فایل ورد کامل مقاله اصول علم سیاست و انقلاب؛ تحلیل فلسفی و اجتماعی مبانی سیاسی در تحولات انقلابی


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
فایل ورد و پاورپوینت
20870
1 بازدید
۹۹,۰۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

 فایل ورد کامل مقاله اصول علم سیاست و انقلاب؛ تحلیل فلسفی و اجتماعی مبانی سیاسی در تحولات انقلابی دارای ۳۳ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد فایل ورد کامل مقاله اصول علم سیاست و انقلاب؛ تحلیل فلسفی و اجتماعی مبانی سیاسی در تحولات انقلابی  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی فایل ورد کامل مقاله اصول علم سیاست و انقلاب؛ تحلیل فلسفی و اجتماعی مبانی سیاسی در تحولات انقلابی،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن فایل ورد کامل مقاله اصول علم سیاست و انقلاب؛ تحلیل فلسفی و اجتماعی مبانی سیاسی در تحولات انقلابی :

دوچهره ژانوس :
ژانوس Janus , نخستین پادشاه افسانه‌ای کشور لاتیوم ( در ایتالیای کنونی ) بر اساس افسانه , خداوند به این پادشاه آنچنان روشن بینی داده که هم به گذشته و هم به آینده عارف و آگاه شد.
گذشته بینی و آینده نگری وی سبب شده که با دوچهره نمایش داده شود. در پول رایج مردم رم نیز این پادشاه با دو چهره آمده است.

فرهنگ لیتره , به سال ۱۸۷۰ , «سیاست» را چنین تعریف کرد : « علم حکمت بر کشورها» فرهنگ روبر به سال ۱۹۶۲ در همین مورد می‌گوید : « فن و عمل حکومت بر جامع انسانی ».
سنجش این دو تعریف که در فاصله یک قرن داده شده‌اند , جالب است هر دو حکومت را موضوع سیاست قرار داده‌اند. ولی امروزه حکومت بر سایر جوامع انسانی را با حکومت بر کشورها نزدیک می‌شمارند. به این ترتیب اصطلاح «حکومت» در همه جوامع قدرت سازمان یافته و سازمانهای فرمان دهنده و احیار کننده را نشان می دهد. متخصصان در این مورد بحث‌ها می‌کنند.

پاره‌ای از آنان هنوز هم سیاست را علم کشورداری می‌دانند و غرض ایشان از کشور , قدرت سازمان یافته در چارچوب اجتماع ملی است , ولی بیشتر آنان , سیاست را علم قدرت سازمان یافته در کلیه جماعات می‌بینند.
تصویر ژانوس , خدای دوچهره , مظهر حقیقی دولت است زیرا ژانوس ژرفترین واقعیت سیاسی را بیان می‌کند.

دولت بصورت وسیعتر , قدرت سازمان یافته در یک جامعه , همیشه و همه جا در عین حال که ابزار تسلط برخی از طبقات زیر سلطه از آن استفاده می‌کنند , وسیله‌ای است برای تأمین نوعی نظم اجتماعی و نوعی همگونگی کلیه افراد در اجتماع در جهت مصلحت عمومی , سهم این یا آن عامل برحسب ادوار , موقعیتها و کشورها تغییر می‌کند , ولی همیشه این دو با یکدیگر همزیستی دارند. از سوی دیگر , روابط بین مبارزه و همگونگی روابط پیچیده است.

هر گونه معاوضه‌ای با نظم اجتماعی موجود , تصویر و طرح تعلیم برتر و اصیلتری است. هر مبارزه‌ای در دورن خود , یک رؤیای همگونگی نهفته دارد و کوششی است برای متجلی ساختن آن, بسیاری چنین می‌اندیشند که مبارزه و همگونگی دو چهره مخالف نیستند بلکه خود فرآیندی واحدند , مبارزه طبعا همگونگی به وجود می‌آورد و تضاد‌ها از طریق گسترش خود , به سوی نیستی خویش و پیدایش یک مدینه هماهنگ گرایش می‌یابند.

