فایل ورد کامل مقاله معماری گنبد سلطانیه؛ بررسی تاریخی و هنری ساختار، زیبایی‌شناسی و جایگاه آن در معماری اسلامی


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
فایل ورد و پاورپوینت
20870
4 بازدید
۹۹,۰۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

 فایل ورد کامل مقاله معماری گنبد سلطانیه؛ بررسی تاریخی و هنری ساختار، زیبایی‌شناسی و جایگاه آن در معماری اسلامی دارای ۲۱۹ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد فایل ورد کامل مقاله معماری گنبد سلطانیه؛ بررسی تاریخی و هنری ساختار، زیبایی‌شناسی و جایگاه آن در معماری اسلامی  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی فایل ورد کامل مقاله معماری گنبد سلطانیه؛ بررسی تاریخی و هنری ساختار، زیبایی‌شناسی و جایگاه آن در معماری اسلامی،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن فایل ورد کامل مقاله معماری گنبد سلطانیه؛ بررسی تاریخی و هنری ساختار، زیبایی‌شناسی و جایگاه آن در معماری اسلامی :

معماری گنبد سلطانیه

اوضاع جغرافیایی شهر سلطانیه
الف. موقعیت
شهر سلطانیه در محدوده سیاسی استان زنجان به فاصله ۳۷ کیلومتری شهر زنجان (مرکز استان ) قرار گرفته است . این شهر در فاصله ۴ کیلومتری جاده ترانزیتی (تهران ،زنجان، تبریز ، بازرگان ) واقع شده و شبکه خط آهن نیز به لحاظ بعد مسافت (۵ کیلومتر) در شبکه تحرکاتی این شهر

نقشی ندارد. عنوان شهر از سال ۱۳۴۴ اطلاق گردیده و به این ترتیب شهر سلطانیه، مرکز بخش به همین نام از توابع شهرستان ابهر محسوب شده است. این منطقه از شمال به بخش طارم علیا، از غرب به بخش حومه از شهرستان زنجان، از جنوب به شهرستان خدابنده به شهرستان ابهر محدود و ۹۴۰ کیلومتر مربع وسعت دارد. این بخش دارای ۷ روستای عمده با جمعیتی بالاتر از ۱۰۰۰ نفر و ۲۶ روستا با جمعیتی کمتر از ۱۰۰۰ نفر است و جمعاً ۲۶۹۸۹ نفر جمعیت دارد.

ب. فعالیت های اقتصادی:
بر اساس مطالعات سرشماری سال ۱۳۷۵ در بخش سلطانیه ۶۰ درصد در بخش کشاورزی ۳۰ درصد در بخش صنایع و ۱۰ درصد در بخش خدمات، در فعالیتبوده اند. من حیث المجموع این منطقه علیرغم دارا بودن ظرفیت های لازم در توسعه اقتصادی، به لحاظ نابسامانی های حاکم بر امور مربوط به تولیدات کشاورزی، از نظر اقتصادی عقب مانده است. اراضی قابل کشت این منطقه عموماً از زمینهای درجه ۲ و درجه ۳ تشکیل گردیده و آب مورد نیاز از طریق ۵۴ حلقه چاه عمیق و ۱۰۷ رشته قنات تامین می شده که امروزه تنها ۳۸ قنات قابل بهره برداری اس

ت و در وضعیت فعلی

دامداری در سلطانیه با روش سنتی و با وجود چمن سلطانیه از رونق نسبی برخوردار است.
چمن طبیعی سلطانیه قسمتی از فلات زنجان را در برگرفته و این فلات از فاصله گرفتن دو رشته ارتفاعات موازی که در جهت شرقی- غربی ممتداند، تشکیل گردیده است.
ارتفاعات شمالی شامل کوههای طارم از رشته جبال البرز در خط مستقیم و رشته ارتفاعات جنوبی واقع در این ناحیه که به رشته کوههای سلطانیه معروف است، از شرق به غرب از حدود صائین قلعه از کوههای شمالی فاصله گرفته و در طول ۳۰ کیلومتر در محل شهر سلطانیه به حد اکثر پهنای خود حدود ۱۷ کیلومتر می رسد. ادامه این حرکت در نزدیکی روستای یوسف آباد و بناب به حداقل و فاصله کوهها به ۳ کیلومتر رسیده است. معابر آذربایجان، قفقاز، گیلان، همدان و خراسان در این فلات به وسعت تقریبی ۳۵۰ کیلومتر مربع واقع شده است.

چمن معروف سلطانیه با وسعت تقریبی ۳۵ کیلومتر مربع و به طول ۲۰ کیلومتر و به عرض متوسط ۲ کیلومتر در قسمت جنوبی این فلات گرفته است.
در وضعیت موجود سلطانیه از طریق ۷ شاخه راه ارتباطی که اساساً منطبق بر راههای تاریخی می باشد، با اطراف و روستاهای حوزه نفوذ در قالب آموزشی، درمانی، خدماتی و اداری در حد ضعیف دایر و ضعف این رابطه به لحاظ وجود مراکز جمعیتی قویتر در اطراف از جمله شهرستان ابهر در شرق به فاصله ۵۷ کیلومتر و شهرستان خدابنده در جنوب به فاصله ۴۰ کیلومتر و شهر زنجان در غرب آن به فاصله ۳۵ کیلومتر تشدید شده است.

ج. موقعیت چمن سلطانیه در منطقه:
این چمن مرتفع ترین نقطه فلات زنجان و ابهر است. (به ارتفاع ۱۸۰۰ متر) با وجود رشته کوههای واقع در جنوب و شمال آن و همچنین با مطالعه در دیاگرام های جوی، می توان این منطقه را در ردیف مناطق با آب و هوای استپی سرد قرار داد. به عبارت دیگر این ناحیه دارای تابستانهای معتدل، تا نسبتاً گرم و زمستانهای سرد است.

متوسط باران در این منطقه ۳۲۰ میلیمتر در سال بوده و نزول آن در فصلهای پاییز و بهار است. مدت یخبندان در آن طولانی، و در حدود ۵/۴ ماه در سال گزارش شده است.
وجود چمن مسطح سلطانیه، قرار گرفتن کوههای اطراف، ارتفاع محل، منطقه را در ردیف نواحی بادخیز قرار داده و جهت وزش بادهای غالب از جنوب غربی و شمال شرقی است که در ماههای مرداد، شهریور، بهمن و اسفند شدت می یابد.
شیب عمومی ناحیه از جنوب به شمال و از شرق به غرب است. من حیث المجموع شیب شهر سلطانیه بسیار کم و در بعضی نقاط به حد صفر رسیده است. از طرف دیگر منابع آب منطقه به لحاظ ساختارهای زمین شناسی و میزان بارندگی، سطح آبهای زیرزمینی را در حد بالا نگه داشته، به طوری که ارتفاع آب در اراضی جنوبی سلطانیه در عمق ۵ متری و در اراضی شمال ۳ متر و چمن سلطانیه در ۱ متری قرار دارد. این وضعیت موجب ایجاد مراتع سرسبز و چمن در منطقه بوده است.

هـ مطالعات جمعیتی:
در وضعیت فعلی بر اساس مطالعات نتایج سر شماری های عمومی سالهای ۱۳۳۵ تا ۱۳۶۵ روند تحولات جمعیتی شهر سلطانیه سیر نزولی داشته است.
لازم به توضیح است که درصد رشد جمعیت شهر سلطانیه در سالهای آماری در مقایسه با میانگین رشد جمعیت در مناطق شهری بسیار ناچیز بوده است.

توصیف کلی بنا
بنای تاریخی گنبد سلطانیه در نزدیکی زنجان واقع شده ، دشتی که گنبد در آن قرار دارد حدود ۲۰۰۰ متر از سطح دریا ارتفاع دارد . بنای عظیم گنبد سلطانیه در بیم سالهای ۶۷۵ و ۶۸۵ هجری قمری صورت می پذیرد و به عبارت دیگر کار ساختمان آن مدت ۱۰ سال به طول می انجامد .
قصداز بنای چنین گنبد با شکوهی آن بود تا مرقد مطهر حضرت علی (ع)‌ را به آنجا منتقل سازند . علت این کار شیعه شدن سلطان محمد خدابنده و گرایش او به اما علی بود شاید به اعتباری گنبد سلطانیه را بتوان اولین اولین اثر هنری شیعه در کشور ایران دانست

.
بعد از اتمام بنا به علت مخالفت علماء دین با این عمل سلطان محمود خدابنده از انجام کاری که به آن مصمم بود منصرف گشت .
این بنا در نمای خارجی و داخلی حالت تظاهری دارد . ارتفاع آن ۴۶ متر و قطر دهانه گنبد آن ۲۶ متر می باشد . اساس طرح بنا بر عدد ۸ قرار دارد و معلوم نیست که این عدد به چه منظوری انتخاب گردیده است . زیرا عدد ۸ عدد مقدسی مانند ۷ و ۱۲ که به احتمال الهامی از خورشید است نمی باشد .

شاید که انتخاب عدد ۸ به علت ساختن ساعت آفتابی یا ایستایی فوق العاده اش بوده است . آنچه در این بنا مانند بناهای دیگر اسلامی بچشم می خورد حالت تمرکزی است که این هشت ضلعی در مرکز مجموعه بنا دارد .
در این اثر روابط معماری در دو جهت افقی و عمودی حل گردیده است . طبق معمول حرکت عمودی بر عهده منارها قرار دارد . بنابراین دو نوع منار می باشد . یکنوع منار پنهان که در داخل اسکلت بنا قرار دارد و نوع دوم که در قسمت فوقانی به صورت گلدسته خودنمایی می کند.

دربنای سلطانیه حرکت افقی در چهار سطح می باشد که ارتباط آنها توسط اجزاء عمودی که قبلاً توضیح داده شده برقرار گردیده است . در قسمت هم کف برای قرار دادن مرقد حضرت علی در نظر گرفته شده بود فضای بسیار وسیعی قرار دارد که برای طواف و اجزاء مراسم خاص مذهبی از آن استفاده می گردید .
سطح دوم که در هریک از اضلاع هشت ضلعی ایوان را ایجاد کرده و به وسیله راهرو پوشیده ای با هم در ارتباط می باشند ، به احتمال برای استقرار خانم ها جهت دیدن مراسم مذهبی تعبیه گردیده است . سطح دوم عبارت است از غرفه هایی شبیه طبقه دوم که بر روی نمای خارجی بنا ایجاد شده و دشت پیرامون در برابر آنها با زیبایی خاص گسترده شده است.
این غرفه ها به احتمال محل جمع شدن علماء و طلاب دینی بوده است .
در دوران صفویه این غرفه ها رابه اطاق تبدیل ساخته اند و از آنها برای محل سکونت طلاب استفاده کرده اند . در تعمیرات اساسی گنبد سلطانیه این دیوارهای افزوده را که سبب سنگین شدن اسکلت بنا شده بود برداشتند و آنرا به صورت نخستین آن باز گرداندند .

سطح چهارم عبارت است از پشت بام . در این محل فضای مناسبی برای انجام حرکت آزاد در اطراف ، گنبد وجود دارد . از این فضا برای تعمیر گنبد یا ریختن برف استفاده می شده است .
این بنا دارای هشت موذنه بوده که تمام آنها خراب شده است . این موذنه ها برای پخش صدار اذان و خبر بطور یکنواخت در تمام شهر با چند نفر موذن تعبیه گردیده زیرا در صورت بودن یک منار به علت وجود گنبد صدابه تمام شهر نمی رسید .

اهمیت تشخیص زمان در گنبد سلطانیه و نحوه خواندن ساعت :
مقید بودن مسلمان به تشخیص دقیق زمان برای انجام مراسم مذهبی را می توان سبب ایجاد ساعت آفتابی در اسکلت این بنا دانست . باین طریق که اگر نور از سوراخ گنبد اصلی بتابد زمان اذان ظهر است . نوری که از پنجره های بزرگ می تابد مبین ساعت و نور پنجره های کوچک حدود دقیقه را مشخص می ساخت به احتمالی طرح ۸ ضلعی بنا نیز به خاطر ایجاد چنین ساعتی بوده است . بدون شک کشف و پیاده کردن علمی این مطلب بسیار قابل اهمیت است که متاسفانه تاکنون توجهی بدان نشده است . در شب هم به یاری بعضی از ستاره ها که از این پنجره ها دیده می شدند زمان را مشخص می کردند .

