فایل ورد کامل تحلیل مفهوم خاتمیت و محدودیتهای آن با رویکرد کلامی و فلسفی
توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد
فایل ورد کامل تحلیل مفهوم خاتمیت و محدودیتهای آن با رویکرد کلامی و فلسفی دارای ۲۳۵ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد فایل ورد کامل تحلیل مفهوم خاتمیت و محدودیتهای آن با رویکرد کلامی و فلسفی کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز فایل ورد کامل تحلیل مفهوم خاتمیت و محدودیتهای آن با رویکرد کلامی و فلسفی۲ ارائه میگردد
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی فایل ورد کامل تحلیل مفهوم خاتمیت و محدودیتهای آن با رویکرد کلامی و فلسفی،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن فایل ورد کامل تحلیل مفهوم خاتمیت و محدودیتهای آن با رویکرد کلامی و فلسفی :
بررسی خاتمیت و محدودیتها
مفهوم خاتمیت :
یکی از القاب آن بزرگوار خاتم الانبیاء است. و خاتم به فتح تا یا به کسر تا، از نظر معنی تفاوتی ندارد و هر دو بمعنی تمامیّت و پایان هر چیزی است. از این نظر، عرب به انگشتر، خاتم به فتح تا می گوید چون انگشتر در آن زمان، مهر و به منزله امضای افراد بوده است و چون نامه ای را می نوشتند آخر آن را مهر می کردند. جای مهر انگشتر، آخر نامه بود و نامه با آن ختم می شد. خاتمیت پیامبر گرامی در اسلام از ضروریات است و هر که مسلمان است، می داند که پیامبر گرامی خاتم انبیا است و بعد از او تا روز قیامت پیامبری نخواهد آمد.
سرّ خاتمیت را در دو چیز می توان یافت:
۱- دین اسلام با فطرات انسانها کاملاً مطابق است.
۲ـ دین اسلام جامع الاطراف است و می تواند در هر زمانی و در هر مکانی و د رهر حالی جوابگوی جامعه بشریّت باشد. اسلام مدّعی است که هر چه جامعه بشریت از نظر دین احتیاج داشته گفته است.
وقتی چنین باشد، آمدن دین دیگری پس از اسلام لغو و بیهوده است. به عبارت دیگر، آمدن دین پس از دین دیگری به واسطه چند چیز است :
۱ـ اینکه آن دین نتواند جامعه را اداره کند و ویژه برخی از زمانها باشد، و این محدودیّت چنانچه گفته شد در اسلام نیست. دلیل واضح آن مرجعیّت در اسلام است. شما نمی توانید فقه جامع الشرایطی را پیدا کنید که مطلبی از دین از او سؤال کنید و او در جواب بماند.
۲ـانحراف یا تحریفی در دین قبلی پیدا شود. چنانچه دین نصرانیت و یهودیّت به اقرار خود آنان چنین است. این نقیصه در اسلام نیست و پروردگار عالم متعهد است که اسلام از این گونه نقایص مصون بماند.
۳ـ زمینه اقتضایی برای آن دین باقی نماند. مثلاً، اگر دینی به اقتضای زمان به معنویات زیاد اهمیّت داده باشد تا در آنان تعادل ایجاد شود، وقتی حال تعادل پدید آمد آن دین خود از میان رفتنی است. تصوّر این مطلب در اسلام غلط است زیرا چنانچه گفتیم اسلام دینی است که با فطرت انسان صد در صد مطابقت دارد و همان طور که به معنویات اهمیّت داده است به همان مقدار به مادیات نیز اهمیت داده است .
این خلاصه ای از بحث خاتمیت بود، و پوشیده نیست که بحث خاتمیت بحثی مفصل و علمی است که در فراخور این نوشته نیست. ما در اینجا به همین مقدار اکتفا می کنیم.
