فایل ورد کامل تحقیق پیامبر اسلام (ص) از دیدگاه متفکران معاصر؛ تحلیل علمی برداشت‌ها و رویکردهای اندیشمندان جدید


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
فایل ورد و پاورپوینت
20870
3 بازدید
۹۹,۰۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

 فایل ورد کامل تحقیق پیامبر اسلام (ص) از دیدگاه متفکران معاصر؛ تحلیل علمی برداشت‌ها و رویکردهای اندیشمندان جدید دارای ۵۰ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد فایل ورد کامل تحقیق پیامبر اسلام (ص) از دیدگاه متفکران معاصر؛ تحلیل علمی برداشت‌ها و رویکردهای اندیشمندان جدید  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی فایل ورد کامل تحقیق پیامبر اسلام (ص) از دیدگاه متفکران معاصر؛ تحلیل علمی برداشت‌ها و رویکردهای اندیشمندان جدید،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن فایل ورد کامل تحقیق پیامبر اسلام (ص) از دیدگاه متفکران معاصر؛ تحلیل علمی برداشت‌ها و رویکردهای اندیشمندان جدید :

دوران کودکى
هنوز در رحم مادر بود که پدرش در سفر بازرگانى شام در مدینه در گذشت. جدش عبدالمطلب کفالت او را بر عهده گرفت. از کودکى آثار عظمت و فوق العادگى از چهره و رفتار و گفتارش پیدا بود. عبدالمطلب به فراست دریافته بود نوه اش آینده اى درخشان دارد.
هشت ساله بود که جدش عبدالمطلب درگذشت و طبق وصیت او، ابوطالب عموى بزرگش عهده دار کفالت او شد. ابوطالب نیز از رفتار عجیب این کودک که با سایر کودکان شباهت نداشت، در شگفت مى ماند.

هرگز دیده نشد مانند کودکان همسالش نسبت به غذا حرص و علاقه نشان بدهد، به غذاى اندک اکتفا مى کرد و از زیاده روى امتناع مى ورزید.(۱) بر خلاف کودکان همسالش و برخلاف عادت و تربیت آن روز، موهاى خویش را مرتب مى کرد و سر و صورت خود را تمیز نگه مى داشت .

ابوطالب روزى از او خواست که در حضور او جامه هایش را بکند و به بستر رود، او این دستور را با کراهت تلقى کرد و چون نمى خواست از دستور عموى خویش تمرد کند، به عمو گفت: روى خویش را برگردان تا بتوانم جامه ام را بکنم.

ابوطالب از این سخن کودک در شگفت شد، زیرا در عرب آن روز حتى مردان بزرگ از عریان کردن همه قسمت هاى بدن خود احتراز نداشتند. ابوطالب مى گوید:«من هرگز از او دروغ نشنیدم، کار ناشایسته و خنده بى جا ندیدم، به بازىهاى بچه ها رغبت نمى کرد، تنهایى و خلوت را دوست مى داشت و در همه حال، متواضع بود.»  

تنفر از بیکارى و بطالت
از بیکارى و بطالت متنفر بود، مى گفت: «خدایا! از کسالت و بى نشاطى، از سستى و تنبلى و از عجز و زبونى به تو پناه مى برم».
مسلمانان را به کار کردن تشویق مى کرد و مى گفت:«عبادت هفتاد جزء دارد و بهترین جزء آن، کسب حلال است».

