فایل ورد کامل مقاله کتاب زن در آیینه جلال و جمال؛ بررسی اجمالی اندیشه‌های آیت‌الله جوادی آملی درباره جایگاه زن


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
فایل ورد و پاورپوینت
20870
4 بازدید
۹۹,۰۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

 فایل ورد کامل مقاله کتاب زن در آیینه جلال و جمال؛ بررسی اجمالی اندیشه‌های آیت‌الله جوادی آملی درباره جایگاه زن دارای ۴۱ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد فایل ورد کامل مقاله کتاب زن در آیینه جلال و جمال؛ بررسی اجمالی اندیشه‌های آیت‌الله جوادی آملی درباره جایگاه زن  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی فایل ورد کامل مقاله کتاب زن در آیینه جلال و جمال؛ بررسی اجمالی اندیشه‌های آیت‌الله جوادی آملی درباره جایگاه زن،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن فایل ورد کامل مقاله کتاب زن در آیینه جلال و جمال؛ بررسی اجمالی اندیشه‌های آیت‌الله جوادی آملی درباره جایگاه زن :

قال امیر المومنین علی (ع) :
عقول النساء فی جمالهن و جمال الرجال فی عقولهم
(امالی صدوق مجلس چهلم)

هر موجودی مظهر نامی از نامهای الهی است، زیرا خلقت که از اوصاف فعلی خداست نه از اوصاف ذاتی وی، ‌عبارت است از تجلی خالق در چهره مخلوقهای گوناگون چنانکه حضرت امیرالمومنین (ع) فرموده است : الحمدلله المتجلی لخلقه بخلقه. عنوان تجلی از لطیف ترین تعبیر های عرفانی است که قرآن و عترت از آن یاد کرده اند و سالکان دور اندیش و درون بین را به خود جذب نموده است، چون سالک محب بیش از باحث متفکر از نشانه مقصود آگاه بوده و از آن لذت می‌برد و هرگز با شنیدن بانک جرس کاروان کوی حق بسنده نمی کند بلکه می‌کوشد تا از علم به عین آرد و از گوش به آغوش.

جلال و جمال که از اسماء الهی اند مظاهر گوناگون دارد ولی چون جلال حق در جمال وی نهفته و جمال وی در جلال او مستور است، چیزی که مظهر جلال الهی است به نوبه ی خود واجد جمال حق بوده و چیزی که مظهر جمال خداست به نوبه خویش دارای جلال الهی خواهد بود. نمونه بارز استتار جمال در کسوت جلال را می‌توان از آیات قصاص و دفاع استنباط نمود. یعنی حکم قصاص،

اعدام، اماته، خونریزی، قهر، انتقام، ‌غضب سلطه، استیلا، چیرگی و مانند آن از مظهر جلال و جنود ویژه آن به شمار می‌روند، احیا، صیانت دم، مهر، تشفی، خشنودی و نظائر آن را که از مظاهر جمال و سپاهیان خاص آن شمرده می‌شوند به همراه دارد چنانکه خداوند صاحب جمال و جلال چنین می‌فرماید : و لکم فی القصاص حیوه با اولی‌الالبالب.
زن از نظر قرآن

قرآن هدایت گر انسان – مسئله اینکه، زن در قرآن از چه جایگاه عظیمی برخوردار است مبتنی بر اینست که : انسان در قرآن چه پایگاهی دارد. چون قرآن کریم هرگز برای هدایت مرد نیامده است بلکه برای هدایت انسان آمده است لذا وقتی هدایت رسالت و هدف رسالت را تشریح می‌کند و غرض از نزول وحی را بازگو می‌نماید می‌فرماید: «شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدی للناس» کلمه ناس که به عنوان هدایت انسان در قرآن مطرح است صنف مخصوص یا گروه خاصی را نظر

ندارد بلکه شامل زن و مرد بطور یکسان می‌شود. قرآن کریم گاه تعبیر به ناس و گاه تعبیر به انسان می‌کند و می‌فرماید ما برای انسان قرآن فرستادیم. «الرحمن علم القرآن خلق الانسان علمه البیان» در آیه اول سخن از تعلیم قرآن است بعد سخن از خلقت انسان و بعد سخن از تعلیم بیان. با اینکه نظم طبیعی آن است که اول انسان خلق بشود، بعد بیان یاد بگیرد و بعد قرآن را بفهمد. رحمن معلم است و رحمتش هم فراگیر است رحمتی وسعت کل شیء.
یعنی یک استاد کل دارد تدریس می‌کند اگر گفتند مهندسی درس می‌گوید یعنی

