فایل ورد کامل مقاله قیام امام حسین (ع) و ثمرات آن؛ بررسی علمی آثار دینی، اجتماعی و سیاسی این حرکت
توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد
فایل ورد کامل مقاله قیام امام حسین (ع) و ثمرات آن؛ بررسی علمی آثار دینی، اجتماعی و سیاسی این حرکت دارای ۴۶ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد فایل ورد کامل مقاله قیام امام حسین (ع) و ثمرات آن؛ بررسی علمی آثار دینی، اجتماعی و سیاسی این حرکت کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی فایل ورد کامل مقاله قیام امام حسین (ع) و ثمرات آن؛ بررسی علمی آثار دینی، اجتماعی و سیاسی این حرکت،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن فایل ورد کامل مقاله قیام امام حسین (ع) و ثمرات آن؛ بررسی علمی آثار دینی، اجتماعی و سیاسی این حرکت :
قیام امام حسین علیه السلام و ثمرات آن
حرکتی که قیام امام ایجاد کرد و استمرار بخشید، حرکتی است مستمر و دائم، برای همه اعصار، زمانها و نسلها به مثابه مشعلی فروزان برای فداکاران طریق رسالت حق و رسالت اسلام جاودان. که در عین حال، هیکلهای ساختگی و موهوم را که بر کرسی ها و تختهای شمعی تکیه کرده اند، با حرارت قیام مقدس حسینی ذوب می کند.
این عطای جاودانی، شاخه های اسلام را تغذیه می نماید تا به برکت قیام همیشگی سیدالشهداء علیه السلام رشد و نمو کنند و همواره و همیشه فراغی خواهد بود برای هر انسان دردمند و ستمدیده ای که در این گیتی است و آرزوی جستجو شده همه انسانهای نیکوکاری است که در طلب زندگی سلام و امن، از حقشان دفاع کنند.
قرنها به دنبال قرنها می آیند و از بین می روند، مانند تکه نمکی که بر روز کف اقیانوس ذوب می گردد. ولی نام امام حسین علیه السلام در قلبها و افکار و دلها باقی می ماند که او بزرگتر از قرنها و زمانهاست. زیرا برای خدا زندگی کرد و در راه او جهاد نمود و برای او کشته شد. او با خدا و خدا با اوست و هرکه چنین باشد، جاودان خواهد ماند. قیام امام حسین علیه السلام دارای دو جنبه با اهمیت است که عبارتند از:
۱- جنبه عاطفی قیام:
این قیام, تنها قیامی در جهان است که هر فرد با هر تفکر و اعتقادی اگر کلیه صحنه های آن را با ابعاد گسترده و تفاصیلش بخواند، هرگز جلودار اشکش نتواند شد. چنانچه در برخی کشورهای غیراسلامی نظیر هند و بعضی کشورهای اسلامی آفریقا به چشم می خورد. هنگامی که نبرد طف در کربلا را بخواند، چاره ای جز گریستن فراوان و حتی بدون التفات به سینه زدن، نخواهد داشت. زیرا فاجعه ای است دردناک که دلها از مصایب و حوادث آن به درد می آید. چنانکه جیبون، مورخ انگلیسی می گوید:
فاجعه تکان دهنده امام حسین علیه السلام علیرغم تقدم زمانی و اختلاف موقعیت جغرافیایی حتی عواطف کسانی که از اندک ترین احساسات و سخت ترین دلها برخوردارند، بر می انگیزد.
بالاتر از آن. روایت شده است کسانی که با مردان قیام حسین جنگیدند نیز اشک خود را جلوگیر نبودند. این عمربن سعد سردار سپاه اموی در کربلاست که می گرید. هنگامی که دختر مولا علی علیه السلام، زینب به او می گوید:
ای پسر سعد، ابوعبدالله به قتل می رسد و تو نگاه می کنی.
او چهره را بر می گرداند در حالی که اشک بر ریشش جاری است. و نیز گفته شده که دشمنان، بعد از کشتن امام حسین علیه السلام بر اهل و عیال او هجوم آورده آنها را چپاول کردند در حالی که آنها گریه می کردند. پس مردی به قصد چپاول فاطمه، دختر امام حسین علیه السلام آمد در حالی که گریه می کرد. فاطمه گفت:
پس چرا ما را غارت می کنی؟
او گفت:
می ترسم دیگری شما را غارت کند.
چطور اینگونه نباشد، فاجعه ای که قلب انسانیت را به خون کشید و جشمانش را از تاثر و درد مجروح نمود. در میان آنان پیرمرد سالخورده ای به چشم می خورد که متجاوز از هفتاد سال داشت. سالخوردگانی کشته می شوند که اصحاب حضرت را تشکیل می دادند و در بین ایشان از فرزندان بنی هاشم و اطرافیانشان و نیز فرزندان اصحاب، جوانانی دیده می شوند که به حد بلوغ نرسیده اند. در خیل شهیدان، کودک شیرخوار و پیرزن سالخورده نیز وجود دارد. دیگر صحنه ها عبارتند از: پاره شدن اجساد شهدا، پایمال شدنشان با سم اسبان، قطع گردیدن سرهایشان، محروم بودن زنان و کودکان از آب، چپاول خیمه ها و سوزاندن آنها، راندن دختران رسول خدا در حال اسارت از شهری به شهر دیگر که چهره شان را دوست و دشمن نظاره کنند، و سایر دردها و فاجعه هایی که به شهدای قیام رسید.
۲- جنبه اعتقادی نهضت:
در بررسی این جنبه، هیچ قیامی را نمی یابیم که اعتقادش، همپایه زمینه های اعتقادی قیام امام حسین علیه السلام و چنان جانبازیهایی که از آن زمینهها نشئت گرفته بود، شناخته شده باشد. برای انسان ممکن نیست که سطح اعتقادات یک قیام را بشناسد مگر اینکه رهبر قیام و یاران او را توجه به اسناد و متون، مورد بررسی قرار دهد.
جنبه اعتقادی این قیام، نزد رهبر و پیروانش، به بالاترین سطح آگاهی و ژرف نگری رسیده است. در برهه های مختلف زمانی، از واپسین نفسهای خود می رسند، در این آگاهی اختلافی به چشم نمی خورد. پس، آن پیرمرد سالخورده، از قیام حسینی همان آگاهی را دارد که آن شخص میانسال و جوان دارا می باشد. حتی شخصی که بالغ نشده است، از همان روح برخوردار است که مردان و دلیران این قیام از آن برخوردارند. اگر به اولین فرمایش رهبر این قیام نظری جستجوگرانه بیفکنیم، خواهیم دید که دارای همان روح گفتارهای آخر زندگانیش می باشد، که عبارتند از:
الف- قیام بر علیه حکم یزیدبن معاویه.
ب- اقامه و اشاعه شریعت اسلامی در مقابل مطالب مخالفی که حکام در آن زمان رواج می دادند.
پس قیام امام حسین علیه السلام این دو منظور را هدف قرار داده بود: تغییر دستگاه حکومتی، و اشاعه شریعت اسلام.
الف- قیام علیه دستگاه حاکمه: امام حسین علیه السلام به منظور برکناری یزید به عنوان پسر معاویه و نوه ابوسفیان، اقدام به این کار نکرد تا حرکتی قبیله ای باشد. چنانچه برخی می پندارند و معتقدند که بین بنی هاشم و امویان از دیرباز و قبل از اسلام خصومت برقرار بوده و امام حسین علیه السلام به این علت بر علیه یزید قیام کرده است.
امام حسین علیه السلام علت را در بعضی از خطبه ها و بیانات خود فرموده اند. از جمله، به طور صریح در مقابل اولین لشگر سپاه اموی می فرمایند:
ایها الناس، انی سمعت رسول الله (ص) قال: من رای سلطانا جائرا مستحلا لحرام الله ناکثا لعهده مخالفا لسنه رسوله, یعمل فی عباده بالائم و العدوان قلم یغیرماعلیه بفعل ولا قول کان حقا علی الله ان یدخله مدخله.
