فایل ورد کامل مقاله سیره امام علی (ع) و مدارا؛ بررسی علمی نقش تساهل در اخلاق فردی و اجتماعی
توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد
فایل ورد کامل مقاله سیره امام علی (ع) و مدارا؛ بررسی علمی نقش تساهل در اخلاق فردی و اجتماعی دارای ۴۷ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد فایل ورد کامل مقاله سیره امام علی (ع) و مدارا؛ بررسی علمی نقش تساهل در اخلاق فردی و اجتماعی کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی فایل ورد کامل مقاله سیره امام علی (ع) و مدارا؛ بررسی علمی نقش تساهل در اخلاق فردی و اجتماعی،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن فایل ورد کامل مقاله سیره امام علی (ع) و مدارا؛ بررسی علمی نقش تساهل در اخلاق فردی و اجتماعی :
چکیده:
تساهل و تلورانس در فرهنگ غرب داراى مبانى و فرایند تاریخى خاصى است که با آنچه در فرهنگ اسلامى تحت این عنوان مطرح شده تفاوت ماهوى دارد. در مکاتب گوناگون سخن از تساهل و عدم تساهل مطلق نیست. در هیچ مکتبى سازش و تحمّل رفتار مخالف و یا نابردبارى در برابر آن به طور مطلق تجویز نشده است بلکه بحث از تساهل و عدم تساهل نسبى است. بنابراین مهم تبیین موارد تساهل و عدم تساهل در مکاتب مختلف است. از آن جا که سیره على(علیه السلام) تجسّم عینى اسلام است، براى راه یابى به موارد تساهل و عدم تساهل در مکتب اسلام مى توان سیره آن حضرت(علیه السلام)را مورد توجه قرار داد. نبشتار حاضر با این هدف به سیره على(علیه السلام) نگریسته و اجمالاً روشن کرده است که امام على(علیه السلام)با تمام وجود به اصول اساسى دین پاى بند بود و مداهنه و سازش درباره آن ها را روا نمى دانستند و در برابر ناقضان حدود الهى، تهدیدکنندگان عدالت اجتماعى و توطئه گران براندازى نظام دینى سخت نامتساهل بودند. در عین حال، در مورد حقوق شخصى و مناظرات علمى بسیار با سعه صدر و متساهل بودند. در این خصوص، نمونه هایى از سیره آن بزرگوار ارائه شده است.
مقدمه
واژه ها و اصطلاحات در هر فرهنگى معانى و خاستگاه ویژه خود را دارد و بدون توجّه به فرایند تاریخى و مبانى فکریى که در پیدایش آن ها مؤثر بوده است هرگز نمى توان درباره آن ها داورى کرد. این مطلب در مورد واضح ترین مفاهیم نیز صادق است; مثلاً، تعریف یک مسلمان از «خدا»، «انسان»، «دین» یا «اصلاح» غیر از تعریف یک مسیحى است. یکى از مسائلى که اکنون در عرصه فکر و اندیشه، با آن مواجهیم، همین مسأله است که افراد بدون ملاحظه پیشینه تاریخى و مبانى فکرى، برخى مفاهیم غربى را مطرح مى کنند و آگاهانه یا ناآگاهانه سعى مى کنند آن ها را منطبق با فرهنگ اسلام قلمداد نمایند; از جمله این مفاهیم واژه «تسامح و تساهل» است. برخى «تسامح و تساهل» را مادرِ تمدن ها و عامل دین دارى واقعى و اکسیرى معجزه آسا براى
حلّ تضادهاى اجتماعى و سیاسى مى دانند. اینان اهل تساهل بودن را از افتخارات خویش مى شمارند. برخى دیگر آن را آفت دین و مخالف کتاب و سنّت و ابزارى در دست مخالفان براى تقدّس زدایى از فرهنگ اسلام مى دانند. البته اگر این مفهوم، که از فرهنگ غرب واردادبیات ماشده است، به صورت علمى تبیین گردد ومبانى فکرى و پیش فرض هاى آن از منظر اسلام نقد و بررسى شود، به یقین، در بین دین باوران اختلاف فاحشى نخواهد بود. بسیارى از اختلافات موجود از خلط مباحث و عدم توجه به مبانى و پیشینه این مفهوم ناشى مى شود. به تعبیر امیرالمؤمنین(علیه السلام)، «اگر باطل از حق کاملاً جدا مى گردید، بر آنان که پى جوى حقیقتند پوشیده نمى ماند و چنانچه حق از باطل خالص مى شد، زبان معاندان ازآن قطع مى گردید. ولى قسمتى از حق و قسمتى از باطل را مى گیرند و به هم مى آمیزند. این جاست که شیطان بر دوستان خود چیره مى شود و تنها آنان که مورد رحمت خدا بوده اند، نجات مى یابند.»( [۱])
