فایل ورد کامل مقاله حقیقت رسالت از نگاه اهل بیت (ع)؛ تحلیل دینی و تاریخی جایگاه پیامبری در اندیشه اسلامی


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
فایل ورد و پاورپوینت
20870
3 بازدید
۹۹,۰۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

 فایل ورد کامل مقاله حقیقت رسالت از نگاه اهل بیت (ع)؛ تحلیل دینی و تاریخی جایگاه پیامبری در اندیشه اسلامی دارای ۲۱ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد فایل ورد کامل مقاله حقیقت رسالت از نگاه اهل بیت (ع)؛ تحلیل دینی و تاریخی جایگاه پیامبری در اندیشه اسلامی  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی فایل ورد کامل مقاله حقیقت رسالت از نگاه اهل بیت (ع)؛ تحلیل دینی و تاریخی جایگاه پیامبری در اندیشه اسلامی،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن فایل ورد کامل مقاله حقیقت رسالت از نگاه اهل بیت (ع)؛ تحلیل دینی و تاریخی جایگاه پیامبری در اندیشه اسلامی :

واقعیت ‏رسالت از نگاه اهل بیت
بعثت پیغمبر اسلام یا برانگیخته شدن آن حضرت به مقام عالى نبوت و خاتمیت، حساس‏ترین فراز تاریخ درخشان اسلام است.بعثت پیغمبر درست درسن چهل سالگى حضرت انجام گرفت. پیشتر گفتیم که پیغمبر تا آن زمان تحت مراقبت روح القدس قرار داشت، ولى هنوز پیک وحى بر وى نازل نشده بود. قبلا علائمى ازعالم غیب دریافت مى‏داشت، ولى مامور نبود که آن را به آگاهى خلق هم برساند.

میان مردم قریش و ساکنان مکه رم بود که سالى یک ماه را به حالت گوشه گیرى و انزوا در نقطه خلوتى مى‏گذرانیدند. (۱) درست روشن نیست که انگیزه آنها از این گوشه‏گیرى چه بوده است، اما مسلم است که این رسم در بین آنها جریان داشت و معمول بود.
نخستین فرد قریش که این رسم را برگزید و آن را معمول داشت عبدالمطلب جد پیغمبر اکرم بود که چون ماه رمضان فرا مى‏رسید، به پاى کوه حراء مى‏رفت، و مستمندان را که از آنجا مى‏گذشتند، یا به آنجا مى‏رفتند، طعام مى‏کرد. (۲)

به طورى که تواریخ اسلام گواهى مى‏دهد،پیغمبر نیر پیش از بعثت‏به عادت مردان قریش، بارها این رسم را معمول مى‏داشت. از شهر و غوغاى اجتماع فاصله مى‏گرفت، و به نقطه خلوتى مى‏رفت، و به تفکر و تامل مى‏پرداخت.
پیغمبر حتى در زمانى که کودک خردسالى بود، و در قبیله بنیاسد تحت مراقبت دایه خود «حلیمه‏» قرار داشت نیز باز بازى کردن با بچه‏ها دورى مى‏گزید و به کوه حراء مى‏آمد و به فکر فرو مى‏رفت. (۳) بنابراین انس وى به «کوه حراء» بى‏سابقه نبود.

در مدتى که بعدها در «حراء» به سر مى‏برد،غذایش نان «کعک‏» و زیتون بود، و چون به اتمام مى‏رسید، به خانه بازمى‏گشت ء تجدید قوت مى‏کرد. گاهى هم همسرش خدیجه باریش غذا مى‏فرستاد. غذائى که در آن زمان‏ها مصرف مى‏شد، مختصرو ساده بود. (۴)

پیغمبر چند سال قبل از بعثت، سالى یک ماه در حرا به سر مى‏برد، و چون روز آخر باز مى‏گشت، نخست‏خانه خدا را هفت دور طواف مى‏کرد، سپس به خانه مى‏رفت. (۵)
کوه حراء امروز در حجازبه مناسبت این که محل بعثت پیغمبر بوده است، «جبل النور» یعنى کوه نور خوانده مى‏شود. حراء در شمال شهر مکه واقع است، و امروز تقریبا درآخر شهر در کنارجاده به خوبى دیده مى‏شود. کوه‏هاى حومه مکه اغلب بهم پیوسته است و از سمت‏شمال تا حدود بندر «جده‏» واقع در ۷۰ کیلومترى مکه و کنار دریاى سرخ امتداد دارد.

