فایل ورد کامل مقاله ایران و الزامات جامعه اطلاعاتی؛ تحلیل علمی پیش‌نیازهای فنی، فرهنگی و اقتصادی برای ورود به عصر دیجیتال


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
فایل ورد و پاورپوینت
20870
1 بازدید
۹۹,۰۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

 فایل ورد کامل مقاله ایران و الزامات جامعه اطلاعاتی؛ تحلیل علمی پیش‌نیازهای فنی، فرهنگی و اقتصادی برای ورود به عصر دیجیتال دارای ۱۸ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد فایل ورد کامل مقاله ایران و الزامات جامعه اطلاعاتی؛ تحلیل علمی پیش‌نیازهای فنی، فرهنگی و اقتصادی برای ورود به عصر دیجیتال  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی فایل ورد کامل مقاله ایران و الزامات جامعه اطلاعاتی؛ تحلیل علمی پیش‌نیازهای فنی، فرهنگی و اقتصادی برای ورود به عصر دیجیتال،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن فایل ورد کامل مقاله ایران و الزامات جامعه اطلاعاتی؛ تحلیل علمی پیش‌نیازهای فنی، فرهنگی و اقتصادی برای ورود به عصر دیجیتال :

ایران و پیش نیازهای جامعه اطلاعاتی‌

پیش درآمد
یک داستان واقعی: با مدیر عامل شرکت معروفی در تهران وعده دارم. در راه متوجه میشوم که نشانی دقیق را همراه ندارم اما شماره تلفن شرکت را در حافظه موبایل ذخیره کرده ام. از متصدی تلفنخانه میخواهم که نشانی شرکت را بگوید که امتناع میکند و میپرسد که هستم و برای چه نشانی را لازم دارم. توضیح میدهم که با آقای ; مدیر عامل شرکت وعده ملاقات دارم اما قانع نمیشود و مرا به دفتر مدیر عامل وصل میکند.

منشی مدیر عامل از قراری که منشی دیگر تنظیم کرده خبر ندارد و باید با شخص ایشان هماهنگ کند، اما ایشان هنوز نیامده اند. توضیح من قانعش نمیکند و در نهایت درخواست من برای تماس با موبایل آقای مدیر عامل را میپذیرد. دوباره بعد از پنج دقیقه زنگ میزنم و تا حدود یک ربع تلفن مشغول است. بالاخره موفق به برقراری تماس میشوم و این بار معلوم میشود که مدیر عامل در دسترس نبوده است.

با اصرار من برای گرفتن نشانی نهایتا تلفن به بخش حراست وصل میشود و پس از پر کردن فرمی در قد و قواره فرمهای سازمان سنجش کشور از پشت تلفن نهایتا موفق به کسب نشانی نمیشوم! بالاخره آنقدر در حوالی شرکت در خیابان میمانم تا آقای مدیر عامل (با نیم ساعت تاخیر) به شرکت برسد و منشی مهربان که لطف کرده و تلفن مرا یادداشت کرده است زنگ میزند و نشانی را می‌دهد تا با حدود یک ساعت تاخیر به قرار ملاقات برسم. نکته جالب انکه بر روی میز مدیر عامل، روزنامه‌ای است که آگهی استخدام شرکت را با ذکر نشانی کامل و همه تلفنها و فکس و; درج کرده است.

۱. از منظر فنی، آنچه زیر بنای جامعه اطلاعاتی است (و به عبارتی جزء «لازم» آن)، شبکه اطلاعاتی است تا امکان عرضه و تبادل سریع اطلاعات را فراهم کند. این شبکه به طور ساده از کامپیوترهای متصل به هم تشکیل شده است. حال ممکن است این کامپیوترها به شبکه جهانی اینترنت متصل باشند یا اینکه در قالب شبکه‌های محلی شکل گرفته باشند.

به هر حال، در تعریف جامعه اطلاعاتی این وسوسه وجود دارد که بتوان گفت اگر در جامعه‌ای شبکه وجود دارد و کاربران به آن شبکه (در هر سطحی از امکانات) دسترسی دارند، میتوان گفت جامعه اطلاعاتی شکل گرفته است. یعنی صرفا با تکیه بر بستری که امکان تبادل اطلاعات را فراهم می‌کند. اما آیا صرف وجود یک شبکه ارتباطی برای سخن گفتن از جامعه اطلاعاتی «کافی» هم هست؟

پاسخ کوتاه این است: نه! ۲. آنچه زیربنای جامعه اطلاعاتی است، همانطور که از این واژه بر می‌آید «اطلاعات» است و برای پاسخ دادن به جایگاه ایران در جامعه اطلاعاتی باید قبل از هر چیز به میزان تولید اطلاعات در کشور توجه کرد. منظور از اطلاعات، اطلاعات مبتنی بر مطالعات منظم و پژوهشهای علمی و نیز آمار است که به طور منظم گرداوری و به روز میشوند.

در اغلب کشورها وظیفه گردآوری و انتشار این اطلاعات، بر عهده مراکز تحقیقاتی و پژوهشی است که فارغ از جهتگیریهای سیاسی یا ملاحظات اجرایی که کم و بیش مد نظر مدیران اجرایی قرار میگیرد، نسبت به جمع اوری اطلاعات و تحلیل و طبقه بندی آن اقدام کنند و ضعف کشور در این زمینه بارها مورد تاکید قرار گرفته است.

هر چند اخیرا تعداد سایتهای اطلاعاتی فارسی رشد بسزایی یافته است (که خود مرهون پشتیانی از زبان عربی و فارسی توسط شرکت مایکروسافت و وضع استانداردهای مناسب در این زمینه است) و از جمله میتوان به رشد انفجاری وبلاگهای فارسی اشاره کرد، اما اطلاعات غیرمستند و ویرایش نشده گرچه میتواند به عنوان بخشی از جریان جامعه اطلاعاتی محسوب شود، اما نهایتا نمی‌تواند مبنای جامعه اطلاعاتی قرار گیرد. کما اینکه در امریکای شمالی نیز جامعه اطلاعاتی به خاطر وجود وبلاگها پدید نیامده است.

۳. بحث دیگر در خصوص حوزه اطلاعات و جامعه اطلاعاتی، میزان اعتماد کاربران به اطلاعات است و این اعتماد به دست نمی‌آید مگر در طی یک فرایند طولانی به همراه تجارب مثبت. به عنوان مثال، اگر اطلاعات منتشر شده در یک سایت اینترنتی حاوی تلفن و نشانی، اغلب قدیمی باشند کمتر کسی تمایل به استفاده از آن خواهد داشت. این امر در مورد مقوله‌های اجتماعی و خبری از حساسیت بیشتری برخوردار است. زیرا به هر حال نظارت در دنیای دیجیتال به اندازه شیوه های سنتی نیست و به راحتی میتوان در عرض مدت کوتاهی با ارائه اخبار ضد و نقیض اعتماد مخاطبان را زایل کرد. این امر در کشورهایی که عموما خدمات اطلاع رسانی بسته هستند بیشتر رخ میدهد و اغلب کاربران با پیش فرض منفی به سراغ رسانه های غیررسمی میروند.

۴. عنصر دیگر، فرهنگ به اشتراک گذاشتن اطلاعات است. در حالی که در اغلب کشورهای جهان اسم و مشخصات و تلفن افراد حقیقی نیز در اختیار همه است، در ایران اطلاعات اصولا مقوله‌ای امنیتی محسوب میشود. داستانی که در ابتدای این یادداشت ذکر شد مثال خوبی است که گوشه‌ای از فرهنگ جاری کشور را به نمایش میگذارد. مثالهای متعدد دیگری از بوروکراسی مهیب اداری که منحصرا محصول همین فرهنگ عدم ارائه اطلاعات است را میتوان ذکر کرد که در حوصله این گفتار نمیگنجد.

۵. «میزان کارایی اطلاعات در روند تصمیمگیری و موفقیت» موضوع دیگری است که باید مورد توجه قرار گیرد. واقعا دسترسی به اطلاعات (با فرض اینکه اطلاعات دقیق تولید شود و در اختیار قرار گیرد)تا چه حد در میزان موفقیت یک تصمیمگیری موثر است؟ فرض کنید که شرکتی بتواند به موقع به اطلاعات مناسب یک فعالیت تجاری دست پیدا کند (مثلا برای بازاریابی محصولات خود).

در عمل بهره‌مندی از این اطلاعات تا چه حد در میزان موفقیت آن در بازار رقابت موثر است؟ نگاهی به عوامل بازدارنده (مثل ناپایداری مقررات و قوانین، یارانه‌ها، رقبایی که با رانتهای دولتی در بازار وجود دارند، موانع سرمایه گذاری، و;) پاسخی در خور برای این پرسش فراهم میکند زیرا وقتی این عوامل دست به دست هم میدهند عملا نقش اطلاعات را در روند تصمیگری و موفقیت کمتر و کمرنگتر میکنند. ۶. محصولات نرم افزاری یکی از چند عنصر اصلی در ایجاد جامعه اطلاعاتی هستند

زیرا تنها با به کارگیری این محصولات در بستر شبکه است که میتوان به امر گردآوری و توزیع اطلاعات پرداخت. در بازار ایران، تکلیف بنگاههای تجاری و اقتصادی کوچک خصوصی (مثل مغازه‌ها و تولیدیهای کوچک) معلوم است: در بسیاری از آنها حتی به سختی می‌توان یک دستگاه فکس پیدا کرد. آنچه باقی می‌ماند، شرکتهای بزرگ است و صد البته مهمتر از همه دولت. یک شرکت نرم افزاری عملا وقتی میتواند شکل بگیرد یا به حیات خود ادامه دهد که قراردادی از دولت به دست آورد وگرنه هیچ گاه نمیتواند در قد و قواره لازم برای تولید یک «محصول» به معنی دقیق کلمه ظاهر شود.

و این در حالی است که سازمانها و شرکتهای دولتی عملا از تنظیم و اجرای یک قرارداد کوچک عاجزند. برای اجرای یک قرارداد سه ماهه، پیمانکار باید چهار ماه منتظر بماند تا قسط اول قرارداد را دریافت کند و البته پس از شروع کار تازه کارفرما پی برده است که چه چیزی مد نظرش بوده است. مضاف بر اینکه چیزی حدود دو برابر مدت قرار داد طول میکشد تا یک کامپیوتر برای نصب برنامه خریداری شود یا فرد رابط برای تحویل برنامه تعیین گردد و; تا هنگاهی که همچنان هر طرح بزرگی به نحوی به دولت برمیگردد و وابستگی شرکتهای نرم افزاری (به طور عام) به دولت باقی است،

موتور محرکه ایجاد جامعه اطلاعاتی شکننده و منفعل باقی می‌مانند و در نهایت مصرف کننده تکنولوژیهای دیگران باقی میماند، زیرا هیچ وقت نمیتوانند تولید کننده تکنولوژی باشند. مگر آنکه در شیوه‌های مدیریت دولتی تحول چشمگیری رخ دهد تا اصولا هنگامی که با یک دستگاه دولتی سر و کار دارید، برنامه‌ریزی معنی دار باشد. ۷. یکی دیگر از لوازم توسعه در حوزه فن اوریهای اطلاعاتی، کارایی بخشهای متولی در دولتها است. به عنوان مثال در همه جای دنیا، مخابرات کشورها نقش فراهم کردن بسترهای ارتباطی را به عهده دارند و نه محتوای اطلاعاتی را (دقیقا همانطور که وزارت راه جاده‌‌ها را میسازد، اما خود را مسوول ترددهای جاده‌ای و اینکه چه کسی یا چه ماشینی از جاده عبور میکند نمی داند).

این در حالی است که هنوز در کشور ما چنین تفکیک وظیفه ساده‌ای صورت عملی به خود نگرفته است. مخابرات از طرفی خود را در رقابت با آی-اس-پی ها (شرکتهای فراهم کردن خدمات اینترنت) می‌بیند و از طرفی نمی تواند از دلبستگی خود در نقش ناظم اخلاقی جامعه دست بشوید. طبق معمول نیز برای حل مشکلات مشابه، کمیته‌های عالی و سیاستگذاری و; تشکیل می‌شود که عملا به وجود نهادهای موازی می ‌انجامد و امر سیاستگذاری را بیش از پیش به کلافی سر در گم تبدیل می‌کند.

قوانین دقیق با پشتوانه اجرایی مهمترین پیش نیاز این بخش است. کاربران بیش از آنکه مخابرات را به عنوان نهاد مسدود کننده بشناسند، از آن انتظار فراهم کردن زیربناهای قوی ارتباطی دارند. آنچه گفته شد تنها شاید بخشی از سرفصلهای مهم به عنوان پیش نیازهای یک جامعه اطلاعاتی باشد. تا امروز حدود سیزده سال از برقراری اولین ارتباط اینترنتی کشور توسط مرکز تحقیقات فیزیک نظری و ریاضیات و تولد اولین شبکه ارتباطی فرامرزی در کشور میگذرد و این زمان در مقیاس تکنولوژیهای اطلاعاتی معادل یکصد و سی سال در صنایع خودروسازی است. گرچه زمان بسیاری برای به سامان آوردن مقوله تکنولوژی اطلاعاتی در کشور از دست رفته است،

اما با نگاهی واقع بینانه میتوان گامهای موثری برای «فراهم کردن پیش نیازهای جامعه اطلاعاتی» در کشور برداشت. در عین حال خطر آنجا است که بدون وجود حداقلی از پیشنیازها، توهم وجود جامعه اطلاعاتی در کشور پدید آید. به خاطر اینکه چندصد میلیارد تومان در سال صرف چت کردن میشود یا جوانان در خلا امکانات فرهنگی و تفریحی به شبکه به عنوان ابزاری برای تفریح و صرف وقت روی آورده‌اند، نمی‌توان تصور کرد که در مسیر جامعه اطلاعاتی گام بر میداریم. ورود به جامعه اطلاعاتی نیازمند فراهم کردن پیشنیازهایی است که خود اساسا از مقوله تکنولوژی نیستند

ضرورت ‌توجه ‌به‌ ارتباطات‌ میان‌ فرهنگی‌ در جامعه‌ ایران‌ برای مواجه‌ صحیح‌ با تحولات‌ جامعه اطلاعاتی
‌ارتباطات‌ میان‌ فرهنگی‌ هنگامی‌ ظهور می‌کند که‌ مردمانی‌ با فرهنگ‌ یا پاره‌فرهنگ‌های‌ هویتی‌ متفاوت‌ به‌ ارتباط میان‌ خود بپردازند. ( Jandt, 1995,P408) در این‌ میان‌، فرد هنگامی‌نیازمند آگاهی‌ از راز و رمزهای‌ ارتباطات‌ میان‌ فرهنگی‌ می‌شود که‌ در یک‌ حس ‌فرهنگی‌(Cultural Sense) خود را متمایز از دیگران‌ ببیند. (Jandt, 1995,P7) و ضمنا در تلاش‌ باشد که‌ به‌ مشابهت‌ معنی‌ درفراگرد ارتباط دست‌ یابد.

ارتباط میان‌ قوم‌ها، نمونه‌ای‌ از چنین‌ ارتباطی‌ است‌. ایران‌ ازکشورهایی‌ است‌ که‌ تنوع‌ اقوام‌ در آن‌ مشهود و بارز است‌. اصولا این‌ دیدگاه‌ مطرح‌ است‌که‌ براساس‌ شواهد تاریخی‌، در طول‌ پنج‌ هزار سال‌ گذشته‌، ایران‌ هیچ‌گاه‌ مسکن‌ قوم‌واحدی‌ نبوده‌ است‌، بلکه‌ همیشه‌ اقوام‌ گوناگونی‌ در کنار هم‌ در این‌ سرزمین‌ زندگی‌می‌کرده‌اند. قوم‌(Ethnic) یکی‌ از انواع‌ اساسی‌ پاره‌ فرهنگ‌ها(Sub Culture) محسوب‌ می‌شود (که‌ در ارتباطات‌ میان‌فرهنگی‌ اصطلاح‌ پاره‌ فرهنگ‌ به‌ هیچ‌ وجه‌ مناسب‌ نیست‌). قوم‌ مشابه‌ نژاد(race) است‌،

با این‌تفاوت‌ که‌ قوم‌ در طی‌ زمان‌ تغییر می‌کند، در حالی‌ که‌ نژاد تقریبا ثابت‌ است‌.( Stavenhagen,1986) گروه‌های‌قومی‌ براساس‌ مشخصه‌ هایی‌ همچون‌ دین‌، زبان‌ و ویژگی‌های‌ جسمی(Physical Features) از یکدیگر متمایزمی‌شوند.( Jandt, 1995, P12) بررسی‌ مشخصه‌های‌ اقوام‌ ایران‌ نشان‌ می‌دهد که‌ تقسیم‌ مردم‌ ایران‌ براساس‌زبان‌ و دین‌ صورت‌ گرفته‌ و نژاد نقش‌ چندانی‌ ندارد.