ای مردم، من از رسول خدا شنیدم که فرمود: هرکس سلطان ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال کرده و عهد او را شکسته و مخالف سنت رسول او است و با مردم به عداوت و ستم رفتار می نماید، و با قول و فعل خود آنچه بر اوست را تغییر ندهد، برخداست که وی را در جایگاه او (سلطان ستمگر) داخل نماید.
پس علت خروجش بر یزید را آن می داند که او سلطانی جائر است و با عداوت و ستم بر مردم حکومت می کند که این مخالف شریعت اسلام و سنت پیامبر است. پس به این دلیل بر او خروج نمود.
مدارک دیگری نیز موجود است که در آنها به صراحت از یزید نام برده شده. چنانکه استاندار مدینه از امام حسین علیه السلام بیعت با یزید را می طلبد، او در جواب می فرماید:
ای امیر، من از اهل بیت نبوتم; و یزید مردی است فاسق و شرابخوار که به ناحق خون می ریزد و فساد را اشاعه می دهد. کسی مانند من با فردی چون او بیعت نمی کند.
به این ترتیب علل انقلال امام بر علیه یزید را در می یابیم. یزید مردی است فاسق، شرابخوار، قاتل انسانهای پاک و گسترش دهنده فسق. این صفات با شرائط زمامداری وفق نمی دهد. از این جهت امام، قیام خود علیه او را اعلام می دارد. پس نهضت او نهضتی قبیله ای یا نژادی، چنانکه برخی می پندارند، نخواهد بود.
ب- اشاعه شریعت اسلام: این جنبه از با اهمیت ترین اهداف امام علیه السلام در نهضتش علیه هیئت حاکمه بود، آنچنان که در راه این هدف مقدس، جان خود، اهل بیت و اصحابش را در معرض قتل، غارت، چپاول قرار داد.
به این ترتیب هدف اصلی امام از خروج، گرفتن زمام حکومت نبود، بلکه او به تسلط برحکومت به عنوان وسیله ای برای اشاعه احکام شریعت اعتبار می دهد. و نیز خروج او عامل اقتصادی نداشت چنانکه گروهی می آورند که بعضی از شرایط خاص اقتصادی باعث خروج امام علیه السلام شد.
و نیز آنگونه که بعضی می پندارند دگرگونی های تاریخ و اقتضای زمان در آن هنگام این نتیجه را باعث شد، نبود، بلکه انگیزه اصلی امام حسین علیه السلام، تنها اشاعه شریعت اسلام و محافظت از آن بود،هرچند که این هدف به ریختن خون گرامی اش انجامید. گفتار ما مستند به بعضی از خطبه ها و نامه های آن حضرت می باشد. از جمله:
الا و ان هولاء قد لزموا طاعه الشیطان وترکوا طاعه الرحمن و اظهروا الفساد و عطلوا الحدود واستاترو بالفی ء و احلوا حرام الله و حرموا حلاله.
آگاه باشید که این گروه به طاعت شیطان گرویدند و طاعت خداوند را ترک گفتند و فساد را اظهار نمودند و حدود خداوند را تعطیل کردند و حق مردم را به زور غصب نمودند و حرام خدا را حلال و حلال او را حرام کردند.
وقد بعثت الیکم بهذا الکتاب و انا ادعوکم الی کتاب الله و سنه نبیه فان السنه قد امیتت و البدعه قد احییت.
من این نامه را به سوی شما فرستادم و شما فرستادم و شما را به کتاب خدا و سنت پیامبرش دعوت می کنم، زیرا سنت رسول الله مرده و بدعت ها احیا گشته است.
الا ترون الی الحق لا یعمل به والی الباطل لا یتناهی عنه.
آیا نمی بینید حق را که به آن عمل نمی شود، و باطل را که از آن نهی نمی گردد.
و انی لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی (ص) ارید ان امر بالمعروف و انهی عن المنکر و بسیره جدی و ابی.
من خروج نکردم براساس تکبر، غرور، فساد و ستمگری. به درستی که من برای طلب اصلاح در امت جدم (ص) قیام نمودم. می خواهم به معروف امر کنم و از منکری نهی نمایم و به سیره جد و پدرم عمل کنم.
آنچه از خطبه ها و نامه های حضرت آورده شد، متونی است صریح و آشکار که در آنها شبهه و اغماضی در بیان غرض و هدف آن حضرت نمی باشد. همه اینها دلالت بر این دارد که حکام در آن زمان با همه قوا، سعی می کردند ریشه شرعت اسلام را با اشاعه منکر و باطل، و مخالفت با کتاب و سنت بزنند.
فان السنه قد امیتت و البدعه قد احییت.
امام خروج نکرد مگر برای مقاومت در مقابل منکر و باطل. و احیاء سنت، و امر به معروف و نهی از منکر، در طلب حکومت و منصب نبود، چرا که او از اهل بیت نبوت بود. آنان به سوی حکومت نیامدند مگر برای آنکه کجی های آن را راست نمایند و به حق دعوت نموده و از باطل نهی کنند. این جد او، رسول الله صلی الله علیه و آله است که در ابتدای دعوتش، بزرگان قریش، به او پیشنهاد حکومت و سیادت و مال کردند تا دعوت و قول حق را رها کند. اما حضرت ابا نمود و به عمویش ابوطالب فرمود:
یاعماه، لو وضعوا الشمس فی یمینی و القمر فی شمالی علی ان اترک هذا الامر حتی یظهره الله او اهلک فیه ما ترکته.
ای عمو, اگر خورشید را در دست راست و ماه را در دست چپم قرار دهند تا این امر را ترک کنم، هرگز آن را رها نخواهم کرد تا اینکه خداوند آن را آشکار نماید یا من در این راه از بین بروم.
و این پدر او حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام است که می فرماید:
الهم انک تعلم انه لم یکن الذی کان منا منافسه فی سلطان و لا التماس شیء من فضول الحطام. ولکن لنردالمعالم من دینک و نظهرالاصلاح فی بلادک فیامن المظلومون من عبادک، و تقام المعطله من حدودک.
بار خدایا، تو نیک می دانی که آنچه از ما صادر شده، به خاطر میل و رغبت به سلطنت و خلاف و برای بدست آوردن چیزی از متاع دنیا نبوده است. بلکه برای این بوده که آثار دین تو را بازگردانیم و اصلاح را در شهرهای تو ظاهر نمائیم، تا بندگان ستمدیده ات امن و آسایش یابند و احکام تعطیل شده تو، اقامه شود.
در قضیه شورا، خلافت با شرایطی به او عرضه شد، اما حضرت امتناع فرمود.
زیرا شرایطی را که درست نمی دانست، نمی توانست بپذیرد. با وجود آنکه خلافت اسلامی در آن هنگام، مخصوصا با فرو ریختن دو دولت روم و فارس، خلافت همه جهان بود. ولی حضرت علی علیه السلام از قبول خلافت با همه اهمیتش در مقابل یک شرط خلاف خودداری نمود. در حقیقت همه دنیا در ازاء نپذیرفتن یک شرط ترک گفت.
و این سفیر امام حسین علیه السلام، مسلم بن عقیل، است که امام او را برای بیعت گرفتن به سوی کوفه می فرستد. عبیدالله بن زیاد به کوفه وارد می شود. مسلم به منزل هانی بن عروه می رود. در خانه او، شریک بن اعور به علت مریضی بستری است. ابن زیاد تصمیم می گیرد به عیادت شریک برود. شریک و مسلم اتفاق نظر می کنند که عبیدالله را در موقع عیادت بکشند. علامت بین آن دو، برداشتن عمامه بود. ابن زیاد بر شریک وارد می شود،در حالی که مسلم درپستوئی پنهان است. شریک بارهاعمامه خود را بر می دارد، اما مسلم خارج نمی شود. شریک می گوید:
مرا بیاشامید، اگرچه در آن، مرگ من باشد.
