فایل ورد کامل مقاله شخصیت پیامبر اعظم (ص) از دیدگاه حضرت علی (ع)؛ تحلیل دینی و تاریخی جایگاه نبوی در اندیشه علوی


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
فایل ورد و پاورپوینت
20870
1 بازدید
۹۹,۰۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

 فایل ورد کامل مقاله شخصیت پیامبر اعظم (ص) از دیدگاه حضرت علی (ع)؛ تحلیل دینی و تاریخی جایگاه نبوی در اندیشه علوی دارای ۵۰ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد فایل ورد کامل مقاله شخصیت پیامبر اعظم (ص) از دیدگاه حضرت علی (ع)؛ تحلیل دینی و تاریخی جایگاه نبوی در اندیشه علوی  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی فایل ورد کامل مقاله شخصیت پیامبر اعظم (ص) از دیدگاه حضرت علی (ع)؛ تحلیل دینی و تاریخی جایگاه نبوی در اندیشه علوی،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن فایل ورد کامل مقاله شخصیت پیامبر اعظم (ص) از دیدگاه حضرت علی (ع)؛ تحلیل دینی و تاریخی جایگاه نبوی در اندیشه علوی :

شخصیت پیامبر اعظم از منظر حضرت علی
شناخت صحیح شخصیت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله براى هر مسلمان ضرورتى انکارناپذیر است; زیرا براى فهمیدن معارف اسلام و پیروى از دستورات حیات بخش حضرت رسول صلى الله علیه و آله معرفت‏شایسته مقام و منزلت آن حضرت مى‏تواند تاثیرى به سزا بگذارد . اگر ما بتوانیم حداقل در حد توان خود عظمت روحى و زوایاى شخصیت‏بیکران آن فرستاده الهى و رهبر اسلامیان را به دست آوریم، در اقتداء به گفتار و رفتار حضرتش موفق‏تر و علاقه‏مندتر خواهیم شد . براى شناختن آن یگانه دوران و سرور کائنات جهان، خاطره و گفتارهاى نزدیک‏ترین یار و آگاه‏ترین شاگرد و

همراهش، حضرت على علیه السلام، مطمئن‏ترین وسیله مى‏باشد; چرا که على علیه السلام حافظ اسرار و آرام بخش دل پیامبر صلى الله علیه و آله بود . مولاى متقیان علیه السلام در مورد جایگاه والاى خود در نزد پیامبر علیه السلام مى‏گوید: «وقد علمتم موضعى من رسول الله صلى الله علیه و آله بالقرابه القریبه والمنزله الخصیصه; (۱) شما منزلت مرا در نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله مى‏دانید که چگونه نزدیک‏ترین خویشاوندى و خصوصى‏ترین جایگاه را در پیشگاه آن حضرت داشتم .» آنگاه در توضیح سخن خود مى‏افزاید:

«پیامبر صلى الله علیه و آله در دوران کودکى‏ام، مرا در اتاق خصوصى خود مى‏نشاند و در آغوش خود مى‏گرفت و ; گاهى غذا را لقمه لقمه در دهانم مى‏گذاشت، هرگز در گفتارم دروغ و در رفتارم خطایى مشاهده نکرد ; من همواره به همراه پیامبر صلى الله علیه و آله بودم، همانند فرزندى که پیوسته در کنار مادر است . آن حضرت هر روز نشانه تازه‏اى از اخلاق نیکویش را برایم آشکار مى‏کرد و به من فرمان مى‏داد که به او اقتداء کنم . پیامبر صلى الله علیه و آله در هر سالى مدتى را به غار حراء

مى‏رفت و به غیر از من هیچ کس او را نمى‏دید . در آن هنگام اسلام جز خانه پیامبر صلى الله علیه و آله به خانه هیچ یک از مکیان راه نیافته بود و تعداد مسلمانان به وجود پیامبر صلى الله علیه و آله و خدیجه و من محدود مى‏شد . من نور وحى و رسالت را مى‏دیدم و بوى نبوت را استشمام مى‏کردم . هنگامى که بر حضرت رسول صلى الله علیه و آله وحى نازل شد، من ناله شیطان را شنیدم، از پیامبر صلى الله علیه و آله سؤال کردم: «یا رسول الله! ما هذه الرنه؟ فقال صلى الله علیه و آله:

هذا الشیطان قد ایس من عبادته، انک تسمع ما اسمع وترى ما ارى الا انک لست‏بنبى ولکنک لوزیر وانک لعلى خیر; (۱) یا رسول الله! این ناله کیست؟ فرمود: صداى ضجه شیطان است که از پرستش خود مایوس گردید . [و فرمود: على جان!] تو آنچه من مى‏شنوم، مى‏شنوى و آنچه را که من مى‏بینم، تو نیز مى‏بینى; جز اینکه تو پیامبر نیستى، بلکه وزیر و جانشین هستى و در راه نیک گام برمى‏دارى .»