درس هندسه می‌دهد و اگر گفتند الرحمن تدریس می‌کند یعنی رحمت بی منتها درس خواهد شد که این مدرس رحمت به انسانها چه درسی می‌دهد و چگونه نبی اکرم(ص) رحمه للعالمین است او خود درس معلم است که آن معلم رحمان است. اگر کسی از رحمت حق مدد نگرفت انسان نیست و اگر کسی انسان نبود بهیمه است و وقتی بهیمه شد حرفش مبهم است وقتی حرفش مبهم شد گفتار او بیان نیست. پس وقتی سخن از هدایت است منظور تمام انسانها است و اگر تعبیراتی نظیر «فمن تبعنی فانه منی و مانند آن آمده است منظور هر کس که پیرو وحی باشد مدد می‌گیرد و مراد از ناس صنف مخصوصی نیست.

خلاصه آنکه زن بودن یا مرد بودن مربوط به پیکر است نه جان و روح، ‌ثانیاً تعلیم و تربیت و تهذیب و تزکیه از آن نفس است. ثالثاً نفس غیر از بدن است و بدن غیر از نفس. و اصلاً در کلاس قرآن روح می‌نشیند نه بدن و روح هم نه زن است و نه مرد. اینکه ذات اقدس می‌فرماید :
«و نفس و ماسوّیها فالهمها فجورها و تقوایها» مگر روح مذکر یا مونث است و یا اینکه فرمود «فاذا سویته و نفخت فیه من روحی» روح از آن جهت که موجود مجرد است مگر اندامی دارد که یا این چنین باشد و یا آن چنان ؟ یا اینکه فرمود : «یا ایها الناس انک کارح الی ربک کدحاً فملاقیه»

ای انسان، توسالک الی الله هستی، مگر بدن سفر می‌کند تا ما بگوییم سالکان دو صنف هستند ؟ بعضی زن و بعضی مرد هستند ؟ روح است که سفر می‌کند و روح نه مونث است و نه مذکر.
قرآن کریم وقتی مسئله زن و مرد را مطرح می‌کند می‌فرماید : این دو را از چهره ذکورت وانوثت نشناسید بلکه از چهره انسانیت بشناسید و حقیقت انسان را روح تشکیل می‌دهد نه بدن او، انسانیت انسان را جان او تأمین می‌کند نه جسم او و نه مجموع جسم و جان.

زوج و زوجه در قرآن
کلمه زوج و زوجه در تعبیرات عرفی مقابل هم هستند ولی قرآن کریم همانطوریکه مرد را زوج می‌داند، زن را هم زوج می‌شمارد، کلمه زوجه یا زوجات در قرآن بیان نمی‌شود بلکه کلمه ازواج استعمال می‌شود زن زوج است همانطوریکه مرد زوج است. اگر تعبیر می‌کند که خدا آدم را آفرید و زوج او را از همان نفس خلق کرد : و خلق منها زوجها. .. برای آنست که زوج یعنی چیزی که به وسیله آن یک، دو می‌شود خلق کرد. لذا وقتی از زن و مرد سخن می‌گوید می‌فرماید : فجعل منه الزوجین الذکر و الانثی یا از زنان بهشت به عنوان ازواج مطهره یاد می‌کند که برای بهشتیان ازواج نه زوجات می‌باشد همانطوریکه مرد زوج زن است، زن هم زوج مرد است.

