فایل ورد کامل مقاله خاندان هخامنشی و آغاز زندگی کوروش؛ بررسی تاریخی و فرهنگی نقش کوروش در بنیانگذاری امپراتوری ایران
توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد
فایل ورد کامل مقاله خاندان هخامنشی و آغاز زندگی کوروش؛ بررسی تاریخی و فرهنگی نقش کوروش در بنیانگذاری امپراتوری ایران دارای ۵۹ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد فایل ورد کامل مقاله خاندان هخامنشی و آغاز زندگی کوروش؛ بررسی تاریخی و فرهنگی نقش کوروش در بنیانگذاری امپراتوری ایران کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی فایل ورد کامل مقاله خاندان هخامنشی و آغاز زندگی کوروش؛ بررسی تاریخی و فرهنگی نقش کوروش در بنیانگذاری امپراتوری ایران،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن فایل ورد کامل مقاله خاندان هخامنشی و آغاز زندگی کوروش؛ بررسی تاریخی و فرهنگی نقش کوروش در بنیانگذاری امپراتوری ایران :
خاندان هخامنشی و آغاز زندگی کوروش
۱) نیاکان کوروش
خاندان هخامنشی با این که در ذکر همه اسلاف صاحب اعتبار کوروش ، در نزد محققان مختلف اتحاد نظر وجود ندارد و کسانی نیز به تعداد فرمانروایان پیشین و البته محلی و منطقه ای بودن برخی از آنان تأکید ورزیده اند ، ولی شکل قابل قبول این است که پس از هخامنشی جد خاندان ، شاهان ذیل دارای نام و نشان بوده اند :
۱) چیش پش
۲) کمبوجیه
۳) کوروش
۴) چیش پش
۵) کوروش
۶) کمبوجیه
۷) کوروش سوم ( بزرگ )
به تعبیر هرودت قبایل پارسی در زمان استقرار در منطقه ای که نام آنها را بر خود پذیرفته و از کرمان تا خوزستان امتداد داشته است ، ده طایفه بوده اند که عبارتند از :
پاسارگادی ها ، مرفی ها ، ماسپیان ها ، پانتالی ها ، دروزی ها و گرمان های شهرنشین ، و همچنین ساگارتی ها ، مردها ، دروپیک ها ، ودائین های شبانکاره ، این که چنین ترکیبی در همه ادوار عمر سلسله مزبور حفظ شده باشد محل تردید است ولی بی شبهه کوروش از دودمان پاسارگادی های شهرنشین بوده و در زمره نجیب ترین و برجسته ترین اقوام پارسی به شمار می رفته است .
تعلقی که شاهان هخامنشی به محیط و مسکن مألوف خویش نشان می دادند و در همان معدود کتیبه ها و آثاری که به طور مستقیم از آنان باقی مانده ، آشکار است ، کنایه از شناختی دیرپا و سازگار با کل منطقه وسیع پارس کهن دارد و از احساسات درونی شده قرن های طولانی اقامت آنان سخن می گوید . در همان حال ، پیوستگی های تثبیت شده و هویت یافته تاریخی آنها با دیگر اقوام ایرانی جا گرفته در سرتاسر فلات ایران هم مأخوذ از پشتوانه های زبانی ، فرهنگی ، عقیدتی اخلاقی و قومی مردمی است که اگر نه پیش تر دست کم در خلال نزدیک به دو سده و نیم فرمانروایی بی چون و چرای سلسله مزبور ، یک جهتی و همداستانی و وحدت آریایی خود را کسب کرده بودند .
به عبارت دیگر ، کوروش بزرگ و سلسله ای که او جهانی شدنش را بنیاد نهاد حافظ منافع همه ایرانیان مستقر در نجد پهناور ایران و مبشر و مبین مجموعه آداب و اصول انسانی بی نظیری بود که به مرور ایام در وجود فرد فرد ایرانیان نهان و نهادینه شده بود و تنها در انتظار ناجی نیرومند و مظهر کامل عیاری می نمود که اراده و عزم ملی ایرانیان را برای قبول مسئولیت جهانداری و ارائه تصویری کامل از خصوصیات ایرانی نشان دهد .
تاریخ جانشینی کوروش را حدود سال ۵۵۷ ق . م رقم زده اند و اگر جابجایی قدرت مادها با نواده آژیدهاک را در همان محدوده سال ۵۵۰ ق . م بدانیم ، یک نکته محرز است که کوروش پیش از دست زدن به چنان اقدام بزرگی که با سهجن خونری زیعمده همراه بوده ، به مدت دست کم هفت سال ، تجربه اداره سرزمین های پارس و انزان ( انشان ) را داشته است . کمبود منابع تحقیق مانع از آن نیست که بگوییم بدون شک توسعه متصرفات ایران در زمان کمبوجیه دوم و بعد هم دوران طلایی سازماندهی امپراتوری در عصر داریوش بزرگ ، مدیون پایه های مستحکمی است که بنیاد گذار سلسله پی افکنده است ، به تعبیر هرودت ، ایرانیان آن اندازه به مقام والای انسانی او نازش داشته اند که : « هیچ فرد پارسی تا امروز خود را در حد آن ندیده است که با کوروش برابر شود » ( ک . سوم ، ۱۶۰ ) بریان ، همان ، ص ۱۶۹ ) .
۲) آغاز پادشاهی کوروش
نخستین کاری که کوروش پس از پیروزی بر پادشاهی ماد انجام داد ، انتخاب شهر بزرگ و با سابقه همدان به عنوان پایتخت دولت رو به توسعه خود بود . درست است که او و خلاف او ، در تمامی دوران حکمرانی خود از پایتخت های دیگری نظیر شوش و ری و پارسه استفاده کردند و فرضاً ایام بهار را در ری و تابستان را در همدان می گذرانیدند و پاییز و زمستان را هم به تناوب در پارسه و شوش به سر می آوردند ولی اهمیت همدان به عنوان خاستگاه نخستین دولت مقتدر آریایی در شرق و آن هم با قدمتی چند صد ساله بر کسی پوشیده نبود ، و دودمان سلطنتی هخامنشی هم که خود را وامدار و وارث بر حق برادران مادی خویش می دانست ، جداً این پیوستگی ها را محفوظ می داشت . به تعبیر دیگر با حفظ عمال مادی در مشاغل خود ، تبدیل قدرت چنان مخفیانه و زیرکانه و شاید هم بتوان گفت طبیعی و منطقی انجام گرفت که در نظر ملل غربی ، حکومت پارسی همان حکومت مادی جلوه می کرد و هرودوت و مورخان دیگر ، تا روزگار خود ، که ۱۵۰ سال با آغاز کار کوروش فاصله داشت ، جنگ های پارسیان با یونانیان را جنگ های مادی می نامیدند .
البته نظیر این تحولات در حوزه های مدنی دیگری نیز که متعاقباً تحت تسلط پارسی ها درمی آمدند صورت گرفت ، چنان که بابل ، سارد ، مصر و غیره نیز حکومت جهانی ایرانیان را به رغبت پذیرا شدند و با حضور مستمر و مثبت خود در بنای امپراتوری ، آن را ، پل ارتباطی و میانی تمدن های شرق و غرب عالم کردند .
پادشاهی کوروش و فتوحات او
۱) تسخیر لیدی
بی گمان ظهور قدرت جوان هخامنشی به رهبری مرد با کفایتی چون کوروش ، دلواپسی های بسیاری در کشورهای همسایه ایران می آفرید . جملگی پی بردند که دولت جوان هخامنشی با سرعت عمل و توانی که از خود نشان داده ، به صورتی ناگزیر درصدد بسط متصرفات خویش است . بر همگان روشن بود که جنگ یک علامت استثنایی از شیوه های کارایی دولت هاست ، حتی اگر این کارایی را از نظر دامنه بسیج نیروهای مولده انسانی ، مادی ، نظامی ، فنی و ۰۰۰ که ضرورت آن را تحمیل کند ، قضاوت کنیم . حکومت و تشکیلاتی که دست به این کار می زند ، باید در مرتبه بالایی از استحکام سازمان های داخلی و انسجام ملی و قوت اراده رهبران خود باشد .
