فایل ورد کامل مقاله بیماری افسردگی؛ تحلیل علمی عوامل روان‌شناختی، اجتماعی و رویکردهای درمانی نوین


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
فایل ورد و پاورپوینت
20870
2 بازدید
۹۹,۰۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

 فایل ورد کامل مقاله بیماری افسردگی؛ تحلیل علمی عوامل روان‌شناختی، اجتماعی و رویکردهای درمانی نوین دارای ۸۹ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد فایل ورد کامل مقاله بیماری افسردگی؛ تحلیل علمی عوامل روان‌شناختی، اجتماعی و رویکردهای درمانی نوین  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی فایل ورد کامل مقاله بیماری افسردگی؛ تحلیل علمی عوامل روان‌شناختی، اجتماعی و رویکردهای درمانی نوین،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن فایل ورد کامل مقاله بیماری افسردگی؛ تحلیل علمی عوامل روان‌شناختی، اجتماعی و رویکردهای درمانی نوین :

افسردگی

مقدمه:
موضوع سلامتی از بدو پیدایش بشر در قرون و اعصار متمادی مطرح بوده است اما هرگاه ازآن سخن به میان آمده عموماً بعد جسمی آن مد نظر قرار گرفته و کمتر به سایر ابعاد سلامتی بخصوص بعد روانی آن توجه شده است. سازمان جهانی بهداشت، ضمن توجه دادن مسئولین کشورها در راستای تامین سلامت جسمی، روانی، اجتماعی افراد جامعه همواره بر این نکته تاکید دارد که هر یک از این سه بعد بر دیگری برتری ندارد طبق گزارشات این سازمان،

جهان در طول دو دهه آینده شاهد تغییرات عمده ای در زمینه اییدمیولوژی بیماری ها ونیازهای بهداشتی افراد است. به گونه ای که بسیاری غیر واگیردار هم چون بیماری های روانی به سرعت جای گزین بیمارهای عفونی و واگیر دار گردیده و در صد عوامل ایجاد کننده ناتوانی و مرگ های ز ودرس قرار می گیرند. طبق برآوردهای این سازمان، این در حالی است که در برنامه ریزی های توسعه اجتماعی واقتصادی پایین ترین اولویت به آن ها داده می شود.( نور بالا،۱۳۸۰)

موضوع بهداشت وسلامتی و روانی از زمانی که بشر وجود داشته و خصوصاً از زمانی که اجتماع را شرح کرده، مطرح بوده است . زیرا انسان همواره سلامتی خویش را دوست می داشته ، تمهیدات فراوانی را در پیش گیری از ابتلا به انواع بیماری ها و گرفتاری های روانی که آرامش را به هم می زد، فراهم می ساخته ، و جهت مقابله با فشارهای روانی که آرامش را به هم می زد، فراهم می ساخته،و جهت مقابله بافشارهای روانی هم می کرده است . ( فقیمی، ۱۳۸۴)

پس یکی از شایع ترین عواملی که موجب اختلال در سلامت روانی یعنی افسردگی می باشد
می پردازیم.
افسردگی یکی از رایج ترین بیماری های روانی است که باعث مراجعه به روانشناسان ودیگر متخصصان بهداشت روانی می گردد اگر چه افسردگی از دیر باز به عنوان یکی از نابه سامانی های عمده شناخته شده است ، اما در دو دهه اخیر این دو بیماری، هم از حیث رنج وآزاری که مبتلایان آن را تحمل می کنند و هم از لحاظ بار سنگینی که این ناراحتی بر منابع درمانی ملتها تحمل
می نماید، پیش از پیش مود توجه قرار گرفته است (مهریار،۱۳۸۲)

بیان مسئله :
اصطلاح سلامت روانی اصطلاحی است که از آن برای بیان اظهار کردن هر نظامی برای جامعه استفاده می شود. هر فرهنگی بر اساس معیار های خاصی به دنبال سلامت روانی است. هدف هر جامعه ای این است که شرایطی را که سلامت اعضای جامعه را تضمین می کند، آماده نی نماید. سلامت روان بخشی از سلامت عمومی است . منظور از سلامت روان ، سلامت ابعاد خاص از انسان مثل: ذهن ،حالت و فکر می باشد.

ازطرف دیگر سلامت روانی بر سلامت جسمانی هم تاثیردارد. بسیاری از پژوهش های اخیر مشخص شده است که یک سری اختلال های فیزیکی و جسمانی به شرایط خاص روانی مرتبط هستند. در زمینه تعریف بیماری روانی و سلامت روانی نظریات و دیدگاه های بسیاری ارائه گردیده است. روان پزشکی و روان شناسی نوین رفتار نابهنجار را معادل سلامت روانی و رفتار نابهنجار و غیرعادی را معادل بیماری روانی به کار برده است.( نور بالا،۱۳۸۰)

در این بررسی به یکی از دلایل شایع در اختلال سلامت روان می پردازیم افسردگی یکی از اختلالات شایع روانی است این بیماری که در کار کرد شناختی وعاطفی و رفتاری فردی و اجتماعی فرد تاثیر عمیق دارد. زندگی او را نیز با خطر جدی مواجه می سازد. پدیده افسردگی و آثار آن از دیدگاه های مختلف مورد بحث قرار گرفته است. از دیدگاه پزشکی افسردگی

پدیده ای است که بر اثر ناراحتی ، غم وحزن و اندوه به وجود می آید. از دیدگاه روان شناسی نیز افسردگی حالت غم انگیز و اندوهباری است که بر اثر اضطراب و فشار روانی به وجود می آید. این حالت علاقه انسان را نسبت به تمام فعالیت های روزمره کاهش داده و احساس نا امیدی،ناتوانی،عدم اعتمادبه نفس،دلهره،نگرانی،بی حوصلگی، بدبینی وزودرنجی را بر روح و روانش مستولی می سازد.( فقیمی،۱۳۸۴)

ضرورت تحقیق:
۱- با توجه به این که سلامت روان یکی از عوامل ایجاد کننده رضایت وموفقیت در ابعاد گوناگون زندگی می باشد، آثاری از میزان شیوع آن خصوصاً در بین دانشجویان، افرادی که در آینده در قسمت های مختلف اجتماع به خدمت مشغول می شوند ضرورت دارد تا در مورد پیشگیری و کمک به بهبود آن قدمی برداشته شود .

۲- با توجه به این که افسردگی از شایع ترین اختلالات سلامت روان است به بررسی هم زمان افسردگی با سلامت روان پرداخته ایم.
۳- تاثیر اختلال در سلامت روان در کارکرد اجتماعی و خانوادگی و نتیجتاً ایجاد تعارض زناشویی و حتی طلاق و جدایی و ایجاد نارضایتی از محیط کار ونهایتاً اخراج از کار و پیامدهای اقتصادی منفی .
۴- تاثیر اختلال سلامت روان در کار کرد تحصیل واجتماعی دانشجویان.

اهداف پژوهش:
هدف کلی : بررسی میزان افسردگی و سلامت روانی بین دانشجویان روان شناس و فنی مهندسی.
اهداف ویژه :
۱- بررسی سلامت روان دانشجویان روان شناسی
۲- بررسی سلامت روان دانشجویان فنی مهندسی
۳- بررسی سطح افسردگی دانشجویان فنی مهندسی
۴- بررسی سطح افسردگی دانشجویان روان شناسی

سوالات تحقیق:
۱- آیا بین سطح افسردگی دانشجویان روانشناسی دختر با روانشناسی پسر تفاوت معنی داری وجود دارد؟
۲- آیا بین سطح سلامت روان دانشجویان روانشناسی دختر با روانشناسی پسر تفاوت معنی داری وجود دارد؟
۳- آیا بین سطح افسردگی دانشجویان روانشناسی پسر با فنی مهندسی تفاوت معنی داری وجود دارد؟
۴- آیا بین سطح سلامت روان دانشجویان روانشناسی پسر با فنی مهندسی تفاوت معنی داری وجود دارد؟

تعاریف نظری:
افسردگی: بالغ طبیعی آدمی به فشارهای زندگی است که گاه با اضطراب همراه است به طور کلی حالت ناشادی که تحمل آن برای فرد دشوار بوده دو مشخصه اصل افسردگی ناامیدی و غم گینی است.( راحین،۱۳۸۳)

سلامت روان: در روان شناسی بهداشت روان به معنی استمرار روان برای هماهنگی خوشایند و موثر کار کردن برای موقعیت های دشوار و انعطاف پذیر بود برای ارزیابی تعادل خود توانایی داشتن است.(شاملو،۱۳۷۰)

تعاریف عملیاتی اصلاحات:
۱- افسردگی: نمره ای که فرد در آزمون افسردگی یک کسب می کند.
۲- سلامت روان: نمره ای که فرد در پرسش نامه سلامت عمومی کسب می کند.