امانت
پیش از بعثت، براى خدیجه ـ که بعد به همسرىاش درآمد ـ یک سفر تجارتى به شام انجام داد، در آن سفر بیش از پیش لیاقت و استعداد و امانت و درستکارىاش روشن شد. او در میان مردم آن چنان به درستى شهره شده بود که لقب محمد امین یافته بود. امانت ها را به او مى سپردند. پس از بعثت نیز قریش با همه دشمنى اى که با او پیدا کردند باز هم امانت هاى خود را به او مى سپردند. از همین رو پس از هجرت به مدینه، ع

لى (ع) را چند روزى بعد از خود باقى گذاشت که امانت ها را به صاحبان اصلى برساند.
مبارزه با ظلم
در دوران جاهلیت، با گروهى که آن ها نیز از ظلم و ستم رنج مى بردند، براى دفاع از مظلومان و مقاومت در برابر ستمگران هم پیمان شد، این پیمان در خانه عبدالله بن جدعان از شخصیت هاى مهم مکه بسته شد و به نام حلف الفضول نامیده شد، او بعدها در دوره ى رسالت از آن پیمان یاد مى کرد و مى گفت:«حاضر نیستم آن پیمان بشکند و اکنون نیز حاضرم در چنین پیمانى شرکت کنم.»

اخلاق خانوادگى
در خانواده مهربان بود، نسبت به همسران خود هیچ گونه خشونتى نمى کرد، و این برخلاف خلق وخوى مکیان بود. بد زبانى برخى از همسران خویش را تحمل مى کرد تا آن جا که دیگران از این همه تحمل، رنج مى بردند. او به حسن معاشرت با زنان توصیه و تإکید مى کرد و مى گفت: همه ى مردم داراى خصلت هاى نیک و بد هستند، مرد نباید تنها جنبه هاى ناپسند همسر خویش را در نظر بگیرد و همسر خود را ترک کند

، چه هرگاه از یک خصلت او ناراحت شود خصلت دیگرش مایه ى خشنودى اوست و این دو را باید با هم به حساب آورد. او با فرزندان و با فرزندزادگان خود فوق العاده عطوف و مهربان بود، به آن ها محبت مى کرد، روى دامن خویش مى نشاند، بر دوش خویش سوار مى کرد، آن ها را مى بوسید; و این ها همه برخلاف خلق و خوى رایج آن زمان بود .روزى در حضور یکى از اشراف یکى از فرزندزادگان خویش (حضرت مجتبى (ع)) را مى بوسید، آن مرد گفت: من دو پسر دارم و هنوز حتى یک بار هیچ کدام از آن ها را نبوسیده ام! فرمود: «من لایرحم لایرحم»; کسى که مهربانى نکند، رحمت خدا شامل حالش نمى شود.

نسبت به فرزندان مسلمین نیز مهربانى مى کرد، آن ها را روى زانوى خویش نشانده دست بر سر آن ها مى کشید. گاه مادران، کودکان خردسال خویش را به او مى دادند که براى آن ها دعا کند، اتفاق مى افتاد که احیانا آن کودکان روى جامه اش ادرار مى کردند، مادران ناراحت شده و شرمنده مى شدند و مى خواستند مانع ادامه ى ادرار بچه شوند، او آن ها را از این کار به شدت منع مى کرد و مى گفت: مانع ادامه ى ادرار بچه نشوید. این که جامه ى من نجس بشود اهمیت ندارد، تطهیر مى کنم.

با بردگان
نسبت به بردگان فوق العاده مهربان بود، به مردم مى گفت: این ها برادران شمایند، از هر غذا که مى خورید به آن ها بخورانید، و از هر نوع جامه که مى پوشید آن ها را بپوشانید، کار طاقت فرسا به آن ها تحمیل مکنید، خودتان در کارها به آن ها کمک کنید. مى گفت: آن ها را به عنوان ((بنده)) و یا ((کنیز)) (که مملوکیت را مى رساند) خطاب نکنید، زیرا همه مملوک خداییم و مالک حقیقى، خداست، بلکه آن ها را به عنوان ((فتى))(جوان مرد) یا ((فتاه)) (جوان زن) خطاب کنید. در شریعت اسلام تمام تسهیلات ممکن را براى آزادى بردگان ـ که منتهى به آزادى کلى آن ها مى شد ـ فراهم شد. او شغل ((نخاسى)) یعنى برده فروشى را بدترین شغل ها مى دانست و مى گفت: بدترین مردم نزد خدا، آدم فروشانند.