به گمان آزادمنشان کلاسیک , همگونگی همراه با توسعه تدریجی مبارزه پدید می‌آید و این دو پدیده توأمان ظاهر می‌شوند , رقابت موجب شدیدترین گسترش تولید و بهترین توزیع ثمرات آن می‌شود. رقابت در هر لحظه به بهترین اقتصاد ممکن منتج می‌گردد , رقابت سیاسی منجر به نتایج مشابهی می‌شود , در خلال رقابت , بهتران , شایسته تران و نخبگان به سود همگان حکومت می‌کنند. یک هماهنگی سیاسی , که فقط توسط افراد غیر عادی , تبهکاران و ناخوشان ممکن است مختل شود , شبیه و موازی با «هماهنگیهای اقتصادی» است.

عوامل مبارزه :
پیکار سیاسی در دو زمینه جریان دارد : از یک سو میان افراد , گروهها و طبقاتی که برای به دست آوردن , تقسیم کردن یا زیر نفمذ گرفتن قدر مبارزه می کنند , و از سوی دیگر میان قدرتی که فرمان می‌راند و شهروندانی که در برابر آن مقاومت می‌ورزند.
درکلیه جماعات انسانی و حتی در جوامع حیوانی , قدرت برای دارندگانش مزایا و امتیازاتی از قبیل افتخارات , اعتبار , منافع و متمعات فراهم می‌کند.

پس قدرت موضوع نبردی بی امان است. دراین نبرد , دراین نبرد ,‌در آغاز افرادی در برابر هم صف آرایی می‌کنند که برای اشغال کرسی مجلسی , منصف استانداری , مسند وزارت , ستاره های ژنرالی وردای ارغوانی کاردینالی مبارزه میکنند.
در اجتماعات بزرگ , بر این تعارضها فردی , تعارض میان گروههایی که در درون جامعه کل تشکیل شده‌اند : رقابت میان بخشها , شهرستانها , ملتها , و همچنین مبارزه های طبقاتی , نژادی , ملکی ,‌علاوه می‌شود.

شکل دیگر پیکار , شهروندان را در برابر قدرت , فرمانرویان را در برابر فروانروایان و اعضای اجتماع را در برابر دستگاه قهر اجتماعی به مخالفت وا می‌دارد. مسلما این مبارزه میان شهرونندان از یک سو و قدرت از سوی دیگر نیست , بلکه بین برخی از شروندان است که زمام قدرت را به دست دارند و برخی دیگر که آن را تحمل می‌کنند .
قدرت , همیشه به سود گروه , طایفه و یا طبقه‌ای اعمال می شود وپیکار با یان گونه قدرت به وسیله گروهها , طایفه ها و طبقات دیگری که می خواهند جای پیشینیان را بگیرند , رهبری می‌گردد. با این حال در درون طبقه مسلط , دستگاه دولت در اختیار اقلیتی می‌ماند و تعارضایی بین این اقلیت و اکثریت پدید می‌آید. که با تعارضهای میان طبقه مسلط و طبقه زیر سلطه متفاوت است. تضاد میان فرمانرویان و فرمانبران , میان کسانی که حکم می‌رانند و آنان که باید اطاعت کنند ,‌میان قدرت و شهروندان در کلیه جوامع بشری به چشم می‌خورد. به نظر مارکسیسها , تضادهای سیاسی مولد بنیانهای اقتصادی , اجتماعی می‌باشد.
عوامل زیستی۱ :
دو نظریه , به عوامل زیستی در مبارزه‌های سیاسی مقام نخستین می‌دهند. نظریه تنازع بقا و نظریه نژادی , نظریقه اول , تصویی را که داروین از تحول اناع حیوانی رسم کرد , بر جوامع انسانی منتقل می‌کند. هر کس برای بقای خویشتن باید با دیگران پیکار کند. تنها افرادی در این میان به مقصود می رسند که اصلاح وانسب دیگران باشند.