ابن زیاد می گوید:
او در مرضش هذیان می گوید.
و از منزل هانی خارج می شود. مسلم از پناهگاه بیرون می آید.
شریک به او می گوید:
چه چیزی مانع تو شد.
مسلم می گوید:
بیاد آوردم گفته حضرت علی علیه السلام را که از پیامبر نقل می کرد:
ان الایمان قید الفتک فلا یقتک مومن.
ایمان مانع حمله ناجوانمردانه است و مومن به ناحق (ازپشت) حمله نمی کند.
اگر مسلم طالب حکومت بود، هر آینه خارج شده، ابن زیاد را از پشت می کشت و امت را از شر او راحت می نمود. اما او به جهت ایمان و عقیده اش می ترسد، چرا که ایمان مهار حمله ناجوانمردانه است و مومن به ناحق نمی کشد.
به همین ترتیب اگر بخواهیم سیره اهل بیت علیهم السلام را نشان دهیم، خواهیم دید که آنها در پی سلطنت و حکومت نبودند، بلکه هدف آنها از حکومت، اشاعه احکام اسلام و استحکام پایه های آن بوده است.
لذا می بینیم امام حسین علیه السلام می فرماید:
و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی ارید ان امر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیره جدی و ابی.
هر آینه خارج شدم تا طلب اصلاح در امت جدم کنم، امر به معروف و نهی از منکر نمایم و به سیره جد و پدرم عمل کنم.
این است سیره جدش رسول الله صلی الله علیه و آله و پدرش علی بن ابیطالب علیه السلام.
امام حسین علیه السلام انسانی است معقتد، صاحب شریعت و حامل رسالت. فردی که به این صفات متصف است در راه عقیده و شریعت و رسالتش فداکار بوده، آمادگی کامل برای جانفشانی و ایثار و قربانی شدن، دارد. او هرگز به زنده بودن و باقی ماندن فکر نمی کند، مگر اینکه عقیده و رسالتش از طریق حیات او به موفقیت برسد. اگر مگر و فدا شدن او, اعتقاد و هدف مطلوبش را به پیروزی برساند. در نظر وی از زندگانی ای که برای عقیده و رسالتش پیروزی به ارمغان نیاورد، والاتر می باشد.
این مفهوم، تجلی اش در امام حسین علیه السلام است و جلوه حسین علیه السلام نیز در این مفهوم می باشد. او نواده رسول اکرم، محمدبن عبدالله صلی الله علیه و آله است که مشترکین قریش، دنیا را با تمام ابعادش به او عرضه کردند،در حالی که به ابوطالب، عمو و یاورش و مومن قریش می گفتند:
به پسر برادرت بگو: اگر مال دنیا می خواهد، به او ثروتی خواهیم داد که احدی را در قریش نباشد. اگر حکمرانی می خواهد، او را بر عرب تسلط می بخشیم.
پیامبر نزد ابوطالب آمد. او وی را از گفته قریشیان آگاه ساخت. پیامبر در حالی که اشک از دیدگانش فرو می ریخت، فرمود:
یا عماه و الله لو وضعوا الشمس فی یمینی و القمر فی شمالی علی ان اترک هذا الامر حتی یظهره الله او اهلک فیه ما ترکته
ای عمو, به خدا سوگند، اگر خورشید را در دست راست و ماه را در دست چپم بگذارند تا این مسئله را رها کنم، هرگز آن را ترک نخواهم ساخت تا آنکه خداوند آن را آشکار نماید یا من در این راه از بین بروم.
و این پدر او علی بن ابیطالب علیه السلام است که اولین فدائی اسلام و پیامبر در همه جنگها و سرزمینها می باشد. و این عموی وی حمزه سیدالشهدا و عموی دیگرش جعفر طیار-رضوان الله علیهما- بودند که با همه توان خویش اسلام را یاری نمودند. مرگ در نزد این شهدا، آنگاه که شریعت و عقیده را یاری بخشند، به منزله حیات است. و زیستن بدون هدف و عقیده، همچون مرگ می باشد.
امام حسین علیه السلام نیز از اندیشه جد، پدر و دو عموی نیکوکارش تبعیت نمود. او مشاهده کرد که ناگزیر است، اختناقی را که یزید بر اسلام حاکم نمود، از بین ببرد و درخت شریعت را که در سایه حکام اموی نزدیک است خشک و بی استفاده گردد، تغذیه کند. اگرچه در این راه جانها گرفته شود، انسانها به قتل برسند و خونها بر زمین جای گردد، تا شاخه های پژمرده درخت اسلام، از این خونهای پاک، خون حسین و اهل بیت و یارانش سیراب گردد. این کار در عین حال، جهاد در راه خدا و یاری دین او بود. سرور فداکاران، امام حسین علیه السلام این اقدام را پذیرفت. در بامداد عاشورا، آن هنگام که جوانان اهل بیت و اصحاب، یکی پس از دیگری در مقابل چشمانش قربانی و کشته می شدند، توقفی کرد و فرمود:
اللهم ان کان هذا یرضک فخذ حتی ترضی.
خدایا، اگر این کار تو را راضی می کند، آنقدر از آنان بگیر تا راضی و خشنود گردی.
زیرا او پیروزی را تمام شده نمی بیند، مگر با این قربانی ها و کشته شدنها.
هم اکنون امام حسین علیه السلام را می بینیم که بعد از شهادتش از دو جهت بر دشمن خود پیروز گشته است.
جهت اول: نهضت امام حسین علیه السلام عامی بودکه در کشف اباطیل فرمانروایان منحرف از خط اسلام سلیم و سلب اختیار قانونگذاری از آنان، بزرگترین نقش را بازی کرد، بعد از آنکه خلفای ناحق، هرگونه دوست می داشتند و راغب بودند و با میل و هوای نفسشان موافق می آمد، حکم می نمودند و قانون وضع می کردند و آنچه را خدا و رسولش حلال نموده بودند، حرام و آنچه را حرام کرده بودند، حلال می ساختند.
امام حسین علیه السلام، با قیام جاودانش قادر گردید سلطه خلیفه ای که افکار و راه و روشش منحرف بود را از بین ببرد و به عموم مسلمین بفهماند که خلیفه، کوچکترین حقی در قانونگذاری یا حکومت ندارد و قانون گذاری در انحصار کتاب خدا و سنت پیامبر و آنچه به آن دو منتهی می گردد می باشد. چنانچه خدای متعال فرموده است:
و ما کان لمومن و لا مومنه ادا قضی الله و رسوله امرا ان یکون لهم الخیره من امرهم و من یعص الله و رسوله فقد ضل ضلالا مبنیا.
هیچ مومن و مومنه ای را در کاری که خدا و رسول حکم کنند، اجازه انتخاب نیست. (که برحسب نظر خود آن را بپذیرند یا قبول نکنند). هر که خداوند و پیامبرش را نافرمانی کند، گرفتار گمراهی آشکار گردیده است.
اگر نهضت امام حسین علیه السلام نبود، هر آینه بسیاری از احکام اسلام را می دیدیم که تغییر یافته و تبدیل گردیده است. همانگونه که این مسئله در زمان حال مورد مسیحیت و تحریف دیانتش مشاهده می شود. اما خدای متعال با فرمایش خویش حفظ شریعت اسلام از انحراف و تضیع را تضمین نموده است. فرموده است:
انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون.
به درستی که ما ذکر (قرآن) را نازل نمودیم و به طور قطع نگاهبان آن خواهیم بود.
امام حسین علیه السلام هم به این قیام نمود که مانعی در مقابل بازی با احکام دین مبین اسلام توسط دروغگویان وبدخواهان قرار دهد. و از این حیث قیام مبارکش پیروزی یافت.