نظافت و بوى خوش
به نظافت و بوى خوش علاقه ى شدید داشت، هم خودش رعایت مى کرد و هم به دیگران دستور مى داد. به یاران و پیروان خود تإکید مى نمود که تن و خانه ى خویش را پاکیزه و خوشبو نگه دارند. به خصوص روزهاى جمعه وادارشان مى کرد غسل کنند و خود را معطر سازند که بوى بد از آن ها استشمام نشود، آن گاه در نماز جمعه حضور یابند.

برخورد و معاشرت
درمعاشرت با مردم، مهربان و گشاده رو بود، در سلام به همه، حتى کودکان و بردگان، پیشى مى گرفت. پاى خود را جلو هیچ کس دراز نمى کرد و درحضور کسى تکیه نمى نمود. غالبا دو زانو مى نشست، در مجالس دائره وار مى نشست تا مجلس بالا و پائینى نداشته باشد و همه جایگاه مساوى داشته باشند.

از اصحابش تفقد مى کرد، اگر سه روز یکى از اصحاب را نمى دید سراغش را مى گرفت، اگر مریض بود عیادت مى کرد و اگر گرفتارى داشت کمکش مى نمود. در مجالس، تنهابه یک فرد نگاه نمى کرد و یک فرد را طرف خطاب قرار نمى داد بلکه نگاه هاى خود را در میان جمع تقسیم مى کرد. از این که بنشیند و دیگران خدمت کنند تنفر داشت، از جا برمى خاست و در کارها شرکت مى کرد. مى گفت: خداوند کراهت دارد که بنده را ببیند که براى خود نسبت به دیگران امتیازى قایل شده است.

نرمى در عین صلابت
در مسائل فردى و شخصى و آن چه مربوط به شخص خودش بود، نرم و ملایم و باگذشت بود، گذشت هاى بزرگ و تاریخى اش یکى از علل پیشرفتش بود. اما در مسائل اصولى و عمومى، آن جا که حریم قانون بود، سختى و صلابت نشان مى داد و دیگر جاى گذشت نمى دانست.

پس از فتح مکه و پیروزى بر قریش، تمام بدىهایى که قریش در طول بیست سال نسبت به خود او مرتکب شده بودند نادیده گرفت و همه را یک جا بخشید. توبه قاتل عموى محبوبش حمزه را پذیرفت. اما در همان فتح مکه، زنى از بنى مخزوم مرتکب سرقت شده بود و جرمش محرز گردید، خاندان آن زن که از اشراف قریش بودند و اجراى حد سرقت را توهینى به خود تلقى مى کردند، سخت به تکاپو افتادند که رسول خدا از اجراى حد صرف نظر کند.

بعضى از محترمین صحابه را به شفاعت برانگیختند، ولى رنگ رسول خدا از خشم برافروخته شد و گفت: چه جاى شفاعت است؟ مگر قانون خدا را مى توان به خاطر افراد تعطیل کرد؟ هنگام عصر آن روز در میان جمع سخنرانى کرد و گفت:
اقوام و ملل پیشین از آن جهت سقوط کردند و منقرض شدند که در اجراى قانون خدا تبعیض مى کردند، هر گاه یکى از اقویا و زبردستان مرتکب جرم مى شد، معاف مى شد و اگر ضعیف و زیردستى مرتکب مى شد، مجازات مى گشت. سوگند به خدایى که جانم در دست اوست، در اجراى (عدل) درباره ى هیچ کس سستى نمى کنم هر چند از نزدیک ترین خویشاوندان خودم باشد.

