فایل ورد کامل مقاله عدل الهی؛ تحلیل فلسفی و کلامی عدالت خداوند و نقش آن در نظام هستی
توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد
فایل ورد کامل مقاله عدل الهی؛ تحلیل فلسفی و کلامی عدالت خداوند و نقش آن در نظام هستی دارای ۵۹ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد فایل ورد کامل مقاله عدل الهی؛ تحلیل فلسفی و کلامی عدالت خداوند و نقش آن در نظام هستی کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی فایل ورد کامل مقاله عدل الهی؛ تحلیل فلسفی و کلامی عدالت خداوند و نقش آن در نظام هستی،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن فایل ورد کامل مقاله عدل الهی؛ تحلیل فلسفی و کلامی عدالت خداوند و نقش آن در نظام هستی :
عدل الهى
اصول عقائد (۲) عدل
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
الحمدللّه ربّ العالمین و صلّى اللّه على سیّدنا محمّد و آله الطاهرین و لعنه اللّه على اعدائهم اجمعین
در این مقاله به دومین اصل اعتقادى نزد شیعه یعنى عدل الهى مىپردازیم:
صفات خدا
خداوند متعال همه صفات پسندیده را داراست و از تمامى صفات ناپسند پاک و منزّه است. صفات پسندیدهاى که در خدا وجود دارد، صفات جمال یا صفات ثبوتیّه و صفات ناپسندى که خداوند از آنها مبرّاست، صفات جلال و یا صفات سلبیّه نامیده مىشود.
صفات ثبوتیّه نیز دو قسم است: صفات ذات و صفات فعل.
صفات ذات: صفاتى است که عین ذات خداست و قابل جدا شدن از خدا نیست، مانند عالم بودن، زنده بودن و قادر بودن.
صفات فعل: صفاتى است که مربوط به فعل خداست و مىتوان بود یا نبودشان را به خدا نسبت داد، مانند خالق بودن، زیرا خداوند هم مىتواند خلق کند و هم مىتواند خلق نکند. به عبارت دیگر؛ هر صفتى که بشود ضدّش را به خدا نسبت داد، صفت فعل است، مانند رضایت خدا که در برابر غضب خدا قرار دارد و هر صفتى که نتوان ضدّش را به خدا نسبت داد، صفت ذات است.
راه آشنایى با صفات خدا
راه آشنایى با صفات خدا مانند راه آشنایى با خود خداست، همان گونه که شما از یک نوشته به نویسنده آن پى مىبرید، از چگونگى الفاظ و کلمات، مقدار آشنایى نویسنده آن را با لغات به دست مىآورید، از انشاى آن قدرت نویسندگى او را مىفهمید و از مطالبش متوجّه روحیّه و هدف نویسنده مىشوید. پس هر آفریدهاى مىتواند دو کار انجام دهد:
۱- آفریدگار خود را بشناساند.
۲- صفات و حالات و هدف آفریدگار خود را بفهماند.
نقش ایمان به صفات خدا
ایمان به هر یک از صفات خدا نقش مثبت و ارزندهاى در گفتار، روش و منش انسان و بالطبع در زندگى فردى و اجتماعى او دارد.
ایمان به اینکه خداوند عزیز و نفوذناپذیر است، «انّ العزّه للّه جمیعاً» (۱) و همه قدرتها و توانایىها از اوست، «انّ القوّه للّه جمیعاً» (۲) و پدید آورنده و برگشت دهنده همه اوست، «انّا لِلّه و انّا الیه راجعون» (۳) به انسان اعتماد، وقار و امید مىدهد و او را از خود برتربینى، خود کمبینى و ترس و وحشت از آینده نجات مىدهد.
چرا عدل از اصول است؟
با اینکه خدا صفات زیادى دارد – از قبیل رحمت، حکمت، قدرت، خالقیّت، علم و; – چرا تنها عدل از اصول دین شمرده شده است؟
پاسخ: این انتخاب، هم ریشه تاریخى دارد و همریشه سیاسى.
ریشه تاریخى آن به قرون اولیه اسلام بر مىگردد. آن گاه که گروه کوچکى از مسلمانان – فرقه اشعرى – عادل بودن خدا را لازم نمىدانستند و مىگفتند: هر کارى که خدا خواست و انجام داد همان درست است، گرچه از نظر عقل از کارهایى باشد که مسلّماً قبیح و زشت و ستم محسوب شود! مثلاً مىگفتند: اگر خداوند امیرمؤمنان علىعلیه السلام را به دوزخ و قاتل او – ابن ملجم – را به بهشت ببرد مانعى ندارد. ولى ما این منطق را نمىپذیریم و طبق منطق عقل و آیات قرآن مىگوییم تمام کارهاى خدا حکیمانه است و هرگز کارى که ظلم و قبیح باشد از او سر نمىزند.
البتّه خدا بر هر کارى قدرت دارد، امّا کار خلاف حکمت نمىکند؛ چنانکه ما قدرت داریم چشم خود را کور کنیم ولى چنین نمىکنیم چون این عمل، حکیمانه نیست، پس استفاده از قدرت مربوط به آن است که عمل با عدل وحکمت و وعدههاى قبلى هماهنگ باشد. خدایى که وعده داده است مؤمنان را به بهشت و فاسقان را به دوزخ ببرد اکنون اگر خلاف کند، خلف وعده مىشود واین عمل، قبیح است و هرگز خداوند کار زشت نمىکند. ما که مىگوییم: خدا ظلم نمىکند قدرت او را محدود
نکردهایم بلکه این حکمت است که موجب مىشود قدرت در جاى مناسب به کار گرفته شود. و امّا ریشه سیاسى آن به دوران بنىامیّه و بنىعبّاس برمىگردد، آنها براى آن که با اعتراضات و شورشهاى مردمى مواجه نشوند، این گونه تبلیغ مىکردند که همه چیز به خواست خداست و کسى حقّ ندارد در برابر اراده خدا حرفى بزند. اگر ما حاکم شدهایم به خواست خدا بوده و کسى حقّ اعتراض ندارد، زیرا آنچه بر جهان حاکم است جبر است و انسان هیچ اختیارى ندارد و این جبر مورد رضایت خداست و چون رضاى خدا در آن است پس هرکارى که او انجام دهد عدل است. در واقع این نظریّه پشتوانه سیاسى خوبى براى بنىامیّه و استمرار حکومت و ریاستشان بود.
معنى و مفهوم عدل
واژه عدل در لغت در مقابل ظلم و جور آمده و به معناى قراردان هرچیز در جاى خود و یا انجام دادن هرکارى به نحو شایسته است. چنانکه حضرت علىعلیه السلام مىفرماید: «العدل یضع الامور مواضعها» (۴) عدل است که هر امرى را در جایگاه خودش قرار مىدهد. اینکه مىگوییم خداوند عادل است، یعنى هم در نظام تکوین و طبیعت هر چیزى را تحت نظامى خاص و مناسب آفریده است،
«بالعدل قامت السموات و الارض» (۵) و هم در عالم قانونگذارى و تشریع، تمام قوانین او عادلانه و به جا و با هدف خلقت هماهنگ بوده و هیچ گونه تبعیض و تفاوت ناروایى در آن قرار نداده است. چنانکه حضرت على علیه السلام مىفرماید: «و ارتفع عن ظلم عباده و قام بالقسط فى خلقه و عدل علیهم فى حکمه» (۶) خداوند از ستم بر بندگان خود منزّه است و درباره آفریدگان خود به عدل رفتار مىکند و در مورد آنان به عدل حکم مىکند. بنابراین مقتضاى عدل الهى این است که خداوند
هر انسانى را به اندازه استعدادش مورد تکلیف قرار دهد، «لا یکلّف الله نفساً الا وسعها» (۷) و سپس با توجّه به توانایى و تلاش اختیارى وى درباره او قضاوت کند، «و قضى بینهم بالقسط و هم لا یظلمون» (۸) و سرانجام پاداش یا کیفرى در خور کارهایش به او عطا فرماید. «فالیوم لا تظلم نفس شیئاً و لاتجزون الا ما کنتم تعملون» (۹)
عدل و قسط
هرچند عدل وقسط معمولاً در کنار یکدیگر ویا به جاى یکدیگر بکار مىروند امّا تفاوتهایى نیز با هم دارند و موارد کاربرد متفاوتى پیدا مىکنند.
گاهى عدل در برابر ظلم به کار مىرود و قسط در برابر تبعیض.
گاهى قسط را در تقسیم عادلانه به کار مىبرند، امّا عدل اعمّ از تقسیم عادلانه و هر کار عادلانه دیگر است.
گاهى عدل در مورد حکومت وقضاوت به کار مىرود و قسط در مقام تقسیم حقوق.
آثار ایمان به عدل خدا
ایمان به عدالت خداوند، از جهات مختلف اثر عجیبى در سازندگى انسان دارد:
۱- از جهت کنترل خود در برابر گناهان. اگر انسان بداند که گفتار و کردارش زیر نظر است و جزاى هر نیک و بدى را خواهد دید، خود را در این جهان رها و بى قید و شرط نمىداند.
۲- خوشبینى و دورى از یأس و ناامیدى. انسانِ معتقد به عدل الهى، به نظام آفرینش خوشبین است و چون خداى جهان را عادل مىداند، حوادث تلخ نیز برایش شیرین است و در هیچ حالى گرفته خاطر و مأیوس نیست.
۳- استقرار عدالت در زندگى فردى و اجتماعى. کسى که به عدل خداوند عقیده دارد آماده پذیرفتن عدالت در زندگى شخصى و اجتماعى خویش است.
ریشههاى ظلم
ما با نیروى عقل و اندیشهاى که خدا به ما عنایت کرده، خوبىها و بدى ها را درک مىکنیم و مىفهمیم که ستم، بد و عدالت خوب است و معتقدیم خدا کار قبیح نمىکند و ظلم و ستم در او نیست زیرا تمام ظلم و ستمهایى را که در انسان مشاهده مىکنیم از یکى ازمنابع زیر سرچشمه مىگیرد:
۱- جهل: گاهى جهل و نادانى ریشه ظلم است، مثلاً کسى که نمىداند نژاد سفید و سیاه با هم فرقى ندارد، به خیال برترى، به سیاه پوست ظلم مىکند، ریشه این ظلم، ناآگاهى یا خودخواهى است.
بنابراین انسان ممکن است با گمانهاى پوچ و کج فهمىها و نادانىها به کارهایى دست بزند که نتیجهاش جز ظلم نیست ولى از خدایى که جهل در او راه ندارد و علم او بىنهایت است چگونه ممکن است ظلم سر زند؟
۲- ترس: گاهى انگیزه ظلم ترس است، مثل اینکه یک قدرتى از قدرت رقیب خود به وحشت مىافتد ومىترسدکه اگر حمله نکند به او حمله شود وبراى پیشگیرى، به او ظلم مىکند و یا طاغوتها براى تحکیم پایههاى قدرت خود و تسلّط بر آزادیخواهان به زور و ظلم متوسّل مىشوند؛ امّا مگر خدا رقیبى دارد یا به تحکیم قدرت نیاز دارد؟
۳- نیاز و کمبود: گاهى عامل ظلم، نیاز است، نیازهاى مادّى یا روانى که ممکن است کسى را وادار کند که به عمل زشتى دست زند و بر دیگرى ستم کند.
۴- خباثت درونى. برخى ظلمها به خاطر خباثت درونى افراد است؛ بعضى سادیسم دارند و از رنج دادن دیگران یا رنج کشیدن آنان لذّت مىبرند.
۵ – عقده. گاهى فردى به اذیّت و آزار دیگران مىپردازد چون عقده دارد. او بر اثر ظلم دیگران و یا شکستها و یا به دلیل برآورده نشدن انتظارات و توقّعاتش به دیگران ستم مىکند وبدین وسیله مىخواهد انتقام بگیرد وخود را آرامش دهد.
اکنون که با ریشههاى ظلم آشنا شدید کدامیک را در خدا مىیابید تا کسى بتواند تصوّر کند انگیزه ظلم در خداوند وجود داشته باشد؟ در حالى که خداوند ذرّهاى ظلم نمىکند، «انّ اللّه لایظلم النّاس شیئا» (۱۰) به هیچ کس ظلم نمىکند، «و لایظلم ربّک احدا» (۱۱) حتّى به اندازه رشته باریکى که در وسط هسته خرما قرار دارد ظلم نمىکند. «لا یظلمون فتیلا» (۱۲)
خداوند نه تنها به احدى ظلم نمىکند، حتّى اراده ظلم نسبت به هیچ موجودى ندارد. «و ما اللّه یرید ظلماً للعالمین» (۱۳) خدایى که به ما فرمان عدالت مىدهد، «انّ اللّه یأمر بالعدل و الاحسان» (۱۴) چگونه ممکن است خود ظلم کند؟ او که علم مطلق، حکمت مطلق و لطف مطلق است، چگونه ممکن است به انسان ضعیف که در طوفان غرائز سرکش به سر مىبرد دستور دهد که دشمنى ها وناراحتىهایى که از قومىدارد موجب بى عدالتى او نشود، «و لایجرمنّکم شنئان قوم على ألاّ تعدلوا» (۱۵) ولى خود با آن قدرت بى نهایت که تحت تأثیر هیچ غریزهاى نیست ظلم کند؟!
پاسخ به شبهات
در بحث عدل، شبهات و پرسشهاى بسیارى مطرح است؛ اگر خدا عادل است، علّت این همه تفاوت در آفرینش موجودات به خصوص انسانها چیست؟ اگر جهان بر پایه عدل استوار است، مشکلات و ناگوارىها و امراض و ناقص الخلقهها براى چیست؟ چرا لحظهاى گناه، گاهى عذاب ابدى به دنبال دارد؟
براى پاسخگویى، با استفاده از آیات و روایات نکاتى را گوشزد مىکنیم. هر یک از این نکات، کلیدى است براى حلّ معمّاها و پاسخى است به چراها و شبههها.
نکته اول: هیچ موجودى از خدا طلبکار نیست
خدا عادل است، یعنى حقّ هیچ موجودى را پایمال نمىکند و به هر موجودى طبق نظام حکیمانه هستى لطف مىکند. ظلم، پایمال کردن حقّ است و عدل و ظلم در جایى معنا پیدا مىکند که حقى در کار باشد.