موضوع تسامح و تساهل
تسامح و تساهل داراى مفهومى گسترده است که با ابعادى گوناگون در زندگى دو فرد،دوخانواده، دوقبیلهوحتى رابطه دولت با ملت و دولت ها با هم مطرح مى شود.( [۲])
اجمال مطلب این که انسان در زندگى اجتماعى، وقتى با دیگران مواجه مى شود، اگر رفتار و گفتار آنان را مطابق اندیشه ومرام خود بیابد مشکل خاصى پیش نمى آید و این هماهنگى موجب تقویت پیوند و ارتباط بین آن ها خواهد شد. اما اگر گفتار و رفتار آنان را مخالف مشى و رفتار خود بیابد، چگونه رفتارى شایسته مقام او خواهد بود؟ در این جا، سه فرض متصور است: یا باید تحمل کند و خون سرد باشد و حساسیتى نشان ندهد.
یا باید به طور کلى، نسبت به آن نامتساهل باشد و در هیچ موردى سازش نکند و یا باید در برخى موارد، نامتساهل و خشن باشد و در مواردى دیگر بردبار و متساهل. بدون تردید، فرض نخست که انسان در مقابل رفتار و کردار مخالف همواره تسلیم باشد و از منافع خود چشم پوشى کند هر چند به قیمت از دست رفتن گران بهاترین چیزهاى او باشد، با هیچ منطقى سازگار نیست; زیرا این بدترین نوع زبونى و فرومایگى است و اگر این روحیه در خانواده یا ملّتى به صورت فرهنگ درآید، قطعاً مورد تهاجم افراد سودجو و ملت هاى منفعت طلب قرار مى گیرد. فرض دوم یعنى این که در برابر دیگران در همه موارد نابردبار و نامتساهل بودن نیز مردود است; زیرا مانع سامان یافتن زندگى اجتماعى است و مشکلات عدیده اى به همراه خواهد داشت. بنابراین، سخن از تساهل مطلق و عدم تساهل مطلق نیست، بلکه سخن از تساهل و عدم تساهل نسبى است.
تفاوت دیدگاه اسلام با لیبرالیسم
اختلاف دیدگاه اسلام با لیبرالیسم در موارد تساهل و خشونت است. از آن جا که لیبرال ها براى عقاید و ارزش هاى معنوى هیچ اهمیتى در جغرافیاى فرهنگ و معرفت قایل نیستند و هویت آدمى را به امیال او مى دانند، نه عقایدش; مثلت سود، لذّت و امنیت را جایگزین حقیقت، اخلاق و عدالت کرده اند. از این رو، نسبت به ارزش هاى معنوى و عقاید اهل تساهل و نسبت به منافع مادى، نامتساهل اند و در این مورد، هرگونه خشونتى را مجاز مى دانند.
به عنوان نمونه، کسى که امنیت یا بهداشت جامعه را تهدید کند، لیبرال ها سخت ترین مجازات را در حق او روا مى دانند; زیرا امنیت و بهداشت را از امور حقیقى و واقعى مى دانند که در کام یابى دنیوى آنان مؤثر است. اما نسبت به کسى که با ابتذال و ترویج مفاسد، اخلاق و معنویت جامعه را به انحطاط سوق دهد، با مسامحه برخورد مى کنند; زیرا این امور را اعتبارى و غیرواقعى مى پندارند.( [۳]) آنان این امور را از مسائل شخصى مى دانند و خارج از قلمرو اختیارات حکومت قلمداد مى کنند. اما مکتب اسلام، که ارزش انسان را مدیون عقل و اعتقادات او مى داند و با معیار حقیقت و عدالت به همه چیز مى نگرد، سود و لذت و امنیت را نیز در پرتو آن ها جست و جو مى کند و نسبت به مسائل معنوى و اخلاقى، بیش از منافع مادّى حساس است. بنابراین، همان گونه که نسبت به اخلال گران حیات مادّى نامتساهل است، نسبت به تهدیدگنندگان حیات معنوى جامعه نیز حساس و نابردبار مى باشد. اساساً از نظر اسلام، آنچه ارزش ذاتى دارد، حیات معنوى است و دفاع از آن، بیش از دفاع از حیات مادى از نظر اسلام، اهمیت دارد. و مشروعیت دفاع، بیش از آن که به دلیل منافع مادى باشد، به سبب دفاع از دین و ارزش هاى دینى است; چنان که خداوند متعال درباره حکم دفاع مى فرماید: «اگر خدا بعضى از مردم را به بعض دیگر دفع نمى کرد، دیرها و کلیساها و کنشت ها و مسجدها، که نام خدا در آن بسیار یاد مى شود، ویران مى گردید.»(حج:۴۰)
خداوند نفرمود اگر قانون دفاع نبود، شهرهاى شما ویران و تعداد شما کاسته مى شد، بلکه فرمود: اگر قانون دفاع نبود، مراکزى، که نام خدا در آن جا برده مى شد، ویران مى گشت.