کلیاتی در باره پی بنا :
زمین این ساختمان از طبقات فشرده شن و ماسه به عمق تقریبی ۱۰ متر تشکیل یافته است .
بنا روی پایه هائی مرکب از هشت جزر بزرگ حمال آجری استوار شده است که در پلان تشکیل یک هشت ضلعی منتظم را می دهند . طول هریک از اضلاع هشت ضلعی ۱۷ متر و سطح هر یک از این جزر ها و بطور کلی بار تمام بنا روی پی هایی به قطر ۲ متر وارد می شود که بصورت (رادیه ژنرال)‌ ایجاد شده است .

پی های این ساختمان عظیم بسیار ناچیز و سطحی است . دلیل این امر مربوط است به مقاومت عالی زمین ، نکته ای که مورد توجه سازندگان بنا قرار داشته است .
فقط در قسمت شمال بنا است که پی ها از سطح طبیعی زمین حدود ۵/۱ متر پائین رفته است ولی در سایر قسمت ها پی ها از ۶۰-۵۰ سانتیمتر تجاوز نمی کند . پی های مزبور از بلوکهای سنگی منظم به ابعاد ۲۵-۲۰ سانتیمتر و ملاط گچ و آهک ساخته شده است .

بررسی سلطانیه در متون تاریخی و سفرنامه ها
بررسی نظریه مورخین، محققین، باستان شناسان و معماران مستند به متون تاریخی و همزمان با برپایی شهر از نقطه نظر جمع آوری نظریات و آرا مختلف و مقایسه آنها با یکدیگر و تحلیل در کم و کیف مسایل تاریخی می تواند در دستیابی به اهداف تحقیق کمک شایانی نماید. در این بخش نگارنده ضمن ارائه آرا مذکور، تقدم و تاخر نوشتارها را نیز مدنظر قرار داده است. حال با ذکر این مقدمه کوتاه به بررسی بعضی از متون پرداخته می شود:

تجزیه الامصار و ترجیه الاعصار
شهر له به نسیمه و نعیمه صفهتـحاکــی جــنه الرضـوان
تمام عمارت قنغرالانگ را که پدر نیکوی پادشاه موسس فرمود بود چون به منزل موعود بی خیل و خول کوچ کرده ناتمام مانده و بعد از آن به تواتر اعصار تقاطر و ابل طل طلل آن نیز علل خلل خواست پوشیده، یرلیغ موکد نفاذ یافت و آن را حوالت رفت علی التفضیل و ایلچیان بر صهوات تعجیل تحصیل را روان گشتند و بنایان حاذق و مهندسان چابک که بنا مهارت سنمار را به دست تخجیل عرضه شفا جرف هار سازند به عمل اشتغال نمودند و از اصقاع ممالک اصناف صناع و انواع محترقه با اهل و سکن برای توطن و تمدن به اسم قارتوجی روان گشتند و قهرمانان کافی و قیمان داهی که بقیه دهاه و تتمه کفاه جهان تودند نصب رفت و بر ایشان معماران و سرکان امین دقیقه بین نکته گیر و حرفه شناس مسارفت عمل و استدراک هر خلل بگماشتند و هر بامداد که معمار کره زمین استعمار ممالک خاک را بر سر دیوار افلاک قدم نهادی اهل حرف هر یک در عمل مخصوص شروع نمودندی و بر مثال فلک از حرکت نیاسودنی و به هنگامیکه کفه آفتاب زربار از عمود معیار و معدل النهار متمایل گشته علی التدریج بر سطوح افق غرب نشستی ترازوی ادای اجرت بر آرزوی احراز مثوبت برداشتندی و همه شاکر از سعی مشکور و عمل مبرور در دولت پادشاه دادگر منصور به منازل خود رفتند و قعله عذرا را که با فسحت او به چشمان صاف چون نقطه فاسد که قاف بی مقدار نماید “این اقتباس از رحمت نامه مجید کرده ام.”

نفایس الفنون فی عرایس العیون:

(( ; از آن جمله شهر سلطانیه که در شهور سنه اربع و سبعمایه (۷۰۴) بنیاد نهاد و در مدت ده سال به مرتبه ای رسانید که بلاد ربع مسکون معمور تر شد و در وسط سلطانیه قلعه ای بس عالی بمقدار شهری بنا فرمود، وجهه مرقد خود گنبدی بس عالی هشت منار بر سر آن ساخته و در حوالی آن ابواب خیر از جامع و خانقاه و مدارس و داراسیاده که هرگز مثل آن در جهان کس ندیده و نه شنیده بفرمود و بسیاری از املاک نفسیه بر آن جا وقف کرد چنانچه حاصل آن در عهد دولت او به صد تومان می رسد و چون این جمله به تعلیم و ارشاد وزیر عالم عادل صاحب سعید شهید خواجه رشیدالدین طاب مثواه بود نیابت تولیت بدو داد و در آنجا ده مدرس و بیست معبد و صد نفر از طلبه علم و بیست صوفی و دوازده حافظ و هشت موذن و چهار معلم فرمود.

وجهه هر مدرس هزار و پانصد دینار موسوم کرد، وجهه هر معبد هفتصد و پنجاه دینار از جهت طالب علم و صوفی و حافظ و موذن و معلم صدو بیست دینار هر روز جهت آینده و روند که در دارالضیافه آنجا صرف کنند سیصد دینار تعیین فرمود و از برای امرا که ملازم آنجا باشند و مجاوران و فراشان و خادمان خانقاه و خرج ایتام و مصالح داراسیاده و داراشفا زیاده از صد هزار دینار چنانچه در وقفیه مفصل مشروح است مقرر فرمود و جمعی که در تواریخ و سیر سلاطین و ملوک مهارتی داشته باشند، دانند که مثل این خبر در جهان از هیچ صاحب دولتی به ظهور نه پیوست.

و هم در سلطانیه جامعی بس عالی و مدرسه با دارالشفا مطابق آن بنا فرمود که در ممالک هیچ یک را نظیر نیست.))

تاریخ گزیده :
چون اولجایتو سلطان به عمارت مایل بود ارکان دولت در آن سعی نمودند و به اندک زمان شهری چون سلطانیه به عراق عجم که نسخه فردوس اعلی است بهساختند و در کردستان در پای کوه بیستون سلطان آباد چم چال بنا فرمود و در موغان در کنار دریا شهر اوجایتو سلطان آباد برآوردند .(۱)

نزهه القلوب :
(( سلطانیه از اقلیم چهارم است و شهر اسلامی و طول از جزایر خالدات ( فد ) و عرض از خط استوار ( لط ) ارغوان خان بن ابقای خان هلاکو خان مغول بنیاد فرمود ، و پسرش اولجایتو سلطان تغمدالله بغفرانه به اتمام رسانید و به نام خود منسوب کرد ، طالع عمارتش برج اسد و دور باروش که ارغوان بنیاد کرده بود دروازه هزار گام و آنکه اولجایتو سلطان می ساخت و به سبب وفات او تمام ناکرده ماند .

سی هزار گام و دور او قلمه ای است از سنگ تراشیده که خوابگاه اولجایتو سلطان است و دیگر عمارت در آنجاست و دور آن قلعه ، دو هزار گام بود هوایش به سردی مایل است و آبش از چاه

قنوات است و نیک هاضم و چاه آن جا سه گزی است تا به ده گز و ولایت سردسیر و گرمسیر در حوالیش به یک روزه راه است و هر چه مردم را به کار آید و در آن ولایات موجود و بسیار است و علفزارهای به غایت خوب و فراوان دارد و شکارگاههای نیکو و اکنون چندان عمارت عالی که در آن شهرست بعد از تبریز در هیچ شهر دیگر نیست مردم آنجا از هر ولایت آمده اند و آنجا ساکن شده اند از همه ملل و مذاهب هستند و زبانشان هنوز یک رویه نشده اما به فارسی ممزوج مایلتر است.))(۲)

ذیل جامع التواریخ :
(( ذکر عمارت شهر سلطانیه و بنای آن : یک روز سطلان اولجایتو نشسته بود . امرا و ارکان دولت حاضر بودند مثل امیر قتلغ و دیگر امرای چوپان و امیر فولاد جنکسان و امیر حسین و امیر سونج و امیرالسین قتلغ و دیگر امرای بزرگ وزرای نامدار در صنعت پادشاهان و آثاری که از ایشان یادگار مانده است سخنگفت . فرمود که : حق سبحانه و تعالی آدمی را از جمله مخلوقات به فضیلت و لقد کرمنا بنی آدم مخصوص گردانید ه است و باز در میان ایشان بعضی از مزیت حکم ارزانی داشته و به درجه ظل الله رسانیده .

امر ایشان در میان برایا نافذ و جاری گردانیده می باید که از ایشان آثار خیرات و مبراتی که به دست دیگران برنیاید ، به تخصیص پادشاهی که به داد و انصاف زندگانی کرده اند بعد از آن فرمود که یک روز پیش پدر خود پادشاه ارغوان که از پادشاهان گیتی به داد و دانش ممتاز بود حاضر بودم او را داعیه عمارت سلطانیه بر خاطر خطور کرده بود که همچنان من پادشاه جهانم می خواهم که شهری بنا کنم که آن پادشاه بلاد بود .

جماعتی که حاضر بودند بسی موضع نام بردند و هر یک را آنچه از عیب هنر دانستند باز نمودند . آخرالامر موضع قنغوراولانگ اختیار کردند که یا ییلاقی بسیار منزه است و قوای بسیار در حوالی این و مرغزارهای خوب و هوای خوش و سردسیر و گرم نزدیک و علف خوار بسیار . فرمان فرمود تا طرح شهر برکشیدند و به بنای قلعه آن از سنگ تراشیده اشارت فرمود . فاما چون بنیاد عمارت کردند زمانه فرصت نداد که به اتمام رسد .

اکنون که آنچه پدر من بنا کرده بود اگر حق سبحانه توفیق بخشد به اتمام رسانم چه فرزند شایسته آن است که پیروی مادر و پدر کند و نام او زنده دارد . بیشتر از آن که سلطانی عالم به من رسد مرا در خاطر می آمد که اگر خدای تعالی توفیق دهد این عمارت که این پادشان بزرگ

بنیاد کرد و به اتمام نرسید به اتمام رسانم اکنون چون حق سبحانه و تعالی قوت و اختیار آن داد می خواهم که آنچه بر خاطر خطیر این پادشاه گذشته بود به اتمام رسانم و این شهر و قلعه نه از برای آن سازم که اگر نغوذبالله سختی پیش آید این موضع مرا امانی باشد یا از آن مرا مالی حاصل شود و باعث اصلی بر این عمارت آن است که پادشاه ارغوان بنیاد کرده بود و می خواست که تمام کند روزگار فرصت نداد و در دل من می آمد که اگر توانم کنم دیگر آن که من در این امر اعتماد بر قوت و قدرت خود ندارم من نیز یک بنده عاجزم . خدای عز وجل می خواهد که در این موضع آبادانی پیدا شود و در آن حکمی باشد که فکر هر کسی به سر حد آن نرسد .

