز هم ارزشمند شمرده می شود در بین مدعیان
علم و فلسفه بیشتر تحقیر می شود .
تردیدی باقی نمی ماند که این علم نامعلوم و واهی است مگر اینکه چنین شکاکیتی را که ویران کننده تمام تفکرات و حتی تمام اعمال است پذیرا باشیم . شکی نیست که ذهن ازتوانایی ها و استعدادهای چندی برخوردار است که این قوا از هم مجزا شده اند و آنچه که با دریافت مستقیم تشخیص داده می شود ممکن است با تفکر و تعمق هم قابل تشخیص باشد ودر نتیجه صدق وکذبی در تمام قضایای مربوط به این موضوع وجود دارد و این صدق و کذب خارج از مدارفاهمه بشری نیست. تمایزات فراوان و آشکاری از این دست وجود دارد. مانندتمایز بین اراده و فاهمه یا تخیلات و شهوات که در هر فرد بشری وجود دارند . تمایزات ظریف تر و فلسفی تری وجود داردکه گرچه فهم آنها مشکل تر است اما از نظر واقعیت و اهمیت کم ارزش ترازموارد قبل نیست. برخی موارد موفقیت دراین تحقیقات خصوصا درنمونه های اخیرتصوری واقعی تراز صحت وقطعیت این شاخه ازعلم را ارائه می دهد.آیا می شودبه زحمات فلاسفه ای که منظومه سیارات را ارائه دادند و موقعیت ونظام اجرام سماوی دوررا تعیین نمودند ارج نهاد اما در مورد آنان که باموفقیت فراوان به تشریح بخش های ذهن ، که عمیقا با آن در ارتباطیم پرداختند ، تظاهربه غفلت کرد ؟
۹-آیا نمی توان امید داشت که اگر فلسفه با دقت پروده شده و با توجه عموم تشویق گردد در پیشبرد تحقیقات خود موفق شده و حداقل تا اندازه ای اصول و سرچشمه های پنهانی را که ذهن انسان را درکنش خود تحریک می کند کشف نماید ؟ ستاره شناسان مدتهای مدیدی خود را بااثبات حرکات ، نظام واندازه حقیقی اجرام فلکی ازروی آثار ظاهری آنها ارضاء می نمودند تا سرانجام فیلسوفی ظهور کرد تا به نظر می رسید با قانع کننده ترین استدلال به تعیین قواعد و نیروهایی که چرخش سیارات توسط آنها کنترل و جهت یابی می شود پرداخته است.
نظیر این در مورد دیگر اجزاء طبعیت صورت گرفته و اگر با احتیاط لازم به پیش رویم دلیلی نداریم تاازدستیابی به موفقیتی مشابه درتحقیقات خود که در رابطه بانیروهای ذهنی و نظام آن است مأیوس گردیم . این احتمال وجود دارد که هر کدام از اعمال و اصول فکری منوط به اصل دیگری باشد که ممکن است سرانجام منتهی به یک اصل کلی تر گردد، پس احتمال انجام این تحقیقات وتعیین نتیجه قبل و حتی بعد از انجام آزمایش های دقیق برای ما دشوار خواهد بود . مسلم است که کوشش هایی از این قبیل همه روزه انجام می گیرد ، حتی توسط کسانی که با سهل انگاری تمام فلسفه بافی می کنند؛ و حال آنکه هیچ امری ضروریتراز این نیست که با توجه و دقت به این امر خطیر اهتمام ورزیم . و اگر این مطلب در حوزه۱ فاهمه بشر قرار گرفته باشد جای بسی خوشبختی است که
قابل دسترسی است؛ و اگر نباشد پس ممکن است با اطمینان انکار گردد . لکن مطمئنا این نتیجه اخیر دلسرد کننده نیست و نباید عجولانه و شتابزده آن را پذیرفت . مگر چقدر می توان با این حدس و گمان ها از زیبایی و ارزش ابعاد فلسفه کاست ؟ تاکنون مرسوم بوده حکمای اخلاق هنگام بررسی تنوع و تعدد اعمال تحسین برانگیز و تنفرآور، برخی اصول کلی را بیابند که تغییر عواطف و احساسات ما احتمالا بسته به آن است . گرچه گاهی اوقات با تعصب نسبت به برخی اصول کلی افراطی عمل می کنند، اما باید اعتراف کرد که از انتظار خود دریافتن برخی قواعد کلی دربرگیرنده تمام رذایل و فضایل معذورند . منتقدان ، منطق دانان و حتی سیاستمداران تلاش هایی از این قبیل انجام داده اند . نمی توان گفت که تمامی کوشش های آنان بی ثمر مانده، گرچه شاید طی مدت زمانی طولانی تر، دقتی بیشتر و پشتکاری مداوم تر،این علوم نیز به کمال خود نزدیکتر شوند. نباید به یکباره تمامی این قبیل ادعاها را شتابزده و عجولانه و متعصبانه
بیرون ریخت . زیرا این کار از کاری که جسورانه ترین و مثبت اندیش ترین۲
۱-compass 2-affirmative
فلسفه می کند تا با جسارت ، تلقینات و قواعد ناپخته و خام خود را به نوع بشر تحمیل کند، بدتر است .
