فایل ورد کامل مقاله جریان وهابیت؛ تحلیل علمی ریشههای تاریخی، اعتقادی و پیامدهای اجتماعی و فرهنگی
توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد
فایل ورد کامل مقاله جریان وهابیت؛ تحلیل علمی ریشههای تاریخی، اعتقادی و پیامدهای اجتماعی و فرهنگی دارای ۵۰ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد فایل ورد کامل مقاله جریان وهابیت؛ تحلیل علمی ریشههای تاریخی، اعتقادی و پیامدهای اجتماعی و فرهنگی کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی فایل ورد کامل مقاله جریان وهابیت؛ تحلیل علمی ریشههای تاریخی، اعتقادی و پیامدهای اجتماعی و فرهنگی،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن فایل ورد کامل مقاله جریان وهابیت؛ تحلیل علمی ریشههای تاریخی، اعتقادی و پیامدهای اجتماعی و فرهنگی :
وهابیون
وهابیت دیدگاه جدیدی در مذهب سنی حنبلی است که بنیانگذار آن محمد بن عبدالوهاب (۱۰۸۲-۱۱۷۰ ه. خ، ۱۱۱۵-۱۲۰۶ ه. ق، ۱۷۰۳-۱۷۹۱ میلادی) از علمای سنی عربستان سعودی است. وی خود پیرو ابن تیمیه بود و با ایدئولوژیهای شیعه و تصوف آن زمان به مخالفت برخاست. وی تنها به حدیث و قرآن اعتقاد داشت و واسطه کردن شخص و بندگان خدا را کفر به خدا و شرک مطلق میدانست.
ابن تیمیه در سال ۱۲۶۳ میلادی در حران از شهرهای ترکیه کنونی به دنیا آمد و در سال ۱۳۲۸ میلادی وفات یافت.
ابن تیمیه، ۱۳۰۸ میلادی و ابن قیم جوزی، ۱۳۵۰ و محمد بن عبدالوهاب، ۱۷۹۱ میلادی، هرگونه تصویر و مجسمه را به طور مطلق، حرام اعلام کرده بودند و بر این اساس بود که وهابیها در سال ۱۸۱۶ ضریح و گنبد حرم حسین بن علی را تخریب و بیش از پنج هزار نفر را قتل عام کردند و در سال ۱۹۲۶ نیز وهابیها، مقبرههای بقیع را در مدینه از بین بردند.
فتواهای وهابیون
فروش به زنان
یکی از جدیدترین احکام وهابیان حرام بودن فروش خیار و بادمجان و هویج و دیگر میوه هایی که شباهت به آلت مرد دارند میباشد.دلیل این حکم را ترس از خودارضایی زنان به وسیله این میوه ها برشمرده اند.
رضاع کبیر
در پی صدور حکم شرعی «رضاع کبیر» (شیر خوردن مردان از زنان برای محرمیت) از سوی مفتیان وهابی سعودی، روزنامههای منطقه گزارشهایی را منتشر کردند که در آن مشخص شده این فتوا موجب افزایش اذیت و آزار زنان در عربستان سعودی و دیگر کشورهای پیرو فرقه وهابیت شدهاست; شیخ شمس الدین بوربی، یکی از مشهورترین رجال افتاء کشور الجزایر، اعلام کرد: چندین مورد درباره این فتوا داشتیم که موثرترینش در نفس من این حالت بود که این زن با حالت گریه میگفت که شوهر وهابی متدینش به او دستور داده که به دوستش شیر دهد تا با هم محرم شوند و دوستش بتواند ماه رمضان را با آنها در یک خانه بگذراند و آن زن هم خیلی منفعل و متاثر شده بود.
یک بچه و چند پدر
وهابیان در فتوایی در مورد بچهای که دو نفر درباره وی ادعای پدری داشته باشند میگویند: اگر هیچ ییک از آن دو نفر دلیل و مدرک قانع کنندهای نداشته باشند و یا دلایل در تضاد و مخالف یک دیگر بود باید آن کودک را بر کسی که قیافه شناس است عرضه کنند پس اگر او تشخیص داد که هر دو نفر پدر کودک هستند به هر دو ملحق میشود و اگر تشخیص داد که هر دو نفر پدر کودک هستند به هر دو ملحق میشود و از هر دو ارث میبرد و آن دو نفر هم از اون ارث میبرند.