تصرف لیدی از این بابت مهم است که در متون یونانی معاصر واقعه و بعدتر به تفصیل از آن یاد شده است . هرودوت می گوید که کوروش پس از تصرف ماد ، سازمان حکومتی و اداری خود را در شوش مستقر کرد و در اندیشه بنای شهری برآمد که بعدها ، تخت جمشید نام گرفت . کرزوس آخرین پادشاه لیدی و متمول ترین پادشاه جهان در پایتخت ثروتمند خود سارد سلطنت می کرد و تحولات وقایع ماد را به دقت زیر نظر داشت . مردی که به آن سرعت بر قلمرو وسیع مادها تسلط پیدا کرده بود ، به دو دلیل ، وی را اندیشناک می ساخت . از یک سو قرابتی که خود او با خاندان ماد داشت و از دیگر سو ترس و وحشتی که وسعت یابی امپراتوری پارسی به وجود می آورد ، او را سخت مضطرب می کرد ، شکست پادشاه ماد برای او ناگوار بود ، چرا که آژیدهاک ( ایختوویگو) پادشاه آن کشور ، با یکی از شاهزاده خانم های دربار لیدی ازدواج کرده بود ، و بدین گونه ارتباطی که میان دو دولت معتبر به وجود آمده و با وصلت ، استحکام پذیرفته بود ، از میان می رفت و آن هنگام که رقیب آریایی او ، کوروش ، بر چنان قلمرو پهناوری تسلط می یافت و تمایلات جاه طلبانه اقوام تازه به دوران رسیده پارسی را به مرحله عمل نزدیک می کرد ، طبعاً کرزوس حق داشت که دچار ترس و نگرانی شود ( تواریخ ، باب ۷۲ ، ص ۵۸ ) .
واقعیت این است که این فقط کرزوس نبود که پس از انضمام ماد به پارس و بزرگ شدن یک قدرت نوپای توانمند و پویا دچار دلواپسی شده بود ، بلکه سه دولت نامی آن زمان یعنی لیدی ، بابل و مصر ، به توهم مشترکی رسیده بودند . با این که درک شرایط آن روز جوامعی که بعدها ، نام خاور نزدیک و میانه را برخود گرفتند ، چندان آسان نیست .
ولی می توان این حقیقت را پذیرفت که دولت های مقتدر عصر ، خبرچینانی در سرزمین های یکدیگر داشتند که از کم و کیف حوادث عمده ای که می گذشت ، به وسیله آنان آگاه می شدند . شاید هم سرعت عملیاتی که به فتح ماد انجامیده بود و یا نحوه فرماندهی و لشکر آرایی کوروش و آوازه فرماندهی او ، به حدی گسترش یافته بود که دول قدرتمند همسایه نگرانی های خود را ظاهر ساختند و درصدد ایجاد وحدتی نظامی – سیاسی برآمدند . تا آنجا که معلوم است سران سه کشور بلادرنگ با یکدیگر وارد گفتگو شدند و توانستند که به توافق هایی برای جلوگیری از توسعه دولت جدید ایران دست یابند .
کرزوس به شخصه پادشاهی قدرتمند می نمود و ثروت انبوهی در خزائن سارد انباشته بود . رونق پایتخت وی به مرتبه ای رسیده بود که آن را سارد طلایی می خواندند و اشیای نفیس و گوهرهای گرانبهای گرد آمده ، چشم حکما و خردمندان بزرگ یونانی معاصر همانند سولون و بیاس را که از حکمای مشهور هفت گانه بودند ، خیره ساخته بود . ارتباطات نزدیکی هم که به واسطه موقعیت جغرافیایی مطلوب با دولت شهرهای یونانی و مستعمره نشینان آسیای صغیر پیدا کرده بود ، به طور روزافزونی بر ثروت و شکوه آن تأثیر می گذاشت ، به گونه ای که در شمار نخستین دولت های جهان باستان بود که به ضرب سکه مبادرت ورزید ( بختورتاش ، ۱۳۵۰ ، ص ۲۲ ) .
از سویی هم بهبود وضع ساکنان سواحل خرد آسیا و بالا رفتن سطح زندگی آنان موجب شده بود که یونانیان ساکن شبه جزیره اصلی ، برای کسب درآمد بیشتر به این منطقه کوچ کنند و بدین گونه ترکیب جمعیت ساکن در خطه مزبور به مرور زمان به سود اقوام یونانی در حال تغییر بود و این امر خود نوعی حق حاکمیت بلامنازع بر تمامی آسیای صغیر برای آنان به وجود آورده بود .
بدیهی است سرزمینی که مدت ها از تعرض دشمنان برکنار بود و تلاش دولت ماد را نیز برای سلطه بر خود ، به نحوی غیرمنتظره ناکام ساخته بود ، اینک با روی کارآمدن دولت قدرتمند هخامنشی و سیاست توسعه ارضی آن به شدت در معرض تهدید قرار می گرفت و نه تنها دولت لیدی و ایونی های دیگر ، یعنی ساکنان یونانی آسیای صغیر دچار اضطراب و نگرانی شدند که بل ، دولت – شهرهای مستقر در سرزمین اصلی یونان نیز خطر را نزدیک می دیدند و تمامی توان خود را در کفه مشترک دفاع با دولت سارد نهادند .
این که کوروش ناگزیر از توسعه متصرفات ارضی خود و اجرای حکم تاریخ برای نشان دادن اراده مصلحت جوی و خیراندیشی ملتی سلحشور و نیک خواه و تمدن آفرین بود ، مسئله ای بدیهی می نمود ، دولت نوپای هخامنشی به صراحت متوجه شده بود که نه مانند سرزمین فراعنه از اقتصاد کشاورزی نیرومند و پرباری برخوردار است و نه هم چنان لیدی و بابل و دیگر دولت – شهرهای یونانی از اقتصاد تجاری و پولی قابل اعتنایی بهره می برد ، پس ، ناگزیر برای اداره امور امپراتوری پهناور و روبه توسعه و حفظ موقعیت به دست آمده در برابر سایر قدرت های دنیای کهن باید درصدد یافتن منابع دیگر برآید . بدین ملاحظه ، مشارکت در دارایی و مکنت همسایگان ثروتمند ، از اولویت ویژه ای برخوردار بود .
چنین است که می بینیم کوروش بزرگ ، از همان آغاز کار ، به صورتی کاملاً طبیعی و غیرقابل اجتناب ، به سوی سیاست توسعه ارضی کشیده شد تا از طریق کسب خراج و اخذ درآمدهای جدید بتواند نیروهای به غلیان آمده داخل کشور را آرام نگاه دارد و از سوی دیگر ، با غلبه بر حریفان قدرتمند منطقه ، از تطاول و تجاوز مسلم بعدی آنان پیشگیری کند . تاریخ هم نشان داده بود که تا آن روزگار ، و حتی هزاره های بعد ، دول جهان ناگزیر بودند که یا در چهره غالب ظاهر شوند یا مغلوب بمانند و تابع قدرت های برتر گردند .
درک نگرانی های یونانیان آسیای صغیر و شبه جزیره آسان بود . چون آنها نمی خواستند به سادگی کانون های ثروتی را که در طی سالهای طولانی به دست آورده بودند و برای رونق هرچه بیشتر چنان مراکزی تلاش می کردند ، از دست بدهند . آنها حضور ایرانیان را در آسیای صغیر ، برای آینده شبه جزیره یونان ، آنها حضور ایرانیان را در آسیای صغیر ، برای آینده شبه جزیره یونان ، خطری محتوم می شمردند و تاریخ نیز نشان داد که در این زمینه پر بی حق نیستند . به همین صورت است که می بینیم در ماجرای لشکرکشی پادشاه ایران به لیدی نیز نظری خشماگین دارند و اساساً جز در مواردی معدود ، جانب حق را در بیان مطالب ، نگاه نمی دارند .
لیدی برای دورنگاه داشتن حریف تازه کار ولی نیرومند ، اتحاد با دول بابل و مصر را یک پیروزی می دانست ، هرچند که رقابت های اقتصادی کهن ، در میان مللی که هرکدام به یک نحو در سرنوشت منطقه دخیل بودند ، نیز در میان بود و هرگاه لازم می دیدند آتش جنگ و دشمنی را در میانشان شعله ور می ساخت . کرزوس البته درصدد جلب همراهی شهرها و مستعمرات یونانی آسیای صغیر نیز بود و به همین دلیل ، ابتدا شهر می لِت و آن گاه شهرهای دیگر را با خود متحد کرد تا در موقع لزوم بتواند از امداد آنها بهره بگیرد .
