فایل ورد کامل مقاله زندگینامه حضرت فاطمه (س)؛ بررسی تاریخی و دینی جایگاه ایشان در اسلام و جامعه
توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد
فایل ورد کامل مقاله زندگینامه حضرت فاطمه (س)؛ بررسی تاریخی و دینی جایگاه ایشان در اسلام و جامعه دارای ۸۱ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد فایل ورد کامل مقاله زندگینامه حضرت فاطمه (س)؛ بررسی تاریخی و دینی جایگاه ایشان در اسلام و جامعه کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی فایل ورد کامل مقاله زندگینامه حضرت فاطمه (س)؛ بررسی تاریخی و دینی جایگاه ایشان در اسلام و جامعه،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن فایل ورد کامل مقاله زندگینامه حضرت فاطمه (س)؛ بررسی تاریخی و دینی جایگاه ایشان در اسلام و جامعه :
فاطمه (س)
بانوی مستقل
یکی از نکات برجسته و درخشان زندگی خدیجه داستان ازدواج او با پیغمبر (ص ) است . بعد از آنکه شوهر اول و دوم خدیجه وفات نمودند ، یک حالت استقلال و آزادی مخصوصی در آن بانوی بزرگ پیدا شد و همانند عاقل ترین و رشیدترین مردان به تجارت می پرداخت و تن به ازدواج نمی داد . با اینکه از جهت اصالت و نجابت خانوادگی و مال و ثروت فراوان ، خواستگاران زیادی داشت و
حاضر بودند مهریه های سنگینی بدهند و با وی ازدواج کنند ، ولی او از قبول شوهر جدا” امتناع می ورزید . اما نکته جالب اینجاست که همین خدیجه ایکه حاضر نبود به هیچ قیمتی ، با سران و اشراف عرب و مردان ثروتمند ازدواج کند ، با کمال شوق و علاقه حاضر شد با محمد که شخص یتیم تتاریخ خبر می دهد که خواستگاران متشخص و آبرومندی حتی از ملوک و ثروتمندان برایش می آمدند ولی به ازدواج راضی نمی شد ، اما در مورد وصلت با محمد نه تنها راضی شد بلکه خودش با کمال اصرار و علاقه پیششنهاد ازدواج نمود و مهریه اش را نیز در مال خودش قرار داد ، به طوریکه این
موضوع اسباب سخریه و سرزنش شد.
با توجه بدین مطلب که زنها معمولا” به ثروت و تجملات زندگی خیلی علاقه دارند و نهایت آرزویشان این است که شوهر ثروتمند و آبرومندی نصیبشان گردد تا در خانه اش به آرامش و تجمل و خوشگذرانی سرگرم باشند ، به خوبی روشن می شود که خدیجه در مورد ازدواج ، اندیشه و افکار عالیتری داشته و در انتظار شوهر فوق العاده و شخصیتی برجسته ای بوده است . معلوم می شود خدیجه شوهر ثروتمند و پولدار نمی خواسته بلکه درجستجوی شخصیت برجسته روحانی بوده که جهانی را از گرداب بدبختی و جهالت نجات دهد .
تاریخ به ما خبر می دهد که خدیجه از بعض دانشمندان عصر خویش شنیده بود که محمد ( ص) پیغمبر آخر الزمان است . و خودش بدان موضوع عقیده داشت . بعد از آنکه مدتی محمد را به عنوان کاروان تجارت انتحاب نمود – و شاید خود این عمل یک نوع آزمایشی بوده تا بدان وسیله در پیرامون اظهارات دانشمندان آزمایش کند- و « مسیره » غلام خودش را ناظر جریان سفر قررار داد و ان
غلام وقایع و حوادث شگفت آوری را از محمد برای خدیجه تعریف کرد ، آن بانوی شریف و رشید ، شخص مطلوب و گمشده اش را یافت . آن حضرت را احضار نمود و گفت : ای محمد من چون تورا شریف و امانتدار و خوش خلق و راست گو یافته ام ، میل دارم با تو ازدواج کنم .
محمد ( ص) قضیه را با عموها و خویشانش در میان نهاد . آنان به عنوان خواستگار نزد عموی خدیجه رفتند و مقصدشان را در ضمن خطبه ای اضهار داشتند .
عموی خدیجه که یکی از دانشمندان بود خواست پاسخ دهد ولی چون نتوانست به خوبی سخن بگوید ، خود خدیجه از غایت شوق با زبان فصیح ، گفت : ای عمو ! شما گررچه در سحن گفتن از من سزاوار ترید اما از خودم بیشتر اختیارم را ندارید . سپس عرض کرد : ای محمد ! خودم را به تو تزویج کردم و مهرم را در مال خودم قرار دادم . به عمویت بفرما برای ولیمه عروسی شتری بکشد .
تاریخ می گوید : خدیجه « ورقه » را واسطه قرار داد تا وسیله ازدواج بامحمد ( ص) را فراهم سازد ، هنگامیکه ورقه به او بشارت داد که محمد و خویشانش را به ازدواج راضی کردم ، خدیجه به پاس این خدمت بزرگ ، خلعتی به وی عطا کررد که پانصد اشرفی ارزش داشت .
وقتی محمد ( ص) خواست از خانه خارج شود خدیجه عرض کرد : این خانه ، خانه تو و من کنیز تو هستم ، هر وقت خواستی به سرای خویش درآی.
این ازدواج برای پیغمبر اکرم خیلی ارزش داشت ، زیرا از یک طرف فقیر و تهیدست بود و به همین علت یا علل دیگر تا سن بیست و پنج سالگی نتوانست ازدواج کند . از طرف دیگر بی خانمان و تنها بود و احساس تنهایی می کرد و بوسیله اینازدواج مبارک ، هم نیازمندیش برطرف شد و هم یار و غمگسار و مشاور خوبی پیدا کرد .
بانوی فداکار
محمد ( ص) و خدیجه یک کانون با صفا و گرم خانوادگی را تأأسیس کرردند . نخستین زنی که دعوت پیغمبر را اجابت نمود خدیجه بود . آن بانوی بزرگ تمام اموال و ثروت بی حد و حصر خویش را بدون قید و شرط در اختیار محمد ( ص) قرار داد . خدیجه از آن زنان کوتاه فکری نبود که اگر اندک مال و استقللالی برای خویش دید اعتنا به شوهر نکند و مالش را از او دریغ دارد . او چون از هدف عالی پیغمبر آگاه بود و بدان عقیده داشت تمام اموالش را در اختیار آن حضرت گذاشت و گفت : هر طور صلاح میدانی در راه اشاعه و ترویج دین خدا خرج کن .
هشام می گوید : « رسول خدا خدیجه را بسیار دوست می داشت و بدو احترام می گذاشت و در کارها با وی مشورت می کرد . آن بانوی رشید و روشنفکر ، وزیر و مشاور خوبی برای آن حضرت بود . نخستین بانویی که به او ایمان آورد خدیجه بود ، و مادامی که خدیجه زنده بود محمد (ص) همسر دیگری اختیار نکرد » .
حضرت پیغمبر می فرمود : « خدیجه یکی از بهترین زنان این امت است » .
پیغمبر خشمناک شد و فرمود : به خدا سوگند ! خدا بهتر از او را به من نداده است . خدیجه هنگامی ایمان آورد که دیگران کفر می ور زیدند . مرا تصدیق نمود ، وقتیکه دیگران تکذیبم می کردند . اموالش را به رایگان درر تختیار گذاشت وقتی که سایرین محرومم می نمودند . خدا نسل مرا در اولاد او قرار داد . عایشه می گوید : تصمیم گرفتم بعد از آن ، خدیجه را به بدی یاد نکنم » . در روایات وارد شده که جبرئیل هر وقت بر پیغمبر ( ص) نازل می شد عرض می کرد : سلام خدا را به خدیجه برسان و بگو : خدا قصر زیبایی در بهشت برای تو آماده کرده است .
نخستین کانون اسلامی
نخستین خانواده اسلامی که در اسلام تأسیس شد خانه محمد ( ص) و خدیجه بود . تعداد نفرات آن بیش از سه تن نبودند : محمد ( ص) ، و خدیجه و علی ( ع) . آن خانه کانون انقلاب اسلامی و جهانی بود و وظائف بسییار سنگینی را بر عهده داشت . باید با کفر و بت پرستی مبارزه کند . دین توحید را در جهان بسط و اشاعه دهد . در تمام جهان بیش از یک خانه اسلامی وجود نداشت ولی سربازان فداکار آن نخستین پایگاه توحید ، تصمیم داشتند دلهای جهانیان را فتح کنند و عقیده توحید را در جهان نفوذ دهند . آن پایگاه نیرومند ، از هر جهت مجهز و مسلح بود . محمد ( ص) در رأس آن قرار داشت که خدا درباره اخلاقش می گوید : « اخلاق تو عظیم و بزرگ است » .