هم چنین اگر بیش از یک نفر ادعا داشته باشند، با تشخیص قیافه شناس به همه آنان تعلق خواهد داشت
نظر روزنامهها
روزنامه عرب زبان احداث المغربیه در مورد باورهای این مکتب چنین مینویسد:
افکار ابن تیمیه (مرگ ۷۲۸هجری) روشن و صریح است، او با اندیشه و عقل به کلی مخالف است و خواستار الغای عملکرد عقل از تمام شئون زندگی روزانهاست و با فکر کردن و اندیشیدن دشمن است، مگر اینکه آن فکر و اندیشه در راستای تأیید نقل باشند. در واقع او همه نمادها و مظاهر زندگی این عصر را نفی میکند. به نظر او مهمترین مصلحت در این است که با کفار دشمن باشیم. برای او مهم نیست که در این راه غیر مسلمان اذیت و آزار شوند و مسلمان نیز ضرر اقتصادی ببینند. او با این کار، افکار تندروانه و نژادپرستانه و کراهیت را مورد تأیید قرار میدهد و میگوید: اینکه برخی از پیامبر نقل کردهاند که:
هرکس کافری را آزار دهد، من را آزار داده، این یک دروغ بزرگ است.
شاگرد او ابن القیم الجوزی روایت کردهاست: وزیر اتار در اینکه یهودیان میتوانند بر دین خود باقی بمانند، به این آیه استناد کرد:
«قل یا أیها الکافرون لا أعبد ما تعبدون و لا أنتم عابدون ما أعبد و;» و این آیه از محکمات است و منسوخ نیست، ولی او با آنها در مورد تفسیر این آیه به جدل برخاست و گفت: آنها کافر هستند و جایگاه ابدی آنها جهنم است.
ابن تیمیه میگوید: کسانی که به دین اسلام پایبند نیستند، دو دستهاند” یا کافرند یا منافق و مردم پس از هجرت پیامبر (ص) تاکنون سه طبقه هستند: «مؤمن، منافق وکافر». سپس او خون غیرمومن (منافق و کافر) را حلال شمرده و حتی در این راه دسته دیگری از مسلمانان مانند شیعیان دوازده امامی را که از شیوه و روش فهم او از اسلام پیروی نمیکنند، نیز در زمره منافقان و کافران قرار میدهد.
ابن تیمیه از نظر شرعی، قتل و سلب و اغتصاب و مصادره اموال و آزار زنان و کودکان و; را حلال اعلام میکند. اما در مورد مسلمانان مانند شیعه بر حسب ابن تیمیه، کفر آنها بزرگتر و گناه آنها عظیمتر از کفار اصلی است و بنابراین مجازات آنها هم شدیدتر از مجازات کفار اصلی است.
-به هر حال این برداشت فکری، نه برای فکر و نه برای فرهنگ و تمدن احترامی قایل نیست.
سرشاخه وهابیت
احمدبن تیمیه در سال ۶۶۱ ق؛ پنج سال پس از سقوط خلافت بغداد، در حرّان، از توابع شام دیده به جهان گشود و تحصیلات اولیه را تا ۱۷ سالگی در آن سرزمین به پایان برد. ابن کثیر میگوید: در سال ۶۶۷ ق در حالی که ابن تیمیه بیش از شش سال نداشت، مردم حرّان از جمله پدر او، که از علمای بزرگ شهر(شیخ البلد) بود از ترس حمله مغول شهر را ترک کردند و شهاب الدین عبدالحلیم پدر ابن تیمیه به همراه خانواده روانه دمشق شد.
این کودک همان «احمد بن عبدالحلیم، ابن تیمیه حرّانى» است که آیین وهابیت، در قرن ۱۲ ه بر اساس افکار و آراء او پىریزى گردید.
شناخت عقاید وهابیان در گرو شناخت ابن تیمیه و آراء و عقاید او است. محمدبن عبدالوهاب مؤسس «وهابیت» بخشى از عقائد او را گرفت، و قسمتهاى دیگر آن را رها کرد و به آن اهمیت نداد. و بدین وسیله فرقه وهابیت را پایهریزی نمود.