این مکانیسم انتخابی طبیعی نگهداری و نشو و نمای بهترین افراد را تضمین می‌کند. عقاید داروین بیان زیستی مسخ شده‌ای از فلسفه بورژوازی است , که نظام رقابت آزاد , تجسم اقتصادی آن است : مبارزه به منظور حفظ موجودیت به مبارزه برای ارضای نیازها تغییر شکل می‌دهد. در قلمرو سیاست این مبارزه همان گونه که موسکا می‌گفت , صورت «مبارزه برای تفوق» را که خود پایه نظریه‌های «مردمان نخبه » است , به خود می‌گیرد.
به زبان دیگر , از خلال رقابت برای قدرت که خود زائیده

امتیازاتی است که قدرت فراهم می‌کند , بهترین و لایقترین و شایسته ترین افراد برای حکومت سر بر می‌دارند. فلسفه اصالت نژاد این نظرها را از زمینه فردی به زمینه جمعی انتقال می‌دهد. اختلاف استعدادمیان اشخاص از اختلاف استعداد میان نژادها اهمیت کمتری دارد.
پاره‌ای از نژادها برای فرمان دادن از سایرین شایسته ترند و طبیعتا برای تسلط یافتن ساخته شده‌اند. دیگر نژادها بر حسب طبیعت برای مطاوعت خلق شده‌اند , ولی خود به خود به چنین امری تن در نمی‌دهند پیکارمیان نژادهای پست و نژادهای برتر , مبارزه سیاسی اصیل را تشکیل می‌دهد.

سیاست در جوامع حیوانی :
در کنار پدیده‌های اجتماعی پراکنده یا محدود در عالم حیوانات , جماعاتی واقعی یافت می‌شوند که پاره‌ای محدودند و خصیصه خانوادگی دارند و پاره‌ای دیگر گسترده‌اند و تعداد فراوانی از افراد همنوع را در خود گرد می‌آورند. برخی دیگر , سازمان بندی بسیار پیچیده و توسعه یافته‌ای دارند. مدتهاست که جوامع حیوانی شناخته شده‌اند و از مدتها پیش آنها را با جوامع بشری مقایسه می‌کنند. کندوی زنبور عسل , لانه مورچگان و آشیانه موریانه‌ها , موضوع مطالعات بیشماری قرار گرفته.

مقایسه‌هایی که با جوامع حیوانی انجام می‌گیرد , بر حسب اینکه حیوانات مورد مطالعه برای انسان سود بخش یا زیان آور باشند کم وبیش مساعد یا نامساعدند. مقایسه یک گروه انسانی با یک کندو (که متشکل از زنبور عسلهای سودمند است ) تملق آمیز است , این مقایسه با آشیانه موریانه‌ها ( متشکل از جانوران زیانبخش ) تحقیر کننده است. در صورتی که مقایسه گروه انسانی بالانه مورچگان ( کتشکل از جانوران تقریبا بی تفاوت ) انجام پذیرد , خنثی یا دوجنبتبن است.

ظهور پدیده های اجتماعی در تحول حیوانی به وصرت پراکنده و غلط انداز است. این پدیده‌ها در برخی از انواع حیوانات به چشم می‌خورند , حال آنکه برخی دیگر که خیلی هم به حیوانات نخست‌ تزدیکترند , از آنان کاملا بی‌خبرند , این پدیده‌ها با طبقه بندی جانور شناسی همبستگی ندارد. جانوران اجتماعی , از حیث تکامل , از حیوانات منفرد نه پیشرفته‌ترند نه عقب مانده‌تر , حیواناتی وجود دارند که از نظر زیستی تحول اندکی یافته‌اند ولی از جهت اجتماعی تکامل فراوانی پذیرفته‌اند ( مثلا پاره‌ای از حشرات ) در حالی که برخی از جانوران که از حیث زیستی تکامل زیادی یافته‌اند , اجتماعی نیستند , (برخی از پستانداران ) حتی در میان جانوران یک رده , تکامل اجتماعی با تکامل جهان آلی ارتباطی ندارد.