اکنون مىپرسیم آیا کسى از خدا طلبى دارد و آیاموجودات از قبل حقّى داشتهاند تا پایمال شده باشد و ظلمى صورت گرفته باشد؟ مگر ما قبلاً بودهایم یا از خود چیزى داشتهایم تا از ما گرفته، یا پایمال شده باشد؟ البتّه تفاوتهایى در جهان هست، یکى جماد است، یکى گیاه، یکى حیوان است ودیگرى انسان، ولى هیچ موجودى قبلاً وجودى نداشته تا از او گرفته باشند. اگر یک قالى بزرگ را پاره پاره کنند، مىتوان گفت: این قالى قبلاً بزرگ بوده و اکنون با پاره شدن بزرگى خود را از دست داده است ولى اگر ما از اول یک قالیچه کوچک بافتیم، قالیچه حقّ ایراد ندارد که چرا من کوچکم؟ زیرا او پیش از این هیچ بود واصلاً از خود بزرگى نداشت تا کسى آن را گرفته باشد وبه او ظلمى کرده باشد. یا مثلاً حرف دال، زمانى مىتواند از نویسنده خود شکایت کند که چرا او را کمر خمیده قرار داده که قبلاً صاف نوشته مىشد، در آن صورت بود که یک کمال را از او گرفته بود و او حقّ اعتراض داشت. بنابراین اگر خدا به یک نفر که هیچ طلبى از او نداشته، چیزى بدهد و به فرد دیگرى از همان چیز، دو عدد بدهد، هرگز ظلم نیست. علاوه بر اینکه خداوند به آن کسى که نعمت بیشترى داده مسئولیّت بیشترى نیز سپرده است.
نکته دوم: تبعیض ظلم است نه تفاوت
خداوند، تمام موجودات را با تفاوتهایى حکیمانه آفرید و براى هر موجودى راهى مناسب براى رسیدن به کمال مقرّر کرد و در تکلیف و فرمان یا اجر و کیفرى که به دنبال آن معیّن ساخت، میان نژادى با نژاد دیگر یا امّتى با امّت دیگر یا فردى با فرد دیگر هیچ تبعیضى قایل نشد. انگشتهاى یک دست باهم تفاوت دارند، امّا این ظلم نیست چون هرکدام خاصیّت ویژهاى دارند. سلّول استخوان با سلّول چشم فرق مىکند امّا این بىعدالتى نیست، بلکه عین عدالت است. چنانکه قُطر و ضخامت ستونها و تیرآهنها در طبقات پایین ساختمان بیشتر از طبقات بالاست، در اینجا نیز تفاوت وجود دارد، امّا ظلم
نیست. فرق است میان تبعیض و تفاوت؛ تبعیض یعنى در شرایط مساوى میان افراد و موجودات فرق گذاردن که این ظلم است امّا تفاوت مربوط به شرایط مختلف است، مثلاً: اگر تمام شاگردان یک کلاس به طور مساوى درس استاد را فراگرفتهاند و معلّم میان نمره آنان فرق بگذارد این تبعیض و ظلم است امّا اگر تفاوت نمرههاى معّلم به خاطر تفاوت آشنایى شاگردان با درس باشد مانعى ندارد. کارخانهاى را فرض کنید که هم پیچ و مهره کوچک مىسازد و هم تایر ماشین بزرگ، آیا به خود اجازه مىدهید به خاطر تفاوت میان پیچ و مهره و تایر به مؤسس کارخانه نسبت ظلم دهید؟ و آیا
خود پیچ و مهره حقّ اعتراض دارد؟ شکّى نیست که جواب منفى است، زیرا زمانى هیچ یک از این دو نبودند و مؤسس کارخانه طبق مصلحت، این دو را براى دو کار مختلف ساخته است. در اینجا فقط یک صورت براى ظلم باقى مىماند و آن اینکه ما کار تایر را از پیچ و مهره بخواهیم، امّا اگر هر قطعه براى کارى ساخته شد و بیش از ظرفیّت هم چیزى بر آن تحمیل نشد، در این صورت ظلمى قابل تصوّر نیست.
تفاوتها، رمز خداشناسى
چنانکه گذشت، تفاوتهاى حکیمانه در آفرینش نه تنها ظلم نیست، بلکه عین عدالت است، علاوه بر آنکه رمز خداشناسى نیز هست، قرآن درسوره روم مىفرماید: «و مِن آیاته خَلقُ السَّمواتِ و الارضِ و اختِلافُ اَلسِنَتِکُم و ألوانِکُم» (۱۶) اختلاف زبانها و رنگهاى شما انسانها، نشانه قدرت خداست.
اگر یک نقّاش، دائماً یک چیز را نقاشى کند و معمار یا مهندسى تنها یک طرح ساختمانى بدهد یا شاعرى تنها یک نوع شعر بسراید، اینها دلیل بر ضعف و محدودیّت اوست، امّا اگر کسى هر روز و هر ساعت طرحى نو داد این دلیل بر توان و قدرت بالاى اوست.
تفاوتها، رمز شکوفایى کمالات
اگر همه مردم از همه جنبهها یکسان باشند، رشد و کمالى به وجود نخواهد آمد. اگر همه داراى یک شکل و یک تُنِ صدا و کاملاً شبیه یکدیگر باشند، نمىتوان آنها را شناخت. اساساً نظام تعاون، همکارى، همیارى و سوز و محبّت، در زمانى است که تفاوتى وجود داشته باشد. توانمند دست ناتوان را مىگیرد و ثروتمند دست تهیدست را. اگر همه مردم درآمد مساوى داشته باشند، سخاوت و انفاق معنا پیدا نمىکند و سخى و بخیل شناخته نمىشوند. من که رانندگى بلد نیستم، تواضع مىکنم و از یک راننده یاد مىگیرم، او نیز براى مسایل شرعى خود نزد من مىآید و آنها را مىآموزد. هرکس در یک رشته شاگردى مىکند.
تفاوتها و جامعهسازى
تفاوتها نقش بسیار مهمى در زندگى اجتماعى انسان داراست. براى بیان اهمیّت آن، پذیرش چند نکته لازم است:
الف. زندگى انسان اجتماعى است. ما مثل یک گیاه خودرو نیستیم که خود به خود سبز یا خشک شویم وبه دیگرى کارى نداشته باشیم. البتّه در فلسفه اجتماعى بودن انسان دو نظریه وجود دارد: نخست اینکه نیازهاى زندگى، انسان را به زندگى اجتماعى وادار مىکند. دوم اینکه انسان طبعاً به زندگى اجتماعى مایل و از زندگى انفرادى متنفّر است، امّا در هر دو صورت، انسان موجودى اجتماعى است.
ب. زندگى اجتماعى جز از راه همکارى قابل تداوم نیست و همکارى، تنها در صورت وجود تفاوتهاست، که هر کسى در یک حرفه و هنر و رشتهاى توانا و در رشتههاى دیگر ضعیف باشد؛ تفاوت در قدرتها و ذوقها و حوصلهها سبب پیدایش نیاز مىشود و نیاز هم عامل پیدا شدن اجتماع است تا هر دسته و فردى نیاز دیگرى را بر آورد. بنابراین، تفاوتها نیازآفرین است و نیازها جامعهساز و رشد انسان در سایه اجتماع است.
تفاوت در تکلیف
قرآن در مورد تکلیف انسانها مىفرماید: «لا یکلّف اللّه نفساً الاّ وسعها» (۱۷) خداوند هیچ کس را به انجام کارى مکلّف نمىکند، مگر به اندازه توانائیش و در آیه دیگرى مىفرماید: «لایکلّف اللّه نفساً الاّ ما آتاها» (۱۸) خداوند هیچ کس را به انجام کارى مکلّف نمىکند، مگر به اندازه امکاناتى که به او داده است.
در آیه اول حدّ ومرز تکلیف، توانایى انسان است. هرچه توان دارى! در آیه دوم حدّ و مرز تکلیف، امکانات انسان است. هرچه پول و ثروت دارى!
واضح است کسى که از توانایى جسمىو امکانات مالى برترى برخوردار است با کسى که از چنین امکاناتى برخوردار نیست، تکلیف یکسانى ندارند و این عدل و عدالت است.
تفاوت در پاداش
مزد افراد نیز بر اساس میزان امکانات و کارى که انجام مىدهند، متفاوت است و عدل نیز همین را ایجاب مىکند. بنده که سالم هستم، به راحتى وضو مىگیرم، به مسجد مىروم و نماز مىخوانم، امّا انجام این کارها براى انسان بیمار مشقّت دارد و زمان طولانىترى را باید صرف اقامه نماز کند و بدیهى است که در این صورت از پاداش بیشترى نیز برخوردار گردد.
نکته سوم: همیشه عدل به معناى مساوات نیست
توجّه به این نکته ضرورى است که عدل در همه جا و همیشه به معناى مساوات و برابرى نیست؛ اگر معلّم به همه شاگردان – بدون در نظر گرفتن مقدار استحقاق آنان – نمره مساوى دهد ظلم است. ظلم به دانش آموزانى که درس خواندهاند.
اگر پزشک بدون در نظر گرفتن حال بیماران به همه آنان از یک دارو و به مقدار مساوى بدهد ظلم است. عدالت پزشک و معلّم دراین دو مثال، در آن است که نمره و داروى متفاوت بدهند و این تفاوتها غیر از تبعیض است، این تفاوتها بر اساس توصیه و سفارش و نور چشمبازى نیست، بلکه حکیمانه است. بنابراین هرگونه نابرابرى و تفاوت تا از مدار حکمت بیرون نرود، ظلم نخواهد بود.
نکته چهارم: حقوق جامعه بر حقوق فرد اولویّت دارد
فرض کنید دولت اسلامى به خاطر نیاز منطقه و رفاه عمومى، دستور احداث خیابانى را مىدهد. وجود این خیابان در ارتباط با نیازها و تراکم جمعیّت و وسایل نقلیّه ضرورت دارد ولى در احداث هر خیابانى خانه عدّهاى خراب مىشود و آنان تا پول خانه را از دولت بگیرند و خانه دیگرى تهیه کنند، باید زحماتى را متحمّل شوند. در اینجا به خاطر رنج چند نفر نباید اساس نیاز ملّت و رفاه مردم را نادیده گرفت، در اسلام با همه اهمیّتى که مالکیّت و حقوق فرد دارد، حقوق اجتماع بیشتر مورد توجّه قرار گرفته است.
امیرمؤمنان علىعلیه السلام به مالک اشتر مىفرماید: کسانى که اموال مورد نیاز مردم را احتکار کردهاند احضار کن و پس از موعظه و نهى از منکر اگر به عمل خود ادامه دادند با آنها با شدّت و خشونت رفتار کن. سپس مىفرماید: عمل احتکار گرچه به نفع فرد است ولى براى اجتماع ضرر دارد. (۱۹)
در جاى دیگر مىفرماید: در اداره حکومت، توجّه تو به رفاه و رضاى عموم باشد گرچه به قیمت ناراحتى خواص تمام شود.
نکته پنجم: علم و آگاهى ما محدود است
در بسیارى مواقع چیزهایى را شرّ مىپنداریم که خیر ما در آنهاست و گاهى چیزى را خیر مىدانیم که براى ما مایه شرّ است. قرآن نیز ما را متوجّه همین مطلب کرده و مىفرماید: «عسى أن تکرهوا شیئا و هو خیر لکم» (۲۰) و در آیه دیگرى اندک بودن دانش و اطلاعات ما را یادآور مىشود: «و ما اوتیتُم من العلم الاّ قلیلا» (۲۱) در قرآن نمونههاى فراوانى از این دست بیان شده است:
۱- در ماجراى قارون آمده است: وقتى که مردم به زرق و برق و تشریفات و تجمّلات قارون نگاه مىکردند، مىگفتند: اى کاش آنچه قارون داشت ما هم مىداشتیم! خوشا به حال او! عجب لذّتى مىبرد! چندى بعد که سرنوشت تلخ او را دیدند گفتند: خوب شد که ما مثل قارون نبودیم. (۲۲) ۲- هنگامى که حضرت موسى از خضرعلیه السلام درخواست کرد تا اجازه دهد همراه او باشد و در جهت رشد خود علومى را از او بیاموزد، پس از پذیرش مشروط حضرت خضر، آن دو بر کشتى سوار
شدند، خضر شروع کرد به سوراخ کردن کشتى، حضرت موسى به او اعتراض کرد در حالى که قبلاً قول داده بود به کارهاى خضر اعتراض نکند. آنها پس از پیاده شدن از کشتى به راه خود ادامه دادند تا رسیدند به کوچهاى که تعدادى از بچّهها مشغول بازى بودند. خضر یکى از بچّهها را کشت. فریاد موسى بلند شد که چرا یک انسان بىگناه را کشتى! خضر گفت: مگر بنا نبود اعتراض نکنى؟!
من که گفتم تو صبر ندارى! موسىعلیه السلام قول داد که دیگر هیچ اعتراضى نکند وچنانچه اعتراضى نمود خضر از او جدا شود. آنان همچنان به راه خود ادامه دادند و در حالى که تشنه و گرسنه بودند به روستایى رسیدند، از مردم آن روستا غذا خواستند، امّا آب و غذایى به آنها نداد
ند. آنان در آن روستا متوجّه دیوارى شدند که کج شده و ممکن بود هر آن فرو ریزد. خضر شروع به تعمیر آن دیوار کرد، مجدّداً موسى اعتراض کرد که مردم این روستا به ما نان وغذا ندادند وحالا شما دیوار آنها را تعمیر مىکنید؟! اى کاش مزدى از آنها مىگرفتید! پس از این اعتراض که به جدایى آنها انجامید، حضرت خضر انگیزهها و دلایل کارهاى به ظاهر خلاف خود را براى موسى شرح داد. (۲۳) آرى گاهى پیامبرى چون حضرت موسى که پیامبر اولوا العزم است بر اثر بىاطلاعى اعتراض مىکند؟
نکته ششم: قضاوتهاى ما عجولانه است
قرآن در آیات متعدّد به ما هشدار مىدهد که اى انسان! بسیارى از خیالها و گمانهاى تو اساس درست و صحیحى ندارد، چه بسیار کارهایى که به نظر شما بد است و از آنها کراهت دارید ولى در واقع به نفع شماست، و چه بسا چیزهایى را که دوست دارید ولى در واقع براى شما شرّ است، چنانکه شما در تشخیص ابتدایى و سطحى خود، جهاد را بد مىدانید ولى در واقع براى شما خوب است. «کُتِبَ علیکم القِتال و هو کُرْهٌ لَکُم و عسى أنْ تَکرَهوا شَیئاً و هو خیرٌ لَکُم و عَسى أنْ تُحِبُّوا شَیئاً و هو شَرٌّ لَکُم» (۲۴) جنگ و جهاد، گرچه به ظاهر سخت و داراى عوارضى بد مىباشد، ولى استعدادها را شکوفا مىکند و لیاقتها را بروز مىدهد و به فرموده امام خمینىقدس سره جوهره وجود
انسان در جنگ رشد مىکند. در زمان جنگ و درگیرى صفوف افرادى که تنها شعار مىدهند از صفوف کسانى که اهل عمل هستند جدا مىشوند. جنگ، نیروهاى همفکر و هدفدار را با هم منسجم و متّحد مىکند، جنگ به انسان ارزش و شرف مىدهد و اساساً نشانه حیات یک ملّت مبارزه با ستمگران است.در قرآن نیز مىخوانیم که چه بسا شما چیزى را ناگوار مىدانید ولى خدا خیر کثیر در آن قرار داده است. «فَعَسى أن تَکرَهوا شَیئاً و یَجعَل اللّهُ فیه خیراً کثیراً» (۲۵) اگر به واژه «حُسبان» و مشتقّات آن در قرآن دقّت کنیم، خواهیم دید که قرآن پى در پى به ما اخطار مىکند که بسیارى از خیالات و تصوّرات و گمانهاى شما باطل است، پس چنین خیال نکنید، چنان فکر نکنید، این نحوه گمان نبرید و امثال این تعبیرات که همه نشان دهنده انتقاد از دیدهاى سطحى و عجولانه است.نمونهاى دیگر در قرآن مىخوانیم که فرشتگان هنگام خلقت حضرت آدم (چون آگاهى عمیقى نسبت به انسان نداشتند) به خدا عرض کردند: ما تو را تسبیح مىکنیم و با وجود عبادت ما چرا انسان مفسد را خلق مىکنى؟! ولى خداوند با اعطاى علومى به انسان و اعطاى مقام جانشنى
خود به او، به فرشتگان ثابت کرد که قضاوت آنها درباره انسان سطحى و عجولانه بوده است. کوتاه سخن اینکه اگر ما در بحث عدل خدا دچار شبههاى شدیم که اگر خدا عادل است پس چرا چنین و چرا چنان؟ باید توجّه داشته باشیم که بسیارى از مسایل و اسرار بر ما پوشیده است. ما هم از نظر علمى و هم از نظر فکرى و هم از نظر تجربى محدودیم. اگر ما کتابى را که مطالبى عالى و ارزنده دارد مطالعه کنیم و در هر چند سطر به کلمهاى برسیم که معناى آن بر ما مجهول باشد نباید زود قضاوت کنیم و نسبت ناروا به نویسنده بدهیم، بلکه باید در فهم خود تجدیدنظر کنیم.