اگر چه‌ ویژگی‌های‌ نژادی‌ در بعضی‌موارد چون‌ ترکمن‌ها، هزاره‌ها یا بربرها چشم‌گیر است‌، ولی‌ حتی‌ در این‌ اقوام‌ نیز دین‌ وزبان‌ عامل‌ مهم‌تری‌ است‌ تا نژاد. در برخی‌ از کشورها، از میان‌ اقوام‌ مختلف‌، قومی‌ بیش‌ترین‌ خاک‌ سرزمین‌ را دراختیار دارد و بر بقیه‌ اقوام‌ مسلط است‌، در حالی‌ که‌ این‌ دیدگاه‌ مطرح‌ است‌ که‌ در ایران‌،برخلاف‌ بعضی‌ از کشورهای‌ چند قومی‌، نمی‌توان‌ از اکثریت‌ – اقلیت‌ گفت‌ و گو کرد، زیراهیچ‌ گروهی‌ به‌ تنهایی‌ بر همه‌ گروه‌ها مسلط نیست‌ و بیش‌ترین‌ قسمت‌ خاک‌ را در اختیارندارد.

با وجود تنوع‌ قومی‌ در ایران‌، مذهب‌ شیعه‌ و زبان‌ فارسی‌ به‌ عنوان‌ عامل‌ وحدت‌ملی‌ و همبستگی‌ ملی‌ شناخته‌ شده‌اند. در واقع‌، این‌ نگاه‌ دیرینه‌ و جا افتاده‌ مبتنی‌ برشناخت‌ مذهب‌ و زبان‌ به‌ عنوان‌ عامل‌ وحدت‌ ملی‌، مبحثی‌ است‌ که‌ تاکنون‌ به‌ طور جدی‌مورد بحث‌ قرار نگرفته‌ است‌، در حالی‌ که‌ تحولات‌ جهانی‌ شدن‌ به‌ ویژه‌ طی‌ ۲۰ سال‌آینده‌، شرایطی‌ را فراهم‌ خواهد کرد که‌ قطعا این‌ دیدگاه‌ دیرینه‌ در ایران‌ را زیر سؤال‌خواهد برد. اگر به‌ پدیده‌ اقوام‌ در ایران‌، نه‌ از پشت‌ پنجره‌ پایتخت‌ و مقر حکومتی‌، بلکه‌ از پشت‌شیشه‌ عینک‌ اقوام‌ نگاه‌ کنیم‌، موضوع‌ روشن‌تر خواهد شد.

نخست‌ آن‌ که‌، هریک‌ از اقوام‌ایرانی‌ از هویت‌ فرهنگی‌ خاصی‌ برخوردارند. فرد ای‌. جاندت‌، در کتاب‌ «ارتباطات‌ میان‌فرهنگی»‌، در مورد هویت‌ فرهنگی‌ می‌نویسد: هرگاه‌ اعضای‌ یک‌ جمعیت‌، به‌ طور آگاهانه‌خود را یک‌ گروه‌ بدانند که‌ در سلوک‌ با یکدیگر از یک‌ نظام‌ مشترک‌ نماد، معنی‌ و هنجاربرخوردارند، دارای‌ هویت‌ فرهنگی‌ مشترک‌ هستند. در واقع‌، احساس‌ هویت‌ ترکیبی‌ است‌ از همسانی‌ها و تمایزها.( Jandt, 1995, P8) یک‌ مسلمان‌ اهل‌سنت‌ بلوچ‌ یا یک‌ عرب‌ زبان‌ خوزستان‌ در مواجهه‌ با فارس‌ زبانان‌ شیعه‌ هموطن‌ خود،احساس‌ تمایز و درمواجهه‌ با اعضای‌ قوم‌ خودی‌ احساس‌ همسانی‌ می‌کند و این‌ همان‌احساس‌ قومیت‌ است‌. به‌ دیدگاه‌ها و شیوه‌های‌ عمل‌ فرهنگی‌ که‌ اجتماع‌ معینی‌ از مردم‌ را متمایز می‌کنند،قومیت‌ می‌گویند.

اعضای‌ گروه‌های‌ قومی‌، از نظر فرهنگی‌ خود را متمایز ازگروه‌بندی‌های‌ دیگر در جامعه‌ می‌دانند ودیگران‌ نیز آنان‌ را همین‌ گونه‌ در نظر می‌گیرند.درجه‌ این‌ احساس‌ همسانی‌ و تفاوت‌، تحت‌ تأثیر نوع‌ دیالکتیک‌ میان‌ فرد و جامعه‌ اوست‌.هر چه‌ قدر قوم‌ مداری‌ میان‌ اعضای‌ این‌ قوم‌ و یا در میان‌ اعضای‌ اقوام‌ دیگر، به‌ ویژه‌ اقوام‌مسلط، بیش‌تر باشد، احساس‌ تفاوت‌ بیش‌تر خواهد شد. قوم‌مداری(ethnocentrism) قضاوت‌ منفی‌ نسبت‌ به‌ فرهنگ‌ و پاره‌فرهنگ‌های‌ دیگر براساس‌معیارهای‌ فرهنگ‌ خودی‌ است‌.

به‌ عبارت‌ دیگر، قوم‌ مداری‌ باور داشتن‌ برتری‌ فرهنگ‌خودی‌ است‌.( Jandt, 1995, P405) در ایران‌، مشکل‌ از آن‌جا آغاز می‌شود که‌ برای‌ پاسداری‌ از تعریفی‌خاص‌ از همبستگی‌ ملی‌، آگاهانه‌ یا ناآگاهانه‌ شرایطی‌ ایجاد شود که‌ سهمی‌ از جمعیت‌ و یاحوزه‌های‌ قدرت‌، به‌ ویژه‌ قدرت‌ مرکزی‌، به‌ نوعی‌ قوم‌ مداری‌ دست‌ زند. در این‌ موردشواهدی‌ موجود است‌. این‌ شواهد را می‌توان‌ به‌ دو دسته‌ رویدادها و آمارها تقسیم‌ کرد: در زمینه‌ رویدادها، نزدیک‌ترین‌ مورد شکایت‌ ۱۹ نماینده‌ اهل‌ سنت‌ مجلس‌، در آذر۱۳۸۱ به‌ کمیسیون‌ اصل‌ ۹۰ است‌ که‌ شاکیان‌، معترض‌ برخوردهای‌ گزینشی‌ با پذیرفته‌شدگان‌ آزمون‌های‌ استخدامی‌ و اخراج‌ روحانیون‌ اهل‌ سنت‌ از مساجد بوده‌اند،

و ازرویدادهای‌ دورتر، می‌ توان‌ به‌ وقایع‌ پس‌ ازنمایش‌ آخرین‌ قسمت‌ سریال‌ تلویزیونی‌ امام‌علی‌(ع‌) در برخی‌ از مناطق‌ سنی‌ نشین‌ – به‌ ویژه‌ کردستان‌ – اشاره‌ کرد. جایگزینی‌ اشعارخاص‌ روی‌ موسیقی‌ سنتی‌ سیستان‌ و بلوچستان‌ از سوی‌ رادیو و تلویزیون‌، پخش‌ تفصیلی‌خبر نماز جماعت‌ اقلیت‌ شیعه‌ زاهدان‌ در قبال‌ پخش‌ خلاصه‌ خبر نماز جمعه‌ اکثریت‌ اهل‌تسنن‌ در آن‌ شهر، نمونه‌ هایی‌ از رویدادهای‌ قوم‌گرایانه‌ و یا عواقب‌ آن‌هاست‌. در مورد آمارها، اصولا این‌ دیدگاه‌ مطرح‌ است‌ که‌ آگاهی‌ از وضعیت‌ اقوام‌ در ایران‌در هاله‌ای‌ از ابهام‌ قرار دارد.

در هیچ‌ یک‌ از سرشماری‌های‌ کشور، تعداد اقوام‌ و یا متکلمان‌ به‌ زبان‌های‌ مختلف‌ مورد پرسش‌ قرار نگرفت‌، جز یک‌ بار، آن‌ هم‌ درپرسش‌های‌ سرشماری‌ ۱۳۶۵ که‌ آن‌ هم‌ به‌ رغم‌ نهایی‌ شدن‌، به‌ دلایل‌ خاصی‌ که‌ بیش‌تر ناشی‌ از شرایط اوایل‌ انقلاب‌ و اوضاع‌ و احوال‌ زمان‌ جنگ‌ تحمیلی‌ بود، از جمع‌ آوری‌اطلاعات‌ مربوط به‌ آن‌ها خودداری‌ شد. به‌ همین‌ ترتیب‌، منابع‌ آمارهای‌ رسمی‌ درباره‌توزیع‌ جمعیت‌ شیعه‌ و سنی‌ نیز تقریبا ساکت‌ هستند. سرشماری‌ سال‌ ۱۳۷۵ می‌گوید،۹۹/۵۶ درصد جمعیت‌ مسلمان‌ هستند; ۰/۱۳ درصد مسیحی‌ ; ۰/۰۵ درصد زرتشتی‌ ;۰/۰۲ درصد کلیمی‌; و ۰/۰۹ درصد سایر ادیان‌; اما سهم‌ پیروان‌ مذاهب‌ شیعه‌ وسنی‌ مشخص‌ نیست‌.

در مورد جمعیت‌ اهل‌ سنت‌، در صورتی‌ که‌ مذهب‌ جمعیت‌ ساکن‌ در استان‌های‌کردستان‌ و سیستان‌ و بلوچستان‌ را سنی‌ فرض‌ کنیم‌، می‌توان‌ برآوردی‌ کرد. بنا برمصاحبه‌با نخبگان‌ مناطق‌ مذکور، در برخی‌ از شهرها مانند چابهار، سراوان‌ و ایرانشهر، حدود ۹۵درصد جمعیت‌ اهل‌ تسنن‌ هستند، در حالی‌ که‌ این‌ نسبت‌ در شهرهایی‌ مانند زاهدان‌ به‌مراتب‌ کم‌تر است‌. از آن‌ سو بخشی‌ از جمعیت‌ اهل‌ تسنن‌ در مناطق‌ دیگر مانند خوزستان‌و فارس‌ نیز پراکنده‌اند.

به‌ عنوان‌ مثال‌ جدول‌ ترکیب‌ قومی‌ و نژادهای‌ جهان‌، ۷ درصدجمعیت‌ ایران‌ را کرد می‌داند.( ابوطالبی‌، ۱۳۷۸، ص‌ ۱۴۳) تخمین‌ زده‌ می‌شود که‌ ۴۷ درصد کردهای‌ ایران‌ سنی‌باشند.( احمدی‌، ۱۳۷۸، ص‌ ۳۲۷) در این‌ مورد محمد حکیم‌ پور در گزارشی‌ تحقیقی‌ می‌گوید: «برخی‌ ازبرآوردهای‌ منعکس‌ در منابع‌ رسمی‌ دولتی‌، سهم‌ اهل‌ تسنن‌ در ایران‌ را حدود ۷ درصد ومنابع‌ غیررسمی‌ ۱۵ تا ۲۰ درصد برآورد کرده‌اند.»( حکیم‌ پور، ۱۳۷۷، ص‌ ۱۸) در مورد توزیع‌ زبان‌ در جمعیت‌ ایران‌، آمارها از شفافیت‌ بیش‌تری‌ برخوردارند.

به‌عنوان‌ مثال‌، در مرداد ۱۳۷۰، هنگام‌ صدور شناسنامه‌ برای‌ نوزادان‌ درباره‌ زبان‌ ۴۹ هزارو ۵۵۸ مادر در سطح‌ کشور سئوال‌ مطرح‌ شد که‌ نتیجه‌ حاکی‌ از سهم‌ حضور ۵۳/۸درصدی‌ زبان‌های‌ غیرفارسی‌ در ایران‌ بود. براساس‌ نمونه‌گیری‌ مذکور، توزیع‌ سهم‌هریک‌ از زبان‌ها (به‌ درصد) به‌ این‌ شرح‌ بود: ۴۶/۲ فارسی‌; ۲۰/۶ آذری‌ ; ۱۰ کردی‌;۸/۹ لری‌; ۷/۲ درصد گیلکی‌ و شمالی‌ ; ۳/۵ عربی‌ ; ۲/۷بلوچی‌; ۰/۶ ترکمنی‌; ۰/۱ارمنی‌; و ۰/۲ سایر زبان‌ها.( زنجانی‌، ۱۳۷۹،ص‌ ۵۳) برخی‌ منابع‌ مکالمه‌ کنندگان‌ به‌ ترکی‌ را ۲۴ (ابوطالبی‌، ۱۳۷۷، ص‌ ۳۱) و برخی‌ ۲۵ درصد(ابوطالبی‌، ۱۳۷۷، ص‌ ۳۱) ذکر کرده‌اند.برآورد می‌شود که‌ این‌ نسبت‌ در آینده‌ به‌ دو علت‌ افزایش‌ یابد.

نخست‌ آن‌ که‌ رشد جمعیت ‌ناشی‌ از افزایش‌ زاد و ولد در استان‌های‌ آذری‌نشین‌ بیش‌تر از دیگر استان‌های‌ کشوراست‌ (حکیم‌ پور، ۱۳۷۷، ۳۲); و دوم‌، کاهش‌ تمایل‌ به‌ سوادآموزی‌ فارسی‌ در میان‌ آذری‌ زبان‌ هاست‌. براساس‌آمارها، در حالی‌ که‌ سهم‌ باسوادان‌ آذربایجان‌ شرقی‌، در سرشماری‌ ۱۳۵۵، در رتبه‌ سوم‌استان‌های‌ کشور بود، در سرشماری‌ ۱۳۷۰، به‌ رتبه‌ بیست‌ و سوم‌ تنزل‌ یافت‌.

( حکیم‌ پور، ۱۳۷۷، ۳۲) برخی‌منابع‌ سهم‌ ایرانیان‌ عرب‌ زبان‌ را حدود ۳ درصد، سهم‌ سایر زبان‌ها مانند لری‌، بلوچی‌،ترکمنی‌ و ارمنی‌ را حدود ۱۵ درصد، و سهم‌ جمعیت‌ فارسی‌ زبان‌ را ۵۱ درصد برآوردکرده‌اند.( ابوطالبی‌، ۱۳۷۸، ص‌ ۱۴۳) به‌ این‌ ترتیب‌، اگر مجموع‌ برآوردها را با یکدیگر مقایسه‌ کنیم‌، می‌توانیم‌ ترک‌زبان‌ها را بین‌ ۲۰ تا ۲۵ درصد، کردزبان‌ها را بین‌ ۶ تا ۹ درصد و فارس‌ زبان‌ها را بین‌ ۴۵تا ۶۰ درصد بدانیم‌. همچنین‌، آمارها نشان‌ می‌دهند که‌ توزیع‌ زبان‌ در برنامه‌های‌ درون‌ مرزی‌ رادیو وتلویزیون‌ ایران‌ به‌ هیچ‌ وجه‌ متناسب‌ با توزیع‌ زبان‌ در میان‌ جمعیت‌ نیست‌،

برای‌ مثال‌، درسال‌ ۱۳۸۰، مجموع‌ فرستنده‌های‌ رادیوهای‌ درون‌ مرزی‌ در ایران‌، ۱۹۳ هزار و ۳۴۳ساعت‌ برنامه‌ پخش‌ کردند که‌ ۱۷۵ هزار و ۲۸۸/۱ ساعت‌ آن‌ برنامه‌ها (۹۰/۶۶ درصد) به‌زبان‌ فارسی‌ بود. فرستنده‌های‌ رادیویی‌ آذربایجان‌ شرقی‌، آذربایجان‌ غربی‌، اردبیل‌،زنجان‌ و همدان‌ ۹ هزار و ۷۲۰/۳۸ ساعت‌ برنامه‌ ترکی‌، فرستنده‌ خوزستان‌ ۱۳۱۵ساعت‌ برنامه‌ عربی‌ و فرستنده‌های‌ آذربایجان‌ غربی‌، ایلام‌، کردستان‌، کرمانشاه‌، مهاباد وخراسان‌ ۴ هزار و ۸۴۳/۰۸ ساعت‌ برنامه‌ کردی‌ پخش‌ کردند.

سهم‌ برنامه‌ها به‌ سایرزبان‌ها ۲ هزار و ۱۷۶/۵ ساعت‌ بود.( گزارش‌ عملکرد، ۱۳۸۰، صص‌ ۷۸و۷۲) در همان‌ سال‌، مجموع‌ فرستنده‌های‌ درون‌ مرزی‌ تلویزیون‌ در ایران‌، ۱۰۹ هزار و۶۷۷/۹ ساعت‌ برنامه‌ پخش‌ کردند که‌ ۱۰۴ هزار و ۹۷۲/۱ ساعت‌ آن‌ (۹۵/۸۶ درصد) به‌زبان‌ فارسی‌ بود. فرستنده‌های‌ آذربایجان‌ شرقی‌، آذربایجان‌ غربی‌، اردبیل‌ و زنجان‌ درمجموع‌ ۳ هزار و ۷۳۳/۹ ساعت‌ برنامه‌ ترکی‌، فرستنده‌های‌ ایلام‌، کردستان‌، مهاباد وآذربایجان‌ غربی‌ ۵۷۳/۲ ساعت‌ برنامه‌ کردی‌ و فرستنده‌ خوزستان‌ ۱۸۳/۵ ساعت‌ برنامه‌عربی‌ پخش‌ کردند. سهم‌ برنامه‌ها به‌ سایر زبان‌ها ۱۶۵/۲ ساعت‌ بود. در جدول زیر سهم زبان های اقوام ایرانی در رادیو تلویزیون ایران در سال ۱۳۸۰ نشان داده شده است.