بعد از سى سالگى در حالى که خودش با خدیجه زندگى و عائله تشکیل داده است , کودکى را در دو سالگى از پدرش مى گیرد و مىآورد در خانه خودش . کودک , على بن ابى طالب است . تا وقتى که مبعوث مى شود به رسالت و تنهائیش با مصاحبت وحى الهى تقریبا از بین مى رود , یعنى تا حدود دوازده سالگى این کودک , مصاحب و همراهش فقط این کودک است . یعنى در میان همه مردم مکه کسى که لیاقت همفکرى و همروحى و هم افقى او را داشته باشد , غیر از این کودک نیست . خود على ( ع ) نقل مى کند که من بچه بودم , پیغمبر وقتى به صحرا مى رفت , مرا روى دوش خود سوار مى کرد و مى برد .(۲)
قدر مسلم این است که گاهى على ( ع ) بوده است , چون مى فرماید :

و لقد جاورت رسول الله ( ص ) بحراء حبن نزول الوحى .
آن ساعتى که وحى نزول پیدا کرد من آنجا بودم .
از آن کوه پائین نمىآمد و در آنجا خداى خودش را عبادت مى کرد . اینکه چگونه تفکر مى کرد , چگونه به خداى خودش عشق مى ورزید و چه عوالمى را در آنجا طى مى کرد , براى ما قابل تصور نیست . على ( ع ) در این وقت بچه اى است حداکثر دوازده ساله . در آن ساعتى که بر پیغمبر اکرم وحى نازل مى شود , او آنجا حاضر است . پیغمبر یک عالم دیگرى را دارد طى مى کند . هزارها مثل ما اگر در آنجا مى بودند چیزى را در اطراف خود احساس نمى کردند ولى على ( ع ) یک دگرگونیهایى را احساس مى کند . قسمتهاى زیادى از عوالم پیغمبر را درک مى کرده است , چون مى گوید :
و لقد سمعت رنه الشیطان حین نزول الوحى .
من صداى ناله شیطان را در هنگام نزول وحى شنیدم .
مثل شاگرد معنوى که حالات روحى خودش را به استادش عرضه مى دارد , به پیغمبر عرض کرد : یا رسول الله ! آن ساعتى که وحى داشت بر شما نازل مى شد , من صداى ناله این ملعون را شنیدم . فرمود بله على جان !

انک تسمع ما اسمع و ترى ما ارى و لکنک لست بنبى .
شاگرد من ! تو آنها که من مى شنوم , مى شنوى و آنها که من مى بینم , مى بینى ولى تو پیغمبر نیستى .(۲ )
حال، با توجه به جایگاه والاى امیرمؤمنان، على علیه السلام به خاطرات و گفتارهاى آن حضرت در زمینه خدمات و سیره و سنت پیامبر صلى الله علیه و آله مى‏پردازیم .
زهد و ساده زیستى پیامبر صلى الله علیه و آله
زهد و ساده زیستى از کردارهاى ستوده‏اى است که موجب بسیارى از کمالات روحى در وجود انسان مى‏باشد . از بارزترین صفات رسولان الهى که آنان را در امر تبلیغ دین و رساندن رسالت الهى خود به گوش جهانیان موفق ساخته، زهد و ساده زیستى‏شان بوده است . رسولان الهى بر این باور بودند که «ان الله عزوجل فرض على ائمه العدل ان یقدروا انفسهم بضعفه الناس کیلا یتبیغ بالفقیر فقره; ) ۳) خداوند عزوجل بر پیشوایان عادل واجب کرده است که خود را با مردم ناتوان برابر قرار دهند تا تنگ دستى، مستمندان را به طغیان و سرکشى وادار نکند .»