اساس خاتمیت :
اساسا مساله خاتمیتخود یک مسالهاىاست که با زمان ارتباط دارد. نسخ شدن یک شریعت و آمدن شریعتدیگر به جاى آن، فقط و فقط به زمان بستگى دارد و الا هیچ دلیل دیگرىندارد. همه علما این را قبول دارند که رمز اینکه یک شریعت تا یک موقعمعینى هست و بعد، از طرف خدا نسخ مىشود، تغییر پیدا کردن اوضاعزمان و به اصطلاح امروز مقتضیات زمان است. بعد این سؤال پیش مىآیدکه اگر اینطور باشد، پس باید همیشه با تغییر مقتضیات زمان شریعت موجودتغییر بکند، بنابر این هیچ شریعتى نباید شریعتختمیه باشد و نبوت نبایددر یک نقطه معین ختم بشود. جواب این سؤال را دیشب عرض کردیم که کسانى کهاین سؤال را مىکنند در واقع دو چیز را با یکدیگر مخلوط مىکنند. خیالمىکنند معناى اینکه مقتضیات زمان تغییر مىکند فقط و فقط اینست که درجهتمدن بشر عوض مىشود و لذا باید پیغمبرى مبعوث بشود متناسب با آندرجه از تمدن یعنى پیشرفت علم و فرهنگ بشر. در صورتى که اینطورنیست. مقتضیات زمان به صرف اینکه درجه تمدن تغییر مىکند سببنمىشود که قانون حتما تغییر بکند. علت عمده اینکه شریعتى مىآیدشریعت قبل را نسخ مىکند، اینست که در زمان شریعت پیش مردم استعدادفرا گرفتن همه حقایقى را که از راه فهم باید به بشر ابلاغ بشود ندارند. تدریجاکه در مردم رشدى پیدا مىشود، شریعت بعدى در صورت کاملترى ظاهرمىشود و هر شریعتى از شریعت قبلى کاملتر است تا بالاخره به حدىمىرسد که بشر از وحى بىنیاز مىشود، دیگر چیزى باقى نمىماند که بشربه وحى احتیاج داشته باشد یعنى احتیاج بشر به وحى نامحدود نیست،محدود است، به این معنى که چه از لحاظ معارف الهى و چه از لحاظدستورهاى اخلاقى و اجتماعى یک سلسله معارف، مطالب و مسائل هستکه از حدود عقل و تجربه و علم بشر خارج استیعنى بشر با نیروى علمنمىتواند آنها را دریابد. چون علم و عقل قاصر است وحى به کمک مىآید.دیگر لازم نیست که بینهایت مسائل از طریق وحى به بشر القا بشود. حداکثرآن مقدارى که بشر به وحى احتیاج دارد، زمانى به او القا مىشود که اولاقدرت و توانائى دریافت آن را داشته باشد و ثانیا بتواند آن را حفظ ونگهدارى کند. اینجا مسالهاى هست که باید آن را در دنبال این مطلبعرض بکنم و آن اینست که یکى از جهات احتیاج به شریعت جدید اینستکه مقدارى از حقایق شریعت قبلى در دست مردم تحریف شده و به شکلدیگرى درآمده است. در حقیقتیکى از کارهاى هر پیغمبرى احیا و زندهکردن تعلیمات پیغمبر گذشته استیعنى قسمتى از تعلیمات هر پیغمبرىهمان تعلیمات پیغمبر پیشین است که در طول تاریخ در دست مردم مسخشده است، و این، تقریبا مىشود گفت که لازمه طبیعت بشر است که در هرتعلیمى که از هر معلمى مىگیرد، کم و زیاد کند، نقص و اضافه ایجاد مىکندو به عبارت دیگر آن را تحریف مىکند. این مساله را قرآن کریم قبول دارد،تجارب بشر هم به درستى آن شهادت مىدهد. مثلا خود قرآن کریم که آمدتورات و انجیل را نسخ کرد ولى قسمتى از تعلیمات آنها را احیا و