تا سال ۶۹۸ ق چیزی از ابن تیمیه شنیده نشد ولی از آغاز قرن هشتم به تدریج افکار شاذ و نادر وی ظهور و بروز یافت. خصوصا هنگامی که ساکنین “حماه” از وی خواستند آیه «الرحمنُ علی العرش استوی» را تفسیر کند، در تفسیر این آیه دچار لغزش شد و برای خداوند جایگاهی در فراز آسمانها که بر عرش تکیه کرده است؛ تعیین کرد!
حال آن که بسیاری از مسلمانان(به ویژه شیعیان) خدا را پیراسته از جسم و جسمانیت دانسته و برتر از آن میشمارند که در مکان خاصی محدود شود. زیرا آیاتی چون «لیس کمثله شیء» و «لم یکن له کفوا احد» با مفهوم روشن خود، آنان را از تشبیه خداوند به صفات مخلوقات باز داشته است.
ابن تیمیه در سال ۷۰۴ ق به مسجد نارنج(یا مسجد تاریخ) در جوار مصلای شهر دمشق رفت و سنگی را که میگفتند: اثر پای حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) بر آن هست و مردم به آن تبرک میجستند؛ شکست و گفت تبرک و بوسیدن آن جایز نیست.
اما ابن تیمیه از آیه مزبور تفسیری ارائه داد که مخالف آیات فوق و مستلزم شباهت خداوند به انسانهاست. انتشار پاسخ ابن تیمیه در دمشق و اطراف آن، غوغایی به راه انداخت و علما از جلال الدین حنفی، قاضی وقت، محاکمه وی را خواستار شدند. قاضی او را احضار کرد؛ ولی وی در محکمه حضور نیافت.
ابن تیمیه در سال ۷۰۴ ق به مسجد نارنج(یا مسجد تاریخ) در جوار مصلای شهر دمشق رفت و سنگی را که میگفتند: اثر پای حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) بر آن هست و مردم به آن تبرک میجستند؛ شکست و گفت تبرک و بوسیدن آن جایز نیست.
وضع به همین منوال میگذشت و ابن تیمیه پیوسته افکار عمومی را – با نظرات خود که بر خلاف آرای مشهور و رایج مسلمانان بود – متشنج میکرد، تا این که در سال ۷۰۵ در دادگاه محکوم و به مصر تبعید شد. وی در سال ۷۰۷ از زندان آزاد شد ولی تا سال ۷۱۲ به شام برگشت و در آنجا به نشر افکار و نظریات خود پرداخت، تا این که مجددا در سال ۷۲۱ محکوم به زندان شد.
ابن تیمیه در شب دوشنبه۲۰ ذیقعده سال ۷۲۸ ق در زندان قلعه دمشق درگذشت و ابن کثیر از شاگردانش بر جنازهاش حاضر شد.
همانطور که در تاریخ ثبت شده است ابن تیمیه عمری را با آشوب و در زندان گذراند که اینها همه به خاطر عقایدش بود که عموم مسلمانان را تکفیر میکرد و جهان اسلام را در زمانی که مسیحیان از غرب و مغلان از شرق مورد حمله و تهاجم قرار داده بودند از درون تخریب کرده و آنقدر در بین مسلمانان اختلاف و تفرقه میانداخت که مجبور به زندانی کردن او میشدند و سرانجام هم در زندان مرد.
عقاید و افکار کفرآمیز ابن تیمیه باعث شد از سوی عالمان بزرگ شام و مصر درباره افکار وی، بیانیههایی صادر شده که نشانگر نقش او در تشویش افکار عمومی آن زمان و پاشیدن بذر نفاق در بین مسلمین میباشد. نمونهای از آن در سفرنامه ابن بطوطه آمده است.
ابن حجر هیتمی دانشمند اهل تسنن که همه به فضل وی اعتقاد دارند، در مورد ابن تیمیه میگوید:
سخنان ابن تیمیه فاقد ارزش بوده و او فردی بدعتگذار، گمراه و گمراهگر، و غیر متعادل است. خداوند به عدلش با او رفتار کرده و ما را از شرّ عقیده و راه و رسم وی حفظ کند.