علاّمه طباطبائى(رحمه الله) در تفسیر آیه مذکور، مى فرماید: «این آیه در مقام تعلیل، نسبت به تشریع قتال و جهاد قرار دارد و حاصلش این است که تشریع قتال به منظور حفظ مجتمع دینى از شرّ دشمنان دینى است که مى خواهند نور خدا را خاموش کنند; زیرا اگر جهاد نباشد، همه معابد دینى و شعایر الهى ویران گشته، عبادات و مناسک از میان مى رود; و اگر تنها «معابد» را نام برده، با این که اگر این دفاع نباشد اصل دین باقى نمى ماند تا چه رسد به معابد آن، بدین جهت است که معابد مظاهر دین و شعایر و نشانه هاى دین است که مردم به وسیله آن به یاد دین مى افتند و در آن ها نشسته، احکام دین را مى آموزند و صورت دین را در اذهان مردم حفظ مى کنند.»( [۴]) در منطق دین باوران ارزش دین به مراتب، بالاتر از جان و مال است و در صورتى که دین به خطر بیفتد، همه آن ها باید فداى دین شوند. على(علیه السلام)در این باره فرمودند: «آن گاه که حادثه اى پیش آمد، اموالتان را سپر جانتان قرار دهید و در حفظ جانتان بکوشید. اما اگر حادثه اى پیش آمد که دینتان در معرض خطر قرار گرفت، جانتان را فداى دینتان سازید که آن کس که دینش از بین برود، نابود است و غارت زده کسى است که دینش به غارت برود.»( [۵])
و از وظایف مهم حکومت اسلامى، حفظ دین و شعایر دینى است; چنان که(علیه السلام)فرمودند: «خدایا، تو مى دانى که حکومت را براى سلطنت کردن یا کام یابى از دنیا نمى خواهم، بلکه براى احیاى نشانه هاى دینت مى خواهم.»( [۶])
امام على(علیه السلام); تجسّم حقیقت اسلام
یکى از راه هاى دست یابى به دیدگاه اسلام در زمینه هاى مختلف بررسى سیره اهل بیت(علیهم السلام)است. زیرا اهل بیت(علیهم السلام) تعیّن عینى اسلام هستند. امام على(علیه السلام) نیزمصداق عینى اسلام و قول و فعل او جلوه معارف و احکام الهى است. و براى همه کسانى که در جستار راه کمال هستند، الگو و اسوه اى نیکوست. او قرآن ناطق است و کتاب خدا قرآن صامت. از این رو، آن گاه که معاویه به پیشنهاد عمرو عاص دستور داد که قرآن ها را بر سرنیزه کنند و خواست افراد خام و ساده لوح رابفریبد، على(علیه السلام)فرمود: «قرآن ناطق منم.»( [۷]) پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) به بیان هاى گوناگون، از جایگاه رفیع علمى و معنوى على(علیه السلام) خبر داده، تا جایى که او را محور حق معرفى نموده است: «علىٌ مَعَ الحقُ و الحقُّ معَ على یَدوُرُ مَعَهُ حیثما دار»;( [۸]) على با حق معیت دارد و حق با على، و حق چونان پروانه بر گرد شمع وجودش مى چرخد.