او خدیجه را بیش از حد دوست می داشت و به شخصیتش احترام می گذاشت .
انس می گوید : « گاهی هدیه ای تقدیم پیغمبر می کردند ، می فرمود : به خانه
فلان زن ببرید چون دوست خدیجه بود » .
مدیر داخلی و کدبانوی آن خانه ، خدیجه بود که به هدف محمد ( ص) کاملا” ایمان داشت و در راه رسیدن به آن هدف مقدس ، از هیچگونه موشش و فداکاری دریغ نداشت . تمام ثروتش را در اختیار محمد گذاشت ، عرض کرد : این خانه و اموال تعلق به مشا دارد و من کنیز و خدمتکار شما هستم .
در موقع گرفتاریها محمد را دلداری می داد و در رسیدن به هدف امیدوارش می کرد . اگر کفار شکنجه و آزارش می دادند هنگامیکه داخل خانه می شد از مهر و محبت خدیجه برخوردار می گشت ، و از آن کانون گرم نیرو می گرفت . در پیرامون مشکلات و حوادث سهمگین ، با آن بانوی دانشمند و رشید مشورت می کرد .
آری فاطمه زهرا از چنین پدر و مادر فداکار و در چنین مخیط با صفا و گرم خانوادگی به دنیا آمد .
ولادت فاطمه ( س)
دوران آبستنی سپری شد و هنگام ولادت زهرا فرا رسید . خدیجه در پیچ و تاب درد واقع شد . کسی را نزد زنان قریش و دوستان سابقش فرستاد و پیغام داد : کینه های دیرینه را فراموش کنید و در این موقع خطرناک به فریادم برسید و در امر زایمان یاریم کنید . طولی نکشید که فرستاده خدیجه با چشم گریان برگشت و گفت : درب خانه هر کسی را کوفتم ، را هم نداد و خواهش شما را نپذیرفت . همه در پاسخ گفتند : به خدیجه بگو : نصیحت ما را نپذیرفتی و بر خلاف صلاحدید ما با یتیم تهیدستی ازدواج کردی . از این روی حاضر نیستیم به خانه ات بیاییم و یاریت کنیم .
وقتی خدیجه پیام و زخم زبان زنان کینه توز را شنید و از یاری آنان مأیوس شد، اندوهگین گشت . از جهان ماده و مردم کیتنه توز چشم پوشید و به سوی خدای جهان و عالم دیگر متوجه شد . فرشتگان خدا و حوریان بهشتی و زنان آسمانی در آن موقع حساس به یاریش شتافتند و از کمکهای غیبی پروردگار جهان برخوردار شد و فاطمه عزیز یعنی اختر فروزان آسمان نبوت پا به عرصه گیتی نهاد ، و با نر تابناک ولایت ، شرق و غرب جهان را روشن ساخت .
تاریخ تولد
در تاریخ تولد فاطمه ( س) در بین علمای اسلام اختلاف است . لیکن در بین علمای امامیه مشهور است که آن حضرت در روز جمعه بیستم جمادی الثانی سال پنجم بعثت تولد یافته است.
آرزوی پیامبر (ص ) و خدیجه
یکی از اسرار آفرینش اینست که هر فردی علاقه دارد دارای فرزندی باشد تا او را بر حسب دلخواه تربیت کند و به یادگار بگذارد . انسان فرزندش را از بقایای وجود خودش محسوب می دارد . و با فرا رسیدن مرگ ، وجودش را خاتمه یافته نمی داند، اما شخص بی فرزند ، دوران زندگی و حیات خودش را کوتاه و با فرا رسیدن مرگ ، خاتمه یافته می پندارد، شاید دستگاه آفرینش می خواهد بدین وسیله ، نسل انسان را از انقراض و نابودی محفوظ بدارد .
پیغمبر (ص) و خدیجه نیز چنین آرزویی داشتند . خدیجه ایکه برای ترویج خدا پرستی و نجات بشریت از هیچگونه فداکاری دریغ نداشت ، و برای پیشبرد هدف مقدس پیغمبر اکرم از مال و خویشان و دوستانش پوشید ، و بدون هیچ قید و شرطی تسلیم خواسته های محمد گشت ، حتما” علاقه داشت از محمد ( ص) فرزندی پیدا کند که از دین اسلام حمایت نماید و دربسط و ترویج آن و به ثمر رساندن و ترویج آن و به ثمر رساندن هدف عالی محند ( ص) کوشش کند .
پیغمبر اکرم می دانشت که مرگ برای بشر حتمی است ، و در مدت محدود و کوتاه زندگی ، نمی تواند هدف بزررگ خویش را کاملا” اجرا کند و جهان بشیت را از گرداب گمراهی نجات دهد . پیغمر به خوبی می دانست که باید بعد از او افرادی باشند تا در تعقیب هدفش جدیت و کوشش نمایند . و طبعا” دلش می خواست که آن افراد فداکار ، از نسل خودش بوجود آیند . محمد (ص) و خدیجه چنین آرزویی را داشتند ، اما متأسفانه پسرانییکه قبلا” از آنان ببوجود آمده بودند و به نام عبدالله و قاسم نامیده شدند ، در کودکی وفات کردند . به همان مقدار که پیغمبر و خدیجه از آن مرگ ناگوار ، اندوهگین شدند دشمنانشان شتند . گاهی آنحضرت را به عنوان « ابتر » یعنی بی فرزند می خواندند . هنگامیکه عبدالله وفات کرد « عاص بن وائل » به جای آنکه محند ( ص) را در مرگ فرزندش تسلیت گوید ، در مجامع عمومی آنحضرت را ابتر و بی فرزند می خواند و می گفت : بعد از آنکه محمد بمیرد اثری از وی باقی نخواهد ماند و بازخم زبان دل پیغمبر و خدیجه را مجروح می نمود .
دوران شیرخوارگی
دوران شیر خوارگی و ایام کودکی زهرا (س) در محیط بسیار خطرناک و اوضاع بحرانی و انقلابی صدر اسلام گذشت که بدون شک در روح حساس آن کودک تأثیرات شایانی داشته است . زیرا نزد دانشمندان این مطلب به اثبات رسیده که محیط نشو و نمای کودک و افکار و احساسات پدر و مادر در روحیات و اثبات شخصیت او کاملا” مؤثر می باشند . از این جهت ، ناچارریم اوضاع و حوادث صدر اسلام را به طور خلاصه یادآورر شویم تا خوانندگان بتوانند وضع فوق العاده و بحرانی دوران نشو و نمای دختر گرامی پیغمبر را پیش خودشان مجسم سازند .
رسول خدا ( ص) در سن چهل سالگی به رسالت مبعوث شد . در آغاز دعوت، با مشکلات بزرگ و حوادث سخت و خطرناکی مواجه بود . یک تنه می خواست با حهان کفر و بت پرستی مبارزه کند . تا چند سال مخفیانه تبلیغ می کرد و از ترس دشمنان جرأت نداشت دعوتش را علنی کند . بعدا” از جانب خدا دستور رسید که مدم را آشکارا به دین اسلام دعوت کن و از مشرکین پاک مدار.
پیغمبر اکرم به دستور خدا دعوتش را علنی کرد . آشکارا و در مجامع عمومی مردم را به سوی آیین مقدس اسلام دعوت می نمود و روزبه روز بر تعداد مسلمانان افزوده می شد.
وقتی دعوت پیغمبر ( ص) علنی شد اذیت و آزاد دشمنان نیز شدت یافت . رسول خدا را اذیت می کردند . مسلمانان را تحت شکنجه و عذاب قرار می دادند . بعضی را مقابل آفتاب سوزان حجاز روی ریگهای داغ می خوابانید دند و سنگهای سنگین روی سینه شان قرار می دادند و بعضی را می کشتند . مسلمانان به قدری سختی و عذاب کشیدند که به ستوه آمده جانشان به لب رسید . به طوریکه ناچار شدند از خانه و زندگی دست بردارند و به کشور دیگری هجرت نمایند . گروهی از مسلمانان از رسول خدا اجازه گرفتند و رهسپار حبشه شدند .