شخصى در منزل سگى داشت، براى خرید از خانه بیرون رفت و کودک شیرخوار خود را تنها گذاشت به امیّد اینکه زود برمىگردد، چون بازگشت، سگ با پوزه خونین به استقبالش آمد، با خود فکر کرد که حتماً سگ به کودک حمله کرده و او را دریده است، در حالى که عصبانى بود با اسلحه خود به سگ شلیک کرد و با شتاب به درون خانه دوید، امّا با صحنهاى که تصوّرش را نمىکرد مواجه شد. ماجرا از این قرار بود که گرگى به خانه آنان – که در خارج شهر قرار داشت – وارد شده و به داخل
اطاقها مىآید و به کودک حمله مىکند، سگ از کودک حمایت کرده با تلاش زیاد و با چنگ و دندان گرگ را به عقب مىراند و خود، خون آلود مىگردد، امّا قضاوت عجولانه صاحبخانه موجب شد که به جاى سپاسگزارى، سگ را بکشد! صاحبخانه از کار خود پشیمان شد و به سوى سگ آمد تا شاید او را از مرگ برهاند ولى کار از کار گذشته و سگ از بین رفته بود و پشیمانى سودى نداشت.
مىگوید: به چشمهاى سگ که باز بود نگاه کردم و این فریاد را از چشمهاى باز این سگ با گوش دل شنیدم که اى انسان! چقدر عجولى و چه زود قضاوت مىکنى؟! چرا به درون خانه نرفته و خبر نگرفته مرا کشتى؟! او پس از این جریان تأسّف آور مقالهاى نوشت با عنوان «اى انسان چه زود قضاوت مىکنى!»
نکته هفتم: قضاوت مقطعى ممنوع
قضاوت کردن ما نباید با توجّه به یک زمان خاص صورت پذیرد، مثلاً جیغ و داد کودک در هنگام آمپول زدن نباید مبناى قضاوت ما باشد، بلکه ما باید دردکشیدنهاى قبلى کودک و سلامتى بعدى او را در نظر داشته باشیم، آنگاه قضاوت کنیم و یا فقط درد و رنج هنگام زایمان یک زن را در نظر نگیریم بلکه رنج بىبچّگى و لذت بچّهدار بودن و نتایج بعدى آن را در نظر بگیریم، آنگاه قضاوت کنیم. همین طور دید ما نسبت به دنیا و مشکلات آن باید دیدى کلّى و همه جانبه باشد. از یک روزنه باریک به دنیا نگاه نکنیم، مانند کسى که از پشت دیوار و از شکاف آن قافلهاى را نگاه مىکند؛ او ابتدا سر شترى را مىبیند و بعد گردن شتر را، امّا اگر از پشت دیوار بیرون آید، قافله شتر را مىبیند. حضرت موسى در جریان همراهى خود با خضر، ساختن دیوارى را مىبیند براى مردمى که هیچ کمکى به آنان نکردند،
لذا اعتراض مىکند. امّا حضرت خضر آنچه را موسى نمىبیند مىبیند و به موسى مىگوید: زیر این دیوار گنجى است که متعلّق به دو کودک یتیم است. به خاطر نیکوکارى پدرشان، این گنج باید محفوظ بماند تا آنان بزرگ شده و از آن استفاده کنند. پس مأموریم این دیوار را تعمیر نماییم. پدر در گذشته خوبى کرده است، فرزند او در آینده نیکى مىبیند. قرآن مىگوید: به یتیمان مردم ستم مکنید، شاید مرگ به سراغ شما بیاید و فرزندان شما نیز یتیم شوند و دیگران به آنها ظلم کنند. پس گذشته، حال و آینده را باید باهم دید، دنیا و آخرت را باید با هم دید، آنگاه قضاوت کرد. روایت داریم خداوند در روز قیامت به افرادى پاداش مىدهد و مىفرماید: این پاداش براى آن دعایى است که درخواست کردى ولى مستجاب نکردم، زیرا در آن وقت، مصلحت تو نبود که دعایت مستجاب شود. آرى، گاهى
کودکى گریه مىکند و مرتّب اصرار مىکند که پدر براى او اسباب بازى و خوراکى بخرد، امّا پدر پاسخ مثبتى نمىدهد، بچّه بسیار زجر مىکشد و مىگوید: تو بسیار باباى بدى هستى چون هرچه خواستم نخریدى! پس از گذشت چند سال پدر مىگوید: فرزندم! به جاى چیزهایى که از من درخواست نمودى، پس انداز نمودم و مثلاً یک قطعه زمین برایت خریدهام. در اینجا قطعاً همه بچههایى که پدر براى آنها اسباب بازى و; خریده، مىگویند: اى کاش پدر ما نیز به جاى آن چیزها، چیزى که مورد نیاز واقعى ما بود مىخرید.
در مملکتدارى نیز مسأله به همین صورت است. گاهى مردم یک کشور و یا منطقه باید براى مدّتى، فشارى را تحمّل کنند و عنایت داشته باشند که خیر و صلاح کشور و مردم در چیست؟
در امر پزشکى نیز مسأله همین طور است. گاهى دستى را قطع مىکنند تا تن سالم بماند.
در بحث عدل خدا نیز لحظهاى و مقطعى قضاوت نکنیم و به تمام جوانب توجّه نماییم. اگر امروز به خیرى رسیدیم، آن را مقطعى نبینیم، شاید نتیجه دعاى انسان تشنهاى باشد که پدرم به او یک لیوان آب گوارا داد و او دعا کرد که ان شاءاللّه خیر ببینى، ان شاءاللّه بچّههایت خیر ببینند!
نکته هشتم: از نقش خود غافل نشویم
ما از نقش خود در به وجود آوردن ناگوارىها غافلیم و بىجهت همه را به حساب خدا مىگذاریم و شروع به اشکال مىکنیم که خدایا! اگر تو عادلى پس چرا فلان ناراحتى براى من پیش آمد؟ ناگفته پیداست که بسیارى از ناگوارىها به دست خود ماست، مراعات بهداشت نمىکنیم، به بیمارى دچار
مىشویم. جلو فساد را با نهى از منکر نمىگیریم، اشرار بر ما مسلّط مىشوند و دیگر دعا و فریاد ما هم بىاثر مىماند. مواظب بچّه خود نیستیم، در آب حوض غرق مىشود و ما داد و فریاد مىکنیم. درس نخواندیم، مردود شدیم، سعى و تلاش نکردیم، پیشرفت نداشتیم. در انتخاب همسر دقّت نکردیم، زجر مىکشیم. در انتخاب دوست دقّت نکردیم، معتاد شدیم. مقرّرات راهنمایى و رانندگى را مراعات نکردیم، تصادف نمودیم. خواب آلود پشت فرمان نشستیم، چپ کردیم. در حالت مستى آمیزش انجام دادیم، بچه ناقص به دنیا آوردیم. شنا نیاموختیم، غرق شدیم، در همه این موارد جز خود ما
چه کسى مقصّر است؟ اگر کار امروز من پیچ مىخورد، شاید نتیجه تاب دادن به کار دیگران باشد. در حدیث مىخوانیم: «مَن حَفر بئراً لاخیه وقع فیها» (۲۶) هرکس براى برادرش چاهى را حفر کند، خود در آن مىافتد. قرآن در آیات متعدّد به این موضوع اشاره کرده و مىفرماید: «وَ ما اَصابَکُم مِن مُصیبَهٍ فَبِما کَسَبَت اَیدیکُم» (۲۷) هر سختى و مصیبتى که به شما مىرسد به خاطر دستآورد کار خودتان است.
«وَ اِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَهٌ بِما قَدَّمَتْ اَیْدیهِمْ اِذا هُمْ یَقْنَطُونَ» (۲۸) اگر به خاطر اعمال و رفتار خلاف مردم به آنان ناگوارى رسد، از لطف ما مأیوس مىشوند. «وَامّا اِذا مَا ابتَلاهُ فَقَدَرَ عَلیهِ رِزقَهُ فَیَقُولُ رَبّى اَهانَنِ» (۲۹) همین که خداوند انسان را در بوته آزمایش قرار داد وگرفتار کمبودهایى نمود فریادش بلند مىشود که خدا به من اهانت نموده ولطفش را نسبت به من کم کرده است. در صورتى که هرگز خداوند بدون جهت رزق و روزى کسى را قطع نمىکند، پس دلیل و رمز این کمبودها را باید د
ر رفتار خود جستجو کرد. چنانکه در ادامه آیه مىخوانیم: «کلاّ بَل لا تُکرِمُون الیَتیمَ و لا تَحاضُّون عَلى طَعامِ المسکینِ» (۳۰) اگر به سختى افتادهاید به خاطر آن است که شما به یتیم احترام نکردید و دیگران را براى کمک رسانى و اطعام محرومان جامعه تشویق ننمودید. این روح بىتفاوتى شما سبب قهر و غضب خداوند شده است و در واقع علّت این تفاوتها در چگونگى عملکرد شماست. «فَکَفرتْ بِاَنعُمِ اللّهِ فَأذاقَها اللّهُ لِباسَ الجُوع و الخَوف» (۳۱) قریهاى که نعمتهاى فراوانى داشت ولى مردم آن در مورد این نعمتها کفر ورزیدند، خداوند هم آنان را به ترس و گرسنگى مبتلا کرد. کفر گاهى در برابر خداست وگاهى در برابر فرمان خدا وگاهى در برابر نعمتهاى خدا. در مورد سوم که معمولاً از نعمتها درست و بجا استفاده نمىشود، کفران گفته مىشود. این آیات به روشنى بیان مىکنند که عامل بسیارى از گرفتارىها، عملکرد بد خود ماست.
بررسى یک سؤال
سؤال: در دوران زندگى افرادى را مشاهده مىکنیم که از هیچ گونه ظلم و ستمى فروگذار نیستند امّا در رفاه و خوشى زندگى مىکنند! اگر ناگوارىها به خاطر اعمال بد ماست پس چرا کسى که اعمالش از اعمال ما زشتتر و سوءسابقهاش بیشتر است به دردسرها و ناراحتىهاى ما گرفتار نشده و در رفاه و آسایش به سر مىبرد؟! پاسخ: با توجّه به آیات و روایات، حساب همه افراد و گروهها نزد خدا یکسان نیست و آنان وضعیّت متفاوتى دارند: خداوند گروهى از مردم را فورى گوشمالى مىدهد. گروهى را تا مدّتى مهلت مىدهد. دسته دیگر را تا آخر عمر مهلت داده و در رفاه مىگذارد و کیفر آنان را به روز قیامت مىگذارد، چون ما در جهان بینى خود، دنیا را جداى از قیامت بررسى نمىکنیم. البتّه این تفاوتها از طرف خداوند حکیمانه است، زیرا افراد خطاکار و نوع عمل و
روحیّه آنها با هم یکسان و برابر نیست تا حساب مساوى داشته باشند. گاهى معلّم نسبت به خلافکارى یک شاگرد ممتاز عکسالعمل شدیدى نشان مىدهد، چون از او توقّع چنین کارى را ندارد، در صورتى که با شاگردان معمولى و بد با این شدّت رفتار نمىکند. در قرآن مىخوانیم: خداوند اولیا و پیامبران را گاهى به خاطر یک عمل که حتّى گناه هم نیست و به اصطلاح ترک اولى مىباشد،
شدیداً مورد انتقاد قرار مىدهد، زیرا از آن بزرگواران توقّع چنین کارى نیست، و در مورد افرادى با اینکه گنهکارند، ولى به آنان فرصت داده مىشود: «جَعَلنا لِمَهلِکِهِم مَوعِداً» (۳۲) قرآن در مورد درخواست تعجیل عذاب کفار مىفرماید: «وَ یَستَعجِلُونَکَ بِالعَذابِ وَ لَن یُخلِفَ اللّهُ وَعدَهُ» (۳۳) وقتى تاریخ و سرنوشت هلاکت بار اقوام و ملّتهاى کافر ستمگر را بیان مىکنیم، کفّار مىگویند: چرا ما عذاب نمىشویم و همچنان با آن همه کفر و ستم در رفاه هستیم؟ ولى اینها نسبت به قهر و عذاب خدا عجله مىکنند در حالى که خدا به وعده خود عمل خواهد کرد ولى هنوز زمان آن نرسیده است.