روشن است که نباید در همانندی این گونه جوامع با جوامع انسانی راه غلو سپرد. در جوامع بشری , صور جمعی بسیار غنی تر و پیچیده‌تر است و پدیده‌های وجدانی و عقیدتی , اهمیت بیشتر دارد. در حالی که در جوامع حیوانی حتی در میان مهره‌داران عالی بالعکس تصورات جمعی , وجودان و اعتقادات , در مراحل جنینی خود می‌باشد. در این جوامع نظام ارزشی احتمالا وجود ندارد. ولی چهار واقعیت اساسی وجود دارد , اول , آنکه در پاره ای از جوامع حیوانی , میان فروایان و فرمانبران , میان رؤسا و اعضای گروه , فرقی هست پس پدیده‌های سیاسی , پیش از پیدایش انسان در تحول انواع جانوران , وجود داشته است.

دوم , آنکه سران حیوانات , از قدرات به سود شخصی بهره می گیرند و همین امر موجب می‌شود که قدرت , موضوع رقابتهای دائمی و عموما هم شدید واقع می‌شود.
سوم , آنکه قدرت در پاره‌ای از جوامع حیوانی و نه در تمام آنها , وظیفه همگونگی را به سود رفاه عمومی برعهده دارد. بعضی از انواع سلسله مراتب مزایایی را تنها برای افراد مدارج عالی فراهم می‌کند. همیشه نخستین چهره ژانوس وجود دارد و نه چهره دوم آن.

چهارم , آنکه در جوامع حیوانی اشغال مسند مقدرت یا یکی از مدارج بالای سلسله مراتب , تنها به کیفیات شخصی بستگی دارد و در آنجا وارثت نقشی ایفا نمی کند. این چهار واقعیت , برخی از جنبه‌های سیاست بشری را روشن می‌کند.

نظریه های نژادی :
نظریه‌های نژادی هم در نظام ارزشی غربی و هم در میان مارکسیستما مردود شناخته شده‌اند : مسیحیت , اصول آزد منشانه قرن نوزدهم و نظریه‌های سوسیالیستی به یک نحو آنها را محکوم می‌کنند , پس از آنکه شش میلیون کلیمی بین سالهای ۱۹۴۲ و ۱۹۴۵ به اسم ضدیت با یهود به دست نازیها قتل عام شدند و همچنین پس از آنکه تعداد زیادی از کشورهای آسیایی و آفریقایی استقلال یافتند و این امر به مردم نژاد زرد و نژاد سیاه نفوذی جهانی بخشید , خصومت با این نظریه‌ها شدت گرفت جز تنی چند از فاشیستها یا سفید پوستانی که در سرزمینهای با بنیان استعماری (آفریقای جنوبی , ایالات جنوبی امریکای شمالی ) زندگی می‌کنند , تعداد آنهایی که جرئت کنند و آشکارا خود را در عداد نژاد پوستان شمارند , بسیار کم است.

با این حال بسیاری از مردم , ناخود آگاه , در اعماق درون خود نژاد پرستند , گرچه نظریه‌های نژادی نادرست و از هر گونه ارزش علمی , عاری هستند , معذلک هنوز نفوذ قابل توجهی دارند که همین خود یکی از عوامل تضاد سیاسی است از جهت زیستی , نژاد معنی سیاسی ندارد ولی از لحاظ جامعه شناسی و از خلال تصورات جمعی که باعث آن نژاد است واجد معنی سیاسی است.
با این همه آسانتر این است که در اینجا دست به مطالعه نظریه‌های نژادی بزنیم , چرا که با توجه به ادعای این نظریه‌ها محیور تنخواهیم شد که جنبه‌های زیستی مسئله را نیز مورد آزمایش قراردهیم.