این داعیه در خاطر من انگیخته است به سبب اعتقاد آن پادشاه در اندک زمانی شهر عالی معمور شد و قلعه آن را دیوار سنگ تراشیده کرده اند و بر سر دیوار آن چهار شوار پهلوی یکدیگر توانند راند و اصل قلعه مربع نهاده اند ، طول و عرض مساوی هر دیواری بگز شرع پانصد گز چنانچه دو هزار گز دور آن باشد و یک دروازه و شانزده برج دارد به غیر از دروازه و در اندرون قلعه هر کس از امرا

موضعی عمارت کرده بودند و سلطان اولجایتو از برای خود اندرون قلعه عمارتی ساخته است و آنرا ابواب البر نام نهاده و گنبدی مثمن بزرگ عالی که قطر آن شصت گز است در غایت تکلیف و ارتفاع آن ۱۲۰ گز چنانچه در اقصای بلاد عالم مثل آن نمی دهند ، پنجره های آهنکوب بسیار کرده و از آن جمله یک پنجره سی ارش طول در پانزده ارش عرض دارد و متصل آن گنبد چنا . عمارت عالی ساخته است ، مسجدی به تکلف و دارالسیاده و موقوفات بسیار بر آن وقف کرده و سرایی به

جهت خاصه خود در اندرون قلعه ساخت چنانچه صحن سرا را صددرصد نهاده اند و قلعه عالی بر مثال ایوان کسری و دروازه سراچه در حوالی آن متصل سرا از هر یک پنجره دری به صحن سرای بزرگ گشوده و صحن آن را از سنگ مرمر فرش انداخته و دیوانخانه بزرگ که دو هزار آدمی در آن گنجد و آن را کریاس نام کرده و غیر این که ذکر شد پادشاه و امرا ، عمارت بسیار در اندرون قلعه کرده بودند و خندق آنرا در غایت مغاکی رسانیده و دری بزرگ از آهن و کوفت بسیار ساخته اما مسجد جمعه که سلطان ساخت بتکلیفی هر چه تمامتر سنگهای مرمر و کاشیکاری بسیار و

دارالشفای دیگر با اطباء و ادویه و مجموع ما یحتاج و دیگر مدرسه عالی بر نمونه مستنصریه بغداد در آن شهر به ساخت و امراء و وزراء و اکابر و اشراف هر یک به نام خود در آن شهر عمارات عالی کرده اند و به تخصیص خواجه رشیدالدین محله ساخته است چنانچه در اینجا قریب هزار خانه بوده و عماراتی عالی ، دو مناره بزرگ بر دو طرف ایوان آن و در عمارت مدرسه دارالشفا و خانقاه هر یک با موقوفات بسیار و تاکنون بعضی از آن عمارت باقی است که در آن خواجه صاحب همت کرده شوده است و لله اعلم بالصواب )) (۱)

روضه الصفا :
(( ذکر عمارت سلطانیه که حسب الفرموده سلطان محمد خدابنده صورت پذیر شد . در بهارسنه اربع و سبعما یه شهریار جهان اولجایتو سلطان خواست که در قنغور اولانگ شهری طرح افکند چه پدرش ارغون در اواخر حیات خویش در آن امر شروع کرده بود و در بدایت آن کار رخت از این مرحله فانی به بلد باقی کشیده و چون نوبت خانی به سلطان محمد خدابنده رسید ، فرمود تا در آن مرغزار شهری بنا نهادند . و اشارت کرد تا قلعه آن را از سنگ تراشیده ساخته و آماده گردانند و وجوه عمارات و بهاء اجناس و ادوات و آلات آن بر متوجهات ممالک حواله رفت و بنایان حاذق و مهندسان چابدسک که در فن خویش سنمار را در عرصه تخیل می آورند در هر بامداد که معمار زمین جهت استعمار عرصه خاک بر سر دیوار افلاک برآمدی عمله عمارت هر یک به کار خویش

مشغول شد و بر مثال فلک از حرکت نیاسودمندی . به وقتی که کفه زرباش آفتاب از عمود عیار معدل النهار متمایل گشته علی السبیل التدریج بر سطح عزت نشستی ترازوی اداء اجرت بر آرزوی احراز مثوبت برداشتی و همه شاکر از سعی مشکور و عمل مبرور در دولت پادشاه دادگر به منازل خود رفتندی و از اطراف ممالک اصناف محترفه و صناع با اهل و عیال از برای توطن و تمدن بنابر فرمان واجب الاذعان بانصوب روان گشتند و در اندک زمانی شهری در غایت معموری ساخته پرداخته آمد و

عرض دیوار قلعه که از سنگ تراشیده مرتب شده بود چنان بود که بر سر آن چهار سوار پهلوی هم اسب می رانند و اصل قلعه را مربع وضع کردند چنانچه طول هر دیواری پانصد گز بود و یک دروازه و شانزده برج داشت و اندرون قلعه هر کس از امراء برای خود عمارتی کردند و اولجایتو سلطان جهت مضجع خویش گنبدی به اتمام رسانید و مسجد و داراضیافه و دارالشفا نیز احداث فرمود و املاک فراوان و مستغلات مرغوب بر آن وقف کرد . تقبل الله منه و هم چنین جهت خاصه سرای بزرگ

ساخته و ایوان او را مثال ایوان کسری مرتفع گردانید و دیوان خانه بزرگ که گنجایش دو هزار کس داشت از قول بفمل آورد و آن را کریاس نام نهاد و خندق قلعه را در عمق پشت گاو ماهی رسانیده و فرمان داد تا دارالشفایی با جمیع مایحتاج ترتیب دارند و اکابر و اشراف و اعیان ملک نیز در آن شهر عماراتی بنیاد نهادند به تخصیص خواجه رشیدالحق و الدین فضل الله طبیب که عماراتی رفیع مشتمل بر مدرسه و دارالشفا مرتب ساخت و طلباً لمرضاته تعالی به وقف بسیار مدرسان و طلاب

و اطباء را خشنود گردانید و به اشارت سلطان آن شهر به سلطانیه موسوم گشت )) (۱)

تاریخ حبیب السیر :
(( و فی سنه ست عشر و سبعایه در شب عید فطر سلطان محمد خدابنده رخت سفر آخرت بربست امرا و ارکا دولت بعد از تقدیم تجهیز و تکفین بر نهج شرع سید المرسلین آن پادشاه با داد و دین را در بلده سلطانیه به گنبدی که از مستحد ثاتش بود دفن کردند و به اطعام فقرا و مساکین پرداخته از جمله آثار آن خسرو جمشید اقتدار یکی بلده سلطانیه است و آن شهر را مربع وضع

نموده بودند و طول هر دیواری از ارکانش پانصد گز بود یک دروازه و شانزده برج داشت و دیوار قلعه از سنگ تراشیده و مرتب شده به مرتبه ای پهناور آمد که بر زبر آن چهار سوار پهلوی هم اسب می راندند و گنبدی که مقبره آن پادشاه عالیجاه است و در درون آن شهر ساخته شده قطر آن شصت گز است و ایضاً به اهتمام اولجایتو سلطان در سلطانیه مساجد و خوانق ودارالقراء و دارالحدیث و دارالسیاده و مدرسه به تکلیف ساخته و پرداخته آمد و در آن بقعه شریفه شانزده مدرس و بیست معبد و دویست طالب علم موطف بودند. )) (۲)

هفت اقلیم :
سلطانیه از مستحدثاث اولجایتو خان است و آن را مربع وضع کرده و طول هر دیوار ارکانش را پانصد گز قرار داده و دیوار قلعه را از سنگ تراشیده نوعی عریض ساخته که چهار سوار بفراغ یال تردد می توانند کرد و مضجح آن پادشاه خیر خواه گنبدی است هرمان صورت که قطرش صدگز و ارتفاعش صدوبیست گز است این چنین گنبدی با نهایت تکلیف در عرض چهل روز به اتمام رسید . )) (۳)

تاریخ آل مظفر :

(( در سنه احدی و ثنامین عزیمت سلطانیه کرد و حال آن بود که سارو عادل در سلطانیه لشگری جمع کرده و بنیاد تسلط و تجهیز بدان دیار غالب شده ، شاه شجاع خواست که او را ماشی دهد با لشگر فارس و عراق و لرسان عزم سلطانیه کرد تا به در سلطانیه در هیچ موضع قرار نگرفت سارو عادل نیز با لشگری بی کران مقابل شد و حربی اتفاق افتاد که وصف آن نمی توان کرد لشکرگاه شاه شجاع تمام متفرق شدند و پادشاه از اسب خطا شد با وجود آن که چند کس پیرامون او فرو گرفته بودند او پیاده به ضربه شمشیر دشمن را می راند، ملک باورجی که یکی از بهاداران لشکر بود او را بشناخت .

اسب خود را بکشید تا شاه شجاع شوار شد چون لشگر خود را بر جای ندید و دشمنان مظفر شده و بغرت مشغول ، خو باز گردد اخی کوچک که رستم روزگار بود نگذاشت که شاه شجاع منزم گردد در این حالت ده پانزده هزار از دلیران لشگر برسیدند و پیش شاه شجاع جمع شدند . )) (۱)

سفرنامه کلاویخو :
(( شهر سلطانیه در دشتی وافع است و هیچ حصاری ندارد و در میان آن دژ بزرگی است که از سنگ ساخته اند و برجهای محکم دارد ، برجها و دیوارهای آن با کاشیهای آبی آرایش شده و

زیباست و هر یک از این برجها یک عراده کوچک توپ قرار دارد . سلطانیه شهری است پر جمعیت و با آن که از لحاظ بازرگانی و داد و ستد از تبریز مهم تر است ، بازار آن شهر ، کم جمعیت تر است و در ماههای ( تابستان ) ژوئن و ژوئینه و اوت مخصوصاً کاروانهای بزرگی از شتران با بارهای کالا به این شهر می رسند ، واژه کاروان را برای مفهوم گروهی بسیار از چهار پایان که بار می برند استعمال می کنند این شهر در این ماهها پر جنجال و شلوغ است و منابع هنگفتی به خزانه می ریزد .

در روزگار پیشین سلطانیه و تبریز به همه قسمت های مغرب ایران زیر فرمان حکومت میرانشاه پسر ارشد تیمور بود اما اخیراً به علتی که می خواهیم گفت از آن مقام معزول شد میرانشاه چون به نیابت سلطنت ایران رسید گروه بسیاری از سپاهیان و نجبا را پدرش به همراه او فرستاد چون این پاهزاده به تبریز رسید همچنان دیوانگان این اندیشه در سرش راه یافت که همه خانه های شهر

بسیاری از این گونه ساختمانها به فرمان او ویران شد سپس از تبریز به سلطانیه آمد و همان عمل را در اینجا نیز معمول داشت آنگاه حصار بزرگ سلطانیه که در آنجا پدرش خزانه های بسیار گرد آورده بود رفت و فرمان داد که خزاین را میان نجبا و ملازمانش بخش کنند ( مسجد ) و کاخ بسیار بزرگی در بیرون قرار داد .. )) (۲)

سفر نامه دیولافوآ :
(( پس از تماشای اردو به راه افتادیم و مدت چند ساعت در دشت لم یزرعی راه پیمودیم این دشت متدرجاً پیدا می کرد تا برسد به فلاتی که موسوم گنگرلند عقابان پس از طی مسافت زیادی من در طرف مشرق لکه روشنی را دیدم و هر قدر نزدیکتر می شدیم رفته رفته این لکه به شکل گنبد

مجلل و با شکوهی جلوه گری می کرد . . این بنای عظیم مرتفع با پوشش کاشیهای آبی رنگ به دهکده فقیری که در پای آن واقع شده با نظر حقارت می نگرد . دهکده هم آخرین خرابه های شهر سلطانیه را نمایش می دهد که در اواخر قرن شیزدهم توسط ارغوان خان مغول سومین پادشاه سلسله چمگیز بنا و در زمان اولجایتو خدابنده بر وسعت آن افزوده اند ، خدابنده این شهر را پایتخت خود قرار داد و برای خود مقبره ای ساخت که عظمت شهر قدیم را هنوز نشان می دهد ، پس از مرگ خدابنده شهر سلطانیه مشهور از اهمیت و آبادانی افتاد .

عاقبت تیمورینگ در سال ۱۳۸۱ به غارت و ویرانی آن پرداخت و از آن تاریخ به بعد متروک ماند و تنها بنایی که تا کنون از آن باقی مانده همین این بنا تاکنون محفوظ مانده و اگر یکی از سلاطین صفوی به عنوان تعمیری دستی در آن نبرده عظمت و شکوه خود را بیشتر نشان می داد . این شاه که نمی دانم کدامیک از پادشاهان صفویه است ، بنای بی اهمیتی به این مقبره ضمیمه کرده و غالب جاها روی زینت های آن گچ کشیده است در نتیجه این تعمیر ، خاک و سنگ و مصالح دیگری آن را گرفته و منظره خارجی آن را تغییر داده و از شکوه طبیعی آن کاسته است .