عبادت
پاره اى از شب، گاهى نصف، گاهى ثلث و گاهى دو ثلث شب را به عبادت مى پرداخت. با این که تمام روزش، خصوصا در اوقات توقف در مدینه، در تلاش بود از وقت عبادتش نمى کاست. او آرامش کامل خویش را در عبادت و راز و نیاز با حق مى یافت. عبادتش به منظور طمع بهشت و یا ترس از جهنم نبود، عاشقانه و سپاسگزارانه بود. روزى یکى از همسرانش گفت: تو دیگر چرا آن همه عبادت مى کنى؟ تو که آمرزیده اى! جواب داد: آیا یک بنده ى سپاسگزار نباشم ؟

بسیار روزه مى گرفت، علاوه بر ماه رمضان و قسمتى از شعبان، یک روز درمیان روزه مى گرفت. دهه ى آخر ماه رمضان بسترش به کلى جمع مى شد و در مسجد معتکف مى گشت و یکسره به عبادت مى پرداخت، ولى به دیگران مى گفت: کافى است در هر ماه سه روز روزه بگیرید. مى گفت: به اندازه ى طاقت عبادت کنید، بیش از ظرفیت خود بر خود تحمیل نکنید که اثر معکوس دارد. با رهبانیت و انزوا و گوشه گیرى و ترک اهل و عیال، مخالف بود، بعضى از اصحاب که چنین تصمیمى گرفته بودند مورد انکار و ملامت قرار گرفتند. مى فرمود: بدن شما، زن و فرزند شما، و یاران شما، همه حقوقى بر شما دارند و مى باید آن ها را رعایت کنید

.
در حال انفراد عبادت را طول مى داد، گاهى در حال تهجد ساعت ها سرگرم بود. اما در جماعت به اختصار مى کوشید، رعایت حال اضعف مإمومین را لازم مى شمرد و به آن توصیه مى کرد.

زهد و ساده زیستى
زهد و ساده زیستى از اصول زندگى او بود. ساده غذا مى خورد، ساده لباس مى پوشید و ساده حرکت مى کرد. زیراندازش غالبا حصیر بود، بر روى زمین مى نشست، با دست خود از بز شیر مى دوشید، و بر مرکب بى زین و پالان سوار مى شد، و از این که کسى در رکابش حرکت کند به شدت جلوگیرى مى کرد. قوت غالبش نان جوین و خرما بود. کفش و جامه اش را با دست خویش وصله مى کرد.

در عین سادگى، طرفدار فلسفه ى فقر نبود، مال و ثروت را به سود جامعه و براى صرف در راه هاى مشروع، لازم مى شمرد، مى گفت: نعم المال الصالح للرجل الصالح; چه نیکو است ثروتى که از راه مشروع به دست آید براى آدمى که شایسته ى داشتن ثروت باشد و بداند چگونه صرف کند. و هم مى فرمود: نعم العون على تقوى الله الغنى; مال و ثروت کمک خوبى است براى تقوا.

اراده و استقامت
اراده و استقامتش بى نظیر بود. از او به یارانش سرایت کرده بود. دوره بیست و سه ساله بعثتش یکسره درس اراده و استقامت است. او در تاریخ زندگى اش مکرر در شرایطى قرار گرفت که امیدها از همه جا قطع مى شد ولى او یک لحظه تصور شکست را در مخیله اش راه نداد. ایمان نیرومندش به موفقیت، یک لحظه متزلزل نشد. (۲)

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین نحمده و نستعینه و نستغفره و نومن به و نتوکل علیه و نصلى و نسلم على حبیبه و نجیبه و خیرته فى خلقه حافظ سره و مبلغ رسالاته بشیر رحمته و نذیر نقمته سیدنا و نبینا و حبیب قلوبنا ابى القاسم المصطفى محمد و على آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین و صحبه المخلصین المجاهدین و صل على ائمه المسلمین و حماه المستضعفین و صل على بقیه الله فى الارضین.

