فایل ورد کامل شخصیت سالم در روانشناسی؛ تحلیل ویژگی‌ها و معیارهای سلامت روانی و اجتماعی فرد


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
فایل ورد و پاورپوینت
20870
2 بازدید
۹۹,۰۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

 فایل ورد کامل شخصیت سالم در روانشناسی؛ تحلیل ویژگی‌ها و معیارهای سلامت روانی و اجتماعی فرد دارای ۴۲ صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد فایل ورد کامل شخصیت سالم در روانشناسی؛ تحلیل ویژگی‌ها و معیارهای سلامت روانی و اجتماعی فرد  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

«فهرست مطالب»

مقدمه    6
۱- انسان بالغ (الگوی آلپورت)    11
۲- انسان با کنش کامل (الگوی راجز)    18
۳-انسان باور (الگوی فروم)    23
۴-انسان خواستار تحقق خود (الگوی مزلو)    29

 

پیشگفتار
شخصیت سالم چیست؟ دارنده‌ی شخصیت سالم چه ویژگی هایی دارد؟ رفتار و تکفر و احساس چنین آدمی چگونه است؟ ایا ما می توانیم شخصیت های سالمی بشویم؟ نه تها روانشناسان، بلکه میلیونها تن ا زمردم پیش از پیش پاسخ این پرسشنها را می جویند. مردم بسیاری برای کاوش و نمایش درون خود به عنوان درمانهای گروهی  پناه می برند. گرفته تا چاق و لاغر، ظاهراً با چنین تجربه هایی ابعاد وسیعتر و استعدادهایی را در شخصیت خود می یابند. که هرگز از وجود آنها آگاهی نداشته اند.
هدف این پژوهش فوق العاده محبوب دست یافتن به شخصیتی سالمتر و تعریق کردن ‎آن است. تاکید این جنبش آن قدر که بر رهایی منابع پنهان استعداد و خلاقیت و نیرو و انگیزش است بر درمان کشمکشهایی دوران کودکی یا جراحتهای عاطفی گذشته نیست. کانون توجه این جنبش این است که آدمی چه می تواند باشد، نه اینک چه بوده یا اکنون چه هست.
نه روانکاوری و نه رفتارگرایی از استعداد بالقوه‌ی آدمی برای کمال، و آرزوی بهتر و بیشتر شدن از آنچه هست بحثی نکرده اند. در واقع این نگرشها تصویر بدبینانه ای از طبیعت انسان به دست می دهند. رفتار گرایان آ‎دمی را پاسخگوی فعلپذیر محرک های  برونی و روانکاوان او را دستخوش نیروهای زیست شناختی و کشمکشهای دروه ی کودکی می پندارند.
حامیان جنبش استعداد بشری   سطح مطلوب کمال و رشد شخصیت را فراسوی «بهنجاری » می دانند و چنین استدلال می کنند که تلاش برای حصول سطح پیشرفته کمال برای تحقق بخشیدن   یا از قوه به فعل رساندن  تمامی استعدادهای بالقوه‌ی آدمی ضرورری است. به سخن دیگر، رهایی از بیماری عاطفی یا نداشتن رفتار روانپریشانه برای اینکه شخصیتی را سالم بدانیم کافی نیست. نداشتن بیماری عاطفی تنها نخستین گام ضروری به سوی رشد و کمال است. و انسان پس از این گام راهی دراز در پیش دارد.
لئوتولستوی  نویسنده ی روسی، توصیفی ماندگار از مردی به دست داده است که در ظاهر همه چیزش در حد مطلوب است. با این حال چنان گرفتار بی معنایی است که در مرز خودکشی گام بر می دارد. او می پرسد: «چرا باید زندگی کنم؟» تولستوی دردی را که توصیف می کرد به خوبی می شناخت، چرا که از خودش می نوشت.