انسان و مقام خلافت : بالا ترین مقامی که برای انسان فرض می‌شود مقام خلافت یعن خلیفه الله بودن است اگر در خلافت به مقام والا رسید در کنار آن مسئله ولایت، رسالت، نبوت و مانند آن نیز هست و اگر به مراحل وسطی یا نازله راه یافت همان ایمان است و مانند آن و ممکن است رسالت یا نبوت را به همراه نداشته باشد. سؤال می‌شود آیا خلافت الهی مال مرد است و ذکورت شرط است و انوثت مانع؟

یا اینکه خلافت مال مرد نیست ولی مردها توانستند موفق بشوند که خلافت را تحصیل کنند و زنان موفق نشدند ؟ و یا اینکه نه مشروط به ذکورت است و نه ممنوع انوثت و آنهایی که موفق شدند خلیقه الله بشوند انسانیت آنها باعث بود نه مرد بودن، مرد خلیفه نشد بلکه آنکه، خلیفه‌ی خدا شد بدنی دارد که بدن مرد است. انی جاعل فی الارض خلیفه سپس فرشتگان عرض کردند «اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک» ذات اقدس اله از راه تعلیم اسماء به آدم، برای آنها روشن کرد که او معلم شماست و خلیفه ی من است.
اهتمام قرآن به شخصیت زن
نوع کمالاتی را که قرآن کریم برای زن ذکر می‌کند، برای آن است که هر جا قرآن یک خطری را احساس کند بیش از پیش روی آن تکیه می‌کند مثلاً هنگام ظهور قرآن که توحید در خطر بود و شرک رواج داشت برای تثبیت توحید و سرکوب شرک، آیاتی فراوان نازل شد و به این جهت چون در ایام نزول قرآن حرمت زن محفوظ نبود، لذا بیش از حد توقع و انتظار بر مسئله حرمت زن تکیه نمود و در تمام شئون برای او سهمی قائل شد و تصریح به تساوی و مانند آن کرد.

الگوهای علمی، اگر سخن از تعلیم اسماء باشد آن را به انسانیت نسبت می‌دهند. وقتی جریان آدم (ع) را طرح می‌کند و می‌فرماید فتلقی آدم من ربه کلمات.
در تبیین و تفسیر کلمات آمده است که منظور انوار عترت طاهره است که آن انوار عترت طاهره مقامات علمی است که حضرت آدم (ع) – آنرا تلقی کرد و زمینه نجات او فراهم شد.همانطور که حضرت امیر سلام الله علیه در آنجا می‌تابد، حضرت زهرا (س) هم در آنجا می‌تابد و این که فاطمه زهرا صلوات الله علیها معروف و مشهور شد نه برای آنست که زن تنها در حضرت فاطمه خلاصه شد بلکه به این دلیل است که او دیگران را تحت الشعاع خود قرار داد. بعنوان مثال معصومین دیگر مانند حضرت امیر معروف نیستند و اگر در عرف بخواهند مثل ذکر کنند به حضرت علی مثل می‌زنند

همانطوری که در بین معصومین امیر المؤمنین صلوات الله علیه معروف گشت و الگو شد، در بین زنان هم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها اشتهار یافت وگرنه زنان فراوانی بودند که هم از عصمت برخوردار بودند و هم از کمال متعارف و فوق متعارف. و لیکن علت اینکه حضرت زهرا (س) در بین زنان معروف شد همان علتی است که بدان سبب، حضرت علی در بین ائمه علیهم السلام معروف گشت. لذا گفته می‌شود علی و زهرا، با توجه به اینکه معصومین دیگر هم هستند.

قرآن کریم در مقام بیان قوه جاذبه و معرفی ملکه عفاف هم تمثیل از مرد می‌آورد و هم از زن.
یوسف و مریم دو مظهر عفت
و اما مرد، یوسف صدیق – سلام الله علیه است و آن زن حضرت مریم سلام الله علیها است که قرآن درباره ی او می‌فرماید : ان الله اصطفیک و طهرک و اصطفیک علی نساء العالمین

هر دو این بزرگواران، مزایای ارزشی فراوانی داشتند که قرآن نقل می‌کند اما آنچه در این مبحث مورد توجه است، ملکه عفاف بودن آنهاست. هم یوسف مبتلا شد در اثر عفاف نجات پیدا کرد و هم مریم امتحان شد و در پرتو عفاف نجات یافت. اما آنچه مهم است، این است که راه نجات هر یک از دو معصومین چه بود ؟ و در حین خطر عکس العمل هر یک چگونه بود و چه گفتند ؟ هنگامیکه وجود مبارک یوسف سلام الله علیه آزمون می‌شود، قرآن تا این جا تعبیر دارد که می‌فرماید: «همت به

وهم بها لولا ان رءا برهان ربه» یعنی سخن در مقام فعل نیست در مرحله مقدمات هم نیست بلکه نسئه اهتمام است و این مرحله سوم است. مراد از اهتمام در این جا همان است که آن زن مصری همت گماشت و همتش در حد تعقیب یوسف (ع) به فعلیت رسید ولی یوسف صدیق نه تنها در مقدمات کار نبود، بلکه قصد و همت و خیال هم در میان نبود چون برهان رب را دید قصد نکرد.