این سلسله جبال که از یک سو به صحراى «عرفات‏» و سرزمین «منا» وشهر «طائف‏» و از سوى دیگر به طرف «مدینه‏» کشیده شده است، با دره‏هاى و بیابان‏هاى خشک و سوزان و آفتاب طاقت‏فرساى خود شاید بهترین نقطه‏اى است که آدمى را در اندیشه عمیق خودشناسى و خداشناسى و دورى از تعلقات جسمانى و تعینات صورى و مادى فرو مى‏برد.
کوه حراء بلندترین کوه‏هاى اطراف مکه است، و جدا از کوه‏هاى دیگر به نحو بارزى سر به آسمان کشیده و خودنمائى مى‏کند. هرچه بیننده به آن نزدیک‏تر مى‏شود، مهابت و جلوه کوه بیشتر مى‏گردد. از ان بلندى د زمان خود پیغمبر قسمتى از خانه‏هاى مکه پیدا بود، و امروز قسمت زیادترى از شهر مکه پیداست. قله کوه نیز درپشت‏بام‏ها و از توى اطاق‏هاى بعضى از طبقات ساختمان‏هاى مکه به خوبى پیدا است.

«غار حراء» که در قله کوه قرار دارد، بسیار کوچک و ساده است. در حقیقت غار نیست، تخته سنگى عضیم به روى دو صخره بزرگ‏ترى غلت‏خورده و بدین گونه تشکیل غار حراء داده است. دهنه غار حراء داده است. دهنه غار به قدیر است که انسان مى‏تواند وارد و خارج شود. کف آن هم بیش از یک متر و نیم براى نمازگزاردن جا دارد.
غار حراء جائى نبوده که هرکس میل رفتن به آنجا کند، و محلى نیست که انسان بخواهد به آسانى در آن بیاساید. فقط یک چیز براى افراد دوراندیش در آنجا به خوبى به چشم مى‏خورد، و آن مشاهده کتاب بزرگ آفرینش و قدرت لایزال خداوند بى زوال است که در همه جاى آن نقطه حساس پرتو افکنده و آسمان و زمین را به نحو محسوسى آرایش داده است! براساس تحقیقى که ما نموده‏ایم پیغمبر مانند جدش عبدالمطلب در پاى کوه حراء فى‏المثل در خیمه به سر مى‏برده و رهگذران را پذیرائى مى‏کرده و فقط گاهگاهى به قله کوه مى‏رفته و به تماشاى جمال آفرینش مى‏پرداخته است که از جمله لحظه نزول وحى، در روز ۲۷ ماه رجب بوده است.

به طورى که قبلا یادآور شدیم، پیغمبر قبل از بعثت هم حالاتى روحانى داشته و تحت مراقبت روح‏القدس گاهى تراوشاتى غیبى مى‏دیده و اسرارى بر آن حضرت مکشوف مى‏شده است. هنگامى که پانزده سال بیش نداشت، گاهى صدائى مى‏شنید، ولى کسى را نمى‏دید.
هفت‏سال متوالى بود که نور مخصوصى مى‏دید و تقریبا شش سال مى‏گذشت که زمزمه‏اى از پیغمبر مى‏شن

ید، ولى درست نمى‏دانست موضوع چیست؟
چون ازن اخبار را براى همسرش خدیجه بازگو مى‏کرد، خدیجه مى‏گفت: «تو که مردى امین و راستگو و بردبار هستى و دادرس مظلومانى و طرفدار حق و عدالت هستى و قلبى رؤوف و خوئى پسندیده دارى و در مهمان‏نوازى و تحکیم پیوند خویشاوندى سعى بلیغ مبذول مى‏دارى، اگر مقامى عالى در انتظارت باشد، جاى شگفتى نیست. (۶)