فصل دوم
پیشینه تحقیق

مقدمه :
تاریخچه سلامت روان با توجه به وجود بیماری های روانی از زمانی که بشر بوده با او همراه بوده است بنابراین پیدا کردن شروع یک نهضت بخصوص نهضت اصلاحی و علمی به علت داشتن منابع گوناگون و چند جانبه مسئله مشکل است.در حقیقت روان پزشکی را می توان قدیمی ترین چون بیماری های روانی از قدیم وجود داشته اند و تازه ترین علم برای این که تقریباً از سال ۱۹۳۰بعد از تشکیل اولین کنگره بین الملی بهداشت روانی بود که روان پزشکی جزعی از علوم پزشکی بود.(میلانی فر، ۱۳۸۲)

از شایع ترین اختلالات روانی اختلالات خلقی است که عبارتند ارز انواع افسردگی از جمله مانی، شیدایی، سرگویی، به طور خلاصه خلق افسرده درجاتی از ناخشنودی و غمگینی را در یک فرد وجود می آورد که دامنه آن از یک اندوهگینی(مالیخولیایی) متوسط شروع شده و ناامیدی شدید در نوسان گزارش شده است. پاسخ برخی افراد نسبت

به استرس از طریق بالا رفتن خلق و خوی که خود عامل اجتماعی شدن فوق العاده و با احساس سرخوشی افراطی و عدم رضایت خاطر از خویش است و افراد افسرده در بخشی از زندگی خود حیاتی نیمه فعال از خودشان می دهند. افسردگی به صورت حمله های ناگهانی در طی چند هفته یا حتی روز ناگهان عارض می شود. به نهایت ناامیدی. تعاملات خانوادگی در ارائه خدمات به کودک است. افسردگی در مادران موجب ناکارآمد شدن تعاملات مادر کودک و کاهش رشد کلامی کودک می گردد.(همان منبع)

مادران کودکان در دوره زندگی تفاوت هایشان را با سایرین لمس می کنند و دچار استرس زیادی می شوند. (میلانی فر، ۱۳۸۲)
نقش تفاوت های جنسیتی در سلامت روان:

احتمال ابتلای زنان به حملات وحشت زدگی،دو برابر مردان است . احتمال بروز اختلالات عاطفی درآن ها چهار برابر مردان و احتمال ابتلای زنان به اختلات خوردن نه برابر مردان است.از هر سه زن یک نفر در طول زندگی دچار افسردگی می شود، در حال که این نسبت برای مردان، یک نهم است. همچنین ،زنان دو تا چهار برابر بیشتر از مردان احتمال دارد که در کودکی مورد بهره کشی جنسی قرار گرفته باشند در واقع ، مطالعات اخیر نشان می دهد که یک چهارم زنان بزرگسال، بیش از هجده سالگی ، گرفتار رویارویی غیر داوطلبانه جنسی شده اند. (میرخشی،۱۳۷۵)

اگر چه زنان و مردان اغلب تشخیص روان پزشکی یکسانی دریافت می کنند عوامل به وجود آورنده هر موقعیت معین هردو جنس کاملاً متفاوت است.هم چنان که آثار آن روی دو جنس متفاوت است. به عنوان مثال اختلال فشار روانی پس آسیبی در زنان بیشتر ممکن است از تجاوز جنسی، زنا با محارم و بهره کشی خانوادگی سرچشمه گرفته باش

د تا از جنگ نظامی یا ترور، که علت رایج بروز این اختلال در میان مردان است در گذشته نه چندان دور، تصورات قالبی فرهنگ در مورد زنان، به عنوان افرادی به شدت عاطفی وغیر عاطفی روانپزشکان را بر آن داشته بود تا بر اختلال جسمی زنان و به خصوص اختلال هایی که تشخیص آن ها مشکل بود پرچم علایم هیستری یا خود بیمار انگاری.(همان منبع)

تشخیص هیستری به عنوان یک بیماری، قدمت زیادی ندارد، اما روان پزشکان فمنیست معتقدند که مقوله های تشخیصی جدید،هنوز هم در جهت زدن برچسب های نا مطلوب به زنان است و به علایم بیماری های زنان بر چسب رفتارهای بیمارگونه روانی می زنند، در صورتی که این رفتارها فقط حاکی ازتلاش زنان برای کنار آمدن با مشکلات است. از میان این مقوله های تشخیصی مشکوک می توان مورد زیر را به عنوان نمونه نام برد: (میرخشی، ۱۳۷۵)

اختلال شخصیت مرزی،نمایشی، اختلال شخصیت چهارگانه و اختلال جسمانی کردن. این تشخیص به طور دایم برای زنان مطرح شده است. براساس بعضی انتقادات که فمنیست ها مطرح کرده اند بهتر است. همه این علایم به عنوان نوع دیگری از اختلال استرسی پس آسیبی تلقی شود. در واقع درصد بالایی از زنان که این تشخیص ها درباره آن ها صورت می گیرد افرادی هستند که مود بهره کشی جسمی وجنسی قرار گرفته اند.حتی در مورد افسردگی، روان درمانگران فمنیست بیشتر روی تفاوتهای فرهنگی تکیه می کنند تا روی تفاوت های میان زنان و مردان و این امرمی تواند نقطه آغاز متفاوتی برای درمان این بیماری باشد.آن ها یادآور می شوند،جامعه ای که خود بسندگی را صفاتی بیش از سایر صفات میان خودی ارتقا می دهد، تمایل زنان به ارزش دادن به ((صمیمیت))بیش از ((استقلال)) یک ضعف محسوب می شود و فرد را به سوی از دست دادن عزت نفس ودر بسیاری موارد، افسردگی سوق می دهد. (همان منبع)

مفهوم سلامت وبیماری روانی در اسلام:
آدمی از آغاز پیدایش به صورت تکامل یافته کنونی، در باره ویژگی های روانی ورفتاری خود کنجکاو بوده و در جستجوی اصول ومعیارهایی برای سلامت روانی خود بوده است. از زمانهای بسیار دور، فیلسوفان و دانشمندان درباره سلامت و بیماری روانی نظریاتی ارائه کرده اند؛

هم چنین ادیان و مذاهب الهی و مکاتب گوناگون فکری و تربیتی،قوانین و رهنمودهایی به منظور ارتقای شرایط روانی آدمی در زمینه های کسب هویت، ویژگی های شخصی، مسایل درون فردی و بین فردی، رفتارهای انطباقی، چگونگی بر آوردن نیازهای غریزی و انگیزها و موارد بی شمار دیگر بیان کرده اند. در این مبحث، به بررسی دیدگاه های اسلامی در مورد سلامت وبیماری روانی [بهداشت روانی] پرداخته می شود.(میلانی فر، ۱۳۸۲)

سلامت وبیماری روانی در اسلام ، محل بحث بسیاری دارد. این اهمیت به دلیل تبیین مذهب از شناخت بیماری روانی، خوزه سلامت و ارائه راهکارهایی برای نجات انسان گرفتار است.
نحوه نگرش انسان به خود، به دیگران، به پدیده های جهان و مرگ، نشان دهنده وضعیت نفس و فعالیت آن است که دارای ملاکهای روشنی برای تعریف سلامت وبیماری است. با وضعیت خود و نگرش او بدان شامل بررسی تعامل نفس با خود است. بر خورد نفس باخود، از طریق حس محاسبه صورت می گیرد که یک سیستم ارزش یاب در برابر انجام کارهاست.(همان منبع)

خودیت انسان به دلیل توجه به اصل مقایسه کردن فردیش با بهترین واکنش ها، دارای خصوصیت عبرت گیری است. و گاهی نفس انسان به مقابله با آن می پردازد. مقابله و مقایسه هردو از اموری هستند که نفس از بدو تولد با آن ها پرورش می یابد.هم چنین آن دو علت های اساسی رشد او را تشکیل می دهند.