و اما در جریان مریم علیها السلام – می‌بینیم از لحاظ ملکه عفاف بودن هم سطح یوسف صدیق است که خدا از او به عنوان عبد مخلص یاد کرد که «من عبادنا المخلصین»، و یا از او بالاتر است. بیان مطلب این است که وقتی از عفاف مریم علیها السلام سخن به میان می‌آید، سخن از «همت به و هم بها لولارءا برهان ربه » نیست. سخن این نیست که اگر مریم، دلیل الهی را مشاهده نمی کرد، مایل بود، بلکه سخن از آن است که : «قالت انی اعوذ بالرحمن منک ان کنت تقیا».نه تنها خودش میل ندارد، آن فرشته را هم که به صورت بشر متمثل شده نهی از فکر می‌کند و می‌گوید : اگر تو با تقوایی دست به این کار نزن. لذا ذات اقدس فرمود : «فارسلنا الیها روحنا فتمثل لها بشراً سویا» در این آیه مزبور نفرمود: اگر او دلیل الهی را نمی دید، میل پیدا می‌کرد و قصد می‌نمود بلکه می‌فرماید: «قالت انی اعوذ بالرحمن منک ان کنت تقیا» و این کلمه «ان کنت تقیا» بعنوان امر به معروف و نهی از منکر است یعنی تو بپرهیز. مثل این که ذات اقدس اله به ما می‌فرماید. این کار را انجام ندهید.

«ان کنتم مومنین» ما این تعبیر را در قرآن زیاد داریم، یعنی برابر ایمان عمل کنید.

اثر استعاذه مادر مریم
استعاذه مادر مریم، به صورت استعاذه مریم سلام الله علیها – ظهور کرد، وقتی مریم به دنیا آمد مادرش گفت: «وانی اعیذ ها بک و ذریتها من الشیطان» خدایا من این دختر را و ذریه او را به تو پناه دادم. خدا هم فرمود: «فتقبلها ربها بقبول حسن» بعد فرمود: «وانبتها نباتاً‌ حسناً» افراد بسیاری هستند که تنها، تلاش و کوشش آنها مقبول خداست نه خود آنها و لذا خدا درباره افراد نمی فرماید که ما آنها را قبول کردیم و پناه دادیم بلکه می‌فرماید : «انما یتقبل الله من المتقین».
قبول عمل غیر از قبول گوهر ذات عامل است. اعمال بسیاری از مردم مقبول است. اما آیا گوهر ذاتشان هم مقبول است یا نه ؟ خداوند درباره مریم فرمود : فتقبلها و نفرمود تقبل عملها. بنابراین مادر مریم او را به پناه خدا سپرد، خدا هم پناهندگی داد. آن پناه خواستن از خداوند در کنار محراب بود که مستجاب می‌شود و فرزندش می‌گوید: «انی اعوذ بالرحمن منک ان کنت تقیا»
نقش زنان در تثبیت ادیان الهی
قرآن کریم از سه زن بعنوان نمونه یاد می‌کند، کسانی که موسی را از کشته شدن حفظ نموده و تربیت کردند کل جریان پرورش موسی کلیم بعهده این سه زن بوده است: مادر موسی، خواهر موسی و زن فرعون. این ۳ زن با وضع سیاسی آن روز مبارزه کردند، تا این مرد پرورش یافت قرآن می‌فرماید: «و اوحینا الی ام موسی» از یک سو وقتی مادر موسی فرزند را به دستور الهی به دریا انداخت به خواهر موسی گفت : این جعبه را تعقیب کن «و قالت لاخته قصیه» از سوی دیگر به همسر فرعون گفت: «لا تقتلوه عسی ان ینفعنا او نتخذه ولداً» از طرفی این سه زن، زمینه ی رشد و تربیت موسی را فراهم کردند تا بساط فرعون برچیده شد.
بنابراین روشن شد که در بخش غضب و شهوت، عفاف زنان ممتاز ترین کار را برای حفظ ادیان ابراهیمی عهده دار بودند و در بخش علم نیز، زنان در حد مردان جزء کلمات الهی بودند که آدم را نجات دادند. «فتلقی آدم من ربه کلمات».