زنده نمود، یعنى بعد از آنکه به دست مردم مسخ شده بود قرآن گفت نه، آنکه تورات یاانجیل واقعى گفته است این نیست که در دست این مردم است، این است کهمن مىگویم، این مردم در آن دست بردهاند. مثلا همین موضوع ملتابراهیم، طریقه ابراهیم که در قرآن آمده است. قریش خودشان را تابعابراهیم حساب مىکردند ولى چیزى که تقریبا باقى نمانده بود، تعلیماتاصلى ابراهیم بود. عوض کرده بودند، دست برده بودند، یک چیز من درآوردى شده بود قرآن اینطور بیان مىکند:«ما کان صلوتهم عند البیت الا مکاء و تصدیه» (۲) ابراهیم نماز را واجب کرده بود. نماز او واقعا عبادت بودهاست. عبادت یعنى خضوع در نزد پروردگار، تسبیح و تنزیه و تحمیدپروردگار. حالا اگر نماز ابراهیم از لحاظ شکل ظاهر فرقى داشته باشد با نمازما، مهم نیست ولى مسلم نماز ابراهیم نماز بوده استیعنى آنچه که در نمازهست، نوع اذکار، نوع حمدها، نوع ثناها، ستایشها، خضوعها اظهار ذلتها،تسبیحها و تقدیسها در آن بوده است. اینقدر در این عبادت دخل و تصرفکرده بودند که در زمان نزول قرآن نماز را به شکل سوتکشیدن یا کفزدندرآورده بودند. پس یکى از کارهائى که هر پیغمبرى مىکند احیاء تعلیماتپیغمبران پیشین است. لهذا قرآن راجع به ابراهیم (ع) مىگوید:«ما کان ابراهیم یهودیا و لا نصرانیا و لکن کان حنیفا مسلما» (۳) یهودیها مىگفتند همین طریقهاى را که ما داریم و اسمش یهودىگرى است، ابراهیم داشت. نصرانیها مىگفتند طریقه ابراهیم همین است که ما الآنداریم. یعنى اینکه ما داریم، همان است منتها کامل شده است و نسخکنندهطریقه ابراهیم است. در آیه دیگر مىگوید:«شرع لکم من الدین ما وصى به نوحا»تشریع کرد براى شما دینى را که در زمان نوح به آن توصیه شده بود«و الذى اوحینا الیک و ما وصینا به ابراهیم و موسى و عیسى»این دینى که براى شما توصیه شده است، همانست که به نوح توصیه شده وهمانست که به تو وحى شده و همانست که به ابراهیم و موسى و عیسىتوصیه شده است«ان اقیموا الدین و لا تتفرقوا فیه کبر على المشرکین ما تدعوهم الیه» (۴) توصیه شد که همین دین را اقامهبکنید. (یعنى دین همان دین است، یک راه است)تشتت پیدا نکردند مگربعد از آنکه مىدانستند ولى روى هواپرستى این تفرقهها را ایجاد کردند.یعنى این رشتههاى مختلف را دست مردم ایجاد کرده است، اگر ساختههاىمردم را حذف بکنید. مىبینید تمام اینها یک دین است، یک ماهیتاست، یک طریقت است. غرض این جهت است که یکى از کارهاى انبیاءاحیاء اصل دین است که اصل دین از آدم تا خاتم یکى است. البته فروعمختلف است. هر پیغمبرى که مىآید یکى از کارهایش پیرایش استیعنىاضافات و تحریفات بشر را مشخص مىکند حالا اینجا یک سؤال پیشمىآید: آیا این خاصیت (تحریف دین) از مختصات بشرهاى قبل از خاتمانبیاء استیا بشرهاى دورههاى بعد هم این طبیعت را دارند یعنى در دینخودشان دخل و تصرف مىکنند خرافات اضافه مىکنند؟ مسلم طبیعتبشر که عوض نشده است. بعد از پیغمبر خاتم هم همین طور است.