در آن روزگار ، متداول بود که یونانیان برای جلب نظر خدایان متعددی که در فرهنگ دینی خویش داشتند ، قربانی ها کنند و از کاهنان عمده معبد دلف هم که شهرتی بسیار در پیشگویی به دست آورده بودند ، نتایج پیش آمدها را جویا شوند . آن گاه که اخبار نگاه به غرب کوروش در افواه افتاد . کرزوس اندیشه کرد که آیا باید منتظر بماند تا پادشاه ایران به کشور او روی آورد و در مقام دفاع از خود برآید و یا این که بهتر است پیش دست کند و به تعرض پردازد . پس ، مردی را به معبد مزبور فرستاد تا از غیب گوهای مشهور به پی تی بپرسند که اگر کرزوس حمله کند ، چه اتفاقی می افتد ؟
جوابی که رسید ، گنگ و دو پهلو بود ، پی تی گفته بود که : « اگر پادشاه از رود هالیس ( قزل ایرماق کنونی ) بگذرد ، دولت بزرگی منهدم خواهد شد » ( پیرنیا ، ۱۳۷۵ ، ص ۶۴ و ۶۵ ) . شاه لیدی پنداشت که منظور از دولت بزرگ ، ایران است . پس درصدد تجهیز قوا برآمد و با سران اسپارت که دولت – شهر جنگجوی یونانی بود ، اتفاق نظر پیدا کرد ، مصر نیز صلای یگانگی سرداد و هرچند که در عمل نتوانست اقدام مهمی به نفع متحد خود کند ولی فی الجمله برای تقویت روحیه و بنیه معنوی متزلزل او مفید می افتاد .
در این بین البته بابل نیز قول مساعدت داد و دست کم این اطمینان را برای کرزوس به وجود آورد که با دشمن وی متحد نخواهد شد . بدین سان ، شاه لیدی خود را در مقام تعرض یافت و پیش دستی در جنگ را غنیمت شمرد . سپاه او با شتاب توانستند بر پ ت ریوم که محل پایتخت قدیم هیتی ها بود تسلط یابند و در نبردی هم که متعاقباً با ارتش ایران داشتند ایستادگی جانانه ای نشان دهند .
اتکای کرزوس بر مردمی مرفه و سعادتمند ، با جمعیتی که به مراتب بیشتر از نیروهای پارسیان بود ، و امکانات جنگاوری شایسته ، او را مغرور کرده بود . درست است که سرزمین تحت تسلط وی از نظر مساحت ، به پای مستملکات کوروش نمی رسید ، اما همان محدوده ای که از نظر جغرافیایی از حوضه رودخانه های هرموس و کاستیر تشکیل شده بود و به وسیله رودهای پرآب تموس و دندیم و مشوری و سی پیت ، حاصلخیزی و نعمت افزایی سرزمین مردمی سلحشور و کاردان و تأمین می کرد ، کافی بود که قومیت واحد مردمی سعادتمند و پرکار را تضمین کند و بر اعتماد شاه و سران وی به تداوم خوشبختی ها صحه بگذارد .
به تعبیر هرودوت ، در آن هنگام در آسیا هیچ قومی به درجه مردمان لیدی متهور و بی باک نبودند ( تواریخ ، همان ، ص ۵۸ ) .
همین امر دست به دست آسوده خیالی های دیگر کرزوس ، کوروش را در موقعیتی قرار می داد که از حداکثر دانایی و بصیرت نظامی – سیاسی خویش استفاده کند . لذا به مجرد این که اخبار پراکنده ساختن نیروهای رقیب به وی رسید ، درصدد برآمد که با دولت بابل به مذاکره پردازد و قرارداد صلحی با نبونید حاکم آن دیار ببندد .
آرامش خاطری که نصیب کوروش شد ، او را مصمم ساخت که با قشون زبده و ورزیده ای که تدارک دیده بود ، به قصد تسخیر سارد حرکت کند . کرزوس که این بار تا حدودی غافلگیر شده بود ، به عجله قشونی جمع کرد و در نزدیکی پایتخت به مصاف وی آمد . پادشاه لیدی ، ابتدا سواره نظام نیرومند خود را که از شهرت بالایی برخوردار بود ، به پیش صفوف دشمن فرستاد ، لیکن کوروش با تدبیر عاقلانه ای ، شترهای اردو را به مقابله آنها اعزام داشت . هیمنه ای که از دیدن آن هیون پدید آمده بود ،
اسبان اردوی کرزوس را وحشت زده کرد و از حرکات عجیب و غریب شترها ، چنان سراسیمه شدند که سواران خود را برداشتند و به میان اردوی خودی دویدند .
جنگ سختی درگرفت ، چه هر دو طرف می دانستند که با مسئله بقا و فنای حتمی خود مواجه اند . نبوغ فرماندهی و قابلیت های جنگی مردی که نقاط ضعف دشمن را به سرعت تشخیص می داد و با گزیده سواران بی باک و متهور ، مستقیم به قلب آنها می تاخت ، کار خود را کرد و سواران دلاور کرزوس را چنان درمانده ساخت که نظم اردوی او را در هم ریختند و با دادن تلفات زیاد از صحنه عقب نشستند .
فتحی بزرگ و نمایان نصیب بنیادگذار امپراتوری ایران گردید ، کرزوس و نزدیکان او که در عرصه پای فشرده بودند ، دستگیر و اسیر شدند و شهریار پارسی ، نخست را سارد را تسخیر کرد و پس از آن بر سراسر لیدی فرمانروایی یافت .
هرودوت می گوید که کوروش در ابتدای امر ، می خواست که به انتقام خشونت های بی جای کرزوس ، او را در آتش بسوزاند ولی از سخنانی که شاه شکست خورده با خود زمزمه می کرد ، متنبه شد و او را بخشید و در نزد خود عزیز داشت . جهت تنبه را هم این دانسته است که وقتی هیزم ها را آتش زدند ، کرزوس فریاد کرد : « آخ ، سولون ، سولون » و آن هنگام که کوروش را متعجب دید ، گفت که وقتی سولون قانون گذار معروف یونان به نزد وی آمد و از همه شکوه و تجمل دربار وی آگاهی یافت ، از او پرسید که در روی زمین چه کسی را خوشبخت می شناسد و باور داشت که سولون نام کرزوس را بر زبان خواهد آورد . اما او در پاسخ گفت که هیچ کس تا نمرده است مظنه ای از سعادت کامل را تجربه نکرده و اینک معلوم شد که این مرد چه حرف صحیحی زده است !
این سخن موجب هوشیاری کوروش شد و دستور داد آتش را خاموش کنند . با این همه چون فرمان او اندکی دیر صادر شده بود زبانه های آتش شراره می کشید و می رفت که جسم شاه نگون بخت را بسوزاند به ناچار در حال نومیدی ، به آپولون خدای هنرها و روشنایی و اعجاز که فرزند زئوس خدای خدایان بود ، متوسط شد . بی درنگ بارانی آمد و آتش را خاموش کرد .
در این که روایت هرودوت کذب محض است ، تردیدی نیست . چون کوروش هیچ گاه با هیچ یک از فرمانروایان شکست خورده چنین رفتاری نکرده بود و از سوی دیگر ، مردی چنان اخلاقی و منضبط و اصولی ، اگر هم تابع دیانت خاصی نبود ، به فحوای عقاید عمومی ایرانیان ، چهارعنصر آب ، خاک ، باد و آتش را مقدس می شمرد و از آلودن آنها احتراز داشت .
مورخان یونانی و رومی هم که بعدها ، همین مطالب را تکرار کرده اند ، بی اشاره به مأخذ کهن خود ، که هرودوت است ، سخن رانده اند . از دیدگاه دیگری هم اگر به قصه نظر شود ، معلوم است که کرزوس ایرانیان و خاصه پارسیان را تحقیر می کرده و احساسات ناخوشی نسبت به آنان داشته است . در نظر او ، این قوم مردمان کوهستانی فقیری بودند که از فنون تجارت و مزایای آن بهره ای نداشتند وبه نوبه خود ، گروه های تاجر و پیشه ور وکاسب را بها نمی دادند . به این ملاحظه ، اگر در رفتار او نسبت به کوروش ، احترام کافی مرعی نبوده ، شاید جایی برای تنبه ظاهری و لفظی پیدا شده است ( پیرنیا ، همان ، ص ۶۵ و ۶۶ ) .