وقتی کفار به وسیله اذیت و آزار نتوانستند از پیشرفت و توسعه اسلام مانع گردند و دیدند مسلمانان اذیت و آزار تحمل می کنند ولی دست از عقیده شان بر نمی دارند ، انجمنی بر پا ساخته همگی تصمیم گرفتند که محمد (ص) را به قتل رسانند .
ابوطالب از تصمیم خطرناک آنان آگاه شد و برای حفظ جان رسول خدا آن حضرت را با گروهی ازز بنی هاشم به دره ای که « شعب ابوطالب » نامیده می شد منتقل ساخت .
ابوطالب و سایر بنی هاشم در حفظ و حراست رسول خدا کوشش می نمودند . حمزه عموی پیغمبر شبها با شمشیر برهنه اطرافش پاس می داد . دشمنان وقتی از کشتن رسول خدا نا امید شدند زندانیان شعب ابوطالب ررا در فشار اقتصادی قرار دادند و خرید و فروش با آنان را ممنوع ساختند .
مسلمانان در حدود سه سال در آ« زندان سوزان با فشار و ناراحتی و گرسنگی بسر بردند و با مختصر غذائی که به طور قاچاق برایشان فرستاده می شد زندگی نمودند .
بسا اوقات فریاد اطفالشان از گرسنگی بلند بود . فاطمه زهرا (س) در چنین روزگار بحرانی و در چنین محیط خطرناک و وحشت آوری به دنیا آمد و رشد و نمو کررد . خدیجه کبری در چنین اوضاع و شرائطی نوزاد عزیزش را شیر می داد . مدتی ازز ایام شیرخوارگی زهرا در شعب ابوطالب سپری شد . در همانجا از شیر خوردن باز گرفته شد . در همان ریگستان سوزان راه رفتن آموخت . در همان محیط قحطی غذا خور شد . هنگامی که سخن گفتن یاد می گرفت فریاد و ناله اطفال گرسنه « شعب » را می شنید . در وسط شبب که از خواب بیدار می شد خویشانش ررا می دید که با شمشیرهای برهنه اطراف پدرش پاس می دادند.
در حدود سه سال طول کشید که فاطمه ( س) به غیر از زندان سوزان شعب چیزی ندید و از دنیای خارج خبری نداشت .
فاطمه در سن پنج سالگی بود که پیغمبر و بنی هاشم از تنگنای شعبب نجات یافته به خانه و زندگی خودشان مراجعت نمود . مناظر زندگی جدید و نعمت آزادی و توسعه در خوراک و پوشاک و منزل برای زهرا تازگی داشت و شادمان و مسرور بود .
مرگ مادر
اما افسوس و صد افسوس که روزگار خوشی فاطمه (س) دوامی نداشت . تا خواست در محیط آزاد نفس راحتی بکشد مادر مهربانش خدیجه را از دست داد.
هنوز یکسال نبود که پیغمبر (ص) و یارانش از زندان شعب آزاد شده بودند که خدیجه از دار دنیا رفت . آه ، این حادثه جانگداز چقدر روح حساس فاطمه کوچک را افسرده نمود و نهال امیدش را پژمرده کرد ، و بزرگترین ضربه ها را بر روح و روانش وارد ساخت . فاطمه (س) هرگز احتمال وقوع چنین حادثه ناگواری را نمی داد .
گاه و بیگاه از فراق مادر اشک می ریخت و در جستجوی مادر از هر کسی سراغ می گرفت . وقتی پیغمبر از دفن خدیجه فارغ شد و به خانه برگشت ، فاطمه ( س) دور پدر می گشت و می گفت : پدر جان ! مادرم کجاست ؟ پیغمبر متحیر بود جواب او را چه بگوید که جبرئیل نازل شد و گفت : در پاسخ فاطمه بگو : مادرت با کمال آسایش و راحتی در کاخی که از برجد ساخته شده زندگی می کند .
نتیجه
اوضاع غیر عادی و حوادث و وقایع تلخ دوران کودکی حضرت زهرا ( س) بدون تردید آثاری در روح حساس آن دو شیره گرامی گذاشت و زندگی آینده و چگونگی حرکات و افعال و روحیات و وجدانیاتش تا حدودی مربوط به حوادث آن دوران بوده است و آغاز شخصیت او از همین جا سرچشمه گرفت . آثار زیر را می توان از مهمترین آنها شمرد .
۱- کسیکه در یک چنین اوضاع سهمگینی رشد و نمو کند و در آغاز زندگی چنین ضربه های بزرگی بر روحش وارد شود ، شخصی افسرده و پژمرده و غمناک خواهد بود . به همین علت ، در احوال فاطمه ( س) نوشته اند همیشه محزون و غمناک بوده است .
۲- کسیکه در یک چنین اوضاع بحرانی بزرگ شود ، حتی دوران شر خوارگی و طفولیت خویش را در زندان بگذراند و از آن وقتیکه خودش را شناخته در تنگنای زندان باشد و مشاهده کند که پدر و مادر و خویشانش با چه فداکاری و از خود گذشتگی از هدف خودشان دفاع می کنند و رای رسیدن به هدف به هر سختی و فشاری تن در می دهند ، اما حاضر نیستند از هدف خودشان دست بردارند ، چنین شخصی طبعا” مبارز و سرسخت و با هدف بار می آید و در طریق رسیدن به هدف از زندان و شکنجه باک ندارد ، و بزودی از میدان در نمی رود .
۳- فاطمه ( س) چون می دید که پدر و مادر و خویشانش در ترویج دین اسلام و بسط توحید و خدا پرستی چه سختیها و مشقت هایی را تحمل می کنند و برای هدایت و نجات بشریت چه فداکاریهائی می کنند ، از مردم انتظار داشت که بعد از پدر بزرگوارش قدر زحمات او را بدانند و در تعقیب هدف مقدسش کوشش وجدیت کنند ، و از راهی که برایشان تعیین کرده منحرف نشوند .
بعد از وفات مادر
در سال دهم بعثت ، ابوطالب و خدیجه ، در فاطمه کوتاهی ، یکی پس از دیگری از دنیا رفتند. این دو حادثه ناگوار به قدری در روح پیغمبر تأثیر کرد که آن سال را سال غم و اندوه نامید . زیرا از یک طرف بزرگترین یار و غمخوار و مشاور داخلی و شریک زندگی و مادر فرزندان خویش ، خدیجه را از دست داد . از طرف دیگر ، بزرگترین پشتیبان و مدافع او حضرت ابوطالب از دنیا رفت .و به طوری که اوضاعه داخلی و خارجی آن حضرت یک مرتبه دگرگون گشت و به علت از دست رفتن این دو حامی بزرگ ، اذیت و آزار دشمنان شروع شد . گاهی سنگش می زدند . گاهی بدنش را خون آلود می کردند و در اکثر اوقات ، هنگامی که با چهره ای غمناک و محزون به خانه می آمد ، با صورت پژمرده و چشمهای اشکبار دختر عزیزش که در فراق مادر می گریست ، رورو می شد .
فاطمه ( س) وقتی از خانه خارج می شد شاهد حوادث تلخی بود . گاهی می دید؛ پدرش را اذیت می کنند و ناسزایش می گویند . یک روز دید دشمنان در مسجدالحرام نشسته اند و برای قتل پدرش نقشه می کشند ، با چشم اشکبار به خانه بازگشت و تصمیم دشمنان را برای پدر تعریف نمود .
روزی یکی از مشرکین ، پیامبر اکرم ( ص) را در کوچه ملاقات کرد ، مقداری خاکروبه و کثافت بر سر و صورت آن جناب پاشید . پیامبر چیزی نگفت و با همین حال وارد خانه شد . یکی از دخترانش ( فاطمه ) به استقبال آن حضرت شتافت . آب آورد و با چشم گریان سر و صورت پدر را شست . پیامبر فرمود : دخترم ! گریه نکن ، مطمئن باش که خدا پدرت را از شر دشمنان محفوظ می دارد و پیروز می گرداند.
یک روز پیامبر در مسجدالحرام مشغول نماز بود . عده ای از مشرکین او را مسخره می کردند و در صدد آزارش بودند . یکی از آنان بچه دان شتری را که تازه ذبح شده بود برداشت و با خون و کثافت ، در حالیکه پیامبر اکرم در مسجد حاضر بود و این منظره را تماشا می کرد بسیار ناراحت شد و با چشم گریان خودش را به پدر رسانید و بچه دان را برداشت و بدور افکند . پیامبر از سجده برخاست و بعد از نماز بر ان جمعیت نفرین کرد.