ارایه الگو و اسوه از جانب پروردگار ، و کمکی برای آنها می باشد .
نگرش انسان به دیگران نیز مبتنی بر بینشی است به نام بینش مرآتی . مرآت ، آینه ای است که انسان سالم با آن می گرد و کم و کاست خود قابل مشاهده را اکتشاف می کند . و این ، به معنای مراقبه است . شخاص با ملاقات متقابل آینه دار برهم وقوف یافته و نتیجه اعمالشان را در یکدیگر می بینند . شخصیت انسان در حرکت به سوی مردم شکل می گیرد و بهترین راه برای تکمیل صفات شخصیت ، برخورد با دیگران است .(میلانی فر، ۱۳۸۲)

نگرش انسان به پدیده جهان ، دگرگونی و تحول را نشان می دهد : شب ، القا کننده آرامش و روز ، در برگیرنده فعالیت است . روان انسان به دلیل یادگیری و آموزش پدیده های جهان ، بخشی از تکامل خود را به کمک آن طی می کنند . عوض کردن جایگاه و تغییر پدیده ها به دست انسان ، سلامت و تمامیتش را به خطر می افکند . اگر انسان در شب به فعالیت بپردازد ودر روز استراحت نماید ، ساعت درونیش دچار اشکال می گردد . بیدار ماندن در شب جز برای عبادت و مطالعه و تحصیل توجیه نشده است . تمام آنچه در پدیده های جهان موجود است مجموعاً با انسان در ارتباط مستمر بوده و هر کدام کتابی است که گشوده نگردیده .(همان منبع)

معیارهای سلامت روان:
با بررسی دیدگاه های مختلف روان شناسان می توان از آن ها معیارهایی جهت سلامت روانی استخراج کرد. برخی از این معیارها وشاید مهم ترین آن ها عبارت اند از:

احساس هویت: فرد سالم می داند که چگونه بوده؟ اکنون چگونه است؟ چگونه می خواهد باشد؟ و چگونه باید باشد؟ یعنی فردسالم و برخوردار از سلامت روان، در ارزیابی خود واقع بین است. او می داند کیست؟ چه توانایی ها و چه محدودیت هایی دارد؟ و از چه نواقصی برخودار است؟ خود را بیشتر یاکمتر از آن حدی که هست، ارزیابی نمی کند. به دین ترتیب احساس هویت، موجب اطمینان خاطری است که به فرد کمک می کند تا به خود ودیگران اعتماد کرده.(ایرانی خواه، ۱۳۷۹)
از قوه به فعل در آوردن استعدادهای ذاتی خود.
انسان سالم نخست در جستجوی آن است تا میزان استعدادهای خویش را بشناسد و آن ها را به کار گیرد. او به هر موقعیت که بدان دست یابد، آن را پایان راه تلقی نمی کند و به دنبال مراتب دیگر و درجات بالاتر علم وکمال است.

استقلال : شخص سالم از تمامی فرصت ها وامکانات محیطی،درجهت رشد استعدادهای
خود بهره می گیرد ولیکن خود را وابسته به آن ها نمی داند.او نسبت به محیط،احساس
استقلال می کند. وابسته به شرایط محیطی نیست که دائماً در انتظار فراهم آوردن فرصتها شود. (همان منبع)
دوستی وکمک نسبت به کودکان:
فرد سالم هم فرزندش را دوست دارد و به منظور شناخت نیازهای مادی،روانی وعاطفی آن ها برنامه ریزی نموده وجهت اقدام برای رفع آن ها ، وقت صرف می کند،او ممکن است که با کودکان خود ساعت ها بازی می نماید. هر قدر هم که وقت کم داشته باشد. (همان منبع)

رعایت اعتدال در رفتار جنسی:
فرد سالم دچار هرزگی و بی عفتی نمی شود.در دوران مجردی موضوع جنسی را امر مقدسی
می شمارد و تا زمان ازدواج حرمت آن را داشته و ازاستفاده نابه جا آن پرهیز می کند،و در دوران تأهل احتیاجات همسر خود را شناسایی کرده و در کنار او آرامش می یابد. (همان منبع)
امنیت عاطفی: شخصیت سالم چند خصوصیت را در بر می گیرد که عمده ترین آن ها، پذیرفتن خود است. شخصیت های سالم می توانند همه جنبه های هستی خود، از جمله: نقاط ضعف وقوت خویش را شناسایی کرده شخصیت های بالغ بی آن که زندانی هیجان یا عواطف خویش باشند یا بکوشند آن ها را پنهان سازند.

می توانند عواطف بشری را بپذیرند. ((مدارا با ناکامی))از دیگر خصیصه هایی است که امنیت عاطفی را در بر می گیرد. که این خصیصه نمایانگر واکنش شخص در برابر فشارهایی است که بر خواسته هایش وارد می آید و هم چنین در برابر سدهایی است که سر راه آرزوهایش ایجاد می شود.(ایرانی خواه، ۱۳۷۹)

ادراک واقع بینانه: اشخاص سالم به جهان خویش عینی می نگرند؛ بر عکس، روان نژندها واقعیت را تعریف می کنند تا با خواسته ها، نیازها وترس هایشان سازگار شود. اشخاص بالغ بر پایه ادراک یا تجربه شخصیت، همه مردم و تمامی موقعیت ها را نیک یابد نپنداشته و واقعیت را همان گونه که هست می پذیرد. یکی از مشکلات و اختلالاتی که سلامت روان را تهدید می کند شیوع آن نیز در بین همه اقشار مردم فراوان است.( به گونه ای که آن را سرماخوردگی روانی می نامند) افسردگی می باشد لذا ما با باز کردن این اختلال به تشریح آن و دیدگاههای مربوط می پردازیم. (ایرانی خواه، ۱۳۷۹)

دیدگاه۱ های مختلف در مورد سلامت روان:
دیدگاه زیست گرایی: مکتب زیست گرایی، در مطالعه رفتار انسان،بیشترین اهمیت را بر بافتها اعضای بدن قایل می شود.
این مکتب،که پایه اصل روان پزشکی را تشکیل می دهد. بیشتر بر بیماری های روانی توجه دارد بهداشت روانی،زیرا بیماری روانی را جزء سایر بیماری ها به حساب می آورند.

اما روان پزشکی در اواخر قرن هجده،شاخه ای از پزشکی شناخته می شود و به درمان بیماری روانی می پردازد. به همین دلیل، روان پزشکی، از بیماری روانی یک مفهوم عضوی فراهم می آورد. با این همه به نظر نمی رسد که این شاخه پزشکی، بدون استفاده از دارو، می توانست ریشه که این شاخه پزشکی بدون استفاده دارد، می توانست ریشه کند.(دکتر گنجی، ۱۳۸۴)

در حال حاضر،تشخیص روان پزشک خیلی ذهنی است؛ برای تعیین بیماری، نشانه های زینتی کمتری وجود دارد و مضافاً این که درمان گران، بر ارزش ها و شیوه اجتماع تاکید می کنند. بر اثر همین ذهنیت و تکیه به ارزشها و دید خود از اجتماع، بر ارزش ها و شیوه دید خود از اجتماع تاکید می کنند. بر اثر همین ذهنیت وتکیه بر ارزش ها ودید

خود از اجتماع، تمایل دارند برخی شخصیتها را به زنها و برخی دیگر را به مردها نسبت دهند.بنابراین می توان رفتار را به پاندولی تشبیه کرد که بین دو قطب بیماری نواسان دارد وبهداشت روانی را بین آن دوقطب جای می گیرد ممکن است پاندول از نوسان بیفتد و این حالت که دشوارهای سازگاری با واقعیت زندگی روزانه ظاهر می شود.(همان منبع)

مکتب شخص شناسی:
نظریه شخص شناسی هنری موری پدیدآورنده نظریه شخص شناس بیش از هر نظریه پرداز دیگر کوشیده است تا الگویی از شخصیت انسان ترسیم کند که در آن همه با عنوان زیستی و روان شناختی و هم کار برد بالینی این دو عامل اهمیت داده شود.

به عقیده موری رویدادهای طفولیت وکودکی نقش قاطعی در تعلیم رفتار بزرگسالی دارد او از معتقدین روان شناس بوده است. زیرا به عقیده او روان شناس از انسان یک چهره منفی ترسیم کرده است چهره ای که موری آن را خود حدودی بدخیم نامیده است.موری همچنین به نقش زمان در شخصیت و رفتار بشری اهمیت خاص می دهد به طوری که می گوید

رفتار بشر به صورت یک سریال است که بایستی روان شناسی برای تشخیص حالت های اولین سریال را دنبال کند تا به نتیجه نهایی برسد. بنابراین از نظر موری انسانی که دارای سلامت روانی است این ویژگی ها را دارا می باشد. (داوودی، ۱۳۸۶)
۱- فرد برخوردار از سلامت روان کار آمد است.