روایات فراوان دیگرى نیز به همین مضمون در کتب روایى شیعه و سنّى آمده است که همگى ما را به یک حقیقت رهنمون مى شود و آن این که بین حق و على(علیه السلام) تطابق و توزان وجود دارد و وجه این توازن چیزى جز تعیّن و تقرّر حقیقت اسلام در على(علیه السلام) نیست. جایگاه بلند على(علیه السلام) را از آیه شریفه تطهیر باید جستوجو کرد که بر این اساس، به اتّفاق شیعه و سنّى، على(علیه السلام)جزو اهل بیت(علیهم السلام)است که خداوند متعال رجس و پلیدى را از آنان دور ساخته و عصمتشان را تأیید کرده است.( [۹]) بدین روى، این مقال درصدد بررسى و کالبدشکافى مفهوم «تساهل و تسامح» در سیره امیرالمؤمنین على(علیه السلام)است.
تساهل و عدم تساهل درسیره على(علیه السلام)
در یک بیان کلّى، مى توان گفت: على(علیه السلام)در مسائل مربوط به حقوق شخصى خودش، بسیار متساهل بود و هرگز به خاطر منافع شخصى با کسى دشمنى نکرد، اما در جایى که حقوق مردم و یا حدود الهى و اصول اسلامى مورد تعرّض قرار مى گرفت، بسیار نامتساهل بود. او مظهررحمت وغضب خدابود; در مواردى، مهربان و اهل گذشت و در مواردى، بسیار خشن و نابردبار; از سویى، اشک یتیمى دل او را مى لرزاند و از سوى دیگر، وقتى درمقابل دشمنان خداواسلام قرار مى گرفت، تا جان آن ها را نمى ستاند آرام نمى نشست. جرج جرداق مسیحى در کتاب خود، مى نویسد: «آیا فرمانروا و حاکمى را دیده اید که بگوید من باید به گرسنگى بسازم; چون در ناحیه دوردست مرزهاى کشورم، گرسنگانى وجود دارند؟ آیا امیرى را سراغ دارید که دورترین افراد سر حدّ کشورش را مدّ نظر داشته باشد؟ و اگر نمى تواند همه آن ها را سیر کند، خود نیز گرسنه بماند و حتى از فرزندان و اصحاب خود بخواهد که آن ها هم گرسنه بمانند و غذایى سیر نخورند؟ آیا سلطانى را مى شناسید که به نفس خود زنهار بدهد که مبادا نان سیر بخورد، چون در کشورش گرسنگانى هستند؟ آیا حکم رانى را سراغ دارید که از پوشیدن لباس نرم خوددارى کند، زیرا که در گوشه و کنار کشور، کسانى هستند که لباس زبر به تن دارند؟ و بیم داشته باشد از این که درهمى پس انداز کند، چون در بین مردم، تهى دستان یا حاجتمندان وجود دارند؟
; خود او مى فرماید: آیا من قانع باشم که مرا امیرالمؤمنین بنامند و با آن ها در ناملایمات روزگار و رنج بسیار سهیم و شریک نباشم؟ و سوگند به خدا که اگر هفت اقلیم و آنچه را در زیر این افلاک هست به من بدهند که از دهان مور ضعیفى پوست جوى را بگیرم وحق اوراسلب کنم،این کاررا نخواهم کرد.»( [۱۰])
على(علیه السلام) که این چنین نسبت به بندگان خدا مهربان است، وقتى در برابر کسانى قرار مى گیرد که حدّى از حدود الهى را نقض کرده اند، بدون هیچ تأملى آنان را مجازات مى کند; دست سارق را قطع مى کند و زانى و زانیه محصنه را سنگ سار مى نماید و در برابر اخلال گران امنیت جامعه مى ایستد و هزاران نفر از آنان را به هلاکت مى رساند. اساساً انسان هاى هدف دار که درباره منفعت خود نمى اندیشند و در پى تحقق فکرى در اجتماع هستند، ممکن نیست که با همه مردم به یک گونه برخورد کنند. شهید مطهرى درباره این صفت على(علیه السلام)مى نویسد: «على از مردانى است که هم جاذبه دارد و هم دافعه. و جاذبه و دافعه او سخت نیرومند است ; دوستانى دارد عجیب، تاریخى، فداکار، با گذشت، از عشق او همچون شعله هایى ازخرمن آتش، سوزان و پرفروغ اند; جان دادن در راه او را آرمان و افتخار مى شمارندو در دوستى او همه چیز را فراموش کرده اند ; على به همین شدّت، دشمنانى سرسخت دارد; دشمنانى که از نام او به خود مى پیچیدند. على از صورت یک فرد بیرون است و به صورت یک مکتب موجوداست.»( [۱۱])
از این رو،حضرت على(علیه السلام) در مواردى، بسیار متساهل و در مواردى شدیداً نامتساهل بودند. مهم این است که موارد تساهل و عدم تساهل در سیره حضرت(علیه السلام)تبیین شودو ملاک هاى آن ها مشخص گردد.