جدول فوق می گوید، در حالی‌ که‌ ۲۲/۵ درصد جمعیت‌ ایران‌ ترک‌ زبان‌ هستند، سهم‌برنامه‌های‌ ترکی‌ رادیو و تلویزیون‌ فقط ۴/۴۵ درصد (۵ برابر کم‌تر) است‌. این‌ نسبت‌هابرای‌ کردی‌ ۴ و برای‌ عربی‌ ۷ برابر است‌. در این‌ مورد که‌ چه‌ سهمی‌ از محتوای‌ سالانه‌ ۳۰۳ هزار و ۱۱ ساعت‌ برنامه‌ رادیو وتلویزیون‌ در ایران‌ در تأیید یا علیه‌ ارزش‌های‌ اقوام‌ مذهبی‌ ایرانی‌ است‌، اطلاعات‌ دقیقی‌در دست‌ نیست‌، ولی‌ شواهد حاکی‌ از آن‌ هستند که‌ حداقل‌ در بیست‌ و یکم‌ رمضان‌ و سوم‌جمادی‌الثانی‌ هر سال‌ محتوای‌ برنامه‌ها موافق‌ ارزش‌های‌ مذهبی‌ اقوام‌ اهل‌ تسنن‌ ایران‌نیستند و می‌توان‌ انتظار داشت‌ که‌ سهم‌ عمده‌ای‌ از برنامه‌های‌ دینی‌ و مذهبی‌ رادیو وتلویزیون‌ در ایران‌، چه‌ در برنامه‌های‌ آموزشی‌ و چه‌ در برنامه‌های‌ خبری‌ و یا سرگرمی‌،متمرکز بر ارزش‌ها و اعتقادهای‌ شیعه‌ است‌.

این‌ وضعیت‌ شرایطی‌ را ایجاد کرده‌ که‌ از نوع‌ ارتباطات‌ افقی‌ نیست‌ و تنها شباهت‌ آن‌با ارتباطات‌ افقی‌ همان‌ است‌ که‌ دردهه‌ ۱۹۷۰ در ادبیات‌ مربوط به‌ جریان‌ یک‌ سویه‌برنامه‌های‌ تلویزیونی‌ کشورهای‌ پیشرفته‌ به‌ سوی‌ کشورهای‌ در حال‌ توسعه‌ با اصطلاح‌ خیابان‌ یک‌ طرفه‌ توصیف‌ می‌شد. در حالی‌ که‌ به‌ نظر می‌رسد تاکنون‌ وضعیت‌ ارتباطات‌میان‌ فرهنگی‌ در حوزه‌ مذکور، در ایران‌ از نوع‌ ارتباطات‌ افقی‌ نبوده‌ و بیش‌تر شکل‌ ارتباطات‌ عمودی‌ را داشته‌ است‌.

به‌ نظر می‌رسد که‌ ترکیب‌ خیابان‌ یک‌ طرفه‌ و ارتباط عمودی‌، ترکیب‌ نادری‌ است‌ که‌مشابه‌ آن‌ را می‌توان‌ فقط در جوامعی‌ یافت‌ که‌ اقلیت‌های‌ فرهنگی‌ – از جمله‌ زبانی‌ ومذهبی‌ – در حصار چنین‌ خیابان‌ یک‌ طرفه‌ عمودی‌ قرار بگیرند. بدون‌ آن‌ که‌ به‌ منابع‌جایگزین‌ دسترسی‌ داشته‌ باشند، به‌ این‌ ترتیب‌، در چنین‌ شرایطی‌، آن‌ها را می‌توان‌ مخاطبان‌ ناخشنود نامید; مخاطبانی‌ که‌ هرگاه‌ قدرت‌ گزینشی‌ آنان‌ بالا برود، می‌توان‌انتظار داشت‌ که‌ به‌ طور ارادی‌ از مخاطب‌ بودن‌ خود کاملا اجتناب‌ کنند.

ادبیات‌ ارتباطات‌ میان‌ فرهنگی‌ می‌گوید، یکی‌ از موانع‌ بزرگ‌ این‌گونه‌ ارتباطات‌وقتی‌ است‌ که‌ گروهی‌ با قدرت‌ بیش‌تر، استفاده‌ از زبان‌ خود را بر دیگران‌ تحمیل‌ کنند.( Jandt, 1995, P14) تحمیل‌ زبان‌ فارسی‌ بر سایر زبان‌های‌ اقوام‌ ایرانی‌ و یا قوم‌ مداری‌ زبانی‌ در رادیو وتلویزیون‌ ایران‌ پیشینه‌ای‌ به‌ مراتب‌ بیش‌تر از دو دهه‌ مربوط به‌ دوران‌ انقلاب‌ اسلامی‌دارد.

در واقع‌ منشاء آن‌، ترادف‌ یکسانی‌ زبان‌ و مذهب‌ با همبستگی‌ ملی‌ است‌. این‌ امر درهمه‌ کشورهای‌ جهان‌ سوم‌ رایج‌ نیست‌. به‌ عنوان‌ مثال‌، هند کشوری‌ است‌ که‌ مردم‌ آن‌ به‌ ۲۰زبان‌ اصلی‌ سخن‌ می‌گویند و از رسانه‌های‌ گوناگون‌ به‌ زبان‌ خود استفاده‌ می‌کنند که‌ در این‌میان‌ زبان‌های‌ هندی‌، اردو، بنگالی‌، ملایالامی‌، مراتی‌، گجراتی‌، کاندایی‌، تلوگو و تامیلی‌به‌ عنوان‌ زبان‌ رسمی‌ شناخته‌ شده‌(پارتا ساراتی‌، ۱۳۸۱، صص‌ ۳۶۲و۳۱۵) و طبق‌ مقررات‌ و قوانین‌ رسمی‌ کشور، هر فردی‌ درانتخاب‌ زبان‌ برای‌ فعالیت‌های‌ اداری‌ و آموزشی‌ خود، از میان‌ هریک‌ از زبان‌های‌ رسمی‌آزاد است‌. به‌ عنوان‌ مثال‌، هر شهروند مجاز است‌ دادخواست‌ خود را به‌ مراجع‌ حقوقی‌ به‌هریک‌ از زبان‌های‌ مذکور ارائه‌ دهد.( Jandt, 1995, P12) در حالی‌ که‌ اگر همبستگی‌ ملی‌ را برخورداری‌ ازاشتراک‌ هویت‌ ملی‌ بدانیم‌، خواهیم‌ دید که‌ چنین‌ هویتی‌ فراتر از زبان‌ و مذهب‌ است‌.

دکتر شاپور رواسانی‌ در کتاب‌ زمینه‌های‌ اجتماعی‌ هویت‌ ملی‌ می‌نویسد: در تعریف هویت‌ ملی‌ تکیه‌ بر زبان‌، دین‌ و تاریخ‌ مشترک‌، اتکای‌ درستی‌ نیست‌ ، زیرا چنین‌اتکایی‌ دور شدن‌ از واقعیت‌های‌ تاریخی‌ و اجتماعی‌ است‌. در تعریف‌ هویت‌ ملی‌ باید به‌مبارزات‌ حق‌ طلبانه‌ و عدالت‌ خواهانه‌ طبقات‌ محروم‌ در تمام‌ طول‌ تاریخ‌ توجه‌ کرد. به‌عبارت‌ دیگر، در جامعه‌ای‌ که‌ عدالت‌ حاکم‌ نباشد، گروه‌ حاکم‌ از یک‌ سو بر حقوق‌ دینی‌،سیاسی‌ و اقتصادی‌ گروه‌های‌ دیگر خدشه‌ وارد می‌کند و از سوی‌ دیگر، در لباس‌نمایندگی‌ از سوی‌ اکثریت‌، چنین‌ خدشه‌ای‌ را – در ابعادی‌ گسترده‌تر – بر اقلیت‌های‌قومی‌، زبانی‌ و مذهبی‌ وارد می‌کند.

در آن‌ شرایط، هویت‌ ملی‌ در همه‌ اجزای‌ ساختاری‌دچار بحران‌ و تزلزل‌ خواهد شد، زیرا تضاد در حرف‌ و عمل‌ به‌ اعتقادهای‌ توده‌ لطمه‌می‌زند. در واقع‌، هویت‌ ملی‌ برای‌ هر فرد، مواجه‌ شدن‌ او با سؤالاتی‌ اساسی‌ است‌ که‌ دردل‌ آن‌ها مقوله‌ زبان‌ و مذهب‌ نیز جای‌ می‌گیرند. رواسانی‌ بخشی‌ از این‌ سؤال‌ها را این‌گونه‌مطرح‌ کرده‌ است‌: «هویت‌ ملی‌ برای‌ هر فرد، مواجهه‌ او با این‌ سؤالات‌ است‌ که‌ به‌ چه‌ جامعه‌ای‌ و با چه‌ساختار مادی‌ و معنوی‌ تعلق‌ دارد؟ چه‌ روابط معنوی‌ و مادی‌ او را به‌ این‌ جامعه‌ و این‌جامعه‌ را به‌ او پیوند می‌دهد؟

و چرا او خود را بخشی‌ و جزئی‌ از این‌ جامعه‌ احساس ‌می‌کند؟ و این‌ احساس‌ تعلق‌ چه‌ تعهداتی‌ برای‌ او و جامعه‌ ایجاد می‌کند؟ و چه‌ روابطمادی‌ و معنوی‌ او را از جامعه‌ جدا و یا بیگانه‌ می‌کند؟ و چه‌ روابطی‌ او را دور وجدا نگه‌می‌دارد؟ گذشته‌ مشترک‌ او با این‌ جامعه‌ چیست‌؟ آیا او با کل‌ این‌ جامعه‌ گذشته‌ تاریخی ‌مشترک‌ دارد و یا با بخشی‌ از آن‌؟ در این‌ صورت‌ کدام‌ بخش‌ وچرا؟ او به‌ کدام‌ بخش‌ ازگذشته‌ تاریخی‌ تعلق‌ دارد؟ و نسبت‌ به‌ کدام‌ بخش‌ احساس‌ جدائی‌ می‌کند؟ و چرا؟ کدام‌ پیوند فرهنگ‌ معنوی‌ و یا مادی‌ او را به‌ کدام‌ بخش‌ از جامعه‌ پیوند می‌دهد و از کدام‌ بخش‌جدا می‌سازد؟

چه‌ بخشی‌ از فرهنگ‌ مادی‌ و یا معنوی‌ از این‌ جامعه‌ او را می‌پذیرد و چه‌بخشی‌ او را نفی‌ می‌کند؟ او با چه‌ بخشی‌ از جامعه‌ احساس‌ تعلق‌ و بیگانگی‌ دارد؟ و با چه‌نقشی‌ خصومت‌ دارد؟ آیا او وظایف‌ و تعهدات‌ خود را در برابر جامعه‌ انجام‌ داده‌ است‌؟و آیا جامعه‌ حقوق‌ او را رعایت‌ کرده‌ و می‌کند؟ آیا در روابط او با جامعه‌ مسأله‌ ظلم‌ وستم‌های‌ معنوی‌ و یا مادی‌ مطرح‌ بوده‌ و یا مطرح‌ هست‌؟

و او برای‌ جامعه‌ خود چه‌آینده‌ای‌ را می‌خواهد؟» (رواسانی‌، ۱۳۸۰، صص‌ ۲۶و۲۵) این‌ پرسش‌ها نشان‌ می‌دهد که‌ درجه‌ نابرابری‌ها و تمایزها یکی‌ از عوامل‌ اصلی‌ لطمه‌زدن‌ به‌ هویت‌ ملی‌ است‌. گفته‌ می‌شود که‌ مبادلات‌ فرهنگی‌ نابرابر میان‌ مرکز و اقوام‌،موجب‌ ایجاد تراز منفی‌ اقلیت‌های‌ قومی‌ در این‌ داد و ستد در یک‌ عرصه‌ نابرابر خواهدشد. این‌ امر مشابه‌ وضعیتی‌ است‌ که‌ میان‌ شمال‌ و جنوب‌ توصیف‌ شده‌ است‌

ایران و پیش نیازهای جامعه اطلاعاتی‌

پیش درآمد
یک داستان واقعی: با مدیر عامل شرکت معروفی در تهران وعده دارم. در راه متوجه میشوم که نشانی دقیق را همراه ندارم اما شماره تلفن شرکت را در حافظه موبایل ذخیره کرده ام. از متصدی تلفنخانه میخواهم که نشانی شرکت را بگوید که امتناع میکند و میپرسد که هستم و برای چه نشانی را لازم دارم. توضیح میدهم که با آقای ; مدیر عامل شرکت وعده ملاقات دارم اما قانع نمیشود و مرا به دفتر مدیر عامل وصل میکند. منشی مدیر عامل از قراری که منشی دیگر تنظیم کرده خبر ندارد و باید با شخص ایشان هماهنگ کند، اما ایشان هنوز نیامده اند.

توضیح من قانعش نمیکند و در نهایت درخواست من برای تماس با موبایل آقای مدیر عامل را میپذیرد. دوباره بعد از پنج دقیقه زنگ میزنم و تا حدود یک ربع تلفن مشغول است. بالاخره موفق به برقراری تماس میشوم و این بار معلوم میشود که مدیر عامل در دسترس نبوده است. با اصرار من برای گرفتن نشانی نهایتا تلفن به بخش حراست وصل میشود و پس از پر کردن فرمی در قد و قواره فرمهای سازمان سنجش کشور از پشت تلفن نهایتا موفق به کسب نشانی نمیشوم! بالاخره آنقدر در حوالی شرکت در خیابان میمانم تا آقای مدیر عامل (با نیم ساعت تاخیر) به شرکت برسد و منشی مهربان که لطف کرده و تلفن مرا یادداشت کرده است زنگ میزند و نشانی را می‌دهد تا با حدود یک ساعت تاخیر به قرار ملاقات برسم.

نکته جالب انکه بر روی میز مدیر عامل، روزنامه‌ای است که آگهی استخدام شرکت را با ذکر نشانی کامل و همه تلفنها و فکس و; درج کرده است. ۱. از منظر فنی، آنچه زیر بنای جامعه اطلاعاتی است (و به عبارتی جزء «لازم» آن)، شبکه اطلاعاتی است تا امکان عرضه و تبادل سریع اطلاعات را فراهم کند. این شبکه به طور ساده از کامپیوترهای متصل به هم تشکیل شده است. حال ممکن است این کامپیوترها به شبکه جهانی اینترنت متصل باشند یا اینکه در قالب شبکه‌های محلی شکل گرفته باشند. به هر حال، در تعریف جامعه اطلاعاتی این وسوسه وجود دارد که بتوان گفت اگر در جامعه‌ای شبکه وجود دارد و کاربران به آن شبکه (در هر سطحی از امکانات) دسترسی دارند، میتوان گفت جامعه اطلاعاتی شکل گرفته است.

یعنی صرفا با تکیه بر بستری که امکان تبادل اطلاعات را فراهم می‌کند. اما آیا صرف وجود یک شبکه ارتباطی برای سخن گفتن از جامعه اطلاعاتی «کافی» هم هست؟ پاسخ کوتاه این است: نه! ۲. آنچه زیربنای جامعه اطلاعاتی است، همانطور که از این واژه بر می‌آید «اطلاعات» است و برای پاسخ دادن به جایگاه ایران در جامعه اطلاعاتی باید قبل از هر چیز به میزان تولید اطلاعات در کشور توجه کرد.

منظور از اطلاعات، اطلاعات مبتنی بر مطالعات منظم و پژوهشهای علمی و نیز آمار است که به طور منظم گرداوری و به روز میشوند. در اغلب کشورها وظیفه گردآوری و انتشار این اطلاعات، بر عهده مراکز تحقیقاتی و پژوهشی است که فارغ از جهتگیریهای سیاسی یا ملاحظات اجرایی که کم و بیش مد نظر مدیران اجرایی قرار میگیرد، نسبت به جمع اوری اطلاعات و تحلیل و طبقه بندی آن اقدام کنند و ضعف کشور در این زمینه بارها مورد تاکید قرار گرفته است.

هر چند اخیرا تعداد سایتهای اطلاعاتی فارسی رشد بسزایی یافته است (که خود مرهون پشتیانی از زبان عربی و فارسی توسط شرکت مایکروسافت و وضع استانداردهای مناسب در این زمینه است) و از جمله میتوان به رشد انفجاری وبلاگهای فارسی اشاره کرد، اما اطلاعات غیرمستند و ویرایش نشده گرچه میتواند به عنوان بخشی از جریان جامعه اطلاعاتی محسوب شود، اما نهایتا نمی‌تواند مبنای جامعه اطلاعاتی قرار گیرد.