احساس می کردم چیزی در درونم فرو ریخته زندگیم بر پایه ی آن استوار بود. اجساس می کردم دیگر چیزی نداشتم تا به آن بیاوزیم. و زندگی مغویم از فعالیت باز ایستاده بود. آنگاه به حال خود نظر کردم. مردی سالم و خوشبخت که طناب را پنهان می‌کند تا خود را از سقف اتاقی که هر شب در آن می خوابد، حلق آویز کند. می دیدم که دیگر تیراندازی نمی کنم. مبادا که تسلیم وسوسه‌ی بسیار آسان پایان بخشیدن به زندگیم با تفنگ بشوم. نمی دانستم که چه می خواستم. از زندگی می ترسیدم. می خواستم رهایش کنم، و با این حال همچنان بهآن امید بسته بودم.
همه ی این احساس ها درست زمانی دست داد که وضع ظاهری زندگیم حکم می کرد. باید کاملاً سعادتمند باشم. همسر خوبی داشتم که دوستم داشت و دوستش داشتم. فرزندانی خوب و ثروت سرشاری داشتم که بی آنکه زحمتی بشکم بر آن افزوده می شد. خویشاوندان و آشنایانم بیش از هر زمان دیگری برایم قایل بودند. بیگانگان مرا سرشار از تحسین می کردند، و بی آنکه تصور مبالعه آمیزی داشته باشم، خودم را آدم سرشناسی می دانستم. وانگهی نه دیوانه بودم و نه بیمار. بع عکس از چنان نیروی جسمی و ذهنی برخوردار بودم که مانندش را در اشخاص دیگری به سن و سال خودم به ندرت دیده ام. می توانستم به خوبی دهقانها درو کنم. می توانستم بی وقفه روزی هشت ساعت کار فکری کنم. بی آنکه هیچ احساس یا تاثیر ناگواری در من بگذارد. حاصل کار امروزم چه خواهد بود؟ چرا باید زندگی کنم؟ چرا باید کاری بکنم؟ به تجربه ی من ادامه ی زندگی بدون پاسخ گفتن به این پرسش ها میسر نیست.
نمی توان تولستوی را که این توصیف تکان دهنده درباره‌ی آشوب درون خود را در پنجاه سالگی نوشته، شخصیت سالمی دانست. این نکته ما را به همان پرسش اصلی مان باز می گرداند. که: شخصیت سالم چیست؟ مفهوم شخصیت سلام از اهمیت اساسی برخوردار است. مضمون ها و نیمه حقیقت هاست، و بی تردید با سلیقه‌ی شخصی و خیالپردازی آمیخته است. با این حال مفهوم می کوشد موضوع اصلی را که همانا شصیت انسان باشد باز بتاباند.
به اعتقاد بسیاری از روانشاسان، کانون توجه روانشناسی باید پژوهش و پیرامون شخصیت سالم باشد. چه نظام دیگری باید درباره‌ی شرایط انسانی به کاوش پردازد؟ کدام هستی است که بیش از شخصیت انسان قادر به دگرگون ساختن عالم به سود خیر یا شر باشد؟ به هنگام رویارویی با مسائل چه چیزی بیش از میزان سلامت روان در جوهر زندگانی تاثیر می گذارد؟
آبراهام مزلو این مسئله را به روشنی بیان کرده است؛ «اگر آگاهانه طرحی در افکنده اید که از آنچه در توان شماست کمتر باشید. به شما هشدار می دهم تا آخر عمرتان ناشادمان خواهید بود.»
 
مقدمه:
هدف روانشناسی کمال، درمان دچار شدگان به روش نژندی و روان پریشی نیست. بلکه بیداری و رهایی استعداد های عظیم انسان برای از قوه به فعل رساندن و تحقق بخشیدن به تواناییهای خویشتن و یافتن معنای ژرفتری در زندگی است.