باری ، کوروش رفتاری نجیبانه و مؤدب با کرزوس در پیش گرفت و چنان که معروف است ، مدتی طولانی او را محترم شمرد و در سلک مشاوران و نزدیکان خویش نشانید . عواید مالیاتی یک شهر لیدی را نیز به عنوان تیول به او داد تا مابقی زندگی خود را به گونه ای مناسب ادامه دهد (بریان ، همان ، ۱۱۲ ) .
۲) تسخیر مستعمرات یونانی در آسیای صغیر
پس از تمکین کرزوس و تصرف سارد که در تاریخ ۱۵ نوامبر ۵۴۶ ق . م اتفاق افتاد ، شهرت کوروش عالمگیر شد و فتح نمایان او با مهم ترین مظهر اقتدار یونانی در منطقه ، چشم همه مدعیان اقتدار را ترسانید . تصرف پایتخت بدون خونریزی عمده ، رأفت و انسانیت فاتحی بلندمرتبه وبرجسته را برملا ساخت و در همان پگاه کشورستانی و بنیادگذاری امپراتوری ایران ، به عنوان شیوه ای تازه از رویارویی با اعدا ، در جهان آن روز شناخته شد . هرچند که کوروش همین معامله را کمی پیش تر با برادران مادی و پدربزرگ خود نیز معمول داشته بود ، ولی پر معلوم است که قرب خویشاوندی و حب قومی و نژادی ، نقشی مؤثر در رفتار جهانگشای بزرگ داشته است . این بار که او با
دشمنی تیزچنگ و مغرور و متکی به نفس ، و سپاه کاردیده و نیرومند و متحدانی قوی پنجه ، درافتاده بود و پس از کوششی بی وقفه و مهارتی ممتاز در جنگ و فداکاری بی قیاس ارتش ایران ، به چنان توفیق سریع و مهمی دست یافته بود ، طبعاً فصلی جدید در مناسبات جهانی گشوده می شد که وقایع بعدی ، تا پایان عمر این انسان بزرگ ، نشان داد ، از سیرت و تربیت قومی و ملی او بیشتر برخاسته است تا این که منعکس کننده رفتار مجرد یک فرد متعالی و فرهیخته قائم به ذات خود باشد .
یونانیان ساکن در آسیای صغیر که بیشتر به نام یونانیان معروفند ، از سرعتی که در تسخیر لیدی به کار رفته بود ، غافلگیر شدند و لابد به فکر دفاع از خویش افتادند ، نظیر همین امر هم البته برای یونانیان سرزمین اصلی و جزایر دریای اژه اتفاق افتاده بود ، چه با این که خطری آنی تهدیدشان نمی کرد و هنوز تا تسخیر کلیه سرزمین هایی که در شرق مدیترانه قرار داشت ، راه درازی در پیش بود و به خصوص ، با امعان نظر بر این مسئله که بدون داشتن نیروی دریایی کارآمد و قوی ، امکان گذر از تنگه های هلسپونت و داردانل میسر نبود ، ولی بازهم نگرانی خود را از قوت یابی ایرانیان و حضور آنها در آسیای صغیر ، پنهان نمی کردند ( پیرنیا ، همان ، ص ۶۶-۶۷ ) .
بی شک ، بعد ازاین ، سروکارآنها با دولتی می بود که بسیارقوی تر از لیدی بود و از دیدگاه های کشورداری و سازمان بندی دیوانی تفاوت های بارزی با آن داشت . آنها این ترس را نیز تجربه کرده بودند که پیش از سقوط سارد ، پادشاه ایران پیشنهاد داده بود که علیه لیدی با وی متحد شوند و آنان درخواست وی را نپذیرفته بودند .
می گویند که وقتی کار لیدی به پایان رسید ، نمایندگانی نزد کوروش فرستادند و از وی خواستند تا قراردادهای موجود بین دولت لیدی و آنان را محترم شمارد . پادشاه ایران به سخنان آنان تمکین نکرد و در پاسخ ، مثالی آورد که : یک بار نی زنی به ساحل دریا نزدیک شد و به خویشتن گفت که هرآینه شروع به نی زدن کنم ماهیان دریا به رقص درمی آیند ولی چندان که نشست و به نی زنی پرداخت ، اثری از رقص ندید ، پس آن گاه ناامید شد و توری برداشت و به دریا انداخت و ماهیان بی خیال را در دام انداخت . در این موقع ، ماهیان در درون تور به جست و خیز مشغول شدند ولی نی زن به آنها خطاب کرد که : اینک کاری بیهوده می کنید ، شما می بایست آن گاه که من به نی زنی پرداختم می رقصیدید ! بدین گونه ، کوروش می خواست به آنان بفهماند که هنگام پذیرش تقاضای آنان گذشته است .
آنها به حقیقت نیروی نظامی قابل اعتنایی نبودند که شهریار ایران بخواهد در محاسبه های جنگ و صلح به اندیشه آورد . شهر مهم و معتبری که وجود داشت و از دیگران برحسب اعتبار سر بود ، میلت بود که تقاضای مردم آن مورد پذیرش قرار گرفت و موافقت شد با همان شرایطی که با لیدی داشتند ، زندگی کنند . پس از انجام این مهم تمامی شهرها و مراکز جمعیتی یونانی نشین آسیای صغیر و هم چنین جزایر مسکونی یونانیان همانند لسبوس و خیوس را هم تصرف کرد و مهر قاطع فرمانروایی خود را بر جبین آنها نهاد .
یونانی های دیگری نیز بودند که از باب ترسانیدن چشم های ارتش ایران و فرماندهان آن به مستقر اصلی خود و از جمله دولت – شهر اسپارت متوسل شدند ، که مشهور به جنگجویی بود . اسپارتیان به نوبه خود سفیرانی به خدمت کوروش اعزام داشتند و سعی در ارعاب و تهدید وی کردند . جالب است که پادشاه ایران در پاسخ تندی ها و عتاب های سفیران گفت که : من از مردمی که در میدان ها جمع می شوند تا به قید سوگند به یکدیگر دروغ بگویند هرگز بیمی نداشته ام ، اگر زنده ماندم ، چنان کنم که شما به جای سخن گفتن از ایونی ها ( ساکنان مستعمرات یونانی در آسیای صغیر ) از بدبختی های خودتان حرف بزنید .
در این موقع ، معلوم بود که کوروش تصمیمات دیگری اخذ کرده است و با ملاحظه وضع امپراتوری و دشواری های دیگری که در شرق و غرب ایران داشت – چنان که بیاید – عزم خود را برای بازگشت به وطن جزم کرده است ، ولی این تصمیم را هم البته گرفته بود که کار تسخیر کلیه نواحی آسیای صغیر را در سراسر کرانه های دریای سیاه به فرماندهان ارشد خویش واگذارد .
هنوز سالی از بازگشت پادشاه کامکار و دوراندیش نگذشته بود که سراسر خطه پهناور خرد آسیا همانند فریگیه ، کیلیکیه و لیکیه به تصرف ارتش پیروزمند درآمد و قاطعیت سرداران و فرماندهای ایرانی ، همراه با دستورالعمل های محکم و منضبطی که از سوی کوروش صادرشده بود ، اراده ایران برای تثبیت و تداوم قدرت برتر خویش را به اثبات رسانید .
روال کار بدین سان بود که برای هریک از مناطق تحت فرمان ، فرمانروای جداگانه ای انتخاب شود تا از اتصال دوباره مراکز قدرت پیشین جلوگیری به عمل آید و مجال تمرد و سرکشی به مدعیان متعدد داده نشود . کوروش از همان آغاز مسلم ساخته بود که در زندگی داخلی وشیوه های امرار معاش و نیز آزادی های برحق انسانی هیچ شهر و جمعیت و مردمی دخالت نخواهد کرد و همان که سیادت فرمانروایی ایران را به عنوان نظام بخش جدید منطقه به رسمیت بشناسند ، برای وی کفایت خواهد کرد .