عظمت بنا از داخل گنبد بهتر نمایان است . تماشای این بنای عالی تاثیر مخصوصی دارد و انسان خود را در حضور یک شاهکار صنعتی بسیار بزرگی می بیند که اجرای آن کاملاً با مجموع بنا هم آهنگ است این تاثیر را نمی توان آن طور که باید و شاید به قلم آورد . تشریح آن کار بسیار مشکلی است چون با دقت به مطالعه این مقبربه پردازند بی اختیار در مقابل مهارت و هنرمندی معمار سازنده آن سر تعظیم فرود می آورند و خوب آشکار است که این استاد ماهر در فن خود بسیار می دانسته است چندین بار وسعت و ارتفاع بنا را اندازه گرفتیم منتهی الیه گنبد از سنگ فرش کف آن ۵۱ متر ارتفاع دارد و عرض آن از هر طرف به ۵/۲۵ متر می رسد من مخصوصاً به ذکر این ارقام می پردازیم تا بتوان به اهمیت و ارزش بنا پی برد و به هنرمندی مهندس آن آفرین گفت.

یک ساعت می گذشت که محو تماشا بودم و با نظر تمجید و تحسین به هر طرف می نگریستیم . این بنا با آجرهای مربع ساخته شده آجرها به این علت است که خاک را با شیر غزالان خمیر کرده اند ، هزاره های محرابها و سطح ستونها از کاشیها و موزائیک ستاره مانند محلوک پوشیده شده و از مینائی به رنگ آبی آسمانی ترصیع یافته و در روی زمینه ای از آجرهای سفید برجستگی و درخشندگی خاص دارند . پوشش خارجی گنبد از کاشیهای فیروزه ای مایل به رنگ آبی است

. مناره ها و ستونها و گیلویی ها همانطور با مخلوطی از کاشیهای مینائی سفید و آبی تند تزئین شده اند . قسمتی از بنا بیشتر در آن استادی و هنرمندی و دقت به کار رفته و جلب نظر می کند . سقف گالریهای فوقانی بنا قرمز عنابی رنگ آمیزی شده است . این نقشه های ساده ممتاز گل و بته شالهای ترمه ای هند را به خاطر می آورد اتصال دقیق کاشیهای براق ودلربای گیلویی های مرصع و ریزه کاری سقف را که مانند پارچه زردو زی شده است ، نمی توان آنطور که باید با قلم تشریح کرد و تجسم داد . و در فاصله کمی از دهکده مقبره دیگری است که به اه

میت مقبره اولجایتو نیست ولی با نهایت سلیقه و مهارت ساخته شده است .
این به شکل کثیرالسطوح هشت ضلعی است و گنبدی هم به شکل ستاره های دروازه پر است که مانند طور مشبکی به کار رفته و از منافذ آنها داخل بنا دیده می شود … )) (۱)

سفرنامه اولئاریوس :
(( شهر سلطانیه بر دشتی هموار در حالی که هر دو طرف آن را رشته کوههایی از جمله در سوی راست کوه کیدر (۲) پیامبر فراگرفته است ، این شهر از دور دست به داشتن چند منزل برج و ستون بلند زیبا به چشم می آید لکن از درون خرابه ایست که حتی دیواره های آن نیز تقریباً به طور کامل فرسوده است سلطانیه گویا در قدیم یکی از شهرهای مهم و با شکوه مملکت با درازای حدود بیش از نیم مایل بوده باشد زیرا درست نیم مایل مانده به شهر طرف راست جاده ای که به همدان منتهی می شود هنوز یک برج و دروازه سنگی که باید متعلق به این شهر باشد وجود دارد.

سلطانیه به دست سلطان محمد خدابنده ساخته و پایتخت شده است . وجه تسمیه شهر نیز از آنهاست که پادشاهان قدیم خویش را شاه نمی خواندند بلکه مانند ترکها به خود سلطان اطلاق می کردند .
بخشی از شهر به وسیله تیمورلنگ و بخش دیگر به دست یکی از حکام همانجا به سبب شورش اهالی شدیداً منهدم و خراب شده است . ))
از بناهای دیدنی این جا که باید نام برده شود ، اقامتگاه شاه است که مانند دژ مستحکمی با سنگهای مکعب دیوار کشی و برجهای چهارگوش شکلی که هنوز چند تا از آنها وجود دارد در محل تقاطع اضلاع بنا ، دیده می شود زیباترین عمارت یا بنای مشایخ است که در آن سلطان محمد خدابنده آرمیده است این مسجد زیبا به طرزیجالب ساخته شده و دارای سه در است که ارتفاع آنها باید با در بنای مارکوس مقدس در و نیزبرابر باشد اما برخلاف آنچه که دیگران نوشته اند ،

درهای مزبور از برنز مذاب ریخته نشده بلکه با آهن و فولاد صیقل زده ساخته و نقره کوبی شده است.
بزرگترین این درها متوجه میدان شهر است که باز نمی شود . می گویند بسیاری از افراد کوشش در باز کردن آن داشته اند ولی موفق نشده اند اما اگر جمله (( به عشق علی ( ع ) بگشا )) را به زبان آورند آن وقت حتی کودکی ضعیف می تواند به آسانی این در را باز کند .

گنبد مسجد را نوشته های بزرگ و اشکالی با کاشیهای زیبا به رنگ سفید و آبی پوشانیده بود . ارتفاع از کف مسجد تا سقف گنبد زیاد و سطوح سقف در نقطه وسط به هم رسیده و گنبد را درست کرده بودند . یک نرده آهنین قسمت بالای مسجد را از سایر بخشها جدا کرده و محراب را تشکیل داده بود . در این محراب تعداد زیادی کتب قدیمی به زبان عربی قرار داشت که در ازای برخی از آنها پنج ربع ساعد و پهنایشان تقریباً برابر با یک ساعد بود حروف ، یک انگشت درازا داشتند و سطور آن به وسیله آب طلا و مرکب سیاه به صورتی بسیار استادانه نوشته شده بود . من به

چند برگ این کتابها دست یافتم و آنها را به کتابخانه دربار شاهزاده نشین هلشتا برای مراقبت و نگهداری سپرده ام . این صفحات سوره ای از قرآن مجید است که با داستانی از چند شیطان آغاز می شود . در قسمت عقب مسجد به طرف محراب مقبره سلطان محمد خدا بنده دیده می شود که دور تا دور آن نرده احاطه کرده است این نرده ها اثری هنری و استادانه است زیرا مفصل با درزی بین میله های نرده که از فولاد خالص هندی و قطر آن حدود یک بازوی آدمی به همدیگر متصل شده است ، دیده نمی شود

.
این میله ها را صیقل زده و بر روی آن نقره کوبی کرده اند . گلدسته مسجد هشت گوش است و از دور آن راهرویی می گذرد روی این گلدسته هست منار کوچک مانند ستون دیده می شود که انسان می تواند از پلکان مارپیچی به آن جا صعود کند جلوی مسجد حوض چهارگوش بزرگی وجود داشت که دور آن را با دیوارکی از کف زمین بالا آورده بودند .

آب این حوض از کوه کیدر که به آنها هدایت کرده بودند تامین می شد . پشت مسجد باغی بود که در آن درختان بزرگ و کوچک را طرزی بسیار منظم کنار هم کاشته بودند و خانه زیبایی درون آن دیده می شد . اهالی سلطانیه که به زحمت تعداد آنها به شش هزار نفر می رسد به گفته چند نفر از آنها نمی توانند در زمستان به سبب سرمای شدید به جای دیگر بروند و اگر هم چنین کنند مناطق کوهستانی به قدری سرد و هیزم کمیاب است که مجبورند به زیرزمینها که کمی گرمتر است پناه برند و از آنجا خارج نشوند …)) (۱)

سفرنامه تاورنیه :
(( سلطانیه قریه ایست که نیم لیو دور از جاده بزرگ واقع شده و نزدیک کوهی است سابقاً مساجد قشنگ داشته و آنچه از آن باقی مانده دلالت بر آنچه خراب شده می کند فقط مخروبه از آنها باقی است که به مرور ایام به کلی معدوم می شوند . اغلب آن مساجد اول کلیسای عیسوی بوده به مسجد تبدیل یافته است و اگر به گفته ارامنه اطمینان کنیم می گویند یکی وقتی هشتصد کلیسا و نمازخانه در سلطانیه داشته اند در سه لیو از سلطانیه یک کاروانسرا و قدری دورتر قصبه بزگی مرسوم به ایژا دیده می شود که در آن هم کاروانسرای راحتی وجود دارد . )) (۱)

سفرنامه فریز
(( سلطانیه شهر فلک زده و محقری است که اهمیت آن بیشتر مدیون بنای با شکوه سلطان محمد خدابنده است که از اعقاب چنگیز و نخستین پادشاه ایرانی بود که به مذهب شیعه گروید . گبند سلطانیه بنای چهاگوشی است با آجر کاری های مهم و گنبدی رفیع … )) (۲)

سفرنامه سولتیکف :
(( از محل های دیدنی خرابه بسیار قابل ملاحظه ای را که در اطراف سلطانیه قرار داد نباید فراموش کنم . این محل مسجدی بسیار بزرگ و عالی است و از کاشی آبی و سفید ساخته شده . بنا را به شاه خدابنده که تقریباً ششصد سال قبل می زیسته نسبت می دهند … )) (۱)

یک سال در میان ایرانیان :
(( جاده ای که از زنجان به سلطانیه می رود از فلاتی می گذرد که در طرف شمال و جنوب آن تپه های کوتاه دیده می شد و چیز قابل ملاحظه ای در آن فلات وجود ندارد .
سه ساعت قبل از اینکه به سلطانیه برسیم گنبد بزرگ و سبز رنگ سلطانیه که به آن مناسب شهر مزبور معروف است از دور پدیدار بود وقتی که از دور منظره سلطانیه را از نظر می گذارنیم این طور تصور می شود که بنای مسجدی عظیم است ولی وقتی که نزدیک می شویم می فهمیم که

مسجد خیلی بزرگ نیست بلکه عمارت دیگری در آن جا وجود دارد که در قسمت شمال غربی مسجد واقع شده است و از دور این طور به نظر می رسد که هر دو یکی هستند . به محض این که وارد سلطانیه شدیم ، برای تماشای مسجد معروف آن رفتیم و سید سالخورده ای که زبان فارسی را می دانست راهنمای ما شد .
بنای مسجد هشت ضلعی است و بالای آن گنبد بزرگ سبز رنگی وجود دارد که از اطراف به طوری که اشاره شد ، نمایان می باشد . در یک طرف این بنای هشت ضلعی یک گوشوار چهارضلعی که محراب در آن واقع و مدخل مسجد در طرف مشرق قرار گرفته و در داخل مسجد کاشی کاریهای گرانبها و کتیبه های عربی مشهود می باشد . چیزی که در آنجا جلب توجه می کرد این که در بعضی از نقاط ، کاشیها خراب شده بود .