افراد در سنین مختلف در مراحل گوناگون زندگی، به جنبش استعداد بشری مشتاقانه روی می آورند. با افزایش توجه مردم به فعلیت و تحقق و گسترش خود به منظور دست یافتن به سطوح عالی هوشیاری، انواع درمان های گروهی محبوبیت بیشتری یافته است. عاملان و پیروان جنبش استعداد بشری با شور و شوقی که بی صبرانه به کشف سرشت درون خویش می پردازند، و ظاهراً چند شواهد موجود ناقص است به حس هویت و استقلال، توقیفی دست می یابند. که برداشتهای سنتی و قدیمی تر  روانشناسی از ایجاد (حتق پذیرش) آن ناتوان بوده است.
در این تحقیق از الگوی شخصیت سالم: الگوهای گوردون آلپورت ، کارل راجرز ، ریش فروم ، آبراهام مزلو  گفتگو خواهد شد.
هرچند همه‌ی این نظریه دانان رسماً به جنبش استعداد بشری تعلق ندارند، اما همگی به یک مسئله توجه کرده اند: ماهیت شخصیت سالم چیست؟ تک تک این نرظیه دانان نگرش منحصر به فرد و تجویز خود را برای رشد روانی و کامیابی عرضه می کنند. هر کدام، استعداد بالقوه‌ی آدمی را برای بهتر شدن یا بیشتر شدن ازآنچه که هست، از منظری متفاوت می بینند. و هر کدام وصف خود را از اوج انسانیت کاملی که باید هوای رسیدن به آن را در سر داشت، به دست می دهند. به اعتقاد همه‌ی آنها، سلامت روان بسی بیش از روان نژند  یا روان پریش  نبودن است و همچنین می خواهیم این پرسش را مطرح کنیم که: شخصیت سلام چیست؟ اگر دوباره این سوال مطرح شود متوجه خواهیم شد که هنوز پاسخ های قطعی بدان داده نشده است. به دلایل بسیار، تجویز و توصیف مشخصی که همه‌ی روانشاسان یا نظریه دانان شخصیت بر سر آن توافق داشته باشند، در باب شخصیت سالم نیست.
در این تحقیق از هفت نگرش درباره‌ی شخصیت سالم گفتگو خواهیم کرد. در این نگرشها نکات مخالف و موافق دیده می شود. برخی از نظریه دانان مدعی اند که ادراک ها از خود و دنیای پیرامونمان باید عینی باشد، حال آنکه عده ای دیگر استدلال می کنند که رفتار افراد سالم مبتنی بر نگرش ذهنیشان نسبت به واقعیت است. بعضی معتقدند بدون اشتغال شدید در کاری نمی توانیم از سلامت روان برخوردار شویم. حال آنکه دیگران از اهمیت این موضوع سخن نمی گویند حتی ممکن است بر آنچه بسیاری آن عنصر اصلی انسان کامل بودن می دانند، از قبیل پذیرفتن مسئولیت دیگران، عدم توافق وجود داشته باشد.
شاید تنها نکته ای که همه‌ی آنها کاملا با آن موافق باشند، این است که اشخاص سالم بر زندگی خویش آگاهانه تسلط دارند و اگر نه همیشه، دست کم بیشتر اوقات می توانند با عقل و هوشیاری رفتارشان را هدایت کنند و مسئول سرنوشتشان باشند.
ویژگی دیگر سلامت روان که همه بر سر آن توافق دارند، ریشه کردن عمیق در زمان حال است. با اینکه به اعتقاد بیشتر نظریه دانان، از تاثیر رویدادهای گذشته (بویژه دوره‌ی کودکی) مصون نیستیم. اما همگی همرأیند که تجربه های اولیه به ما شکلی تغییر ناپذیر نمی بخشد. اشخاص سالم در گذشته زندگی نمی کنند. آ‎نها قربانیان طرد شدنهای واقعی یا خیالی یا کشمکشهای پیش از پنج سالگی نیستند.