۲- بین خود آرمانی ۱ و خود واقعی۲ فرد فاصله زیادی وجود ندارد.
۳- از توانایی های خود مانند توانایی های فیزیکی، اجتماعی، اقتصادی به نحو مطلوب بهره می گیرد. (داوودی، ۱۳۸۶)
۴- در انسان سالم با نظارات خردمندانه من، نهاد، فرا خورد،از خود فعالیت نشان می دهند.
۵- فرد سالم از ساختار روانی خویش آگاهی لازم دارد.
۶- فرد سالم یا عقده روانی ندارد یا بسیار کم دارد.

۷- هدف نهایی رشد شخصیت انسان به عقیده موری شخصیت ،خلاقیت و تحقیق خویش است . (داودی،۱۳۸۶)
روان کاوی ، مثل زیست گرایی،بر مفهوم تعادل بین ساخت ها ،تشخیص ودرمان استوار است. درباره بهداشت روانی،مفاهیم روان کاوی زیادی وجود دارد. روان کاوان معتقدندفرد از سه عنصر تشکیل می شود. نهاد،من ،من برتر نیروهای غریزی فرد است و از اصل کسب لذت پیروی می کند: می خواهد بلا فاصله ارضا شود. نهاد معمولاً به شیوه تکانشی ، غیرمنطقی و غیر اخلاقی عمل می کند. (همان منبع)

فرار از ناشادمانی ممکن نیست و بهترین امید انسان شانس غلبه بر برخی از منابع بیچارگی و بدبختی خویش است مشکلات انسان ریشه در گذشته دارد تبئیت ها و نیرو گذاری ها روانی نا پخته در گذشته منجر به جستجوهایی در رابطه با الگوی ارضا کننده لیبدو یا زیست مایه نامتناسب مانند ناخن جویدن،انگشت مکیدن وغیره می شودکه الگوی نامتناسب نیز موجب محرومیت اضطراب ویکدنگی فرد در آینده می شوداز نظر فروید هسته اصلی بیماری روانی اضطراب است لذا یکی از راه های کاهش اضطراب سه نوع داریم. یعنی روان رنجور اضطراب را از دوراه

می تواند درمان کرد:
۱- حل تعارض ها .
۲- استفاده از مکانیزیم های دفاعی.
مثل مکانیزیم انکار، دلیل تراشی،جابه جایی، سرکوب،حیران،درون فکنی،همانند سازی،والایش عریزه در جهت بالاتر سوق دهی و برخی ازشاگردان فروید از اندیشه اصلی او فاصله گرفته اند تا نظر خاص خود را ارائه دهند از جمله آنها یونگ می باشد که عدم بهداشت روانی انسان نتیجه دور شدن او از ماهیت ناخود آگاهی و غیر منطقی خویش است. به عقیده او در اغلب موارد بیماری یک سو نگری انسان است. فردی که دچار مشکل و مشغله فکری کودکی شده است

نمی تواند به نحو موثر از عهده ی خواسته های زندگی در مکتب اجتماعی برآید.(داوودی،۱۳۸۶)
یک سونظری فرد باعث می شود که فرد بیش از حد نقاب خود را جدی بگیرد . و همین امر باعث می شود که فرد انعطاف پذیر شود لذا فرد در سازگاری با خود دچار مشکل می شود. از نظر یونگ برای رسیدن به سلامت روانی رعایت موارد زیر ضروری است: (خدا رحیمی، ۱۳۷۴)
۱- باز شودن نقاب های شخصیت .

۲- آگاه شدن فرد از قسمت سایه خشن .
۳- آگاه شدن فرد با آنیما۱ وآنیموس۲ .( خدا رحیمی، ۱۳۷۴)

اریکسون از جمله روان کاوانی است که در مورد سلامت روان، ارایه نظریه پرداخته است به عقیده او سلامت روانی اصولاً نتیجه عملکرد قوی وقدرتمند (من) است. (من) نیز تنظیم کننده درون روان است که تجارب فرد را سازمان دهی می کند به نظر اریکسون مفهوم من در روانکاوی واحدی است انتخابی ویکپارچه ساز که حکم یک آژانس مرکزی همخوان کننده ای شخصیت را دارد از نظر او رشد متناسب بشر مستلزم یک محیط نیست بلکه به مجموعه ای از محیط های اساسی و بنیادی نیاز دارد که هر کدام از این محیط نیست بلکه به مجموعه ای از محیطهای اساسی وبنیادی نیاز دارد که هر کدام از این محیط به مرحله ای جداگانه ای از چرخه ی زندگی تعلق دارد.(همان منبع

اولین مرحله ی رشد روانی، اجتماعی در طفولیت امید است که از تجارب اولیه با مادر یا جانشین مادر سر چشمه می گیرد. قطب مخالف امید ناامیدی است که غالباً ویژگی اکثر بیماری روانی به ویژه افسردگی است.

سومین مرحله رشد روانی اجتماعی احساس هدف مندی یعنی توانایی در نظر گرفتن اهدافی برای خود و دنبال کردن آن است.
چهارمین توانایی شایستگی است.شایستگی یعنی توانایی تجربه ی مهارت های فیزیکی،ذهنی یا روانی بدون اینکه مهارتها توسط احساس حقارت کودکانه آسیب ببیند. ( خدا رحیمی، ۱۳۷۴)
پنجمین مرحله عشق می باشدکه اریکسون آن را بزرگترین قدرت بشر می داند عشق از نظر اریکسون به صورت عشق دو جانبه و شوهر یک هویت مشترک است.

ششمین مرحله توانایی متناسب برای مرحله ی دیگر خردمندی است این توانایی را مرگ از زندگی انسان جدا می کند. از نظر اریکسون مرحله ی آخر زندگی باید با نهایت هوشمندی گذرانده شود تا سال بعدی بتواند الگویی از شیوه ی زندگی انسان در پیش رو داشته باشد واین الگورا بیاموزد. (همان منبع)

خلاصه اینکه اریکسون علاقه داشت. فردی که در جامعه ای زندگی می کند بایستی از تعارض عاری باشد و از نظر استعداد وتوانایی خود استفاده کند و در کارش ماهر باشد،ابتکار نامحدود داشته باشد و هم چنین از انجام لحظه به لحظه حرفه اش باز خورد بگیرد. ودر نهایت در مورد فرآیند زندگی نظریه روشن و قابل فهم داشته باشد.(همان منبع)

دیدگاه های پدیدار شناختی:
می توان گفت از مشهورترین روانشناسان انسان گرا آبراهام مازلو است به عقیده او ((بهداشت روانی عبارت است از حالت کسی است که از نظر نیازهای بنیادی آن قدر ارضا شده است که می تواند برای خود شکوفایی انگیزه داشته باشد)). بنابراین مفهومی که مازلو از بهداشت روانی دارد،بر رشد فرد در جهت شکوفایی تاکید می کند.این تعادل جنبه همگانی داردوسعی می کند بر آوده شود.هر عاملی که این نیرو را به حرکت در آورد، فرد را در جهت بهداشت روانی و خلق نیازهای بالاتر خواهد کرد. مازلو برای تحقق عزت نفس و خود شکوفایی ده معیار بالینی پیشنهاد کرد:(گنجی، ۱۳۸۴)

۱- ادراک از واقعیت.
۲- پیشرفت در قبول خود ،دیگران وطبیعت.
۳- پیشرفت در داشتن اراده.
۴- پیشرفت نسبی در مسائل اصلی.
۵- آزاد بودن وشوق زندگی داشتن.

۶- خود مختاری فزاینده ومقاومت در تشکیل گروه ها.
۷- فراوانی تجربه های بسیار بالا.
۸- همانند سازی خوب با انسانیت.
۹- بهبود در روابط با دیگران .
۱۰- رشد خلاقیت به نظر این روانشناسان انسان گرا.
برای داشتن بهداشت روانی،تا اندازه ای باید انعطاف پذیر بود.با این واقعیت آن قدر فاصله گرفت که بتوان بیشترین خودمختاری(فردیت،مسئولیت)را به دست آورد.( گنجی، ۱۳۸۴) .

