فایل ورد کامل مقاله بشارت‌های پیامبران الهی درباره ظهور پیامبر اسلام (ص)؛ بررسی تاریخی و دینی متون مقدس


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
فایل ورد و پاورپوینت
20870
1 بازدید
۹۹,۰۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

 فایل ورد کامل مقاله بشارت‌های پیامبران الهی درباره ظهور پیامبر اسلام (ص)؛ بررسی تاریخی و دینی متون مقدس دارای ۳۶ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد فایل ورد کامل مقاله بشارت‌های پیامبران الهی درباره ظهور پیامبر اسلام (ص)؛ بررسی تاریخی و دینی متون مقدس  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی فایل ورد کامل مقاله بشارت‌های پیامبران الهی درباره ظهور پیامبر اسلام (ص)؛ بررسی تاریخی و دینی متون مقدس،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن فایل ورد کامل مقاله بشارت‌های پیامبران الهی درباره ظهور پیامبر اسلام (ص)؛ بررسی تاریخی و دینی متون مقدس :

بشارتهای انبیای الهی درباره آمدن رسول خدا

از جمله این بشارتها آیه ۱۴ و ۱۵ از کتاب یهودا است که می گوید : « لکن خنوخ « ادریس » که هفتم از آدم بود درباره همین اشخاص خبر داده گفت اینک خداوند با ده هزار از مقدّسین خود آمد تا بر همه داوری نماید و جمیع بی دینان را ملزم سازد و بر همه کارهای بی دینی که ایشان کردند و بر تمامی سخنان زشت که گناهکاران بی دین به خلاف او گفتند ; »
که ده هزار مقدس فقط با رسول خدا ( ص ) تطبیق می کند که در داستان فتح مکه با او بودند .

و در فصل چهاردهم انجیل یوحنا : ۱۶ ، ۱۷ ، ۲۵ ، ۲۶ چنین است :
« اگر مرا دوست دارید احکام مرا نگاه دارید ، و من از پدر خواهم خواست و او دیگری را که فارقلیط است به شما خواهد داد که همیشه با شما خواهد بود ، خلاصه حقیقتی که جهان آن را نتواند پذیرفت زیرا که آن را نمی بیند و نمی شناسد ، اما شما آن را می شناسید زیرا که با شما می ماند و در شما خواهد بود . اینها را به شما گفتم مادام که با شما بودم ، اما فارقلیط روح مقدس که او را پدر به اسم من می فرستد ، او همه چیز را به شما تعلیم دهد و هر آنچه گفتم به یاد آورد . »
بر طبق تحقیق کلمه « فارقلیط » که ترجمه عربی « پریکلیتوس » است به معنای « احمد » است و مترجمین اناجیل از روی عمد یا اشتباه آن را به « تسلی دهنده » ترجمه کرده اند . (۱)
تاریخ ولادت

در بسیاری از تواریخ ولادت آن حضرت را در عام الفیل – یعنی همان سالی که ابرهه با پیلان جنگی برای ویران ساختن شهر مکه آمد – نقل کرده اند که تازه سؤال می شود عام الفیل چه سالی بوده ؟
قول قطعی و مسلّمی در این باره ذکر نشده است . و البته مشهور میان علمای شیعه رضوان الله علیهم آن است که آن حضرت در شب جمعه هفدهم ربیع الاول به دنیا آمده است . (۱)
شب ولادت

معمولاً مقارن ظهور پیغمبران الهی و ولادت آنها حوادث مهم و شگفت انگیزی اتفاق می افتد که بدانها «ارهاصات » می گویند .
از جمله ابن هشام از حسان بن ثابت – شاعر معروف اسلام – نقل می کند که وی گفته : به خدا سوگند من پسری نورس در سنّ هفت یا هشت سالگی بودم و آنچه می شنیدم بخوبی درک می کردم که دیدم مردی از یهود بالای قلعه ای از قلعه های مدینه فریاد می زد : ای یهودیان !