تاکید عمده ‌ی دیگر از وضوع کمتری برخوردار است. بر اهمیت افزایش و نه کاهش تنش از راه ارتباط با اشکال انگیزشی گوناگون حسی و تخیلی است. اشخاص سالم در آرزوی آرامش و ثبات نیستند، بلکه در زندگی مبارزه و هیجان و هدفها و تجربه های تازه می جویند.
هنوز برای این پرسش «شخصیت سالم چیست؟» پاسخی نیافته ایم. شاید این پرسش گمراه کننده باشد. شاید هم چیزی به عنوان شخصیت سالم یا تجویزی کلی برای سلامت روان که برای همه به طور یکسان مفید واقع گردد، وجود نداشته باشد. روان نژندیها یا رفتارهای بهنجار ما نسخه های امثنای هم نیست، پس چرا باید این یکسانی را در اشکال سلامت روان خود بجوییم؟ شاید تنها نکته‌ی ثابت درباره‌ی نهاد آدمی که بیشتر روانشناسان در آن متفق القولند، این باشد که طبیعت هر انسان یکتا و منحصر به فرد است. بدین ترتیب، ممکن نیست تنها یک روایت یا یک نگرش درباره‌ی سلامت روان باشد که متناسب همه کس باشد. همچنان که یک دارو بر همه‌ی کسانی که بیماری مشابهی دارند تاثیر یکسانی نمی گذارد.
     نتایج نگرش های پیرامون شخصیت سالم نه تنها در مورد افراد متقارن، بلکه در سنین مختلف یک فرد واحد نیز متفاوت است. ارزشها و خواستها و نیازها و بیمها و امیدهای ما در هر مرحله‌ی رشد و پرورش دگرگون می شود.  شخصیت ما از کودکی تا نوجوانی، از جوانی تا میانسالی و سپس تا کهولت پیوسته در تکامل است. خوشبختانه هیچ گاه از تکامل باز نمی ایستیم. (شاید این یکی دیگر از ویژگی های سلامت روان باشد.- روان نژندها دارای شخصیتی راکد و ایستا هستند) ما تجربه های تازه کسب می کنیم و در نتیجه دگرگون می شویم. اما در هر یک از مراحل تکامل، چگونه راه درست را می یابیم؟ راه درست را با همان روشی در می یابیم که در هر دوره ی زندگی آنچه برایمان مناسب است می آموزیم . روش های متفاوت زندگی، مجموعه ای از اعتقادات و نقش های اجتماعی را می آزماییم. تا مناسبترین آنها را برای خود بیابیم. ظاهراً اشخاصی که در رسیدن به سلامت روان بختیارنرند، کسانی هستند که به اندازه‌ی کافی آزادند (یا در خود آنقدر احساس ایمنی می کنند) که تجویزهای متفاوت را تجربه می کنند تا اعتبار آنها را در آزمایشگاه زندگی روزمره شان بیازمایند. دیگران می توانند مسیری را برای دنبال کردن پیشنهاد کنند. ولی تنها خود ما هستیم که می توانیم سودمندیش را بسنجیم.
فصل اول:
انسان بالغ «الگوی آلپوررت»
در تابستان ۱۹۲۰، گوردون آلپورت (۱۹۶۷-۱۳۷۹۷) بازیگموند فریود ملاقات کرد. این ملاقات نامید کننده به صورت یکی از رویدادهای مهم زندکی آلپورت بیست و سه ساله در آمد، زیرا سرانجام بدانجا انجامید که آلپورت روانکاوی فروید را رد کند و شخصیت آدمی را با دیدی کاملا متفاوت بررسی کند. آلپورت در ۱۹۲۲ از دانشگاه هاروارد دکترا گرفت و به عنوان «رئیس» مرکز آمریکایی مطالعات شخصیت وظیفه‌ی مهمی را عهده دار شد. کارهای آلپورت بررسی تحقیق شخصیت انسان را در ایالات متحد پر ارج ساخت. روانشناسان بیشماری از پیروان سینه چاک او شدند. افتخارها و جایزه های بسیاری نصیبش شد. همچنین آلپورت یکی از نخستین روانشناسانی بود که توجه خود را به جای شخصیت روان نژند، به شخصیت سالم معطوف داشت.