بهداشت روانی در دوران مختلف رشد :
نقش بهداشت روانی در ایجاد سلامت و آرامش روانی افراد در سال های اولیه رشد ، بسیار پررنگ تر بوده و حایز اهمیت است . در این صورت ، در جهت پیشگیری Prevention و درمان Treatment اختلاف روانی و در نتیجه پیشگیری و کاهش عواقب آنها ، شناخت عوامل مؤثر در پیدایش شخصیت ، امری ضروری است . در نتیجه ، رعایت بهداشت روانی در دوران مختلف رشد انسان می تواند تا حدود زیادی سلامت روان افراد جامعه را تأمین نموده و اهداف عمده تربیتی را تحقق بخشد . و تعیین بهداشت روان در دوران مختلف زندگی را میتوان تحت عناوین زیر مطرح کرد . (میلانی فر، ۱۳۸۳)

۱- قبل از تولد و زمان تولد
۲- دوران کودکی
۳- دوران بلوغ
۴- دوران جوانی
۵- دوران میان سالی
۶- دوران پیری
قبل از تولد و زمان تولد
در این دوره ، عوامل ارثی و عوامل محیطی مانند : شرایط اقتصادی خانواده ، نگرانی ها ، اضطراب ، بیماری های مادر در دوران حاملگی ، ضربه های قبل از تولد و ضربه های زایمان و ; سایر عوامل جسمانی و روانی مادر ، همگی در تعیین سرنوشت (جسمی و روانی ) کودک مؤثر واقع شده چه بسا صدمات جبران ناپذیری به وجود می آورد

 رعایت بهداشت روانی در این دوره، پیشگیری از این عوامل است ، و فعالیت هایی از قبیل : ممانعت از ازدواج های فامیلی و ازدواج های زودرس ، تشخیص و تعیین عوامل ارثی بیماری زا و جلوگیری از ازدواج افرادی که نسل معیوب به وجود می آوردند . مرافبت از سلامتی مادر در دوران حاملگی و جلوگیری از استرس های روحی و روانی در این دوران ، ایجاد امکانات برای تغذیه کافی و جلوگیری از ابتلای مادر به بیماری و عفونت ها و; را شامل می شود .(میلانی فر، ۱۳۸۳)

کودکی ( ۱ تا ۷ – ۶ سالگی)
سرعت رشد و تحول شخصیت در ده سال اول ، خیلی زیاد است تجربیات شش سال اول زندگی که کمتر در یاد افراد باقی می ماند ، نقش فوق العاده مهمی در روابط انسان با دیگران دارد در دوران شیرخوارگی ، مسایل مربوط به بهداشت ، واکسیناسیون کودک و سالم سازی محیط زیست ، و عدم توجه به زیان های حاصل از واگذاری نوزاد به دایه و یا ممانعت در استفاده از شیر مادر ، می تواند دوران کودکی را نا متعادل نماید . (میلانی فر، ۱۳۸۳)

نخستین تمایل کودک که در سال اول زندگی بروز می کند ، تمایل به غذا است ، او این میل ، تنها به علت دوست داشتن مزه غذا و رفع گرسنگی نبوده ، بلکه او به خود عمل خوردن ، به ویژه مکیدن ، تمایل دارد . علاوه بر این اعمالی که همراه با غذا خوردن معمولاً وجود دارد ، مانند : در آغوش بودن ، نوازش شدن و توجه بزرگسالان ، لذتی حتی بالاتر از خود خوردن را برای کودک دارد . ( همان منبع)

تحقیقات نشان می دهد که بیشتر کودکان مشکل دار ( منظور کودکانی اند که هنجارها ، چه خانوادگی و چه اجتماعی ، را زیر پا گذاشته اند و نه تنها برای خود ، بلکه برای دیگران نیز مشکل ایجاد می کنند ) مربوط به خانواده های از هم پاشیده هستند ( یا یکی از والدین فوت نموده ، یا متارکه کرده بنابر اقتضای شغل و اقتصادی ، به طور مدام در خارج از منزل به سر

می برد .) ( همان منبع )
دوره بلوغ(۱۲-۱۱تا ۱۸سالگی)
بلوغ را می توان یکی از مهم ترین دوره های زندگی دانست که در آن ، تحولات بسیار عمیقی در فرد ایجاد می شود. نوجوان در این دوران، از نظر جسمانی، در حال رشد، از لحاظ عاطفی،نارس از نظر تجربه،محدود واز لحاظ فرهنگ اجتماعی بسیار شکننده و تاثیر ناپذیر است.

بلوغ ونوجوانی در دختر وپسر ،دوره های مشکلی از عمر به حساب می آیند.والدین با درک این دوره از زندگی فرزندانشان،باید در بهداشت روانی آن ها کوشش کنند. (میلانی فر، ۱۳۸۲)
عدم آشنایی ویا توجه نسبت به تغییرات روانی در این دوره، ممکن است به بزهکاری نوجوان منجر شود. دزدی،اعتیاد،شرارت و; هزاران ناراحتی دیگر نوجونان از احساس عدم امنیت آنان سر چشمه می گیرد. نوجوان از بزرگترهای محبوب و محترم خود،انتظار کمک و راهنمایی دارند و بزرگترها باید آگاهی پیدا کنند.به هر حال والدین باید سعی کنند که بهداشت روانی را درمورد آموزش مسایل جنسی نوجوان خود در دوبخش رعایت کنند.

۱- تغییر و تحولات فیزیکی و فیزیولوژیکی دوران بلوغ.
۲- تغییرات وتحولات سایکو میولوژیک.
آموزش در این دوزمینه باید با هماهنگی داشته و به موازات یکدیگر پیش بروند و یا به عبارت دیگر، در آموزش مسایل جنسی باید به جنبه های جسمانی و فیزیولوژیک بلوغ از یک طرف، و جنبه های عاطفی و روانی آن از طرف دیگر توجه لازم و کافی بشود.(میلانی فر،۱۳۸۲)

دوران جوانی(۳۰تا۴۰سالگی)
در سنین جوانی مسایل مهمی نظیر: ارتباط با دیگران،ادامه تحصیل، پیدا کردن کار وحرفه مورد علاقه و مساله مهم ازدواج مطرح می شود که نتیجه و تاثیر این عوامل از نظر بهداشت روانی باید مورد توجه قرار گیرد.از رویدادهای مهم زندگی در این دوران، هم گزینی است . تحقیقات نشان داده است که افرادی در ازدواج موفق بوده اند ، کمتر دچار بیماری روانی گردیده اند.

ازدواج،بهداشت وسلامت روانی است وبرای موفقیت در ازدواج باید بهداشت روانی وبدنی را رعایت کرد.رعایت بهداشت به این است که : (میلانی فر،۱۳۸۲)
۱- در ازدواج به رشد همه جانبه دختر وپسر در جنبه های جسمی، عقل، عاطفی، اجتماعی و; توجه شود و تا آن ها دارای چنین رشدی نشده اند نباید به ازدواج اقدام کرد.

۲- در عقاید ،تفکر،وفرهنگ،هماهنگ وتشابه داشته باشند.
۳- دین دار و با اخلاق باشند.
۴- از نظر اجتماعی و اقتصادی تشابه طبقاتی داشته باشند.
۵- در تمایلات جنسی و سازگاری در روابط زناشویی،توافق وهم طرازی برقرارکنند؛(همان منبع)
دوران میان سالی (۴۰تا۶۵سالگی)
در دوره میان سالی در وضعیت افراد به لحاظ جسمی ،روانی واجتماعی تغییراتی مانند: سفید شدن موها، چروک خوردن پوست، بیماری های قلبی و مشکلات روانی حاصل از آن ،; بازنشستگی دوران یابسگی در زنان پدید می آید. آگاه سازی افراد در این دوران می تواند از بروز ناراحتی های عصبی-روانی پیشگری کند یا از آن بکاهد.

وظیفه بهداشت روانی در این دوره، آشنا ساختن افراد جامعه به کیفیت و واقعیت این مسایل و تفهیم روش های صحیح برخورد با آن ها در آنان است که بر اساس آن،فرد خواهد توانست به نحو صحیحی با واقعیات روبرو شده واز زندگی موفقیت آمیز برخوردار گردد. (میلانی فر،۱۳۸۲)
دوارن پیری
پیری سن از کار افتادگی، به خود پرداختن ، پسیکوزهای پیری، اختلالات روانی ناشی از اختلالات عروقی،کمبود اکسیژن و از بین رفتن فعالیت های عادی مغز،آلزایمر و زوال عقل،عقلانی و شعوری است که با کم شدن روابط اجتماعی ، از دست دادن مسئولیت، بازنشسته شدن و از دست دادن نزدیکان و اطرافیان توأم می شود.