آری زهرای عزیز در همان سنین خردسالی این قبیل حوادث ناگوار را مشاهده می کرد و به یاری پدر می شتافت و برای پدر ، مادری می کرد .
با مردن خدیجه ، طبعا” برخی از کارهای خانه بر دوش فاطمه کوچک افتاد . زیرا آن نخستین خانه توحید ، کدبانوی بزرگ خود را از دست داده بود و به غیر از فاطمه ( س ) در خانه یادگاری نداشت .
تاریخ ، این موضوع را روشن نکرده که در آ« دوران سخت در خانه پیغمبر (ص) چه می گذشته و زندگی آنان چگونه اداره می شده است ، اما با چشم دل می توان اوضاع رقت بار ساکنین آن خانه را مشاهده نمود .
پیغمبر (ص) بعد از خدیجه با زنی به نام « سوده » ازدواج نمود ، زنان دیگری را نیز اختیار کرد . انان هم کم و بیش درباره فاطمه اظهار علاقه می نمودند ، لیکن برای هر کودک یتیمی دشوار است جای مادرش را خالی و زن دیگری را در جای او مشاهده کند . نامادری هم هر چه خوب و مهربان باشد مهر و محبت بی شائبه مادر را ندارد . تنها مادر است که به وسیله نوازشهای گرم خویش ، دل کودک را آرام می کند و به او نیرو می بخشد .
ولی هرچه محرومیت فاطمه ( س) زیادتر می شد ، اظهار محبت پیغمبر هم به همان نسبت بیشتر می گشت . زیرا رسول خدا بدین مطلب توجه داشت که : فاطمه از حهت مادر ، کسری محبت دارد و باید آن کسری جبران شود و از این جهتت و جهات دیگر ، در روایات وارد شده که : رسول دا (ص) تا صورت فاطمه را نمی بوسید به خواب نمی رفت .
مطالب مذکور اجمالی است از سرگذشت حدود هشت سال از زندگی دختر پیغمبر .
ناگفته نماند …
ناگفته نماند که : گرچه امثال حوادث مذکور و فشاهرای روحی برای هر کودکی پیش آمد کند اعصابش را در هم خواهد کوفت و رای سقوط و ناتوانی روحی و جسمی وی کافی خواهد بودف لیکن این داوری درباره همه کس درست نیست . زیرا همین حوادث سهمگین و گرفتاریهای مداوم و مبارزاتن پی در پی است که روح افراد ممتاز و برجسته را تقویت می کند و استعدادهای درونی و نیروهای نهفته آنان را به عرصه ظهور و بروز می آورد تا در مقابل مشکلات پایداری کنند . اگر
سنگ معدن تحت حرارت فوق العاده قرار نگیرد ، طلای ناب و گرانبهایش خارج نمی شود .
اوضاع بحرانی و خطرنام و حوادث و انقلابات سهمگین دوران زندگی زهرا (س) ، نه تنها خللی بر روح ان حضرت وارد نساخت بلکه برعکس ، گوهر وجودش را صیقل داد و تابناک نمود و برای هرگونه مبارزه ای آماده و نیرومندش گردانید .
فاطمه ( س) به سوی مدینه
رسول خدا در سال سیزدهم بعثت – از ترس جان – ناچار شد مکه را ترک کند و به جانب مدینه ، هجرت نماید . هنگام حرکت ، با علی و فاطمه ( س) وداع نموده به علی فرموده : امانتهای مردم را رد کن سپس فاطمه دختر مرا و فاطمه مادر خودت را و فاطمه دختر عمویم حمزه را عده دیگری بردار و به سوی مدینه بشتاب که من در انتار شما هستم . این ررا فرمود و به جانب مدینه حرکت نمود .
علی بن ابی طالب ( ع) به دستور پیغمبر اکرم عمل نمود ، سپس فاطمه ( س) را با چندین تن دیگر ازز زنها سوار کرد و رهسپار مدینه شد . در بین راه « ابو واقد » که مدمور راندن شترها بود ، آنها را با سرعت می برد . علی بن ابی طالب ( ع) فرمود :
با زنها مدارا کن و شترها را آهسته تر بران زیرا زنان ناتوانند و تاب تحمل سختی را ندارند.
ابو واقد عرض کرد می ترسم دشمنان در تعقیب ما باشند و به ما برسند . علی ( ع) پاسخ داد : پیغمبر ( ص) به من فرمود : از طرف دشمنان به شما آزاری نخواهد رسید .
وقتی به نزدیکی « ضجان » رسیدند ، هشت سوار از عقب ایشان رسیدند . علی بن ابی طالب زنان را در پناهگاهی پیاده نمود و با شمشیر بر دشمنان حمله کرد و پراکنده شان ساخت . آنگاه بانوان را سوار کرد و رهسپار مدینه شد . پیغمبر ( ص) وقتی به قبا رسید دوازده روز توقف نمود تا علی به اتفاق فاطمه و سایرین به آن حضرت پیوستند .
رسول خدا در مکه و به روایتی در مدینه ، « سوده » را به عقد خویش درآورد و فاطمه ( س) را به خانه او برد . سپس « ام سلمه » را عقد کرد و فاطمه را بدو سپرد تا از وی نگهداری و سرپرستی کند . ام سلمه می گوید : پیغمبر اکرم ( ص) فاطمه را به من سپرد تا در تربیتش کوشش کنم . من هم از تربیت و راهنمایی او دریغ نداشتم ولی به خدا سوگند او از من با ادب تر و داناتر بود .
علی (ع) به خواستگاری می رود
پیشنهاد ابوبکر چنان روح علی را تکان داد و عشق درونی او را شعله ور ساخت که دیگر نتوانست بکار خویش ادامه دهد . شترش را از کار باز گرفت و به منزل آورد، بدنش را شستشو داد ، عبادی تمیزی بر تن کرد ، کفش هایش را پوشید و به خدمت رسول اکرم شتافت . پیغمبر (ص) در خانه ام سلمه تشریف داشت . علی (ع) به منزل ام سلمه رفت و در زد . پیغمبر به ام سلمه فرمود : در را باز کن . کوبنده در شخصی است که خدا و رسول را دوست دارد.
عرض کرد : یا رسول الله ! پدر و مادرم فدایت ، کیست که ندیده درباره اش چنین داوری می کنی ؟
فرمود : ای ام سلمه ! ساکت باش ، مردی دلاور و شجاع است ، برادر و پسر عمویم و محبوب ترین مردم نزد من است .
ام سلمه از جای جست و در سرای را باز کرد . علی (ع) داخل منزل شد ، سلام داد و در حضور پیغمبر نشست . از خجالت سرش را به زیر انداخت ، و نتوانست تقاضای خویش را عرضه بدارد . مدتی طول کشید که هر دو ساکت بودند . بالاخره پیغمبر (ص) سکوت را شکست و فرمود : یا علی گویا برای حاجتی نزد من آمده ای که از اظهار آن خجالت می کشی ؟بدون پروا حاجت
خود را بخواه و اطمینان داشته باش که تمام خواسته هایت قبول می شود .
عرض کرد : یا رسول الله پدر و مادرم فدای تو باد ، من در خانه شما بزرگ شدم و الطاف شما برخوردار گشتم . بهتر از پدر و مادر ، در تربیت و تأدیب من کوشش نمودی و به برکت وجود شما هدایت شدم . یا رسول الله ! به خدا سوگند اندوخته دنیا وآخرت من شما هستی . اکنون موقع آن شده که برای خودم همسری انتخاب کنم و تشکیل خانواده دهم ، تا با وی مأنوس گردم و از ناراحیتهای خویش بکاهم . اگر صلاح بدانی و دختر خودت فاطمه (ع) را به عقد من در آوری سعادت بزرگی نصیب من شده است.
رسول خدا که د رانتظار چنین پیشنهادی ود صورتش از سرور و شادمانی برافروخته شدف فرمود : صبر کن تا از فاطمه اجازه بگیرم .
پیغمبر نزد فاطمه (س) رفت ، فرمود : دخترم ! علی بن ابی طالب ( س) را به خوبی می شناسی برای خواستگاری آمده است . آیا اجازه می دهی ترا به عقدش در آورم ؟ فاطمه از خجالت سکوت کرد و چیزی نگفت . پیغمبر (ص) سکوت او را علامت رضایت دانست .