اندیشه مشترک در کلیه تعلدیه‌های نژادی این است که برخی از نژادها از نظر استعداد , از نژادهای دیگرپست‌ترند و مخصوصا توانایی سازمان دادن و حفظ جوامع جدید را ندارند و در صورتی که به حال خود رها شوند هرگز نخواهند توانست از سطح جماعات کم رشد گامی فراتر نهند. با این حال , این سطح در میان پاره‌ای از نژادها نسبت به سایرین بالاتر است. به زبان دیگر , پستی را در جائی است. سیاهان به زحمت یارای آن دارند که از حد بنیانهای قبیله‌ای بدوی فراتر روند. زرد پوستان را امکان آن هست که تا سرحد دولتهای پیچیده پیشروی کنند بی آنکه بتوانند به این دولتها شکل دموکراتیک ببخشند.

بیشترین کاری که از دستشان ساخته است این است که تنها به سطح ملل اروپایی قرون هفدهم و هجدهم برسند. ظاهرا یهودیان که به طرز چشمگیری هوشمندند و در بازرگانی و بانکداری و هنر و انتقاد زیانبخش و مفسده انگیز استعداد دارند , برای احراز مقامات قدرت و فروانروایی و سازمان دهی یک قدرت سیاسی قاطع لیاقت ندارند.

بالاخره , تنها , نژاد سفید غیر کلیمی ممکن است بتواند دولتهای جدید خلق کند و آنها را به طرز شایسته‌ای ادراه نماید , ولی سایر نژادها خود به خود بر پستی خویش گردن نمی‌نهند. پس یک تضاد اساسی آنان را در برابر نژاد برتر قرار می‌دهد و همین امر محرک اساسی مبارزه‌های سیاس است.

نظریه‌های نژادی در قرون وسطا یعنی در آن هنگام که پادشاهان مسیحی می‌خواستند اموال بانکداران یهودی را تصاحب کنند , به وجود آمد ( با توجه به تحریم رباخواری توسط مذهب کاتولیک , فقط کلیمیها بودند که می‌توانستند در برابر بهره وام دهند )

این نظریات در قرن شانزدهم یعنی آنگاه که اسپانیاییها و پرتغالیها به منظور آماده کردن مستعمرات آمریکایی خود بردگان افریقایی را به کار گرفتند , گسترش یافت , ولی این گونه نظریات فقط در قرن نوزدهم اهمیت سیاسی واقعی پیدا کرد. در سال ۱۸۲۷ تاریخ نویس فرانوسی اگوستین تی یرس که از خصیصه خشونت بار , عمیق و کاهش ناپذیر مبارزه‌های سیاسی که کشورش را از ۱۷۸۹ به

بعد دستخوش نابسامانی می‌کرد و « ترور سرخ» و سپس «ترور سفید» را متوالیا موجب گردیده بود , یکه خورده و برای توجیه این تضاد یک فرضیه نژادی را در اثر خود به نام «نامه‌هایی درباب تاریخ فرانسه » پیشنهاد کرد. بنابراین فرضیه , انقلاب فرانسه و عواقب آن دنباله مبارزه پیگیری بود که در طی قرون و اعصار , پس از هجوم بربرهامیان دو نژاد پدیدار شده بود.

عوامل روانی : ۲
به گمان مارکسیستها پیکار سیاسی اساس برخی از گروهها یا بهتر بگوییم , برخی از طبقات را در برابر هم قرار می‌دهد و در این پیکار , عوامل روانی نقش دست دومی دارند.
برعکس به گمان غربیها پیکار سیاسی بیشتر مربوط به افراد است که بر سر قدرت با هم به جدال می پردازند و یا در برابر قدرت مقاومت می ورزند :

پس در این ماجرا عوامل روانی نقش اصلی را بازی می‌کنند , در آغاز ,‌این عوامل به کمک یک ریشه پیدآوریهای اخلاقی که کم و بیش از حکمای الهی قرون وسطا الهام گرفته شده بود توصیف گردیدند.