برخی از یونانیان سرکش هم ، که نمی خواستند به مقدرات جدید گردن بگذارند ، مانند اهالی شهرهای فوسه و تئوس به نقاط دیگر مهاجرت کردند و هیچ کس مانع جابجایی آنان نشد .
برخلاف احساسی که از روایت های هرودوت دست می دهد ، کشورگشایی های ارتش ایران ، چه آن مقدار که به وسیله خود کوروش انجام پذیرفت ، و چه آن بخش که به وسیله مازار و هارپاگ مادی از سرداران ایران ، تحقق یافت ، به سرعت و به آسانی به دست نیامدند ، و فرماندهان نامی سپاه اعزامی ، دست کم دو تا چهار سال برای استقرار تسلط خود بر آسیای خرد صرف وقت کردند( بریان ، همان ، ص ۱۱۷)
۳) عزیمت کوروش به ماوراء النهر
روایت ها حکایت از آن دارند که اقوام سرکش آریایی نژاد پارتی ، هیرکانی ، سکایی و باختری بعد از فتح همدان ، نمایندگانی به خدمت کوروش فرستادند و اطاعات خود را به وی اظهار داشتند آنان همه پیش تر ها و دست کم از زمان هووخشتر فرمانبرداری از مادی ها را پذیرفته بودند و صلاح خود را نیز در نوعی وفاق نژادی می دیدند . بالطبع زمانی نیز که کوروش ، پدر بزرگ خود و دستگاه گسترده حاکمیت او را به انقیاد درآورد ، تغییر عمده ای در شرایط زندگی هم نژادان آریایی خویش نداد ، و این مطلب ، البته در باره اقوام و گروه های مختلف دیگری که بعدها به قلمرو قدرت هخامنشیان پیوستند صادق است و سیاست های عمومی ایرانیان و خاصه پارسیان آن بود که ملل و اقوام گوناگون آزادی های انسانی خود را حفظ کنند و از سرکشی و طغیان اجتناب ورزند .
اما حضور ناگزیر کوروش در لیدی و آسیای صغیر ، با وجود دشمنی های آشکار ایونی های منطقه و یونانی های شبه جزیره ، اندک اندک شبهاتی را نیز در ذهن قدرتمندان عشایری ایران برمی انگیخت که مگر مقاومت های گاه و بی گاه دولت – شهرهای مزبور ، موجب تضعیف قدرت هخامنشیان شده باشد و مفری برای استقلال طلبی گروه های سرکش خویشاوند از دولت نوپای جدید پدید آورد .
بازگشت سریع کوروش از لیدیه ، و سپردن مسئولیت اتمام کار انقیاد ساکنان آسیای صغیر به سرداران با وفای مادی ، نشان از آن داشت که فاتح بزرگ ، به مشکلات سرزمین های وابسته به پادشاهی ماد ، وقوف دارد و زمزمه های مخالف مردم باختر ( بلخ ) و سکایی و پارتی را شنیده بود . رسم کهنی نیز از دیرباز بر ایران حاکم بوده است که شهریار جدید ، حتی اگر با صلح وآشتی و ازطریق جانشینی اسلاف ، به قدرت رسد ، باید خود به مناطق متعدد تحت فرمان ، عزیمت کند و با سران و بزرگان هر قوم و طایفه ، دست اتحاد و یگانگی و دوستی دهد .
مشکلات جهانگشای بزرگ البته بیش از اینها بود که فقط بخواهد به پرس وجوی برادرانه ای بسنده کند . فقدان منابع تاریخی معتبر درباره موقعیت مناطق مزبور ، آن طور که باید به شناسایی حوادث ماقبل لشکرکشی کوروش کمک نکرده است و می توان گفت که سرزمین بلخ و باختر ، به معنای وسیع کلمه از هندوکش تا سیر دریا وسعت داشته و مهم ترین مرکز ژئوپلیتیک منطقه بوده است . امر روشن دیگر هم این است که دولت هایی که تا آن زمان خراج گذار مادها بودند از جابجایی سریع قدرت به وسیله هخامنشیان اندیشناک شدند و علیه نظم جدید که به واقع ادامه دهنده پرقدرت و توانمند همان رسم و راه های کهن مادی بود ، به پا خواستند .
این که فرمانروای دلاور و دوراندیش به فوریت از آسیای خرد ، عزم این مناطق را کرده ، باید دلیل روشنی بر شدت و حدت وقایع باشد . در باره سالهای آخر دوران کوروش هم می بینیم که بنا به برخی روایات – که بدانها خواهیم پرداخت – بنیادگذار امپراتوری جهانی ایران ، در همین سرزمین ها چشم از جهان بسته است . دست کم این نکته را می توان پذیرفت که اقوام ناآرام سکایی ، که مانند دیگر هم نژادان آریایی خود ، به کثرت عددی دست یافته بودند و فشارهای اقوام زرد و سفید دیگر را هم بر نمی تافتند ، نه تنها در دوران کوروش که در خلال قرن های مدید آینده نیز به تحرکات و نافرمانی های خود ادامه می دادند و آرامش حیات مدنی مردم منطقه و دولت های محلی را برهم می زدند .
نکته بسیار مهم این است که به مدلول کتیبه هایی که از داریوش بزرگ باقی مانده است ، این مناطق در شمار مستملکات مسلم وی محسوب می شده است و تردیدی نباید داشت که کوروش در خلال لشکرکشی های مکرر خود توانسته است مناطق زرنگ ، اریه ( هرات) ، خوارزم ، باختر (بلخ) ، سغد ، گنداره ( کابل ) ، گدروزی ( قندهار ) ، کارامانی ( کرمان ) ، سکائیه ، تت گوش و هرخواتیش ( ارخواتیش ) را مطیع فرمان خود کند .
اینها به طور عمده همان سرزمین هایی است که در اوستا به عنوان مناطق آریایی نشین و یا کشورهای آریایی از آنها یاد شده و در کنار دیگر بخش های ایران مانند رغ (ری) و مرو و ۰۰۰ شانزده کشور خونیرث درخشان یا ایران شکوهمند کهن را به وجود می آورده است .
اگر قول اوستادانان و خاصه زرتشت شناسان مبنی بر حضور پیامبر آریایی را در حدود ۱۰۵۰ تا ۱۰۲۵ ق . م . معتبر بشماریم و نقش پراهمیت سکنه این مناطق را در پیدایش سفال خاکستری که ممیزه تمدن های نجد ایران است درنظر آوریم ، تا حدودی به این نتیجه می رسیم که سرزمین های یاد شده ، از دست کم هزاره سوم پیش از میلاد ، در تصرف عنصر ایرانی بوده است و دستاوردهای هنری آنان چنان آوازه ای داشته که با مراکز بزرگ مدنی بین النهرین در رقابت بوده است ( بریان ، همان ، ص ۱۱۹ ) .
کوروش ، تا آنجا که معلوم است ، مدتی طولانی را در سرزمین های مورد اشاره گذارند . اگر قلمرو موجود افغانستان کنونی را در نظر بگیریم که تا فلات پامیر و محدوده ترکستان شرقی (سین کیانگ کنونی ) ادامه می یابد و از آن سوی مرزهای جدیدی که در صفحات پاکستان فعلی و دره های پنجاب و سند ممتد بود و شاید برای نخستین بار بعد از مهاجرت های اولیه برادران آریایی ایرانی و هندی ، فرصت دیگری برای بازگشت و دیدارهای مجدد گروهی خلق می کرد ، این گونه ارتباطات ، درعرصه های مختلف فرهنگی ، اجتماعی ، اقتصادی ، نظامی و جز آن ، البته بعدها نیز به صور گوناگون ادامه پیدا نمود و شاید تا ظهور غربیان در شرق و استفاده از کشتی ها و راه های دریایی برای ورود به هند ، تنها گذرگاه ارتباطی مطمئن درمیان ساکنان شبه قاره و آسیای غربی و مرکزی بود .
طول مدت این لشکرکشی ها را نمی دانیم ولی چون ظاهراً تا سال ۵۳۹ ق . م که واقعه مهم تسخیر بابل اتفاق افتاده حادثه بزرگ و دیگری در جایی ثبت نشده است و محرز است که نیروی عظیم کارزار جهانگشای بزرگ نیز نه می توانست و نه می شد که راکد و بیکار بماند ، لاجرم باید پذیرفت که قریب شش و هفت سال از عمر کوروش برای تمشیت امور مناطق شرقی وشمال شرقی و جنوب خاوری ایران صرف شده است .