کما اینکه در امریکای شمالی نیز جامعه اطلاعاتی به خاطر وجود وبلاگها پدید نیامده است. ۳. بحث دیگر در خصوص حوزه اطلاعات و جامعه اطلاعاتی، میزان اعتماد کاربران به اطلاعات است و این اعتماد به دست نمی‌آید مگر در طی یک فرایند طولانی به همراه تجارب مثبت. به عنوان مثال، اگر اطلاعات منتشر شده در یک سایت اینترنتی حاوی تلفن و نشانی، اغلب قدیمی باشند کمتر کسی تمایل به استفاده از آن خواهد داشت. این امر در مورد مقوله‌های اجتماعی و خبری از حساسیت بیشتری برخوردار است. زیرا به هر حال نظارت در دنیای دیجیتال به اندازه شیوه های سنتی نیست و به راحتی میتوان در عرض مدت کوتاهی با ارائه اخبار ضد و نقیض اعتماد مخاطبان را زایل کرد.

این امر در کشورهایی که عموما خدمات اطلاع رسانی بسته هستند بیشتر رخ میدهد و اغلب کاربران با پیش فرض منفی به سراغ رسانه های غیررسمی میروند. ۴. عنصر دیگر، فرهنگ به اشتراک گذاشتن اطلاعات است. در حالی که در اغلب کشورهای جهان اسم و مشخصات و تلفن افراد حقیقی نیز در اختیار همه است، در ایران اطلاعات اصولا مقوله‌ای امنیتی محسوب میشود.

داستانی که در ابتدای این یادداشت ذکر شد مثال خوبی است که گوشه‌ای از فرهنگ جاری کشور را به نمایش میگذارد. مثالهای متعدد دیگری از بوروکراسی مهیب اداری که منحصرا محصول همین فرهنگ عدم ارائه اطلاعات است را میتوان ذکر کرد که در حوصله این گفتار نمیگنجد. ۵. «میزان کارایی اطلاعات در روند تصمیمگیری و موفقیت» موضوع دیگری است که باید مورد توجه قرار گیرد. واقعا دسترسی به اطلاعات (با فرض اینکه اطلاعات دقیق تولید شود و در اختیار قرار گیرد)تا چه حد در میزان موفقیت یک تصمیمگیری موثر است؟

فرض کنید که شرکتی بتواند به موقع به اطلاعات مناسب یک فعالیت تجاری دست پیدا کند (مثلا برای بازاریابی محصولات خود). در عمل بهره‌مندی از این اطلاعات تا چه حد در میزان موفقیت آن در بازار رقابت موثر است؟ نگاهی به عوامل بازدارنده (مثل ناپایداری مقررات و قوانین، یارانه‌ها، رقبایی که با رانتهای دولتی در بازار وجود دارند، موانع سرمایه گذاری، و;) پاسخی در خور برای این پرسش فراهم میکند زیرا وقتی این عوامل دست به دست هم میدهند عملا نقش اطلاعات را در روند تصمیگری و موفقیت کمتر و کمرنگتر میکنند.

۶. محصولات نرم افزاری یکی از چند عنصر اصلی در ایجاد جامعه اطلاعاتی هستند زیرا تنها با به کارگیری این محصولات در بستر شبکه است که میتوان به امر گردآوری و توزیع اطلاعات پرداخت. در بازار ایران، تکلیف بنگاههای تجاری و اقتصادی کوچک خصوصی (مثل مغازه‌ها و تولیدیهای کوچک) معلوم است: در بسیاری از آنها حتی به سختی می‌توان یک دستگاه فکس پیدا کرد. آنچه باقی می‌ماند، شرکتهای بزرگ است و صد البته مهمتر از همه دولت. یک شرکت نرم افزاری عملا وقتی میتواند شکل بگیرد یا به حیات خود ادامه دهد که قراردادی از دولت به دست آورد وگرنه هیچ گاه نمیتواند در قد و قواره لازم برای تولید یک «محصول» به معنی دقیق کلمه ظاهر شود. و این در حالی است که سازمانها و شرکتهای دولتی عملا از تنظیم و اجرای یک قرارداد کوچک عاجزند.

برای اجرای یک قرارداد سه ماهه، پیمانکار باید چهار ماه منتظر بماند تا قسط اول قرارداد را دریافت کند و البته پس از شروع کار تازه کارفرما پی برده است که چه چیزی مد نظرش بوده است. مضاف بر اینکه چیزی حدود دو برابر مدت قرار داد طول میکشد تا یک کامپیوتر برای نصب برنامه خریداری شود یا فرد رابط برای تحویل برنامه تعیین گردد و; تا هنگاهی که همچنان هر طرح بزرگی به نحوی به دولت برمیگردد و وابستگی شرکتهای نرم افزاری (به طور عام) به دولت باقی است، موتور محرکه ایجاد جامعه اطلاعاتی شکننده و منفعل باقی می‌مانند و در نهایت مصرف کننده تکنولوژیهای دیگران باقی میماند،

زیرا هیچ وقت نمیتوانند تولید کننده تکنولوژی باشند. مگر آنکه در شیوه‌های مدیریت دولتی تحول چشمگیری رخ دهد تا اصولا هنگامی که با یک دستگاه دولتی سر و کار دارید، برنامه‌ریزی معنی دار باشد. ۷. یکی دیگر از لوازم توسعه در حوزه فن اوریهای اطلاعاتی، کارایی بخشهای متولی در دولتها است. به عنوان مثال در همه جای دنیا، مخابرات کشورها نقش فراهم کردن بسترهای ارتباطی را به عهده دارند و نه محتوای اطلاعاتی را (دقیقا همانطور که وزارت راه جاده‌‌ها را میسازد، اما خود را مسوول ترددهای جاده‌ای و اینکه چه کسی یا چه ماشینی از جاده عبور میکند نمی داند).

این در حالی است که هنوز در کشور ما چنین تفکیک وظیفه ساده‌ای صورت عملی به خود نگرفته است. مخابرات از طرفی خود را در رقابت با آی-اس-پی ها (شرکتهای فراهم کردن خدمات اینترنت) می‌بیند و از طرفی نمی تواند از دلبستگی خود در نقش ناظم اخلاقی جامعه دست بشوید. طبق معمول نیز برای حل مشکلات مشابه، کمیته‌های عالی و سیاستگذاری و; تشکیل می‌شود که عملا به وجود نهادهای موازی می ‌انجامد و امر سیاستگذاری را بیش از پیش به کلافی سر در گم تبدیل می‌کند. قوانین دقیق با پشتوانه اجرایی مهمترین پیش نیاز این بخش است.

کاربران بیش از آنکه مخابرات را به عنوان نهاد مسدود کننده بشناسند، از آن انتظار فراهم کردن زیربناهای قوی ارتباطی دارند. آنچه گفته شد تنها شاید بخشی از سرفصلهای مهم به عنوان پیش نیازهای یک جامعه اطلاعاتی باشد. تا امروز حدود سیزده سال از برقراری اولین ارتباط اینترنتی کشور توسط مرکز تحقیقات فیزیک نظری و ریاضیات و تولد اولین شبکه ارتباطی فرامرزی در کشور میگذرد و این زمان در مقیاس تکنولوژیهای اطلاعاتی معادل یکصد و سی سال در صنایع خودروسازی است.

گرچه زمان بسیاری برای به سامان آوردن مقوله تکنولوژی اطلاعاتی در کشور از دست رفته است، اما با نگاهی واقع بینانه میتوان گامهای موثری برای «فراهم کردن پیش نیازهای جامعه اطلاعاتی» در کشور برداشت. در عین حال خطر آنجا است که بدون وجود حداقلی از پیشنیازها، توهم وجود جامعه اطلاعاتی در کشور پدید آید. به خاطر اینکه چندصد میلیارد تومان در سال صرف چت کردن میشود یا جوانان در خلا امکانات فرهنگی و تفریحی به شبکه به عنوان ابزاری برای تفریح و صرف وقت روی آورده‌اند، نمی‌توان تصور کرد که در مسیر جامعه اطلاعاتی گام بر میداریم. ورود به جامعه اطلاعاتی نیازمند فراهم کردن پیشنیازهایی است که خود اساسا از مقوله تکنولوژی نیستند

ضرورت ‌توجه ‌به‌ ارتباطات‌ میان‌ فرهنگی‌ در جامعه‌ ایران‌ برای مواجه‌ صحیح‌ با تحولات‌ جامعه اطلاعاتی
‌ارتباطات‌ میان‌ فرهنگی‌ هنگامی‌ ظهور می‌کند که‌ مردمانی‌ با فرهنگ‌ یا پاره‌فرهنگ‌های‌ هویتی‌ متفاوت‌ به‌ ارتباط میان‌ خود بپردازند. ( Jandt, 1995,P408) در این‌ میان‌، فرد هنگامی‌نیازمند آگاهی‌ از راز و رمزهای‌ ارتباطات‌ میان‌ فرهنگی‌ می‌شود که‌ در یک‌ حس ‌فرهنگی‌(Cultural Sense) خود را متمایز از دیگران‌ ببیند. (Jandt, 1995,P7) و ضمنا در تلاش‌ باشد که‌ به‌ مشابهت‌ معنی‌ درفراگرد ارتباط دست‌ یابد. ارتباط میان‌ قوم‌ها، نمونه‌ای‌ از چنین‌ ارتباطی‌ است‌. ایران‌ ازکشورهایی‌ است‌ که‌ تنوع‌ اقوام‌ در آن‌ مشهود و بارز است‌.

اصولا این‌ دیدگاه‌ مطرح‌ است‌که‌ براساس‌ شواهد تاریخی‌، در طول‌ پنج‌ هزار سال‌ گذشته‌، ایران‌ هیچ‌گاه‌ مسکن‌ قوم‌واحدی‌ نبوده‌ است‌، بلکه‌ همیشه‌ اقوام‌ گوناگونی‌ در کنار هم‌ در این‌ سرزمین‌ زندگی‌می‌کرده‌اند. قوم‌(Ethnic) یکی‌ از انواع‌ اساسی‌ پاره‌ فرهنگ‌ها(Sub Culture) محسوب‌ می‌شود (که‌ در ارتباطات‌ میان‌فرهنگی‌ اصطلاح‌ پاره‌ فرهنگ‌ به‌ هیچ‌ وجه‌ مناسب‌ نیست‌). قوم‌ مشابه‌ نژاد(race) است‌، با این‌تفاوت‌ که‌ قوم‌ در طی‌ زمان‌ تغییر می‌کند، در حالی‌ که‌ نژاد تقریبا ثابت‌ است‌.( Stavenhagen,1986) گروه‌های‌قومی‌ براساس‌ مشخصه‌ هایی‌ همچون‌ دین‌، زبان‌ و ویژگی‌های‌ جسمی(Physical Features) از یکدیگر متمایزمی‌شوند.

( Jandt, 1995, P12) بررسی‌ مشخصه‌های‌ اقوام‌ ایران‌ نشان‌ می‌دهد که‌ تقسیم‌ مردم‌ ایران‌ براساس‌زبان‌ و دین‌ صورت‌ گرفته‌ و نژاد نقش‌ چندانی‌ ندارد. اگر چه‌ ویژگی‌های‌ نژادی‌ در بعضی‌موارد چون‌ ترکمن‌ها، هزاره‌ها یا بربرها چشم‌گیر است‌، ولی‌ حتی‌ در این‌ اقوام‌ نیز دین‌ وزبان‌ عامل‌ مهم‌تری‌ است‌ تا نژاد. در برخی‌ از کشورها، از میان‌ اقوام‌ مختلف‌، قومی‌ بیش‌ترین‌ خاک‌ سرزمین‌ را دراختیار دارد و بر بقیه‌ اقوام‌ مسلط است‌، در حالی‌ که‌ این‌ دیدگاه‌ مطرح‌ است‌ که‌ در ایران‌،برخلاف‌ بعضی‌ از کشورهای‌ چند قومی‌، نمی‌توان‌ از اکثریت‌ – اقلیت‌ گفت‌ و گو کرد، زیراهیچ‌ گروهی‌ به‌ تنهایی‌ بر همه‌ گروه‌ها مسلط نیست‌ و بیش‌ترین‌ قسمت‌ خاک‌ را در اختیارندارد. با وجود تنوع‌ قومی‌ در ایران‌، مذهب‌ شیعه‌ و زبان‌ فارسی‌ به‌ عنوان‌ عامل‌ وحدت‌ملی‌ و همبستگی‌ ملی‌ شناخته‌ شده‌اند.

در واقع‌، این‌ نگاه‌ دیرینه‌ و جا افتاده‌ مبتنی‌ برشناخت‌ مذهب‌ و زبان‌ به‌ عنوان‌ عامل‌ وحدت‌ ملی‌، مبحثی‌ است‌ که‌ تاکنون‌ به‌ طور جدی‌مورد بحث‌ قرار نگرفته‌ است‌، در حالی‌ که‌ تحولات‌ جهانی‌ شدن‌ به‌ ویژه‌ طی‌ ۲۰ سال‌آینده‌، شرایطی‌ را فراهم‌ خواهد کرد که‌ قطعا این‌ دیدگاه‌ دیرینه‌ در ایران‌ را زیر سؤال‌خواهد برد. اگر به‌ پدیده‌ اقوام‌ در ایران‌، نه‌ از پشت‌ پنجره‌ پایتخت‌ و مقر حکومتی‌، بلکه‌ از پشت‌شیشه‌ عینک‌ اقوام‌ نگاه‌ کنیم‌، موضوع‌ روشن‌تر خواهد شد. نخست‌ آن‌ که‌، هریک‌ از اقوام‌ایرانی‌ از هویت‌ فرهنگی‌ خاصی‌ برخوردارند.

فرد ای‌. جاندت‌، در کتاب‌ «ارتباطات‌ میان‌فرهنگی»‌، در مورد هویت‌ فرهنگی‌ می‌نویسد: هرگاه‌ اعضای‌ یک‌ جمعیت‌، به‌ طور آگاهانه‌خود را یک‌ گروه‌ بدانند که‌ در سلوک‌ با یکدیگر از یک‌ نظام‌ مشترک‌ نماد، معنی‌ و هنجاربرخوردارند، دارای‌ هویت‌ فرهنگی‌ مشترک‌ هستند. در واقع‌، احساس‌ هویت‌ ترکیبی‌ است‌ از همسانی‌ها و تمایزها.( Jandt, 1995, P8) یک‌ مسلمان‌ اهل‌سنت‌ بلوچ‌ یا یک‌ عرب‌ زبان‌ خوزستان‌ در مواجهه‌ با فارس‌ زبانان‌ شیعه‌ هموطن‌ خود،احساس‌ تمایز و درمواجهه‌ با اعضای‌ قوم‌ خودی‌ احساس‌ همسانی‌ می‌کند و این‌ همان‌احساس‌ قومیت‌ است‌.

به‌ دیدگاه‌ها و شیوه‌های‌ عمل‌ فرهنگی‌ که‌ اجتماع‌ معینی‌ از مردم‌ را متمایز می‌کنند،قومیت‌ می‌گویند. اعضای‌ گروه‌های‌ قومی‌، از نظر فرهنگی‌ خود را متمایز ازگروه‌بندی‌های‌ دیگر در جامعه‌ می‌دانند ودیگران‌ نیز آنان‌ را همین‌ گونه‌ در نظر می‌گیرند.درجه‌ این‌ احساس‌ همسانی‌ و تفاوت‌، تحت‌ تأثیر نوع‌ دیالکتیک‌ میان‌ فرد و جامعه‌ اوست‌.هر چه‌ قدر قوم‌ مداری‌ میان‌ اعضای‌ این‌ قوم‌ و یا در میان‌ اعضای‌ اقوام‌ دیگر، به‌ ویژه‌ اقوام‌مسلط، بیش‌تر باشد، احساس‌ تفاوت‌ بیش‌تر خواهد شد. قوم‌مداری(ethnocentrism) قضاوت‌ منفی‌ نسبت‌ به‌ فرهنگ‌ و پاره‌فرهنگ‌های‌ دیگر براساس‌معیارهای‌ فرهنگ‌ خودی‌ است‌. به‌ عبارت‌ دیگر، قوم‌ مداری‌ باور داشتن‌ برتری‌ فرهنگ‌خودی‌ است‌.

( Jandt, 1995, P405) در ایران‌، مشکل‌ از آن‌جا آغاز می‌شود که‌ برای‌ پاسداری‌ از تعریفی‌خاص‌ از همبستگی‌ ملی‌، آگاهانه‌ یا ناآگاهانه‌ شرایطی‌ ایجاد شود که‌ سهمی‌ از جمعیت‌ و یاحوزه‌های‌ قدرت‌، به‌ ویژه‌ قدرت‌ مرکزی‌، به‌ نوعی‌ قوم‌ مداری‌ دست‌ زند. در این‌ موردشواهدی‌ موجود است‌. این‌ شواهد را می‌توان‌ به‌ دو دسته‌ رویدادها و آمارها تقسیم‌ کرد: در زمینه‌ رویدادها، نزدیک‌ترین‌ مورد شکایت‌ ۱۹ نماینده‌ اهل‌ سنت‌ مجلس‌، در آذر۱۳۸۱ به‌ کمیسیون‌ اصل‌ ۹۰ است‌ که‌ شاکیان‌، معترض‌ برخوردهای‌ گزینشی‌ با پذیرفته‌شدگان‌ آزمون‌های‌ استخدامی‌ و اخراج‌ روحانیون‌ اهل‌ سنت‌ از مساجد بوده‌اند، و ازرویدادهای‌ دورتر، می‌ توان‌ به‌ وقایع‌ پس‌ ازنمایش‌ آخرین‌ قسمت‌ سریال‌ تلویزیونی‌ امام‌علی‌(ع‌) در برخی‌ از مناطق‌ سنی‌ نشین‌ – به‌ ویژه‌ کردستان‌ – اشاره‌ کرد. جایگزینی‌ اشعارخاص‌ روی‌ موسیقی‌ سنتی‌ سیستان‌ و بلوچستان‌ از سوی‌ رادیو و تلویزیون‌، پخش‌ تفصیلی‌خبر نماز جماعت‌ اقلیت‌ شیعه‌ زاهدان‌ در قبال‌ پخش‌ خلاصه‌ خبر نماز جمعه‌ اکثریت‌ اهل‌تسنن‌ در آن‌ شهر، نمونه‌ هایی‌ از رویدادهای‌ قوم‌گرایانه‌ و یا عواقب‌ آن‌هاست‌.