امیرمؤمنان على علیه السلام در تشریح سیره نبوى صلى الله علیه و آله به این ویژگى آن حضرت مى‏پردازد و توضیح مى‏دهد که: «پیامبر از دنیا چندان نخورد که دهان را پر کند و به دنیا با گوشه چشمش نگریست . دو پهلویش از تمام مردم فرو رفته‏تر و شکمش از همه خالى‏تر بود . دنیا را به آن حضرت عرضه کردند، اما نپذیرفت و هر چه را که احساس مى‏کرد خدا دشمن مى‏دارد، آن را دشمن مى‏دانست .» (۴)

امام در ادامه گفتار خویش به ساده زیستى و بى‏تکلف بودن پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله پرداخته، مى‏فرماید: «ولقد کان صلى الله علیه و آله یاکل على الارض ویجلس جلسه العبد ویخصف بیده نعله ویرقع بیده ثوبه ویرکب الحمار العارى ویردف خلفه ویکون الستر على باب بیته فتکون فیه التصاویر فیقول: یا فلانه لاحدى ازواجه غیبیه عنى فانى اذا نظرت الیه ذکرت الدنیا وزخارفها; (۵) [رسول

گرامى اسلام صلى الله علیه و آله همواره بر روى زمین غذا مى‏خورد و همانند بندگان مى‏نشست و با دست‏خود کفشش را وصله مى‏زد و لباس خود را مى‏دوخت و بر الاغ برهنه و بى‏تجهیزات سوار مى‏شد و شخص دیگرى را نیز به همراه خود سوار مى‏کرد . [روزى متوجه شد که] پرده‏اى بر در خانه‏اش آویخته شده که نقش و نگار و تصویر داشت، به یکى از همسرانش فرمود: این پرده را از برابر

چشمانم دور کن که هر گاه نگاهم به آن مى‏افتد، به یاد دنیا و زینتهاى آن مى‏افتم .»
«فما اعظم منه الله عندنا حین انعم علینا به سلفا نتبعه وقائدا نطا عقبه! والله لقد رقعت مدرعتى هذه حتى استحییت من راقعها; (۶) چقدر بزرگ است منتى که خداوند متعال با فرستادن چنین پیامبرى بر ما گذاشته است; بزرگ رهبرى که باید پشت‏سر او حرکت کنیم و راهش را ادامه دهیم . به خدا سوگند! من نیز آن قدر این پیراهن پشمین را وصله زده‏ام که از پینه کننده آن شرمسار شده‏ام .»

شهریار تبریزى این سخن مولا را چه زیبا به تصویر کشیده است:
در جهانى همه شور و همه شر
ها على بشر کیف بشر
کفن از گریه غسال خجل

پیرهن از رخ وصال خجل
شیعیان مست ولاى تو على
جان عالم به فداى تو على
آن حضرت در سخن دیگرى، زندگى زاهدانه و بى‏تجمل رسول بزرگوار اسلام صلى الله علیه و آله را چنین بیان مى‏کند: «قد حقر الدنیا وصغرها واهون بها وهونها وعلم ان الله زواها عنه اختیارا وبسطها لغیره احتقارا، فاعرض عن الدنیا بقلبه وامات ذکرها عن نفسه; (۷) [پیامبر صلى الله علیه و آله] دنیا را کوچک شمرد و به دیگران نیز کوچک جلوه داد و آن را بى‏ارزش محسوب کرد و به دیگران نیز خوار و بى‏مقدار بودن آن را فهمانید . مى‏دانست که خداوند براى [تعظیم و قدرشناسى از شخصیت] و برگزیدن او دنیا را از وى دور ساخت و آن را به خاطر ناچیز و بى‏ارزش بودنش به دیگران بخشید . به همین جهت، از دل و جان از دنیا گرایى اعراض کرد و یاد و خاطره دنیا را از وجودش پاک نمود .»
مولاى عارفان، اخلاق نبوى را در دورى از تجملات و تشریفات دنیوى تشریح کرده، گفتارش را چنین ادامه مى‏دهد: «خرج من الدنیا خمیصا وورد الآخره سلیما لم یضع حجرا على حجر حتى مضى

لسبیله; (۸) پیامبر صلى الله علیه و آله با شکمى گرسنه از دنیا رفت و با سلامت وارد آخرت گردید . او سنگ روى سنگى نگذاشت تا اینکه از دنیا رحلت کرد .»
در اینجا نقل روایتى در مورد زندگى زاهدانه پیامبر صلى الله علیه و آله مناسب مى‏نماید:
زید بن حارث روایت کرده است که در یکى از روزها رسول خدا صلى الله علیه و آله روى حصیرى خوابیده بود و نشانه‏هاى زبرى حصیر بر بدن مبارکش اثر گذاشته بود . عایشه از روى دلسوزى به حضرتش عرضه داشت: یا رسول الله! «کسرى‏» و «قیصر» (پادشاهان ایران و روم) کشورهاى

پهناورى را در سلطه خود دارند و از همه گونه نعمت دنیوى برخور دارند، ولى شما که رسول خدا و پیامبر الهى هستید از همه چیز تهى دست مى‏باشید تا آنجا که روى حصیر استراحت مى‏کنید و لباس ارزان قیمت مى‏پوشید! حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمود: «عایشه! چه خیال مى‏کنى! هر گاه من بخواهم، کوهها طلا مى‏شوند و با من به حرکت در مى‏آیند . روزى جبرئیل علیه السلام بر من نازل شد و کلید خزینه و گنجینه‏هاى جهان را در اختیار من گذاشت، اما من نپذیرفتم .»