بنابراین، گاهى خداوند نسبت به افراد ستم پیشه عکس العمل فورى نشان نمىدهد و مىفرماید: «فَاَملَیتُ لِلّذینَ کَفَرُوا ثُمَّ اَخَذْتُهُم» (۳۴) من به کافران را مهلت مىدهم و سپس آنان را مىگیرم. و علّت مهلت را هم چنن بیان مىکند: «لا یَحسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا اَنّما نُمْلى لَهُم خَیْرٌ لاَنفُسِهِم اِنَّما نُمْلى لَهُم لِیَزدادُوا اِثماً وَ لَهُم عَذابٌ مُهینٌ» (۳۵) آنها که کافر شدند ( و راه طغیان را پیش گرفتند ) تصوّر نکنند اگر به آنان مهلت مىدهیم به سود آنهاست، ما به آنان مهلت مىدهیم تا بر گناهان خود بیافزایند و پیمانه آنها پر شود، سپس عذاب خوارکننده و رسوایى در کمین آنهاست. یزید پس از به شهادت رساندن امام حسینعلیه السلام و یارانش، خود را موفّق و پیروز مىدانست، ولى حضرت زینبعلیها السلام همین آیه را براى او خواند که آزادى و پیروزى و رفاه و قدرت فعلى تو به خاطر آن
است که بار گناهت سنگینتر شود و اساساً همین رفاه موقّت بهترین وسیله عذاب است، زیرا قرآن مىگوید: ما به افرادى رفاه زیاد مىدهیم تا خوب علاقهمند به آن شوند، سپس ناگهان از آنان مىگیریم تا در حسرت آن بسوزند. «فَلَمّآ نَسُوا ما ذُکِّروا بِه فَتَحْنا عَلَیهِم اَبوابَ کُلِّ شَىءٍ حَتّى اِذا فَرِحُوا بِما اُوتوا اَخَذناهُم بَغتَهً فَاذاهُم مُبلِسُون» (۳۶) چون پندها و تذکّرات ما را فراموش کردند و عملاً به دستورات ما بى اعتنایى نمودند ما، درِ هر چیزى را به روى آنان باز کردیم. خوشى و رفاه از هر سو
برایشان فرستادیم تا شاد و خوشحال و دلبسته شوند، سپس یک مرتبه غافلگیرانه همه خوشىها را که به آن دل بسته بودند مىگیریم تا تحیّر و یأس و اندوه، آنان را از درون بسوزاند. مَثل این گونه افراد مثل کسى است که هر قدر از درختى بالا رود به خیال خود موفّقتر است ولى با سقوط او معلوم مىشود همه آن بالا رفتنها مقدّمه عذاب او بوده است. البتّه اگر خداوند نسبت به بعضى افراد این گونه معامله مىکند، درباره گروه دیگرى که آمادگى اصلاح شدن دارند و روزنه امیدى در آنها هست مىفرماید: «لِیُذیقَهُمْ بَعْضَ الَّذى عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرجِعُونَ» (۳۷) ما کیفر تلخ قسمتى از کارهاى
خلاف آنان را به آنها مىچشانیم، شاید برگردند و اصلاح شوند. روایات متعدد به ما هشدار مىدهد که اگر شما پى در پى گناهانى مرتکب مىشوید ولى آثارى از قهر و غضب خدا در زندگى خود مشاهده نمىکنید، بترسید که مبادا از مدار قابلیّت و تنبّه خارج شده باشید و تنها چاره کارتان سوء عاقبت و دوزخ باشد. همان گونه که گاهى حال مریض به جایى مىرسد که دیگر پزشک او را رها مىکند و مىگوید: بگذارید هر چه میل دارد بخورد و دیگر دستورى نمىدهد، زیرا از درمان و نجات او نا
امید شده است. افرادى هستند که از بس مرتکب گناه شدهاند، خدا با آنها قهر کرده و مىگوید: «اِعمَلُوا ما شِئْتُم» (۳۸) هر کارى که میل دارید انجام دهید. پیامبران هم که از اثرپذیرى و هدایت مردم مأیوس مىشدند، به آنها خطاب مىکردند: «یا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى مَکانَتِکُمْ» (۳۹) هر کارى که مىخواهید بکنید.
نکته نهم: سختىها عامل رشد است
اساساً راه رشد و تکامل ما و همه موجودات، از لابلاى ناگوارىها و سختىها مىگذرد. گندم باید مراحل دشوارى را پشت سر گذارد تا به نان تبدیل شده، گواراى وجود انسان گردد. اگر به این گندم اجازه شکایت داده شود به نزد قاضى رفته و از دست ما انسانها در موارد متعدّدى شکایت مىکند:
۱- من در کنار مادرم زمین بودم، انسان مرا با داس درو واز او جدا کرد.
۲- پر و بالم را شکست و از خانهاى که در آن آرمیده بودم خارج کرد.
۳- زیر سنگ سنگین آسیا مرا له کرد و آرد نمود.
۴- مرا با آب و خمیرترش مخلوط کرده، با مشت به جانم افتاد و خمیر کرد.
۵ – نانوا مرتّب بر سرم کوبید و به تنورم چسباند و پشت و صورتم را سوزاند.
۶- در نهایت، انسانها مرا در زیر دندانهاى خود له کردند.
آرى، گندم مراحل سختى را پشتسر مىگذارد تا قوت وغذایى براى انسان گردد. بدیهى است اگر موادّ مختلف زمین بخواهند جزء بدن آدمىو سلّولى از سلّولهاى او گردند باید این مراحل را طى کنند. «از جمادى مردم و نامى شدم»
نقش ناگوارىها در خودسازى
قرآن مىگوید: برخورد با حوادث تلخ زنگ بیدار باش انسان است، زندگى یکنواخت، انسان را سست و تنپرور بار مىآورد، مىگویند: اگر جادّهاى سراسر صاف و یکدست و مستقیم باشد راننده خوابش مىبرد، در روایات مىخوانیم: خداوند بندگان شایستهاش را بیشتر دچار ناگوارى مىکند:
امام صادقعلیه السلام فرمودند: «اِنَّ اَشَدَّ النّاس بَلاءً الاَنبیاءُ ثُمَّ الَّذینَ یَلُونَهُم ثُمّ الاَمثَلُ فَالاَمثَل» (۴۰) در میان انسانها سختترین ناگوارىها نصیب پیامبران مىشود؛ سپس پیروان آنان و کسانى که بیشتر ارتباط مکتبى با انبیا دارند.
در حدیث مىخوانیم: خداوند بندگان با ایمان خود را به وسیله سختىها و بلاها مىپروراند، همان گونه که مادر فرزند خود را با شیر پرورش مىدهد. سختىها نه تنها به هنگام پدید آمدن مىتوانند نقش مؤثّرى در سازندگى انسان داشته باشند بلکه توجّه به ناگوارىهاى گذشته و یاد آنها هم مؤثّر است، در قرآن خطاب به پیامبر اسلام مىخوانیم: «ألَم یَجِدکَ یَتیماً فَآوى وَ وَجَدکَ ضالاً فهَدى و وجدک عائِلاً فَأغنى» (۴۱) مگر نه آن است که خداوند تو را یتیم یافت و جا داد. و محتاجت دید و بىنیازت کرد؟
پس اکنون که به قدرت رسیدهاى بر یتیم تسلّط مجو و قهر مکن و با فقیر خشونت مکن. «فامّا الیتیم فلا تَقهر و امّا السائل فلا تَنهر» (۴۲) بنابراین، خداوند یادآورى ناگوارىهاى گذشته را هم در حرکت و تربیت و رشد انسان مؤثّر مىداند. چنانکه قرآن سختىها را براى تضرّع و زنگزدایى قلب دانسته و مىفرماید: «و لَقَد اَرسَلنا الى اُمَمٍ مِن قَبْلِکَ فَاَخَذناهُم بِالبأساءِ وَ الضَّرّاءِ لَعَلَّهُم یَتَضَرَّعُونَ» (۴۳) پیامبرانى را به سوى امّتهاى پیش از تو فرستادیم و به تنگدستى و سختى گرفتارشان کردیم تا شاید تذلّل کنند. نظیر این مطلب در سوره اعراف آیه ۹۴ آمده است که یکى از آثار و فواید
ناگوارى، توجّه به خداست. در حدیث مىخوانیم: «لَولا ثَلاثَهٌ ما طأطأَ رَأسُ اِبنِ آدَمَ: اَلفَقرُ وَ المَوتُ وَ المَرَض» (۴۴) اگر انسان دچار فقر و مرض و مرگ نبود، در مقابل هیچ نیرویى سر خم نمىکرد و به گردنکشى خود مغرور بود. گاهى تلخىها براى تعدیل روحیه انسان لازم و ناگوارىها براى تنظیم باد و غرور انسان مفید است. امیر مؤمنانعلیه السلام مىفرماید: «ما لابن آدم و الفَخر اولّه نطفه و آخره جیفه و لایرزق نفسه و لا یدفع حتفه» فرزند آدم را با فخر فروشى و تکبّر چکار؟ او موجودى است که اول نطفه بوده و در پایان مردارى بیش نخواهد بود و قدرت روزى دادن به خود و دورى از مرگ را
ندارد. (۴۵) قرآن مىفرماید: «و لاتَمش فى الارض مَرحاً انّک لن تَخرق الارض و لن تبلغ الجبال طولا» (۴۶) اى انسان! بر روى زمین با کبر وغرور راه مرو، تو هرگز نمىتوانى زمین را بشکافى وهیچگاه در بلندى به کوهها نخواهى رسید. به راستى رفاه وخوشى، انسان را بىاراده بار مىآورد و در مقابل سختىها انسان را آب دیده و مقاوم مىسازد. حضرت علىعلیه السلام مىفرماید: درختانى که در دا
من بیابانهاى خشک پرورش پیدا مىکنند، چوب محکمترى دارند. (۴۷) شاید مراد امام عسگرىعلیه السلام که مىفرماید: «در نهاد بلاها خیرهاست» (۴۸) همین باشد که بلاها از یک سو میان ما و خدا ارتباط برقرار مىکنند و از سوى دیگر ما را به کار و تلاش وا مىدارند. بنابراین، فشارى که در بلاها روى جسم مىآید در عوض، جان قوّت مىگیرد، همان گونه که میزبان در یک مهمانى، به زحمت مىافتد امّا شخصیّت او که همان روح سخاوت اوست رشد پیدا مىکند. پس بلاها در خودسازى و رشد
شخصیّت انسان مؤثّر است، البتّه بلاها و ناگوارىها براى افراد مختلف فرق مىکند؛ در حدیث مىخوانیم: «اَلبَلاء لِلظالِم اَدَب و لِلمُؤمن امتحان وَ لِلاَولیاءِ کرامه» (۴۹) سختىها براى افراد ظالم وسیله هشدار و زنگ بیدار باش و براى مؤمنان وسیله آزمایش و رشد و براى مردان وارسته و اولیاى خدا کرامت و وسیله کسب مقام است. در پادگان نظامى، گاهى یک سرباز خلافى انجام داده و مىخواهند او را تنبیه کنند، لذا کار سنگینى به او واگذار مىکنند که مصداق جمله «اَلبَلاءُ
لِلظّالِمِ اَدَبٌ» است. گاهى مىخواهند سرباز را رشد دهند و استعدادش را شکوفا کنند، در اینجا انواع آموزشهاى سخت نظامى را به او تعلیم مىدهند. «و لِلْمُؤمِن اِمْتحانَ» و گاهى مىخواهند مقام و رتبه او را بالا برند یا مدّتى مرخّصى به او بدهند، در اینجا کار سنگینى را به او مىدهند تا استحقاق مرخّصى یا رتبه و درجه را داشته باشد. «للاولیاء کرامه» بنابراین آنچه خداوند به دیگران داده است دلیل عزّت و شرف و خوبى آنان نیست؛ همان گونه که سختىها و مشکلات و گرفتارىها براى افراد، نشانه بد بودن آنان نیست. گاهى بهترین و پاکترین افراد به سختترین ناراحتىها گرفتار مىشوند تا آبدیده شوند و به کمالاتى برسند، چنانکه تا چوب عود را نسوزانند عطر دل انگیزش به مشام
نمىرسد. این زیر و رو شدنها در تمام موجودات رمز تکامل آنهاست. فلزّات تا در کوره گداخته نشوند، تصفیه نمىشوند، زمین تا با شخمزدن زیر و رو نشود، آماده سبزشدن ومحصول دادن نمىشود، علف تا زیر دندان گوسفند له نشود و مراحل هضم و گوارش را پشت سر نگذارد، گوشت نمىشود و گوشت گوسفند تا با آتش پخته نشود قابل تغذیه انسان نمىشود و به سلّولهاى آدمى مبدّل نمىگردد، انسان هم در این کاروان هستى، تا درگیر نشود و با بلاهاى سخت دست و پنجه نرم نکند، روحش آبدیده نمىشود و به رشد نمىرسد. انسانیّت ما به خوردن و خوابیدن نیست، زیرا حیوان هم در این کارها با ما شریک است. انسان بودن ما به داشتن صفات انسانى و فضایل و کمالات ماست نظیر توجّه به خدا، نوع دوستى، ایثار و بخشش و ناگفته پیداست که شکوفایى و بروز این صفات، جز در مبارزه با سختىها صورت نمىگیرد.
نکته دهم: سود و زیان، ملاک سنجش خوبى یا بدى نیست
نسیمى که از دریا بر مىخیزد، ممکن است منطقه ساحل را شرجى و به صورت خفقان آورى در آورد و ساکنان ساحل را بیازارد، امّا همین نسیم به جریان خود ادامه داده، نقاط سوزان را روح تازهاى مىبخشد. باد ممکن است در گوشهاى شاخه درختى را بشکند و خساراتى وارد کند، امّا هوا را لطیف ساخته به دورترین نقاط مىرساند. بارانهاى پى در پى و رگبارهاى تند، ممکن است در مسیر خود لانه مورچهاى را خراب کند و زندگى او را بر هم زند، امّا زمینهاى تشنه را سیراب مىسازد و به جهان طراوت مىبخشد. آیا براى خراب نشدن لانه مورچهها باید از باران و فواید ارزشمند آن
چشمپوشى کرد؟ آیا مورچه حقّ دارد فریاد زند مرگ بر خورشید و اقیانوس، مرگ بر ابر و باران و کشاورز و اعتراض کند که چرا اینها خانه مرا خراب کردند؟! آیا چنین ایرادهایى جز به خاطر خودمحورى و خودخواهى است؟ آیا چنین اعتراضى به خاطر آن نیست که ما مسایل را تنها از یک زاویه مىنگریم و تنها در یک مدار فکر مىکنیم و مرکز این مدار را هم منافع شخصى خود مىدانیم؟ گویا تمام عالم هستى باید به میل شخص من و در راه رفاه من در حرکت باشند، آن هم منافع شخصىِ امروز من، زیرا گاهى مشکلات براى فرداى من خوب است لکن ما تا نتیجه فورى و آنى براى همین امروز نداشته باشد راضى نمىشویم!
بنابراین، سود وزیان محدود ما وسیلهاى مطمئن براى سنجش خوبى و بدى چیزى نیست ونباید هر فرد ویا گروهى فقط فایده و ضرر وراحتى وناراحتى خود را ملاک خوبى وبدى آن چیز بداند، فقط کسى مىتواند قضاوت صحیحى داشته باشد که به همه موجودات و خصوصیّات آنها احاطه کامل داشته باشد.
نکته یازدهم: انسانها پیوسته آزمایش مىشوند
یکى از سنّتهاى حتمى خداوند درباره انسان، مسأله آزمایش است که حدود بیست مرتبه در قرآن از آن سخن به میان آمده است. ناگوارىها از ابزارهاى آزمایش خدا هستند، لذا گاهى انسان با اینکه گناه و تقصیرى هم نکرده به برخى ناگوارىها مبتلا مىشود؛ همان گونه که خوشىها نیز وسیله دیگرى براى این آزمایش است. قرآن مىفرماید: «و لَنَبْلُوَنَّکُم بِشَىءٍ مِنَ الخَوفِ وَالجُوعِ و نَقصٍ مِنَ الاموالِ وَ الانفُسِ وَ الَّثمَراتِ وَ بَشِّرِ الصّابِرینَ» (۵۰) ما شما را با ترس و گرسنگى و قحطى و کم شدن مال و جان و میوهها و محصولات، آزمایش مىکنیم، و به کسانى که در این حوادث، خود را نمىبازند و صبر و شکیبایى و استقامت از خود نشان مىدهند بشارت بده.