در مورد آمارها، اصولا این‌ دیدگاه‌ مطرح‌ است‌ که‌ آگاهی‌ از وضعیت‌ اقوام‌ در ایران‌در هاله‌ای‌ از ابهام‌ قرار دارد. در هیچ‌ یک‌ از سرشماری‌های‌ کشور، تعداد اقوام‌ و یا متکلمان‌ به‌ زبان‌های‌ مختلف‌ مورد پرسش‌ قرار نگرفت‌، جز یک‌ بار، آن‌ هم‌ درپرسش‌های‌ سرشماری‌ ۱۳۶۵ که‌ آن‌ هم‌ به‌ رغم‌ نهایی‌ شدن‌، به‌ دلایل‌ خاصی‌ که‌ بیش‌تر ناشی‌ از شرایط اوایل‌ انقلاب‌ و اوضاع‌ و احوال‌ زمان‌ جنگ‌ تحمیلی‌ بود، از جمع‌ آوری‌اطلاعات‌ مربوط به‌ آن‌ها خودداری‌ شد. به‌ همین‌ ترتیب‌، منابع‌ آمارهای‌ رسمی‌ درباره‌توزیع‌ جمعیت‌ شیعه‌ و سنی‌ نیز تقریبا ساکت‌ هستند.

سرشماری‌ سال‌ ۱۳۷۵ می‌گوید،۹۹/۵۶ درصد جمعیت‌ مسلمان‌ هستند; ۰/۱۳ درصد مسیحی‌ ; ۰/۰۵ درصد زرتشتی‌ ;۰/۰۲ درصد کلیمی‌; و ۰/۰۹ درصد سایر ادیان‌; اما سهم‌ پیروان‌ مذاهب‌ شیعه‌ وسنی‌ مشخص‌ نیست‌. در مورد جمعیت‌ اهل‌ سنت‌، در صورتی‌ که‌ مذهب‌ جمعیت‌ ساکن‌ در استان‌های‌کردستان‌ و سیستان‌ و بلوچستان‌ را سنی‌ فرض‌ کنیم‌، می‌توان‌ برآوردی‌ کرد. بنا برمصاحبه‌با نخبگان‌ مناطق‌ مذکور، در برخی‌ از شهرها مانند چابهار، سراوان‌ و ایرانشهر، حدود ۹۵درصد جمعیت‌ اهل‌ تسنن‌ هستند، در حالی‌ که‌ این‌ نسبت‌ در شهرهایی‌ مانند زاهدان‌ به‌مراتب‌ کم‌تر است‌. از آن‌ سو بخشی‌ از جمعیت‌ اهل‌ تسنن‌ در مناطق‌ دیگر مانند خوزستان‌و فارس‌ نیز پراکنده‌اند.

به‌ عنوان‌ مثال‌ جدول‌ ترکیب‌ قومی‌ و نژادهای‌ جهان‌، ۷ درصدجمعیت‌ ایران‌ را کرد می‌داند.( ابوطالبی‌، ۱۳۷۸، ص‌ ۱۴۳) تخمین‌ زده‌ می‌شود که‌ ۴۷ درصد کردهای‌ ایران‌ سنی‌باشند.( احمدی‌، ۱۳۷۸، ص‌ ۳۲۷) در این‌ مورد محمد حکیم‌ پور در گزارشی‌ تحقیقی‌ می‌گوید: «برخی‌ ازبرآوردهای‌ منعکس‌ در منابع‌ رسمی‌ دولتی‌، سهم‌ اهل‌ تسنن‌ در ایران‌ را حدود ۷ درصد ومنابع‌ غیررسمی‌ ۱۵ تا ۲۰ درصد برآورد کرده‌اند.»( حکیم‌ پور، ۱۳۷۷، ص‌ ۱۸) در مورد توزیع‌ زبان‌ در جمعیت‌ ایران‌، آمارها از شفافیت‌ بیش‌تری‌ برخوردارند.

به‌عنوان‌ مثال‌، در مرداد ۱۳۷۰، هنگام‌ صدور شناسنامه‌ برای‌ نوزادان‌ درباره‌ زبان‌ ۴۹ هزارو ۵۵۸ مادر در سطح‌ کشور سئوال‌ مطرح‌ شد که‌ نتیجه‌ حاکی‌ از سهم‌ حضور ۵۳/۸درصدی‌ زبان‌های‌ غیرفارسی‌ در ایران‌ بود. براساس‌ نمونه‌گیری‌ مذکور، توزیع‌ سهم‌هریک‌ از زبان‌ها (به‌ درصد) به‌ این‌ شرح‌ بود: ۴۶/۲ فارسی‌; ۲۰/۶ آذری‌ ; ۱۰ کردی‌;۸/۹ لری‌; ۷/۲ درصد گیلکی‌ و شمالی‌ ; ۳/۵ عربی‌ ; ۲/۷بلوچی‌; ۰/۶ ترکمنی‌; ۰/۱ارمنی‌; و ۰/۲ سایر زبان‌ها.( زنجانی‌، ۱۳۷۹،ص‌ ۵۳) برخی‌ منابع‌ مکالمه‌ کنندگان‌ به‌ ترکی‌ را ۲۴ (ابوطالبی‌، ۱۳۷۷، ص‌ ۳۱) و برخی‌ ۲۵ درصد(ابوطالبی‌، ۱۳۷۷، ص‌ ۳۱) ذکر کرده‌اند.

برآورد می‌شود که‌ این‌ نسبت‌ در آینده‌ به‌ دو علت‌ افزایش‌ یابد. نخست‌ آن‌ که‌ رشد جمعیت ‌ناشی‌ از افزایش‌ زاد و ولد در استان‌های‌ آذری‌نشین‌ بیش‌تر از دیگر استان‌های‌ کشوراست‌ (حکیم‌ پور، ۱۳۷۷، ۳۲); و دوم‌، کاهش‌ تمایل‌ به‌ سوادآموزی‌ فارسی‌ در میان‌ آذری‌ زبان‌ هاست‌. براساس‌آمارها، در حالی‌ که‌ سهم‌ باسوادان‌ آذربایجان‌ شرقی‌، در سرشماری‌ ۱۳۵۵، در رتبه‌ سوم‌استان‌های‌ کشور بود، در سرشماری‌ ۱۳۷۰، به‌ رتبه‌ بیست‌ و سوم‌ تنزل‌ یافت‌.( حکیم‌ پور، ۱۳۷۷، ۳۲) برخی‌منابع‌ سهم‌ ایرانیان‌ عرب‌ زبان‌ را حدود ۳ درصد، سهم‌ سایر زبان‌ها مانند لری‌، بلوچی‌،ترکمنی‌ و ارمنی‌ را حدود ۱۵ درصد،

و سهم‌ جمعیت‌ فارسی‌ زبان‌ را ۵۱ درصد برآوردکرده‌اند.( ابوطالبی‌، ۱۳۷۸، ص‌ ۱۴۳) به‌ این‌ ترتیب‌، اگر مجموع‌ برآوردها را با یکدیگر مقایسه‌ کنیم‌، می‌توانیم‌ ترک‌زبان‌ها را بین‌ ۲۰ تا ۲۵ درصد، کردزبان‌ها را بین‌ ۶ تا ۹ درصد و فارس‌ زبان‌ها را بین‌ ۴۵تا ۶۰ درصد بدانیم‌. همچنین‌، آمارها نشان‌ می‌دهند که‌ توزیع‌ زبان‌ در برنامه‌های‌ درون‌ مرزی‌ رادیو وتلویزیون‌ ایران‌ به‌ هیچ‌ وجه‌ متناسب‌ با توزیع‌ زبان‌ در میان‌ جمعیت‌ نیست‌، برای‌ مثال‌، درسال‌ ۱۳۸۰، مجموع‌ فرستنده‌های‌ رادیوهای‌ درون‌ مرزی‌ در ایران‌، ۱۹۳ هزار و ۳۴۳ساعت‌ برنامه‌ پخش‌ کردند که‌ ۱۷۵ هزار و ۲۸۸/۱ ساعت‌ آن‌ برنامه‌ها (۹۰/۶۶ درصد) به‌زبان‌ فارسی‌ بود.

فرستنده‌های‌ رادیویی‌ آذربایجان‌ شرقی‌، آذربایجان‌ غربی‌، اردبیل‌،زنجان‌ و همدان‌ ۹ هزار و ۷۲۰/۳۸ ساعت‌ برنامه‌ ترکی‌، فرستنده‌ خوزستان‌ ۱۳۱۵ساعت‌ برنامه‌ عربی‌ و فرستنده‌های‌ آذربایجان‌ غربی‌، ایلام‌، کردستان‌، کرمانشاه‌، مهاباد وخراسان‌ ۴ هزار و ۸۴۳/۰۸ ساعت‌ برنامه‌ کردی‌ پخش‌ کردند. سهم‌ برنامه‌ها به‌ سایرزبان‌ها ۲ هزار و ۱۷۶/۵ ساعت‌ بود.( گزارش‌ عملکرد، ۱۳۸۰، صص‌ ۷۸و۷۲) در همان‌ سال‌، مجموع‌ فرستنده‌های‌ درون‌ مرزی‌ تلویزیون‌ در ایران‌، ۱۰۹ هزار و۶۷۷/۹ ساعت‌ برنامه‌ پخش‌ کردند که‌ ۱۰۴ هزار و ۹۷۲/۱ ساعت‌ آن‌ (۹۵/۸۶ درصد) به‌زبان‌ فارسی‌ بود. فرستنده‌های‌ آذربایجان‌ شرقی‌، آذربایجان‌ غربی‌، اردبیل‌ و زنجان‌ درمجموع‌ ۳ هزار و ۷۳۳/۹ ساعت‌ برنامه‌ ترکی‌، فرستنده‌های‌ ایلام‌، کردستان‌، مهاباد وآذربایجان‌ غربی‌ ۵۷۳/۲ ساعت‌ برنامه‌ کردی‌ و فرستنده‌ خوزستان‌ ۱۸۳/۵ ساعت‌ برنامه‌عربی‌ پخش‌ کردند.

سهم‌ برنامه‌ها به‌ سایر زبان‌ها ۱۶۵/۲ ساعت‌ بود. در جدول زیر سهم زبان های اقوام ایرانی در رادیو تلویزیون ایران در سال ۱۳۸۰ نشان داده شده است. جدول فوق می گوید، در حالی‌ که‌ ۲۲/۵ درصد جمعیت‌ ایران‌ ترک‌ زبان‌ هستند، سهم‌برنامه‌های‌ ترکی‌ رادیو و تلویزیون‌ فقط ۴/۴۵ درصد (۵ برابر کم‌تر) است‌. این‌ نسبت‌هابرای‌ کردی‌ ۴ و برای‌ عربی‌ ۷ برابر است‌.

در این‌ مورد که‌ چه‌ سهمی‌ از محتوای‌ سالانه‌ ۳۰۳ هزار و ۱۱ ساعت‌ برنامه‌ رادیو وتلویزیون‌ در ایران‌ در تأیید یا علیه‌ ارزش‌های‌ اقوام‌ مذهبی‌ ایرانی‌ است‌، اطلاعات‌ دقیقی‌در دست‌ نیست‌، ولی‌ شواهد حاکی‌ از آن‌ هستند که‌ حداقل‌ در بیست‌ و یکم‌ رمضان‌ و سوم‌جمادی‌الثانی‌ هر سال‌ محتوای‌ برنامه‌ها موافق‌ ارزش‌های‌ مذهبی‌ اقوام‌ اهل‌ تسنن‌ ایران‌نیستند و می‌توان‌ انتظار داشت‌ که‌ سهم‌ عمده‌ای‌ از برنامه‌های‌ دینی‌ و مذهبی‌ رادیو وتلویزیون‌ در ایران‌، چه‌ در برنامه‌های‌ آموزشی‌ و چه‌ در برنامه‌های‌ خبری‌ و یا سرگرمی‌،متمرکز بر ارزش‌ها و اعتقادهای‌ شیعه‌ است‌.

این‌ وضعیت‌ شرایطی‌ را ایجاد کرده‌ که‌ از نوع‌ ارتباطات‌ افقی‌ نیست‌ و تنها شباهت‌ آن‌با ارتباطات‌ افقی‌ همان‌ است‌ که‌ دردهه‌ ۱۹۷۰ در ادبیات‌ مربوط به‌ جریان‌ یک‌ سویه‌برنامه‌های‌ تلویزیونی‌ کشورهای‌ پیشرفته‌ به‌ سوی‌ کشورهای‌ در حال‌ توسعه‌ با اصطلاح‌ خیابان‌ یک‌ طرفه‌ توصیف‌ می‌شد. در حالی‌ که‌ به‌ نظر می‌رسد تاکنون‌ وضعیت‌ ارتباطات‌میان‌ فرهنگی‌ در حوزه‌ مذکور، در ایران‌ از نوع‌ ارتباطات‌ افقی‌ نبوده‌ و بیش‌تر شکل‌ ارتباطات‌ عمودی‌ را داشته‌ است‌.

به‌ نظر می‌رسد که‌ ترکیب‌ خیابان‌ یک‌ طرفه‌ و ارتباط عمودی‌، ترکیب‌ نادری‌ است‌ که‌مشابه‌ آن‌ را می‌توان‌ فقط در جوامعی‌ یافت‌ که‌ اقلیت‌های‌ فرهنگی‌ – از جمله‌ زبانی‌ ومذهبی‌ – در حصار چنین‌ خیابان‌ یک‌ طرفه‌ عمودی‌ قرار بگیرند. بدون‌ آن‌ که‌ به‌ منابع‌جایگزین‌ دسترسی‌ داشته‌ باشند، به‌ این‌ ترتیب‌، در چنین‌ شرایطی‌، آن‌ها را می‌توان‌ مخاطبان‌ ناخشنود نامید; مخاطبانی‌ که‌ هرگاه‌ قدرت‌ گزینشی‌ آنان‌ بالا برود، می‌توان‌انتظار داشت‌ که‌ به‌ طور ارادی‌ از مخاطب‌ بودن‌ خود کاملا اجتناب‌ کنند.

ادبیات‌ ارتباطات‌ میان‌ فرهنگی‌ می‌گوید، یکی‌ از موانع‌ بزرگ‌ این‌گونه‌ ارتباطات‌وقتی‌ است‌ که‌ گروهی‌ با قدرت‌ بیش‌تر، استفاده‌ از زبان‌ خود را بر دیگران‌ تحمیل‌ کنند.( Jandt, 1995, P14) تحمیل‌ زبان‌ فارسی‌ بر سایر زبان‌های‌ اقوام‌ ایرانی‌ و یا قوم‌ مداری‌ زبانی‌ در رادیو وتلویزیون‌ ایران‌ پیشینه‌ای‌ به‌ مراتب‌ بیش‌تر از دو دهه‌ مربوط به‌ دوران‌ انقلاب‌ اسلامی‌دارد. در واقع‌ منشاء آن‌، ترادف‌ یکسانی‌ زبان‌ و مذهب‌ با همبستگی‌ ملی‌ است‌.

این‌ امر درهمه‌ کشورهای‌ جهان‌ سوم‌ رایج‌ نیست‌. به‌ عنوان‌ مثال‌، هند کشوری‌ است‌ که‌ مردم‌ آن‌ به‌ ۲۰زبان‌ اصلی‌ سخن‌ می‌گویند و از رسانه‌های‌ گوناگون‌ به‌ زبان‌ خود استفاده‌ می‌کنند که‌ در این‌میان‌ زبان‌های‌ هندی‌، اردو، بنگالی‌، ملایالامی‌، مراتی‌، گجراتی‌، کاندایی‌، تلوگو و تامیلی‌به‌ عنوان‌ زبان‌ رسمی‌ شناخته‌ شده‌(پارتا ساراتی‌، ۱۳۸۱، صص‌ ۳۶۲و۳۱۵) و طبق‌ مقررات‌ و قوانین‌ رسمی‌ کشور، هر فردی‌ درانتخاب‌ زبان‌ برای‌ فعالیت‌های‌ اداری‌ و آموزشی‌ خود، از میان‌ هریک‌ از زبان‌های‌ رسمی‌آزاد است‌.