و چون یهودیان پای دیوار قلعه جمع شدند و از او پرسیدند : چه می گویی ؟ گفت : بدانید آن ستاره ای که با طلوع آن احمد به دنیا خواهد آمد ، دیشب طلوع کرد !
نقل کرده اند که در آن شب ایوان کسری ، که با سنگ و گچ ساخته شده بود و سالها روی ساختمان آن زحمت کشیده بودند و هیچ کلنگی در آن کارگر نبود شکافت و چهارده کنگره آن فرو ریخت .(۱)
دوران شیرخوارگی

عبدالمطلب از ولادت نوزاد جدید بسیار خرسند گردید و او را برداشته به درون کعبه آورد و مراسم شکرگزاری را بجای آورد . سپس درصدد برآمد تا دایه ای برای شیردادن وی فراهم کند . بدین منظور چندی آن حضرت را به ثویبه – که آزاد کرده ابولهب بود – سپردند . او نیز نوزادی به نام مسروح داشت که رسول خدا ( ص ) را از شیر وی شیر داد و پیش از آن نیز حمزه عموی رسول خدا را شیر داده بود و از این رو حمزه برادر رضاعی آن حضرت نیز محسوب می شد .

به هر صورت دوران شیر دادن ثویبه بدان حضرت چند روزی بیشتر طول نکشید و سپس حلیمه سعدیه دختر ابوذؤیب که کنیه اش « امّ کبشه » و از قبیله بنی سعد بود آن حضرت را شیر داد و به دایگی او مشغول گردید . در کتاب شریف نهج البلاغه در خطبه قاصعه امیرالمؤمنین ( ع ) فرموده است :
« از روزی که پیغمبر ( ص ) از شیر گرفته شد خدای تعالی بزرگترین فرشته خود را همنشین او گردانید که در شب و روز او را به سوی راه بزرگواری و اخلاقهای نیکوی جهان وادار کند و ببرد ; »
موّرخین عموماً نوشته اند که رسول خدا تا سنّ پنج سالگی در میان قبیله بنی سعد زندگی کرد و سپس حلیمه آن حضرت را به نزد مادرش آمنه بازگرداند و به وی سپرد . رسول خدا ( ص ) تا پایان عمر گاهی از آن زمان یاد می کرد ، و از حلیمه و فرزندانش قدردانی می نمود .
بدین ترتیب پیامبر گرامی اسلام تحت سرپرستی و کفالت جدش عبدالمطلب درآمد . (۱)
ازدواج با خدیجه

خدیجه ( س ) دختر خویلد بود و از طرف پدر با رسول خدا ( ص ) عموزاده و نسب هر دو به قصّی بن کلاب می رسید .
خدیجه از نظر نسب از خانواده های اصیل و اشراف مکه بود . از این رو وقتی بزرگ شد خواستگاران زیادی داشت . بنا به نقل اهل تاریخ سرانجام او را به عقد عتیق بن عائد مخزومی در آوردند ، ولی چند سالی از این ازدواج نگذشته بود که عتیق از دنیا رفت و سپس شوهر دیگری کرد که او را ابوهاله بن منذر اسدی می گفتند .
خدیجه از شوهر دوم دختری پیدا کرد که نامش را هند گذارد و بدین جهت خدیجه را امّ هند می نامیدند .
شوهر دوم خدیجه نیز پس از چند سال از دنیا رفت و دیگر تا سن چهل سالگی شوهر نکرد ، تا وقتی که به ازدواج رسول خدا ( ص ) درآمد .
در پاره ای از تواریخ است که ابوطالب مهریه خدیجه را بیست شتر قرار دارد و در تاریخ دیگری است که مهریه پانصد درهم پول بوده است . خداوند از خدیجه دو پسر و چهار دختر به آن حضرت عنایت فرمود .