جهت دوم: گاهی به ذهن خواننده چنین خطور می کند که امام حسین علیه السلام چگونه پیروز گردید در حالی که به قتل رسید؟ جواب این مسئله نیز گاهی برای سوال کننده غریب و ناآشنا می آید، زیرا نصرت آن حضرت برخلاف مفهوم مادی پیروزی می باشد. با وجود این. سوال را پاسخ می گوئیم.
اینجا صحنه نبرد دو خواست و دو هدف می باشد:
۱- خواست و هدف حسین: این هدف، در صورت التزام کامل به استفاده از وسائلی که اسلام اجازت فرموده، به تحقق نمی پیوندد مگر با افراد ساز و برگ و وسائل فراوان.
۲- خواست اموی: این هدفی است که به وسیله سلطنت و سیطره و مال و کثرت افراد و ساز و برگ و وسائل، در عین تجویز کلیه وسائل فریب و تحریف و دگرگونی،به دست می آید. زیرا هدف وسیله را توجیه می کند. این هدف، کاربرد هر وسیله ای را در راه آن جایز می شمرد.
این دو هدف در مواقف بسیاری با یکدیگر درگیر شدند، اما هدف اموی به پیروزی نرسید. تمامی توان و امکان خویش را به کار گرفت تا اراده حسینی را از پیشروی و استمرار در هدف و مقصودش باز دارد، اما در عرض خود دچار سستی و زیان و شکست گردید.
هدف حسینی در مقابل تجاوزات اراده اموی برافراشته و پایدار باقی ماند. ولی اراده اموی خواست تا شکست و زیانش را جبران نماید، لذا اسلحه و نیروی خویش را با کینه توزی و پستی و درنده خویی هرچه بیشتر به کار بست و به خاطر ارضاء کینه توزی مردان را به شهادت رسانید و اجسادشان را مثله کرد.
با این همه، اراده حسین علیه السلام، و شهدای رکابش، زنده و پایدار ماند و تخت سلطنت اموی و جبروت آن را در هم شکست و ارکان آن را برای همیشه فرو ریخت و سرانجام اعتقادات و موجودیت و خواست او را نابود کرد و برانداخت.
به این ترتیب پیروزی و موفقیت برای امام حسین علیه السلام، چنانکه خود او در نامه اش به بنی هاشم متذکر می شود،حاصل می گردد. در آنجا می فرماید:
اما بعد فانه من لحق بی منکم استشهد و من تخلف لم یبلغ مبلغ الفتح و السلام.
اما بعد، پس هر کدام از شما به من ملحق شود، به شهادت می رسد و هر که از این امر تخلف کند، طعم پیروزی را نخواهد چشید. والسلام.
خداوند می فرماید:
و لا تقوقوا لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاء و لکن الا تشعرون.
به آنان که در راه خدا کشته می شوند، مرده نگوئید که زنده اید لیکن شما نمی فهمید.
و حال، ای سرور من، ای ابا عبدالله، درود خدا بر تو باد در آن روز که زاده شدی و در آن روز که به خاطر حق به شهادت رسیدی و در آن روز که زنده خواهی گردید. و درود خدا بر اهل بیت و اصحابت که در مقابل تو شهید شدند.
خروج امام حسین علیه السلام از مدینه به قصد مکه
خروج امام حسین علیه السلام از مدینه در شب یکشنبه دو روز به پایان ماه رجب سال ۶۰ بوده است. حضرت به سوی قبر جدش رسول الله صلی الله علیه و آله آمد و چند رکعت نماز خواهند و فرمود:
اللهم هذا قبر نبیک محمد صلی الله علیه و آله و انا ابن بنت نبیک و قد حضرتی من الامر ما قد علمت. اللهم انی احب المعروف وانکر و المنکر و انا اسالک یا ذالجلال والاکرام بحق القبر و من فیه الا ما اخترت لی ما هولک رضا و لرسولک رضا.
خدایا این قبر پیامبرت محمد صلی الله علیه و آله است و من پسر دختر پیامبرت هستم. مرا به امری می خوانند که تو به آن آگاهی. خداوندا، من معروف را دوست دارم و منکر را زشتی می دانم. ای صاحب جلال و اکرام، تو را به این قبر و آنکه در آن است، سوگند می دهم که برایم آنچنان پیش آوری که رضایت تو و رسولت در آن باشد.
در حدیث عمار اینگونه آمده است که فرمود:
بابی انت و امی یا رسول الله لقد خرجت من جوارک کرها و فرق بینی و بینک و اخذت قهرا ان ابایع یزید شارب الخمور و راکب الفجور و ان فعلت کفرت و ان ابیت قتلت فها انا خارج من جوارک کرها فعلیت منی السلام یا رسول الله.
پدر و مادرم به فدایت ای رسول خدا، من از جوار تو به زور خارج و بین من و تو جدائی انداخته خواهد شد. به زور از من خواسته اند که با یزید بیعت کنم، یزیدی که شرابخوار و فاجر است. اگر بیعت کنم، کافر شده ام و اگر خودداری و رزم، کشته خواهم شد. من از نزد تو به اجبار و اکراه خارج می شوم. سلام من بر تو ای رسول خدا.
ورود امام حسین علیه السلام به مکه
هنگامی که امام علیه السلام از مدینه خارج شد، راه اصلی برادر پیش گرفت. به او گفتند:
اگر همانطور که ابن زبیر رفت، از راه دیگری بروی، بهتر است.
حضرت فرمود:
نه به خدا سوگند از آن دست نخواهم کشید تا اینکه خداوند در آن حکم کند.
سپس این آیه را خواند:
فخرج منها یترقب قال رب نجنی من القوم الظالمین.
از آن خارج شد در حالی که مراقب و ترسان بود و گفت: خدایا مرا از قوم ظالم نجات بخش.
وقتی به مکه وارد شد، این آیه را خواند:
و لما توجه تلقاء مدین قال عسی ربی ان یهدینی سواء السبیل.
و چون رو به جانب شهر مدین آورد، گفت: امید است که پروردگارم مرا به راه مستقیم هدایت فرماید.
امام حسین علیه السلام شب جمعه سه شب به آخر شعبان مانده، وارد مکه شد و شعبان، رمضان، شوال، ذیقعده و هشت شب از دیحجه را در آن ماند.
باند امویان و موقعیت آنان نسبت به قیام امام حسین علیه السلام
وقتی خبر قیام امام حسین علیه السلام بر علیه حکام اموی به جناح های مختلف باند امویان رسید، عکس العمل آنها بر اثر اختلاف نظراتشان، متفاوت بود. این عکس العمل ها به دو گونه تقسیم می شوند:
۱- عکس العملی که نرمی، ملایمت و آرامش را می پسندد. این نوع فکر را جناحی از امویان داشتند. آنها در باطن می دانستند که یزید شایسته خلافت و سزاور آن نیست. از این روز یاد تحریک نشده بودند. نظیر نعمان بن بشیر، استاندار یزید در کوفه. او بعد از شنیدن قیام امام حسین علیه السلام به قصد سخنرانی برخاست و مطالبی گفت که امویان به آن راضی نبودند. یکی از امویان برخاست و گفت:
رای تو بدون فکر و تعمق است. نظری که توبین خود و دشمنت داری نظر ضعفا است.
نعمان در جواب او گفت:
اگر در طاعت خدا از ضعفا باشم بهتر است از اینکه در معصیت خداوند در ردیف والا مقامان باشم.
۲- عکس العملی که به شدت و با تعصب طرفداران امویان بود و هیچگونه احساس واقعیت دیگری را قائل نبود. اعمال طرفداران اینگونه اینگونه عکس العمل را فوق العاده خشن می بینیم. چرا که موضعی سخت در قبال قیام امام حسین علیه السلام داشتند. از این جهت، بعضی از این افراد اموی بعد از ورود مسلم بن عقیل، فرستاده امام حسین علیه السلام، به کوفه و روی آوری مردم برای بیعت با او، فورا به یزید نامه نوشتند. سردسته این افارد عبدالله بن مسلم بین سعید حضرمی بود.