بنابراین نتیجه این می‌شود که بخشی وجود ندارد که در آن بخش صرفاً مردان پیشتاز باشند و زنان سهمی نداشته باشند، ولکن اولاً باید خود زن موقعیت خود را درک کند و ثانیاً دیگران به این موقعیت حرمت بنهند و ثالثاً امکانات را فراهم بکنند آنگاه ارزیابی شود که از میدان آزمون، چه اندازه، زن می‌تواند موفق بشود و چه اندازه مرد می‌تواند پیشرفت کند.

زنان الگو در قرآن
قرآن کریم چهار نمونه از زنان – دو نمونه بدان و دو نمونه خوبان را در سوره تحریم ذکر می‌کند. اما در تمام این موارد چهارگانه هیچ سخن از زن و مرد نیست. نمی گوید آن زنهای بد، نمونه زنان بدند، می‌گوید نمونه مردم بدند و در آن دو مورد دیگر که از زنان با فضیلت نام برده می‌شود، در آن زمینه هم نمی گوید زن با فضیلت، نمونه زنان با فضیلت اند، بلکه می‌فرماید نمونه مردم با فضیلت اند.
زن لوط و زن نوح

قرآن کریم نمونه مردم بد را با نقل داستان دو زن بد تبیین می‌کند و می‌فرماید : ضرب الله مثلاً للذین کفروا امرئه نوح و امرئه لوط کانتا تحت عبدین من عبادنا صالحین فخانتا هما فلم یغنیا عنهما من الله شیئاً و قیل ادخلا النار مع الداخلین
در این جا خداوند نمی‌فرماید «ضرب الله مثلاً للاتی کفرن» و نمی فرماید «ضرب الله مثلا لعناء الکافرات» نمی گوید خدا نمونه زن بد را ذکر کرد بلکه می‌گوید نمونه مردم کافر را ذکر کرد و در اینجا منظور از خیانت، خیانت مکتبی و ایدئولوژی و فرهنگی است و لذا ذات اقدس اله به ما فرمود: «لا تخونوا لله و الرسول و تخونوا اماناتکم» به پیامبر (ص) خیانت کردن یعنی با دین رفتار بد کردن، به خدا خیانت کردن یعنی به ایمان او بدرفتاری کردن.

این خیانت به خدا و پیامبر است و در اینجا نفرمود : زن لوط و زن نوح به این دو پیامبر که یکی از انبیاء اولولعزم است و دیگری حافظ شریعت ابراهیم علیهم السلام، خیانت کردند، یعنی مکتبشان را نپذیرفتند و اینها نمونه مردم تبهکار و بزهکارند.
عظمت زن در فرهنگ وحی
عظمت زن در فرهنگ وحی گذشته نیز بوده و اختصاصی به قرآن ندارد بلکه در انجیل، تورات و صحف خلیل الله نیز مطرح شده است. لذا وقتی در قرآن کریم از زنان یاد می‌کند می‌بینیم مادر مریم و یا خود مریم را جزء آل عمران می‌شمارد و در زمره اصفیا قرار می‌دهد و به عبارتی دیگر در بین مردم جهان اینها هم مانند انبیاء و اولیاء خاص جزء اصفیا الهیند. خدا در قرآن می‌فرماید: ان الله اصطفی آدم و نوحاً و آل ابراهیم و آل ‌عمران علی العالمین، ذریه بعضها من بعض و الله سمیع علیم

که منظور از این عمران آل عمرانی است که پدر مریم است نه عمرانی که پدر موسی است چون عمرانی که پدر موسی است اصلاً نامش در قرآن کریم نیامده. بعد قرآن می‌فرماید : «اذ قالت امرات عمران رب انی نذرت لک ما فی بطنی محرراً» خداوند این دو بانو را بعنوان صفوه مردم عالم معرفی نموده است در نهج البلاغه نیز می‌خوانیم که امیرالمومنین صلوات الله علیه درباره فاطمه زهرا سلام الله علیها می‌فرماید: «قل یا رسول الله عن صفیتک صبری».