با این وصف ، زیر آن کاشیها کتیبه های بهتری به نظر می رسد این مسجد چون دور افتاده می باشد و مردم کمتر به آنجا می روند ، بر خلاف مساجد دیگر که اروپائیان حق ورود به آن را ندارند از طرف بسیاری از مسافرین اروپایی که به ایران آمده اند ، دیده شده است .
و اما خود سلطانیه در گذشته شهر آبادی بوده و امروز بشی از یک قریه نیست و خانه های محقر قریه با مسجد با شکوه آن مناسب ندارد . از سید سالخورده پرسیدم که این مسجد را چه زمان ساخته اند ؟ در جواب گفت از تاریخ ساختمان اطلاع نداریم ولی می دانیم که شاه خدابنده آن را تعمیر کامل کرده است و بعد این شعر را ما قبل از ورود به سلطانیه در راه شنیده بودیم خواند .
ای شاه خدابنده ظلم کننده ایکی تا اوک بیر کنده

یک معنی این شعر که مخلوط از کلمات ترکی و فارسی می باشد چنین است : ای شاه خدابندی کسی که ظلم بکند برای هر دهکده بیش از دو مرغ باقی نمی گذارد و نیز ممکن است آن را چنین معنی کره ای شاه خدابنده کسی که ظلم بکند و از هر قریه دو مرغ می گیرد و خود کسانی که این شعر را می خوانند نمی توانند بگویند که معنی حقیقی آن چیست . )) (۲)

ایران امروز :
(( شکوه و افول سلطانیه اولجایتو خان این که از سال ۱۳۰۴ تا ۱۳۱۶ میلادی ۷۰۳ تا ۷۱۶ هجری قمری با نام سلطان خدابنده در این سرزمین سلطنت نمود . هشتمین سلطان از دودمان مغول و از نوادگان خان بود او پایتختهای قدیمی را در تبریز و مراغه ترک گفت تا برای همیشه در سلطانیه مستقر گردد . قبلاً پیشینیان وی برای گذراندن تابستانها در این محل چادر می زدند و ییلاق می کردند به طوری که تاریخ دانهای ایرانی می گویند ، اولین روز سال ۷۰۵ هجری قمری یعنی در ماه ژوئیه سال ۱۳۰۵ میلادی پی ریزی بناهایی درمحل سلطانیه آغاز شد و در مد

ت چهل روز نیز گنبد مسجد بزرگ به اتمام رسید .
قرن چهاردهم هنوز به سر نرسیده بود که تیمورلنگ شهر جدید را با خاک یکسان کرد و تمامی بازماندگان آن دودمان را از دم تیغ گذراند . شهرک کنونی سلطانیه بر روی خرابه های آن شهر که روزی شکوه زودگذری داشت بنا شده و اکنون دهستان محقری است با پانصد خانه و از املاک

سلطنتی محسوب می شود . خانه ها در جایگاه بلندی در اطراف مقبره بنیان گذار اصلی شهر بنا شده اند مسجد ساختمان بسیار معظمی است که تماماً با آجر ساخته شده و قسمت بیشتر از رونمای کاشی کاری آن بسیار خوب مانده است .
شکل کلی بنا به شرح زیر است :
در سطح کاملاً پایین یک محوطه چهارگوش با گوشه های بریده روی آن بنایی به صورت هشت ضلعی و بعد یک گنبد که اطراف آن را هشت مناره کوچک احاطه کرده است از تزئینات داخل مسجد چیزی به جای نمانده است . از قبرهای خدابنده و فرزندش ابوسعید هم دیگر اثری نیست . ملاهای دهستان خاطره بنیان گذار مسجد را که روزگاری از چهار سوی کشور برای برگذاری نماز در این گنبد به سلطانیه روی می آورند ، هنوز هم سخت گرامی می دارند و البته در ان ایام مردم این

نواحی (سنی) ولی (ملائی) به نام کاشفی از اصفهان به این شهر آمد . تصادفاً در ان زمان شاه مغول برای سومین بار همسرش را طلاق داده بود به خاطر علاقه زیادی که به او داشت سخت دلش می خواست برای سومین بار با او عقد ازدواج ببندد اما مطابق مذهب اهل تسنن برای این کار هیچ راهی در پیش نبود . ملاحسن فرصت را مناسب شمرد تا شمه ای از مزایا و آزاد اندیشی های مذهب تشیع در اینگونه موارد را به گوش سلطان بخواند و او را به حقانیت شیعه معتقد گرداند .

قبر این روحانی مقدس که توفیق آن را داشت که یکی از اولین پادشاهان شیعی را در ایران بر تخت بنشاسند ، در امازاده ای در مجاور آنجا قرار دارد و مزار او مورد احترام عموم مردم است .
از این دست خاطره ها و یادبودها ، همچنان دشت سلطانیه را بر سر زبانها انداخته بود که فتحعلی شاه نیز هوس کرد در آن محل قصری برای خود بسازد . در فاصله یک کیلومتری گنبد ، نزدیک دهکده ای ( قلعه ) میدانگاهی است که درختان بید و تبریزی کاشته اند .
دو قطعه زمین مسطح و هموار به شکل مهتابی پشت سر هم قرار گرفته و به بالای کوه راه دارند .
در آن بالا جایگاهی ساخته اند که از هر چهار سو بر مناظر اطراف مشرف و مسلط است و اشعاری نیز به افتخار شاه بر جبین جایگاه نوشته اند .
خانه های سلطنتی در پشت آن جایگاه قرار داشت . فتحعلی شاه در هر سال تابستانها را در این دشت می گذرانید و افراد قشون نیز در پایین اردو می زدند . (( آمره ژوبر )) در سال ۱۸۰۶ برای دیدن شاه تا سلطانیه آمده بود اما اکنون همه آن آثار و آبادیها به ویرانه ای تبدیل شده است … )) (۱)

بستان السیاحه :
(( سلطانیه از بلاد عراق و در دو منزلی قزوین اتفاق افتاده است . آنجا را سلطان غازان بنا نموده و سلطان محمد خدابنده تمام نمود . شهری خوش و مدینه دلکش بود . روزگارش چنان خراب نموده که جز قریه ای از آن نمانده . چمن به غایت دلکش است . مکرر دیده شده تفصیل احوال آن حواله به کتاب و صاف بود که در آن زمان بود و نوشته …)) (۲)

جغرافیای سیساسی کیهان :
(( سلطانیه در پانزده کیلومتری غربی خط مقسم المیاه ابهر رود و زنجان رود واقع شده . اسم قدیمی آن شهر و یاز بوده و جزء قزوین محسوب می شده و مغول آن را قورالان نامیده .
هنوز هم قریه ای به اسم اولان در نزدیک سلطانیه دیده می شود . ارتفاع آن سبب اعتدال هوای تابستانی و فراوانی مراتع شده و اولجایتو در سنه ۷۰۵ هجری قمری جشن تولد پسرش ابوسعید شهر را توسعه داد و محیط حصار را به سی هزار رسانیده و آن را پایتخت خود قرار داد ، وزراء و اعیان هر یک قسمتی را در شهر بنا کردند و بنای آن را در سال ۷۱۳ هجری تمام شد ولی برخلاف عقیده حمدالله مستوفی که محل سلطانیه را تمجید نموده موقعیت آن چندان خوب نیست و به همین واسطه خرابی و انحطاط آن سریع بود .
بنای مهم آن مقبره اولجایتو مشهر به سلطان خدابنده است که در زمان صفویه قسمتی از داخل آن را تعمیر نموده و با گچ تزئینات آن را پوشانیده اند و در اطراف آن کم کم عمارت رو به خرابی رفته . منظره گنبد بسیار با شکوه و طرز معماری آن از روی اصول قدیمی ایرانی ساخته شده بسیار با

سلیقه و مربوط به یکدیگر است . ارتفاع گنبد پنجاه و یک و قطر آن بیست و پنج متر و پنجاه سانتیمتر . از این رو به اهمیت بنا می توان پی برد .
در زیر گنبد بنای هشت ضلعی منتظم است که پوشیده از کاشیهایی آبی زیبا می باشد . شهر سلطانیه در زمان تیمور رو به انحطاط گذاشت و به کلی از اهمیت افتاد . در قرن نهم هجری جمعیتش به شش هزار نفر تقلیل یافت و در قرن سیزده هجری زلزله موجب خرابی عمده ابنیه گردیده …)) (۳)

تاریخ مغول :
«بنای سلطانیه : در ۷۰۴ ۷غازان خان در اواخر عمر خود خیال داشت که در محل چمن سلطانیه یعنی در سرزمینی که دو رود کوچک ابهر و زنجان در آن سرچشمه می گیرند و اولی به طرف قزوین و دومی به سمت قزل اوزن متوجه می شود ، شهری بنا کند و به این مار نیز دست زد ولی حالیه سلطانیه را مغول قنغورالانک می گفتند و چمن آن مرتع احشام ایشان بود

و غالباً الیخانان و سرداران مغول در آن سرزمین رحل اقامت می انداختند .
غازان خان در این محل که به هیچ وجه ابادی نداشت اساس شهری را پی افکنده بود و اولجاتیو همان را با نام سلطانیه در پنج فرسنگی زنجان و نه فرسنگی ابهر در تاریخ ۷۰۴ شروع و اتمام آن را در مدت ده سال به انجام رساند به طوری که در سال ۷۱۳ در محل قنغورآلانک که چمنی بیش نبود ، یکی از اعاظم بلاد اسلامی مشرق ایجاد گردید و ابنیه بسیا از عمارات و مدارس و مساجد و حمام ها و بازارها در آن افشاندند و جمعیت فراوان از هر طبقه در شهر مزبور مجتمع آمدند;»

جغرافیای تاریخی ایران :
«در دوره مغول مملکت ایران را پایتخت جدیدی به اسم سلطانیه به وجود آمد که بین ابهر و زنجان در نه فرسنگی اولی و پنج فرسخی دومی واقع شده بود . بنای شهر در قرن سیزدهم در عهد اغون خان شروع و در اوایل قرن ۱۴ در زمان اولجاتیو می خواست با روی بزرگی به دور شهر بکشد که سی هزار گام باشد ولی به گفته حمد الله قزوینی (۵۵) عمرش به اتمام این بنا وفا نکرد .

گلاویخو (۱۷۶) در اویل قرن پانزدهم گوید که شهر در جلگه واقع شده و بارویی ندارد ولی دارای قلعه ای است که به دور آن دیوارهای قطور کشیده و برج های زیبایی ساخته اند . قلعه را از سنگ ترشیده ساخته بودند مطابق قول گلاویخو (۱۷۷-۱۷۹) سلطانیه از حیث وسعت کمتر از تبریز بود ولی اهمیت تجاری بیشتری داشت از گیلان که در قرون وسطی ابریشم کشی در آنجا رونق داشت و فقط در قرون اخیر رو به انحطاط گذاشت و همچنین از شماخی ابریشم به سلطانیه می آوردند و

می کردند . از سلطانیه تا هرمز شصت روز راه و تا بحر خزر از راه گیلان شش روز حساب می کردند حمدالله قزوینی (۱۶۳-۱۸۹)‌ شاهراه هایی از شهر سلطانیه که مرکز حیات سیاسی و تجاری ایران بوده آغاز می کند به شرح ذیل :

شاهراه جنوبی : راهی که همدان و آنجا به بغداد و مکه می رفته . شاهراه شرقی : راهی که قزوین و ورامین نزدیکی تهران به خراسان می رفته . شاهراه شمالی : راهی که از طریق زنجان به اردبیل و ولایت قفقاز می رفته و شاهراه غربی : راهی که از زنجان به تبریز و آسیای صغیر می رفته و شاهراه بین الشرق و الجنوب راهی که از طریق ساوه به قم و از آنجا به اصفهان و شیراز و بنادر خلیج فارس می رفته است بعد از تیمور شهر رو به انحطاط گذاشت و در اواخر قرن شانزدهم

اهمیت سابق خود را از دست داده بود ، قرن هفدهم جمعاً قریب به شش هزار نفر جمعیت داشت . در قرن نوزدهم در زمان کرپورتر که در آن ایام فتحعلی شاه قصر باستانی و ارکی در اینجا ساخته و فکر تجدید عمارت شهر را به اسم سلطان‌آباد در خاطر خود پرورش می داد . جمعیت سلطانیه

قریب به سیصد خانوار بود ولی بعد از جنگ روس و ایران (۱۸۲۶-۱۸۲۸) نقشه فتحعلی شاه متروک ماند و در این زمان فقط خرابه های قرن چهاردهم یعنی دو مسجد وسیع جالب توجه است . در مسجد بزرگ که از زلزله اوایل قرن نوزدهم صدمه های فراوان دیده قبر سلطان اولجاتیو که بیشتر به اسم مسلمانی یعنی خدابنده معروف می باشد ، واقع شده است . این بنا از قراری که حمدالله قزوینی می گوید درون ارک واقع بود .از عمارات ارک به طوری که از تصویر مندرجه در کتاب

کرپورتر(ج۱-ص۲۷۸) دیده می شود فقط قسمت کمی از بارو با برجی در طرف شمال غربی آن محفوظ مانده است .
وسعت ارک از روی خندق مربعی معین می شود که طول هر سمت آن سیصد یارد و یا نهصد فوت است .
بنابراین محیط ارک قدری بیش از یک ورست است و این تقریباً دوهزار گامی است که حمدالله قزوینی (۵۵) نوشته است . بهتر از همه ، مسجد بیرونی محفوظ مانده دارای گنبدی با ارتفاع ۱۲۰ فوت و چهار مناره و دو اطاق است . گذشته از اینها در اطلاعات تاریخی از مدرسه سخن می رانند که سلطان خدابنده در ردیف مسجد ساخته بود و شانزده نفر مدرس و دویست نفر طلبه داشت و همچنین از عمارت کثیری که وزیر علیشاه بناکرده بود.»