از موثر ترین پیشگری ها این است که تغییراتی در سبک وروش زندگی و نگرش اجتماعی درباره پیران انجام شود.باید افراد جامعه،پیران را به عنوان افرادی باتجربه بدانند که می توانند در مدیریت، هدایت و مشاروه افراد دیگر موثر باشد و افراد جامعه را از فکر وتجربه های خود
بهره مند گردانند. (همان منبع)
افسردگی چیست؟
ما در زبان روزمره از کلمه افسردگی جهت توصیف ترکیبی از احساسات، غمگینی ،ناکامی، ناامیدی و شاید رخوت و بی حالی استفاده می کنیم اما زمانی که در می یابیم پزشکان، روان پزشکان و روان شناسان بالینی این کلمه را به شیوه متفاوت به کار می برند سر در گم می شویم از دید آنان افسردگی یا بیماری افسردگی.حالی است

که به درمان ویژه نیاز دارد به علت این درهم شدن واژه ها ،افراد عادی و درمانگر که به بیماری افسردگی مبتلا نشده اند احتمالاً همدردی و مساعدتی کمتر از آن چه جدی بودن موضوع افسردگی می طلبند. از خود ظاهر می سازند آنان که ممکن است چنین تصور کنند که افراد افسرده تن پرور ،خود خواه یا اهل تعارضمند و آنان را با چنین عباراتی نصیحت می کنند.

افراد مبتلا به خوبی این مسئله را احساس می کنند که دوستان، همکاران و خانوادهای آن ها نمی توانند مشکل آنها را درک کنند و با آنان همدلی نشان دهند و با نگرانی از این که آن ها را به عنوان فردی متمارض تلقی کنند.( شمس،۱۳۸۰)
اختلال افسردگی۱ :
این واژه برای افرادی به کار می رود که دارای حزن و اندوه شبیه هستند و معمولاً احساس تنبلی و نومیدی شدید دارند واحترام و ارزش خود را از دست داده و مرتب خود را سر زنش وتحقیر می کنند وهر روز صبح با حالت بی قراری و خستگی از خواب برخواسته و در کارهای روزانه با کمبود انرژی روبرو می شوند.

تعریف: به طور کلی تعریفی که از این واژه به عمل آورده اند عبارت است از حالت ناشادی که تحمل آن برای فرد دشوار بوده و این حالت افسردگی توأم با اضطراب می باشد این دسته از شاگردان در کلاس حالت به حالی، بی تفاوتی نسبت به عملکردهای و جریان های کلاس از خود نشان می دهند به طوریکه گاه دچار افت تحصیل شده یا قطع ارتباط اجتماعی با دوستان و همکلاسیان خود نشان می دهند ،

دقت شود که افسردگی با اندوه تفاوت دارد اندوه معمولاً از حادثه ناگواری که برای فرد پیش می آید به وجود می آید و طبیعی است . هنگامی که یکی از نزدیکان به علت طلاق یا مرگ از فرد جدا می گردد برای مدتی اندوه و حزن حادث می شود.( فرقانی رئیسی، ۱۳۷۰)
دو مشخصه اساسی افسردگی، نا امیدی و غم گینی است. شخص احساس می کند نمی تواند تصمیمی بگیرد یا فعالیتی را شروع کند یا به چیزی علاقه مند شود. شخص افسرده در احساس
بی کفایتی و بی ارزشی غوطه ور می شود؛ گاه زیر گریه می زند و ممکن است به فکر خودکشی نیز بیافتد.
افسردگی گاه با اضطراب همراه است که دراین صورت ((افسردگی تحرکاتی))نامیده می شود. شخص احساس خستگی می کند و به زندگی بی علاقه می شود اما در عین حال تنش و بی قراری دارد و نمی تواند آرام گیرد.( براهنی ،۱۳۸۳)

افسرده بودن:
در خود فرو رفتن مشخصه اصلی افسردگی است در افسردگی شدید، قلب شخص مثل یک حفره خالی از احساسات و محرکهای مثبت است. مثل مثل این می مانده که روحتان را گم کرده باشید در نوع روان پریشانه افسردگی اساسی این منفی گرایی به صورت هذیانی شکل می گیرد. شخص ثروتمند بر این باور است که ور شکسته شده است. فرد سالم گمان می کند در حال مرگ یا حتی مردن است، پرهیزکار به خاطر گناهان نگفتنی مقصر می داند و حتی گاه حس می کند که خود شیطان است.( احدی، ۱۳۸۱)

 

افسردگی و نیز شخصیت بیمار مطابقت داده شود و به عقیده او روش درمانی کاملاً سازمان یافته و متمرکز روی مسائل خاص هر مریض به نتایج درمانی سریع تری منجر خواهد شد.(داوودی،۱۳۸۶)
علایم اصلی اختلال افسردگی:
الف) کناره گیری: شخصی که از افسردگی رنج می برد علاقه ندارد فعالیت هایی را انجام بدهد که برای او لذت یا خوشحالی ایجاد می کند چنین فردی با دیگران کمتر رابطه برقرار می کند.

ب ) غمگینی: بیمار افسرده همواره اندوهگین است و یا زیاد گریه می کند با نگاهی سرد وخیره به محیط خویش می نگرد و بیشتر اوقات در فکر فرو می رود و عبوس است. (عبدا; زاده، ۱۳۷۷)
ج) منفی گرایی: فرد فکر می کندکه دست به هرکاری می زند خراب می شود و فکر می کند همه می خواهند به او آزار برسانند.(همان منبع)

نگرش منفی نسبت به خود :
الف) خود را آدم بدی می داند، احساس گناه یا سرزنش و انتقاد از خود را دارد شخص افسرده تمام استعدادهای خود را نادیده می گیرد همین طور او خودش را به خاطر مشکلاتی که اصلاً وجود ندارند یا گناهی که هیچ کس از آن ها آگاهی ندارد سرزنش می کند.
ب) اظهار نا امیدی : نسبت به همه چیز شک و تردید دارد و به آینده هم امیدی ندارد. (عبدا; زاده، ۱۳۷۷)
۳- کاهش انرژی حیاتی :
الف) بی دقتی به هنگام انجام وظایف:تمرکز این افرادکم می شود ودر سخن گفتن مردد به نظر می رسد از دست دادن علایق،فراموش کردن خویشاوندان ودوستان از نشانه های آن است.(همان منبع)

ب) ناتوانی در تصمیم گیری قاطع: این افراد نمی توانند دربار مسائل خیلی ساده که بیش از ابتلاء به اختلال به راحتی از عهده آن بر می آمدند تصمیم بگیرند یا آن را حل کنند.(همان منبع)
ویژگی حمله افسردگی بر اساس DSN IIIR
۱- خلق افسرده.
۲- نبود لذت و علاقه مثبت به فعالیت های عادی زندگی.
۳- اختلال در اشتها.
۴- آشفتگی خواب.
۵- کند یا برانگیختگی روانی- حرکتی.
۶- نبود انرژی.

۷- احساس گناه و بی ارزشی.
۸- مشکلات تفکر.
۹- افکار بازگشت پذیر درباره مرگ یا خود کشی.(عبدا; زاده، ۱۳۷۷)
معیارهای DSM. IV. IR
در مورد حمله افسردگی عمده:
حداقل پنج تا از علایم زیر همزمان در یک دوره دو هفته ای وجود داشته باشد و نشانه تغییری در کارکرد قبل باشد حداقل یکی از علایم یا:
۱) خلق افسرده باشد.
۲) بی علاقه گی و بی لذتی .
۱- خلق افسرده باشد: در اکثر اوقات روز و تقریباً همه روزها طبق گزارش خود بیمار از احساس ذهنیش مثلاً احساس می کند غمگین است یا احساس پوچی می کند. چه طبق مشاهده دیگران مثلاً بگوید گریان به نظر می رسد نکته در اطفال و نوجوانان می تواند به صورت خلق تحریک پذیر باشد.(همان منبع)

۲- کاهش واضح علاقه مندی یا لذت بردن از همه با تقریباً همه فعالیت ها، اکثر اوقات روزها و تقریباً همه روزها طبق گزارش خود بیمار از احساس ذهنیش چه بنابر مشاهده دیگران.
۳- کاهش چشمگیر وزن بدون اجرای برنامه «رژیم » خاصی برای لاغری یا افزایش وزن، مثلاً تغییر وزن بدن بیش از پنج درصد در عرض یک ماه یا کاهش یا افزایش.(همان منبع)
ج) تغییر در وزن و الگوهای تغذیه: یکی از نشانه های متداول در بیماران افسرده این است که اشتهای آنها کم می شود و در نتیجه وزن شان هم پایین می آید.