توافق
رسول اکرم (ص) پس ازکسب اجازه به نزد علی آمد و با لبی خندان گفت: یا علی ! آیا برای عروسی چیزی داری ؟ پاسخ داد: یا رسول الله پدر ومادرم قربانت ، شما از وضع من کاملاً اطلاع دارید تمام ثروت من عبارت است از یک شمشیر ، یک زره ویک شتر .
فرمود: تو مرد جنگ جهادی و بدون شمشیر نمی توانی در راه خدا جهاد کنی ، شمشیر
از لوازم و احتیاجات اولی تو است . شتر نیز از ضروریات زندگی تو محسوب می شود، باید به وسیله آن آبکشی کنی و وضع اقتصادی خودت وخانواده ات را تامین کنی و برای اهل و عیالت کسب روزی نمایی و در مسافرت بارت را برآن حمل کنی، تنها چیزی که می توانی از آن صرف نظر کنی همان زره است. من هم به تو سخت نمی گیرم و به همان زره اکتفا می نمایم. یا علی اکنون که کار به اینجا رسید ، می خواهی بشارتی به تو بدهم و رازی را برایت آشکار سازم ؟
عرض کرد: آری یا رسول الله ، پدرو مادر فدایت، شما همیشه نیکخو و خوشزبان بوده اید .
فرمود:پیش از آن که به نزد من بیایی جبرییل نازل شد و گفت: یا محمد ! خدا تو را از بین مخلوقاتش برگزیده و به رسالت انتخاب کرد . علی (ع) را برگزید و برادر و وزیر تو قرار داد.
باید دخترت فاطمه را با او کابین ببندی . مجلس جشن ازدواج آنان در عالم بالا و در حضور فرشتگان برگزار شده است . خدا دو فرزند پاک و نجیب و طیب و طاهر ونیکو به آنها عطا خواهد نمود یا علی هنوز جبرییل بالا نرفته بود که تو درب منزل مرا زدی .
خطبه عقد
پیغمبر(ص) فرمود: یا علی تو زودتر به مسجد برو من نیز از عقب تو می آیم ، تا درحضور مردم مراسم عقد را برگزار کنیم وخطبه بخوانیم .
علی (ع) مسرور و خوشحال به جانب مسجد حرکت نمود. ابوبکر و عمر را در بین راه ملاقات کرد، از جریان کار جویا شدند، گفت: رسول خدا دخترش را به من تزویج کرد ، هم اکنون از عقب می رسد ، تا در حضو ر جمعیت ، مراسم عقد وخطبه خوانی را انجام دهد.
پیغمبر(ص) در حالیکه صورتش از سرور وشادمانی می درخشید به مسجد تشریف برد ، و به بلال فرمود: مهاجر وانصار را در مسجد جمع کن. هنگامی که مردم جمع شدند، برفراز منبر رفت وپس از حمد و ثنای الهی فرمود: ای مردم آگاه باشید که جبرئیل بر من نازل شد و از جانب خدا پیام آورد که مراسم عقد ازدواج علی و فاطمه (ع) د رعالم بالا و در حضور فرشتگان برگزار شده و دستور داده که در زمین نیز آن مراسم را انجام دهم، و شما را برآن گواه بگیرم. سپس نشست و به علی
(ع) فرمود: برخیز و خطبه عقد را بخوان ، علی (ع) برخاست و فرمود: خدا را بر نعمت هایش سپاس می گویم و شهادت می دهم که بغیر از او خدایی نیست. شهادتی که مورد پسند رضایت او واقع شود. درود بر محمد (ص) ، درودی که مقام و درجه اش را بالا برد. ای مردم! خدا ازدواج ر برای ما پسندیده و بدان دستور داده است . ازدواج من و فاطمه را خدا مقدر کرده و بدان امر نموده است. ای مردم ! رسول خدا فا طمه را به عقد من در آورد ورزه ام را از بابت مهر قبو ل کرد. از آن حضرت بپرسید و گواه باشید.
مسلمانان به پیغمبر ( ص) عرض کردند : یا رسول الله ! فاطمه را با علی کابین بسته ای؟
رسول خدا پاسخ داد : آری .
پس تمام حضار دست به دعابرداشته گفتند : خدا این ازدواج را بر شما مبارک گرداند و در میانتان دوستی و محبت افکند . پس از ختم جلسه ، پیغمبر( ص) به خانه برگشت ، و به زنان دستور داد برای فاطمه مجلس جشن و شادی فراهم کنند . مراسم ازدواج در روز اول یا ششم ذی حجه سال دوم یا سوم هجری انجام گرفت .
فضائل حضرت زهرا (س)
پیغمبر (ص)فرمود:بهترین زنان عالم چهار نفرند:مریم دختر عمران ،فاطمه دختر محمد،خدیجه دخترخویلد،آسیه زن فرعون.پیغمبرفرمود:فاطمه (ع)ازبهترین زنان بهشت است.
رسول خدا(ص)فرمود:هنگامی که قیامت برپا شود ،منادی حق ازعرش ندا می کند :ای مردم چشمهایتان راببندید تافاطمه از صراط عبورکند.
پیغمبر(ص)به فاطمه فرمود:خدابه واسطه غضب تو غصب می کندوبه واسطه خشنودی تو خشنود می گردد. عایشه می گویدبعد از رسول اکرم کسی را راستگوتر از فاطمه ندیده ام .امام محمد باقر(ع) فرمود:به خدا سوگند فاطمه (ع) را به وسیله علم ، از فساد وبدی ها باز داشت .
امام صادق (ع)فرمود:فاطمه (ع) نزد خدا نه اسم خوانده می شود : فاطمه، صدیقه، مبارکه ، طاهره، زکیه ، رضیه ، مرضیه، محدثه ، زهرا ، علت اینکه فاطمه نامیده شده اینست که از شرور بدی ها معصوم و محفوظ است . اگر علی (ع) نبود همسر لایقی برای فاطمه پیدا نمی شد .
از امام محمد باقر(ع) پرسیدند چرا فاطمه(ع) به نام زهرا نامیده شد؟ فرمود:زیرا خدا او را از نور عظمت خودش آفرید. بواسطه ی نور آن حضرت آسمان و زمین روشن شد . به حدی که ملائکه تحت تاثیر آن نور قرار گرفتند و برای خدا به سجده افتادند گفتند خدایا این نور چیست ؟ فرمود:
شعله ی است که از نور عظمت خود آفریدم و در آسما نها ساکنش نمودم . او را از صلب بهترین پیمبران خارج خواهم ساخت و از این نور ائمه و پیشوایان دین را خارج می کنم تا مردم را بسوی حق هدایت کنند . آنان جانشینان پیغمبر من خواهند بود .
پیغمبر(ص) به فاطمه فرمود: دخترم ؟ خدا به دنیا توجه نمود و مرا به تمام مردم برگزید . در مرتبه دوم باز بدان توجه نمود وهمسر تو علی (ع) از بر سایرین برتری داد . برای سومین مرتبه نیز توجه نمود و ترا بر زنان عالم برتری داد . و در مرتبه چهارم توجه کرد وحسن وحسین (ع) بر جوانان اهل بهشت امتیازداد . پیغمبر(ص) فرمود: بهشت مشتاق دیدار چهار زن است :اول مریم دختر عمران ،دوم آسیه زن فرعون، سوم خدیجه دختر خویلد ، چهارم فاطمه دختر محمد .
پیغمبر(ص) فرمود:فاطمه پاره تن من است . اذیت او اذیت من خشنودی او خشنودی من است .
پیغمبر اکرم در حالی که دست فاطمه (ع) در دست داشت فرمود:هر کس این را می شناسد و هر کس را که نمی شناسد این فاطمه دختر محمد ، پاره تن من و قلب و روح من است . هرکس او را اذیت کند مرا اذیت نموده و هرکس مرا اذیت کند خدا را اذیت کرده است.
ام سلمه می گوید: فاطمه شبیه ترین مردم بود ، به رسول خدا .
پیغمبر (ص) فرمود:فاطمه حوریه ای است به صورت انسان .
پیغمبر فرمود:فاطمه اول کسی است که داخل بهشت می شود.
امام صادق (ع) فرمود:فاطمه را بدان جهت فاطمه نامیدند که مردم قدرت ندارند . حقیقت او را درک کنند . پیغمبر می فرمود:خدا من و علی و فاطمه و حسن و حسین (ع) را از یک نور آفرید.