مطالعات درباره ورودی اصلی گنبد
باتوجه به اختلاف ارتفاع سطوح صحن شرقی ،غربی وشمالی نسبت به کف ایوان شرقی ،غربی وشمالی واختلاف ارتفاع کف ایوانهای مزبورباکف اصلی گنبدبه میزان ۸۸ سانتیمتروتعبیه نشدن هیچ گونه پلّه درحدّفاصل اختلاف ارتفاعات مزبورکه آمدوشدعادی درآن امکان پذیرنیست ،بنابراین برخلاف نظربعضی ازپژوهشگران ورودی بودن آنهاراباشک وتردیدمواجه می سازد. نحوه ارتباط فضاهای خارج ازگنبدکه درضلع شمال شرقی ،حفّاری گردیده وقابل تشخیص است ،ارتباط فضاهای مزبورباورودی ایوان شمال شرقی وشمال غربی راتأییدمی نماید. به علاوه ،دراین دوایوان هیچگونه اختلاف

ارتفاعی درکف گنبدخانه نبوده وتعبیه شدن درب های ورودی منتهی به دهلیزهای طبقه اول که محّل نسوان درمراسم بوده دراین دوایوان، ورودی اصلی بودن آنهارااثبات می نماید. باذکراین مطلب که ایوان شمال شرقی باداشتن تزئینات استثنائی وخاص درباریان واندرونی ،ورودی ضلع شمال غربی متعلق به مدّعیون بوده است .

پیشینه تاریخی منطقه سلطانیّه :
مهمترین مشخّصه سلطانیه پس ازمسایل مربوط به ارزشهای تاریخی، وجودچمن معروف سلطانیّه است . درارتباط بااین چمن نقل قولهای فروانی درکتب ونشریات مندرج گردیده است ،حمدا… مستوفی مورخ قرن هشتم هجری معتقداست:
((قبل از حمله مغول درسلطانیّه فعلی هیچگونه اثرساختمانی نبوده ،این ناحیه به شکل مرغزاروچمنزاربوده وسلاطین مغول پس ازاستقراردرایران وپایتخت قراردادن تبریز،کم کم برای شکاروگذرانیدن ایّام تابستان به آن سوروانه می شدندوبابرافراشتن چادرهاایّام استراحت تابستانی رادرآنجاسپری می کردند،به همین جهت این محّل قنغوراولانک یابه قولی ایقرئولن یعنی چمنزاریاشکارگاه شاهین نامیده می شد.))

این محّل (سلطانیّه ) طبق کتیبه هایی که ازکه ازپادشاهان آشوربه به دست آمده،درقرن هفتم قبل ازمیلادمحّل سکونت طایفه جنگ آور(ساگاریتها)بوده ودرعهدفرمانروایان مادبه اسم اریبادخوانده می شده است وپارتهاآنرابه نام نخستین پادشاه خودارساس نامیدند. ازتاریخ سلطانیّه تاحمله مغول اطلاع دقیقی دردست نیست لکن لازم به تذکراست تاپیش ازتسلط مغول ،سلطانیّه به نام نیزآگامپی وشرویازمعروف بوده است.

ذکراین نکته ضرورت داردکه نویسندهمزبورازمنابع وماّخذکتیبه های پادشاهان آشور،ومترجمین کتیبه هاذکری به میان نیاورده . مع الاسف مطالب مذکوردرکتب عیناًتکرارشده است .
مادام دیولافواجهانگردفرانسوی درسفرنامه خودازچمن سلطانیّه این چنین یاد
می کند؟ : ((پس ازتماشای اردوبه راه افتادیم ومدت چندساعت دردشت لم یزرع راه پیمودیم ،این دشت متدرجاًارتفاع پیدامی کندتابرسدبه فلانی که موسوم به کنگرلند،یعنی چراگاه عقابان … ))
مؤلف کتاب سلطانیّه :درارتباط باچمن سلطانیّه این چنین یادمی نماید:

((دردشت وسیع ومرتفع کُنگرلندمرتعی سبزوخرم ومرغزاری دلگشاونزه وپرنعمت وجودداشت که چراگاهی مستعدبرای تربیت احشام ومحّل مناسبی جهت سکونت اردوی سرداران وجهان گشایان بود.))
ومقولات غیرقابل استنادی ازاین قبیل درکتب ورسالات قیدوتکرارگردیده است.
حال تلاش براین است بامطالعات باستان شناسی ومعماری بتوان به برخی ازسؤالات وپیشنهادات پاسخ داد.

درمبحث اوضاع جغرافیایی مختصراًبه فلات سلطانیّه ووسعت آن اشاره گردید. درداخل این محّوطه (چمن سلطانیّه )شش محّوطه باستانی به شرح زیرقابل تشخیص وبررسی است . این محوطه هاازغرب به شرق عبارتنداز:
۱ – تپّه تاریخی یوسف آباد.
۲ –تپّه تاریخی معروف به قلعه تپّه .
۳ – محّوطه تاریخی شهرسلطانیّه .
۴ – تپّه تاریخی ناوور.
۵ – تپّه تاریخی واقع درقسمت شمالی چمن سلطانیّه که تاکنون نامگذاری نشده است.
۶ – تپّه تاریخی سنبل آباد.

مطالعه درمحوطه های باستانی تپّهیونجه زاردرروستای ده جلال ومحّوطه تاریخی دیزج آبادبه شعاع ۷ و۱۰ کیلومتری چمن سلطانیّه وپیگیری ارتباط فرهنگی اقوام مستقردرمحّوطه های مزکورمسئله راتاحدودی ازپرده ابهام خارج خواهدنمود.
تپّه شماره ۱ . تپّه تاریخی یوسف آباد:درسمت جنوبی جاده ترانزیتی زنجان تهران درنزدیکی روستای یوسف آباددرمدخل چمن سلطانیّه قرارگرفته است . این تپّه تاریخی باوسعتی معادل ۱۱۵ ×۷۰ متروبه ارتفاع ۳۰ /۶ مترآثاری ازاواخرهزاره دوم قبل از میلادمعرّفی می نماید. وجودسفالهای خاکستری با نقش داغداروظروف سفالی بالوله های بلندمتعلق به آیین تدفین آریایی انتساب استقراراولیه ونخستین صاحبان آن رابه اواخرهزاره دوم قبل ازمیلادروشن می نماید.

تپّه شماره ۲ . تپّه تاریخی معروف به تپّه قلعه :این محوطه تاریخی درروستایی به نام قلعه در۳ کیلومتری شمال غربی سلطانیّه ودرقسمت جنوب غربی چمن سلطانیّه به ابعاد۱۴۰ ×۷۰ متروارتفاع ۱۵ مترقرارگرفته است . باستان شناسان مستشرقینی که پس ازحکومت قاجاریه (فتحعلی شاه )به ایران آمده اند،توضیحات مفصلی مربوط به قصرسلاطین قاجارکه برروی تپّه قلعه احداث گردیده ارائه داده وتصاویرزیبایی راترسیم نموده اند،که ازجمله موریس دوکوتزبوئه اطلاعاتی بازگومی نماید:

((ظاهراًسلطانیّه نشان نمی دادکه دراقامت آنجابه ماخوش بگذرد،قصرسلطنتی روی تپّه ای واقع شده ،اطرافش مختصری درخت است ولی ظاهرآن نمی رساندکه اقامتگاه ییلاقی سلطان باشد. به علاوه نتوانستم باورکنم که شاه وهمراهانش بتواننددراین عمارت منزل کنند. باتمام تفضیلات فضای بی فایده زیادی دراطراف باقی است . درعقب قریه ای به همین اسم قلعه وجوددارد… ))
بهرتقدیرمحققین وباستان شناسان ،تپّه قلعه سلطانیّه رابقایای قصرسوگلی فتحعلی شاه معرفی نموده اند. بااندکی مطالعه درلایه های زیرین این تپّه عظیم ،عوامل وعناصرپیش ازتاریخ من جمله

وجودسفالهای بانقش داغدارکه به وفوردرلایه های پایین واطراف آن پراکنده اند،انتساب نخستین لایه تمدّنی آن رابه اواخرهزاره دوّم هم چنین فراوانی ظروف معروف سلطان آبادی وسفالهای مشخصه سلطانیّه بالعاب فیروزه ای بانقش مشکی ،ایلخانی بودن لایه دوّم راقطعی نموده وبالاخره لایه سوّم تپّه متعلق به بقایای قصرمعروف فتحعلی شاه است .

تپّه شماره ۳ . محّوطه تاریخی سلطانیّه :درارتباط بااین محّوطه ،که به طورکلّی متعلّق به دوران ایلخانی است ،درصفحات آینده توضیحات مفصّلی ارائه خواهدشد.

تپّه شماره ۴ . تپّه تاریخی ناوور:محوّطه تاریخی درقسمت جنوبی چمن سلطانیّه به ابعاد۱۵۰ ×۱۵۰ متروبه ارتفاع ۱۷ مترقرارگرفته است ،این تپّه درمنتهی الیه محّل دارالشّفاءواقع شده ودرحفّاری هایی که انجام گرفته حدّاقل دودورهساختمانی شناسایی شده است . پلان وعناصرمعماری مکشوفه ازاین لایه انتساب آن رابه دوران ایلخانی قطعی می نماید. لایه نخستین این محوطه تاریخی باعنایت به پراکندگی سفالهای خاکستری تیره ومطالعه قبرستان پیش ازتاریخ واقع دریک کیلومتری آن ساکنان این تپّه رادرردیف تمدنهای اواخرهزاره دوم واوایل هزاره قبل ازمیلادقرارمی دهد.

تپّه شماره ۵ :این تپّه درسمت شمالی چمن به فاصله ۳ کیلومتری گنبدسلطانیّه درطرف راست ترانزیتی زنجان –تهران درداخل چمن قرارگرفته است وانجام حفّاریهای علمی دراین محّل مسایل عدیده ای رابه طورقطع روشن خواهدنمود،این محّوطه تاریخی به طورعمده ازدوتپّه پیوسته تشکیل یافته که درحدّ فاصل تپّه ها آثارسطحی به وضوح قابل تشخیص است . تپّه بزرگتربه ابعاد۱۰۰ ×۱۰۰ متر،به ارتفاع ۴ متروتپّه کوچکتربه ابعاد۵۷ در۶۲ متر،به ارتفاع ۵/۱ مترواقع شده وحدّ فاصل تپّه ها
۱۵۰ متراندازه گیری می شود.

مطالعات وبررسی های سطح الارضی ،اسقرارتمدن ضعیفی راارائه می دهد. به طوری که مدارک معماری وساختمانی بسیارناچیزاست . وبرعکس ،وجودعلائم وآثارزندگانی اردویی قوت می گیرد. به علاوه وجودسفالهای نوع ناشناس ومشکوک (زردمتمایل به نارنجی بامخلوط ماسه وگیاه )،ایرانی بودن تمدن مستقردراین منطقه راباشک وتردیدمواجه می سازد. ازاین نقطه نظرمی توان فرضیه

استقرارنخستین اقوام مغولی دراین منطقه رامطرح وبراین اساس مطالعات سیستماتیک راانجام داد.
تپه شماره ۶ . تپه تاریخی سنبل آباد:تپه سنبل آباددرسمت جنوبی جادّهترانزیتی زنجان –تهران ،به فاصله ۷ کیلومتری شمال شرقی گنبدسلطانیّه ودرقریه سنبل آباددرمدخل شرقی چمن سلطانیّه قرارگرفته است .
این تپّه تاریخی به وسعت ۷۵ ×۶۰ متر،به ارتفاع ۸ متربرچمن سلطانیّه وفلات منطقه اشراف دارد. بررسی های سطح الارضی عموماً،مطالعه ومقایسه سفالهای پراکنده روی تپّه واطراف آن خصوصاً،قدمت تپّه راازاوایل قرون اولیه میلادی تادوران تیموری نشان می دهدبه عبارت دیگردراین تپّه تمدنی درحدود۸۰۰ سال قابل تعقیب وشناسایی است.
محوطه تاریخی تپّه یونجه زاردرنزدیکی روستای ده جلال به فاصله ۷ کیلومتری جنوب سلطانیّه درسمت چپ جاده سلطانیّه – خدابنده قرارگرفته است .