خطبه نعمان بن بشیر، استاندار یزید در کوفه
خبر قیام امام حسین علیه السلام به نعمان بن بشیر والی یزید در کوفه رسید. او به مسجد آمد و بر فراز منبر رفت و حمدو ستایش حمد را نمود. سپس گفت:
ای بندگان خدا، تقوای خداوند را پیشه کنید و بر فتنه و تفرقه شتاب مگیرید که در آن مردان کشته شوند و خونها ریخته گردند و اموال به غارت روند. من با کسی که به جنگم نیابد، به نبرد برنخیزم و بر آن کسی که بر من قیام نکند، قیام نکنم و شما را فحش و دشمنام ندهم و به جان هم نیندازم و با گمان و تهمت و نفرت شما را نگیرد. اما اگر ترک آمیزش کردید و بیعت خود را شکستید و امامتان را مخالفت نمودید، پس به خدایی که جز او الهی نیست، تا وقتی که شمشیر در دستم است، شما را با آن بزنم، حتی اگر در بین شما برای من یاوری نباشد. اما من امیدوارم که پیروان حق در بین شما بیشتر از خواستاران باطل باشد.
سپس یکی از افراد طرفدار امویان به نام عبدالله بن مسلم بن سعید حضرمی برخاست و گفت:
رای تو بدون فکر و تعمق است. نظری که توبین خود و دشمنت داری، نظر شعفا است.
نعمان در جواب او گفت:
اگر در طاعت خدا از ضعفا باشم، بهتر است از اینکه در معصیت خداوند در ردیف والا مقامان باشم.
انبائک حتی به ما تقربه عینه فی الدنیا و الاخره انک عزیز حکیم.
خاک و خون;
یکی از خبرهای مشهوری که رسول گرانقدر اسلام(ص) قریب پنجاه سال قبل از واقعه کربلا درباره شهادت بن علی(ع) ذکر فرموده بود خبری است که آن حضرت مقداری از خاک کربلا را به ((ام سلمه)) همسرش سپرد و خون شدن آن خاک را نشاندی شهادت حسین(ع) در کربلا معین فرمود.
محرم.
روز اول آن مورد تعظیم مسلمانان است زیرا آغاز سال است (هجری قمری) و روز نهم آن تاسوعا نام دارد بر وزن عاشورا و در این روز (تاسوعا) پارسیان شیعه روزه می گیرند و روز دهم آن عاشورا است و فضیلت این روز مشهور می باشد و از پیغمبر(ص) روایت کرده اند که فرمود:
((ایهاالناس سارعوا الی الخیرات فی هذاالیوم فانه یوم عظیم مبارک قد بارک الله فیدعلی علی آدم))
ملت اسلام همواره این روز را معظم می دانستند تا آن که قتل حسین بن علی بن ابیطالب(ع) به دست دژخیمان اموی در این روز اتفاق افتاد و او و یارانش را از راه بستن آب بر آنان، گذراندن از دم شمشیر، آتش افکندن در خیام حرم، بر نیزه کردن سرها، اسب دوانیدن بر اسبها، که در هیچ امتی با اشرار خلق چنین نکرده اند از میان بردهند و از این تاریخ (دهم محرم سال ۶۱ هجری) مسلمانان عاشورا را شوم می دانند.
سپیده دم عاشورا
در سپیده دم روز عاشورا، موذن امام علی (ع) بانگ اذان سرداد، یاران امام(ع) به مقتدایشان اقتداء کردند و در کمال آرامش روح و قلب قوت نماز صبح را خواندند و آنگاه خویشتن را برای برجسته ترنی روز تاریخ و پیکاری سخت و طاقت فرسا با لشکریان خونریز کوفه و رقم زدن بزرگترین تراژدی دردناک تاریخ مهیا کردند
تا با خون خویش بزرگترین رسوایی را با نام (یزیدیان)) ثبت صفحات تاریخ نکنند. در هیچ جای تاریخ هرگز رخدادی پرمحتواتر از رخداد عاشورا که متحول شدن جوامع بشری را در پی داشت مشاهده نتوان کرد. امام حسین علیه السلام پس از نماز بامداد روز عاشورا، قرآنی به دست گرفت و دعا کرد: پروردگارا در هر گرفتاری محل وثوق و اعتقاد من توئی و در هر سختی به تو امیدوارم در هر مشکلی که برای من پیش آید تنها وسیله و چاره من تویی،
چه بسیار گرفتاری و پریشانی که دل را ناتوان می ساخت و چاره ای برای آن در دست نبود، دوستان یاری نمی کردند و دشمنان زبان به شماتت می گشودند. اما چون امید خودش از غیرتو بریدم تنها چاره آن را از تو خواستم به من فرج و گشایش دادی و آن مشکل را از من دور ساختی. هر نعمت و نیکی از تو است و همه ی خوبی ها از توانست و همه ی مطلوبها نزد تو است.
ابن سعد در صبح عاشورا فرماندهان سپاهیان کوفه را که از قبل به تناسب قبایل آرایش داده بود، فراخواند. این فرمانده هان عبارت بودند: درید (غلام ابن سعد) پرچمدار سپاه کوفه، عبدالرضا بن ابی سیره النحفی مسئول افراد قبایل ((ربیعه و کنده)) عبدالله بن زهیر از وی مسئول افراد ((عدنی ها)). لازم به ذکر است ابن سعد، حربن یزید ریاحی مسئول گروه ((تصمیم و همدانی)) را در عصر روز هشتم محرم از ستمش عزل کرد (حر در شب عاشورا به امام (ع) پیوست) و در آن روز گروههای یادشده را به دو قسمت تقسیم کرد. فرمانده سمت راست سپاه را به عمروبن حجاج زیبدی سپرد و شمربن ذی الجوشن را فرمانده سمت چپ سپاه قرار داد از میان دو قسمت سمت راست و سمت چپ دو لشکر جداگانه که شامل پیاده و سواره بودند برگزید فرماندهی لشکر پیاده را به شبث سپرد و عزره بن قیص اسمسی را به فرماندهی لشکر سواره گماشت.
روز عاشورا
امام حسین (ع) و یاران او شب دهم از ماه محرم را با نماز و مناجات و دعا برای آمادگی سرنوشت فردای خود سپری کردند آن شب سپری شد و روز دهم محرم فرا رسید روز خون جهاد و شهادت روز موعود و روز سرگذشت عمربن سعد لشکر و نیروهای خود را برای نبرد با پسر و دختر پیامبر خدا پنجمین نفر از اهل بیت پاک (ع) آماده کرده بود اهل بیتی که خداوند دوستی و ولای آنها را برای مسلمانان با توجه به آیه های قرآنی واجب دانسته است.
امام حسین (ع) با اراده ی استوار و قلبی مطمئن، شجاعانه به نیروی دشمن و تعداد بسیار زیاد افراد و تجهیزات آن نگاهی انداخت. ولی آن ارتش نتوانست ذره ای از اراده اش را کم کند و بر تصمیم و عزمش خللی وارد آورد. بلکه چون کوهی بلند روانی ثابت و اراده ای استوار داشت و به غیر از خدا از هیچ کس واهمه نداشت. به همین خاطر به درگاه خداوند دست تضرع و زاری به سوی او درازای کند و به مناجات می پردازد: امام حسین اصحابش اهل بیت وی، برادرانش، فرزندانش، پسران عمویش که تعدادشان به بیش از ۷۸ نفر نمی رسید.