انعطاف ناپذیرى در اصول
اصول اعتقادى و ارزش هاى اساسى در اسلام ارزش هایى ثابت و واقعى است; هرگز تابع خواست و سلیقه افراد نمى باشد تا بتوان درباره آن ها سازش یا تساهل کرد. (همان گونه که ضروریات علم هندسه و ریاضیات هرگز با خواست افراد گره نخورده و قابل مسامحه نیستند.)
در منطق اسلام، هدایت و ضلالت و حق و باطل یکسان نیست خداوند متعال مى فرماید: «بگو: پلید و پاک یکسان نیست، هر چند فراوانى پلیدتو رابه شگفت آورد.» (مائده: ۱۰۰)
ـ «بگو: آیا کسانى که مى دانند با کسانى که نمى دانند یکسانند؟» (زمر: ۹)
ـ «آیا کسى که مؤمن است هم چون کسى است که از فرمان > >] خداى [ بیرون رفته؟ هرگز برابر نیستند.» (سجده: ۱۸)
از افتخارات على(علیه السلام)، پاى بندى به اصول اساسى اسلام و عشق ورزیدن به آن هاست. مرورى اجمالى بر زندگى سراسر نورانى على(علیه السلام) این حقیقت را نشان مى دهد که اسلام از چنان عظمتى نزد آن حضرت(علیه السلام) برخوردار است که براى جان خویش و فرزندانش در برابر اسلام هیچ ارزشى قایل نمى باشد و هرگاه اسلام به خطر افتاده با جان خود از ناوک دشمنان استقبال کرده است. در این جا، تنها به یکى از بیانات على(علیه السلام) که نشان دهنده نگرش امام(علیه السلام) و دل سپردگى او به اسلام است اشاره مى کنیم:
«آگاه باشید! اسلام آیینى است که خداوند براى خویشتن انتخاب نموده، آن را با علم خویش آماده ساخته (و سخت به آن اهتمام ورزیده)، بهترین مخلوقاتش (یعنى محمد(صلى الله علیه وآله)) را براى تبلیغ آن برگزیده است، پایه هاى آن را بر محبت خویش قرار داده، ادیان و مذاهب را با عزّت و قدرت اسلام ضعیف نموده، مذاهب دیگر را با اعتلاى آن پایین قرار داده، با احترام و نفوذ آن دشمنانش را خوار گردانیده، با نصرت و یارى آن مخالفان سرسختش را مخذول کرده، با نیرومند ساختنش ارکان ضلالت را درهم کوبیده و تشنگان را از چشمه زلال آن سیراب ساخته است; (خداوند) اسلام را طورى قرار داد. که هرگز پیوندهایش شکسته نشود، حلقه هایش گسسته نگردد، اساس و ریشه اش ویرانى نپذیرد، در پایه هایش زوال راه نیابد، درخت وجودش کنده نشود، مدتش پایان نگیرد و قوانینش غبار و کهنگى به خود راه ندهد ;
بنابراین، اسلام ; چراغى است که شعله هاى آن برافروخته شده، منار هدایتى است که مسافران راه حق با آن رهبرى مى شوند و پرچمى است که براى راه نمایى پویندگان (راه خدا) نصب گردیده است. اسلام در پیشگاه خداى متعال، داراى ارکانى مطمئن، بنایى بلند، دلیلى درخشنده، شعله اى روشنى بخش، برهانى نیرومند و مناره اى بلند پایه است که ستیز و معارضه با آن امکان پذیر نیست. پس آن را گرامى دارید، از آن تبعیت کنید، حق آن را ادا نمایید و آن را در جایگاه مناسب و شایسته خود قرار دهید و آن چنان که هست، آن را بپذیرید.»( [۱۲])