به نظر این حکما , میل به تسلط , در کنار میل جنسی و میل به شناخت , یکی از شهوات اساسی انسان بود : اینان بدین سان می‌خواستند شهوات سه گانه جسم و روح و قدرت را رسوا کنند این آخرین یعنی «شهوت تسلط جویی » پایه اساسی مبارزات سیاسی است. سپس آزادمنشان روانشناسی ساده‌تری را برگزیدند و تضادهای اجتماعی را بر ای اصل پایه نهادند که هر فرد با کوشش حداقل در جستجوی مزایای حداکثر است : اصلی که هم مبنای رقابت سیاسی و هم مبنای رقابت اقتصادی است. توسعه روانشاسی جدید و علی الخصوص روانکاوی , پایه‌های محکمتری برای نظریات غربی فراهم آورد , هرچند که این پایه‌ها از غلو واغراق به دور نبود.

وانکاوی و سیاست :
استنتاجهای روانکاری در قلمرو سیاست مانند سایر قلمرو ها , پیچیده ,‌درهم و به اعتبار نویسندگان , تغیی پذیرند , ما فقط مهمترین و پذیرفتنی ترین آنها را بیان می‌داریم. این خصیصه استنتاجهای روانکاوری با کوشش برای نفوذ در ژرفنای اسرار انسانی , لزوما از روشنیهای دروغین به دور می افتد. محکمترین پایه آن این است که نخستین مراحل کودکی در تکوین روانی فرد اهمیت قطعی دارد. در این دوران , پدر و مادر نقش اساسی برعهده دارند : از خلال آنهاست که اول بار ,‌انسان وضع خود را نسبت به جامعه تعیین می‌کند. سپس , این روابط پدری و مادری به طریق ناخودآگاه بر کلیه روابط اجتماعی دیگر و خصوصیات بر روابط مبتنی بر اقتدار اثر می‌گذارند.

صور پیکار :
سلاحهای پیکار.
افراد و سازمانهایی که با یکدیگر در تعارضند , انواع سلاحهای گوناگون را در پیکار سیاسی به کار می‌برند بر حسب دوره ها , نوع جوامع ,‌نهادها , فرهنگها , طبقات یا گروههای در حال مبارزه , از این یا آن سلاح بیشتر استفاده می‌شود. ولی اصولا یک نوع از سلاحها حذف شده است :
سلاحی که خشونت جسمی را به همراه دارد.
اولین هدف سیاست , از میان برداشتن خشونت و جایگزین کردن صور مبارزه ملایمتر به جای تعارضهای خونبار است. سیاست در ماورای جنگ داخلی یا بین المللی آغاز می‌شود.
سیاست هم پیکار است و هم محدودیتی برای پیکار با تعمق بیشتر در این خصیصه اخیر ملاحظه می شود که این محدودیت هرگز مطلق نیست. سیاست بر آن است که خشونت را از میان بردارد. ولی هرگز به طور کامل موفق نمی شود. در عمل , سلاحهای به معنای اخص کلمه یعنی سلاحهای نظامی به هیچ وجه از پیکارهای سیاست کاملا کنارگذاشته نمی شوند و بنابراین بایستی درمرحله نخست به بررسی آنها پرداخت.

خشونت جسمی :
«نخستین کسی که پادشاه شد , سربازی خوشبخت بود » این شوخی می‌رساند که ساحهای نظامی , سرچشمه قدرتند و قدرت بیش از هر چیز بر آنها استوار است. در بسیاری از جماعات بشری , اقتدار بر خشنوت جسمی تکیه می‌زند و زورمتدترین فرد در میان جوانان سرکش , در دسته‌های تبهکاران یا هنگام زنگهای تفریح به زور بازو یا چاقوی خود رهبر دیگران است.

  راهنمای خرید:
  • لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.