سپس حضرت رسول صلى الله علیه و آله براى اینکه این حقیقت را آشکارا به عایشه نشان دهد، به او فرمود: «اى عایشه! حصیر را بلند کن!» او نیز دستور حضرت را اجرا کرد و در هر گوشه آن مقدار زیادى طلا را مشاهده کرد که یک مرد به تنهایى توان حمل آن را نداشت . سپس به عای

شه فرمود: «نگاه کن! و طلاها را از نزدیک مشاهده کن، اما بدان که دنیا و تمام زیباییهاى فریبنده و ظاهرى آن از نظر خداى تعالى به اندازه بال پشه‏اى ارزش و اعتبار ندارد .» بعد از آن، قطعه‏هاى طلا از نظرها پوشیده شد . (۹)
البته بدیهى است که بهره گرفتن از دنیا براى آخرت امرى مذموم نیست، بلکه علاقه به دنیا و دوست داشتن آن در مقابل آخرت و ارزشهاى معنوى ناپسند است .
استقامت‏بى‏نظیر
حضرت خاتم الانبیاء صلى الله علیه و آله در راه نشر معارف الهى و رسالت آسمانى خود آن چنان آزار و اذیت دید و مشکلات و سختیها را متحمل شد که هیچ یک از رهبران الهى مثل آن

بزرگوار گرفتار موانع راه رسالت نبودند . به همین جهت، همواره مى‏فرمود: «ما اوذى نبى مثل ما اوذیت; (۱۰) هیچ پیامبرى همانند من مورد آزار و اذیت قرار نگرفت .»
در برخى آیات قرآن به مشکلات و گرفتاریهاى پیامبر صلى الله علیه و آله اشاره شده است . در سوره حجر مى‏فرماید: «وقالوا یا ایها الذى نزل علیه الذکر انک لمجنون‏» ; (۱۱) «و مخالفین آن حضرت گفتند: اى کسى که آیات خدا به او نازل مى‏شود، همانا تو دیوانه هستى!»

اما رسول بزرگوار اسلام در برابر مشکلات و گرفتاریها، مثل کوهى استوار ایستاد و بر رسالات الهى خود اصرار ورزید و لحظه‏اى خم به ابرو نیاورد . به همین جهت، امیرمؤمنان على علیه السلام در نهج البلاغه استقامت‏بى‏نظیر حضرتش را با عباراتى زیبا، مى‏ستاید و مى‏فرماید:
«دعا الى طاعته وقاهر اعدائه جهادا عن دینه، لایثنیه عن ذلک اجتماع على تکذیبه والتماس لاطفاء نوره; (۱۲) [انسانها را] به اطاعت الهى دعوت کرد و با دشمنان خدا در راه دین او جهاد نمود و بر همه‏شان غالب گردید . همبستگى دشمنان که او را به دروغگویى متهم مى‏کردند، وى را از انجام وظائف الهى‏اش باز نداشت و تلاش مخالفین براى خاموش کردن نور رسالت‏به نتیجه‏اى نرسید .»
در مقابل دشمنان لجوج
على علیه السلام در فرازى از گفتار خویش به لجاجت دشمنان پیامبر صلى الله علیه و آله اشاره مى‏کند و گوشه‏اى از گرفتاریهاى پیامبر صلى الله علیه و آله و استقامت و مقابله آن حضرت را با دشمنان خیره سر و بى‏منطق اسلام که خود شخصا شاهد آن بوده است، چنین گزارش مى‏کند:

«روزى در حضور پیامبر صلى الله علیه و آله بودم که سران قریش نزد او آمدند و گفتند: اى محمد! تو ادعاى بزرگى کرده‏اى که هیچ یک از پدران و خاندانت نکردند . ما از تو معجزه‏اى مى‏خواهیم; اگر از عهده‏اش برآیى، معلوم مى‏شود که تو حقیقتا فرستاده خدایى، و اگر نتوانى، خواهیم فهمید که تو ساحر و دروغگویى! پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: شما چه مى‏خواهید؟ گفتند: این درخت را بگو تا از ریشه کنده شده و در پیش تو بایستد! پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: ««ان الله على کل