۱۰-هر چند استدلالاتی۱ که در رابطه با ذات انسان است به نظر خشک و بی روح باشند و درک آنها نیز دشواربه نظرآید ، اما این مطلب عدم صحت آن را استنباط نمی کند بلکه به عکس غیر ممکن است آنچه که تاکنون اینهمه فلاسفه دانشمندو ریزبین را سرگرم خود نموده چندان واضح وساده باشد. هرقدر این بررسی ها موجب زحمت گردد اما برای ما ارزشمند است . و اگر بتوانیم بدین وسیله برذخیره دانش خود در موضوعاتی که دارای اهمیتی وصف ناپذیر است بیافزاییم، هم برایمان سودمند خواهد بود و هم لذت بخش .
اماپس از این همه بحث، به دلیل خشکی و بی روح بودن مطلب به نظریه ای پرداخته نشده بلکه برای آنان ترجیحا مطالبی بی فایده بوده . شاید این دشواری را
بتوان با دقت و مهارت برطرف نمود و از جزئیات غیر ضروری آن پرهیزکرد . لکن ما در این تحقیق تلاش نموده ایم موضوعاتی را که تاکنون نامفهوم بودن آنها مانع از توجه علما و پیچیدگی آن مانع از توجه عوام بدان شده، روشن تر بیان کنیم . مایه خرسندی بود اگر می توانستیم مرزهای انواع مختلف فلسفه را با هم عجین سازیم و بین فلسفه غامض و فلسفه ساده و نیز بین حقیقت و تجدد آشتی برقرار کنیم و چه خوشتر بود اگر با استدلال به سادگی می توانستیم شالوده فلسفه پیچیده را که به نظر تاکنون فقط به منزله پناهگاهی برای موهومات و خرافات و سرپوشی برای یاوه گویی ها و خطاها بوده، زبیخ برکنیم .
۱- reasonings
فصل دوم : درباره منشأ تصورات
۱۱-هر کس به آسانی تایید می کند که تفاوت قابل توجهی بین ادراکات۱ ذهن وجود دارد مثلا وقتی که فرد دردناشی ازحرارت سوزان ویا لذت حاصل ازگرمای ملایم را احساس می کند آنگاه بعدها این احساس را در حافظه خود به خاطر می آورد و به وسیله قوه تصور خود آن را پیشبینی می کند . این قوا ممکن است از ادراکات حواس تقلید یا نسخه برداری کنند ، اما هرگز به طور کامل به نیروو نشاطی که آن احساسات اصلی دارند، دست نخواهند یافت . حداکثر چیزی که می توانیم درباره آنها بیان کنیم حتی زمانی که بیشترین توان را در کنش خود اعمال می کنند این است که احساس اصلی را چنان زنده نمودار می سازند که گویی دوباره برای ما محسوس و قابل رؤیت می شود. اما این قوا بجز در حالت بیماری و جنون که موجب اختلال ذهن می شود هرگز به چنان درجه از سرزندگی و نشاط۲ نخواهند رسیدتا به هنگام بروز احساسات از هم غیر قابل تشخیص باشند . تمام نقش و نگارهای شاعرانه هر قدر هم باشکوه باشند هرگز نمی توانند اشیاء طبیعی را به گونه ای به تصویر بکشند که آن وصف شاعرانه به منزله جانشینی برای منظره ای واقعی باشد . با نشاط ترین اندیشه از سردترین احساس پست تر است .