على(علیه السلام) به دلیل همین بینش و اعتقاد درباره اسلام، هرگز سازش درباره آن را جایز نمى داند و مبارزه با تهدیدکنندگان اسلام و حکومت دینى را لازم مى شمارد. یادآورى این نکته لازم است که نتیجه عشق به اسلام و یقین به درستى آن، ستیز با دیگران نیست. على(علیه السلام) در دوران حکومت خود، نسبت به پیروان سایر مکاتب و ادیان با بردبارى و مدارا رفتار مى کردند، حقوق آن ها در چارچوب مقررات اسلام رعایت مى شد و همواره باب گفتوگو و مناظره در مورد اساسى ترین اصول دین باز بود. مناظرات على(علیه السلام) با مخالفان اسلام گواه این است که آن بزرگوار در زمینه معرفت با سعه صدر با آنان برخورد مى کردند.( [۱۳])
از نظر اسلام، مدارا با پیروان سایر مکاتب به معناى احترام به عقیده باطل و خرافى آن ها نیست; زیرا از نظر اسلام، این کار نوعى اغراى به جهل است که عقلاً و شرعاً ممنوع مى باشد. اگر عده اى گرفتار خرافه هستند، عقل و شرع آگاهى دادن به آن ها را لازم مى داند، نه آن که کارى کنیم که آن ها بیش تر در جهل غوطهور شوند. برخورد حضرت ابراهیم(علیه السلام) با بت هایى که مورد پرستش واحترام بت پرستان بود و هم چنین روش پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله)درفتح مکّه با بت هایى که به کعبه آویزان بودند، قابل تأمل است. استاد مصباح یزدى در این باره مى فرماید: «نظام ارزشى که امروزه در دنیا تعریف مى شود ; تسامح و تساهل است که معناى آن این است که نسبت به کسانى که عقاید، اخلاق و رفتارشان مخالف ماست، احترام بگذاریم و عکس العمل تندى نشان ندهیم، چه این عقاید دینى باشد یا سیاسى و علمى. و تبلیغ مى کنند انسان سالم و با اخلاق و ارزشمند کسى است که دیگران را تحمل کند و به عقاید دیگران احترام بگذارد; اگر کسى بت پرست است در مقابل بت سجده مى کند ; باید به عقیده او احترام بگذارند; همه باید تسامح و تساهل داشته باشند و عقاید افکار و رفتار دیگران را تحمل کنند.
اما از نظر اسلام، ارزش این است که شما پایبند به اصول اسلامى باشید و به جاى احترام به بت و گاو، به خداوند احترام بگذارید.بگویید عقیده حق چیست، عقیده باطل کدام است، براى مردم دلیل بیاورید و آن ها را از کار زشت بازدارید. این منطق اسلامى و قرآنى است.»( [۱۴])
تساهل و حقوق شخصى
على(علیه السلام) در مواردى که رفتار و گفتار دیگران به گونه اى موجب تضییع حقوق شخصى آن حضرت (علیه السلام) بودوعفو و گذشت به معناى ظلم پذیرى و موجب تقویت فساد و تباهى متخلِّف تلقى نمى گردید، با تساهل و تسامح برخورد مى نمود. آیات و روایاتى نیز که به حلم، عفو، صفح، مدارا، رفق و رأفت سفارش مى کند، عمدتاً در همین جهت مى باشد; چه این که تساهل در حقوق اجتماعى و حدود الهى، نوعى از بین بردن قوانین و مقررات فردى و اجتماعى اسلام و مستلزم کمک به ظلم و فساد است که آیات فراوانى از آن نهى کرده است.