 
نگرش آلپورت به شخصیت
آلپورت نسبت به طبیعت انسان خوش بینتر از فروید بود. و همدردی عمیقی به انسانها نشان می داد. ظاهراً این خصوصیات اخلاقی در کودکیش ریشه داشت. پدر و مادرش بر اهمیت سخت کوشی و تقوا تاکید فراوان داشتند و او را با احساس ایمنی و حجت بار آورده بودند. خانه شان از روح انسان دوستی سرشار بود و آلپورت خردسال تشویق می شد تا برای پرسشها و مسائل زندگانی، پاسخ هایی مذهبی بجوید. این تجربه های شخصی بعدها در دیدگاه های نظری آلپورت پیرامون ماهیت شخصیت انعکاس یافت.
به عقیده آلپورت نیروهای تازه ناآگاه- نیروهایی که نه می توان آنها را دید و نه بر آنها تاثیر گذاشت- اشخاص بالغ سالم را هدایت و اداره نمی کنند. سائق انسانهای سالم کشمکشهای ناآگاه نیست و شیاطین درون رفتارشان را تعیین نمی کنند. به نظر آلپورت نیروهای ناآگاه فقط می تواند در رفتار روان نژندها تاثیرات مهمی به جای بگذارد. به هر صورت افراد سالم در سطح معقول و آگاه عمل می کنند و از نیروهایی که آنها را هدایت می کنند کاملاً آگاهند و می توانند بر آنها چیره شوند.
شخصیت های بالغ را جراحتها و کشمکشهای دوران کودکی نمی راند. روان نژندها اسیر تجربه های کودکی خویشند. اما اشخاص سالم از قید و اجبارهای گذشته آزادند. راهنمای اشخاص بالغ زمان حال و هدفها و انتظارهایی است که از آینده دارند. شخص سالم به جلو می نگرد. به رویدادهای حال و آینده. نه به دوران گذشته و رویدادهای دوران کودکی چنین نگرش سالمی آزادی انتخاب و عمل بیشتری را فراوروی انسان می گشاید.
به اعتقاد آلپورت، هیچ شباهت بنیادی میان روان نژند و سالم نیست. بنابراین آلپورت پیشنهاد می‌کند به جای اینکه پیوستاری  میان روان نژندی و سلامت عاطفی قرار دهیم، میان آن دو فاصله بگذاریم و برای آنها دوگانگی قائل شویم. زیرا هیچ یک از این دو نمایانگر ویژگی های دیگری نیست. به نظر آلپورت اعمال روان نژند بر پایه ای کشمکشها و تجربه های کودکی است. حال آنکه شخصیت سلام در سطحی متفاوت و والاتر عمل می‌کند.
از این رو می توان قاطعانه گفت که نظام آلپورت کاملا متوجه سلامت انسان است.
انگیزش شخصیت سالم
آلپورت معتقد بود که مهمترین مسئله ی روانشناس در زمینه‌ی بررسی شخصیت انسان، تبیین انگیزش است. چه نیروهایی آدمی را پیش می رانند، پس می کشانند یا به طریقق اعمال وی را هدایت می کنند؟ به نظر آلپورت، نیروهای ناآگاه یا تجره بهای کودکی رهنمون شخصیت سلام نیستند. به عقیده او انگیزه های شخص بالغ گسترش یا تکمیل انگیزه های کودکی نیست. انگیزه های انسان بالغ اساساً مستقل از دوران کودکی اوست. یعنی مستقل از شرایط اولیه است. همچنان که درخت بلوط کاملا رشد یافته، از تحفی که روزگاری از آن تغذیه می کرد مستقل است. نیروهای انگیزش که در گذشته ریشه دارند، ما را پیش نمی رانند. بلکه هدفها و برنامه هایی که برای آینده داریم ما را به جلو می رانند. جنبه‌ی اصلی شخصیت آدمی، مقاصد سنجیده و آگاه؟ یعنی امدها و آرزوهای اوست. این هدفها انگیزه‌ی شخصیت سالم قرار می گیرند و بهترین راهنما برای فهم رفتار کنونی انسانند. آلپورت می گوید: «داشتن هدفهای دراز مدت، کانون وجود آدمی را تشکل می دهد و بشر را از حیوان، سالمند را از کودک و در بسیاری از موارد شخصیت سالم را از شخصیت بیمار متمایز می سازد».