اوصیکم عبادالله بتقوى الله.
(یا ایها الذین امنوااتقواالله و قولوا قولا سدیدا)
همه ى شما برادران و خواهران و خودم را به رعایت تقواى الهى، مراقبت از رفتار و گفتار و نیات خود، و استمداد از خداوند براى پیمودن راه او و راه حق، دعوت و توصیه مى کنم. امروز اگرچه روز ولادت موسى بن جعفر (علیه‌الصلاه و السلام) است و جاى این بود که ما در خطبه ى اول به آن بزرگوار اظهار ارادت و خلوصى عرض بکنیم،

لیکن چون در مجموعه ى مطالبى که ما در خطبه ها و صحبتها بیان مى کنیم، ذکر نام مقدس نبى اکرم(ص) و شرح گوشه هایى از زندگى آن بزرگوار انصافا کم است و چهره ى نورانى آن دره التاج آفرینش و آن گوهر یگانه ى عالم وجود براى بسیارى از افراد، آن چنان که شایسته است، روشن نیست;

نه تاریخ زندگى آن بزرگوار، نه اخلاق آن بزرگوار، نه رفتار فردى و سیاسى آن بزرگوار. بنده قصد داشتم که در ایام آخر صفر، به قدر گنجایش وقت و توفیق خود این حقیر، در یک خطبه نسبت به آن بزرگوار مطالبى عرض بکنم، اما ترسیدم که تراکم مطالب باز موجب بشود که این ابراز ارادت لازم و واجب فوت بشود و به تإخیر بیفتد. لذا امروز قصد دارم که در این خطبه راجع به آن وجود مقدس صحبت کنم.
نبى مکرم اسلام جداى از خصوصیات معنوى و نورانیت و اتصال به غیب و آن مراتب و درجاتى که امثال بنده از فهمیدن آن ها هم حتى قاصر هستیم، از لحاظ شخصیت انسانى و بشرى، یک انسان فوق العاده طراز اول و بى نظیر است. شما درباره امیرالمومنین مطالب زیادى شنیده اید، همین قدرى کافى است عرض شود که هنر بزرگ امیرالمومنین این بود که شاگرد و دنباله رو پیامبر بود.

یک شخصیت عظیم، با ظرفیت بى نهایت و با خلق و رفتار وکردار بى نظیر، در صدر سلسله ى انبیا و اولیا قرار گرفته است و ما مسلمانان موظف شده ایم که به آن بزرگوار اقتدا کنیم، که فرمود: (ولکم فى رسول الله اسوه حسنه) ما باید به پیامبر اقتدا و تإسى کنیم، نه فقط در چند رکعت نماز خواندن، در رفتارمان، در گفتارمان، در معاشرت و معامله مان هم باید به او اقتدا کنیم، پس باید او را بشناسیم.
خداى متعال شخصیت روحى و اخلاقى آن بزرگوار را در ظرفى تربیت کرد و به وجود آورد که بتواند آن بار عظیم امانت را بر دوش حمل کند.

دوران کودکى
یک نگاه اجمالى به زندگى پیامبر اکرم در دوران کودکى بیندازیم.پدر آن بزرگوار، بنابر روایتى، قبل از ولادتش و بنابر روایتى دیگر، چند ماه بعد از ولادتش از دنیا مى رود و آن حضرت پدر را نمى بیند. به رسم خاندان هاى شریف و اصیل آن روز عربستان که فرزندان خودشان را به زنان پاکدامن و داراى اصالت و نجابت مى سپردند

تا آنها را در صحرا و در میان قبایل عربى پرورش بدهند، این کودک عزیز چراغ خانواده را به یک زن اصیل نجیب به نام حلیمه ى سعدیه که از قبیله ى بنى سعد بود، سپردند، او هم پیامبر را در میان قبیله ى خود برد و در حدود شش سال این کودک عزیز و این در گران بها را نگهداشت و به او شیر داد و او را تربیت کرد، لذا پیامبر در صحرا پرورش پیدا کرد. گاهى این کودک را نزد مادرش جناب آمنه مىآورد و ایشان او را مى دید و سپس باز مى گرداند. بعد از شش سال که این کودک از لحاظ جسمى و روحى پرورش بسیار ممتازى پیدا کرده بود