آزمایشهاى خداوند
در مورد آزمایش انسان چند مسأله را باید مورد بررسى قرار داد:
الف. مگر خدا نمىداند که هر کسى چه کاره است تا لازم باشد او را به وسیله ناگوارىها آزمایش کند؟ (فلسفه آزمایشهاى الهى)
ب. ابزار آزمایش چیست؟
ج . عکسالعمل مردم در برابر حوادث تلخ چگونه است؟
د. راه پیروزى بر مشکلات چیست؟
الف. فلسفه آزمایش الهى
شکّى نیست که میان آزمایش ما وآزمایش خدا فرق است؛ آزمایش ما براى شناخت است، امّا آزمایش خدا براى علم وآگاهى به وضع و روحیّه و عکسالعمل ما نیست، زیرا او قبل از هر فکر و عملى، مىداند که ما چگونه فکر مىکنیم و چگونه عمل خواهیم کرد، بلکه هدف از آزمایش این است که از ما کارى سر زند و بدین وسیله استحقاق پاداش و کیفر داشته باشیم، زیرا خداوند طبق علم خود به خوبى و بدى شخصى (بدون اینکه او عملى انجام داده باشد) پاداش و کیفر نمىدهد. همان گونه که ما نیز به صرف اینکه بدانیم شخصى بنّاى خوبى است، یا آرایشگر خوبى است، یا بدانیم نقّاش و نجّار خوبى است به او مزد نمىدهیم، بلکه اگر براى ما کارى انجام داد، آن وقت او را مستحقّ مزد و پاداش مىدانیم.
ب. ابزار آزمایش
قرآن در این باره مىفرماید: مال و جان انسان، ابزار آزمایش او هستند، «لَتُبْلَوُنَّ فِى اموالکُم وَ اَنْفُسِکُمْ» (۵۱) و انسان به وسیله حوادث تلخ و شیرین آزموده مىشود. «نَبْلُوکُمْ بِالشَرِّ وَ الخَیْر» (۵۲)
خداوند انسان را گاهى با ترس، گاهى با گرسنگى و زمانى با قحطى و گاهى با از بین رفتن محصولات و گاهى با دیدن داغها و از دست دادن عزیزان و زمانى با دادن نعمت و زمانى دیگر با گرفتن آن، آزمایش مىکند.
ج . عکسالعمل انسانها
انسانها دربرابر سختىها وناگوارىها، عکسالعمل مختلفى دارند:
گروهى در بلاها و حوادث تلخ، داد و فریاد به راه مىاندازند، به عدل خدا، به لطف و حکمت او و به نظام آفرینش بد مىگویند؛ قرآن این گروه را چنین معرّفى مىکند: «اِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً» (۵۳) همین که به این افراد سختى و شرّى رسد، داد مىزنند و جزع مىکنند.
گروهى با استقامت وپشتکار سختىها را تحمّل مىکنند و با زبان و دل مىگویند: «اِنّا لِلّه و اِنّا الیه راجِعون» (۵۴) ما همه از خدا هستیم و به سوى او بازمىگردیم.
گروهى نه تنها صبر و تحمّل مىکنند، بلکه شکر هم مىکنند. در پایان زیارت عاشورا، در حالى که سر به سجده گذاردهایم مىگوییم: «اَلّلهُمَّ لَکَ الحَمدُ حَمدَ الشّاکِرینَ لَکَ عَلى مُصابِهِم» خدایا! شکر من براى توست، شکرى نظیر شکر یاران امام حسینعلیه السلام در برابر سختىها و مصیبتهاى روز عاشورا. آرى، تحمّل سختىها و شهادت در راه خدا، بزرگترین آرزوى اولیاى خداست و همین که به آرزوى خود رسیدند، خدا را سپاس مىگویند.
و گروهى که رشد یافتهتر هستند، آگاهانه و عاشقانه به سراغ بلاها و ناگوارىها مىروند. در اوائل ظهور اسلام که مسلمانان با کمبود وسائل و تجهیزات مواجه بودند، بعضى از یاران پیامبر خدمت آن حضرت رسیده و تقاضاى تجهیز و شرکت در جنگ و جهاد داشتند، امّا پیامبر در پاسخ آنان مىفرمود: من وسیله جنگ (شمشیر و اسب) ندارم تا به شما بدهم. قرآن در مورد آنان مىفرماید: «تَوَلّوا و
أعینَهم تَفیضُ مِن الدَّمع حَزَناً ألاَّ یَجدوا ما یُنفقون» (۵۵) آنان ناراحت و گریهکنان برگشتند که چرا ما نتوانستیم خود را به ارتش اسلام برسانیم و جان خود را در راه دین فدا کنیم.بنابراین ظرفیّت و عکسالعمل مردم در برابر سختىها و حوادث، متفاوت است؛ یکى از آن فرار مىکند و دیگرى به استقبال آن مىرود. چنانکه اگر شما پیازى را به کودکى بدهید، همین که دندان روى آن بگذارد و آب از چشم او سرازیر شود، داد و فریاد مىزند و آن را دور مىاندازد، امّا پدر که رشد بیشترى دارد، همین پیاز تند را به سراغش رفته و مىخرد.
د . راه پیروزى بر مشکلات
گفتیم که خدا عادل است وناگوارىها گاهى به خاطر آزمایش و شکوفا شدن استعدادهاى درونى ما مىباشد، اینک ببینیم باید چکار کنیم تا در برابر بلاها و حوادث، موفّق و پیروز شویم؟
راههایى که قرآن به ما ارائه مىدهد از این قرار است:
۱- داشتن جهانبینى الهى
قرآن در مدح افراد با ایمانى که در برابر سختىها صبور هستند مىفرماید: اینها به خاطر داشتن جهانبینى الهى، در مواجهه با حوادث مىگویند: ما براى خدا هستیم، استقلالى از خود نداریم، طلبى هم از او نداشتهایم، وجود ما و نعمتهاى ما همه و همه از اوست و ما امانتدارى بیش نیستیم. علاوه بر اینکه دنیا محلّ عبور است، جایگاه همیشگى ما نیست تا بگوییم: چرا رفتیم؟ ما با مرگ به سوى او مىرویم و هرگز نابود نمىشویم، «اِنّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَیهِ راجِعُونَ» (۵۶) مرگ و زندگى فرقى نمىکند، محلّ ما عوض مىشود ولى خود ما محو نمىشویم.
این دید و جهانبینى، انسان را براى برخورد صحیح با حوادث آماده مىکند.
۲- آگاهى از سنّتهاى الهى
قرآن مىفرماید: شما انسانهاى امروز متفاوت از انسانهاى پیشین نیستید که بدون هیچ آزمایش و رنج و زحمتى به بهشت برسید، بلکه باید همچون امّتها و شخصیّتهاى دیگر در جریان سختترین حوادث قرار گیرید و آزموده شوید. «ام حَسِبْتُم اَن تَدخُلُوا الجَنَّهَ و لَمّا یَأتِکُم مَثَلُ الَّذینَ خَلَوا مِن قَبلِکُمْ مَسَّتْهُم البَاساءُ و الضَّراءُ و زُلزِلُوا حَتّى یَقُولَ الرَّسُولُ و الَّذینَ آمنُوا مَعَهُ مَتى نَصرُ اللّهِ اَلا اِنَّ نَصرَ اللّهِ قَریبٌ» (۵۷) آیا گمان مىکنید که وارد بهشت مىشوید بدون اینکه با حوادث امّتهاى پیشین برخورد کنید؟! مؤمنان قبل از شما مردمى بودند که انواع سختىها به آنها رسید تا جایى که اضطراب همه آنان را فرا گرفت و پیامبر و مؤمنان گفتند: کجاست یارى خدا؟ آگاه باشید یارى خدا نزدیک است.
این آیه مىگوید: در طول تاریخ افراد با ایمان و حقطلب دچار سختترین ناملایمات شدهاند، اکنون نوبت شماست. بنابراین، نه ناگوارىها تازگى دارد و نه تنها شما هستید که گرفتار این سختىها و
مشکلات شدهاید؛ این یک سنّت الهى است که باید طى شود، قرآن مکرّر مىفرماید: «وَ اذکُر فِى الکِتابِ;» (۵۸) تاریخ پیامبران و امّتهاى پیشین را یاد کنید تا فکر نکنید ناگوارىها براى شما بوده است. آنگاه به پیامبر مىفرماید: تو نیز مانند سایر انبیا صبور باش. «فَاصبِر کَما صَبَرَ اُولُوا العَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ» (۵۹)
آرى، انسان اگر بداند که ناگوارىها، هم یک قانون و سنّت است و هم عمومى و همگانى، آمادگى بیشترى پیدا مىکند، ما در ماه رمضان که همه مردم روزه هستند، خیلى راحت روزه مىگیریم، چون عموم مردم در آن ماه روزه هستند، امّا در غیر ماه رمضان، روزه گرفتن سخت و دشوار است.
قرآن که فرمان روزه مىدهد، مىفرماید: اى مؤمنان! خیال نکنید این دستور مخصوص شماست، بلکه بر تمام امّتهاى پیشین هم روزه واجب بوده و آنها هم روزه مىگرفتهاند. «یا ایّها الّذینَ آمنوا کُتِبَ علیکم الصّیام کَما کُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِن قَبلِکُم» (۶۰)
۳- آشنایى با صابران و چگونگى صبرشان
اطلاع از استقامت پیشینیان یکى از رمزهاى موفّقیت در برخورد با حوادث است. قرآن در این زمینه بسیار سخن گفته و الگوها و مدلهاى صبر و استقامت را از افراد و امّتهاى پیشین بیان کرده است. قرآن مىفرماید: پیامبران الهى دربرابر سرسختترین مخالفان خود مىگفتند: «وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلى ما آذَیْتُمُونا» (۶۱) ما در برابر آزار شما استقامت خواهیم کرد.
چنانکه ساحرانى که به دعوت فرعون براى مقابله و محکوم کردن حضرت موسى آمده بودند همین که به حقّانیّت موسى پى بردند، ایمان آوردند و در برابر تهدیدات فرعون گفتند: «فَاقْضِ ما اَنْتَ قاضٍ اِنَّما تَقضى هذِهِ الحَیاه الدُّنیا» (۶۲) هر کارى مىتوانى و هر حکمى مىخواهى در باره ما اجرا کن، ما راه خود را پیدا کردهایم و از مسیر حقّ دست بر نمىداریم.
آرى، علم به تاریخ گذشته، در صبر و بردبارى انسان بسیار مؤثّر است، همانگونه که علم به اسرار آینده در صبر و تحمّل انسان اثر مىگذارد، حضرت خضر به موسى گفت: چون تو از اسرار حوادث و کار من خبر ندارى، صبر و تحمّل نخواهى کرد. «و کَیفَ تَصبِر عَلى ما لَم تُحِطْ بِه خُبراً» (۶۳) ولى موسى پاسخ داد: ان شاءالله صبر مىکنم.
امّا تجربه نشان داد که بىخبرى از اسرار سبب شد کاسه صبر موسى لبریز شده و به کارهاى به ظاهر ناحقّ حضرت خضر اعتراض کرده و از آن حضرت جدا شود.
۴- توجّه به حضور خدا
اگر انسان بداند و باور داشته باشد که خداوند بر تمام اعمال و رفتار و حتّى افکار او آگاه است و در همه حال حاضر و ناظر بر اوست، در برابر مشکلات صبر کرده و سختىها بر او آسان و گاهى شیرین شده و خود به استقبال آن خواهد رفت.
خداوند به موسى و هارونعلیهما السلام مىگوید: شما نزد فرعون بروید و سخن حقّ خود را به گوش او برسانید و او را به یکتاپرستى دعوت کنید، بدانید من با شما هستم، کارتان را مىبینم و گفتگوهایتان را مىشنوم. «اِنَّنى مَعَکُما اَسْمَعُ وَ اَرى» (۶۴)
چنانکه خداوند براى عذاب قوم نوح و نجات افراد با ایمان، به حضرت نوح دستور داد که زیر نظر ما کشتى بساز. «و اصْنَعِ الفُلکَ بِاَعْیُنِنا» (۶۵) حضرت نوح همین که ساختن کشتى را شروع کرد، کفّار او را مسخره کرده و گفتند: گویا پیامبرىِ شما نگرفت و اکنون دست به نجّارى زدهاى! ولى چیزى که موجب مقاومت حضرت نوح در برابر این طعنهها مىشد، همان جمله خداى متعال بود که تو پیش چشم ما هستى، کار تو زیر نظر ماست. چنین ایمان و بینشى روح استقامت را در انسان زنده مىکند.
۵ – توجّه به پاداش الهى
از جمله مواردى که روح استقامت را در انسان زنده کند، توجّه به آثار مثبت و اجر وپاداش الهى است، زیرا تحمّل سختىها، بزرگترین پاداش دنیوى و اخروى را براى انسان در بر دارد، در سراسر قرآن نمونههاى فراوانى از این امتیازها به چشم مىخورد.
۶- استمداد از صبر و نماز
پنجمین نیرو و اهرمى که مىتواند در انسان استقامت آفرین باشد، استمداد از صبر (روزه) و نماز و عبادت است، قرآن مىفرماید: «اِسْتَعینُوا بِالصَّبرِ وَ الصَّلوهِ» (۶۶)
در سوره اعراف نیز مىخوانیم: «وَ اسْتَعینُوا بِاللّهِ» از خدا کمک بگیرید. چنانکه در حدیث آمده است که حضرت علىعلیه السلام به هنگام برخورد با ناگوارىها، با نماز از خداوند استعانت مىنمود.