به اعقتاد آلپورت انگیزش همه‌ی اشخاص سالم همانند است. نگاه شخص سالم به آینده او را پیش می راند و این نگرش (با هدف های خاص خود) شخصیت را یگانه می سازد و سبب افزایش سطح و میزان تنش  او می شود.
تصور آلپورت از شخصیت سالم جنبه ی دیگری نیز دارد که شاید خلاف انتظار به نظر برسد: هدفهایی که آرزوی شخص سالمند، در تحلیل نهایی، دست یافتنی است! ظاهراً مراد آلپورت این است که هدف نهایی بسان هدفهای فرعی آنی، حصول پذیر نیست.
   اعتقاد آلپورت درباره‌ی مشکل جنایت، گردنکشی و گریز از مدرسه در سنین نوجوانی چنین است که: بعضی از جوانان برای صرف نیروی خود هدف های پرمعنا  و سازنده ندارند. نیروهایشان باید گریز گاهی بیابد و چنانچه به صورت سازنده ای بروز نکند، چه بسا به ویرانگری و زیانکاری بیانجامد.
چنانکه گذشت، انگیزش (از نوع سازنده‌ی آن) برای کسانی که از سلامت روان برخوردارند حیاتی است. این گونه اشخاص فعالانه در پی هدفها و امیدها و رؤیاهای خویشند. رهنمون زندگیشان معناجویی و ایثار و حس تعهد است. تعقیب هدف هیچ گاه پایان نمی پذیرد. اگر هدفی را باید کنار گذاشت، باید بی درنگ انگیزه‌ی نوینی آفرید. افراد سالم به آینده می اندیشد و در آینده زندگی می کنند.
نتیجه گیری
    بعضی از جنبه های نگرش آلپورت نسبت به شخصیت انسان اصیل است. او نخستین نظریه دان شخصیت است که به جای روان نژندها، افراد بالغ بهنجار را مورد بررسی قرار داده است. آلپورت میان شخصیت روان نژند و شخصیت سالم و همچنین میان کودکی بلوغ تفاوت می گذارد. او چون تنها نظریه دانی باقی می ماند که قاطعانه می گوید هیچ گونه همانند کنشی میان کسی که دچار اختلال روانی است و شخصیت سالم؟ نیست و آنها دو موجود جداگانه اند.
   جنبه‌ی دیگر نظریه‌ی آلپورت درباره‌ی سلامت روان این است که شخصیت سالم متوجه دیگران است و به هیچ روی خود مدار نیست. چنین شخصیتی با سرزندگی و با همه‌ی وجود مجذوب زندگانی می شود. داشتن کار پرمعنا و همچنین توجه به آسایش و خوشی دیگران، چه شخص محبوب باشد، چه اجتماع وسیعتر همنوعان، ضرورت به شمار می آید. شخص سلام می تواند عشق بورزد و خود را در روابط مهرآمیز با دیگران گسترش بخشد. کمال و توفیق دیگران برای او، دست کم به اندازه‌ی رشد و اعتلای خودش اهمیت می‌یابد.
   چنین شخصی بسیار واقع بین است. خود را می شناسد، محدودیت های خویش را می پذیرد و از آنها صدمه نمی خورد. به بیان ساده تر، شخص بالغ می داند کیست و بنابراین در رابطه اش با خودش  و دنیای پیرامونش احساس ایمنی می‌کند.