در این باره، فرمایش مرحوم علاّمه طباطبائى(رحمه الله) بسیار گویاست. وى در تفسیر آیه شریفه «خُذِ العَفْوَ و أمُرْ بِالْعُرفِ وَ اَعْرِض عنَ الْجاهلینَ» (اعراف: ۱۹۹)، مى فرماید: «معناى این که فرمود: «بگیر عفو را»، این است که همواره بدى هاى اشخاصى را که به تو بدى مى کنند، بپوشان و از حقِ انتقام، که عقل اجتماعى براى بعضى بر بعضى دیگر تجویز مى کند، صرف نظر نما و هیچ وقت این رویه را ترک مکن. البته این چشم پوشى، نسبت به بدى هاى دیگران و تضییع حق شخصى است و اما مواردى که حق دیگران با اسائه به ایشان ضایع مى شود، عقل در آن جا عفو و اغماض را تجویز نمى کند; براى این که عفو در این گونه موارد، وادار کردن مردم به گناه است و مستلزم این است که حق مردم به نحو اشد، تضییع گردد; پس منظور از این که فرمود: «خُذالعفو» اغماض و ندیده گرفتن بدى هایى است که مربوط به شخص پیامبر(صلى الله علیه وآله) بوده و سیره آن حضرت(صلى الله علیه وآله)نیز همین بود که در تمام طول زندگى اش از احدى براى خود انتقام نگرفت.»( [۱۵])
همچنین مرحوم علاّمه در تفسیر آیه شریفه «فَبما رَحْمَه مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُم و لَوْ کُنْتَ فَظاً غلیظَ الْقَلب لانَفَضُّوا مِنْ حَولِک فاعْفُ عَنْهم و اسْتَغْفر لَهُم» (آل عمران: ۱۵۹)، مى فرماید: «عفو و استغفار چنان مطلق نیست که حتى اگر فردى مرتکب قتل شد، او را هم ببخشاید و یا اگر زنا کرد، تنها برایش طلب مغفرت کند و حدّ شرعى را بر او جارى نسازد. چون اگر اطلاق تا این مقدار شمول داشته باشد، باعث لغو شدن تشریع مى گردد.»( [۱۶])
برخى از مدعیان روشن فکرى به دلیل غفلت از این حقیقت و بدون تفکیک مسائل از همین آیات براى تساهل در مسائل فرهنگى، اجتماعى و سیاسى استفاده کرده اند.( [۱۷])
امیرالمؤمنین(علیه السلام) هرگز به دلیل منافع شخصى خودش با کسى، دشمنى نکردند و از کسى بدین سبب، انتقام نگرفتند. ایشان درباره ماجراى غصب خلافتش مى فرمایند: «به خدا سوگند، ابن ابى قحافه (ابوبکر) رداى خلافت را بر تن کرد، در حالى که به خوبى مى دانست که من براى پیشوایى مسلمانان همچون محور آسیا هستم. و هم چنین مى دانست که من به منزله کوه بلندى هستم که سیل دانش و فضیلت از دامنه ام سرازیر است و هیچ مرغ بلندپروازى را یاراى اوج گرفتن بر افکار و اندیشه هاى بلندم نیست ; با این حال، از خلافت صرف نظر کردم ولباس خلافت را رها ساختمو دامن خود را ازآن درپیچیدم.»( [۱۸])
البته این تدبیر على(علیه السلام) بر اساس مصالحى بود که در جاى خود، تبیین شده است. نکته قابل توجه در این زمینه، فرمایش حضرت(علیه السلام)در ماجراى بیعت باعثمان است که فرمودند: «به خدا سوگند، مادامى که کار مسلمانان رو به راه باشد و تنها بر من جور شده باشد، مخالفتى نخواهم کرد و هم چنان خاموش خواهم ماند. و این کار را به خاطر آن انجام مى دهم که اجر و پاداش برم و از زر و زیورهایى که شما به سوى آن مى دوید پارسایى ورزیده باشم.»( [۱۹])
هم چنین على(علیه السلام) با الهام از کلام خداوند، که مى فرماید: «ولْیَعْفُوا ولْیَصْـفحُوا اَلا تُحِبُّونَ اَنْ یَغْفِرَاللّهُ لکُمْ» (نور: ۲۲۱)، درباره ابن ملجم مرادى مى فرمایند; «; اگر زنده بمانم، خودم ولّى خون خویشم و اگر بمیرم، مرگ میعاد و قرارگاه من است. اگر عفو کنم، عفو براى من، موجب تقرّب به خداست و براى شما نیکى و حسنه. بنابراین، عفو کنید. آیا دوست ندارید خدا شما را مشمول عفو و آمرزش خویش قرار دهد؟»( [۲۰])
آن بزرگوار، حلم و بردبارى نسبت به جاهلى را که از روى سفاهت و نادانى به انسان اهانت مى کند کارى شایسته مى دانند و در این باره مى فرماید: «انسان نادانى که از روى جهل با من روبه رو مى شود (بد مى گوید)، من کراهت دارم جواب او را بدهم; او به جهل خویش مى افزاید و من بر حلم خود;مانندعودى که درآتش مى سوزد، ولى بوى خوشى از آن ساطع مى گردد.»( [۲۱])
- لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
یزد دانلود |
دانلود فایل علمی 