هنگامى که به سن سى و هفت‏سالگى میل به گوشه گیرى و انزواى از خلق پیدا کرد، چندین بار در عالم خواب، سروش غیبى، سخنانى به گوشش سرود، و او را از اسرار تازه‏اى آگاه ساخت، بعدها نیز در پاى کوه حراء و میان راه‏هاى مکه بارها منادى حق بر او بانگ زد. در هر نوبت صدا را مى‏شنید ولى صاحب صدا را نمى دید!
در یکى از روزها که در دامنه کوه حراء گوسفندان عمویش ابوطالب را مى‏چرانید، شنید کسى از نزدیک او را صدا مى‏زند و مى‏گوید: یا رسول الله! ولى به هرجا نگریست کسى را ندید. چون به خانه آمد و موضوع را به خدیجه اطلاع داد، خدیجه گفت: امیدوارم چنین باشد. (۷)

روز بیست وهفتم ماه رجب محمد بن عبدالله مرد محبوب مکه و چهره درخشان بنى هاشم در غار حراء آرمیده بود و مانند اوقات دیگر از آن بلندى به زمین و زمان و ایام و دوران و جهان و جهانیان مى‏اندیشید.مى‏اندیشید که خداى جهان جامعه انسانى را به عنوان شاهکار بزرگ خلقت و نمونه اعلاى آفرینش خلق نمده و همه گونه لیاقت و استعداد را براى ترقى و تعالى به او داده است. همه چیز را برایش فراهم نموده تا او در سیر کمالیخودنانى به کف آرد و به غفلت نخورد. ولى مگر افراد بشر به خصوص ملت عقب مانده و سرگردان عرب و بالاخص افراد خوش‏گذران و مال دوست و مال‏دار قریش در این اندیشه‏ها هستند؟ آنها جز به مال و ثروت خود و عیش و نوش و سود و نزول ثروت خود به چیزى نمى‏اندیشند. شراب و شاهد و ثروت و درآمد، ربا و استثمار مردم نگون‏بخت و نیازمند، تنها اندیشه‏اى است که آنها رد سر مى‏پرورانند;

اینک «او» درست چهل سال پرحادثه را پشت‏سر نهاده است. تجربه زندگى و پختگى فکر و اراده‏اش و استحکام قدرت تعقلش به سرحد کمال رسیده، و از هر نظر براى انجام سؤولیت‏بزرگ پیغمبرى آماده است. آیا در تمام قلمرو عربستان و دنیاى آن روز جز او چه کسى بود که از جانب خداوند عالم شایستگى رهبرى خلق را داشته باشد.
رهبرى که سرآمد رهبران بزرگ و گذشته جامعه انسانى باشد، و انسان‏هاى شرافتمند بر شخصیت ذاتى و ربیت‏خانوادگى و سوابق درخشان و ملکات فاضله و صفات پسندیده او صحه بگذارند؟ او نوه ابراهیم بت‏شکن خلیل خدا و اسماعیل ذبیح و فرزند هاشم سید و سرور عرب و نوه عبدالمطلب، بزرگ و داناى قریش است. پدر در پدر و مادر در مادر شکوفان و درخشان و فروزان است.

او از سلامتى کامل جسم و جان برخورداد بود که نتیجه وراثت صحیح و سالم است. وراثتى که پدران پاک و مادران پاک سرشت‏برایش باقى گذارده بودند. به طورى که دنیاى جاهلیت هم با همه پلیدى و تیرگى و تاریکیش، نتوانست آن را آلوده سازد، و چیزى از شرافت و حسب و نسب او بکاهد. (۸)
نگاهى به احادیث‏بعثت

دراینجا باید اعتراف کرد که ماجراى بعثت پیغمبر با همه اهمیتى که داشته است،در تورایخ درست نقل نشده است. به موجب آنچه در تفاسیر قرآنى و احادیث اسلامى و تواریخ اولیه آمده است،عایشه همسرپیغمبر یا خواهرزادگان او عبدالله زبیر و عروه بن زبیر یا عمرو بن شرحبیل یا ابومیسره غلام پیغمبر، گفته‏اند: جبرئیل بر پیغمبر نازل شد و به وى گفت: بخوان به نام خدایت; «اقرا باسم ربک الذى خلق‏» و پیغمبر فرمود: نمى توانم بخوانم; «ما انا بقارى‏» یا من خواننده نیستم; «لست‏بقارى‏». جبرئیل سه با پیغمبر را گرفت وفشار داد تا بار سوم توانست‏بخواند!