فصل دوم:
انسان با کنش کامل «الگوی راجرز»
کارل راجرز در ۱۹۲۲، بیست ساله که بود تجربه ای در شهر پکن آموخت که صورت و محتوای نگرش او به شخصیت را شکل دارد. در خلال سفر شش ماهه اش به عنوان نماینده‌ی کنفرانس بین المللی دانشجویان مسیحی در پکن، دگرگونی های مهمی در درونش رخ داد. زمانی که برای تحصیل در سال سوم دانشگاه ویسکانسن، از چنین به وطن خود باز می گشت، انسان دیگری شده بود که با دیدی نو به زندگی می نگریست. این نگرش نوین در زندگی شخصی و حرفه ای او نیز انعکاس یافته است.
   راجرز در ۱۹۳۱ از دانشگاه تربیت معلم دانشگاه کلمبیا دکترا گرفت و به علت ایجاد روش درمانی خاصی که روش درمانی بی رهنمود یا روش مراجع محوری نام دارد، مقام برجسته ای یافت. این نوع درمان در ایالات متحده از محبوبیت خاصی برخوردار است و در زمینه های گوناگون برای بهبود شخصیت به کار گرفته شده است.
 
نگرش راجرز به شخصیت
راجرز با کسانی که دچار اختلال روانی بودند و برای دگرگونی شخصیت خویش مدد می جستند به کار پرداخت. راجرز برای مداوای این بیماران روش درمانی خاصی ابداع کرد که مسئولیت عمده ی دگرگونی شخصیت را، به جای آنکه متوجه درمانگر کند، بر عهده ی بیمار می نهد. بدین ترتیب، از اصطلاح روش درمانی مراجع محوری پیداست که فرض بر این است که دچار اختلال روانی شده از توانایی و هوشیاری معینی برخوردار است. این فرض نمایانگر نگرش راجرز به طبیعت انسان است.
    به اعتقاد راجرز، ادراک آگاهانه از خویشتن و دنیای پیرامون است که شخص را هدایت می کند، نه نیروی ناآگاهی که در اختیار و به فرمان او نیست. معیار نهایی انسان، تجربه‌ی هوشیار و آگاهانه اوست. همین تجربه است که مبنای عاطفی او را می سازد و شخصیتش همواره بر این مبنا تکامل می یابد.
راجرز به یک نیروی انگیزشی اساسی و مشترک اعتقاد دارد که همانا فعلت بخشیدن یا خود را از قوه به فعل رساندن  است.
 
انگیزش شخصیت سالم
    راجرز در نظام شخصیت به یک انگیزش یا «یک نیاز اساسی» که همان صیانت، فعلیت و اعتلای تمامی جنبه های شخصیت است قایل است. این گرایش، فطری است و هرچند در نخستین سالهای زندگی بیشتر متوجه جنبه های تن- کارشناسی (فیزیولوژیک) رشد است، عناصر و جنبه های روانی کمال را نیز در بر می گیرد.
هیچ یک از جنبه های رشد و تکامل آدمی، مستقل از گرایش فعلیت بخشیدن عمل نمی کند. در سطوح پایین تر، گرایش فعلیت بخشیدن، مسئول نیازهای اساسی فیزیولوژیک به آب و غذا، هواست و بدین ترتیب با حمایت و صیانت نیازهای اساسی جسمانی، ارگانیسم را قادر به ادامه‌ی حیات می سازد.
    به هر صورت فعلیت بخشیدن بیش از صیانت ارگانیسم است، همچنین عامل تسهیل و اعتلای بلوغ و پختگی و کمال است. فرآیند بلوغ از تغییرات شکل و اندازه‌ی نوزاد آغاز می شود و تا پرورش و تکامل خصایص ثانویه ی جنسی دوران بلوغ ادامه می یابد…

  راهنمای خرید:
  • لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.