نظیر این تمایز در بین تمام ادراکات ذهن مشاهده می شود . حالت فردی که لبریز از عصبانیت است با کسی که فقط به احساس عصبانیت می اندیشد متفاوت است. اگر به من بگوییدکه فلان شخص عاشق شده به راحتی منظور شما را می فهمم و مفهومی دقیق از حالت آن شخص برای خود به تصویر می کشم ؛ اما هرگز آن مفهوم را بااشتیاق و هیجان واقعی آن عشق اشتباه نمی گیرم . وقتی که به احساسات و انطباعات گذشته فکر می کنیم ذهن ما به منزله آینه ای باوفا عمل می کندوموارد را به درستی نسخه برداری و منعکس می کند . امادرمقایسه با
۱-perceptions
۲- vivacity
رنگهایی که مفاهیم اصلی ما بدان آراسته اند، رنگهایی سرد و کم رنگ به کار می برد . در تشخیص بین اینها هم نیازی به بصیرت مطلوب یا تفکر مابعدالطبیعی ندارد .
۱۲-پس در اینجا می توانیم ادراکات ذهن را به دوطبقه یادونوع که با اختلاف درجه نیرو و سرزندگی ازهم متمایز می شوندتقسیم کنیم.انواعی که ازنظر نشاط ونیرومندی درپایین ترین درجه قرار دارند معمولا«افکار یا تصورات»۱ نامیده می شوند.انواع دیگر به زبان ما و به سایر زبانها به نامی احتیاج دارند زیرا من فکر می کنم در گذشته دسته بندی آنها تحت عنوان یک نام کلی، شرط لازم در همه موراد نبوده مگر برای اهداف فلسفی . پس بگذارید با کمی مسامحه آنهارا“انطباعات”۲بنامیم. به نحوی کاربرداین واژه قدری غیرمعمول به نظر می رسد . پس منظور من از انطباعات تمام ادراکات با نشاط و پرانرژی است، هنگامی که می شنویم ، می بینیم یا احساس می کنیم ، عشق می ورزیم و یا تنفر پیدا می کنیم یا میل به خواسته خویش داریم . و انطباعات از تصورات که از نظر سر زندگی ادراکات در درجه ضعیف تری هستند مجزا می باشند وهرگاه یکی ازآن احساسات رایادآوری می کنیم، به آن آگاهی داریم.
۱۳-در نگاه اول چیزی نامحدودتر از فکر بشر نیست که نه تنها خارج از مرز قدرت و توانایی انسان است بلکه حتی در مرزهای طبیعت و واقعیت هم مهار نمی شود. تصورهیولی و ترکیب اشکال و نمودهای نا متجانس برای قوه خیال به هیچ وجه دشوارتر از ایجاد اشیاء طبیعی و مأنوس نیست . قدرت اندیشه می تواند در یک چشم به هم زدن ما را به دورترین نقاط دنیا ببرد و یا حتی ورای عالم،درآشوب نامحدود،آنجا که فرض می شود طبیعت دراغتشاش کامل قراردارد . آنچه که هرگز نه دیده شده و نه شنیده نیزدر آنجا قابل تصور است . هیچ چیز خارج از قدرت فکر نیست مگر اینکه تناقض۳ مطلق در برداشته باشد .
۱-thoughts or ideas 2-impressions 3-contradiction
هرچند افکار ما به نظر دارای این آزادی نامتناهی است،اما با یک آزمایش تقریبی در می یابیم که واقعا در تنگنای شدیدی محصور است و نیز درمی یابیم که میزان این قدرت خلاقه ذهن نسبت به قوای ترکیب ،تغییر ،افزایش و یا کاهش، بیشتر درمواردی است که حواس وتجربه در اختیار ما نهاده اند . وقتی که به یک کوه طلایی فکر می کنیم تنها دو معنی مستقل کوه و طلا را با هم ترکیب می کنیم که هر دوقبلا برای ما معلوم بوده اند.ما می توانیم اسبی نجیب راتصورکنیم، زیرادرنفس خود می توانیم نجابت را تصورکنیم و با چهره و شکل یک اسب که با ما مأنوس است متحدسازیم . خلاصه اینکه تمام امورات ذهنی برگرفته از عواطف بیرونی و درونی ماست . فقط اختلاط و ترکیب آنها مبتنی است بر قدرت تفکر و اراده ما. به بیان خوددرزبان فلسفی،تمام تصورات یا ادراکات ضعیف تر ، نسخه هایی ازصورذهنی یا ادراکات قوی تر هستند.