د) تغییردرمیزان خواب: دربعضی افراد خواب آن ها کم می شود اما میزان خواب عده ای از
آن ها افزایش می یابد.(عبدا; زاده، ۱۳۷۷)
علل افسردگی کدامند؟
گر چه ممکن است متخصصانی را بشناسید که افسردگی را کاملاً از بعد زیست شناختی آن یعنی از جنبه جسمانی توضیح دهند روان شناسان نیز با همان درجه از اطمینان این مقوله را از بُعدکاملاً روان شناختی تفسیر کنند ولی ترجیحاً بهتر است که علل افسردگی را نتیجه عوامل متقابل گوناگون در نظر بگیریم اگر بپذیریم که مغز ، ساختار عضوی روان و ذهن است در آن صورت می توان عوامل زیست شناختی ، روان شناختی یا ذهنی دقیقاً به عنوان راه های مختلفی برای تعیین این پدیده مدنظر قرار داد. (آزاد، ۱۳۸۰)

عامل زیست شناختی چه نقشی دارد ؟
توارث :
تحقیقات فراوانی نشان می دهد که احتمال دارد نوزاد ژن هایی را به ارث ببرند که آنان را در مقابل ابتلا به افسردگی آسیب پذیر می سازد و با تحقیقاتی که روی خانواده ها انجام گرفته معلوم گردیده است افسردگی احتمالاً در خویشاوندان خونی افرادی که از افسردگی شدید رنج می برند بیشتر متداول است . و هرچه درجه خویشاوندی نزدیکتر باشد با همان نسبت فرد در مقابل افسردگی آسیب پذیرتر می شود برای مثال دوقلوهای یک تخمکی بیشتر از دوقلوهای دو تخمکی در معرض افسردگی قرار هستند و اگر یکی از دوقلوها دچار افسردگی باشد همزاد دیگربا احتمال ۶۵% در خطر ابتلا به افسردگی قرار دارد

و در دوقلوهای دو تخمکی با همان میزان خواهر و برادرهای عادی در معرض خطر ابتلا به افسردگی هستند ۱۴% احتمال ابتلا برای والدین و فرزندان ۱۴% است که از نسبت ابتلا در خواهرزاده ها ، برادرزاده ها عمه ها و خاله های خویشاوند مبتلا به افسردگی بیشتر است .(آزاد، ۱۳۸۰)

۱- تغییرات مغز : تغییرات زیستی متعددی در مغز روی می دهد مشاهده شده است که دقیقاً قبل از آغاز بیماری افسردگی شدید و نیز در همین آن ، این تغییرات شامل تغییر در ارتباطات عصبی سیستم غدد درون ریز و هورمون ها تغییر در ارتباطات درون ریز و هورمون ها ، تغییر در سیستم انتقال دهنده های شیمیایی مغز و تغییر در فعالیت های الکتریکی مغز هستند .(همان منبع)

۲- هورمون ها : تغییر هورمونی عمده ای که در افسردگی به وقوع می پیوندد با « کورتیزول » مربوط است یعنی هورمونی که از غده فوق کلیوی که دقیقاً بالای کلیه قرار دارد ترشح می شود و غده هیپوفیز که در قسمت تحتانی مغز قرار دارد میزان ترشح کورتیزول را کنترل می کند وافسردگی های شدید چه یک قطبی و چه دو قطبی با ترشح بیش از حد کورتیزول مشخص می شوند و به نظر نمی رسد که این افزایش کورتیزول ،

صرفاً به خاطر استرس ناشی از افسردگی یا بستری شدن در بیمارستان باشد بلکه تصور می شود افزایش کورتیزول به علت تغییراتی حاصل می شود که در هیپوتالاموس یعنی قسمتی از مغز که برونداد هیپوفیز را کنترل می کند روی می دهد و در این فرآیند ممکن هورمون های دیگرهم متأثر شوند برای مثال ، برخی از مطالعات نشان داده اند که داروهایی که غده هیپوفیز را جهت رها ساختن هورمون رشد تحریک می کنند باعث کاهش میزان افسردگی های معینی شدند .

۳- ناقل های عصبی : میلیون ها سلول عصبی وجود دارد در مغز که از طریق مواد شیمیایی به نام
ناقل های عصبی با یکدیگر در ارتباطند و به نظر می رسد که به هنگام افسردگی فعالیت یک یا چند سیستم ناقل های عصبی خصوصاً سیستم های نورآدرنالین و هیدروکسن ترتیپامن مناطقی از مغز که تنظیم کارکردهایی را به عهده دارند که در افراد افسرده دچار مشکل می شوند برای مثال : خواب ، اشتها،تمایلات جنسی و شاید هم خلق کاهش می یابد این کاهش میزان ناقل های عصبی باعث کاهش ارتباط بین سلول های عصبی می شود و در نتیجه با بروز علائم نوعی افسردگی منجر می شود. (فرقانی، ۱۳۸۲)

نظریات مختلف در مورد افسردگی :
نظریه های روانکاوی:
در نظریه های روانکاوی ، افسردگی به عنوان واکنشی در مقابل فقدان تعبیر شده است هدف نظر از نوع فقدان ( مثلاً از دست دادن یکی از عزیزان ، از دست دادن مقام ، از دست دادن حمایت اخلاقی دوستان ) شخص افسرده واکنش شدیدی در برابر آن نشان می دهد ، چون موقعیت کنونی تمام ترس ها و احساساتی را که با فقدان خاصی در دوران کودکی ، فقدان محبت والدین – همراه بودند ، احیا می کنند .

وقتی به دلایلی ، نیاز شخص به محبت و مواظبت در دوران کودکی ارضا نشده باشد ، از دست دادن چیزی در دوران بعدی زندگی سبب می شود که شخص به حالت درماندگی و افسردگی ، واپسروی کند ، یعنی به همان دورانی که فقدان اولیه صورت گرفته است . بنابراین بخشی از رفتارهای شخص افسرده نمودار نیاز او به محبت است ، یعنی نشانه ای است از درماندگی و تمنای محبت و ایمنی ( براهنی، ۱۳۸۳)

واکنش به فقدان ، تحت تأثیر احساسات خشماگین شخص نسبت به فرد از دست رفته ، صورت پیچیده تری پیدا می کند . یکی از فرض های اساسی در نظریه ها روانکاوی این است که افراد مبتلا به افسردگی یاد گرفته اند که احساسات خصمانه ی خود را واپس برانند و چون می ترسند کسانی را که به حمایتشان نیاز دارند از دست بدهند . وقتی کار از جایی عیب پیدا می کند .

آن ها خشم خود را درونی کرده و خود را سرزنش می کنند . برای مثال ، خانمی ممکن س نسبت به کارفرمایی ک او را اخراج کرده احساسات خصمانه ی شدیدی داشته باشد ، اما چون خشمش در او اضطراب بر می انگیزد . یا به کار گرفتن مکانیسم دفاعی فرافکنی احساسات خود را درونی کند ؛ خشمگین نیست ، دیگران نسبت به او خشمگین هستند . و به این ترتیب وی پذیرای این فرض می شود که کارفرما حتماً دلایل قانع کننده ای برای اخراج او داشته است : آدم بی رزش و نالایقی است .(براهنی، ۱۳۸۳)

در نظریه های روانکاوی گفته می شود که در یک شخص افسرده ، پایین بودن عزت نفس و احساس بی ارزشی ناشی از نیازی است شبیه نیازی که کودکان به تأیید والدین دارند . عزت نفس یک کودک خردسال ، وابسته به تأیید و محبت والدین است ، در حالی که پا به پای رشد ، احساس مستعد افسردگی است بیشتر وابسته ی مابع برونی است – یعنی تأیید و حمایت دیگران. در مواقعی که شخص از این حمایت محروم می ماند ، دچار حالت افسردگی می شود. (براهنی، ۱۳۸۳)

بنابراین نظریه های روانکاوی درباره ی افسردگی ، بیشتر بر فقدان وابستگی بیش از حد به تأیید برونی و درونی ساختن خشم تمرکز دارند . به نظر می رسد که این نظریه ها تبیین قانع کننده ای از برخی رفتارهای افراد افسرده به دست می دهند ، اما ثبات یا رد این نظریه ها کار دشواری است . از برخی مطالعات چنین برمی آید که احتمال از دست دادن یکی از والدین در دوران کودکی در مورد افراد مستعد افسردگی بیش از افراد عادی است .(همان منبع)

اما از دست دادن والدین (بر اثر مرگ یا جدایی ) در شرح حال افرادی نیز دیده می شود که دچار اختلال های روانی دیگری هستند ؛ و تازه اغلب کسانی که چنین فقدانی داشته اند در بزرگسالی دچار هیچگونه مشکل عاطفی می شوند . (همان منبع)