در صورتى که; اولا جبرئیل از پیغمبر نخواست از روى نوشته بخواند. جز در یک حدیث که آن هم قابل اهمیت نیست. بیشتر مى‏گویند منظور جبرئیل این بوده که هرچه او مى‏گوید پیغمبر هم آن را تکرار کند. در این صورت باید از ناقلین این احادیث پرسید: آیا پیغمبر عرب زبان در سن چهل سالگى قادر نبود پنج آیه کوتاه اول سوره اقرا یعنى; «اقرا باسم ربک الذى خلق، خلق الانسان من علق، اقرا و ربک الاکرم، الذى علم بالقلم، علم الانسان ما لم یعلم‏» را همان طور که جبرئیل آیه آیه مى‏خوانده او هم تکرار کند؟ این کار بیراى یک کودک پنج‏ساله آسان است تا چه رسد به داناى قریش!

از این گذشته «وحى‏» به معناى صداى آهسته است. وقتى جبرئیل امین آیات قرآنى را بر پیغمبرنازل کرده است آن را آهسته تلفظ مى‏نموده و همان دم در سینه پیغمبر نقش مى‏بسته است. بنابراین هیچ لزومى نداشته که هرچه را جبرئیل مى‏گفته است پیامبر مانند بچه مکتبى تکرار کند تا آن را از حفظ نماید، و فراموش نکند!

ثانیا کسانى که بعثت رابدین گونه نقل کرده‏اند هیچ کدام از نظر شیعیان قابل اعتماد نیستند. عایشه همسرپیغمبر هم که شیعه و سنى ماجراى بعثت را در کلیه منابع تفسیر و حدیث و تاریخ اسلامى بیشتراز وى نقل کرده‏اند، پنج‏سال بعد از بعثت متولد شده و از کسى هم نقل نمى‏کند، بلکه حدیث وى به اصطلاح مرسل است که قابل اعتماد نیست، و از پیش خود مى‏گوید: آغاز وحى چنین و چنان بوده است.

ثالثا معلوم نیست جمله «بخوان به نام خدایت‏» که در ترجمه آیه اول درهمه تفسرهاى اسلامى اعم از سنى و شیعى آمده است‏یعنى چه؟ از حفظ بخواند، یا از رو بخواند؟ و گفتم که هر دوى آنها خلاف واقع است.
رابعا مگر خدا و جبرئیل نمى‏دانسته‏اند پیغمبر درس نخوانده بود و چیز نمى‏نوشته که دو بار از وى مى‏خواهند بخواند؟ و چون پیغمبر مى‏گوید: نمى‏توانم بخوانم، گرفتن آن حضرت و فشار دادن وى را چگونه مى‏توان توجیه کرد؟ آیا اگر کسى را فشار دادند باسواد مى‏شود؟ این معنا درباره پیغمبران پیشین بى‏سابقه بوده است تا چه رسد به پیامبر خاتم (صلى الله علیه و آله)!!

خامسا هیچ کدام از مفسران اسلامى نگفته‏اند چرا اولین سوره قرآنى «بسم الله الرحمن الرحیم‏» نداشته است! بلکه همگى گفته‏اند آنچه روز بعثت نازل شد پنج آیه اوایل سوره اقرا بوده است از «اقرا بسم ربک الذى خلق‏» تا «ما لم یعلم‏».

سادسا دنباله حدیث عایشه و دیگران که مى‏گوید: «وقتى پیغمبر از کوه حراء برگشت‏سخت مضطرب بود! و چون به نزد خدیجه آمد گفت: «زملونى زملونى‏» مرا بپوشانید، مرا بپوشانید. و او را پوشانیدند، و پس ازآن ماجرا را براى خدیجه نقل کرد و گفت: «از سرنوشت‏خود هراسانم‏» و «خدیجه او را برد نزد پسر عمویش ورقه بن نوفل که نصرانى شده بود، و تورات و انجیل را مى‏نوشت و آن پیر کهنسال نابینا گفت: اى خدیجه! آنچه او دیده است همان پیک مقدسى است که بر موسى نازل شده است‏» همگى برخلاف اعتقاد ما درباره پیامبر و ظواهر امر است. (۹)