ابن بطوطه جهانگرد معروف در سفرنامه معروف خود “رحله ابن بطوطه” مینویسد:
من در دمشق فقیه بزرگ حنابله، تقی الدین بن تیمیه را دیدم، او در فنون گوناگون سخن میگفت ولی در عقل او چیزی بود؛(و کان فی عقله شیء) آنگاه میافزاید:
وی در روز جمعهای در مسجدی مشغول وعظ و ارشاد بود، که من در آنجا حضور داشتم. از جمله سخنان او این بود که:
خداوند(از عرش) به آسمان نخست، فرود میآید مانند فرود آمدن من از منبر. این سخن را گفت و یک پله از منبر پایین آمد. در این هنگام فقیهی مالکی به نام ابن الزهراء به مقابله برخاست و سخن او را رد کرد، مردم به طرفداری از ابن تیمیه برخاستند و فقیه معترض را با مشت و کفش زدند.(۴) این نمونهای از عقاید کفرآمیز وی است.
در پی نشر افکار کفرآمیز ابن تیمیه و چاپ کتابهای او، از سوی علمای اسلام و در راس آنها علمای اهل تسنن برای جلوگیری از انتشار فساد دو کار صورت گرفت:
۱- در نقد و ردّ آراء او کتابهایی نوشته شد از جمله:
– شفاء السقام فی زیاره قبر خیرالانام، نگارش تقی الدین سبکی.
– دفع الشبهه، نگارش تقی الدین الحصنی.
– نجم المهتدی و رجم المقتدی، نگارش فخر بن معلم قرشی و ;
۲- مراجع اهل تسنن در عصر او به تفسیق و گاهی به تکفیرش برخاسته و بدعتگذاری او را فاش نمودند. از جمله این افراد قاضی القضات فرقه شافعی “بدر بن جماعه” بوده و قاضی القضات سه مذهب دیگر در کشور مصر هر کدام به گونهای علیه وی برخاستند. ابن کثیر مىنویسد: ۲۲ رجب سال ۷۲۰ ق، ابن تیمیه به دارالسعاده احضار شد، و قضات و مفتیان مذاهب اسلامى(حنفى، مالکى، شافعى و حنبلى) او را به خاطر فتاواى خلاف مذاهب اسلامى مذمّت و به زندان محکوم کردند، تا این که در دوم محرم سال ۷۲۱ ق، از زندان آزاد گردید.
ابن تیمیه با گشودن این باب، زحمات احمد بن حنبل را در تثبیت فضائل امام على(علیهالسلام) به هدر داد. تا پیش از احمد بن حنبل، خلیفه چهارم بودن امام علی(علیهالسلام) در میان محدثان اهل تسنن جا نیفتاده بود و در این قضیه، موافق و مخالف وجود داشت، او بود که امام على(علیهالسلام) را رسما خلیفه چهارم از خلفاى راشدین اعلام کرد و با زحمات فراوان توانست مساله «تربیع خلافت» را تثبیت کند، و از این طریق با ناصبىگرى، سخت مبارزه نمود و کتاب «مناقب الصحابه» او بهترین گواه بر این مطلب است.
شایان ذکر است که ابن تیمیه هم مانند دیگر انسانها نقاط مثبتی نیز داشته اما هواداران وی فقط نقاط مثبت او را در نظر گرفته و به نقاط منفی او کاری نداشتند. اما آزاداندیشان هر دو جنبه را دیده و نقادانه با وی برخورد کردهاند. عالمان آن عصر که هر کدام استوانهای علمی در شام و مصر بودند؛ دیدگاههای ابن تیمیه را با آموزههای انبیاء و اولیاء الهی مغایر دانسته و در نقد و ردّ آنها دست به قلم شده و کتابهایی نوشتهاند. افرادی همچون:
شیخ صفی الدین هندی ارموی، شمس الدین محمدبن احمد ذهبی، ابوبکر حصنی دمشقی، شهاب الدین احمدبن حجر عسقلانی، شهاب الدین بن حجر هیتمی، شیخ محمد کوثری مصری، و ;
ابن حجر هیتمی دانشمند اهل تسنن که همه به فضل وی اعتقاد دارند، در مورد ابن تیمیه میگوید:
سخنان ابن تیمیه فاقد ارزش بوده و او فردی بدعتگذار، گمراه و گمراهگر، و غیر متعادل است. خداوند به عدلش با او رفتار کرده و ما را از شرّ عقیده و راه و رسم وی حفظ کند.(۵)
مبانى فکرى ابن تیمیه
مبانى فکرى ابن تیمیه را در چهار بخش میتوان خلاصه کرد:
۱- حمل صفات خبرى بر معانى لغوى
در اصطلاح علم کلام، بخشى از صفات خدا را، صفات خبرى مىنامند، صفاتى که قرآن و حدیث از آن خبر داده و عقل و خرد، آن را درک نکرده است، مانند «وجه» و «ید» و «استواء بر عرش» و نظائر آنها که قسمتى از آنها در قرآن، و برخى دیگر در حدیث نبوى وارد شده است.