پسران آن حضرت عبارت بودند از قاسم و عبدالله و دختران : زینت ، ام کلثوم ، رقیه و فاطمه زهرا ( س ) . (۱)

بعثت رسول خدا ( ص )

چهل سال از عمر رسول خدا ( ص ) گذشته بود که به طور آشکار فرشته وحی به آن حضرت نازل شد و آن بزرگوار به نبوت مبعوث گردید .
بیست و هفت روز از ماه رجب گذشته بود و رسول خدا ( ص ) در غار « حرا » به عبادت مشغول بود . روز دوشنبه بود و حضرت خوابیده بود . رسول خدا ( ص ) دو فرشته را در خواب دید که وارد غار شدند و یکی در بالای سر آن حضرت نشست و دیگری پایین پای او ، آنکه بالای سرش نشست نامش جبرئیل و آن که پایین پای آن حضرت نشست نامش میکائیل بود .
محمد ( ص ) بارها فرشتگان را در خواب دیده بود و در بیداری نیز صدای آنها را می شنید که با او سخن می گفتند , ولی این نخستین بار بود که آشکارا فرشته الهی را پیش روی خود می دید . گفته اند در این وقت جبرئیل ورقه ای از دیبا به دست او داد و گفت : « اقراء » یعنی بخوان .
فرمود : چه بخوانم ! من که نمی توانم بخوانم !

برای بار دوّم و سوّم همین سخنان تکرار شد و برای بار چهارم جبرئیل گفت :
بخوان به نام پروردگارت که ( جهان را ) آفرید ، ( خدایی که ) انسان را از خون بسته آفرید ، بخوان و خدای تو مهمتر است ، خدایی که ( نوشتن را به وسیله ) قلم بیاموخت .
پیغمبر بزرگوار الهی به خانه بازگشت و به خاطر آنچه دیده و شنیده بود دگرگونی زیادی در حال آن حضرت پدیدار گشته بود .
پیغمبر خدا آنجه را دیده و شنیده بود به خدیجه گفت و خدیجه با شنیدن سخنان همسر بزرگوار چهره اش شکفته گردید . سخنان رسول خدا ( ص ) که تمام شد لرزه ای اندام آن حضرت را فرا گرفت و احساس سرما در خود کرد از این رو به خدیجه فرمود :
« من در خود احساس سرما می کنم مرا با چیزی بپوشان » .

خدیجه گلیمی آورد و بر بردن آن حضرت انداخت و رسول خدا ( ص ) در زیر گلیم آرمید .
خدیجه محمد ( ص ) را در خانه گذارد و لباس پوشیده پیش ورقه آمد و آنچه را شنیده بود بدو گفت و بازگشت و رسول خدا همچنان که خوابیده بود احساس کرد فرشته وحی بر او نازل گردید و از این رو گوش فرا داد تا چه می گوید .
« ای گلیم به خود پیچیده برخیز و ( مردم را از عذاب خدا ) بترسان ، و خدا را به بزرگی بستای ، و جامه را پاکیزه کن ، و از پلیدی دوری گزین ، و منّت مگزار ، و زایده طلب مباش ‌، و برای پروردگارت صبر پیشه ساز . » (۱)
معراج

داستان معراج رسول خدا ( ص ) در یک شب از مکه معظمه به مسجدالاقصی و از آنجا به آسمانها و بازگشت به مکه در قرآن کریم ، در دو سوره به نحو اجمال ذکر شده ؛ یکی در سوره « اسراء » و دیگری در سوره مبارکه « نجم » . در چند حدیث آن شب را شب هفدهم ربیع الاول و یا شب بیست و هفتم رجب ذکر کرده و در نقلی هم شب هفدهم رمضان و شب بیست و یکم آن ماه نوشته اند .

حبرئیل در آن شب بر آن حضرت نازل شد و مرکبی را که نامش « براق » بود برای او آورد و رسول خدا ( ص ) بر آن سوار شده و به سوی بیت المقدس حرکت کرد و در راه در چند نقطه ایستاد و نمار گزارد ، یکی در مدینه و هجرتگاهی که سالهای بعد رسول خدا ( ص ) بدانجا هجرت فرمود ، یکی هم مسجد کوفه ، دیگر در طور سینا و بیت اللحم – زادگاه حضرت عیسی ( ع ) – و سپس وارد مسجد اقصی شد و در آنجا نماز گزارد و از آنجا به آسمان رفت .