امیرالمومنین به رسول خدا علیه السلام خطاب کرد : یا رسول الله این صفیه تو یعنی این بانویی که صفوه تو مصطفا و برگزیده توست رحلت کرده و صبر فقدانش بر من دشوار است. حضرت از او به عنوان صفیه یاد می‌کند یعنی صفوه الله. مریم هم صفوه الله است. مادر مریم هم ظاهراً صفوه الله است برای اینکه آل یعنی اهل و مادر مریم اهل عمران بود. یعنی عمران که پدر مریم است سر سلسله این خانواده به شمار می‌رود و وابستگان این خانواده را آل عمران می‌گویند. پس هر دو بانو مصطفا و صفوه حقند.

زنان و رسیدن به مقام خلیفه اللهی
سوال می‌شود، که اگر خلیفه الله انسان است و این مقام انسانیت منزه از ذکورت و انوثت است پس چرا در بین مردان افراد فراوانی به این مقام راه یافته اند ولی در بین زنان فقط چهار نفر به این مقام رسیده اند ؟ پاسخ به این سوال این است که اولاً بسیاری از زنان هستند که فضائلشان در تاریخ ثبت نشده است و ثانیاً این چهار نفر بیانگر انحصار نیست. ثالثاً اگر جامعه رشد بیشتری داشته باشد، سعی می‌کند امکانات ترقی و سعادت را در اختیار هر دو صنف قرار بدهد و اگر جامعه ای عقب افتاده است نباید این تهجر فکری جامعه را به پای مذهب نوشت چرا که مذهب راه را برای هر دو صنف بازکرده است و در هیچ جا کمالی مشروط به ذکورت یا ممنوع به انوثت نکرده است و مشروط بودن به ذکورت و انوثت مربوط به کارهای اجرائی است.

و سؤالهایی که مربوط به بخشهای اجرائی است در بخش های فقهی مطرح می‌شود. اما در بحث های خلافت و سایر کمالات انسانی در هیچ کدام زن و مرد هیچ کدام نقشی ندارند.
راه نداشتن عنوان زن و مرد ذکورت و انوثت در معاد
قرآن همانطوریکه در ابتدا پیدایش انسان، سخن را در محور خلافت شروع کرده است و خلافت، زن و مرد ندارد، در پایان پیدایش، و در انجام عالم هم وقتی مسئله معاد، مسئله مواقف قیامت، ‌مسئله برزخ و حشر، مسئله سوال و جواب، و کتاب و توزین اعمال، و عبور در صراط، و کوثر و مانند آن را مطرح می‌کند و هیچگاه بین زن و مرد فرقی نمی گذارد، و در همه موارد زن و مرد با هم هستند. حتی این مسئله که در بعضی روایات ما آمده است که به بهشتیان می‌گویند. یا معشر الخلائق غضوا ابصار کم حتی تجوز فاطمه (س) بنت محمد (ص)

چشمهایتان را بپوشانید، نه برای آن است که شما نامحرم هستید، و به هنگام عبور فاطمه (س) شما نامحرمان اجازه دیدن آن را ندارید، آنجا سخن از تکلیف یا سخن از حرمت وحلیت و یا جواز و عدم جواز نیست. بلکه این یک امر تکوینی است، یعنی وقتی این بانو با آن جلال و شکوه می‌گذرد، اهل محشر توان دیدن آن را ندارند، نور چشمشان در هم شکسته می‌شود و قدرت مشاهده آن را ندارند.
آن گاه در روایت آمده که چادری بر سر آن حضرت است که آن چادر به وسعت همه اهل محشر می‌رسد و آنها می‌توانند از تار و پود این چادر بهره بگیرند یعنی پوشش رحمت و مقام شامخ ولایت است که فراگیر است اینها مظهر «رحمتی وسعت کل شی» هستند و گسترش آن رحمت به دست همه می‌رسد