شکى نیست که معانى لغوى این صفات، همراه با جسمانى بودن خداست. زیرا «وجه» به معنى «صورت» و «ید» به معنى دست و «استواء» به معنى استقرار و یا نشستن، از شؤون موجودات امکانى است، و خداى واجب الوجود، منزه از چنین معانى میباشد، از این جهت همه طوائف اسلامى به جز گروه «مجسمه» با توجه به قرائنى که در سیاق آیات است، معانى خاصى براى این صفات مطرح میکنند، که با مراجعه به تفاسیر و کتابهاى کلامى روشن مىگردد.
ابن تیمیه حنبلى از راه امام مذهب خود، منحرف شد و با انکار فضائل امام على(علیهالسلام)، روح ناصبىگرى و انکار فضائل اهل البیت را پرورش داد.
ولى متاسفانه ابن تیمیه اصرار مىکند که آنچه در این باره وارد شده، بر همان معانى لغوى و متداول عرفى باید حمل گردد و کسانى را که این نوع از صفات را به کمک قرائن موجود در آیات و روایات بر معانى مجازى و کنایى حمل مىکنند، «مؤوله» نامیده و آنها را انتقاد مىکنند، و به این نیز اکتفا نمیکند و میگوید: همه صحابه و تابعان نیز بر این عقیده بودهاند.
۲- کاستن از مقامات پیامبر اسلام(صلى الله علیه و آله(
بخش دوم تفکر او عادى جلوه دادن مقامات پیامبران و اولیاى الهى است و این که آنان پس از مرگ کوچکترین تفاوتى با افراد عادى ندارند. او در این راستا، مسائلى را مطرح میکند که همگى یک هدف را تعقیب میکنند، و آن عادى جلوه دادن پیامبران، مخصوصا پیامبر اسلام و اولیاء بزرگ دین است. روى این اساس مىگوید:
– سفر براى زیارت پیامبر، حرام است.
– کیفیت زیارت پیامبر، از کیفیت زیارت اهل قبور تجاوز نمىکند.
– هر نوع پناه و سایبان بر قبور، حرام مىباشد.
– پس از درگذشت پیامبر، هر گونه توسل به آن حضرت، بدعت و شرک است.
– سوگند به پیامبر و قرآن، و یا سوگند دادن خدا به آنها، شرک مىباشد.
– برگزارى مراسم جشن و شادى در تولد پیامبر، بدعت به شمار مىرود.
و ; که زیربناى آراء و نظریات او در این مسائل این است که براى توحید و شرک، حد منطقى قایل نشده و روى انگیزه خاصى، آنها را شرک، و بدعت و یا لااقل حرام مىداند.
او در این قسمت، آراء و نظریاتى را مطرح میکند، که پیش از او، احدى از علماى اسلام، چیزی نگفتهاند. وی با لجاجت خاصى به جنگ همه مىرود، و از این جهت از همان زمان، و پس از آن، افکار عمومى اهل تسن بر او شورید. و بارها دستگیر و زندانى شد و دهها کتاب بر رد اندیشههاى او نوشته گردید.