نماز، انسان بىنهایت کوچک را با خداى بىنهایت بزرگ و موجود ضعیف را با تواناى بىنهایت متّصل مىکند و در پرتو نماز و یاد خدا دل آرام مىگیرد. «أَلا بِذِکرِ اللّهِ تَطمَئِنُّ القُلُوب» (۶۷)
نکته دوازدهم: کج فهمىها و برداشتهاى غلط
بسیارى از شبهههایى که در بحث عدل الهى مطرح است، به خاطر کج فهمىها و برداشتهاى غلط است که بدون توجّه، اشکال را متوجّه خدا مىکنیم، مثلاً:
خیال مىکنیم مرگ نابودى است و اشکال مىکنیم که اى خدا! فلانى چرا مرد؟ خیال مىکنیم دنیا جاى ماندن است و مىگوییم: چرا افراد بسیارى با سیل یا زلزله یا فلان مرض از دنیا رفتند؟
خیال مىکنیم دنیا جاى رفاه است، مىگوییم: چرا سختى هست؟ مثالِ ما همچون کسى است که به تصوّر سالن پذیرایى، وارد سالن درس و سخنرانى شود و اشکال کند که چرا پذیرایى نمىشود، چرا نوشیدنى و غذا نمىآورند؟ چرا و چرا ؟! تمام این اشکالات به خاطر یک کج اندیشى و گمان
باطل است، امّا اگر تفکر او اصلاح شود و متوجه شود که اینجا سالن درس است نه پذیرایى، با کمى انصاف از همه انتقادهاى خود صرف نظر و عذرخواهى مىکند. ما هم باید دنیا را طورى که هست بشناسیم و هدفِ آفرینش خود را بدانیم، باید باور کنیم دنیا جاى ماندن نیست، گذرگاه است. در کنار گل خار است، در کنار عسل نیش زنبور است و در کنار توسعه و رفاه، بلا و سختى، «قَرن بسعتها عقابیل فاقتها» (۶۸) و همواره بلاها گریبانگیر انسان است. «دار بالبلاء محفوفه» (۶۹) اگر این حقیقت را باور کردیم خود به خود برخى اشکالهاى ما برطرف مىشود، زیرا بسیارى ا
ز اشکالات ما به دستگاه آفرینش، به خاطر دید انحرافى و برداشتهاى کج ماست، کسى که عینک سرخ زده باشد قهراً هر شلغمى را لبو خواهد دید. شخصى نزد لیوان فروشى رفت و دید که لیوانها را واژگون چیده است. به لیوانها خیره شد و شروع به اشکال نمود که آقا: چرا این لیوان در بسته است و لیوان را به همان حال بلند کرد و گفت: این لیوان ته هم ندارد ! فروشنده خندید و لیوان را از او گرفت و به حال طبیعى برگرداند و گفت: آقا این لیوان هم ته دارد و هم درش باز است. کوتاه سخن اینکه برخى اشکالهاى ما به خاطر تفسیر غلطى است که از انسان و هدف او و دنیا داریم.
خیال مىکنیم دنیا خوابگاه است، آخور است، عشرتکده است وبعد مىگوییم چرا این همه ناکامى؟ در حالى که دنیا میدان رشد است، مزرعه و جاى کشت است، قهراً مزرعه جاى تلاش و عرق ریختن و درد سر است.
نکته سیزدهم: خوبىها و زیبایىها را با هم ببینیم
انسان نباید در قضاوت، تنها به جهات منفى توجّه داشته باشد، بلکه باید جامع نگر بوده و نقاط مثبت را نیز ببیند.
یوسف پس از آنکه برادرانش او را به چاه انداختند و سپس گروهى او را بیرون آورده، به بردگى فروختند و در مصر به او تهمت ناروا زدند و به زندانش انداختند و بعد از آن همه سختى و حوادث، عزیز مصر شد. مدّتها بعد به ملاقات پدر نائل آمد. پدر از او پرسید: برادرانت با تو چه کردند؟ یوسف گفت: از کار برادرانم سؤال نکن بلکه از لطف خدا سؤال کن که چگونه در لابلاى آن همه توطئه و تهمت و زندان مرا حفظ و بر همه مسلّط کرد. این خود یک منطقى است که انسان همیشه به جهات منفى توجّه نکند بلکه جهات مثبت را نیز در نظر بگیرد.
امام عسگرىعلیه السلام مىفرماید: «ما مِن بَلیَّه اِلاّ و لِلّهِ فیها نِعمَه تُحیطُ بِها» (۷۰) هیچ بلایى نیست مگر اینکه خداوند در نهاد آن، خیرى قرار داده که آن خیر بر بلا احاطه دارد.
نکته چهاردهم: از نقش قوانین طبیعى غفلت نکنیم
بسیارى از مشکلات و مصائب لازمه نظام علّت ومعلولى حاکم بر جهان است. به عبارت دیگر ما در عالم هستى باید یکى از این دو نظریّه را بپذیریم: یا باید حساب و نظامى را براى عالم قبول کنیم و یا بگوییم هرج و مرج بر جهان حاکم است.
اگر در عالم هستى، نظم و حساب در کار است، پس ناگوارىها هم بى صلاح و مصلحت نیست.
توضیح اینکه: اگر هر حادثه تلخى را بررسى کنیم، خواهیم دید که آن حادثه از یک سرى علّت و معلولها و بر اساس محاسبات و فرمولهاى دقیق، به وجود آمده است. مثلاً: پس از بررسى علّت خانهاى که بر سر افرادش فروریخته به این عوامل پى مىبریم:
۱- توپ بچّههاى محلّ به هنگام بازى روى بام همسایه افتاد.
۲- توپ گرد و کروى چرخید و در سوراخ ناودان جا گرفت و راه خروج آب باران بند آمد.
۳- بارندگى شد و آبها روى پشت بام خانه جمع شد.
۴- آب باران در سقف اثر و خشتها را خیس کرد.
۵ – سقف خشتى که با آب باران از هم گسسته شده، بر اثر سنگینى و جاذبه زمین فرو ریخته و عدّهاى زیر آن از بین رفتهاند.
بر طبق نظام علّت و معلول، باید این حوادث پیش آید چون خود توپ و چرخیدن آن و سراشیبى بام و تنگى سوراخ ناودان و تأثیر آب در سستى سقف و سقوط سقف بر اثر جاذبه زمین، هر یک حساب و نظام وفرمولى دارد.
اکنون اگر شما طرفدار عالمى حساب شده هس
تید باید این ناگوارى را براى اهل خانه بپذیرید وگرنه هرج و مرج مىشود و محاسبات به هم مىریزد. مثلاً در این جریان باید:
۱- توپ بچّهها به قدرى سنگین شود که بالاى بام همسایه نرود.
۲- ضربه به توپ و پرتاب توپ بى اثر باشد.
۳- ناودان بزرگ شود که توپ به راحتى از آن خارج شود.
۴- عوامل بارندگى باران همه از کار بیافتد و باران نبارد.
۵ – آب خاصیّت خود را از دست بدهد و در خشت اثر نکند.
۶- جاذبه زمین متوقّف شود و سقف را به سوى خود نکشد.
۷- بدن کسانى که زیر سقف خوابیدهاند به صورت چدن در آید که فرو ریختنها در آنها اثر نکند.
مشاهده مىفرمایید اگر طرفدار نظام و حساب باشیم و در مدار علل و معلول حرکت کنیم چنین ناگوارىهایى لازمه یک زندگى طبیعى است و نفى آن مستلزم به هم زدن دهها قانون و فرمولى است که دست حکیمانه خدا در عالم قرار داده است. کوتاه سخن اینکه اگر این عالم حساب دارد بلا هم دارد و اگر بنا باشد حساب نباشد، هرج و مرج خود از هر بلایى بدتر است.
نکته پانزدهم: ضرورت تلاش براى کشف استعدادها
افرادى که به دنبال کارى مىروند و در آن موفّق نمىشوند، خود را ناکام و شکست خورده مىیابند و به کائنات بد مىگویند و این را ظلم به خود مىدانند و عقدهاى مىشوند، در صورتى که چه بسا همین اشخاص در رشتههاى دیگر مبتکر و موفّق باشند.
مىگویند: پدر داروین پزشک بود و مىخواست فرزندش نیز همکار او شود، لکن داروین در رشته پزشکى موفّق نشد، پدرش او را در رشته علوم مذهبى به تحصیل واداشت تا کشیش و روحانى خوبى براى مسیحیّت باشد، امّا در آن رشته نیز ناکام شد. داروین بعد از دو شکست و ناکامى وارد رشته علوم طبیعى شد و در آن علم صاحب نظر و موفّق گردید. (۷۱)
در حدیث مىخوانیم: اگر در شغلى موفق نشدید و شکست خوردید، تغییر شغل بدهید چه بسا در رشته دیگر موفّق شوید.
کسى که نقص و کمبودى را در خود مشاهده مىکند، باید به کمالات و استعدادهاى خود نیز توجّه کند و تلاش نماید آنها را کشف کند و بشناسد.
حضرت علىعلیه السلام مىفرماید: در کنار هر کمالى نقصى و در کنار هر نقصى کمالى است؛ گروهى قامت بلندى دارند ولى از همّت کوتاهى برخوردارند، «مادُّ القامَهِ قَصیرُ الهمَّه» بعضى قیافه زشتى دارند، امّا عمل خوبى دارند، «زاکِى العَمَلِ قَبیحُ المَنْظَرِ» برخى بیان روانى دارند امّا دل سختى دارند. «طَلیقُ اللِّسانِ حَدیدُ الجَنانِ» (۷۲)
بنابراین، نه هر فردى در همه رشتهها کامیاب مىشود و نه هر شکست خوردهاى در همه برنامهها شکست مىخورد. افرادى هستند که بر اساس رقابت مشغول رشتهاى مىشوند وچون آمادگى روحى و ذوق آن کار را ندارند شکست مىخورند و بعد به عدل خدا ایراد مىگیرند که خدایا! چرا فلانى موفّق شد و من شکست خوردم. امّا اگر در رشته دیگرى که با روحیّه و ذوق او هماهنگ بود وارد مىشد چه بسا به موفّقیت چشمگیرى مىرسید.
نکته شانزدهم: همگانى بودن راه قرب به خدا و رشد معنوى
انسان باید به این نکته اعتقاد داشته باشد که راه رسیدن به کمالات بر روى تمام افراد باز است و هرکس مىتواند در آن قدم گذارد و هرکس به اندازه توان و لیاقتش، مستحق دریافت پاداش و نعمت است. چنانکه در مناجات با خدا مىگوییم: «یا من سوّى التّوفیق بین الضعیف و القوى» اى خداوندى که راه قرب به خودت را بین ضعیف و قوى یکسان قرار دادى!
بنابراین هرکس به تناسب امکانات و توانى که در اختیار دارد، پاداش دریافت مىکند. اگر شخصى که صد تومان دارد، ده تومان آن را در راه خدا بدهد، اجر و پاداش او با کسى که صد تومان در راه خدا انفاق مىکند ولى دارایى او هزار تومان است، برابر است.
پاسخ به چند شبهه
در پایان این بخش ضمن طرح چند شبهه و سؤال در مورد عدل خدا، به پاسخگویى آنها مىپردازیم:
سؤال: آیا آفریدن ابلیس، با عدل و حکمت خدا سازگار است؟ اگر هدف خداوند از آفرینش انسان عبادت مىباشد، پس آفریدن موجودى همچون ابلیس با این هدف مغایر است. انسان با زحمت زیاد عملى را انجام مىدهد، ولى به واسطه وسوسههاى شیطان و انجام گناه، این اعمال از سه راه خراب شود: یا از ابتدا نمىگذارد کار اخلاص داشته باشد و به خاطر ریا شکل الهى به خود نمىگیرد و یا با خودبینى و عجب بىتأثیر مىشود و یا بعد از عمل با ارتکاب برخى گناهان، حبط شده و از بین مىرود.
پاسخ:
اوّلاً خداوند، شیطان را شیطان نیافرید بلکه او نیز مانند دیگر مخلوقات آفریده شده و وجود او و امکاناتى که خداوند به او داد، همه و همه خیر بوده و او نیز سالها به عبادت خداوند پرداخته است، چنانکه حضرت علىعلیه السلام مىفرماید: ابلیس شش هزار سال خدا را عبادت کرد که معلوم نیست این سالها از سالهاى دنیاست (که هر سال آن ۳۶۵ روز است) یا از سالهاى آخرت (که به گفته قرآن یک روز آن به اندازه پنجاه هزار سال دنیاست). (۷۳) و شیطان شدنش به خاطر گناه و سرپیچى از فرمان خدا بود و بدتر از آن، این که او توبه و عذرخواهى هم نکرد، پشیمان هم نشد و با یک دنیا غرور و خودخواهى فرمان خدا را غلط دانست و گفت: این فرمان صحیح نیست، زیرا نژاد من از آتش است و بر نژاد آدم که از خاک است برترى دارد، «قال أنا خیر منه خلقتنى من نار و خلقته من طین» (۷۴)
بنابراین، سرپیچى و غرور شیطان و سرنوشت شوم او مربوط به خود اوست ،نه خداوند. ثانیاً وسوسههاى او نسبت به انسان طورى نیست که ما را به گناه مجبور کند، کارآیى وسوسه در حدّ یک دعوت است، امّا اراده ما با وسوسهها از بین نمىرود و اصولا این وسوسهها جنبه مثبت هم مىتواند داشته باشد زیرا رشد ما تنها در صورت مخالفت با تمایلات درونى و وسوسههاى شیطانى است. اگر شخصى لال بود و غیبت نکرد ارزشى ندارد، اگر وسوسه و تمایلات نباشد خوب بودن انسان ارزشى ندارد. ما کسى را پهلوان مىدانیم که وزنه سنگینى را بلند کند، زیرا این عمل
مخالفت با نیروى جاذبه زمین است، آرى نشانه پهلوان بودن مخالفت با کششها و جاذبههاى هواى نفس است. پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله فرمود: اگر غضب، تو را به سویى کشید و خود را کنترل کردى به مقام پهلوانى رسیدهاى.
بر فرض اگر شخصى در برابر وسوسهها تمکین نمود، راه توبه و عذرخواهى باز است و مىتواند توبه کند و خداوند توبهپذیر است. چنانکه حضرت آدم نیز نافرمانى کرد و از درخت ممنوعه خورد، امّا پس از آن پشیمان شده و توبه کرد و به درگاه خداوند عذر خواست و خداوند توبه او را پذیرفت.
ثالثاً اگر ما بودیم و وسوسههاى شیطانى، جاى اشکال بود امّا در برابر وسوسههاى شیطان، هدایت عقل و فطرت و دعوت انبیا نیز هست که مىتواند بهترین کمک براى حرکت در راه مستقیم و دورى از گناه و وسوسههاى شیطان باشد. علاوه بر اینکه وسوسه شیطان پس از آمادگى و زمینهسازى خودماست و چنین نیست که او ما را بىاختیار به دنبال خود بکشد، بلکه این ما هستیم
که او را به خود جلب و بر خود مسلّط مىکنیم. چنانکه بلعم باعورا آن دانشمند بنىاسرائیل که حافظ تورات بود و به مقامى رسیده بود که دعایش مستجاب مىشد، پس از گرایش به دربار فرعون و دلبستگى به مال و مقام، زمینه را براى تسلّط شیطان بر خود فراهم کرد و در نتیجه از گمراهان شد. قرآن در این باره مىفرماید: «فَانْسَلَخَ مِنْها فَاَتْبَعَهُ الشَّیطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوینَ» (۷۵) از این آیه معلوم مىشود شیطان در کنار افرادى حاضر مىشود که با ارتکاب گناه آمادگى خود را براى حضور و تسلّط او اعلام مىکنند.
چنانکه در آیه دیگر مىخوانیم:
«اِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذینَ یَتَوَلَّونَهُ» (۷۶)
تسلّط شیطان، تنها بر کسانى است که او را دوست و سرپرست خود قرار مىدهند.
بنابراین تا در خود ما آمادگى پیروى از شیطان نباشد، او نمىتواند رهبرى ما را به عهده گیرد و لذا قرآن مىفرماید:
«اِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلطانٌ عَلَى الَّذینَ آمنُوا وَ عَلى رَبِّهِم یَتَوَکَّلُونَ» (۷۷)
شیطان بر مؤمنان وکسانى که بهخدا توکّل مىکنند، تسلّطى ندارد.