علامه فقید شیعه سید عبدالحسین شرف الدین عاملى در کتاب پرارج «النص والاجهاد» تنها کسى است که براى نخستین بار متوجه قسمتى از اشکالات این حدیث‏شده و مى نویسد: «مى‏بینید که این حدیث (حدیث عایشه) صریحا مى‏گوید پیغمبر بعد از همه این ماجرا هنوز در امر نبوت خود و فرشته وحى پس از آن که فرود آمده، و درباره قرآن بعد از نزول آن و از بیم و هراسى که پیدا کرده نیاز به همسرش داشت که او را تقویت کند، و محتاج ورقه بن نوفل مرد غمگین نابیناى جاهى مسیحى بوده است که قدم او را راسخ کند، و دلش را از اضطراب و پریشانى در آورد! محتواى این حدیث ضلالت و گمراهى است. آیا شایسته پیغمبر است که از خطاب فرشته سر در نیاورد؟ بنابراین حدیث عایشه از لحاظ متن و سند مردود است.» (۱۰)

در حدیث دیگر مى‏گوید: «پیغمبر چنان از برخورد با جبرئیل بیمناک شده بود که مى‏خواست‏خود را از کوه به زیر بیندازد»، یعنى حالت‏شبیه بیمارى صرع! در روایت دیگر هم مى‏گوید: «تختى مرصع روى کوه حراء گذاشته شد، و تاجى مکلل به جواهر بر سر پیغمبر نهادند، و بعد به وى اعلام شد که تو خاتم انبیا هستى‏»! و چیزهاى دیگر که بازگو کردن آن چندش‏آور است.
راستى چقدر باعث تاسف است که پانزده قرن پس از بعثت هنوز مسلمانان به درستى ندانند موضوع چه بوده و عثت‏خاتم انبیا چسان انجام گرفته است؟!! این کوتاهى ازآن مورخان و دانشمندان اسلامى از شیعه و سنى است که در این قرون متمادى غفلت نموده و به تحقیق پیرامون آن نپرداخته‏اند، و فقط به ذکر و تکرار گفتار عایشه و دیگران اکتفا نموده‏اند!
ما پس از نقدى که دانشمندا عالى‏مقام شیعه سید شرف الدین عاملى بریک حدیث‏بعثت (حدیث عایشه) نوشته و توفیق ترجمه آن را یافتیم، به قسمت عمده‏اى از تفسیر و حدیث و تاریخ سنى وشیعى مراجعه نمودیم، و با کمال تاسف به این نتیجه رسیدیم که احادیث‏بعثت کاملا مغشوش است، و بیشتر آنها از راویان عامه است، که نزد ما اعتبارى ندارند.متن همه آن احادیث‏بیز مضطرب و متناقض و برخلاف معتقدات شیعه و سنى است، و اسناد آن نیز مخدوش مى‏باشد.
به همین جهت مى‏بینیم «برهان الدین حلبى‏» که خواسته است آنها را جمع کند و با هم سازش دهد، سخت‏به دست و پا افتاده، و گرفتار چه محذوراتى شده و در آخر هم نتوانسته است‏به نتیجه مطلوب برسد، بلکه بر ابهام و تناقض گوئى و سردرگمى موضوع افزوده است. (۱۱)
ایراد ما به احادیث‏بعثت
کلیه این احادیث که نخست از طریق اهل تسنن نقل شده و در کتاب‏هاى آنها آمده است و سپس به نقل از آنها به کتب شیعه هم سرایت کرده است، از درجه اعتبار ساقط مى‏باشد. در اینجا به چند نکته آن اشاره مى‏کنیم، و تفصیل را به کتاب خود «شعاع وحى برفراز کوه حراء» که براى نخستین بار پرده از روى ماجراى مبهم بعثت‏برداشته است، حوالت مى‏دهیم. (۱۲)