در روایات آمده که در آن شب دنیا به صورت زنی زیبا و آرایش کرده خود را بر آن حضرت عرضه کرد ، ولی رسول خدا ( ص ) بدو توجهی نکرده از وی در گذشت .
بر طبق روایتی که علی بن ابراهیم در تفسیر خود از امام صادق ( ع ) روایت کرده رسول خدا ( ص ) فرمود :

« به گروهی گذشتم که پیش روی آنها ظرفهایی از گوشت پاک و گوشت ناپاک بود و آنها ناپاک را می خوردند و پاک را می گذاردند ، از جبرئیل پرسیدم : اینها کیان اند ؟ گفت : افرادی از امت تو هستند که مال حرام می خورند و مال حلال را وامی گذارند ؛ و مردمی را دیدم که لبانی چون لبان شتران داشتند و گوشتهای پهلوشان را چیده و در دهانشان می گذاردند ، پرسیدم : اینها کیان اند ؟ گفت : اینها کسانی هستند که از مردمان عیبجویی می کنند ؛ مردمان دیگری را دیدم که سرشان را به سنگ می کوفتند و چون حال آنها را پرسیدم پاسخ داد : اینان کسانی هستند که نماز شامگاه و عشاء را نمی خواندند و می خفتند . مردمی را دیدم که آتش در دهانشان می ریختند و از نشیمنگاهشان بیرون می آمد و چون از وضع آنها پرسیدم ، گفت : اینان کسانی هستند که اموال یتیمان را به ستم می خورند .

و از آنجا به آسمان دوم رفتیم و در آنجا دو مرد را شبیه به یکدیگر دیدم و از جبرئیل پرسیدم : اینان کیان اند ؟ گفت : هر دو پسر خاله یکدیگر یحیی و عیسی ( ع ) هستند ، بر آنها سلام کردم و پاسخ داده تهنیت ورود به من گفتند و فرشتگان زیادی را که به تسبیح پروردگار مشغول بودند در آنجا مشاهده کردم .
و از آنجا به آسمان سوم بالا رفتم و در آنجا مرد زیبایی را دیدم که زیبایی او نسبت به دیگران همچون ماه شب چهارده نسبت به ستارگان بود و چون نامش را پرسیدم جبرئیل گفت : این برادرت یوسف است ، بر او سلام کردم و پاسخ داد و تهنیت و تبریک گفت و فرشتگان بسیاری را نیز در آنجا دیدم .

از آنجا به آسمان چهارم بالا رفتم و مردی را دیدم و چون از جبرئیل پرسیدم گفت : او ادریس است که خدا وی را به اینجا آورده .
سپس به آسمان پنجم رفتیم و در آنجا مردی را به سن کهولت دیدم که دورش را گروهی از امتش گرفته بودند و چون پرسیدم کیست ؟ جبرئیل گفت : هارون بن عمران است .
آن گاه به آسمان ششم بالا رفتم و در آنجا مردی گندمگون و بلند قامت را دیدم که می گفت : بنی اسرائیل پندارند من گرامی ترین فرزندان آدم در پیشگاه خدا هستم ولی این مرد از من نزد خدا گرامی تر است و چون از جبرئیل پرسیدم : کیست ؟ گفت : برادرت موسی بن عمران است .

سپس به آسمان هفتم رفتیم و در آنجا به فرشته ای برخورد نکردم جز آنکه گفت : ای محمد حجامت کن و به امّت خود نیز سفارش حجامت را بکن و در آنجا مردی را که موی سر و صورتش سیاه و سفید بود و روی تختی نشسته بود دیدم و جبرئیل گفت ، او پدرت ابراهیم است ، بر او سلام کرده جواب داد و تهنیت و تبریک گفت ، و مانند فرشتگانی را که در آسمانهای پیشین دیده بودم در آنجا دیدم ، و سپس دریاهایی از نور که از درخشندگی چشم را خیره می کرد و دریاهایی از ظلمت و تاریکی و دریاهایی از برف و یخ لرزان دیدم و چون بیمناک شدم جبرئیل گفت : این قسمتی از مخلوقات خداست . »