نظریه های یادگیری : نظریه های یادگیری درباره ی افسردگی ، بیشتر بر شیوه های زندگی فعلی فرد تمرکز دارند تا تجارب گذشته او . در چارچوب نظریه یادگیری ، دو رویکرد عمده در تحلیل علل افسردگی وجود دارد : یکی ازآن ها بر تقویت تأکید دارد ؛ دیگری ، عوامل شناختی در مدار توجه قرار می دهد .(همان منبع)

رویکرد تقویت : بر این اصل استوار است که افراد به این علت افسرده می شوند که محیط اجتماعی آنان کوچکترین تقویت مثبتی فراهم نمی آورد بسیاری از رویدادهایی که موجب بروز افسردگی می شوند در عین حال امکان تقویت های معمولی را کاهش می دهند . وقتی افراد افسرده و نافعال می شوند همدردی و توجه نزدیکان و دوستان به صورت منبع عمده ی تقویت برای آنان در می آید . این توجه، در آغاز درست همان رفتارهای غیر انطباقی را تقویت می کند

(مانند گریه کردن، شکایت کردن ، انتقاد کردن از خود ، صحبت از خودکشی) . اما ، چون مردم از مصاحبت با کسی که پذیرای شادی نیست زود خسته می شوند ، بنابراین رفتار شخص افسرده نهایتا ً باعث بیزاری حتی نزدیکان کسانش می گردد . واین خود ، هم تقویت های دریافتی او را بیش از بیش کاهش می دهد و هم بر انزوای اجتماعی و ناشادکامی او می افزاید. (براهنی، ۱۳۸۳)

پایین بودن میزان تقویت مثبت موجب کاهش بیشتری در آن دسته از فعالیت ها و جلوه های رفتاری می شود که احتمالاً پاداش به دنبال دارند . دور باطلی به وجود می آید که هم فعالیت ها و هم پاداش ها را کاهش می دهد . طرحی از نظریه ی تقویت کاهش یافته درباره ی افسردگی ، همراه با رابطه میان عوامل اثر گذار گوناگون ، نشان داده شده است.( همان منبع)

رویکرد های شناختی :
بردیدگاه افراد درباره خود و جهان اطراف خود تاکید دارند.نه بر اعمال فرد بر طبق یکی از نظریه های شناختی، در افراد مستعد افسردگی این نگرش کلی پرورش یافته که خودشان را از یک دیدگاه عقل و انتقاد آمیز بنگرند. آنان بیشتر در انتظار شکست هستند تا موفقیت، و در ارزیابی کارهای خود معمولاً شکست های خود را بزرگتر و موفقیت های خود را نا چیز تر به حساب

می آورند.(برای مثال،دانشجویی که از میان چند امتحان فقط در یکی از آنها نمره کم گرفته، خود را از لحاظ درسی کم استعداد می داند؛ یا خانمی به رغم یک سلسله پیشرفت های در خور تحسین دست یافته، خود را آدم نالایق به حساب می آورد.) (براهنی، ۱۳۸۳)
این گونه افراد ضمناً هر وقت در کارشان به مشکلی برخورند بیشتر خود را مقصر می دانند تا شرایط و موقعیت ها را.(برای مثال، وقتی باران میز غذایی را که در فضای باز چیده شده خیس
می کند، مهماندار بیشتر خود را سرزنش می کند تا هوا را).(همان منبع)

بر طبق این نظریه، تشویق فرد افسرده به این که از لحاظ اجتماعی بیشتر فعال شود تا به تقویت مثبت بیشتری دست یابد، به خودی خود کار ساز نخواهد بود، چون آنان به راحتی بهانه های دیگری برای سرزنش خود پیدا می کنند. (همان منبع)

در رویکرد شناختی دیگری به افسردگی، اساس کار مفهوم (( درماندگی آموخته شده )) است. بر طبق این نظریه افراد وقتی افسرده می شوند که معتقد باشند اعمال آنان هیچ گونه تأثیری در ایجاد لذت یا رد ندارد. در این جا مقصود از افسردگی اعتقاد فرد به درماندگی خویش است.

مفهوم درماندگی آموخته شده، ریشه در آزمایشهایی دارد که با حیوانات صورت گرفته است. همان طور که ملاحظه می شود. وقتی حیوانات در شرایط آسیب زایی قرار بگیرند( مانند ضربه برقی یا صدای بلند) که قابل اجتناب نباشد، در آن ها نشان هایی از افسردگی ظاهر می شود، مثلاً بی تفاوتی، کم شدن اشتها، فقدان میل جنسی، و فقدان پرخاشگری عادی. در حیوان هایی که در معرض این گونه شرایط آسیب زا قرار می گیرند، ولی می توانند با نشان دادن پاسخ مناسب از
آن ها اجتناب کنند. چنین نشانه های دیده نشده است.(همان منبع)

سمیگن نخست این نظر را پیش کشید که تجربه مکرر نا توانی در تغییر مسیر رویدادهای مهم زندگی،به افسرگی منجر می شود. اما عوامل چندی سبب شد که او در نظریه خود تجدیدنظر کند. نخست آن که هیچ گونه شواهدی در تأیید این نظریه وجود ندارد که افراد مبتلا به افسردگی مزمن، چنین شکستهایی را تجربه کرده اند. دوم اینکه. ار پژوهشها چنین بر می آید که ارزیابی خود شخص از یک موقعیت اغلب مهمتر از ماهیت عینی آن موقعیت است.

وقتی افراد افسرده در کاری شکست می خورند نسبت به افراد عادی بیشتر خود را سرزنش می کنند(مهارت کافی نداشته یا به اندازه کافی کوشش نکردند) تا شرایط را. از سوی دیگر، افراد افسرده هر وقت در کاری موفق می شوند، موفقیت خود را بیشتر به حساب «شانس » می گذارند تا توانایی خودشان.

سمیگن بعدها نیز در نظریه درماندگی تغییراتی داد تا تغییرات ذهنی فرد از موفقیت هایی که وی قادر به کنترل آن ها نیست در آن منظور گردد.میزان افسردگی شخص نه پی آمدهای غیر قابل کنترل، بلکه احتمالاً واقعیت های مربوط به موقعیت های کنونی و نیز آنچه را که در موقعیت های مشابه در گذشته اتفاق افتاده از نظر می گذراند وسعی می کند رویداها را تبیین کند. هر گاه شخص بر اساس به این نتیجه برسد که در آینده قادر به کنترل این موقعیت نخواهد بود، در آن صورت نشانه های درماندگی بروز خواهد کرد.(براهنی، ۱۳۸۳)

شواهدی حاکی از آن است که انداختن تقصیر به گردن یک ویژگی شخصی که مانند «طالع نحس » استوار است، با افسردگی ارتباط دارد. در حالی که انداختن تقصیر به گردن «رفتار » چنین نیست.اگر چه به نظر می رسد که انتظارات منفی دربار خود وجهان اطراف خود، نقش مهمی در افسردگی دارد، اما هنوز روشن نیست که این گونه افکار تا چه اندازه پیشایند افسردگی هستند و تا چه اندازه همایند با آن.

نگرش های سرزنش آمیز نسبت به خود واحساس درماندگی ممکن است به افسردگی منجر شوند. اما این امکان نیز وجود دارد که خود افسرده شدن موجب پیدایش افکار منفی شود.(همان منبع)

نظریه های زیست شناختی: به نظر می رسد که آمادگی برای دچار آمدن به اختلال ها عاطفی بویژه اختلال های شیدایی _ افسردگی جنبه های ارثی داشته باشد. شواهدی در این مورد از مطالع دوقلوها به دست آمده است. دوقلوهای یکسان یا یک تخمکی از تخم های مختلف رشد می کنند و از لحاظ وراثت همانقدر شباهت دارند که خواهر وبرادرهای عادی. اگر یکی از دوقلوهای یک تخمکی به عنوان شیدا_ افسرده تشخیص داده شوند، ۷۲درصد احتمال دارد که آن یکی نیز دچار همین اختلال شود. این احتمال درمورد دوقلوهای دو تخمکی فقط ۱۴درصد است. این ارقام که میزان همگانی نامیده می شوند، شاخص آن هستند

که به شرط وجود ویژگی های بخصوص در یکی از دوقلوها چقدر احتمال دارد که این ویژگی در همزاد او دیده شود. در مورد افسردگی، میزان همگانی بین دوقلوهای یک تخمکی بیش از دوقلوهای دو تخمکی است، ولی این تفاوت در مورد شیدایی_ افسردگی بیشتر است مقایسه این تفاوت ها حاکی از آن است که اختلال های شیدایی_ افسردگی پیوند شده یک عوامل ارثی دارند تا اختلال های افسردگی.

  راهنمای خرید:
  • لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.