جسما قوى، زیبا، چالاک، کارآمد، از لحاظ روحى هم متین، صبور، خوش اخلاق، خوش رفتار و با دید باز، که لازمه ى زندگى در همان شرایط است به مادر و به خانواده برگردانده شد. مادر این کودک را برداشت و با خود به یثرب برد، براى این که قبر جناب عبدالله را که در آن جا از دنیا رفت و در همان جا هم دفن شد، زیارت کنند. بعدها که پیامبر به مدینه تشریف آوردند و از آن جا که عبور کردند: ((فرمودند قبر پدر من در این خانه است و من یادم است که براى زیارت قبر پدرم، با مادرم به این جا آمدیم.))

در برگشتن در محلى به نام ((ابوإ)) مادر هم از دنیا رفت و این کودک از پدر و مادر، هر دو یتیم شد. به این ترتیب، ظرفیت روحى این کودک که در آینده باید دنیایى را در ظرفیت وجودى و اخلاقى خود تربیت کند و پیش ببرد، روز به روز افزایش پیدا مى کند. ((ام ایمن)) او را به مدینه آورد و به دست عبدالمطلب داد.

عبدالمطلب مثل جان شیرین از این کودک پذیرایى و پرستارى مى کرد. در شعرى عبدالمطلب مى گوید که من براى او مثل مادرم. این پیر مرد حدود صد ساله که رئیس قریش و بسیار شریف و عزیز بود، آن چنان این کودک را مورد مهر و محبت قرار داد که عقده ى کم محبتى در این کودک مطلقابه وجود نیاید و نیامد. شگفتآور این است که این نوجوان، سختى هاى دورى از پدر و مادر را تحمل مى کند، براى این که ظرفیت و آمادگى او افزایش پیدا کند، امایک سر سوزن حقارتى که احتمالا ممکن است براى بعضى از کودکان این طورى پیش بیاید، براى او به وجود نمىآید. عبدالمطلب آن چنان او را عزیز و گرامى مى داشت که مایه ى تعجب همه مى شد.

در کتاب هاى تاریخ و حدیث آمده است که در کنار کعبه براى عبدالمطلب فرش و مسندى پهن مى کردند و او آن جا مى نشست و پسران او و جوانان بنى هاشم با عزت و احترام دور او جمع مى شدند. وقتى که عبدالمطلب نبود یا در داخل کعبه بود، این کودک مى رفت روى این مسند مى نشست، عبدالمطلب که مىآمد، جوانان بنى هاشم به این کودک مى گفتند که: بلند شو، جاى پدر است، اما عبدالمطلب مى گفت: نه، جاى او همان جاست و باید آن جا بنشیند. خودش کنار مى نشست و این کودک عزیز و شریف و گرامى را در آن محل نگاه مى داشت. هشت ساله بود که عبدالمطلب هم از دنیا رفت

. روایت دارد که دم مرگ، عبدالمطلب از ابى طالب، پسر بسیار شریف و بزرگوار خودش بیعت گرفت و گفت: که این کودک را به تو مى سپارم، باید مثل من از او حمایت کنى، ابوطالب هم قبول کرد و او را به خانه ى خودش برد، و مثل جان گرامى او را مورد پذیرایى قرار داد . ابوطالب و همسرش شیرزن عرب، یعنى فاطمه ى بنت اسد، مادر امیرالمومنین تقریبا چهل سال مثل پدرو مادر، این انسان والا را مورد حمایت و کمک خود قرار دادند. نبى اکرم در چنین شرایطى دوران کودکى و نوجوانى خود را گذراند.

  راهنمای خرید:
  • لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.