و در حدیثی است که فرمود :
« چون به حجابهای نور رسیدم جبرئیل از حرکت ایستاد و به من گفت : برو ! »
در حدیث دیگری فرمود :
« از آنجا به « سدره المنتهی » رسیدم و در آنجا جبرئیل ایستاد و مرا تنها گذارده و گفت : برو !
گفتم : ای جبرئیل در چنین جایی مرا تنها می گذاری و از من مفارقت می کنی ؟
گفت : « ای محمد اینجا آخرین نقطه ای است که صعود به آن را خدای عزّ و جلّ برای من مقرّر فرموده و اگر از اینجا بالاتر آیم پر و بالم می سوزد . »
اگر سر موُی برتر پرم فروغ تجلی بسوزد پرم (۱)
تجدد بنای کعبه و حکمیت رسول خدا

از اتفاقاتی که پس از ازدواج با خدیجه تا بعثت پیش آمد داستان تجدید بنای کعبه و حکمیّت رسول خدا ( ص ) است . ده سال پس از ازدواج با خدیجه سیلی بنیان کن از کوه های مکه سرازیر شد و وارد مسجد گردید و قسمتی از دیوار کعبه را شکافت و ویران کرد . از سوی دیگر کعبه سقف نداشت و دیوارهای اطراف آن نیز کوتاه بود و ارتفاع آن کمی بیشتر از قامت یک انسان بود . همین موضوع سبب شد تا در آن روزگاران سرقتی در خانه کعبه واقع شد ، و اموال و جواهرات کعبه را که در چاهی درون کعبه بود بدزدند . با اینکه پس از چندی سارق را پیدا کردند و اموال را از او گرفتند و دستش را به جرم دزدی بریدند ، اما همین سرقت ، قریش را به فکر انداخت تا سقفی برای خانه کعبه بزنند ، ولی این تصمیم به بعد موکول شد . برای انجام این منظور ناچار بودند دیوارهای اطراف را خراب کنند و از نو تجدید بنا کنند .

مشکلی که سر راهشان بو ، یکی نبودن چوب و تخته ای که بتوانند با آن سقفی بر روی دیوارهای کعبه بزنند و دیگر وحشت از اینکه اگر بخواهند دیوارها را خراب کنند ، مورد غضب خدای تعالی قرار گیرند و اتفاقی بیفتد که نتوانند این کار را به پایان برسانند .
مشکل اول با یک اتفاق غیر منتظره که پیش بینی نکرده بودند حلّ شد و چوب و تخته آن تهیّه گردید و آن اتفاق این بود که یکی از کشتیهای تجّار رومی که از مصر می آمد در نزدیکی جدّه به واسطه توفان دریا – یا در اثر تصادف با یکی از سنگهای کف دریا شکست و صاحب کشتی که به گفته برخی نامش « یاقوم » بود از مرمّت و اصلاح کشتی مأیوس شد و از بردن آن صرفنظر کرد . قریش نیز که از ماجرا خبردار شدند به نزد او رفته و تخته های آن را برای سقف کعبه خریداری کردند و به شهر مکه آوردند .

مشکل دوم وحشتی بود که آنها از اقدام به خرابی و ویرانی و زدن کلنگ به دیوار خانه و تجدید بنای آن داشتند و می ترسیدند مورد خشم خدای کعبه قرار گیرند و به بلایی آسمانی یا زمینی دچار شوند . به همین جهت مقدمات کار که فراهم شد و چهار سمت خانه را برای خرابی و تجدید بنا میان خود قسمت کردند ، جرئت اقدام به خرابی نداشتند تا اینکه ولید بن مغیره به خود جرئت داد و کلنگ را دست گرفته و پیش رفت و گفت : « خدایا تو می دانی که ما از دین تو خارج نشده و منظوری جز انجام کار خیر نداریم . » این سخن را گفت و کلنگ خود را فرود آورد و قسمتی از دیوار را خراب کرد .
مردم دیگر تماشا می کردند و جرئت جلو رفتن نداشتند و با هم گفتند : « ما امشب را هم صبر می کنیم . اگر بلایی برای ولید نازل نشد ، معلوم می شود که خداوند به کار ما راضی است و اگر دیدیم ولید به بلایی گرفتار شد دست به خانه نخواهیم زد و آن قسمتی را هم که ولید خراب کرد تعمیر می کنیم . »