ابن عباس می گوید: از رسول خدا پرسیدم : آن کلماتی که حضرت آدم از خدا یاد گرفت و بوسیله آنها توبه اش قبول شد چه بود؟ فرمود:خدا را قسم داد به حق محمد و علی وفاطمه و حسن وحسین (ع) بدان جهت توبه اش قبول شد .
پیغمبر (ص) فرمود:اگر علی نبود،برای فاطمه شوهرلایقی وجود نداشت.
پیغمبر (ص) می فرماید: وقتی معراج رفتم در بهشت گردش کردم و قصر فاطمه را دیدم که هفتاد قصر بود و از لولو و مرجان ساخته شد ه بود.
پیغمبر به فاطمه فرمود: می دانی چرا فاطمه نامیده شدی؟
علی بن ابی طالب (ع) می فرماید: رسول خدا خیلی فاطمه را می بوسید ، عایشه اعتراض کرد. پیغمبر در جواب فرمود:هنگامی که مرا به معراج بردند داخل بهشت شدم ،جبرئیل مرا نزد درخت طوبی برد و از میوه هایش به من داد، آنها را خوردم و نطفه ای از آنها در من بوجود آمد. وقتی به زمین آمدم با خدیجه همبستر شدم ، فاطمه آبستن شد. از این رهگذر است که هر وقت فاطمه را می بوسم بوی درخت طوبی به مشامم می رسد.
ابن عباس می گوید:یک روز علی و فاطمه و حسن وحسین (ع) نزد پیغمبر بودند:فرمودند:خدایا تو می دانی که اینان اهل بیت من وگرامی ترین مردم هستند . دوستانشان را دوست بدار و با دشمنانشان دشمنی کن . یاری کنندگانشان را یاری کن . از تمام بدی ها پاکشان گردان. از تمام گناهان محفوظشان بدار. بواسطه روح القدوس تایید شان فرما. سپس فرمود:یا علی تو امام امت و جانشین من هستی . مومنین را به سوی بهشت هدایت می کنی . گویا دخترم فاطمه را می بینم که در روز قیامت بر مرکبی از نور سوار شده در جانب راستش هفتاد هزار ملک می بینی و در جانب چپش هزار و پیش رویش هفتاد هزار و پشت سرش هفتاد هزار فرشته حرکت می کند زنان مومن امتم را بسوی بهشت می بردن. پس هر زنی که نمازهای پنجگانه را بخواند، و ماه رمضان را روزه بدارد، حج خانه خدا را بجای آورد ، و زکات اموالش را بپردازد، و از شوهرش اطاعت کند و علی (ع) را دوست بدارد ،بواسطه شفاعت فاطمه داخل بهشت خواهدشد . فاطمه (
ع) بهترین زنان جهان است.
گفته شد یا رسول الله آیا فاطمه بزرگ زنان عصر خودش می باشد؟ فرمود: آن مریم است که بزرگترین زنان عصر خودش بود، دختر م فامظ ، بهترین زنان گذشته و آینده است. وقتی در محراب عبادت قرار می گیرد هفتاد هزار فرشتگان مقرب الهی به او سلام می دهند . ومی گویند:ای فاطمه ! خدا ترا برگزید و پاکیزه نمود و برجمیع زنان عالم برتری داد.
سپس متوجه علی(ع) شد وفرمود:یا علی فاطمه پاره تن من و نور چشم من و میوه دل من می باشد هرکه او را ناراحت کند مرا ناراحت می کند و هر که او را خشنود نماید مرا خشنود می سازد . فاطمه (ع) نخستین کسی است که به من ملحق خواهد شد،بعد از من به اوخوبی کن. حسن و حسین (ع) فرزندان و گلهای من می باشد و بهترین جوانان اهل بهشتند، باید همانند گوش و چشمت آنان را گرامی بداری.
سپس دستش را به جانب آسمان برداشت و فرمود:خدایا تو شاهد باش که من دوستان اینان را دوست می دارم و دشمنان را دشمن دارم.
شرکت در مباهله
حضرت فاطمه (ع) یکی از پنج نفری بود که در جریان مباهله با نصاری حضور داشت . داستان از این قرار است:
در سال دهم هجری گروهی از نصارای نجران ، به قصد بحث و کنجکاوی خدمت رسول خدا رسیدند ،دو نفر از بزرگان آنها به نام «سید » و «عاقب»و اسقف بزرگ آنها را به نام «ابو حارثه» در این جمع حضور داشند. مسائل مختلف و از جمله کیفیت خلقت حضرت عیسی (ع) مورد بحث قرار گرفت. پیامبر اکرم آیاتی از اوائل سوره آل عمران را برایشان تلاوت فرمود:بحث به جدل کشید . در آن هنگام این آیه نازل شد :
(فمن حاجک فیه من بعد ما حائلک من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا وابنائکم و نساننا ونسانکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل الله علی الکاذبین)
یعنی: هر کس که بعد از ورود علم برتو، جدال می کند و به آنها بگو: بیائید تا ما فرزندان خودمان را و شما نفوس خودتان را (برای مباهله و نفرین ) دعوت کنیم و ازخدا تقاضا کنیم که دروغگویان را مورد طرد و لعن خود قرار دهد.
رسول اکرم نیز بر طبق دستورخداوند متعال نصارای نجران را به مباهله دعوت نمود . آنها نیز پذیرفتند لیکن پیشنهادی کردند که تا روز بعد تاخیر بیفتد. جماعت نصاری موضوع مباهله را با خودشان به مشورت گذاشتند . ابو حارثه اسقف بزرگ آنها گفت: بایدمنتظر فردا باشیم تا محمد با چه کسانی به مباهله می آید . اگر خانواده و فرزندانش آمد . معلوم می شود به گفته خود یقین دارد که عزیزترین افراد را در معرض خطر قرار می دهد، در اینصورت صلاح نیست که وارد مباهله شویم. واگر با چند نفر از اصحابش به مباهله آمد معلوم می شود در گفتارش شک دارد ، در این صورت با او مباهله خواهیم نمود.
روز بعد نصارای نجران به میعادگاه آمدند ، مسلمین نیز اجتماع کرده بودند. در این هنگام پیامبر را دیدند که به اتفاق یک جوان و یک زن و دو کودک به سوی میعادگاه می آید . اسقف بزرگ از مسلمانها پرسید اینها چه کسانی هستند؟گفته شد آن جوان علی بن ابی طالب پسرعم و داماد محمد است . آن زن فاطمه دختر پیامبر وعزیزترین افرادمی باشد و آن دو کودک حسن وحسین فرزندان فاطمه و علی هستند.
رسو ل خدا به اتفاق این چهار نفر وارد شد و برای مباهله دو زانو رو ی زمین نشست . ابو حارثه وقتی این منظره را دید به خدا سوگندمحمد با اطمینان وجرات کامل همانند پیامبران نشسته و آماده مباهله است . صورت هایی را مشاهده می کند که اگر از خدا بخواهد کوه از جدا کنده می شود . می ترسم اگر بر ما نفرین کنند همه مسیحیان روی زمین به هلاکت برسند. مصحلت نیست مباهله کنیم. از مباهله منصرف شدند و خدمت رسول رسیده نقاضای مصالحه کردند که مورد قبول قرار گرفت.
قضیه مباهله داستانی است معروف که در شان آن آیه مذکور نازل شده است و سنی و شیعه اتفاق دارند که رسول خدا (ص) جز علی و فاطمه و حسن وحسین (ع) را برای مباهله پیشنهاد نکرد. و این فضیلتی است بزرگ برای حضرت فاطمه و هم چنین برای شوهرش حضرت علی و برای دو فرزندش حسن و حسین (ع) . جالب این جاست که در آینده مذکور حسن و حسین به عنوان فرزندان رسول خدا و فاطمه به عنوان زن بیت پیامبر(ص) وعلی بن ابی طالب به عنوان نفس پیامبر معرفی شده اند.
علم ودانش فاطمه
عمار می گوید:روزی علی بن ابی طالب (ع) وارد منزل شد، فاطمه (ع)فرمود:یاعلی!بیا نزدیک تا از حوادث گذشته و آینده برایت سخن بگویم، امیر المومنین (ع) که از سخن فاطمه در شگفتی بود خدمت پیامبر شرفیاب شد و سلام کرد و نزدیک آن جناب نشست . پیغمبر اکرم (ص) یا علی ! آغاز به سخن می کنی یا من بگویم؟
حضرت علی عرض کرد:دوست دارم از سخنان شما استفاده کنم.