۱۴-امیدوارم برای اثبات این امر دو دلیل زیر کافی باشد :
ابتدا وقتی افکار یا تصورات خودراتحمیل می کنیم،چه ترکیبی باشندچه عالی،همیشه درمی یابیم که خود را به تصوراتی ساده تفکیک می کنند که از احساسی ظاهری یا ذهنی گرفته شده . حتی تصوراتی که در نگاه اول به نظر ازاین منبع سرچشمه نمی گیرندپس ازتحقیقی دقیق تردرمی یابیم که ازهمان منبع گرفته شده اند.برای مثال تصور خدا که مفهوم آن وجودی بی نهایت باهوش ،دانا و نیک است ناشی از بازتاب اعمال ذهن ما و افزایش نامحدود آن احوال یعنی هوش، نیکی و دانایی است . این تحقیقات را هر قدر که اراده کنیم می توانیم دنبال نماییم تا آنجا که دریابیم هر تصوری را که می آزماییم برگرفته از یک انطباع مشابه است . کسانی که ادعا می کنند صحت این قضیه عمومیت ندارد و استثناء پذیر است برای رد آن فقط یک راه دارند واین روش،روش آسانی است یعنی ارائه موردی که ، بر مبنای نظریه آنها، تصورش از این منبع مأخوذ نشده باشد . اگر بخواهیم از نظریه خود حمایت کنیم بر ما لازم است که انطباع ذهنی یا ادراک روشن مطابق آن را بیابیم .
۱۵-ثانیا اگر این اتفاق بیفتد که شخصی دراثر نقص عضو استعداد پذیرش یک یا برخی از حواس را از دست بدهد درمی یابیم که در مورد تصورات مربوط بهآن حس هم از حساسیت کمتری برخوردار است . مثلا یک فرد نابینا هیچ تصوری از رنگها و یا یک فرد ناشنوا از صداها نمی توانند داشته باشند . اما به محض بهبودی آن عضو ناقص ، دری تازه به حواس وی باز می شود،درعوض شماهم معبری برای تصورات خود بازخواهید یافت ودیگرهیچ گونه مانعی برای آن شخص در درک اشیاء باقی نمی ماند . اگر شیء قادر به تحریک یکی از حواس باشد اما تا آن زمان هرگز مورد استعمال اندام مربوط به آن حس قرار نگرفته باشد باز هم همان حالت پیش می آید . یک لاپلاندی۱ یا یک سیاه پوست هیچ گونه تصوری از مزه شراب ندارد و اگرچه نمونه های کمیاب وبلکه نایابی از این گونه کمبودها درذهن وجود دارد؛ مثل اینکه شخص عواطف یا احساسات همنوعان خود را
هرگز درک نکرده و یا کاملا از درک آن ناتوان بوده باشد ، در اینجا نیز همان مسئله با وجه خفیف تری مشاهده می شود. انسانی که دارای رفتاری ملایم است نمی تواند هیچ نوع تصوری از انتقام جویی یا بی رحمی کینه توزانه داشته باشد . همچنین یک قلب خود خواه نیز نمی تواند به راحتی قله های رفیع دوستی و جوانمردی را درک کند . هر شخصی به سادگی می پذیرد که سایر موجودات ممکن است دارای حواس زیادی باشند که ما قادر به درک آنها نیستیم زیرا تصورات آنها هرگز در ما بوجود نمی آید و این تصور فقط به کمک شیوه ای امکان پذیر است که توسط آن می تواند به درون ذهن راه یابد، یعنی به واسطه احساسات و عواطف فعال .
- لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
یزد دانلود |
دانلود فایل علمی 