در کنار اقدامات مهم انجام گرفته ، بنای شهری به نام « کوروش » در کنار سیردیاست . در آتیه خواهیم دید که کوروش شهرهای متعددی را در جای جای امپراتوری پهناورش ، به نام خویش عمارت کرده که آثار برخی از آنها تا مدت های مدید نیز باقی مانده است و به عبارت دیگر ، کوروش برخلاف جهانگشایان غیرایرانی پیش از خود ، به جای ویرانگری و نابودسازی مراکز مسکونی ملل تابع ، به ایجاد تأسیسات شهری تازه کمک می کرده ، رسمی که بعد از او نیز برای برخی از جهانگیران خلف ملک ماند .
این شهر که « دورترین شهر کوروش » نامیده شده ، متصور است که در محل اوراتپه حالیه بوده باشد چنان که در زندگی اسکندر مقدونی نیز می نویسند ، که بعدها در حین فتح و ظفرهای سریعی که به دست آورد و به عبارتی هم می خواست که پا به جای پای بزرگان ایرانی نهد ، تا به این منطقه است تاخت .
تأمین امنیت مرزهای جدید ، البته به تدبیرهای دقیقی وابسته بود که پادشاه ایران بی شبهه به جای می آورد . درهمه جا ساخلوهای نظامی نیرومندی می گماشت که بتوانند سرحدات گسترده کشور را از تطاول عناصر متخالف چادرنشین حفظ کنند .
۴) تسخیر بابل
در میان همه اقدامات جهانگشایانه کوروش ، شاید هیچ کدام به اعتبار و منزلت فتح بابل در سال ۵۳۹ ق . م نبوده باشد و دلایل آن نیز از چندین جهت است :
۱) نخست آن که بابل سرزمینی با قدمت کهن به شمار می آمد و تا زمانی که به حوزه تصرف ایرانیان درآید ، قریب دوهزار سال حیات شهری را تجربه کرده بود . ادوار درخشان مدنی آن از عصر سومریان و اکدیان باستانی تا کلدانیان و آشوریان گویای تلاش های مداوم مردم و اقوامی بود که بر منطقه بین النهرین استیلا جستند و نقش های پرتحرک و عظیم خلاقیت خود را بر تارک علم و فن باقی نهادند . این دوران دراز زیست فرهنگی با وجود تغییرات مداوم حکومت هایی که منشأهای قومی متعددی
داشتند به سکنه شهر و شعاع مدنی اطراف آن اجازه می داد که میراث های گرانبهای پیشینیان صاحب فضیلت خود را در زمینه های خط و زبان ، اقتصاد و معاش متکی بر کشاورزی پیشرفته ، قانون گذاری و اداره امور براساس تأسیس نهاد سیاسی استوار دولت و حکومت ، و دین و آیین متکی بر اعتقاد به خدایان و فرشتگان دارای سلسله مراتب حفظ کنند و از مجموعه عادات و آداب مبتنی بر شناسایی سال و ماه دقیق و برگزاری آیین های باشکوه جمعی پیروی نمایند .
اضافه بر اینها ، بابل از این امتیاز نظامی – سیاسی خاص نیز برخوردار بود که بر منطقه شرق مدیترانه که شامات و اردن و لبنان و اسرائیل کنونی را دربرمی گیرد ، حکم می راند و به طور عمده با مصر که در آن سو قرار می گرفت و داعیه حکومت بر سرزمین های مزبور را هم در سر می پرورانید راه منازعه سیاسی و رقابت مدنی را می پیمود ، تجارت ادویه ، پوست ، عطر و اشیای گرانبهای دیگر عربستان و آسیای جنوبی از این طریق انجام می گرفت و به یک معنی کانون ثروت و قدرت اقتصادی دنیای قدیم محسوب می شد ( بریان ، همان ، ص ۱۲۱-۱۳۱ ) .
۲) رقابت های جدی توسعه طلبانه ای که پس از انقراض آشور (۶۱۲-۶۱۰ ق. م) بین حکومت های ایرانی ( ماد و پارس ) از یک سو و حکام بابل جدید از سوی دیگر برای تسلط بر آسیای غربی در گرفته بود ، مسئله متحتم تعیین تکلیف قدرت برتر آنی را مطرح می ساخت و دخالت های هریک از دو قدرت در تهیج همسایگان دیگری چون لیدی و مصر و حکام کوچک دور و نزدیک ، نشان می داد که خواه ناخواه باید عنصر نیرومندتر و کارآمدتر و بالیاقت تر پیشی گیرد ، و سرنوشت جهانی را که می بایست وارد عصر تازه ای شود ، و به تعبیر دیگر نخستین امپراتوری بزرگ عالم را تأسیس کند ، در دستان خود نگاه دارد .
بابل البته این سکان داری را دست کم در دوره های کوتاهی ازعمر دراز سیاسی خود نشان داده بود که واسطه العقد ارتباطات شرق و غرب می تواند باشد ولی این بار ، مسئله راه و رسم های جدیدی در میان بود که باید حدفاصلی میان دنیای قدیم بربریت و توحش باشد که اتکای خود را بر قتل نفس و بردگی بی دریغ انسان ها گذاشته بود و قانونمندی های شرافتمندانه ای که حقوق بشر را به رسمیت می شناخت و آزادی های افراد و قومیت ها و هویت های مختلف را تأمین و تضمین می کرد .
غلبه کوروش بر نبونید ، فصل تازه ای در حیات همه انسان ها گشود و بشارتی نه فقط انسانی که قدسی و الهی و مافوق زمان و مکان به مردم عالم داد که تا امروز نیز به استواری اصالت پیام نخستین را حفظ کرده است . به این مسئله در بحث خصال کشورداری کوروش کبیر بیشتر خواهیم پرداخت .
۳) منابع بسیاری درباره این واقعه عظیم خبر داده اند . چه ، برخلاف حوادث دیگری که تاکنون بدان ها پرداخته ایم و گاه ناگزیر بوده ایم و به یک روایت دست به دست گشته و تغییر یافته بسنده کنیم ، درباره فتح بابل منابع متعدد و متفاوتی در دست است که واقعه پیش آمده را از دیدگاه های مختلفی بررسی می کنند و به پژوهشگران مسئله ، دید کافی برای تحقیق درست و قضاوت منطقی می دهند .
پس و پیش از همه باید از استوانه کوروش یاد کرد که از آن ، به صورت نخستین اعلامیه جهانی حقوق بشر نام می برند . براساس این مأخذ بابلیان که از بی توجهی نبونید پادشاه خود بر دین مردوک ، آقای بزرگ ، به تنگ آمده بودند و اعتنای او را بر خدای سین ( ماه ) که در حران مورد ستایش بود ، نمی پسندیدند به هدایت کاهنان ، به میل و رغبت دروازه های بابل را بر روی کوروش گشودند و شاهنشاه بدون جنگ و خونریزی وارد شهر شد و به عنوان برگزیده عظیم الشأن مردوک ، خدای بزرگ بابل ، آن شهر را از فنا و نابودی نجات داد .
مردم شهر ، نبونید خرابکار و لاابالی را به کوروش تسلیم کردند و همگان ، همه ساکنان سرزمین سومر و اکد ، بلند پایگان و حاکمان جامعه ، در برابر پادشاهی او سرتسلیم فرود آوردند . کوروش ، در بخش دوم استوانه از خود به وضح سخن می گوید و بعد از معرفی مقام و منصب خویش در دو جا تکرار می کند که او و ارتش ایران به صورتی مسالمت آمیز و دوستانه وارد بابل شده اند .
شهریار ایران ، آن گاه به جزئیات کارهای بسندیده می پردازد که به بازگرداندن مجسمه های خدایانی که نبونید آنها را تبعید کرده بود ، اشاره می کند . قسمت هایی از اعلامیه مشهور و جاودانی او در ذیل نقل می شود :
« من کوروش هستم . شاه جهان ، شاه بزرگ ، شاه نیرومند ، شاه بابل ، شاه کشورسومر و اکد ، شاه چهار گوشه عالم ، پسر شاه بزرگ کمبوجیه ، شاه شهرانشان ، نوه شاه بزرگ کوروش ، شاه شهرانشان ، نواده شاه بزرگ چیش پش ، شاه انشان ، فرزند ابدی سلطنتی که بعل و نبو سلطنت او را دوست دارند و از پادشاهی او در قلب خود شادمانند .