پیامبر فرمود: گویا فاطمه به شما اینچنین و آنچنان گفت و به همین جهت نزد من آمدی.
حضرت علی علیه السلام عرض کرد: یا رسول الله مگر نور فاطمه هم از سنخ نور ما است؟ فرمود: مگر نمی دانستی ؟ امیر المومنین از شنیدن این سخن به سجده شکر افتاد وخدای را سپاس گفت . سپس به نزد فاطمه مراجعت کرد حضرت فاطمه گفت : یا علی ! گویا نزد پدرم رفتی و این چنین و آن چنان به تو فرمود ؟
فرمود: آری ای دختر پیامبر!
فاطمه گفت : یا ابا الحسن ! خدا نور مرا آفرید و خدای را تسبیح می گفت . آنگاه او را در یکی از درختان بهشتی به ودیعه نها د. آنگاه که پدرم داخل بهشت شد از جانب خدا ماموریت یافت که از میوه های آن درخت تناول کند ، پدرم از میوه آن درخت تناول کند پدرم از میوه آن درخت خورد و بدین وسیله نور من به صلب او منتقل گشت . و از صلب پدر به رحم مادر وارد شدم . یا علی ! من از آن نور هستم و حوادث گذشته و آینده را بوسیله آن نور می یابم . یا ابا الحسن ! مومن بوسیله نور خدا می بیند . امام حسن عسکری علیه السلام فرمود: زنی خدمت حضرت فاطمه علیها السلام
شرفیاب شد و گفت : مادر ناتوانی دارم که در امر نماز به مساله مشکلی برخورد کرده و مرا خدمت شما فرستاده که سوال کنم و مساله را مطرح نمود . حضرت فاطمه جواب آن مساله را داد آن زن برای دومین بار مساله دیگری را پرسید و حضرت فاطمه جوابش را داد . بعد از آن مساله سوم را پرسید و همچنین تا ده مساله شد . حضرت زهرا همه را جواب داد . سپس آن زن از کثرت سوال خجالت کشید و عرض کرد : ای دختر رسول خدا۱ دیگر مزاحم نمی شوم خسته شدید
فاطمه فرمود: خجالت نکش هر سوالی داری بفرما تا جواب بدهم من از سوالات تو خسته نمی شوم بلکه با کمال میل جواب می دهم اگر کسی اجیر شود که بار سنگینی را بر بام حمل کند و در وجه آن مبلغ صد هزار دینار اجرت بگیرد . آیا از حمل بار خسته می شود ؟ زن پاسخ داد : نه ، خسته نمی شود زیرا در برابر آن مزد زیادی دریافت می کند . حضرت فاطمه فرمود: خدا در برابر جواب هر مساله آن قدر به من ثواب می دهد که بیشتر است از اینکه بین زمین و آسمان پر از مرواید باشد . با این وجود آیا از جواب دادن خسته می شود ؟
از پدرم شنیدم که می فرمود: علماء شیعه من در قیامت محشور می شوند و خدا به مقدار علوم آنها و مراتب جدیت و کوششان در راه ارشاد و هدایت مردم به آنان خلعت و ثواب علما می کند . حتی به یکی از آنها تعداد یک میلیون حله از نور عطا می کند . سپس منادی حق تعالی ندا می
کند ! ای کسانیکه ایتام آل محمد را تکفل نمودید در آن هنگام که از امامانشان منقطع بودند . اینان شاگردان شما و ایتامی هستند که تحت تکفل علوم شما به دینداری خویش ادامه دادند و ارشاد و هدایت شدند . به مقداری که در دنیا از علوم شما استفاده کردند به آنان خلعت بدهید . در این هنگام علما امت من به پیروانشان خلعت می دهند . حتی به بعضی آنها صد هزار خلعت خواهند داد. سپس آن ایتام نیزبه شاگردان خوش خلعت ها می دهند بعد از اینکه خلعت ها در بین مردم
تقسیم شد از جانب خدا دستور می رسد که خلعت ها ی علما را که تقسیم کرده اند تکمیل کنید تا بمقدار سابق شود سپس دستور می دهد که دو چندانش کنید و هم چنین به پیروانش . آنگاه حضرت فاطمه علیها السلام فرمود ای بنده خدا یک نخ از این خلعت ها هزار هزار مرتبه بهتر است از آنچه خوشید بر آن می تابد زیرا اموردنیوی با کدورت و گرفتاری آلوده است اما نعمت های اخروی نقص و عیب ندارد .
امام حسن عسکری علیه السلام فرمود: دو نفر زن که یکی مومن و دیگری معاند بود در یک مطلب دینی با هم تنازع داشتند برای حل اختلاف خدمت حضرت فاطمه علیها السلام مشرف شدند و جریان را تعریف کردند چون حق با زن مومن بود حضرت فاطمه گفتارش را با دلیل وبرهان تایید کرد بدین وسیله بر زن معاند پیروز گشت و از این پیروزی شادمان شد حضرت فاطمه به زن مومن گفت : فرشتگان خدا بیشتر از تو شادمان گشتند و غم و اندوه شیطان و پیروانش نیز بیشتر از غم و اندوه زن معاند می باشد .
آنگاه امام حسن علیه السلام فرمود: و بدین جهت خدا به فرشتگانش فرمود: در عوض خدمتی که فاطمه به این زن مومن کرد بهشت و نعمت های بهشتی اش را زار هزار برابر آنچه قبلا مقرربود بدارید و همین روش و سنت را درباره هر دانشمند ی که با علم و دانش خویش مومنی را تقویت کند تا بر معاندی پیروز گردد معمول دارید و ثوابش را هزار هزار برابر مقرر دارید .
ایمان و عبادت فاطمه (ع)
پیغمبر اکرم درباره فاطمه (علیها السلام ) می فرمود: ایمان به خدا در اعماق دل و باطن روح زهرا چنان نفوذ کرده که برای عبادت خدا خودش را ازهمه چیز فارغ می سازد .
امام حسن علیه السلام می فرماید : مادرم زهرا را در شب جمعه دیدم که تا صبح مشغول عبادت پروردگارم جهان بود دائما در حال رکوع و سجود بود تا سفیده صبح نمایان گشت . شنیدم که مومنین را یک یک نام می برد و دعا می کرد اما برای خودش دعا نکرد . عرض کردم . مادر جان ! چرا برای خودت دعا نمی کنی ؟ فرمود: اول همسایه بعد خویشتن . الجار ثم الدار.
حسن می گفت : فاطمه زهرا عابدترین مردم بود در عبادت حق تعالی آنقدر بر پا ایستاد تا پاهای مبارکش ورم نمود. پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و اله و سلم ) می فرمود: فاطمه دختر بهترین زن عالم است پاره تن من و نور چشم من و میوه دل من و روح و روان من است . حوریه ای به صورت انسان آنگاه که در محراب عبادت بایستد نورش برای فرشتگان آسمان درخشندگی می کند خدا به ملائکه خطاب می کند بنده مرا ببینید چطور در مقابل من به نماز ایستاده و اعضای بدنش از خوف می لرزد و غرق عبادت است ! ای ملائکه گواه باشید که پیروان فاطمه علیها السلام را از عذاب دوزخ د رامان قرار دادم .
البته شخصی که در مرکز نزول قران تولد یافته باشد و در دامن وحی رشد و نموکند وشب وروز گوشش با صوت قرآن آشنا باشد و تحت تربیت پدری مانند محمد (ص) قرار گیرد که آنقدر عبادت کرد تا پاهای مبارکش ورم نمود و در خانه شوهری مانند علی بن ابی طالب (ع) زندگی کند که عابدترین افراد اهل زمان بود باید چنین مقام شامخی را در عبادت داشته باشد و باید ایمان در اعماق روحش نفوذ نماید .
گردن بند پربرکت
جابربن عبدالله انصاری می گوید روزی نماز عصر را با پیغمبر (ص) خواندیم اصحاب
اطرافش نشسته بودند نا گاه پیرمردی خدمت رسول خد رسید که لباس کهنه ای پوشیده بود و از شدت پیری و ناتوانی نمی توانست بر جای خودش قرار گیرد . پیغمبر (ص) متوجه او شد و از احوالش پرسید عرض کرد یا رسول الله مردی هستم گرسنه سیرم کن برهنه ام لباسی به من عطا کن تهی دستم چیزی به من بده .