ظرافت گرایش قلبی زن
قرآن کریم سعی کرد هم از راه موعظه که ارتباط تنگاتنگ و مستقیم با قلب و دل دارد با انسان سخن بگوید و هم سعی کرد از راه حکمت که ارتباط غیر مستقیم با دل است با انسان سخن بگوید و اگر کانال عقل و فکر به دالان ورودی دل و ذکر نرسد سودی ندارد و زنها در بخش دل و قلب و گرایش و جذبه موفق تر از مردانند. تنها سخن از حجم مغز مرد نیست، بلکه سخن از ظرافت گرایش قلب زن هم هست اینکه زن زودتر گریه می‌کند به خاطر آن است که دستگاه پذیرش او عاطفی تر

است و مهمترین راه ذکر است که انعطاف پذیری مقدمه اوست. قرآن کریم از این جهت چند طائفه آیات دارد. بخشی از آیات مربوط به عقل و اندیشه و فکر که با افلاتعقلون یا افلا تتفکرون همراه است و بخشی از اینها مربوط به عمل است: «اتامرون الناس بالبروتنسون انفسکم افلا تعقلون» این عقل عملی است به واعظان غیر ملتفت می‌گوید چرا دیگران را نصیحت می‌کنید و خودتان را فراموش می‌کنید مگر عاقل نیستند. این عقل عملی است.

بنابراین کسی نمی تواند بگوید که راه پذیرش در زن کمتر از مرد است ما اگر علم گرا باشیم ممکن است کسی بگوید ما باید بالاتر از این بیاندیشیم و بدانیم که حوزه و دانشگاه هر دو وسیله است تا انسان از تفکر به تذکر برسد. وقتی خدا می‌گوید کتاب من کتاب ذکر است و آنرا برای تذکر و تذکره فرستاده ام و آیا کسی هست که متذکر شود این به منزله هل من ناصر خداست. آیا کسی

هست به یاد من باشد ؟ آنگاه می‌فهمیم که زن در اینجا اگر زودتر از مرد نگوید لبیک حداقل با او هم صدا است. ما می‌بینیم آل عمران که عظمتی در قرآن برای آنها است از دو زن پیداشده آنهم در حال محراب خداوند مسیح را که در حوزه و دانشگاه به مریم نداد در محراب با او سخن گفت. این محراب همان حالت جنگ است نماز جای جنگ بین عقل و جهل است. گاهی انسان از سر علم

می‌خواهد نجات پیدا کند این جنگ در نماز به ظهور می‌رسد و در نماز انسان موفق می‌شود که از دانش نجات پیدا کند. از شر فهمیدن نجات پیدا کند این فهمیدن گاهی علت است برای بشر که می‌گوید «انا اعلم منه» من از او بالاترم. اما وقتی انسان از شر فهمیدن نجات پیدا کرد بعد این فهم را مقدمه قرار می‌دهد و اظهار می‌دارد که خدایا فهمیدم که تو مرا از خاک آفریدی تا مرا متواضع کنی نه اینکه خاک بر سرم بریزی. اصلاً فهم برای این است که انسان پیاده شود نه برای آنکه در

انسان داعیه ایجاد شود. اگر ذکر زمام فکر را گرفت این همان علمی است که : «نور یقذفه الله فی قلب من یشاء» و اگر معاذالله ذکر نتوانست زمام فکر را بگیرد این همان تفاخر در علم و تکاثر در معلومات است که باعث می‌شود تا کسی بگوید من از او بهتر می‌فهمم، تألیف من بهتر است و; این همان مار و عقربی است که به جان رخنه کرده است. بنابراین هرگز نمی توان گفت چون حجم

زن مثلاً کمتر است اینها در ترقی و سعادت یابی با مردها فرق دارند، این چنین نیست بلکه آنکه بهتر می‌نالد، زودتر به مقصد می‌رسد، پس نتیجه این که گذشته از او حدی از انسانها که ذکر و فکر شان یکی است. خواه زهرا خواه علی صلوات الله علیهما – اوساط از مردم دو دسته اند. بعضی راه نظرشان قوی تر است، و بعضی راه عملشان قوی تر است.

  راهنمای خرید:
  • لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.