« هنگامی که من با صلح وارد بابل شدم و با شادی مقر پادشاهی خود را در کاخ شاهزاده قرار دادم ، آن گاه مردوک ، خدای بزرگ قلب گشوده بابلیان را به من متمایل کرد و من هر روز به پرستش و ستایش او می پردازم .
« من در بابل و در تمام شهرهای آن مراقب رستگاری و سلامت اهالی بابل بودم تا مسکن آنها بنا به میل خدا همچون یوغی نبا شد که برای آنها مناسب نباشد .
« من ویرانه آنها را آباد کردم ، فقر آنها را بهبود بخشیدم ، مردوک ، خدای بزرگ ، از اعمال پرهیزکارانه من شادمان شد . خدایانی را که در آن جا ساکنند ، من به محل آنها بازگردانم و مسکن آنها را برای ابد بزرگ ساختم . من تمام مردم آنها را گرد آورم و به محل اقامت خود بازگردانم » ( ایسرائل ، ۱۳۸۰ ، ص ۲۱۸ ) .
به دنبال همین مطالب است که کوروش چندین نکته پراهمیت تاریخ همه انسان ها را در همه سرزمین ها اعلام می کند :
« من برای همه انسان ها پرستش خدایانشان را برقرار کردم و فرمان دادم که هیچ کس حق ندارد به این دلیل مورد بدرفتاری قرار گیرد .
« من فرمان دادم که هیچ خانه ای ویران نشود و هیچ ساکنی از آن محروم نگردد .
« من صلح و آسایش را برای تمام انسان ها تضمین کردم » . ( همان جا )
بدین مضمون است که پادشاه ایران ، از دیدگاهی نوین درباره شخصیت انسان ها حرف می زند . همه آدمیان از نظر وی ارزشی برابر و بنیادی دارند . هرکس می تواند بنا به گزینش خود ، خدا را بپرستد ، آزادی حقیقی ، آگاهی ، حق مالکیت و حق زندگی صلح آمیز در هر کشور برای همگان پذیرفته شده است . به راستی باید مالکیت هرکس در هر کجا که هست مورد احترام قرار گیرد و سرانجام آن که صلح و آرامش مورد نظر همگان باشد . چرا که هدف اصلی جهانگشایی بزرگ مرد تاریخ بشر ، تأمین تعادل اجتماعی و عدالت عمومی است .
جز استوانه مزبور ، که بخشی از آن مذکور افتاد ، منبع مهم دیگری که وجود دارد و متعلق به شهریار ایران و وقایع مورد نظر ماست « سالنامه نبونید » است . سلاطین بابل ، از دیرباز عادت بر آن داشتند که حوادث مهم روزگار خود را ثبت کنند و شاید هم هخامنشیان این شیوه از کار «تاریخ نویسی » را بیش از همه به بابلیان و آشوریان و نیز ایلامیان مدیون باشند که گوی سبقت از آنان برده بودند .
سالنامه بر این امر تأکید دارد که در زمان غیبت نبونید ، که به مدت هفت سال در شهر تیمه در عربستان می بوده ، جشن سال نو بابلی باشکوه و عظمت سنتی مرسوم اجرا نمی شده است . بدین ملاحظه ، خدای بزرگ بابلیان ، مردوک ، کوروش را مورد عنایت خاص قرار داده و او را برحاکم بی دین و بی ملاحظه شهر سروری بخشیده است . او کسی است که مجسمه های خدایان را به تبعید فرستاده و پرستش مردوک خدای خدایان را به فراموشی سپرده بود . کیش پرستش سین ( خداوند ماه ) را که در حران متداول بود ، گرامی شمرده بود و چنین برمی آید که جایگاهی ویژه در عبادات عمومی بدان اختصاص داده بود ( بریان ، همه ، ص ۱۲۱ ) .
جز از استوانه معروف کوروش ، که در فرصتی دیگر بدان باز خواهیم گشت ، و سالنامه ای که بابلیان می نوشتند و این بار ، کاتبان به دستور کوروش ، شرح حال نبونید غیرعادل را بیان داشته اند که پیوسته بر شهر خود ظلم روا می داشت ، چنان که بدان پرداختیم ، متن سومی نیز که مدیحه یا خطابه ستایش آمیز کوروش خوانده می شود ، در باره این واقعه در دست است که همانند دو متن دیگر ، درباره زشت کاری های نبونید به تفصیل سخن گفته و مشروعیت حکومت او را مورد تردید قرار داده است . بدین گونه کوروش همان کسی است که مردم بابل به او روی آورده اند و از درگاه خدای بزرگ سومر و اکد که مردوک است ، تقاضا کرده اند که بر بابلیان رحمت آورد و شاهزاده شهرانشان ( انزان ) را به نام بخواند و از او بخواهد تا همان گونه که بر سرزمین ماد پیروز شده بود ، بر بابل نیز استیلا یابد .
این تأکید در همه متون یاد شده هست که کوروش به عنوان برگزیده عظیم الشأن خدای بزرگ بابل ، بدون جنگ و نبرد ، در رأس سپاهیان خویش به بابل وارد شد و شهر مردوک را از فنا و نابودی نجات بخشیده است . این مردوک بود که نبونید ، همان شاهی را که پرستنده راستین او نبود به کوروش تسلیم کرد . مردمان بابل ، همه آنها همه سرزمین سومر و اکد ، بلند پایگان و حاکمان ، همگی در برابر پادشاهی او سرتعظیم فرود آوردند ( همان ، ص ۱۲۲ -۱۲۳ ) .
جنبه نجات بخشی و قدسی کوروش به صورتی روشن و شفاف در خلال این متن ها نمایان شده است و خواهیم دید که همین تصویر زیبای معنوی که از پادشاه ایران در نوشته های یاد شده آمده است ، به نحوی سخت دلپسند در نزد یونانیان نیز ترسیم شده و واقعیت یافته است ، چنان که در حدود یک قرن و نیم بعد ، نویسنده و مورخ نامداری چون گزنفون در کتاب ماندگار تربیت کوروش خویش بدان پرداخته و چهره شکوهمند و بزرگ و درخشان کوروش را به صورت انسانی کامل و برگزیده و بی همتا معرفی کرده است .
درهمین جا ، اشاره کنیم که کامیابی پادشاه پارس ، کوروش ، در یک « پیشگویی شاهانه » عصر هلنی نیز آگهی داده شده است . به این مضمون کوروش که او را به نام پادشاه ایلام خواهند شناخت بر تخت یک پادشاه دیگر ( نبونید ) خواهد نشست که هفده سال پادشاهی کرده است .
۴) جدای از مآخذ یاد شده ، متون مقدس یهودیان است که به عنوان قومی با فرهنگ و نیز همانند ایرانیان پرستنده خدای یگانه ، به ذکر این واقعه بسیار مهم زندگانی خود پرداخته اند . آنها که از سال ۵۹۷ ق . م به وسیله بخت النصر به بابل تبعید شده بودند و ناگزیر از قبول اطاعت حکامی بودند که معابدشان را خراب کرده و دارایی هایشان را به یغما برده بودند ، بنا به آثاری که اینک در دسترس است و زمان نگارش قطعی برخی از آنها گاه به دویست و سیصد سال بعد از وقوع حوادث می رسد ، از فتح بابل به گونه ستایش آمیزی یاد کرده اند .
پیشگویی های ارمیای نبی و حزقیال ، حکایت از آن داشت که یهودیان ، ناگزیرند تا ظهور ناجی عالی قدری که مرتبه نجات بخشی و مسیحایی دارد ، با بابلیان کنار آیند ، آن طور که سزاوار حیاتی عاری از خشونت و خونریزی است با مردم سومر و اکد دمساز شوند و بی آن که از هویت اساسی خویش ، که در پرستش یهوه خدای جهان و آفریننده کل هستی ، جا گرفته بود ، دست بردارند ، منتظر زمانی باشند که وعده های او برای آزادی ملت یهود ، تحقق یابد . جمعیت آنان را از آغاز تبعید تا هفتاد هزار نفر نیز نوشته اند ولی محرز است که به آزادی ازدواج و زاد و ولد می کردند و دستور ارمیای نبی را برای افزایش و تکثیر جمعیت ، نصب العین زندگی می داشتند . در خود یهودیه ۲۸ روستا از مجموع دویست روستای موجود در اطراف ینپور در اشغال آنها بود و به طور عمده کسب و کار و کشاورزی را رها نکرده بودند ولی آنها که در شهر بابل به سر می بردند ، البته آرزو می کردند که به سرزمین موعود باز گردند و پرستش خدای یگانه را در هیکل ( معبد ) خراب شده او از سرگیرند .