خاتمیت و ولایت
دوست ارجمند جناب آ قای دکتر سروش
از توضیحات مبسوط جنابعالی پیرامون مسائل مطروحه سپاسگزارم و خداوند را شاکرم که در این گفتگوی دوستانه مجالی برای بحث و گفتگو پیرامون برخی مسائل دینی و کلامی فراهم آورد. البته در فرمایشاتتان سخن به مسائل گوناگون سیاسی و نیات و انگیزه های این کمترین در ایجاد این گفتگو کشانده اید که اولا گمان نمی کنم ارتباط چندانی به بحث کلامی ما داشته باشد و ثانیا معتقدم که آمیختن کلام و سیاست به یکدیگر و خلط مسائل روزمره سیاسی با اصول دیر پای اعتقادی مانع فهم درست در هر دو زمینه می شود. لذا عرایض خود را به بحث خاتمیت و ولایت منحصر می کنم و قضاوت در اخلاص عمل و نیات شخصی، و خوشایند و ناخوشایند کسان را به پرودگار ناقد بصیر می سپارم، انّه علیم بذات الصدور.
۱- در اینکه پیامبر اسلام خاتم النبیین است، بدین معنا که با خاتم وجود شریف ایشان بر سلسله جلیله انبیاء مهر نهادند، تردیدی نیست. معنای این امر آن است که دیگر از آسمان علم جدیدی بر آدمیان فرود نمی آید و ملک وحی بر کسی آشکار نمی شود؛ همانگونه که امیرالمؤمنین به هنگام غسل پیامبر اکرم به حسرت و تاسف فرمود: “همانا که با مرگ تو چیزی از ما بریده شد که با مرگ غیر تو بریده نمی شد و آن نبوت و انباء و اخبار آسمان بود.” (نهج البلاغه، خطبه ۲۳۵). معنای این امر آن است که دیگردین جدید و کتاب جدید و شریعت جدیدی در میان نخواهد بود و پیامبر اکرم خاتم انبیاء و دین اسلام سرآمد ادیان است، و از نظر مسلمانان هر کس که منکر چنین امری باشد از دایره مسلمانی خارج است.
۲- انکار نمی فرمایید که چه در دوران انبیاء و چه پس از آنان گروهی ازآدمیان بدون آنکه پیامبر باشند حائز علومی هستند که معمولا از طرق عادی برای دیگران قابل تحصیل نیست. این علوم همگی از یک منشأ سرچشمه نمی گیرد و بر یک ممشی روان نمی شود. از بارزترین و عام ترین نوع این علوم می توان از تجارب عرفانی نام برد که معمولا پس از تحمل مشقات و پذیرفتن ریاضات و اعراض دل از امور فانی و اقبال قلب به عالم باقی، و به عبارت دیگرو در بهترین صورت، با جدی گرفتن پیام انبیاء و الهام از کلام آنان، حاصل می گردد؛ و جنابعالی در بسط تجربه نبوی به تفصیل از آن سخن گفته اید.
در قرآن کریم از کسانی به عنوان علم داران (اولوا العلم) و علم عطا شدگان (الذین اوتوا العلم) نام برده شده است که در دنیا و آخرت از سایر مؤمنین ممتاز و مجزایند. وَیَرَى الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِی أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ هُوَ الْحَقَّ وَیَهْدِی إِلَى صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ (۶/۳۴) “و آنان که علم عطا شده اند آنچه را از جانب پروردگارت بر تو نازل شده حق و راهنما به راه توانمند ستوده می بینند”. بَلْ هُوَ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ (۴۹/۲۹) “بلکه آن ایاتی است روشن در سینه های علم عطا شدگان”.