شى‏ء قدیر» (۱۳) فان فعل الله لکم ذلک اتؤمنون وتشهدون بالحق; خداوند بر همه چیز قادر است; حال اگر خداوند متعال این کار را براى شما انجام دهد، آیا ایمان خواهید آورد و به حق شهادت مى‏دهید؟» گفتند: آرى . آنگاه پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به درخت اشاره کرد و فرمود: «یا ایتها الشجره ان کنت تؤمنین بالله والیوم الآخر وتعلمین انى رسول الله، فانقلعى بعروقک حتى تقفى بین یدى باذن الله; اى درخت! اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارى و مى‏دانى من پیامبر خدایم، از زمین با

ریشه‏هایت کنده شو و به فرمان خدا در پیش روى من قرار گیر!» قسم به خدایى که آن حضرت را به پیامبرى مبعوث کرد! درخت‏با ریشه هایش از زمین کنده شد، و با صدایى بلند، همانند صداى به هم خوردن بالهاى پرندگان یا به هم خوردن شاخه‏هاى درختان جلو آمده، در مقابل پیامبر صلى الله علیه و آله ایستاد; طورى که برخى از شاخه‏هاى بلندش روى دوش پیامبر صلى الله علیه و آله و برخى نیز بر شانه من قرار گرفت که در طرف راست پیامبر صلى الله علیه و آله ایستاده بودم .

هنگامى که مشرکان این اعجاز آسمانى را با شگفتى تمام مشاهده کردند با کفر و عناد و لجاجت‏خاصى گفتند: به درخت دستور بده نصفش جلو بیاید و نصف دیگرش در جاى خود باقى بماند! به دستور پیامبر صلى الله علیه و آله، نیمى از درخت‏با وضعى شگفت آور از نصفه دیگرش جدا شد و با صداى اعجاب‏انگیز به پیامبر صلى الله علیه و آله نزدیک شد; گویا اینکه مى‏خواست‏به دور حضرت رسول صلى الله علیه و آله بگردد . اما دشمنان مشرک و مغرور پیامبر صلى الله علیه و آله گفتند:

بگو درخت‏به حال اولش برگردد! پیامبر صلى الله علیه و آله با کرامت آسمانى خویش درخت را به حال اولش باز گرداند . در این لحظه من گفتم: «لا اله الا الله، انى اول مؤمن بک یا رسول الله واول من اقر بان الشجره فعلت ما فعلت‏بامر الله تعالى تصدیقا بنبوتک واجلالا لکلمتک; خدایى جز خداى یگانه نیست . اى رسول خدا! من نخستین کسى هستم که به تو ایمان آوردم و اولین فردى هستم که اقرار مى‏کنم: درخت‏با اذن خدا براى اثبات نبوت تو و نشان دادن عظمت‏شخصیت تو در پیشگاه حضرت حق، آنچه را که خواستى برایت انجام داد .» اما باز هم سران معاند کفار گفتند: او ساحرى دروغگو است که سحرى تعجب‏انگیز دارد و خیلى در کارش ماهر است . و خطاب به رسول الله گفتند: آیا نبوت تو را جز امثال على علیه السلام، کس دیگرى نیز باور مى‏کند!» (۱۴)
دعوت خویشاوندان
امیرمؤمنان على علیه السلام خاطرات خود را از دوران اولیه اسلام در فرصتهاى مناسبى بیان نموده است . یکى از مهم‏ترین خاطرات آن حضرت روزى است که رسول گرامى اسلام از سوى خداوند متعال مامور شد که خویشاوندان نزدیک خود را به اسلام دعوت کند . امیرمؤمنان ماجراى آن روز را این گونه شرح مى‏دهد:
«چون آیه «وانذر عشیرتک الاقربین‏» (۱۵) بر پیامبر صلى الله علیه و آله نازل شد، مرا خواستند و فرمودند: خدا به من امر کرده ست‏خویشان و نزدیکان خود را هشدار دهم و از عذاب دوزخ بترسانم . من خود را با تکلیفى سخت روبه‏رو دیدم و دانستم که اگر آنان را به اسلام بخوانم، پاسخ مثبت

نخواهم شنید . از این رو، خاموش ماندم و این راز را در دل نگه داشتم تا اینکه جبرئیل آمد و گفت: «یا محمد! انک ان لم تفعل ما امرت به عذبک ربک; اى محمد! اگر آنچه را که به آن امر شده‏اى به جا نیاورى تو را عذاب خواهد کرد .» اکنون تو اى على! با پیمانه‏اى گندم و یک ران گوسفند غذایى آماده کن و در ظرفى مقدارى شیر نیز فراهم کن! سپس همه فرزندان عبدالمطلب را بخوان تا پیش من آیند و با آنان سخن گویم و پیام الهى را به آنان برسانم .

  راهنمای خرید:
  • لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.