محوطه تاریخی دیزج آباددرنزدیکی روستای دیزج آبادبه فاصله ۱۰ کیلومتری غرب سلطانیّه درسمت راست جاده ترانزیتی زنجان – تهران واقع شده . برخی ازقبورمحوّطه های مذکورتوسط عمّال قاچاقچیان اشیاءعتیقه بازواشیاءقبورخارج گردیده که خوشبختانه اشیاءوآثارمذکورتوسط سازمان میراث فرهنگی ضبط شده است.
ظروف وادوات مختلف شامل سفالهای نخودی وخاکستری رنگ وظروف بالبه های صاف ،لوله های بلندوکاسه های دسته دارازاین محلّ کشف وتوسط نگارنده موردمطالعه قرارگرفته است وعلاوه برآن ،نوع تدفین ومسایلی ازاین باب ضمن قابل مقایسه بودن آثارده جلال بادیزج آبادمی توان محوطه های مذکوررابه اواخرهزاره دوّم قبل ازمیلاد منسوب کرد .

باتوجه به آنچه که بیان گردید ، چمن سلطانیّه محققاً قبل از استقرار اقوام مغول دراواسط قرن هفتم هجری قمری ، از اواخر هزاره دوم قبل از میلاد تا دوران اسلامی مورد استفاده اهالی منطقه بوده است . در نتیجه این قول حمدا; مستوفی که سلطانیّه را قبل از حمله مغول غیر مسکونی معرفی نموده و همچنین ارساس بودن چمن سلطانیّه در دوره حکومت پارتها وقول نویسنده روزنامه رستاخیزباشک وتردیدتلقی می شود.

چمن وشهرسلطانیّه پس ازحمله اردوی مغول

وجه تسمیه سلطانیّه :
روشن نمودن وجه سلطانیّه واسم چمن بااستفاده ازابزاروادوات باستان شناسی مختص به مطالعه درمتون تاریخی است ،به استنادمدارک موجود،منطقه سلطانیّه قبل ازحمله مغول نام شهرویاژ – شهرویاز،شهرویان نامیده می شده است. دراین ارتباط فرهنگ نامه زنجان چنین اظهارنظرمی نماید:((محلّی که امروزدر۴۰ کیلومتری جنوب شرقی زنجان به نام سلطانیّه معروف است قبل از۷۰۳ هجری یعنی پیش ازسلطنت خدابنده اولجایتوبه این نام موصوف نبود،دارای نامی شبیه شهریار،یاشهریازبوده است.))

درتاریخ مغول می خوانیم: ((بایدودرجواب غازان اظهارتواضع کردوامردادکه حاصل املاک فارسی رابه خزانه اوبفرستندولی امیرنوروزوامرای دیگرغازان رااجازه مراجعت ندادوباایشان به ولایت شهرویاز(محلّ سلطانیّه حالیه )آمدوآن جماعت رامحبوس کرد… )).
درکتاب جغرافیای سیاسی آمده است : ((سلطانیّه درپانزده کیلومتری غربی خطّ مقسم المیاه ابهررود واقع شده واسم قدیمی آن شهرویازبوده وجزء قزوین محسوب می شده ومغول آنراقورالان نامیده … )).

بالاخره شهاب الدّین عبد اللّه بن عبد ا لرشید الخوافی ملقّب به حافظ ابرومی نویسد: ((بعدازآن صندوق سلطان سعید(ابوسعیدبهادرخان ) رحمه اللّه علیه رابه مرقدومشهدی که درحوالی سلطانیّه که آن راشهرویازخواننده باخواص حضرت روان گردانیدومراسم تعزیت اقامت نمودوروان اوراصدقات فرستادوآش معهودبداد. مناصب چنانچه بودبرقرارمسلّم داشت وهیچ تغیّرنکرد… )).

چنین استنباط می گرددکه قسمتی ازمنطقه فعلی شهروچمن سلطانیّه قبل ازحمله مغول به نام شهرویاژیااسمی شبیه به آن نامیده می شده ،به طوری که امروزه روستایی نزدیک تلفظ به همین نام که به ((ویر))ویا((ویار))موسوم است دراین محلّ وجوددارد.به احتمال قریب به یقین به لحاظ اشکال درتلفظ واستعمال کلمه شهرویاژدرزبان ترکی ،این کلمه به ویر یا ویارتبدیل گردیده است .
ولی آن چه مسلّم وروشن است پس ازحمله مغول ومورداستفاده قرارگرفتن چمن توسط اقوام مزبور،که به طورییلاقی وموقتی بود. آن راقنغورآلنگ نام گذاری کرده اند.
درکتاب روضه الصفامی خوانیم : ((… درقنغورآلنگ که حالاآن راسلطانیّه گویندبه تقبیل بساط جلالت مناط سرافرازشده خزانه رابه عرض رسانید… )).

((جماعتی که حاضربودندبسی مواضع نام بردندوهریک راآنچه ازعیب وهنردانستندبازنمودند،آخرالامرموضع قنغوراولانگ اختیارکردندکه یاییلاقی به غایت منزّه است … )).
((محلّ این درجایی بودکه مغول به آن قنغورآلانگ می گفتندوالانگ مرتع وچمن راگویند… )).
چنانچه درمبحث پیش اشاره شد،این دشت دراوایل قرن هفتم هجری قمری به نام قنغورآلانگ نامگذاری شده است . هم چنین تعدادی ازمحققین نیزاسم قدیمی سلطانیّه را((شرویاز))دانسته انددرحالیکه شرویازکه امروزه ((ویار))و((ویر))نامیده می شود،منطقه مسکونی دیگری درحوالی

سلطانیّه است . نه محل فعلی شهرسلطانیّه . امانام دیگرمنطقه سلطانیّه ،قنغوراولانگ است . درموردوجه تسمیه قنغوراولانگ نظریه های متعددی توسط پژوهشگران ارائه شده که فاقدوجاهت علمی است . تعدادی ازپژوهشگران کلمه ((قنغور))را((شاهین ))معنی نموده وتعدادی کلمه مزبوررامنسوب به طایفه ای دانسته اندو((اولانگ ))هم درزبان مغولی به معنای چمن آورده اند. اماراقم این سطور با مطالعاتی که به عمل آورده معتقد است که این کلمه درسه بخش ((قون ))،((قور))و((اولانگ ))تشکیل یافته است وهرسه آنهاترکی می باشد. زیراکلمه ((قون ))فعل امر

ازمصدر((قونماق ))است که معنای نشستن بطورموقت داردودراصطلاح به نشستن پرندگان وبویژه گنجشک اطلاق می شود،درحالیکه نشستن این پرنده بسیارموقتی است . کلمه دوم ((قور))فعل امرازمصدر((قورماق ))می باشدومعنای برپانمودن چادروخیمه داردوکلمه سوم ((اولانگ ))است که به معنای چمن می باشد. پس ازکلمه ((قون قوراولنگ ))به معنای چمنزاری است که قوم مغول درآن خیمه هاراموقتاًبرپاکرده وبطورموقت زندگی می نمودند. البته بعضی ازمطالب متون همزمان بامغول نیزاین نظریه راتأئیدمی نماید. زیراچمن آن علف چرای احشام بوده وغالباًمحلّنزول ایلخانان وسرداران ایشان . بنابراین املاءکلمه نیزهم چنانکه درذیل جامع التورایخ نوشته شده ((قون

قوراولنگ ))بایدباشدنه کلمه دیگر.
شهرجدیدالتّأسیس (سلطانیّه )درسال ۷۰۹ هجری قمری توسّط سلطان محمّدخدابنده اولجایتووباحظورجمع کثیری ازرؤسای لشگری وکشوری افتتاح وبه نام سلطانیّه که به سلطان محمّدخدابنده منسوب است ،نامگذاری شد. لازم به توضیح است که اولجایتودرپای کوه بیستون شهرسلطان آبادچمچال ودرموغان شهراولجایتوسلطان آبادراساخته ونام گذاری نموده است .
این منطقه به علل گوناگونی که ذیلأموردبحث وبررسی قرارخواهدگرفت ازاهمیت خاصّی

برخورداربوده است . ابتداچمن موردبحث ،باآب وهوای مناسب جهت گذراندن فصل تابستان برای طوایف چادرنشین مغولی ازنظربرگذاری ییلاق وتعلیف اسبان محلّ بسیارمناسبی راعرضه می نموده است . به طوری که این منطقه (قون قوراولنگ )ومناطق آلاداغ،تبریز،اوجان وبغدادپس ازحملهاردوی مغول به ویژه هلاکوخان دردوره های مختلف ایلخانی موردتوجه ومحلّ برپایی ییلاق بوده است . انتخاب شهری به عنوان پایتخت ،ازدوران آباقاآن ،بودکه باحفظ زندگی اردویی شهرتبریزرابرگزیده . پس ازآن ارغو ن خان (۶۸۳ –۶۹۰ )سلطانیّه راکه مّدتی درآن سرزمین درییلاق به سربرده بودبه پایتختی انتخاب نمود. چنانچه سعدالدّوله ابهری مالیات سال ۶۸۶ هجری قمری رادرسلطانیّه به

ارغون خان تقدیم نموده است .
سیاستمداران ارغون خان درانتخاب این محلّ به پایتختی ازنظرسیاسی وسوق الجیشی راه ثوابی پیموده اند. زیراموضع قون قوراولنگ نسبت به متصرّفات غربی امپراطوری ایلخانی ازنظرسیاسی ،اقتصادی حائزاهمّیت بوده ومرکزیّت داشت . فلات واقع درمنطقه که ازنظرتوپوگرافی موردبررسی

قرارگرفت ،معلوم گردیدکه معابرطبیعی شمال (گیلان )وجنوب (همدان –باختران ،بغداد)مناطق غربی (آذربایجان واراّن )ازاین محلّ عبورمی نماید،که این پدیده دردوران حکومت ارغون خان مملوس تربوده ،به طوری که سیاستمداران این دوره برآن صحّه گذارده اند. مطرح شدن اقتصادی وبهره برداری ازموقعّیت های پیش آمده مسئله ای است که بررسی آن سیاست های ایلخانی رابهترروشن خواهدنمود.

دربررسی این مقوله مقّدمتاًذکراین نکته ضرورت دارد،که پس ازاستقرارجانشینان هلاکوخان به ویژه اواخردوران ارغون خان وبه بعدودرسراسردوره های غازان ،اولجایتووابوسعیدبهادرکه به زورشمشیربندان مغولی حکومت نسبتاًواحدی درمنطقهبسیاروسیع ازچین تااروپاعموماًوازرودسندتافلسطین خصوصاً،تاترکیبی ازاقوام مختلف ومتمّدن آن روزتشکیل یافته ،بودخودموجب پیشرفت سریع ارتباطات بازرگانی رافراهم نمود. تقویت واصلاح جاده های بازرگانی

وایجادتأسیسات مربوط به راهدارخانه هاوایجادانتظام درمناطق ومسیرهای تجاری وتدوین یاساهای چنگیزی به دزدان وقطاع الطّریق ازعوامل وانگیزه های این جریان اقتصادی است وسیاستی که توانسته است حمل ونقل کالاهای مشرق زمین رابه اروپاکه ازطریق روسیه ودریاچه اورال انجام می پذیرفت ،ازطریق امپراطوری ایلخانی عبوردهنددر این صورت بودکه ایجادمرکزاقتصادی بسیارقوی

وواجدشرایط درمنطقه ای که ازنظرسیاسی پاسخگوی این نیازباشد،امری لازم وضروری به نظرمی رسد.این منطقه باتوجّه به ویژگیهایی که بیان گردید،محلّیبه جزقون قوراولنگ که هماناسلطانیّه است،نمی تواندباشدوباپیروی ازاین سیاست است که پس ازارغون دردوره های حکومت غازان خان وبه ویژه سلطان محمّدخدابنده اولجایتواین طرزتفکّرجامه عمل پوشیده است .
و صافالحضره مورّخ هم عصر سلطان محمّد خدابنده می نویسد : (( تمام عمارت قنقورآلنگ را که پدر نیکوی پادشاه مؤسّس فرموده بود چون به منزل موعود بی خیل و خول کوچ کرد ناتمام مانده و بعد از آن به توانر اعصار تقاطر و ابل طل طل آن نیز علل خلل خواست پوشید ;))