این علم هر چند به غایت خطیر و منتهای رحمت پروردگار بر بندگان خاص خویش است، اما با مقام نبوت فاصله دارد و از آن متمایز است. به فرموده خود جنابعالی “نفس تجربه دینی، کسی را پیامبر نمی کند و صرف دیدن ملک یا پس پرده عالم شهادت، نبوت نمی آورد. فرشته الهی بر مریم ظاهر شد و عیسی را به او هدیت کرد، اما مریم پیامبر نشد”.[i][i]
۳- گاه این علوم به حدی در یک شخص متراکم می شود که بیننده غافل توهم می کند که او را با سلسله انبیاء نسبتی است و همانگونه که بر انبیاء وحی نازل می شد بر او نیز وحی فرو می آید که صد البته توهمی است نادرست و ناشی از جهل به موارد وحی و مصادر علوم آدمیان. مرحوم شریف رضی در نهج البلاغه داستانی را نقل می کندبه این مضمون که در مجلسی امیر المؤمنین از بعضی حوادث آینده خبر دادند و یکی از حاضران به استنکار یا استفسار پرسید که مگر به شما علم غیب عطا شده است، و امیر المؤمنین با خنده پاسخ دادند که این آن علم غیبی نیست که کسی جز خدا از آن آگاه نیست، بلکه “این علمی است که خداوند به پیامبرش آموخت و ایشان به من تعلیم فرمودند و از خدا خواستند که سینه ام آن را بپذیرد و قلبم آن را فرا گیرد.
و این البته مفهومی است که صدها حدیث معتبر از پیامبر و اهل بیت ایشان به تصریح و تلویح از آن سخن می گوید.
۴- از ماجرای فوق چنین دانسته میشود که همانگونه که علوم ظاهری انبیاء قابل تعلیم و تعلم بوده است، علوم باطنی ایشان نیز به آنان که قابلیت و طهارت لازم را داشته اند قابل تعلیم بوده است. و صد البته که نحوه این تعلیم و تعلم با تعلیم و تعلمی که عادتا در بین مردمان جریان دارد متفاوت است و این همان چیزی است که در کامل ترین صورت بر آن نام “وصایت” یا “وراثت” می نهند. محدثین شیعه و سنی از امیر المومنین روایت کرده اند که فرمود “علمنی رسول الله ألف باب کل باب یفتح ألف باب پیامبر خدا به من هزار باب علم آموخت که هر باب هزار باب دیگر را می گشود.”
انتقال کامل این علوم که بنا بر احادیث معتبر اهل اسلام فقط در مورد علی بن ابی طالب صورت گرفته وایشان را بعد از پیامبر “باب علم نبی” ساخته است، قول و فعل دریافت کننده آن را، همچون قول و فعل پیامبرو آیات قرآن حجیت می بخشد. و هم از این روست که پیامبر اکرم صاحبان این علم را در کنار قرآن هدایتگران امت خویش دانست و فرمود “انی تارک فیکم الثقلین، کتاب الله و عترتی.”
فایل ورد کامل تحلیل مفهوم خاتمیت و محدودیتهای آن با رویکرد کلامی و فلسفی
فهرست مطالب
مفهوم خاتمیت…………………………………………………………………………………………. ۱
اساس خاتمیت…………………………………………………………………………………………. ۳
خاتمیت پیامبر اسلام…………………………………………………………………………………. ۱۸
پاسخ به نظرات دکتر عبدالحسین سروش …………………………………………………… ۳۶
تاملی بر مفهوم خاتمیت…………………………………………………………………………….. ۵۵
خاتمیت و ولایت……………………………………………………………………………………….. ۱۴۳
معنا و مبنای خاتمیت از منظر روشنفکران…………………………………………………… ۱۵۸
جمع خاتمیت با امامت و مهدویت……………………………………………………………….. ۱۸۹
مهدویت…………………………………………………………………………………………………… ۲۰۱
نقدی بر مهدویت………………………………………………………………………………………. ۲۱۳
- لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
یزد دانلود |
دانلود فایل علمی 