در برابر ارتش معاویه که هزاران سرباز داشت قرار گرفت. آتش جنگ شعله ور گردید و دو گروه گاهی با هم می جنگیدند و گاهی همدیگر را به مبارزه دعوت می کرد. تاریخ صحنه ها و تصاویر دردناکی از این روز را یاد می کند به تصویر کشیدن اتفاقات این روز برای شاعران. نویسندگان هنرمندان کاری بس مشکل است. نبرد سنگینی درگرفت و بسیاری از اصحاب امام حسین (ع) و اهل بیت وی یکی پس از دیگری شهید شدند. امام حسین (ع) آخرین نفری بود که در این نبرد به یادماندنی شهید شد. او در راه کلمه حق و دعوت به برقراری احکام اسلام جان خود را فدا کرد تیری سه شاخه به سینه مبارک امام حسین (ع) اصابت کرد.
شب عاشورا
سیدبن طاووس در صفحه ی ۱۰۶ کتاب ((اللهوف)) می نویسد: (در شب عاشورا سی و دو نفر از ایرانیان مقیم کوفه خود را به حسین (ع) رسانیدندن و روز بعد در رکاب حسین جنگیدند و کشته شدند. شب عاشقورا شبی بود که امام حسین علیه السلام توحید را معنا کرد و سخن از حق گویی و حق طلبی و مبارزه با کفر و ستگری سرداد. شب عاشورا، شبی بود که امام حسین علیه السلام در مکتب عشق واژه ((وفا)) را تفسیر کرد. شب عاشورا شصبی بود باشکوه و عظمت که امام حسین (ع) چگونگی پیروزی حق علیه باطل در جهاد فی سبیل الله را ترسیم کرد. آنچه در شب عاشورا سال شصت و یکم هجری گذشت و در تاریخ مضبوط است هیچ صاحب قلمی را یارای نگاهشتن معانی روحانی و معنوی اش نیست.
در شب عاشورا، حسین (ع) پس از خواندن نماز مغرب در حالی که وجد و سرور در چهره اش موج می زد در میان یران باوفایش بپا خواست و این خطبه را ایراد فرمود: ((خدا را به بهترین شیوه ستایش می کنم و او را در همه حال، خواه آسودگی باشد و خواه سختی سپاس می گذارم، بارالها به درگاه تو تشکر می گویم که ما را به مقام نبوت گرامی داشتی، به ما قرآن را فرا دادی در امر دین دانشمان آموختی و برای ما چشم و گوش و قلب قرار دادی، بار الها ما را شکرگزاران قرار بده
. اما بعد، من یارانی باوفاتر و نیکوتر از شما نمی شناسم و هیچ خاندانی را خدمتگزار و دلسوزتر از خاندان خود نمی دانم خدای بزرگ به شما پاداش نیک عطا فرماید. آگاه باشید که من فردا مورد هجوم این دشمنان قرار خواهم گرفت. بنابراین شما را آزاد می گذارم تا هرچه زودتر از این سرزمین دور شوید و هیچ مسئولیتی برشما نیست، اکنون سیاهی شب هممه جا را فرا گرفته از آن به عنوان مرکب استفاده کرد و هریک از شما دست یکی از افراد خانواده ی مرا بگیرد و به سوی آبادی و شهر خویش حرکت کند و جان خود را از مرگ نجات بخشد
زیرا این قوم فقط با من کار دارند. خداوند به همه ی شما جزای خیر و پاداش نیک عنایت کند. به طوری که در صفحات قبل کتاب حاضر آمده است امام حسین (ع) در طول راه از مدینه به کربلا بارها از شهادت خویش سخن به میان آورده است او به یارانش می فرمود: من شما را آزاد می گذارم که بروید و در شب عاشورا برای آخرین بار به یارانش فرمود: من بیعت خویش را از شما برداشتم و به همه ی شما اجازه می دهم از تاریکی شب استفاده کرده و به شهر و دیار خویش برگردید.
عاشورا در تاریخ
ابوریحان بیرونی دانشمند بزرگ ایران (۴۴۰-۳۶۲) در صفحه ی ۵۲۴ کتاب آثارالباقیه درباره ی واژه ی عاشورا می نویسد: گفته اند که عاشورا کلمه ای است عبرانی و معرب عاشورکه دهم تشری یهود باشد و قوم یهود این روز را روزه می دارند و پیامبر اکرم (ص) وقتی به مدینه آمد روزه این روز (عاشورا) را بر مسلمانان واجب ساخت و چون روزه رمضان (درسال دوم هجرت) واجب شد. حکم روزه روز عاشورا را پیامبر(ص) نسخ فرمود.
کربلا سرزمین سختی وبلا
امام حسین (ع) وقتی به خطبه کربلا رسید به یاران باوفای خود فرمود: این خاک، خطر سختی و بلاست! امام حسین (ع) در روز دوم محرم سال ۶۱ هجری وارد کربلا شد ابوحنیفه داوود دینوری متورخابد سال ۲۸۳هـ.ق در صفحه ۲۹۸ و ۲۹۹ کتاب اخبار الطوال می نویسد امام حسین (ع) از قصد مقاتل همراه حربن یزید و هزار سرباز تحت امر او حرکت فرمود و هرگاه آن حضرت آهنگ صحرایی می کرد حر او را از آن کار باز می داشت تا آن که به جایی به نام کربلا رسیدند در این حالت سواری از دور نمایان شد و نزد حر رفت و نامه ای از ابن زیاد را تسیلم او کرد، در این نامه ابن زیاد به حر نوشته بود: ((اما بعد همان جا که این نامه به دست تو می رسید حسین و یاران او سخت بگیر و او را در بیابانی بدون آب و سبزه فرود آور و حامل این نامه را مامور کردم تا مرا از آن چه انجام می دهی آگاه سازد)) حر نامه را خاند
و سپس نامه را به امام حسین داد و گفت: مرا چاره ای از اجرای فرمان ابن زیاد نیست همین جا فرود آی و برای ابن زیاد بهانه ای بر من قرار مده امام فرمود: کمی ما را بیشتر ببر تا به دهکده غاضریدکه یک تیررس با ما فاصله دارد و یا در دهکده سقبد همجوار غاضرید فرود آییم حر گفت: امیر برای من نوشته تو را در سرزمین خشک و بی آب فرود آورم و چاره ای از اجرای فرمان او نیست. زهیربن قین به امام علی گفت: ای پسر رسول خدا پدر و مادرم فدای تو باد به خدا سوگند که نیروی دیگری غیر از همین گروه برای جنگ ما نیایند همینه برای جنگ با ما کفایت می کنند.
امام فرمود: من دوست ندارم با ایشان آغاز به جنگ کنم مگر این که آنان جنگ را شروع کنند. وقتی امام (ع) و یارانش در کربلا فرود آمدند امام (ع) به یارانش فرمود کربلا، سرزمین سختی و بلاست پدرم هنگام جنگ صفین از این منطقه می گذشت و من همراهش بودم ایستاد و فرمود ((این امر و این جا محل فرودآمدن است که خون هایشان ریخته می شود و چون معنی این سخن را پرسید پدرم فرمود: گروهی از خاندان رسول خدا (ص) در این سرزمین فرود می ایند و گروهی ستمکار آنان را ب شهادت می رسانند.