البتّه مراد از تسلّط نداشتن، این نیست که حتّى وسوسه هم نمىکند بلکه مراد این است که مؤمنانِ راستینِ شیطانشناس، تا به وسوسههاى او برمىخورند قبل از آنکه تحت نفوذ و سیطره او در آیند، متذکّر مىشوند.
قرآن نحوه برخورد مؤمنان با شیطان را چنین توصیف مىکند:
«اِنَّ الَّذینَ اتَّقَوا اِذا مَسَّهُم طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا» (۷۸)
افراد با تقوا کسانى هستند که تا دستهاى از شیطانها با آنان تماس مىگیرند متذکّر شده، خود را حفظ مىکنند.
بنابراین، رابطه مؤمن با شیطان رابطه برخورد است، امّا رابطه فاسق با شیطان، رابطه انس و همنشینى است.
«وَ مَنْ یَعْشُ عَن ذِکْرِ الرَّحمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیطاناً فَهُوَ لَهُ قَرینٌ» (۷۹)
هر که از یاد خدا اعراض کند شیطانى براى او قرار مىدهیم که یار و همنشین او باشد.
کوتاه سخن آنکه شیطان موجود شرّى نبود و مىتوانست از امکانات خود بهترین استفاده را بکند ولى به خاطر تکبّر و لجاجت، تبدیل به موجودى شرور شد و این مربوط به خودش بود و وسوسههاى شیطان هم سبب بىارادگى و اجبار ما به انحراف نمىشود و آماده کردن زمینه نفوذ هم به دست خود انسان است. از طرفى راه توبه و بازگشت هم براى فریب خوردگان باز است. پس نمىتوان گفت آفریدن شیطان با عدل خدا منافات دارد.
سؤال: آیا وجود غریزههایى که انسان را به نافرمانى خدا، گناه و تباهى مىکشاند و موجب دورى از رحمت خدا و ورود در عذاب اخروى مىگردد، با عدل خدا سازگار است؟
پاسخ: شکّى نیست که چنانچه از غرائز به طور صحیح استفاده شود، عامل همه نوع خیرها و برکات خواهد بود، همانند گاز که اگر از طریق کنترل شده و در اجاق گاز مورد بهرهبردارى قرار گیرد، مایه خیر و برکت است، امّا اگر به صورت آزاد در هوا منتشر شود، موجب انفجار و خرابى گردیده، خسارات غیر قابل جبرانى را به وجود خواهد آورد.
بنابراین، اصل غرائز چیز مضرّى نیست، بلکه وجود آنها براى استمرار حیات بشر ضرورى است، مثل غریزه جنسى براى تشکیل زندگى مشترک و تولید نسل و یا غریزه غضب براى دفاع از جان و مال، منتهى غرایز باید کنترل شوند و انسان به چنین کارى نیز قادر است.
سؤال: آیا خدا قدرت دارد خوبان را عذاب کند وبدان را در بهشت جاى دهد؟
پاسخ: خداوند بر انجام هر کارى قدرت دارد، امّا هر کارى را انجام نمىدهد، زیرا خداوند علاوه بر قدرت، داراى صفات دیگرى نیز هست. او حکیم و عادل نیز هست و به وعدههاى خود نیز پایبند است، این صفات با انجام آنچه در سؤال مذکور به آن اشاره شد، منافات دارد. پس خداوند چنین کارى را انجام نمىدهد، زیرا با حکمت و عدالت و دیگر صفات او سازگار نیست.
سؤال: چرا به خاطر این که فردى در یک لحظه و یا در چند روز و چند ماه و حتّى در چند سال، مرتکب گناهى شده است، باید پیوسته در آتش دوزخ باشد، چنان که قرآن مىفرماید: «فادخلوا ابواب جهنّم خالدین فیها» (۸۰)
پاسخ: جزا، گاهى قراردادى است. جزاى قراردادى یعنى مجازاتى که فردى و یا جمعى براى ارتکاب جرمى وضع نمایند. این جزا چون قراردادى است، کم و زیاد کردن آن امکان دارد و به اصطلاح قابل چانه زدن است.
گاهى جزا، جزاى طبیعى است که قابل کم و زیاد شدن نیست، به عنوان مثال، اگر کسى از یک مترى پرتاب شود، پایش درد مىگیرد و اگر از پنج مترى پرت شود درد بیشترى را احساس خواهد کرد، بنابراین کسى که از پنج مترى پرتاب شود نمىتواند احساس درد پرتاب از یک مترى را داشته باشد. در اینگونه جزا، مدّت زمان کیفر ومجازات، با مدّت زمان انجام تخلّف و جرم تناسبى ندارد، ممکن است زمان جرم بسیار کوتاه، امّا زمان کیفر ابدى باشد.
بسیار مشاهده مىکنیم که بر اثر غفلت چند ثانیه، باید تاوان آن را تا آخر عمر پس دهیم. کودکى بر اثر یک لحظه غفلت مادر، دستهاى کوچک خود را داخل چرخ گوشت قرار مىدهد و براى همیشه انگشتان زیباى خود را از دست مىدهد. اگر فردى با چاقو به چشم دیگرى زد و او را کور کرد، مجازاتش این نیست که به اندازه همان مدّت کوتاه کیفر ببیند، زیرا آن شخص یک عمر کور خواهد بود و همین طور اگر کسى در عرض چند ثانیه و یا چند دقیقه انسان بىگناهى را کشت، نمىتوان گفت کیفر او آن است که به اندازه همان مدّت، زندانى شود. برخى از گناهان نیز عواقب شومى دارند و چنین نیست گناهى که در یک ساعت انجام گرفت، مجازاتش نیز تنها یک ساعت تحمّل عذاب باشد.
سؤال: آیا وجود افراد ناقص الخلقه که عمرى در رنج به سر مىبرند و گاهى مورد اهانت قرار مىگیرند با عدل خدا سازگار است؟
پاسخ: چنانکه گذشت، عامل بسیارى از ناگوارىها خود ما هستیم. افراد ناقصالخلقه هم از مصادیق همین سهل انگارىها هستند، این والدین هستند که باید مسایل بهداشتى و روانى را مراعات کنند، ولى گاهى سهلانگارى مىکنند و نوزاد ناقص متولّد مىشود. خوشبختانه در روایات پیشوایان معصوم ما به این مسایل توجّه شده و تذکراتى در مورد شرایط و زمانِ آمیزش داده شده است، به امید آنکه براى خواهران و برادران در آستانه تشکیل خانواده کلاسهایى گذارده شود که وظایف اسلامى و حقوق هر یک و تربیت فرزند و مسایل آمیزش و سایر احکام اسلام تدریس شود.
در اینجا این سؤال مطرح مىشود که در این میان گناه آن کودک ناقصالخلقه چیست؟
پاسخِ ما تنها یک جمله است و آن اینکه گناه خدا چیست؟ اگر نوزاد بىتقصیر است، خدا هم منزّه است، مقصّر واقعى والدین هستند که خواسته یا ناخواسته، دانسته یا ندانسته زمینه تولد چنین فرزندى را فراهم آوردهاند و قرار نیست که خداوند مأمور اصلاح خرابکارىهاى ما باشد.
اگر من سنگى به سوى شما پرتاب کردم وپیشانى شما شکست نه شما گناهکارید نه خدا؛ گناه از من است که سنگ زدم لکن سختى و درد این گناه را شما تحمّل مىکنید، والدین کوتاهى کردهاند ولى بار آن را فرزند مىکشد.
اگر شما خمیر شور یا تلخى را نزد نانوا ببرید و او نان شور یا تلخ به شما تحویل دهد، آیا مىگویید نانوا ظالم است؟ اگر شما تخم هندوانه کاشتید و هندوانه برداشتید جاى اعتراضى باقى مىماند؟ هر غذا و روحیّهاى داراى آثارى طبیعى و ذاتى است که گریز از آن مستلزم به هم خوردن قوانین طبیعى است، هر تخمى میوهاى و هر نطفهاى نتیجهاى دارد که توقّع خلاف آن غلط است. ممکن است بگویید: والدین خبر نداشتند که این عمل در فلان شرایط آثار سویى روى نوزاد مىگذارد؟
پاسخ آن است که دانستن یا ندانستن والدین در خاصیّت طبیعى اشیا اثر ندارد. اگر ما ندانیم که سیمى برق دارد و دست به آن بگذاریم دچار برق گر
فتگى خواهیم شد. برق صبر نمىکند تا ببیند اگر ما بىاطلاعیم به ما کار نداشته باشد.
بنابراین در این موارد پدر و مادر گناه عمدى نکردهاند امّا آثار طبیعى و وضعى عمل در جاى خود محفوظ است. در غیر این صورت نظام علّت ومعلولى به هم مىخورد.
در مورد توهین مردم به افراد ناقصالخلقه نیز ناگفته پیداست که توهین مردم تنها به فرهنگ خود آنها مربوط است و ربطى به عدل خداوند ندارد. البتّه ما نباید نسبت به افراد ناقصالخلقه به چشم حقارت نگاه کنیم و در این موضوع سفارشهاى خاصّى در آیین مقدّس اسلام بیان شده است.
دولت و حاکمان اسلامى نیز مسئولیت دارند که زندگى این افراد را محترمانه تأمین کنند وبراى هریک به تناسب ذوق و استعداد و قدرت خود کار آسان و راحت با درآمدى در حدّ رفاه ترتیب دهند و بدین وسیله بخشى از سختىها و رنجهاى آنان را جبران نمایند.
یک تقاضا در پایان پاسخگویى به شبهات، تقاضایى از خوانندگان محترم دارم؛ ما باید در مسایل عقیدتى و فکرى، که همان اصول دین و مبانى ایدئولوژى ماست، هیچگونه تردیدى نداشته باشیم و هرگاه شبههاى پیش آمد فوراً از یک اسلامشناس سؤال کنیم. باید در دفترچه تلفن خود، شماره تلفن یک یا چند دانشمند را هم داشته باشیم، زیرا همان گونه که یک تیغ کوچک در پا فرو مىرود و انسان را از حرکت باز مىدارد و زندگى را بر او تلخ مىکند، گاهى یک ایراد کوچک نیز در مغز ما فرو مىرود و ما را از فکر کردن و خوشبین بودن باز مىدارد و زندگى را برما ناگوار مىسازد، به خصوص نوجوانان عزیز در این زمان که گرفتار انواع ایرادها و شبهات مىشوند، حتماً با یک انسان دانشمندِ آگاه و متّقى در ارتباط باشند.
خاطره در رژیم طاغوت عدّهاى مىگفتند: قوانین اسلام با روح تمدّن بشرى ناسازگار است، زیرا اسلام مىگوید: باید چهار انگشت کسى که دزدى مىکند را قطع کرد، امّا اگر شکم دزد را سیر کردیم و سیستم اقتصادى را تغییر دادیم خود به خود دزدى پیدا نمىشود! وقتى با آنان به گفتگو نشستم معلوم شد این سخن از یک معلّم مارکسیست به آنها القا شده و اینها در محیط درس حرف را شنیدهاند و جذب شدهاند. گفتم: آیا مىدانید که اسلام دست هر دزدى را قطع نمىکند،
بلکه حدود بیست شرط براى قطع کردن دست در اسلام مقرّر شده است، حالا کدام یک از شما از این شرایط اطلاع دارید؟ همه گفتند: ما خبر نداریم. گفتم: اگر شما از مسایل اسلام آگاه بودید سر کلاس از جا بر مىخاستید و به معلّم مىگفتید اسلامى که دستور قطع کردن دست دزد را مىدهد حدود بیست شرط هم مقرّر کرده است که یکى از آنها توجّه به زمینههاى جرم است. شما اى معلّمى که از آن شرایط خبر ندارید لطفاً دخالت نفرمایید، یا لااقل او را به بحث آزاد دعوت مىکردید و از اسلام عزیز حمایت مىکردید. خواننده عزیز! طبق وعدههاى مکرّر قرآن پیروزى نهایى با اسلام است و مردم سراسر جهان در آینده به سراغ اسلام مىآیند و حکومت حضرت مهدىعلیه السلام تشکیل مىشود و این وعدهها شرایطى دارد:
۱- توجّه دنیا به اسلام.
۲- شناخت اسلام.
۳- گرایش به اسلام.
شهداى ما در انقلاب اسلامىتوجّه مردم را به اسلام جلب کردند و گام اول برداشته شد.
اکنون نوبت ماست که گام دوم را برداریم و آن شناخت اسلام و شناساندن آن است و گام سوم گرایش مردم به اسلام است که پس از سرخوردگى از ایسمها به سراغ آن خواهند آمد.
ما باید لااقل هفتهاى یک کتاب مفید از نویسندگان دانشمند و بىغرض بخوانیم تا روز به روز به اطلاعات اسلامى ما اضافه شود. امام رضاعلیه السلام مىفرماید: اگر مردم با مکتب و سخن ما آشنا شوند، به سوى ما گرایش پیدا مىکنند.
در سیر مطالعاتى اولین گام را باید در مطالعه کتابهاى اعتقادى و جهانبینى برداشت، زیرا زیربناى اعمال ما فکر ماست که باید با استدلال محکم و بر اساس عقل و فطرت، آن را انتخاب کنیم.
عدالت اجتماعى
در بخش قبل، از عدل خدا بحث کردیم و این بخش را به عدالت اجتماعى اسلام اختصاص مىدهیم.
چون دامنه بحث گسترده است،به طور فشرده مطالبى را از قرآن و نهجالبلاغه ذکر مىکنیم وکمى هم آنها را توضیح مىدهیم. مطالب این جزوه معرّف مکتب ما و آگاهى از آن براى عموم مفید است.
در ابتداى بحث مناسب است به این نکته اشاره کنیم که بحث عدالت اجتماعى جزء اصولعقاید ما نیست، گرچه موضوعى بسیار ارزشمند و زیر بناى هر نظام سعادت آفرین است.
هدف ما از بحث عدالت اجتماعى، بیان آیات و روایاتى است که قرآن کریم و پیشوایان معصومعلیهم السلام در آنها به حفظ حقوق و مساوى بودن تمام مردم در برابر قانون و نفى تبعیض و استثمار و ظلم، فرمان دادهاند و نیز بیان بیش از چهل خاطره از روش پیامبر گرامى اسلام و پیشوایان معصوم در زمینه تقسیم عادلانه بیتالمال و نمونه هایى از اخوّت و برادرى اسلامى.
عدالت و مساوات
مفهوم عدالت با مساوات نزدیک به یکدیگرند. قطعا در شرایط مساوى، عدالت همان مساوات است.
اگر چند کارگر، با تخصّص و سابقه و توانِ کارِ یکسان، در یک زمانِ مساوى کارى را انجام دهند، عدالت حکم مىکند که از دستمزد یکسانى نیز برخوردار شوند. اما با وجود تفاوت و اختلاف در خصوصیّات یاد شده، قطعاً تساوى در حقوق خلاف عدالت است.
بنابراین نمىتوانیم عدالت را به مساوات معنا کنیم، بلکه صحیح آن است که بگوییم: عدالت، رعایت حقّ است. خواه آن حقّ، میان افراد مساوى باشد یا نباشد.