۱- چنانکه گفتیم پیغمبر از زمان کدکى و ایام جوانى تا سى و هفت‏سالگى،بارها علائمى مى‏دید که از آینده درخشان او خبر مى‏داد. مانند ابریکه برسر او سایه افکنده بود، و خبرى که راهب شهر «بصرى‏» در اردن راجع به پیغمبرى او به عمویشابوطالبداد، و آنچه روح القدس به وى مى‏گفت، و صداهائى که مى‏شنید. بنابراین هیچ معنا ندارد که هنگام نزول وحى و برخورد با جبرئیل این طور دست و پاى خود را گم کند، و نداند که چه اتفاقى افتاده است، و باید ورقه بن نوفل به داد او برسد!
۲- پیغمبر از لحاظ نبوغ و استعداد و عقل بر همه مرد و زن مکه و قبائل عرب و مردم عصر برترى داشت. با توجه به این حقیقت چگونه او پس از اعلام بنوت دچار وحشت و تردید شده و به همسرش خدیجه متوسل مى‏شود که او را بگیرد تا به زمین نیفتد یا تقویت کند که از شک و تردید بدر آید؟

۳- آیا پس از دیدن پیک وحى و آوردن پنج آیه قرآن و اعلام این که تو پیغمبر خدائى و من جبرئیل هستم، و مشاهده جرئیل با آن عظمت، دیگر جاى این بود که پیغمبر درباره وحى آسمانى و تکلیف خود دچار تردید شود، یا احتمال دهد موضوع حقیقت نداشته باشد؟!

۴- تخت و تاج و سایر تشریفات تعینات صورى است و تناسب با سلاطین و پادشاهان دارد، نه مقام معنوى نبوت که باید با کمال سادگى و دور از هرگونه تشریفات مادى انجام گیرد. دور نیست که سازندگان این حدیث‏به تقلید از تاج‏گذارى پادشاهان ایران، خواسته‏اند براى پیغمبر عربى هم در عالم خیال چنین صحنه‏اى بسازند!
واقعیت‏بعثت از دیدگاه شیعه

ماجراى بعثت‏بدان گونه که قبلا گذشت موضوعى نبود که یک فرد مسلمان معتقد به آن باشد، و پى‏برد که خاتم انبیا چگونه به مقام عالى پیغمبرى رسیده است. ما پس از بررسى‏هاى لازم از مجموع نقل‏ها به این نتیجه رسیده‏ایم که آنچه در منابع شیعه و احادیث‏خاندان نبوت رسیده است، واقعیت‏بعثت را چنان روشن مى‏سازد که هیچ یک از اشکالات گذشته مورد پیدا نمى‏کند.

از جمله احادیثى که بازگو کننده حقیقت‏بعثت است و آغاز وحى را به خوبى روشن مى‏سازد، روایتى است که ذیلا از لحاظ خوانندگان مى‏گذرد:
پیشواى دهم ما حضرت امام هادى (علیه السلام) مى‏فرماید: «هنگامى که محمد (صلى الله علیه و آله) ترک تجارت شام گفت و آنچه خدا از آن راه به وى بخشیده بودبه مستمندان بخشید، هر روز به کوه حراء مى‏رفت و از فراز آن به آثار رحمت پروردگار مى‏نگریست، و شگفتى‏هاى رحمت و بدایع حکمت الهى را مورد مطالعه قرار مى‏داد.
به اطراف آسمان‏ها نظر مى‏دوخت، و کرانه‏هاى زمینو دریاها و دره‏ها و دشت‏ها و بیابان‏ها را از نظر مى‏گذرانید، و از مشاهده آن همه آثار قدرت و رحمت الهى، درس عبرت مى‏آموخت.
ازآنچه مى‏دید، به یاد عظمت‏خداى آفریننده مى‏افتاد. آن گاه با روشن بینى خاصى به عبادت خداوند اشتغال مى‏وزید. چون به سن چهل سالگى رسید خداوند نظر به قلبوى نمود، دل او را بهترین و روشنترین و نرمترین دلها یافت.

در آن لحظه خداوند فرمان داد درهاى آسمان‏ها گشوده گردد. محمد (صلى الله علیه و آله) از آنجا به آسمان‏ها مى‏نگریست، سپس خدا به فرشتگان امر کرد فرود آیند، و آنها نیز فرود آمدند، و محمد (صلى الله علیه و آله) آنها را مى‏دید. خداوند رحمت و توجه مخصوص خود را از اعماق آسمان‏ها به سر محمد (صلى الله علیه و آله) و چهره او معطوف داشت.

  راهنمای خرید:
  • لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.