سخن ارمیای نبی شنیدنی است :
« و خداوند می گوید چون مدت هفتاد سال بابل سپری شود من از شما تفقد خواهم نمود و سخنان نیکو را که برای شما گفتم ، انجام خواهم داد ، به این که شما را به این مکان بازخواهم آورد ، و خداوند می گوید که شما را از جمیع امت ها و از همه مکان هایی که شما را درآنها رانده ام ، جمع خواهم نمود و شما را از جایی که به اسیری فرستاده ام باز خواهم آورد » ( ایسرائیل ، همان ، ص ۲۰۷ ) .
برخلاف ارمیا که دور از بابل و نزدیک شاه یهودیه بود ، این حزقیال نبی بود که در میان تبعیدیان به سر می برد و سرشار از روح عصیان در تمام لحظات نسبت به قدرت پادشاه بابل با حقارت می نگریست و هم اوست که با امیدواری به آینده ، فریاد برمی آورد : « و به ایشان بگو خداوند یهوه می فرماید اینک من بنی اسرائیل را از میان امت هایی که به آنها رفته اند ، گرفته ، ایشان را از هر طرف جمع خواهم کرد و ایشان را به زمین خودشان خواهم آورد ، و ایشان را در آن زمین بر کوه های اسرائیل یک امت
خواهم ساخت و یک پادشاه بر جمیع ایشان سلطنت خواهد نمود و خویشتن را دیگر به بت ها و رجاسات و همه معصیت های خود نجس نخواهند ساخت و ایشان قوم من خواهند بود و من خدای ایشان خواهم بود و به احکام من سلوک نموده و فرایض مرا نگاه داشته ، آنها را به جا خواهند آورد و در زمینی که به بنده خود یعقوب دادم و پدران ایشان در آن ساکن بودند ، ساکن خواهند شد . و با ایشان عهد سلامتی خواهم بست که برای ایشان عهد جاودانی خواهد بود و ایشان را مقیم ساخته ، خواهم افزود و مقدس خویش را تا ابدالآباد در میان ایشان قرار خواهم داد » ( همان ، ص ۲۰۸-۲۰۹) .
یهودیان بی شک ، بعد از پیشگویی های ارمیا و حزقیال ، نیاز به نیروی دیگری داشتند که به مددشان آید و آنان را از سراسیمه گی و بهت و حیرانی بیرون بیاورد ، بدین قرار است که می بینیم اشعیای نبی در میانشان ظاهر می شود و به مدد قوم خویش می شتابد . پیشگویی های وی ، این طور که معلوم است از سال ۵۴۶ و به زمان تسخیر لیدی آغاز می شود که می گوید :
« کیست که کسی را از مشرق برانگیخت که عدالت او را نزد پاهای وی می خواند ؟ امت ها را به وی تسلیم می کند و او را بر پادشاهان مسلط می گرداند ؟ من که یهوه و اول و یا آخرین می باشم من هستم » ( همان ، ص ۲۱۳ ) .
دنباله سخنان اشعیای نبی یا اشعیای دوم که قریب دویست سال بعد از اشعیای اول ، ظهور کرده بود ، هم شنیدنی است که کوروش آریایی را فرستاده خدا می داند و اراده الهی را در وجود او می بیند . او باید همان کسی باشد که بر دیگران سروری دارد . درها به رویش بازخواهد شد ، شهرها مقدمش را پذیرا خواهند بود ، مردمان عالم به وجودش آرامش خواهند یافت . او مردی است که قادر متعال انتخاب و هدایت کرده است تا پیروزی از پس پیروزی به چنگ آورد و رسالت حقیقی خود را که آزادی همه ملل در بند جهان است ، اعلام و اعمال کند . چیزی که تا آن روز نظیری به خود ندیده بود و تاریخ قرن ها و حتی هزاره های بعد نیز به زحمت شهریاری را با اوصاف کمالی او شناخته است .
اشعیا اشارت دقیق تری نیز به اوصاف کوروش و اعتقادات دینی او می کند که نشان می دهد مردی که در برابر بعل و نبو و مردوک و آن همه اصنام دیگر ، خود را مقید به خضوع و اظهار ادب و اطاعت می کند ، اساساً پیرو راستی است و براساس برداشت ها و مبانی فکری خود ، نور و ظلمت را می نگرد و هرآنچه را به سعادت و نیک بختی راهنماست ، از آن اهورا مزدا می شناسد :
« من یهوه هستم و دیگری نه . پدیدآورنده نور و آفریننده ظلمت ، صانع سلامتی و آفریننده بدی . من یهوه صانع همه این چیزها هستم » ( همان ، ص ۲۱۵) .
طبیعی می نمود که انسان خداپرست و پیرو راستی و پاکی ، از کسانی که به قدرت کردگار جهان آگاهی دارند ، خشنود باشد و آنان را در راه تحقق اهدافی که برای عبادت خالق رحمن و رحیم داشتند ، همراهی کند . مردی که از مدت ها پیش نشان داده بود که راه های آزادی را به روی اقوام و طوایف گوناگون باز می کند ، بالطبع در هر فرصت به دست آمده ای ازتاریخ حیات خود ، سعی خواهد کرد تا به دستگیری درماندگان و ضعفا بپردازد و آنانی را که در قید اسارت گرفتار آمده اند ، امید رهایی دهد .
مردمی همانند یهودیان ، که بی شک در زمره دانایان روزگار خود بودند ، اصرار داشتند که رفتار و کردار و گفتار فاتح نامدار ایرانی را صورتی جهانی دهند و در حقیقت ، امر واقعی را که اتفاق افتاده بود ، در صورت پیشگویی های پیامبرانه خود اعلام کنند ۰۰۰ « او ضعیف نخواهد گردید و منکسر نخواهد شد ، تا انصاف را بر زمین قرار دهد و جزیره ها منتظر شریعت او باشند » .
اعلامیه ای که شاه بزرگ ، صادر کرد ، مضمون ساده ای داشت ، اعطای آزادی های اساسی بشری به تمامی مردمی که تا آن هنگام در زیر یوغ استبداد و استثماردول قدرتمند به سر می بردند .
نکته جالب این است که در همین ایام ، یهودیان ، کوروش را مسیح خداوند و نجات دهنده خود اعلام کردند ، امتیاز منحصر به فردی که تاکنون ، این قوم سختگیر و پرتلاش عالم ، به هیچ کس دیگری اعطا نکرده است . بدین سان کوروش بزرگ ، پادشاه ایران ، نه تنها در اندیشه مذهبی یهود پیغمبر شناخته شد و نام او به عنوان فرستاده برگزیده خداوند در تاریخ جهان ثبت شد ، بلکه از این راه به مقام شامخی نیز دست یافت که به احتمال زیاد ، همان ذوالقرنین موصوف در کتاب الهی است ، چنان که بیاید .
اینک وقت آن رسیده است که کوروش برای تکمیل همه اقدامات مهمی که برای آزادی انسان ها و اعلان مقام ممتاز خلیفه خداوند بر روی زمین ، که به تعبیر قرآنی منزلت فرزندان آدم است ، فرمان تاریخی دیگری صادر کند . پس آن گروه از یهودیانی را که مدت ها پیش از وطن خود ، اخراج و تبعید شده بودند ، مشمول عاطفت قرار داد . شاه بزرگ با اعتماد به خود پذیرفت که خدای عبریان تمامی کشورهایی را که او بر آنها سلطنت می کرد و نیز سلطنت بر تمامی جهان را از آن او دانسته است ، فرمان داد که اورشلیم دوباره ساخته شود و معبد ( هیکل ) عظیم آن بازسازی گردد .
- لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
یزد دانلود |
دانلود فایل علمی 