جایگاه عدالت در اسلام
با سیرى کوتاه در آیات و روایات به وضوح در مىیابیم که فضاى اسلام، فضاى عدالت است. آیات و روایات فراوانى مردم را به عدالت و پاسدارى از آن توصیه و امر مىکند و از ظلم و ستم و خیانت باز مىدارد.
اسلام مکتب عدل و اعتدال است و امّت اسلامى، امّت میانه و وسط است، نظام آن عادلانه است؛ اسلام اگر نماز دارد زکات هم دارد، اگر تولّى و دوستى اولیاى خدا را دارد تبرّى و دورى از دشمنان هم دارد؛ اگر از علم طرفدارى مىکند از عمل هم پشتیبانى مىنماید، اگر ایمان را مطرح مىکند عمل صالح را هم در کنار آن لازم مىداند، اگر توکّل به خدا را سفارش مىکند، دستور فعّالیّت و تلاش هم مىدهد. اگر مالکیّت را محترم مىشمرد اجازه سوء استفاده از مالکیّت را هم نمىدهد، اگر دستور عفو مىدهد، در اجراى حدود، به داشتن قاطعیّت نیز سفارش مىکند و مىگوید: رحم در شما اثر نکند و شما را از مجازات مجرم باز ندارد.
به امامعلیه السلام مىگویند: فلانى نمازهاى با توجّهى مىخواند، حضرت مىپرسد: «کیف عقله؟» (۸۱) طرز تفکّر او چگونه است؟
یعنى اگر در عبادتِ فردى، کمالى دارد باید در نحوه تعقّل و تفکّر او هم دقّت نمود.
یا در جایى دیگر مىخوانیم که نزد امامعلیه السلام از فردى تعریف زیادى مىکنند، امام مىفرماید: «کیف صلاته؟» نماز او چگونه است؟
رابطه عدالت اجتماعى با جهانبینى الهى
برخى شعارهاى دهن پر کن وجود دارد که تا از ریشهاى اصیل مایه نگرفته باشد، از مرز شعار خارج نمىشود؛ «عدالت اجتماعى» از شعارهایى است که تمام رژیمها از آن دم مىزنند و خود را طرفدار آن مىدانند ولى عملاً در هیچ نظام غیر الهى اثر چشمگیرى از آن مشاهده نمىکنید، زیرا این شعار به ریشه درست و صحیحى متّصل نیست.
در اسلام، مساوات و برابرى از ریشههاى عمیقى سرچشمه مىگیرد، از جمله:
۱- هستى زیر نظر خداى حکیم، حکیمانه اداره مىشود و هرج و مرجى در آن نیست تا هر کسى به دلخواه خود کارى انجام دهد و تنها خود را ببیند.
۲- تمام رفتار و کردار و حتّى افکار ما زیر نظر خداست و همه باید در دادگاه عدل او پاسخگو باشیم.
۳- همه ما از خاک هستیم و عاقبت، همه به خاک بر مىگردیم و میان ذرّات خاک فرقى نیست تا میان من و دیگرى فرقى باشد.
۴- مردم، بندگان خدا هستند و دوستى و محبّت آنان مورد رضاى خداست و بهترین مردم خیرخواه ترین آنان است.
۵ – هستى بر مبناى عدل و حکمت آفریده شده و از مرز و قانونِ حقّى که آفریدگار براى آنها مقرّر داشته است تجاوز نمىکند.
۶- پدر ومادر همه ما یکى است.
این تلقّى از جهان و انسان بر مبناى جهانبینى الهى، مساعدترین زمینه براى پذیرش عدالت ودورى از ظلم و ستم نسبت به همنوع خود است.
عدالتخواهى فطرى است
خداوند در قرآن مىفرماید: ما آشنایى با خوبىها و بدىها را به طور فطرى در انسان قرار داده ایم: «فَاَلهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها» (۸۲)
کودکى را در نظر بگیرید که سیبى نزد شما مىسپارد تا برود و کمى آب بنوشد، هنگامى که بر مىگردد، اگر متوجّه شود شما مقدارى از سیب او را خوردهاید با ناراحتى نگاهى به شما مىکند و با این نگاه مىگوید که من شما را امین دانستم و سیب را به امانت نزد شما سپردم، چرا به امانت خیانت کردى؟! این معنا در ذهن کودک هست خواه به زبان آورد یا نیاورد. ملاحظه مىفرمایید که درک بدى خیانت مسألهاى است که به معلّم و مربّى نیاز ندارد و انسان از احساس و فطرتى که دارد آن را بد مىداند.
عدالت هم از چیزهایى است که انسان فطرتاً آن را دوست دارد و به همین دلیل حتّى ستمگران ظلم خود را توجیه مىکنند و سعى دارند کار خود را عادلانه جلوه دهند. گاهى چند نفر با یکدیگر شریک مىشوند و دست به یک دزدى مىزنند ولى بعد از آنکه اموال سرقت شده را به مکان دیگرى انتقال دادند، در زمان تقسیم مىگویند: بیایید اموال را عادلانه تقسیم کنیم! این سخن گاهى ناخود آگاه گفته مىشود و اگر هم به زبان نیاورند قلباً تقسیم عادلانه را دوست دارند و اگر یکى از آنان بخواهد سهم زیادترى بردارد ناراحت مىشوند.
در همه جوامع اگر کسى براى تحقّق بخشیدن به عدالت جلو ستمگران ایستادگى کند، مورد تحسین است و این نیست مگر به خاطر اینکه حمایت از عدل و مبارزه با ظلم، خواسته عقلى، طبیعى و فطرى هر انسانى است.
مکتب انبیا، قانون عادلانه
وجود قوانین عادلانه شرط لازم براى اجراى عدالت در جامعه است. شاید کمتر حکومتى باشد که از حقّ و عدالت سخن نگوید و خود را حامى حقوق و مصالح جامعه نداند.
قانون باید به تمام ابعاد انسان توجّه داشته باشد. قانونى که انسان در آن یک موجود شهوى و یا شکمى است، قانونى که اصولش خوراک، پوشاک و مسکن است، نمىتواند عادلانه باشد، زیرا برنامهریزى آن بر اساس مادّىنگرى است.
قانونى مىتواند انسان را به رشد و کمال مطلوب برساند که قانونگذارش از هوسهاى شخصى و گروهى دور بوده و از استبداد فردى یا گروهى برکنار باشد.
علاوه بر آنکه باید دید قانونگذار طبق کدام معیار قوانین عادلانه مقرّر مىکند؟ و حافظ مصالح کدام طبقه و گروه است؟ بر این اساس، ما شریعت و قوانینى را که پیامبران براى بشر آوردهاند، بر قوانین بشرى ترجیح مىدهیم. زیرا اولاً به تمام ابعاد مادّى و معنوى انسان توجّه دارند و از علم و حکمت بى پایان الهى سرچشمه گرفتهاند و ثانیاً قوانین آنها در پى حفظ منافع شخصى یا گروهى نیست و از هر گونه هوى و هوس به دور مىباشد.
عدالت، شرط مسئولیّت
در اسلام، تمام پستهاى حسّاس به عهده افراد عادل است، یعنى کسانى که سوء سابقهاى پیش مردم نداشته و به صلاحیّت و پاکى معروف باشند. از قاضى تا شاهد و منشى دادگاه همه باید در هر مرحله اى که هستند عادلانه بگویند و بنویسند. در نماز جمعه و جماعت باید امام عادل باشد. مرجع تقلید و رهبر جامعه و مسئول بیتالمال گرفته باید عادل باشند. مسئولان و کلید داران نظام باید فقط به خدا وابسته باشند و عدالت پیشه باشند تا مردم نیز با رغبت عدالت را بپذیرند. کوتاه سخن اینکه اسلام اهمیّت خاصّى به عدالت داده و آن را در تار و پود جامعه و در مسایل حقوقى و اجتماعى و خانوادگى و اقتصادى شرط اساسى دانسته است.
استقرار عدالت، هدف انبیا
قرآن براى انبیا مسئولیّتهایى را بیان فرموده که انجام آنها از سوى انبیا و مردم، به استقرار عدالت اجتماعى در جامعه منتهى مىگردد. در اینجا فهرستى از کارنامه آن رهبران معصوم را بیان مىکنیم:
۱- دعوت مردم به بندگى خدا و اجتناب از طاغوتها. * «اَنِ اعْبُدُوا اللّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ» (۸۳) بندگى خدا کنید و از طاغوت دورى بجویید.
۲- انذار و تبشیر. * «اِنّا اَرْسَلْناکَ بِالْحَقّ بَشیراً وَ نَذیراً» (۸۴) ما تو را به حقّ فرستادیم تا مردم را از مفاسد گناه و عذاب آخرت بترسانى و به وعدههاى الهى بشارت دهى.
۳- تعلیم و تربیت. * «یُزَکّیهِم وَ یُعَلِّمُهُم» (۸۵) پیامبر را براى مردم فرستاد تا هم مردم را تربیت کند و هم به آنان مطالب مورد نیاز را بیاموزد.
۴- مبارزه با خرافات و موهومات. * «و یَضَعُ عَنهُم اِصْرَهُم و الاَغلالَ الَّتى کانَتْ عَلَیهِم» (۸۶) پیامبر سنگینىها و غل و زنجیرهایى را که بر مردم نهاده شده برمىدارد و آنان را آزاد مىسازد.
۵ – رسوا کردن خطهاى انحرافى و رهبران گمراه. * «و لِتَستَبینَ سَبیلُ المُجرِمینَ» (۸۷) انبیا آمدهاند تا افشاگر راه مجرمان باشند و دیگران را از آن برحذر دارند.
۶- تشکیل جامعهاى که مردم در آن به عدل قیام کنند و در روابط خانوادگى، اجتماعى، سیاسى و اقتصادى با دوست و دشمن رفتارى عادلانه داشته باشند.
هدف انبیا آن است که ایمان به خدا و معاد را چنان در مردم زنده کنند و چنان اخلاق و طرز تفکّر الهى را در تار و پود فرد و جامعه نفوذ دهند که خود مردم به عدالت برخیزند و جامعه عادلانه تشکیل دهند. قرآن مىفرماید:
«لَقَد اَرسَلنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ اَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَالْمیزانَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ» (۸۸) ما پیامبران را با در دست داشتن دلایل روشن و کتاب آسمانى و معیار سنجش حقّ و باطل، براى مردم فرستادیم تا مردم در پرتو این رهبران و قوانین آسمانى، به عدل قیام کنند. و از آنجا که جامعه عادل، هم به قدرت معنوى نیاز دارد و هم به قدرت مادّى، در آیه فوق به هر دو قدرت اشاره شده است، «بیّنات، کتاب و میزان» هر یک، قدرت و پشتوانه معنوى براى استقرار عدل است و جمله «وَ اَنزَلنا الحَدید» که در دنباله آیه آمده است به قدرت مادّى اشاره مىکند تا متخلّفان بدانند که هر گاه لجاجت و کار شکنى کنند با قدرت سرکوب مىشوند !
بنابراین استقرار عدالت اجتماعى یکى از اهداف انبیاست.
لذا قرآن کریم از مؤمنان مىخواهد که براى برپایى عدالت در جامعه قیام کنند: «یا ایّها الّذین آمنوا کونوا قَوّامینَ بِالقِسط» (۸۹) قیام به یک کار، به معناى آن است که آن را کامل و درست انجام دهیم به طورى که هیچ نقص و کجى در آن مشاهده نشود. صاحب تفسیر المنار در ذیل این آیه بحث مفصّلى دارد و مىگوید: «قوّامین» جمع «قوّام» به معناى مبالغه در کار است. قوّامین، کسانى هستند که به وجه اتمّ و اکمل به عدل قیام مىکنند.
عبارت «قوّامین بالقسط» بلیغ ترین و مؤکّد ترین عبارتى است که در مورد قیام به عدل به کار مىرود. و رساتر و گویاتر آنکه مىفرماید: «کونوا قوّامین بالقسط» یعنى خصیصه قیام به عدل باید یکى از صفات و ملکات راسخه در نفوس شما باشد تا همواره با دقّت ویژه و عنایت تمام، ملتزم به عدل باشید.
اهمیّت عدالت در روایات
توجّه به عدالت و جایگاه والاى آن، در روایات متعدّد و متواتر به چشم مىخورد، از جمله:
پیامبر گرامى اسلامصلى الله علیه وآله فرمودند: «عَدْلُ ساعَهٍ خَیرٌ مِن عِبادَهِ سَبعینَ سَنَهٍ قیامٌ لَیلها وَ صِیامٌ نَهارها» (۹۰) یک ساعت به عدالت رفتار کردن، از هفتاد سال عبادتى که روزهاى آن روزه و شبهاى آن احیا داشته باشید بهتر است.
در روایتى دیگر فرمودند: «لَعَمَلُ الامامِ العادِل فِى رَعیَّتِه یَوماً واحِداً اَفضَل مِن عِبادَهِ العابِدِ فى اَهلِهِ مِأهَ عامٍ اَو خَمْسینَ» (۹۱)
عمل یک روز رهبر و مسئولى که میان مردم به عدالت رفتار کند، از عمل یکصد یا پنجاه سال کسى که در میان اهل و عیال خود مشغول عبادت باشد بهتر است.
حضرت علىّ علیه السلام فرمود: «فِى العَدلِ صَلاحُ البَریَّهِ وَالاقتِداءُ بِسُنَّهِ اللّهِ» عدالت، هم مصلحت مردم است و هم اقتدا به روش الهى است.
همچنین آن حضرت فرمود: «العَدلُ حَیاهٌ الْجَوْرُ مَمحاتٌ» (۹۲) عدالت، حیات و ظلم، مرگ اجتماع است.
آرى، مردمى که پذیراى ظالم و تسلیم ظلم مىشوند، در حقیقت مردگانى بیش نیستند.
امام صادقعلیه السلام فرمود: «الامامُ العادِلُ لا تُرَدُّ لَهُ دَعوَهٌ» (۹۳) هرگز دعاى رهبر عادل ردّ نمىشود.
امام کاظمعلیه السلام در تفسیر آیه «یُحىِ الارضَ بَعدَ مَوتِها» فرمودند: زمین با استقرار عدالت و اجراى حدود الهى زنده مىشود. (۹۴)
سنگینى عدالت
میوه عدالت به کام کسى که عدالت به نفع اوست بسیار شیرین ولى در کام کسى که اجراى عدالت به ضرر اوست تلخ است. لذا اسلام پیوسته مردم را متوجّه جایگاه و اهمیّت عدالت مىسازد و آنها را به جهاد با نفس و مبارزه با هوا و هوس دعوت مىنماید، زیرا تا انسان بر تمایلات درونى وهوا و هوس خود غالب نشود، تن به عدالت نخواهد داد و زمینهاى براى اجراى عدالت نیز فراهم نخواهد شد.
آرى، توصیف عدالت بسیار آسان، امّا تشخیص موارد آن مشکل و پیاده کردن و اجراى آن به مراتب سختتر است.
- لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
یزد دانلود |
دانلود فایل علمی 