به‌ عنوان‌ مثال‌، هر شهروند مجاز است‌ دادخواست‌ خود را به‌ مراجع‌ حقوقی‌ به‌هریک‌ از زبان‌های‌ مذکور ارائه‌ دهد.( Jandt, 1995, P12) در حالی‌ که‌ اگر همبستگی‌ ملی‌ را برخورداری‌ ازاشتراک‌ هویت‌ ملی‌ بدانیم‌، خواهیم‌ دید که‌ چنین‌ هویتی‌ فراتر از زبان‌ و مذهب‌ است‌. دکتر شاپور رواسانی‌ در کتاب‌ زمینه‌های‌ اجتماعی‌ هویت‌ ملی‌ می‌نویسد: در تعریف هویت‌ ملی‌ تکیه‌ بر زبان‌، دین‌ و تاریخ‌ مشترک‌، اتکای‌ درستی‌ نیست‌ ، زیرا چنین‌اتکایی‌ دور شدن‌ از واقعیت‌های‌ تاریخی‌ و اجتماعی‌ است‌. در تعریف‌ هویت‌ ملی‌ باید به‌مبارزات‌ حق‌ طلبانه‌ و عدالت‌ خواهانه‌ طبقات‌ محروم‌ در تمام‌ طول‌ تاریخ‌ توجه‌ کرد. به‌عبارت‌ دیگر، در جامعه‌ای‌ که‌ عدالت‌ حاکم‌ نباشد،

گروه‌ حاکم‌ از یک‌ سو بر حقوق‌ دینی‌،سیاسی‌ و اقتصادی‌ گروه‌های‌ دیگر خدشه‌ وارد می‌کند و از سوی‌ دیگر، در لباس‌نمایندگی‌ از سوی‌ اکثریت‌، چنین‌ خدشه‌ای‌ را – در ابعادی‌ گسترده‌تر – بر اقلیت‌های‌قومی‌، زبانی‌ و مذهبی‌ وارد می‌کند. در آن‌ شرایط، هویت‌ ملی‌ در همه‌ اجزای‌ ساختاری‌دچار بحران‌ و تزلزل‌ خواهد شد، زیرا تضاد در حرف‌ و عمل‌ به‌ اعتقادهای‌ توده‌ لطمه‌می‌زند. در واقع‌، هویت‌ ملی‌ برای‌ هر فرد، مواجه‌ شدن‌ او با سؤالاتی‌ اساسی‌ است‌ که‌ دردل‌ آن‌ها مقوله‌ زبان‌ و مذهب‌ نیز جای‌ می‌گیرند. رواسانی‌ بخشی‌ از این‌ سؤال‌ها را این‌گونه‌مطرح‌ کرده‌ است‌: «هویت‌ ملی‌ برای‌ هر فرد، مواجهه‌ او با این‌ سؤالات‌ اس

ایران و پیش نیازهای جامعه اطلاعاتی‌

یک داستان واقعی: با مدیر عامل شرکت معروفی در تهران وعده دارم. در راه متوجه میشوم که نشانی دقیق را همراه ندارم اما شماره تلفن شرکت را در حافظه موبایل ذخیره کرده ام. از متصدی تلفنخانه میخواهم که نشانی شرکت را بگوید که امتناع میکند و میپرسد که هستم و برای چه نشانی را لازم دارم. توضیح میدهم که با آقای ; مدیر عامل شرکت وعده ملاقات دارم اما قانع نمیشود و مرا به دفتر مدیر عامل وصل میکند.

منشی مدیر عامل از قراری که منشی دیگر تنظیم کرده خبر ندارد و باید با شخص ایشان هماهنگ کند، اما ایشان هنوز نیامده اند. توضیح من قانعش نمیکند و در نهایت درخواست من برای تماس با موبایل آقای مدیر عامل را میپذیرد. دوباره بعد از پنج دقیقه زنگ میزنم و تا حدود یک ربع تلفن مشغول است. بالاخره موفق به برقراری تماس میشوم و این بار معلوم میشود که مدیر عامل در دسترس نبوده است.

با اصرار من برای گرفتن نشانی نهایتا تلفن به بخش حراست وصل میشود و پس از پر کردن فرمی در قد و قواره فرمهای سازمان سنجش کشور از پشت تلفن نهایتا موفق به کسب نشانی نمیشوم! بالاخره آنقدر در حوالی شرکت در خیابان میمانم تا آقای مدیر عامل (با نیم ساعت تاخیر) به شرکت برسد و منشی مهربان که لطف کرده و تلفن مرا یادداشت کرده است زنگ میزند و نشانی را می‌دهد تا با حدود یک ساعت تاخیر به قرار ملاقات برسم.

نکته جالب انکه بر روی میز مدیر عامل، روزنامه‌ای است که آگهی استخدام شرکت را با ذکر نشانی کامل و همه تلفنها و فکس و; درج کرده است. ۱. از منظر فنی، آنچه زیر بنای جامعه اطلاعاتی است (و به عبارتی جزء «لازم» آن)، شبکه اطلاعاتی است تا امکان عرضه و تبادل سریع اطلاعات را فراهم کند. این شبکه به طور ساده از کامپیوترهای متصل به هم تشکیل شده است.

حال ممکن است این کامپیوترها به شبکه جهانی اینترنت متصل باشند یا اینکه در قالب شبکه‌های محلی شکل گرفته باشند. به هر حال، در تعریف جامعه اطلاعاتی این وسوسه وجود دارد که بتوان گفت اگر در جامعه‌ای شبکه وجود دارد و کاربران به آن شبکه (در هر سطحی از امکانات) دسترسی دارند، میتوان گفت جامعه اطلاعاتی شکل گرفته است. یعنی صرفا با تکیه بر بستری که امکان تبادل اطلاعات را فراهم می‌کند.

اما آیا صرف وجود یک شبکه ارتباطی برای سخن گفتن از جامعه اطلاعاتی «کافی» هم هست؟ پاسخ کوتاه این است: نه! ۲. آنچه زیربنای جامعه اطلاعاتی است، همانطور که از این واژه بر می‌آید «اطلاعات» است و برای پاسخ دادن به جایگاه ایران در جامعه اطلاعاتی باید قبل از هر چیز به میزان تولید اطلاعات در کشور توجه کرد.

منظور از اطلاعات، اطلاعات مبتنی بر مطالعات منظم و پژوهشهای علمی و نیز آمار است که به طور منظم گرداوری و به روز میشوند. در اغلب کشورها وظیفه گردآوری و انتشار این اطلاعات، بر عهده مراکز تحقیقاتی و پژوهشی است که فارغ از جهتگیریهای سیاسی یا ملاحظات اجرایی که کم و بیش مد نظر مدیران اجرایی قرار میگیرد، نسبت به جمع اوری اطلاعات و تحلیل و طبقه بندی آن اقدام کنند و ضعف کشور در این زمینه بارها مورد تاکید قرار گرفته است.

هر چند اخیرا تعداد سایتهای اطلاعاتی فارسی رشد بسزایی یافته است (که خود مرهون پشتیانی از زبان عربی و فارسی توسط شرکت مایکروسافت و وضع استانداردهای مناسب در این زمینه است) و از جمله میتوان به رشد انفجاری وبلاگهای فارسی اشاره کرد، اما اطلاعات غیرمستند و ویرایش نشده گرچه میتواند به عنوان بخشی از جریان جامعه اطلاعاتی محسوب شود،

اما نهایتا نمی‌تواند مبنای جامعه اطلاعاتی قرار گیرد. کما اینکه در امریکای شمالی نیز جامعه اطلاعاتی به خاطر وجود وبلاگها پدید نیامده است. ۳. بحث دیگر در خصوص حوزه اطلاعات و جامعه اطلاعاتی، میزان اعتماد کاربران به اطلاعات است و این اعتماد به دست نمی‌آید مگر در طی یک فرایند طولانی به همراه تجارب مثبت. به عنوان مثال، اگر اطلاعات منتشر شده در یک سایت اینترنتی حاوی تلفن و نشانی، اغلب قدیمی باشند کمتر کسی تمایل به استفاده از آن خواهد داشت.

این امر در مورد مقوله‌های اجتماعی و خبری از حساسیت بیشتری برخوردار است. زیرا به هر حال نظارت در دنیای دیجیتال به اندازه شیوه های سنتی نیست و به راحتی میتوان در عرض مدت کوتاهی با ارائه اخبار ضد و نقیض اعتماد مخاطبان را زایل کرد. این امر در کشورهایی که عموما خدمات اطلاع رسانی بسته هستند بیشتر رخ میدهد و اغلب کاربران با پیش فرض منفی به سراغ رسانه های غیررسمی میروند.

۴. عنصر دیگر، فرهنگ به اشتراک گذاشتن اطلاعات است. در حالی که در اغلب کشورهای جهان اسم و مشخصات و تلفن افراد حقیقی نیز در اختیار همه است، در ایران اطلاعات اصولا مقوله‌ای امنیتی محسوب میشود. داستانی که در ابتدای این یادداشت ذکر شد مثال خوبی است که گوشه‌ای از فرهنگ جاری کشور را به نمایش میگذارد.

مثالهای متعدد دیگری از بوروکراسی مهیب اداری که منحصرا محصول همین فرهنگ عدم ارائه اطلاعات است را میتوان ذکر کرد که در حوصله این گفتار نمیگنجد. ۵. «میزان کارایی اطلاعات در روند تصمیمگیری و موفقیت» موضوع دیگری است که باید مورد توجه قرار گیرد. واقعا دسترسی به اطلاعات (با فرض اینکه اطلاعات دقیق تولید شود و در اختیار قرار گیرد)تا چه حد در میزان موفقیت یک تصمیمگیری موثر است؟ فرض کنید که شرکتی بتواند به موقع به اطلاعات مناسب یک فعالیت تجاری دست پیدا کند (مثلا برای بازاریابی محصولات خود).

در عمل بهره‌مندی از این اطلاعات تا چه حد در میزان موفقیت آن در بازار رقابت موثر است؟ نگاهی به عوامل بازدارنده (مثل ناپایداری مقررات و قوانین، یارانه‌ها، رقبایی که با رانتهای دولتی در بازار وجود دارند، موانع سرمایه گذاری، و;) پاسخی در خور برای این پرسش فراهم میکند زیرا وقتی این عوامل دست به دست هم میدهند عملا نقش اطلاعات را در روند تصمیگری و موفقیت کمتر و کمرنگتر میکنند.

۶. محصولات نرم افزاری یکی از چند عنصر اصلی در ایجاد جامعه اطلاعاتی هستند زیرا تنها با به کارگیری این محصولات در بستر شبکه است که میتوان به امر گردآوری و توزیع اطلاعات پرداخت. در بازار ایران، تکلیف بنگاههای تجاری و اقتصادی کوچک خصوصی (مثل مغازه‌ها و تولیدیهای کوچک) معلوم است: در بسیاری از آنها حتی به سختی می‌توان یک دستگاه فکس پیدا کرد. آنچه باقی می‌ماند، شرکتهای بزرگ است و صد البته مهمتر از همه دولت. یک شرکت نرم افزاری عملا وقتی میتواند شکل بگیرد یا به حیات خود ادامه دهد که قراردادی از دولت به دست آورد وگرنه هیچ گاه نمیتواند در قد و قواره لازم برای تولید یک «محصول» به معنی دقیق کلمه ظاهر شود.

و این در حالی است که سازمانها و شرکتهای دولتی عملا از تنظیم و اجرای یک قرارداد کوچک عاجزند. برای اجرای یک قرارداد سه ماهه، پیمانکار باید چهار ماه منتظر بماند تا قسط اول قرارداد را دریافت کند و البته پس از شروع کار تازه کارفرما پی برده است که چه چیزی مد نظرش بوده است. مضاف بر اینکه چیزی حدود دو برابر مدت قرار داد طول میکشد تا یک کامپیوتر برای نصب برنامه خریداری شود یا فرد رابط برای تحویل برنامه تعیین گردد و;

تا هنگاهی که همچنان هر طرح بزرگی به نحوی به دولت برمیگردد و وابستگی شرکتهای نرم افزاری (به طور عام) به دولت باقی است، موتور محرکه ایجاد جامعه اطلاعاتی شکننده و منفعل باقی می‌مانند و در نهایت مصرف کننده تکنولوژیهای دیگران باقی میماند، زیرا هیچ وقت نمیتوانند تولید کننده تکنولوژی باشند. مگر آنکه در شیوه‌های مدیریت دولتی تحول چشمگیری رخ دهد تا اصولا هنگامی که با یک دستگاه دولتی سر و کار دارید، برنامه‌ریزی معنی دار باشد. ۷. یکی دیگر از لوازم توسعه در حوزه فن اوریهای اطلاعاتی،

کارایی بخشهای متولی در دولتها است. به عنوان مثال در همه جای دنیا، مخابرات کشورها نقش فراهم کردن بسترهای ارتباطی را به عهده دارند و نه محتوای اطلاعاتی را (دقیقا همانطور که وزارت راه جاده‌‌ها را میسازد، اما خود را مسوول ترددهای جاده‌ای و اینکه چه کسی یا چه ماشینی از جاده عبور میکند نمی داند). این در حالی است که هنوز در کشور ما چنین تفکیک وظیفه ساده‌ای صورت عملی به خود نگرفته است.

مخابرات از طرفی خود را در رقابت با آی-اس-پی ها (شرکتهای فراهم کردن خدمات اینترنت) می‌بیند و از طرفی نمی تواند از دلبستگی خود در نقش ناظم اخلاقی جامعه دست بشوید. طبق معمول نیز برای حل مشکلات مشابه، کمیته‌های عالی و سیاستگذاری و; تشکیل می‌شود که عملا به وجود نهادهای موازی می ‌انجامد و امر سیاستگذاری را بیش از پیش به کلافی سر در گم تبدیل می‌کند. قوانین دقیق با پشتوانه اجرایی مهمترین پیش نیاز این بخش است. کاربران بیش از آنکه مخابرات را به عنوان نهاد مسدود کننده بشناسند، از آن انتظار فراهم کردن زیربناهای قوی ارتباطی دارند.

آنچه گفته شد تنها شاید بخشی از سرفصلهای مهم به عنوان پیش نیازهای یک جامعه اطلاعاتی باشد. تا امروز حدود سیزده سال از برقراری اولین ارتباط اینترنتی کشور توسط مرکز تحقیقات فیزیک نظری و ریاضیات و تولد اولین شبکه ارتباطی فرامرزی در کشور میگذرد و این زمان در مقیاس تکنولوژیهای اطلاعاتی معادل یکصد و سی سال در صنایع خودروسازی است. گرچه زمان بسیاری برای به سامان آوردن مقوله تکنولوژی اطلاعاتی در کشور از دست رفته است، اما با نگاهی واقع بینانه میتوان گامهای موثری برای «فراهم کردن پیش نیازهای جامعه اطلاعاتی» در کشور برداشت.

در عین حال خطر آنجا است که بدون وجود حداقلی از پیشنیازها، توهم وجود جامعه اطلاعاتی در کشور پدید آید. به خاطر اینکه چندصد میلیارد تومان در سال صرف چت کردن میشود یا جوانان در خلا امکانات فرهنگی و تفریحی به شبکه به عنوان ابزاری برای تفریح و صرف وقت روی آورده‌اند، نمی‌توان تصور کرد که در مسیر جامعه اطلاعاتی گام بر میداریم. ورود به جامعه اطلاعاتی نیازمند فراهم کردن پیشنیازهایی است که خود اساسا از مقوله تکنولوژی نیستند

ضرورت ‌توجه ‌به‌ ارتباطات‌ میان‌ فرهنگی‌ در جامعه‌ ایران‌ برای مواجه‌ صحیح‌ با تحولات‌ جامعه اطلاعاتی
‌ارتباطات‌ میان‌ فرهنگی‌ هنگامی‌ ظهور می‌کند که‌ مردمانی‌ با فرهنگ‌ یا پاره‌فرهنگ‌های‌ هویتی‌ متفاوت‌ به‌ ارتباط میان‌ خود بپردازند. ( Jandt, 1995,P408) در این‌ میان‌، فرد هنگامی‌نیازمند آگاهی‌ از راز و رمزهای‌ ارتباطات‌ میان‌ فرهنگی‌ می‌شود که‌ در یک‌ حس ‌فرهنگی‌(Cultural Sense) خود را متمایز از دیگران‌ ببیند. (Jandt, 1995,P7) و ضمنا در تلاش‌ باشد که‌ به‌ مشابهت‌ معنی‌ درفراگرد ارتباط دست‌ یابد.

ارتباط میان‌ قوم‌ها، نمونه‌ای‌ از چنین‌ ارتباطی‌ است‌. ایران‌ ازکشورهایی‌ است‌ که‌ تنوع‌ اقوام‌ در آن‌ مشهود و بارز است‌. اصولا این‌ دیدگاه‌ مطرح‌ است‌که‌ براساس‌ شواهد تاریخی‌، در طول‌ پنج‌ هزار سال‌ گذشته‌، ایران‌ هیچ‌گاه‌ مسکن‌ قوم‌واحدی‌ نبوده‌ است‌، بلکه‌ همیشه‌ اقوام‌ گوناگونی‌ در کنار هم‌ در این‌ سرزمین‌ زندگی‌می‌کرده‌اند. قوم‌(Ethnic) یکی‌ از انواع‌ اساسی‌ پاره‌ فرهنگ‌ها(Sub Culture) محسوب‌ می‌شود (که‌ در ارتباطات‌ میان‌فرهنگی‌ اصطلاح‌ پاره‌ فرهنگ‌ به‌ هیچ‌ وجه‌ مناسب‌ نیست‌).