در تاسوعا چه گذشت
گوشه هایی از حرکت پرشکوه امام حسین (ع) از مدینه به مکه و توقف ۴ ماه و ۵ روز آن حضرت در مکه و سپس آمدن امام همام در ایام حج از مکه و گفت و شنودها آن بزرگوار عرب در منازل بین را مکه و عراق را در کتاب حاضر رقم زدیم با اعتقاد به این که هر برگی از تاریخ حرکت آن مجاهد بزرگ در راه خدا نشانگر ایستادگی او در مقابل یزید عصیانگر است. حرکت فی سبیل الله امام حسین (ع) از مکه به عراق بازتاب گسترده ای در مکه و عراق داشت به طوری که یزیدیان در وحشت و هراس افتادند و دروازه های شهر گوفه را بر روی همه مردم بستند و هزاران سواره بر پیاده برای جلوگیری از ورود امام در بیرون از کوفه مستقر ساختند
و هزار نفر سواره مسلح را برای براتقیاد آوردن امام راهی بیابانها کردند. دهها هزارنفر را برای دستگیری یا قتل امام بر کوفه فرستادند ابن سعد و بزرگان کوفه تا ظهر تاسوعا کوشش بسیار واداشتند تا بلکه امام (ع) را متقاعد سازند از درمسالمت با یزید وارد شود چنان که ابن سعد ۳ تا ۴ بار نزد امام (ع) رفت و با آن حضرت گفتگو کرد و هربار امام (ع) بدون هراس از انبوه دشمن با قاطعیت می فرمود: من هرگز با یزید بیعت نخواهم کرد و برای تحمل هر سختی و مشقتی در راه رسالت الهی خویش آماده هستم.
زردشدن خاک کربلا
اسب امام حسین (ع) به زمین هولناک رسید و ایستاد و هرچه امام او را تازیانه می زد گام از گام بر نمی داشت!! امام حسین (ع) پرسید هیچ کس می داند این چه زمین است؟ یکی گفت: اینجا را (ارمن ماریو) می گویند، آن حضرت گفت: شاید نام دیگر داشته باشد. گفتند: آر ی این موضع را در کربلا خوانند امام حسین (ع) گفت: این زمین کرب و بلا و این جای خونهای ماست پس فرمود حالا شتران را بخوابانید و بارها را باز کنید و خیمه ها را بزنید.
سپهسالار لشگر
امام حسین (ع) سپهسالار لشگر خویش در کربلا را به برادرش ابوالفضل واگذار کرد و پرچم مقدس سپاه اندک اما بی نظیرش را با وجود بودن فرزند دلبندش علی اکبر (ع) به حضرت ابوالفضل سپرد. پرچم (بیرق) در دوره ی اسلامی اهمیت بسیار مهمی داشت و در زمان رسول خدا (ص) آن را (لواء) و رایت نیز می گفتند و در جنگها همواره افراد شجاع و جنگاور پرچمداری سپاه را عهده دار بودند.
چنان که در جنگ خیبر (سال هفتم هجری) سپاهیان اسلام مدت ۲۵ روز در پشت قلعه های (نفطاه) و (واصیح) یهودیان را در محاصره داشتند و رسول خدا (ص) برای تصرف قلعه ی (ناعم) هر روز پرچم اسلام را به یکی از مهاجر و انصار می سپرد و آنان را با سپاه اسلام به سوی آن قلعه من فرستاد ولی بر اثر مقاومت یهودیان کاری از پیش نمی بردند و بر می گشتند
و به قول طبری پس از اینکه عمر نتوانست کاری از پیش ببرد و شکست خورده بازگشت. پیامبر اکرم (ص) فرمود: ((به خدا سوگند پرچم را فردا به کسی می دهم که خدا و رسول او را دست دارند و او خدا و رسول را دوست دارد)) صبح روز بعد با اینکه علی بن ابی طالب (ع) به دردچشم مبتلا بود پیامبر (ص) پرچم را بدو سپرد و حضرت پس از جنگ با یهودیان قلعه (ناعم) را گشود. علاوه بر القابی که به حضرت عباس علیه السلام داده شده بود و ذکر آن رفت که هرکدام گویای شان و شخصیت والای آن سپهسالار بزرگ اسلام بود.
شهادت حضرت ابوالفضل (ع)
در پی شهادت حضرت علی اکبر (ع) و قاسم بن حسن و پسران حضرت زینب (س) و فرزندان عقیل بن ابیطالت نام افراد خاندان امام (ع) و فرزندان ابوطالب در فهرست نام شهدای کربلا و حضرت ابوالفضل (ع) از برادران مادری خود عبدالله، جعفر و عثمان خواست بر میدان رفته و مبارزطلب کنند، آن سه برادر متقفا نزد حضرت امام حسین (ع) رفتند و اجازه میدان رفتن خواستند.
حضرت به آنان اجازه داد نخست عبدالله بین علی بن ابیطالب بر میدان شتافت و هانی بین شیث حضرمی از لشکر کوفه به مقابله با او آمد و در نبرد تن به تن عبدالله بر دست هانی بر شهادت رسید. درباره فتوت و جوانمردی و صبر و برداری و شجاعت و شهامت و وفاداری حضرت ابوالفضل (ع) پرچمدار دلاور سپاه امام حسین (ع) و القاب آن رادمرد بزرگ تاریخ، مورخان و سیره نویسان سخن بسیار گفته اند آخرین کسانی که در کنار امام حسین (ع) به شهادت رسیدند برادران آن حضرت بودند که آخرینشان عباس بن علی(ع) بود
که به قصد آوردن آب از محل خیمه ها خارج شد و به نهر فرات رسید. سپاهیان کوفه از چپ و راست بر او حمله ور شدند و آن حضرت در کمال شجاعت با آن ها جنگید و تنی چند از کوفیان را به هلاکت رساند. تیراندازان کوفه وقتی عرصه جنگ را بر خود تنگ دیدند به سوی حضرت ابوالفضل تیراندازی کردند و از سویی دیگر سوارانی تازه نفس آن حضرت را به محاصره درآوردند ((زیدبن وقاء جهنی)) و ((حکیم بن طفیل)) از پشت درختان خرما بیرون آمدند و با ضرباتی چند دست راست آن حضرت را قطع کردند و آن حضرت با دست چپ به جنگ با کوفیان ادامه می داد کهک ابرمی بین شیبانی و عبدالله بین یزید شیبانی و نوفل بن ازرق دست چپ آن حضرت را نیز قطع کردند و بدین گونه آن حضرت در روز عاشورا به شهادت رسید.
شهادت حضرت علی اکبر (ع):
کاشفی از صفحه ۳۳۶ تا ۳۴۱ می نویسد: ((علی اکبر پس از شهادت عمویش عباس چون دید پدرش قصد میدان دارد فرود آمد و بر روی دست و پای پدر افتاد و گفت: ای پدر هرگز مباد که من یک روز و یک ساعت بی تو در جهان باشم; خوهران وبرادران امام حسین (ع) از خیمه ی ما بیرون دویدند و به روی دست و پای علی اکبر افتادند و در منع کردن محاربه داد مبالغه دادند و امام حسین (ع) اجازت نمی فرمود!! علی اکبر زاری و تضرع می نمود و سوگندهای عظیم به پدری داد و قطرات اشک از چشمه ی چشم می گشاد پس از امام حسین (ع) از بسیاری ناله و زاری او به دست مبارک سلاح در وی پوشانید; و بر اسب عقابش سوار گردانید، مادر و خواهرانش در رکاب و عنانش آویختند و به جای آب خون دیده می ریختند.
امام حسین (ع) فرمود دست از وی بردارید که عزیمت سفر آخرت دارد!! و او می گوید که علی اکبر در میدان هرچه مبارز می طلبید به مبارزت او نیامد تا این که خود بر لشکر خصم زده شور در میمنه و میسره وقلب و جناح آن سپاه افکند و چندان مقاتله کرد که آن گروه انبوه از حرب وی به ستوه آمدن پس به سپاه خویش پیش پدر آمد و گفت: ای پدر بزرگوار! تشنگی مرا می کشد و هلاک می گرداند!