۳- انکار فضائل اهل البیت
بخش سوم از مبانى فکرى او را انکار فضائل مسلم اهل بیت عصمت و طهارت که در صحاح و مسانید اهل تسنن وارد شده، تشکیل میدهد. وى در کتاب خود به نام «منهاج السنه» که به حق باید آن را «منهاج البدعه» دانست احادیث صحیحى را که مربوط به مناقب حضرت على(علیهالسلام) و خاندان اوست، بدون ارائه مدرکى، انکار مىنماید و همه را جعل شده میداند، فضائلى که دهها حافظ و حاکم از محدثان آن را نقل کرده و به صحت آنها تصریح کردهاند. از باب نمونه مىگوید:
محمدبن عبدالوهاب که از نیمخورده ابن تیمیه استفاده مىکند، تنها، بخش دوم از مبانى فکرى او را گرفت، و به سه بخش دیگر اهمیت نداد، هر چند اخیرا بخش نخست(جهت داشتن خدا) به وسیله مفتى سعودى «عبدالعزیز بن باز» به صورت کمرنگ احیاء شده است.
– نزول آیه: «انما ولیکم الله و رسوله» درباره على(علیهالسلام)، به اتفاق اهل علم، دروغ است،(۶)
در حالى که متجاوز از شصت و چهار محدث و دانشمند، بر نزول آن آیه درباره امام تصریح کردهاند.(۷)
– آیه: «قل لا اسالکم علیه اجرا الا الموده فی القربى»، درباره خاندان رسالت نازل نشده است،(۸)
در حالى که متجاوز از چهل و پنج محدث و دانشمند آن را نقل کردهاند.(۹) و ;
این نوع نقدها و ردّها، علاوه بر این که حاکى از عدم مبالات، در انتقاد است، خالى از یک نوع دشمنى باطنى با خاندان پیامبر نمىباشد.
او با گشودن این باب، زحمات احمد بن حنبل را در تثبیت فضائل امام على(علیهالسلام) به هدر داد.
تا پیش از احمد بن حنبل، خلیفه چهارم بودن امام علی(علیهالسلام) در میان محدثان اهل تسنن جا نیفتاده بود و در این قضیه، موافق و مخالف وجود داشت، او بود که امام على(علیهالسلام) را رسما خلیفه چهارم از خلفاى راشدین اعلام کرد و با زحمات فراوان توانست مساله «تربیع خلافت» را تثبیت کند، و از این طریق با ناصبىگرى، سخت مبارزه نمود و کتاب «مناقب الصحابه» او بهترین گواه بر این مطلب است.
«حمصى» مىگوید وقتى مساله «تربیع» از جانب احمد بن حنبل اعلام شد، به حضور او رفته و گفتم، کار شما، طعن بر طلحه و زبیر است، او صورت در هم کشید و گفت: من چه کار با آنان دارم؟ آنگاه سخنى از عبدالله بن عمر نقل کردم، او در پاسخ گفت: عمر بهتر از فرزندش است، او على(علیهالسلام) را عضو شوراى شش نفره قرار داد، و على(علیهالسلام) نیز خود را امیرمؤمنان معرفى کرد، حالا من بگویم، على امیرمؤمنان نیست؟
ولى ابن تیمیه حنبلى از راه امام مذهب خود، منحرف شد و با انکار فضائل امام على(علیهالسلام)، روح ناصبىگرى و انکار فضائل اهل البیت را پرورش داد.
۴- مخالفت با مذاهب چهارگانه اهل تسنن
بخش چهارم از انحراف فکرى او مخالفت وى با مذاهب چهارگانه اهل تسنن در باب نکاح و طلاق است که شاید در برخى از مسائل، حق با ابن تیمیه باشد. ولى یک چنین مخالفت با مبانى فکرى اهل تسنن که اجماع فقهاى یک عصر، تا چه رسد به چند عصر را حجت میدانند، سازگار نیست.
در نهایت مبحث باید بگوییم که بالاخره بر اثر مبارزات بسیار علیه افکار ابن تیمیه، از مکتب وی جز در کتابهای شاگرد وی، ابن قیّم جوزی، نامی باقی نماند. جالب است بدانید که حتی شاگرد وی نیز در کتاب “الروح” نظرات استاد خود را به چالش کشانده است.
اما این سوال به اذهان متبادر میشود که چرا و چگونه بار دیگر این مکتب در قرن ۱۲ هجری از انزوا و گمنامی رهیده و مجددا به نشر و ترویج آن پرداخته شده است؟
- لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
یزد دانلود |
دانلود فایل علمی 