قوم‌ مشابه‌ نژاد(race) است‌، با این‌تفاوت‌ که‌ قوم‌ در طی‌ زمان‌ تغییر می‌کند، در حالی‌ که‌ نژاد تقریبا ثابت‌ است‌.( Stavenhagen,1986) گروه‌های‌قومی‌ براساس‌ مشخصه‌ هایی‌ همچون‌ دین‌، زبان‌ و ویژگی‌های‌ جسمی(Physical Features) از یکدیگر متمایزمی‌شوند.( Jandt, 1995, P12) بررسی‌ مشخصه‌های‌ اقوام‌ ایران‌ نشان‌ می‌دهد که‌ تقسیم‌ مردم‌ ایران‌ براساس‌زبان‌ و دین‌ صورت‌ گرفته‌ و نژاد نقش‌ چندانی‌ ندارد. اگر چه‌ ویژگی‌های‌ نژادی‌ در بعضی‌موارد چون‌ ترکمن‌ها، هزاره‌ها یا بربرها چشم‌گیر است‌، ولی‌ حتی‌ در این‌ اقوام‌ نیز دین‌ وزبان‌ عامل‌ مهم‌تری‌ است‌ تا نژاد.

در برخی‌ از کشورها، از میان‌ اقوام‌ مختلف‌، قومی‌ بیش‌ترین‌ خاک‌ سرزمین‌ را دراختیار دارد و بر بقیه‌ اقوام‌ مسلط است‌، در حالی‌ که‌ این‌ دیدگاه‌ مطرح‌ است‌ که‌ در ایران‌،برخلاف‌ بعضی‌ از کشورهای‌ چند قومی‌، نمی‌توان‌ از اکثریت‌ – اقلیت‌ گفت‌ و گو کرد، زیراهیچ‌ گروهی‌ به‌ تنهایی‌ بر همه‌ گروه‌ها مسلط نیست‌ و بیش‌ترین‌ قسمت‌ خاک‌ را در اختیارندارد.

با وجود تنوع‌ قومی‌ در ایران‌، مذهب‌ شیعه‌ و زبان‌ فارسی‌ به‌ عنوان‌ عامل‌ وحدت‌ملی‌ و همبستگی‌ ملی‌ شناخته‌ شده‌اند. در واقع‌، این‌ نگاه‌ دیرینه‌ و جا افتاده‌ مبتنی‌ برشناخت‌ مذهب‌ و زبان‌ به‌ عنوان‌ عامل‌ وحدت‌ ملی‌، مبحثی‌ است‌ که‌ تاکنون‌ به‌ طور جدی‌مورد بحث‌ قرار نگرفته‌ است‌، در حالی‌ که‌ تحولات‌ جهانی‌ شدن‌ به‌ ویژه‌ طی‌ ۲۰ سال‌آینده‌، شرایطی‌ را فراهم‌ خواهد کرد که‌ قطعا این‌ دیدگاه‌ دیرینه‌ در ایران‌ را زیر سؤال‌خواهد برد. اگر به‌ پدیده‌ اقوام‌ در ایران‌، نه‌ از پشت‌ پنجره‌ پایتخت‌ و مقر حکومتی‌، بلکه‌ از پشت‌شیشه‌ عینک‌ اقوام‌ نگاه‌ کنیم‌، موضوع‌ روشن‌تر خواهد شد.

نخست‌ آن‌ که‌، هریک‌ از اقوام‌ایرانی‌ از هویت‌ فرهنگی‌ خاصی‌ برخوردارند. فرد ای‌. جاندت‌، در کتاب‌ «ارتباطات‌ میان‌فرهنگی»‌، در مورد هویت‌ فرهنگی‌ می‌نویسد: هرگاه‌ اعضای‌ یک‌ جمعیت‌، به‌ طور آگاهانه‌خود را یک‌ گروه‌ بدانند که‌ در سلوک‌ با یکدیگر از یک‌ نظام‌ مشترک‌ نماد، معنی‌ و هنجاربرخوردارند، دارای‌ هویت‌ فرهنگی‌ مشترک‌ هستند.

در واقع‌، احساس‌ هویت‌ ترکیبی‌ است‌ از همسانی‌ها و تمایزها.( Jandt, 1995, P8) یک‌ مسلمان‌ اهل‌سنت‌ بلوچ‌ یا یک‌ عرب‌ زبان‌ خوزستان‌ در مواجهه‌ با فارس‌ زبانان‌ شیعه‌ هموطن‌ خود،احساس‌ تمایز و درمواجهه‌ با اعضای‌ قوم‌ خودی‌ احساس‌ همسانی‌ می‌کند و این‌ همان‌احساس‌ قومیت‌ است‌. به‌ دیدگاه‌ها و شیوه‌های‌ عمل‌ فرهنگی‌ که‌ اجتماع‌ معینی‌ از مردم‌ را متمایز می‌کنند،قومیت‌ می‌گویند.

اعضای‌ گروه‌های‌ قومی‌، از نظر فرهنگی‌ خود را متمایز ازگروه‌بندی‌های‌ دیگر در جامعه‌ می‌دانند ودیگران‌ نیز آنان‌ را همین‌ گونه‌ در نظر می‌گیرند.درجه‌ این‌ احساس‌ همسانی‌ و تفاوت‌، تحت‌ تأثیر نوع‌ دیالکتیک‌ میان‌ فرد و جامعه‌ اوست‌.هر چه‌ قدر قوم‌ مداری‌ میان‌ اعضای‌ این‌ قوم‌ و یا در میان‌ اعضای‌ اقوام‌ دیگر، به‌ ویژه‌ اقوام‌مسلط، بیش‌تر باشد، احساس‌ تفاوت‌ بیش‌تر خواهد شد.

قوم‌مداری(ethnocentrism) قضاوت‌ منفی‌ نسبت‌ به‌ فرهنگ‌ و پاره‌فرهنگ‌های‌ دیگر براساس‌معیارهای‌ فرهنگ‌ خودی‌ است‌. به‌ عبارت‌ دیگر، قوم‌ مداری‌ باور داشتن‌ برتری‌ فرهنگ‌خودی‌ است‌.( Jandt, 1995, P405) در ایران‌، مشکل‌ از آن‌جا آغاز می‌شود که‌ برای‌ پاسداری‌ از تعریفی‌خاص‌ از همبستگی‌ ملی‌، آگاهانه‌ یا ناآگاهانه‌ شرایطی‌ ایجاد شود که‌ سهمی‌ از جمعیت‌ و یاحوزه‌های‌ قدرت‌، به‌ ویژه‌ قدرت‌ مرکزی‌، به‌ نوعی‌ قوم‌ مداری‌ دست‌ زند.

در این‌ موردشواهدی‌ موجود است‌. این‌ شواهد را می‌توان‌ به‌ دو دسته‌ رویدادها و آمارها تقسیم‌ کرد: در زمینه‌ رویدادها، نزدیک‌ترین‌ مورد شکایت‌ ۱۹ نماینده‌ اهل‌ سنت‌ مجلس‌، در آذر۱۳۸۱ به‌ کمیسیون‌ اصل‌ ۹۰ است‌ که‌ شاکیان‌، معترض‌ برخوردهای‌ گزینشی‌ با پذیرفته‌شدگان‌ آزمون‌های‌ استخدامی‌ و اخراج‌ روحانیون‌ اهل‌ سنت‌ از مساجد بوده‌اند، و ازرویدادهای‌ دورتر، می‌ توان‌ به‌ وقایع‌ پس‌ ازنمایش‌ آخرین‌ قسمت‌ سریال‌ تلویزیونی‌ امام‌علی‌(ع‌) در برخی‌ از مناطق‌ سنی‌ نشین‌ – به‌ ویژه‌ کردستان‌ – اشاره‌ کرد.

جایگزینی‌ اشعارخاص‌ روی‌ موسیقی‌ سنتی‌ سیستان‌ و بلوچستان‌ از سوی‌ رادیو و تلویزیون‌، پخش‌ تفصیلی‌خبر نماز جماعت‌ اقلیت‌ شیعه‌ زاهدان‌ در قبال‌ پخش‌ خلاصه‌ خبر نماز جمعه‌ اکثریت‌ اهل‌تسنن‌ در آن‌ شهر، نمونه‌ هایی‌ از رویدادهای‌ قوم‌گرایانه‌ و یا عواقب‌ آن‌هاست‌. در مورد آمارها، اصولا این‌ دیدگاه‌ مطرح‌ است‌ که‌ آگاهی‌ از وضعیت‌ اقوام‌ در ایران‌در هاله‌ای‌ از ابهام‌ قرار دارد. در هیچ‌ یک‌ از سرشماری‌های‌ کشور، تعداد اقوام‌ و یا متکلمان‌ به‌ زبان‌های‌ مختلف‌ مورد پرسش‌ قرار نگرفت‌،

جز یک‌ بار، آن‌ هم‌ درپرسش‌های‌ سرشماری‌ ۱۳۶۵ که‌ آن‌ هم‌ به‌ رغم‌ نهایی‌ شدن‌، به‌ دلایل‌ خاصی‌ که‌ بیش‌تر ناشی‌ از شرایط اوایل‌ انقلاب‌ و اوضاع‌ و احوال‌ زمان‌ جنگ‌ تحمیلی‌ بود، از جمع‌ آوری‌اطلاعات‌ مربوط به‌ آن‌ها خودداری‌ شد. به‌ همین‌ ترتیب‌، منابع‌ آمارهای‌ رسمی‌ درباره‌توزیع‌ جمعیت‌ شیعه‌ و سنی‌ نیز تقریبا ساکت‌ هستند.

سرشماری‌ سال‌ ۱۳۷۵ می‌گوید،۹۹/۵۶ درصد جمعیت‌ مسلمان‌ هستند; ۰/۱۳ درصد مسیحی‌ ; ۰/۰۵ درصد زرتشتی‌ ;۰/۰۲ درصد کلیمی‌; و ۰/۰۹ درصد سایر ادیان‌; اما سهم‌ پیروان‌ مذاهب‌ شیعه‌ وسنی‌ مشخص‌ نیست‌. در مورد جمعیت‌ اهل‌ سنت‌، در صورتی‌ که‌ مذهب‌ جمعیت‌ ساکن‌ در استان‌های‌کردستان‌ و سیستان‌ و بلوچستان‌ را سنی‌ فرض‌ کنیم‌، می‌توان‌ برآوردی‌ کرد. بنا برمصاحبه‌با نخبگان‌ مناطق‌ مذکور، در برخی‌ از شهرها مانند چابهار، سراوان‌ و ایرانشهر، حدود ۹۵درصد جمعیت‌ اهل‌ تسنن‌ هستند، در حالی‌ که‌ این‌ نسبت‌ در شهرهایی‌ مانند زاهدان‌ به‌مراتب‌ کم‌تر است‌. از آن‌ سو بخشی‌ از جمعیت‌ اهل‌ تسنن‌ در مناطق‌ دیگر مانند خوزستان‌و فارس‌ نیز پراکنده‌اند.

به‌ عنوان‌ مثال‌ جدول‌ ترکیب‌ قومی‌ و نژادهای‌ جهان‌، ۷ درصدجمعیت‌ ایران‌ را کرد می‌داند.( ابوطالبی‌، ۱۳۷۸، ص‌ ۱۴۳) تخمین‌ زده‌ می‌شود که‌ ۴۷ درصد کردهای‌ ایران‌ سنی‌باشند.( احمدی‌، ۱۳۷۸، ص‌ ۳۲۷) در این‌ مورد محمد حکیم‌ پور در گزارشی‌ تحقیقی‌ می‌گوید: «برخی‌ ازبرآوردهای‌ منعکس‌ در منابع‌ رسمی‌ دولتی‌، سهم‌ اهل‌ تسنن‌ در ایران‌ را حدود ۷ درصد ومنابع‌ غیررسمی‌ ۱۵ تا ۲۰ درصد برآورد کرده‌اند.»( حکیم‌ پور، ۱۳۷۷، ص‌ ۱۸) در مورد توزیع‌ زبان‌ در جمعیت‌ ایران‌، آمارها از شفافیت‌ بیش‌تری‌ برخوردارند. به‌عنوان‌ مثال‌، در مرداد ۱۳۷۰، هنگام‌ صدور شناسنامه‌ برای‌ نوزادان‌ درباره‌ زبان‌ ۴۹ هزارو ۵۵۸ مادر در سطح‌ کشور سئوال‌ مطرح‌ شد که‌ نتیجه‌ حاکی‌ از سهم‌ حضور ۵۳/۸درصدی‌ زبان‌های‌ غیرفارسی‌ در ایران‌ بود.

براساس‌ نمونه‌گیری‌ مذکور، توزیع‌ سهم‌هریک‌ از زبان‌ها (به‌ درصد) به‌ این‌ شرح‌ بود: ۴۶/۲ فارسی‌; ۲۰/۶ آذری‌ ; ۱۰ کردی‌;۸/۹ لری‌; ۷/۲ درصد گیلکی‌ و شمالی‌ ; ۳/۵ عربی‌ ; ۲/۷بلوچی‌; ۰/۶ ترکمنی‌; ۰/۱ارمنی‌; و ۰/۲ سایر زبان‌ها.( زنجانی‌، ۱۳۷۹،ص‌ ۵۳) برخی‌ منابع‌ مکالمه‌ کنندگان‌ به‌ ترکی‌ را ۲۴ (ابوطالبی‌، ۱۳۷۷، ص‌ ۳۱) و برخی‌ ۲۵ درصد(ابوطالبی‌، ۱۳۷۷، ص‌ ۳۱) ذکر کرده‌اند.برآورد می‌شود که‌ این‌ نسبت‌ در آینده‌ به‌ دو علت‌ افزایش‌ یابد. نخست‌ آن‌ که‌ رشد جمعیت ‌ناشی‌ از افزایش‌ زاد و ولد در استان‌های‌ آذری‌نشین‌ بیش‌تر از دیگر استان‌های‌ کشوراست‌ (حکیم‌ پور، ۱۳۷۷، ۳۲); و دوم‌، کاهش‌ تمایل‌ به‌ سوادآموزی‌ فارسی‌ در میان‌ آذری‌ زبان‌ هاست‌.

براساس‌آمارها، در حالی‌ که‌ سهم‌ باسوادان‌ آذربایجان‌ شرقی‌، در سرشماری‌ ۱۳۵۵، در رتبه‌ سوم‌استان‌های‌ کشور بود، در سرشماری‌ ۱۳۷۰، به‌ رتبه‌ بیست‌ و سوم‌ تنزل‌ یافت‌.( حکیم‌ پور، ۱۳۷۷، ۳۲) برخی‌منابع‌ سهم‌ ایرانیان‌ عرب‌ زبان‌ را حدود ۳ درصد، سهم‌ سایر زبان‌ها مانند لری‌، بلوچی‌،ترکمنی‌ و ارمنی‌ را حدود ۱۵ درصد، و سهم‌ جمعیت‌ فارسی‌ زبان‌ را ۵۱ درصد برآوردکرده‌اند.( ابوطالبی‌، ۱۳۷۸، ص‌ ۱۴۳) به‌ این‌ ترتیب‌، اگر مجموع‌ برآوردها را با یکدیگر مقایسه‌ کنیم‌، می‌توانیم‌ ترک‌زبان‌ها را بین‌ ۲۰ تا ۲۵ درصد، کردزبان‌ها را بین‌ ۶ تا ۹ درصد و فارس‌ زبان‌ها را بین‌ ۴۵تا ۶۰ درصد بدانیم‌.

همچنین‌، آمارها نشان‌ می‌دهند که‌ توزیع‌ زبان‌ در برنامه‌های‌ درون‌ مرزی‌ رادیو وتلویزیون‌ ایران‌ به‌ هیچ‌ وجه‌ متناسب‌ با توزیع‌ زبان‌ در میان‌ جمعیت‌ نیست‌، برای‌ مثال‌، درسال‌ ۱۳۸۰، مجموع‌ فرستنده‌های‌ رادیوهای‌ درون‌ مرزی‌ در ایران‌، ۱۹۳ هزار و ۳۴۳ساعت‌ برنامه‌ پخش‌ کردند که‌ ۱۷۵ هزار و ۲۸۸/۱ ساعت‌ آن‌ برنامه‌ها (۹۰/۶۶ درصد) به‌زبان‌ فارسی‌ بود.