رسول خدا فرمود : من اکنون چیزی ندارم ولی تو را به جایی راهنمایی می کنم شاید حاجت برآورده شود بر و به منزل شخصی که خدا و رسول را دوست دارد خدا و رسول نیز او را دوست دارند برو به خانه دخترم فاطمه (ع) شاید به تو چیزی عطا کند سپس به بلا ل فرمود : پیرمرد ناتوان را به خانه فاطمه هدایت کن .
بلا ل با تفاق پیرمرد به خانه فاطمه رفتند پیرمرد عرض کرد: سلام بر شما ای خانواده نبوت و مرکز نزول فرشتگان فاطمه علیها السلام جوابش را داد و فرمود کیستی ؟ عرض کرد : فقیری هستم خدمت پدرت رسیدم مرا به سوی شما راهنمایی نمود . ای دختر پیغمبر گرسنه ام سیرم کنید برهنه ام پوششی به من بدهید فقیرم چیزی به من عطا کنید حضرت فاطمه که هیچ غذایی در خانه سراغ نداشت پوست گوسفندی را که فرش حسن و حسین علیها السلام بود به پیرمرد داد عرض کرد این پوست کجای زندگی مرا اصلاح می کند فاطمه گردن بند ی را که دختر عمویش به وی اهدا نموده بود به او داد و فرمود : بفروش و زندگی خودت را بدان اصلاح کن .
پیرمد برگشت و جریان را خدمت پیغمبر عرض کرد آن حضرت گریست و فرمود گردن بند را بفروش تا خدا به برکت عطای دخترم برای تو گشایشی فراهم سازد .
عمار یاسر از رسول خدا (ص ) اجازه گرفت که آن را خریداری کند از پیرمرد پرسید : آنرا چقدر می فروشی ؟
گفت به بهای آنکه شکمم را از نان و گوشت سیر کنی و یک برد یمانی بر تنم بپوشانی تا با آن نماز بخوانم و یک دینار پول بدهی تا مرا نزد اهل و عیالم برساند .
عمار گفت من این گردن بند را به بیست دینار و دویست درهم و یک برد یمانی و یک حیوان سواری و نان و گوشتی که سیرت کند می خرم .
پیرمرد گردن بند را به عمار فروخت و پولش را تحویل گرفت و خدمت رسول خدا برگشت . حضرت از او پرسید سیرو پوشیده شدی ؟ عرض کرد : آری به برکت عطای فاطمه (ع) بی نیاز شدم خدا درعوض به فاطمه عطائی بکند که نه چشمی دیده ونه گوشی شنیده باشد . رسول خدا (
ص) به اصحاب فرمود : خدا در همین دنیا چنین عطائی را به فاطمه کرده است زیرا پدری مثل من و شوهرش مثل علی (ع) و فرزندی چون حسن وحسین (ع) بدو داده است وقتی عزرائیل فاطمه را قبض روح کند و در قبر از او بپرسند : پیغمبرت کیست ؟ جواب می دهد : پدرم میگویند : امامت کیست ؟ جواب می دهد شوهرم علی بن ابی طالب خداگروهی از ملائکه را ماموریت داده که بعد از مردنش دائماً درود می فرستند بر او و پدر و شوهر و فرزندانش . آگاه باشید که هرکس مرا بعد از وفات زیارت کند مثل آنست که در زمان حیات به زیارتم آمده باشد و هرکس به زیارت فاطمه ام برود مثل آنست که مرا زیارت کرده باشد .
عمار گردن بند را گرفت و خوشبو نمود و در پارچه یمانی گذاشت و به غلامش گفت : این را ببر خدمت رسول خدا تقدیم کن خودت را نیز به آن حضرت بخشیدم وقتی غلام پیش رسول خدا رفت حضرت مال را با غلام به فاطمه بخشید فاطمه علیها السلام گردن بند را گرفت و غلام را آزاد نمود هنگامی که غلام به آزادی رسید خندید علت خنده اش را پرسیدند جواب داد از برکت این گردن بند مرا شگفت آمد زیرا گرسنه ای را سیرکرد برهنه ای را پوشش داد تهی دستی را بی نیاز کرد بنده ای را آزاد نمود و باز هم نزد صاحبش برگشت.
محبت و احترام پیامبر (ص) نسبت به فاطمه (ع):
عایشه می گوید : فاطمه (ع) در سخن گفتن شبیه ترین مردم به رسول خدا بود وقتی بر پیغمبر وارد می شد آن حضرت دستش را می گرفت و می بوسید و برجای خودش می نشانید . هرگاه رسول خدا بر فاطمه وارد می شد به احترام پدر از جای برخاست. دست آن حضرت را می بوسید ودرجای خودش می نشاند .
روزی عایشه پیغمبر(ص) را دید که فاطمه را می بوسد. عرض کرد:یا رسول الله آیا هنوز هم فاطمه را می بوسی با این که شوهر دارد؟ پاسخ داد:اگر می دانستی من چه قدر فاطمه را دوست دارم محبت توهم نسبت به او زیادتر می شد. فاطمه حوریه ای است به صورت انسان. هر وقت مشتاق بوی بهشت می شوم او را می بوسم.
علی بن ابی طالب(ع) از پیغمبر پرسید یا رسو ل الله مرا بیشتر دوست داری یا فاطمه را ؟
فرمود:تو عزیزی و فاطمه محبوب تر .
فاطمه (ع) می فرماید:وقتی این آیه نازل شد ( لا تجعلوا دعاء الرسول بینکم کدعاء بعضکم بعضاَ) من دیگر پدرم را بابا خطاب نمی کنم «یا رسول الله» می گفتم . چندین مرتبه او را صدا زدم ولی جوابم را نداد . سپس فرمود:فاطمه جان این آیه درباره تو و فرزندانت نازل نشده . تو ازمنی و من از تو هستم . درباره متکبرین قریش نازل شده است . تو به من بابا بگو. زیرا این عبارت قلب مرا زنده می کند و پروردگار جهان را خشنود می سازد.
از عایشه پرسیدند: محبوب ترین مردم نزد رسول خدا(ص) چه کسی بود؟ گفت: فاطمه (ع) بعد پرسیدند: محبوب ترین مردان چه کسی بود؟شوهرش علی.
پیغمبر تا صورت فاطمه را نمی بوسید بخواب نمی رفت.
پیغمبر اکرم وقتی می خواست به سفر برود آخرین و داعش با فاطمه بود وقتی هم از سفر برمی گشت اول به ملاقات فاطمه (ع) می شتافت.
پیغمبر (ص) می فرمود: فاطمه پاره تن من است . هر کس او را خشنود کند مرا خشنود کرده و هر کسی که او را اذیت کند مرا اذیت کرده است. عزیزترین مردم نزد من فاطمه است.
در این مطلب تردید نیست که رسول خدا بیش از حد معمول و متعارف نسبت به فاطمه اظهار محبت می نمود. بحدی که گاهی مورد اعتراض واقع می شد. البته محبت و علاقه به فرزند ،طبیعی هر پدری است اما اگر از حد متعارف تجاوز نمود، باید علت دیگری داشته باشد. اظهار محبت بی حد و حصر نسبت به فرزند ، ممکن است علتش جهل و کوتاهی فکری پدر باشد ، ولی بدون شک این علت را نمی توان به پیغمبر نسبت داده که خدا درباره اش می فرماید( انک لعلی خلق عظیم ) پیامبری که تمام کارهایش بر طبق وحی الهی است وخدا درباره اش می فرماید ( ان هو الا وحی یوحی )
بنابراین آن همه اظهار محبت ها ی فوق العاده رسول خدا(ص) منشا دیگری داشته باشد . آن حضرت مقام و موقعیت ممتاز فرزندش فاطمه (ع) را تشخیص می داد و او را به خوبی می شناخت . پیغمبراکرم می دانست که فاطمه مرکز تولید نیروی ولایت و مادر امامان و پیشوایان دین است . بانوی نمونه اسلام و معصوم از هر گناهی است . بغیر از رسول خدا و علی کسی نمی توانست که نور فاطمه (ع) را درک کند. رسول خدا (ص) می دانست که نور فاطمه (ع) روشنی بخش فرشتگان آسمان است و بوی بهشت را از فاطمه استشمام می نمود
- لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
یزد دانلود |
دانلود فایل علمی 