فردا که دیدند ولید صحیح و سالم از خانه بیرون آمد و دنباله‌ کار گذشته خود را گرفت ، دیگران نیز پیش رفته روی تقسیم بندی که کرده بودند اقدام به خرابی دیوارهای کعبه نمودند .
رسول خدا ( ص ) نیز در این عملیّات بدانها کمک می کرد تا وقتی که دیوارهای اطراف کعبه به وسیله سنگهای کبودی که از کوههای مجاور می آوردند به مقدار قامت یک انسان رسید و خواستند حجرالاسود را به جای اولیه خود نصب کنند . در این جا بود که میان سران قبایل اختلاف پدید آمد و هر قبیله ای می خواست افتخار نصب آن سنگ مقدس را به دست آورد .
دسته بندی قبایل شروع شد و هر تیره از تیره های قریش جداگانه مسلّح شده و مهیّای جنگ گردیدند .

بزرگان و سالخوردگان قریش در صدد چاره جویی برآمده دنبال راه حلّی می گشتند تا موضوع را خردمندانه حلّ کنند که کار به جنگ و زد و خورد نکشد .
روز چهارم یا پنجم بود که پس از شور و گفتگو همگی پذیرفتند که هر چه اباامیه بن مغیره که سالمندترین افراد قریش بود ، رأی دهد بدان عمل کنند و او نیز رأی داد : « نخستین کسی که از در مسجد وارد شد در این کار حکمی کند و هر چه او گفت همگی بپذیرند . » قریش این رأی را پذیرفتند و چشمها به درب مسجد دوخته شد .
ناگهان محمد ( ص ) را دیدند که از در مسجد وارد شد . جریان را به او گفتند ، فرمود : « پارچه ای بیاورید . »

پارچه را آوردند رسول خدا ( ص ) پارچه را پهن کرد و حجرالاسود را میان پارچه گذارد . آن گاه فرمود : « هر یک از شما گوشه آن را بگیرید و بلند کنید . » رؤسای قبایل پیش آمدند و هر کدام گوشه پارچه را گرفتند و بدین ترتیب همگی در بلند کردن آن سنگ شرکت جستند . چون سنگ را محاذی جایگاه اصلی آن آوردند خود آن حضرت پیش رفته و حجرالاسود را از میان پارچه برداشت و در جایگاه آن گذارد ، سپس دیوار کعبه را تا هیجده ذراع بالا بردند . (۱)
وفات ابوطالب و خدیجه

 

مشرکین انواع آزار و صدمه را نسبت به رسول خدا ( ص ) انجام می دادند ، ولی با این همه احوال حمایت ابی طالب از آن حضرت مانع بزرگی بود که آنها نتوانند از حدود استهزا و آزارهای زبانی قدم فراتر نهند . اما در این میان دست تقدیر دو مصیبت ناگوار برای رسول خدا ( ص ) پیش آورد که دشمنان آن حضرت جرئت بیشتری در اذیت پیدا کرده و آن حضرت را در مضیقه بیشتری قرار دادند به گفته مورخین چند بار نقشه قتل و تبعید او را کشیده تا سرانجام نیز رسول خدا ( ص ) از ترس آنها شبانه از مکه خارج شد و به مدینه هجرت کرد . یکی مرگ ابوطالب و دیگری فوت خدیجه بود که طبق نقل معروف هر دو در یک سال و به فاصله کوتاهی اتفاق افتاد .