فرستنده‌های‌ رادیویی‌ آذربایجان‌ شرقی‌، آذربایجان‌ غربی‌، اردبیل‌،زنجان‌ و همدان‌ ۹ هزار و ۷۲۰/۳۸ ساعت‌ برنامه‌ ترکی‌، فرستنده‌ خوزستان‌ ۱۳۱۵ساعت‌ برنامه‌ عربی‌ و فرستنده‌های‌ آذربایجان‌ غربی‌، ایلام‌، کردستان‌، کرمانشاه‌، مهاباد وخراسان‌ ۴ هزار و ۸۴۳/۰۸ ساعت‌ برنامه‌ کردی‌ پخش‌ کردند. سهم‌ برنامه‌ها به‌ سایرزبان‌ها ۲ هزار و ۱۷۶/۵ ساعت‌ بود.( گزارش‌ عملکرد، ۱۳۸۰، صص‌ ۷۸و۷۲) در همان‌ سال‌، مجموع‌ فرستنده‌های‌ درون‌ مرزی‌ تلویزیون‌ در ایران‌، ۱۰۹ هزار و۶۷۷/۹ ساعت‌ برنامه‌ پخش‌ کردند که‌ ۱۰۴ هزار و ۹۷۲/۱ ساعت‌ آن‌ (۹۵/۸۶ درصد) به‌زبان‌ فارسی‌ بود.

فرستنده‌های‌ آذربایجان‌ شرقی‌، آذربایجان‌ غربی‌، اردبیل‌ و زنجان‌ درمجموع‌ ۳ هزار و ۷۳۳/۹ ساعت‌ برنامه‌ ترکی‌، فرستنده‌های‌ ایلام‌، کردستان‌، مهاباد وآذربایجان‌ غربی‌ ۵۷۳/۲ ساعت‌ برنامه‌ کردی‌ و فرستنده‌ خوزستان‌ ۱۸۳/۵ ساعت‌ برنامه‌عربی‌ پخش‌ کردند. سهم‌ برنامه‌ها به‌ سایر زبان‌ها ۱۶۵/۲ ساعت‌ بود. در جدول زیر سهم زبان های اقوام ایرانی در رادیو تلویزیون ایران در سال ۱۳۸۰ نشان داده شده است. جدول فوق می گوید، در حالی‌ که‌ ۲۲/۵ درصد جمعیت‌ ایران‌ ترک‌ زبان‌ هستند،

سهم‌برنامه‌های‌ ترکی‌ رادیو و تلویزیون‌ فقط ۴/۴۵ درصد (۵ برابر کم‌تر) است‌. این‌ نسبت‌هابرای‌ کردی‌ ۴ و برای‌ عربی‌ ۷ برابر است‌. در این‌ مورد که‌ چه‌ سهمی‌ از محتوای‌ سالانه‌ ۳۰۳ هزار و ۱۱ ساعت‌ برنامه‌ رادیو وتلویزیون‌ در ایران‌ در تأیید یا علیه‌ ارزش‌های‌ اقوام‌ مذهبی‌ ایرانی‌ است‌، اطلاعات‌ دقیقی‌در دست‌ نیست‌، ولی‌ شواهد حاکی‌ از آن‌ هستند که‌ حداقل‌ در بیست‌ و یکم‌ رمضان‌ و سوم‌جمادی‌الثانی‌ هر سال‌ محتوای‌ برنامه‌ها موافق‌ ارزش‌های‌ مذهبی‌ اقوام‌ اهل‌ تسنن‌ ایران‌نیستند و می‌توان‌ انتظار داشت‌ که‌ سهم‌ عمده‌ای‌ از برنامه‌های‌ دینی‌ و مذهبی‌ رادیو وتلویزیون‌ در ایران‌، چه‌ در برنامه‌های‌ آموزشی‌ و چه‌ در برنامه‌های‌ خبری‌ و یا سرگرمی‌،متمرکز بر ارزش‌ها و اعتقادهای‌ شیعه‌ است‌.

این‌ وضعیت‌ شرایطی‌ را ایجاد کرده‌ که‌ از نوع‌ ارتباطات‌ افقی‌ نیست‌ و تنها شباهت‌ آن‌با ارتباطات‌ افقی‌ همان‌ است‌ که‌ دردهه‌ ۱۹۷۰ در ادبیات‌ مربوط به‌ جریان‌ یک‌ سویه‌برنامه‌های‌ تلویزیونی‌ کشورهای‌ پیشرفته‌ به‌ سوی‌ کشورهای‌ در حال‌ توسعه‌ با اصطلاح‌ خیابان‌ یک‌ طرفه‌ توصیف‌ می‌شد. در حالی‌ که‌ به‌ نظر می‌رسد تاکنون‌ وضعیت‌ ارتباطات‌میان‌ فرهنگی‌ در حوزه‌ مذکور، در ایران‌ از نوع‌ ارتباطات‌ افقی‌ نبوده‌ و بیش‌تر شکل‌ ارتباطات‌ عمودی‌ را داشته‌ است‌.

به‌ نظر می‌رسد که‌ ترکیب‌ خیابان‌ یک‌ طرفه‌ و ارتباط عمودی‌، ترکیب‌ نادری‌ است‌ که‌مشابه‌ آن‌ را می‌توان‌ فقط در جوامعی‌ یافت‌ که‌ اقلیت‌های‌ فرهنگی‌ – از جمله‌ زبانی‌ ومذهبی‌ – در حصار چنین‌ خیابان‌ یک‌ طرفه‌ عمودی‌ قرار بگیرند. بدون‌ آن‌ که‌ به‌ منابع‌جایگزین‌ دسترسی‌ داشته‌ باشند، به‌ این‌ ترتیب‌، در چنین‌ شرایطی‌، آن‌ها را می‌توان‌ مخاطبان‌ ناخشنود نامید; مخاطبانی‌ که‌ هرگاه‌ قدرت‌ گزینشی‌ آنان‌ بالا برود، می‌توان‌انتظار داشت‌ که‌ به‌ طور ارادی‌ از مخاطب‌ بودن‌ خود کاملا اجتناب‌ کنند. ادبیات‌ ارتباطات‌ میان‌ فرهنگی‌ می‌گوید، یکی‌ از موانع‌ بزرگ‌ این‌گونه‌ ارتباطات‌وقتی‌ است‌ که‌ گروهی‌ با قدرت‌ بیش‌تر، استفاده‌ از زبان‌ خود را بر دیگران‌ تحمیل‌ کنند.

( Jandt, 1995, P14) تحمیل‌ زبان‌ فارسی‌ بر سایر زبان‌های‌ اقوام‌ ایرانی‌ و یا قوم‌ مداری‌ زبانی‌ در رادیو وتلویزیون‌ ایران‌ پیشینه‌ای‌ به‌ مراتب‌ بیش‌تر از دو دهه‌ مربوط به‌ دوران‌ انقلاب‌ اسلامی‌دارد. در واقع‌ منشاء آن‌، ترادف‌ یکسانی‌ زبان‌ و مذهب‌ با همبستگی‌ ملی‌ است‌. این‌ امر درهمه‌ کشورهای‌ جهان‌ سوم‌ رایج‌ نیست‌. به‌ عنوان‌ مثال‌، هند کشوری‌ است‌ که‌ مردم‌ آن‌ به‌ ۲۰زبان‌ اصلی‌ سخن‌ می‌گویند و از رسانه‌های‌ گوناگون‌ به‌ زبان‌ خود استفاده‌ می‌کنند

که‌ در این‌میان‌ زبان‌های‌ هندی‌، اردو، بنگالی‌، ملایالامی‌، مراتی‌، گجراتی‌، کاندایی‌، تلوگو و تامیلی‌به‌ عنوان‌ زبان‌ رسمی‌ شناخته‌ شده‌(پارتا ساراتی‌، ۱۳۸۱، صص‌ ۳۶۲و۳۱۵) و طبق‌ مقررات‌ و قوانین‌ رسمی‌ کشور، هر فردی‌ درانتخاب‌ زبان‌ برای‌ فعالیت‌های‌ اداری‌ و آموزشی‌ خود، از میان‌ هریک‌ از زبان‌های‌ رسمی‌آزاد است‌. به‌ عنوان‌ مثال‌، هر شهروند مجاز است‌ دادخواست‌ خود را به‌ مراجع‌ حقوقی‌ به‌هریک‌ از زبان‌های‌ مذکور ارائه‌ دهد.( Jandt, 1995, P12) در حالی‌ که‌ اگر همبستگی‌ ملی‌ را برخورداری‌ ازاشتراک‌ هویت‌ ملی‌ بدانیم‌، خواهیم‌ دید که‌ چنین‌ هویتی‌ فراتر از زبان‌ و مذهب‌ است‌.

دکتر شاپور رواسانی‌ در کتاب‌ زمینه‌های‌ اجتماعی‌ هویت‌ ملی‌ می‌نویسد: در تعریف هویت‌ ملی‌ تکیه‌ بر زبان‌، دین‌ و تاریخ‌ مشترک‌، اتکای‌ درستی‌ نیست‌ ، زیرا چنین‌اتکایی‌ دور شدن‌ از واقعیت‌های‌ تاریخی‌ و اجتماعی‌ است‌. در تعریف‌ هویت‌ ملی‌ باید به‌مبارزات‌ حق‌ طلبانه‌ و عدالت‌ خواهانه‌ طبقات‌ محروم‌ در تمام‌ طول‌ تاریخ‌ توجه‌ کرد. به‌عبارت‌ دیگر، در جامعه‌ای‌ که‌ عدالت‌ حاکم‌ نباشد، گروه‌ حاکم‌ از یک‌ سو بر حقوق‌ دینی‌،سیاسی‌ و اقتصادی‌ گروه‌های‌ دیگر خدشه‌ وارد می‌کند و از سوی‌ دیگر، در لباس‌نمایندگی‌ از سوی‌ اکثریت‌، چنین‌ خدشه‌ای‌ را – در ابعادی‌ گسترده‌تر – بر اقلیت‌های‌قومی‌، زبانی‌ و مذهبی‌ وارد می‌کند.

در آن‌ شرایط، هویت‌ ملی‌ در همه‌ اجزای‌ ساختاری‌دچار بحران‌ و تزلزل‌ خواهد شد، زیرا تضاد در حرف‌ و عمل‌ به‌ اعتقادهای‌ توده‌ لطمه‌می‌زند. در واقع‌، هویت‌ ملی‌ برای‌ هر فرد، مواجه‌ شدن‌ او با سؤالاتی‌ اساسی‌ است‌ که‌ دردل‌ آن‌ها مقوله‌ زبان‌ و مذهب‌ نیز جای‌ می‌گیرند. رواسانی‌ بخشی‌ از این‌ سؤال‌ها را این‌گونه‌مطرح‌ کرده‌ است‌: «هویت‌ ملی‌ برای‌ هر فرد، مواجهه‌ او با این‌ سؤالات‌ است‌ که‌ به‌ چه‌ جامعه‌ای‌ و با چه‌ساختار مادی‌ و معنوی‌ تعلق‌ دارد؟ چه‌ روابط معنوی‌ و مادی‌ او را به‌ این‌ جامعه‌ و این‌جامعه‌ را به‌ او پیوند می‌دهد؟

و چرا او خود را بخشی‌ و جزئی‌ از این‌ جامعه‌ احساس ‌می‌کند؟ و این‌ احساس‌ تعلق‌ چه‌ تعهداتی‌ برای‌ او و جامعه‌ ایجاد می‌کند؟ و چه‌ روابطمادی‌ و معنوی‌ او را از جامعه‌ جدا و یا بیگانه‌ می‌کند؟ و چه‌ روابطی‌ او را دور وجدا نگه‌می‌دارد؟ گذشته‌ مشترک‌ او با این‌ جامعه‌ چیست‌؟ آیا او با کل‌ این‌ جامعه‌ گذشته‌ تاریخی ‌مشترک‌ دارد و یا با بخشی‌ از آن‌؟ در این‌ صورت‌ کدام‌ بخش‌ وچرا؟ او به‌ کدام‌ بخش‌ ازگذشته‌ تاریخی‌ تعلق‌ دارد؟ و نسبت‌ به‌ کدام‌ بخش‌ احساس‌ جدائی‌ می‌کند؟ و چرا؟ کدام‌ پیوند فرهنگ‌ معنوی‌ و یا مادی‌ او را به‌ کدام‌ بخش‌ از جامعه‌ پیوند می‌دهد و از کدام‌ بخش‌جدا می‌سازد؟ چه‌ بخشی‌ از فرهنگ‌ مادی‌ و یا معنوی‌ از این‌ جامعه‌ او را می‌پذیرد و چه‌بخشی‌ او را نفی‌ می‌کند؟

او با چه‌ بخشی‌ از جامعه‌ احساس‌ تعلق‌ و بیگانگی‌ دارد؟ و با چه‌نقشی‌ خصومت‌ دارد؟ آیا او وظایف‌ و تعهدات‌ خود را در برابر جامعه‌ انجام‌ داده‌ است‌؟و آیا جامعه‌ حقوق‌ او را رعایت‌ کرده‌ و می‌کند؟ آیا در روابط او با جامعه‌ مسأله‌ ظلم‌ وستم‌های‌ معنوی‌ و یا مادی‌ مطرح‌ بوده‌ و یا مطرح‌ هست‌؟ و او برای‌ جامعه‌ خود چه‌آینده‌ای‌ را می‌خواهد؟» (رواسانی‌، ۱۳۸۰، صص‌ ۲۶و۲۵) این‌ پرسش‌ها نشان‌ می‌دهد که‌ درجه‌ نابرابری‌ها و تمایزها یکی‌ از عوامل‌ اصلی‌ لطمه‌زدن‌ به‌ هویت‌ ملی‌ است‌. گفته‌ می‌شود که‌ مبادلات‌ فرهنگی‌ نابرابر میان‌ مرکز و اقوام‌،موجب‌ ایجاد تراز منفی‌ اقلیت‌های‌ قومی‌ در این‌ داد و ستد در یک‌ عرصه‌ نابرابر خواهدشد. این‌ امر مشابه‌ وضعیتی‌ است‌ که‌ میان‌ شمال‌ و جنوب‌ توصیف‌ شده‌ است‌

ت‌ که‌ به‌ چه‌ جامعه‌ای‌ و با چه‌ساختار مادی‌ و معنوی‌ تعلق‌ دارد؟ چه‌ روابط معنوی‌ و مادی‌ او را به‌ این‌ جامعه‌ و این‌جامعه‌ را به‌ او پیوند می‌دهد؟ و چرا او خود را بخشی‌ و جزئی‌ از این‌ جامعه‌ احساس ‌می‌کند؟ و این‌ احساس‌ تعلق‌ چه‌ تعهداتی‌ برای‌ او و جامعه‌ ایجاد می‌کند؟ و چه‌ روابطمادی‌ و معنوی‌ او را از جامعه‌ جدا و یا بیگانه‌ می‌کند؟ و چه‌ روابطی‌ او را دور وجدا نگه‌می‌دارد؟ گذشته‌ مشترک‌ او با این‌ جامعه‌ چیست‌؟ آیا او با کل‌ این‌ جامعه‌ گذشته‌ تاریخی ‌مشترک‌ دارد و یا با بخشی‌ از آن‌؟ در این‌ صورت‌ کدام‌ بخش‌ وچرا؟ او به‌ کدام‌ بخش‌ ازگذشته‌ تاریخی‌ تعلق‌ دارد؟

و نسبت‌ به‌ کدام‌ بخش‌ احساس‌ جدائی‌ می‌کند؟ و چرا؟ کدام‌ پیوند فرهنگ‌ معنوی‌ و یا مادی‌ او را به‌ کدام‌ بخش‌ از جامعه‌ پیوند می‌دهد و از کدام‌ بخش‌جدا می‌سازد؟ چه‌ بخشی‌ از فرهنگ‌ مادی‌ و یا معنوی‌ از این‌ جامعه‌ او را می‌پذیرد و چه‌بخشی‌ او را نفی‌ می‌کند؟ او با چه‌ بخشی‌ از جامعه‌ احساس‌ تعلق‌ و بیگانگی‌ دارد؟ و با چه‌نقشی‌ خصومت‌ دارد؟ آیا او وظایف‌ و تعهدات‌ خود را در برابر جامعه‌ انجام‌ داده‌ است‌؟و آیا جامعه‌ حقوق‌ او را رعایت‌ کرده‌ و می‌کند؟ آیا در روابط او با جامعه‌ مسأله‌ ظلم‌ وستم‌های‌ معنوی‌ و یا مادی‌ مطرح‌ بوده‌ و یا مطرح‌ هست‌؟

و او برای‌ جامعه‌ خود چه‌آینده‌ای‌ را می‌خواهد؟» (رواسانی‌، ۱۳۸۰، صص‌ ۲۶و۲۵) این‌ پرسش‌ها نشان‌ می‌دهد که‌ درجه‌ نابرابری‌ها و تمایزها یکی‌ از عوامل‌ اصلی‌ لطمه‌زدن‌ به‌ هویت‌ ملی‌ است‌. گفته‌ می‌شود که‌ مبادلات‌ فرهنگی‌ نابرابر میان‌ مرکز و اقوام‌،موجب‌ ایجاد تراز منفی‌ اقلیت‌های‌ قومی‌ در این‌ داد و ستد در یک‌ عرصه‌ نابرابر خواهدشد. این‌ امر مشابه‌ وضعیتی‌ است‌ که‌ میان‌ شمال‌ و جنوب‌ توصیف‌ شده‌ است‌

  راهنمای خرید:
  • لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.