علی اکبر سپس گفت: ای پدر بزرگوار مرا آهن سلاح در رنج افکند است.. !! امام حسین (ع) خاک از لب و دهان او پاک کرد و انگشتری حضرت رسول (ص) در دهان وی نهاد تا بمکید، تشنگی وی تسکین یافت و دیگر باره رو به میدان نهاد و مبارز طلبید، عمر سعدطارق بن نشبت را گفت: برو کار پسر حسین را بساز تا من حکومت رقه و موصل را از پسر زیاد برای توبستانم. طارق گفت: می ترسم که فرزند رسول (ص)را بکشم و تو به وعده وفا نکنی، عمرسعد سوگند خورد و انگشتر خویش را به گرو نزد وی نهاد!! طارق روی به حرب علی اکبر آورد;
علی اکبره نیزه بر سینه ی وی زد که مقدار دو وجب نیزه از پشت طارق بیرون آمد و طارق از اسب به زیر افتاد; پسرش عمربن طارق بیرون آمد و به قتل رسید پسر دیگرش طلحه بن طارق از غم پدر و برادر مرکب چون شعله آتش برانگیخته خود را به علی اکبر سانید و گریبان علی اکبر را گرفت ولی علی اکبر دست فراز کرد و گردن او بگرفت و چنان درپیچید که خرد و درهم شکست و از زین در ربوده و بر زمین زد
. عمرسعد بترسید به مصراع بن غالب گفت برو این جوان هاشمی را دفع کن. مصراع چند حمله به علی اکبر نمود که او را دفت کرد و شمشیری بر سر مصراع زد از میان زین به دو نیم شد و دوپاره از مرکب درافتاد;.!! عمر سعد محکم بین طفیل و ابن نوفل را طلبید و هرکدام را با هزار سوار به حرب علی اکبر (ع) فرستاد!! علی اکبر به یک حمله آن دو هزار سوار را برگرفت تا به قلب لشگر بداونید و مانند شیر گرسنه که بررهه افتد می زد و می کشت پس پیش پدر بازگشت و فریاد العطش برداشت. امام حسین (ع) فرمود این جان پدر غم مخور که دم بدم از حوض کوثر سیراب خواهی شد،
علی اکبر بدین مژده دلشاد گشته به میدان بازگشت، به یک بار لشگر اشرار از یمن و یسار بر وی حمله کرده زخم بسیار بر وی زدند و آخر به طعن نیزه ابن نمیر و گویند به ضرب تیغ منقذبن مره عبدی از مرکب درافتاد و نعره زد که ای پدر این از پای درافتاده را دریاب;!! کاشفی درباره ی حاضر شدن بر بالین حضرت علی اکبر (ع) یاوه سرایی زیادی کرده است که دل هر شنونده را به درد می آورد و روحش را آزرده می سازد و ما برای قضاوت خوانندگان این مطلب یاوه را ذکر می نماییم
. او در صفحه ۳۴۱ کتاب روضه الشهدا پس از آن که امام (ع) بر بالین فرزندش حضور می یابد نوشته است: علی اکبر گفت: ای پدر می بینی؟ امام حسین (ع) چه چیزی را می بینم؟ گفت: هله ی پدر درنگر و ببین که جدم حضرت مصطفی (ع) دو قدح از شراب بهشت در دست دارد و یکی را به من می دهم که بنوش و من می گویم که هر دو قدح به من بده که به غایت تشنه ام می فرماید که ای علی تو این قدح بنوش که آن دیگر را برای پدرت آماده کرده ام که او نیز با لب تشنه و دل خسته به نزد من خواهد آمد این کلمه بگفت و جان به جانان تسلیم گفت!!))
روایتی دیگر از شهادت حضرت علی اکبر (ع)
امام حسین (ع) پس از شهادت عده ی زیادی از یاران باوفایش، فرزند دلبندش علی اکبر را فرا خواند و به او فرمود: ای علی! اکنون تو باید قبل از دیگر افراد بنی هاشم به نبرد با کوفیان برخیزی! پسر قهرمان حسین حضرت علی اکبر(ع) قصد میدان کرد. لحظه ای با چشمان پراز اشکش پدر را نگریست.
حسین (ع) گفت: علی، آیا گریه می کنی؟
علی اگر جواب داد: نمی خواهم گریه کنم ولی یک فکر مرا آزار می دهد و آن فکر چشمهایم را اشک آلوده کرده است.
حسین (ع) پرسید آن فکر چیست؟
علی اکبر جواب داد: آن فکر این است که می روم و تو را تنها می گذارم.
حسین (ع) گفت: من تنها نمی مانم، زیرا عنقریب بر تو ملحق خواهم شد.
بدین سال حضرت علی اکبر (ع) با پدر وداع گفت و با شمشیر در حالی که فریاد می زد: ((منم علی فرزند حسین به خدا سوگند ما سزاوارتر بر پیامبر هستیم، به خدا سوگند پسر زاده بر ما حکومت نخواهد کرد، با شمشیر شما را می زنم و از پدرم دفاع می کنم.)) به میدان جنگ آمد. موه بن منقذعبدی یکی از اشرار لشکر کوفه وقتی حضرت علی اکبر (ع) مبارزه می طلبید بر کوفیان خونریز گفت: گناه عرب برگردنم باشد اگر این جوان بر من بگذرد و پدش را به عزایش نشانم مره
من منقذ از ابین سعد اجازه گرفت و به میدان جنگ شتافت. حضرت علی اکبر (ع) بر مره بن منقذ حمله ور شد و در اندک زمانی چند ضربت بر او وارد نمود که یکی دو ضربت بر ران های مره اصابت کرد و کم مانده بود که مره از فراز زین نقش زمین شود که با صدایی بلند گفت: علی، پدرت سر می آید، حضرت علی اکبر (ع) تا روی برگرداند آن ناجوانمرد ضربتی بر سر حضرت علی اکبر (ع) و سپس بر پیکر آن جوان دلاور هاشمی فرود آورد و حضرت علی اکبر از اسب به زیر افتاد و به شهادت رسید.
شهادت حضرت علی اصغر (ع)
تاریخ گواهی می دهد، امام حسین علیه السلام وقتی حضرت علی اصغر (ع) به شهادت رسید در پشت خیمه اش قبری حفر کرد و جسد خردسالترین شهید روز عاشورا دفن نمود. در برخی از کتب سیره روایاتی آمده است که حضرت علی اصغر (ع) روی پیکر مقدس امام (ع) دفن شده است. به احتمال قوی این موضوع از تحریفات عاشورا به شمار می رود و ماگواهی تاریخ برنادرست بودن چنین روایاتی را پس از چگونگی شهادت حضرت علی اصغر (ع) در زیر می آوریم: مادر عبدالله رفیع مشهور به حضرت علی اصغر (ع) حضرت رباب بود.
در روز عاشورا، حضرت علی اصغر (ع) در ششمین ماه زندگی به سر می برد. امام حسین(ع) وقتی قصد کرد یک تنه با کوفیان به نبرد برخیرد سواره رهسپار خیمه اش شد و از بیرون در خیمه رباب را فراخواند و از راه خواست لحظه ای علی اصغر(ع) به او بسپارد تا برای آخرین بار چهره ی فرزندش را ببیند. رباب به درون خیمه رفت و طفل شیر خوارش را آورد امام (ع) از فراز زین خم شد و فرزندش را در آغوش گرفت بر فراز زین اسب آرام نشست. وی در حالی که علی اصغر (ع) را می بوسید کلماتی حاکی از وداع با فرزندش بر زبان آورد
اما ناگهان تیری بر کودک خردسالش فرود آمد و ((نای)) کودک را درید و طفل بر فراز دست امام (ع) به شهادت رسید. دستان امام (ع) از خون علی اصغفر (ع) پر شد. امام (ع) خون آن کودک معصوم را به آسان پاشید و فرمود: ((همه ی این مصیبتها که در محضر حقتعالی صورت می گیرد بر من آسان است)). درباره ی شخص تیرانداز از همه ی سیره نویسان متفق القولند: و نوشته اند حرمله بن کامل اسدی حشرت علی اصغر را هدف تیر سهمگین قرار داده است.
- لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
یزد دانلود |
دانلود فایل علمی 