معروف آن است که مرگ هر دو در سال دهم بعثت ، سه سال پیش از هجرت اتفاق افتاد ، و ابوطالب پیش از خدیجه از دنیا رفت . فاصله میان مرگ خدیجه و ابوطالب را نیز برخی سه روز ، جمعی سی و پنج روز و برخی نیز شش ماه نوشته اند .
هنگامی که خبر مرگ ابوطالب را به رسول خدا ( ص ) دادند اندوه بسیاری آن حضرت را فراگرفت و بی تابانه خود را به بالین ابوطالب رسانده و جانب راست صورتش را چهار بار و جانب چپ را سه بار دست کشید آن گاه فرمود :

« عموجان در کودکی مرا تربیت کردی و در یتیمی کفالت و سرپرستی نمودی و در بزرگی یاری و نصرتم دادی خدایت از جانب من پاداش نیکو دهد . »
در وقت حرکت دادن جنازه پیشاپیش آن می رفت و درباره اش دعای خیر می فرمود .
هنوز مدت زیادی و شاید چند روزی از مرگ ابوطالب و آن حادثه غم انگیز نگذشته بود که رسول خدا ( ص ) به مصیب اندوه بار تازه ای دچار شده و بدن نحیف همسر مهربان و کمک کار وفادار خود را در بستر مرگ مشاهده فرمود و با اندوهی فراوان در کنار بستر او نشسته و مراتب تأثر خود را از مشاهده آن حال به وی ابلاغ فرمود آن گاه برای دلداری خدیجه جایگاهی را که خدا در بهشت برای وی مهیا فرموده بدو اطلاع داده و خدیجه را خرسند ساخت .

هنگامی که خدیجه از دنیا رفت رسول خدا ( ص ) جنازه او را برداشته و در «

حجون » ( مکانی در شهر مکه ) دفن کرد ، و چون خواست او را در قبر بگذارد ، خود به میان قبر رفت و خوابید و سپس برخاسته جنازه را در قبر نهاد و خاک روی آن ریخت .
نخستین زنی را که رسول خدا ( ص ) پس از مرگ خدیجه و پیش از هجرت به مدینه به ازدواج خویش درآورد سوده دختر زمعه بود که در زمره مسلمانان اولیه و مهاجرین حبشه هستند و چون از حبشه بازگشتند شوهرش سکران بن عمرو در مکه از دنیا رفت . رسول خدا ( ص ) در چنین شرایطی او را به ازدواج خویش درآورد . (۱)
بیماری رسول خدا ( ص )

رسول خدا ( ص ) پس از مراجعت از سفر حجه الوداع درصدد تهیه لشکری عظیم برآمد تا روانه روم کند . فرماندهی لشکر مزبور را به اسامه واگذار کرد و پرچم جنگ را به دست خود به نام اسامه بست و عموم مهاجر و انصار را مأمور کرد تا تحت فرماندهی اسامه در این جنگ شرکت کنند .
اسامه در آن روز حدود بیست سال بیشتر نداشت و همین موضوع برای برخی از پیرمردان و کارآزمودگانی که مأمور شده بودند تحت فرماندهی او به جنگ بروند گران می آمد ، از این رو در کار رفتن به دنبال لشکر تعلل می کردند .

در این خلال رسول خدا ( ص ) بیمار شد و در بستر افتاد ، اما با این حال وقتی مطلع شد که مردم از رفتن به دنبال لشکر تعلل می کنند با همان حالت بیماری و تب و سردرد شدید که داشت دستمالی به سر خود بست و از خانه به مسجد آمد و به منبر رفته فرمود :
« ای مردم فرماندهی اسامه را بپذیرید که سوگند به جان خودم اگر ( اکنون ) درباره فرماندهی او مناقشه می کنید پیش از این نیز درباره فرماندهی پدرش حرفها زدید ، ولی او شایسته و لایق فرماندهی است چنانکه پدرش نیز لایق این مقام بود . »
اسامه در صدد حرکت بود که پیک ام ایمن آمد که حال پیغمبر سخت شده و مرگ آن حضرت نزدیک شده و بدین ترتیب اسامه و همراهانش توقف کردند .

  راهنمای خرید:
  • لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.