حافظ ابرو می نویسد : (( ;بعد زا آن فرمود (محمّد اولجایتو) یک روز پیش پدر خود پادشاه ارغون که از پادشاهان گیتی به داد و عدل و دانش ممتاز بود حاضر بودم و او را داعیه عمارت سلطانیّه بر خاطر خطور کرده بود که همچنان من پادشاه جهانم می خواهم شهری بنا کنم که آن شاه بلاد بود . جماعتی که حاضر بودند بسی موضع نام بردند و هر یک را آنچه از عیب و هنر دانستند باز نمودند . آخر الامر موضوع قنقورآهنگ اختیار کردند ;))

حمداللّه مُستوفی می نویسد : ((;سلطانیّه از اقلیم چهارم است و شهر اسلامی ، طول از جزایر خالدات (فد) و عرض از خطّ استوا (لط) ارغون خان بن ابقای خان بن هلاکو خان مغول ، بنیاد فرمود . پسرش اولجایتو سلطان تغمداللّه بغفرانه به اتمام رسانید و به نام خود منسوب کرد;))
د این دوره پارامترهای سیاسی و اقتصادی مانع از مطالعات و مکان یابی مناسب از نظر شهر

سازی شده است . به عبارت دیگر بر خلاف پدیده های ملموس علمی که اکثریّت تصمیمات بر اساس مطالعات و نظریّه های مورد قبول (در زمان ایجاد) اتّخاذ شده ، از نظر مکان یابی برای احداث پایتخت ، دچار اشکال شده که غیر عمدی بودن آن بسیار بعید به نظ می رسد . بلکه کفّه میزان این مسئله اساسی ، در مقایسه با پارامترهای سیاسی و اقتصادی سبکتر بوده است . توضیحاً به طوری که در مبحث اوضاع جغرافیای سلطانیّه بیان گردید ، این منطقه به لحاظ وجود بعضی از پدیده های مغایر با شهر سازی ظرفیّت لازم را برای شهرسازی از این محّل سلب نموده است . من جمله بالا بودن سطح آبهای زیرزمینی که احداث ساختمان در گسترش را با مشکل مواجه می سازد .

هموار و مسطّح بودن زمین که شیب آن گاهی به صفر درجه می رسد در دفع آبهای زاید و هجوم سیل ، منطقه را نا امن نمده است . چنانچه پس از قرن هشنم حدّاقل دوبار سیل بنیان کن در محّل شهر سرازیر شده است . در نهایت ، خارج بودن شهر از محور اصلی جادّه مواصلاتی شرق و غرب (در حدود ۵ کیلومتر) از مسایل و پدیده هایی است که گسترش و ادامه‌ حیات در شهر

سلطانیّه را مختل ساخته ، به طوری که می دانیم ، شهر سلطانیّه هرگز پس از بانیان و حامیان آنها قادر به ادامه حیات نبوده و زودتر از آنچه که تصّور می شد متلاشی شده و از میان رفته است .
علی ایُّ حال شهر سلطانیّه دردوره بنیان گذاران آن پس از تبریز دوّمین شهر مهمّ در امپراطوری ایلخانین بوده ، به ویژه این نظر تجارت خارجی نخستین شهر به حساب می آمده است و راههای بازرگینی سابق که از اقصی نقاط هند ، دریای مدیترانه ، بندر طاهری و بندر هرمز به تبریز متّصل می شد ، پس از افتتاح پایتخت جدید کلّیه مال الّتجاره ها به جهت ایجاد تمرکز و اخذ مالیاتهای مورد لزوم و کنترل آمد و شد ، در این شهر تخلیه و بارگیری می شده است . رونق اقتصادی به

حدّی بوده که گلاویخو پادشاه اسپانیا در دربار میرانشاهدر سا ۱۴۰۳-۱۴۰۶ میلادی (۸۰۶-۸۰۹) هجری قمری از آن بازدید نمده چنین اظهار می نماید :
(( ; سلطانیّه شهری است پر جمعیّت و با آنکه از لحاظ بازرگانی و داد و ستد از تبریز مهمتر است ، بازار آن شهر کم جمعیّت تر است . در ماههای (تابستان) ژوئن ، ژوئیه و اوت مخصوصاً کاروانهای بزرگی از شتران با بارهای کالا به این شهر می رسند . واژه کاروان را برای مفهوم گروهی بسیار از چهارپایان که بار می برند استعمال می کنند . این شهر در این ماهها پر جنجال و شلوغ است و سالانه مبالغ هنگفتی به خزانه می ریزد ، بنابراین هر ساله گروه عظیمی از بازرگانان از هند کوچک

می آیند و همه گونه ادویه می آورند و ادویه عبارتند از : میخک ، جوز هندی و پوست جوز و غیره ، این ادویه هرگز به بازار اسکندرون نمی رسد . تا بتوان از مخازن آنجا خرید . هرگونه ابریشم از گیلان که درکنار ساحل جنوبی دریای خزر واقع است و در آن کالاها و محصولات بسیاری ساخته و تهیّه می شود ، به این شهر حمل می گردد . ابریشم گیلان از سلطانیّه به دمشق و دیگر قسمتهای سوریه و ترکیه ((دکفه)) صادر می شود .

از این گذشته همه گونه ابریشم محصول شماخی (واقع در شروان) نخ پارچه های ابریشمی در آن بسیار تهیه می شود به سلطانیّه صادر می گردد و بازرگانی ایرانی و نیز بازرگانان ایرانی و نیز بازرگانان ژن وِنیز به آنجا می آیند ;
; کاروانهای که از سلطانیّه می گذرند به هرمز می روند . این فاصله را در شصت روزه می پیمایند . مرواریدها و اشجار با سایر اقسام صدف به شهرهای سلطانیّه و تبریز آورده و در آنجا مبدّل به انگشتری و گوشواره می شوند ;))

به این ترتیب با توجّه به آنچه که بیان گردید ،‌خاصّه بازرگانی بودن شهر سلطانیّه محقّق شده است و طبیعی است تجهیزات شهری و شکل گیری آن بر اساس فلسفه وجودی شهر بوده است . این شهر از دو بخش کهندژ و شارستان تشکیل یافته . مطالعات و بررسیهای باستان شناسی در شهر ویران شده سلطانیّه موَیَّدَ این مطلب است که شارستان این شهر در بافت پر در حدود ۲۰۰ هکتار بوده است .

حمداللّه مستوفی می نویسد : (( ; دور باروش ۰شهر سلطانیّه) که ارغون بنیاد کرده بود ، دوازده هزارگام و آنکه اولجایتو سلطان می ساخت و به سبب وفات او تمام ناکرده ماند سی هزارگام;))
برج و باروی شهر ساطانیّه که مورّخین و جغرافی دانان از آن یاد نموده اند احتمالاً قسمتی از آن در مراحل اوّلیه متوقف شده و قسمت اعظم آن هرگز ساخته نشده است . تنها برجستگی های ممتدی در جبهه جنوب غربی شهر سلطانیّه سمت شمالی آرامگاه شیخ براق بابا ، قابل تشخیص است که می تواند بقایای باروی شهر سلطانیّه باشد .

کلاویخو که هنگام برپایی شهر ، آن را بازدید نمده سلطانیّه را فاقد برج و بارو معّرفی می نماید . نتیجه مطالعات باستان شناسی و مقایسه آن با متون تاریخی و مطابق بودن نتایج حاصله ناقص و نیمه تمام بودن باروی شهر سلطانیّه را روشن می نماید .
عناصر تشکیل دهنده این شهر عظیم اسلامی به علل گوناگون جغرافیایی ، سیاسی ، از میان رفته ، تنها با مدارک باستان شناسی و معماری می توان به بازشناسی آن توفیق یافت .

به استناد متون تاریخی ،‌این شهر به کاروانسراهای زیبا ،‌اقامتگاههای عمومی مجّهز بوده است . تا سرویس مناسب را از نظر پذیرایی و اقامت عرضه نماید به طور کلّی اطّلاعات ما ، از شهر سازی این شهر به لحاظ قلّت مطالعات علمی بسیار اندک است ،‌و مکان یابی عناصر شهری از حدّ حدس و گمان تجاوز نمی کند و تنها در کلّیات ، به استناد بعضی از اسامی اراضی که وجهه تاریخی دارند ، می توانند مبدأ‌ نظرّیه هایی باشند ،‌من جمله اراضی معروف به مسجد جامع ،‌از آنجایی که

مسجد جامع در ایران عموماً با قطب اقتصادی بازار در اتباط تنگاتنگ بوده اند ، محّل بازار معوف سلطانیّه را که پس از آتش سوزی سال ۷۱۲ هجری قمری مجدّداً توسّط تاج الدّین علیشاه ساخته و پرداخته شده می توان حدوداّ در قسمت شمال غربی شهر فعلی سلطانیّه دانست . ی

ا ااضی معروف به خرابه های تاریخی سلطانیّه واقع در جبهه شمالی شهر فعلی ، و اراضی پشت مسجد جامع را محّله‌صنعتگران معرّفی نمود . نهایتاً در اراضی دارالشّفا و خرابه های اطراف آن که هم اکنون قسمتی از ساختمانهای جدید شهر در آن حدود بنا شده ، می توان محّله‌معروف رشیدیّه را جستجو کرد .
اطّلاعات ما درباره‌ ارتباطات و تحرّکات داخل شهری و تعیین عناصر و اندامهای آن ، بافت و چگونگی ترکیب محلّات با اطّلاعات موجود در حدّ صفر است و حفّاری های باستان شناسی آینده ، آن را روشن خواهد نمود .

ارگ سلطنتی سلطانیّه :
بخش دوّم شهر که همانا کهندژ باشد ، در این مقوله ارگ سلطنتی نامگذاری شده و مورد بحث و بررسی قرار می گیرد .
محدوده ارگ سلطنتی در وسط ش

هر سلطانیّه با ابعاد ۴۵۰×۴۵۰ متر و مساحتی در حدود ۱۸ هکتار را اشغال نموده است . این محدوده از ۲ بخش خندق و حصار تشکیل یافته است . خندق این ارگ به فاصله ۱۷ متری از حطار قرار گرفته و پهنای آن در حدود ۳۰ تا ۴۰ متر بوده است . حافظ ابرو درباره‌خندق سلطانیّه می نویسد :
((; خندق این را در غایت مغاکی رسانیده و دری بزرگ از آهن کفت کاری بسیار کرده به جهت قلعه ;))
چون این وضعّیت حدّاقل در دو ضلع جنوبی و شمالی صادق است ،‌به چهار طرف ارگ تعمیم داده می شود .

احتمال دارد در جبهه جنوبی ،‌ در راستای دروازه ارگ ،‌پل شناوری بوده باشد .
داخل این خندق ،‌حصار و ارگ سلطنتی قرار گرفته است . این عنصر به شکل مستطیل به ابعاد ۳۱۵×۲۹۵ متر از سنگ تراشیده با ۱۶ برج و دو دروازه با زیبایی خاصّی اجرا شده است .
ارتفاع حصار در حال حاضر به طور متوسّط ۴ متر در زیر خاک و منازل مسکونی فعلی قرار گرفته ، ‌سنگها عموماً از جنس ماسه ای و کم دوام انتخاب شده است . این دیوار عظیم ، در پی یک پیش آمدگی به عنوان ازاره تزئینی دارد . چهار برج در چهار گوشه‌ ارگ به قطر ۱۹ متر و بزرگتر از برجهای میانی که به قطر ۵۵/۱۷ متر است .
عرض این حصار در قسمت جنوبی تربت خانه ۳۸۵ سانتیمتر اندازه گیری می شود .
حافظ ابرو می نویسد : (( قلعه‌ آن را دیوار سنگ تراشیده کرده اند و بر سر آن چهار سوار پهلوی یکدیگر توانند راند ;))
بلندترین ارتفاع باقیمانده‌ این حصار د روضعیّت فعلی واقع در کنار برج جنوبی تربت خانه ۵۸۷ سانتیمتر در ۱۲ ردیف سنگ است . در حفاریهایی که در پای برج جنوبی تربت خانه انجام گرفته سنگهای کشف شده از میزان واقعی بسیار کمتر است . از موثّق ترین منابعی که در حاضر ارتفاع حار را تعیین می کند ، طرح سر رابرت کرپرتر است ;

  راهنمای خرید:
  • لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.