فایل ورد کامل مطالعه فلسفه علامه طباطبایی با بررسی مبانی اندیشه، آثار علمی و تأثیرات فکری


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
فایل ورد و پاورپوینت
20870
1 بازدید
۹۹,۰۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

 فایل ورد کامل مطالعه فلسفه علامه طباطبایی با بررسی مبانی اندیشه، آثار علمی و تأثیرات فکری دارای ۴۹ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد فایل ورد کامل مطالعه فلسفه علامه طباطبایی با بررسی مبانی اندیشه، آثار علمی و تأثیرات فکری  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز فایل ورد کامل مطالعه فلسفه علامه طباطبایی با بررسی مبانی اندیشه، آثار علمی و تأثیرات فکری۲ ارائه میگردد

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی فایل ورد کامل مطالعه فلسفه علامه طباطبایی با بررسی مبانی اندیشه، آثار علمی و تأثیرات فکری،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن فایل ورد کامل مطالعه فلسفه علامه طباطبایی با بررسی مبانی اندیشه، آثار علمی و تأثیرات فکری :

فایل ورد کامل مطالعه فلسفه علامه طباطبایی با بررسی مبانی اندیشه، آثار علمی و تأثیرات فکری

نه آن کس که جوان است باید در تحصیل و مطالعه فلسفه تأخیر کند، و نه آنکس که پیر شده است باید از مطالعه خویش خسته و بیزار شود. زیرا تأمین سالمت نفس هرگز برای هیچ کس نه زود است ونه دیر.

فلسفه چیست؟

فلسفه بطور کلی شاید به عنوان غامض ترین و انتزاعی ترین مسائل و موضوعات ، که از امور زندگانی عادی و مألوف بسیار دور است، به نظر آمده باشد. لیکن هر چند بسیاری از مردم آن را دور و خارج از علائق معمولی و ورای فهم می پندارند، تقریباً همه ما آراء و افکاری فلسفی داریم، خواه نسبت به آنها آگاه باشیم یا نباشیم . عجب است که اگر چه برای اغلب مردم مفهوم فلسفه مبهم است این کلمه در گفتگوی ایشان فراوان به کار می‌رود.

استعمالات عامه:

کلمه فلسفه مأخوذ از اصطلاحی یونانی است به معنای (دوستداری حکمت)؛ اما در استعمال جاری مردم به معنای مختلف به کار می رود. گاهی منظور از فلسفه نوعی طرز تفکر درجهت فهالیت های معین است، مانند وقتی که کسی می گوید (من فلسفه شما را درباره شغل و کار نمی پسندم) یا (من به اورأی می دهم زیرا با فلسفه او راجع به حکومت موافقم) هم چنین، وقتی می گوئیم این مطلبی است (فلسفی) ، مقصود ما نظری است کلی و دور اندیش درباره پاره ای از مسائل ، و یا وقتی می گوئیم به بعضی از پیش آمدها باید با دید فلسفی نگاه کرد، منظور ما این است که نباید نسبت به حوادث آنی زیاده نگران و در بند وضع کنونی بود ، بلکه به جای آن باید کوشید این امور را از لحاظ کلی و با نظری وسیعتر دید، چنانکه وقتی شخصی مأیوس است، مانند هنگامی که بعد از حرکت ترن به ایستگاه رسیده، به او گوشزد می کنیم که بایستی بیشتر (فیلسوفانه) بیندیشد. گاهی نیز فلسفه به عنوان تعیین قدر واعتبار و شرح و تفسیر آنچه در زندگی مهم یا پر معنی است تلقی می شود، چنانکه این قول پاسکال را که (تمام فضیلت ما در فکر ما است ، بکوشیم تا خوب فکر کنیم) می توان فلسفه و ارزش یا بی آنچه در زندگی برای شخص مهم است در نظر گرفت.

تصورات عامه:

بطور کلی با اینکه کلمات ( فلسفه) و(فلسفی)‌در سخن عادی به معانی بسیار مختلف به کار می رود، تمایل عامه بر این است که فلسفه به عنوان یک سلسله افکار فوق العاده پیچیده تلقی شود. ما غالباً تصور می کنیم ک فیلسوف کسی است که می نشیند و به مسائلی که دارای معنی و اهمیت اساسی در حیات انسانی است می اندیشد و حال آنکه بقیه مردم وقت یا نیروی خود رافقط صرف زیستن (زنده ماندن) می کنند. علاوه بر چنین تصوری از فیلسوف و کار و کوشش او، تصوری دیگر از وی اینست که فیلسوف شخصی است که سرانجام مسئول طرح دید کلی و تعیین ارزش های متعالی و آرمانی (ایدئال ها) در جامعه و فرهنگ های معین است. مثلاً می گویند متفکرانی مانند کارل مارکس و فردریک انگلس کسانی هستند که دیدگاه حزب کمونیست را طرح کرده اند، در حالی که دیگران ، هم چون تامس جفرسن و جان لاک و جان استوارت میل نظریاتی را که در جوامع دموکراتیک شایع و مستولی است توسعه داده و پرورانیده اند.

کارمهم فلسفی:

صرف نظر از این تصورات گوناگون درباره سهم و اثر فیلسوف، و علی رغم اینکه ممکن است فعالیت های او از علائق عاجل و مستقیم ما دور به نظر آید، فیلسوف همواره به ملاحظه مسائل و مشکلاتی می پردازد که خواه به نحو مستقیم یا به طور غیر مستقیم برای همه ما دارای اهمیت است. فیلسوف با مطالعه انتقادی دقیق، می کوشد تا آگاهی و عقاید ما را درباره جهان به طور کلی،‌و عالم امور انسانی، ارزش یابی کند، با این پژوهش و تحقیق، فیلسوف سعی می کند تصویری کلی و منظم و منطقی درباره همه آنچه می دانیم و می اندیشیم ، پیدا و طرح نماید، درک و فهم این نوع افکار کلی، طرح جامعی فراهم می کند که شخص معمولی می تواند تصور خود را نسبت به آن بسنجد، ومعنی واهمیت آنها را دریابد. بواسطه چنین مطالعه و بررسی و تعیین قدروارزش، ممکن است بهتر بتوانیم تمایلات و آرمانها وایدئال های خود راتشخیص دهم، و به علاوه بهتر بفهمیم که چرا اینها را قبول و انتخاب می کنیم، وآیا اصلاًبایستی آنها را انتخاب و اختیار کنیم یا نه.

از همان آغاز فلسفه دریونان باستان، یعنی از ۲۵۰۰ سال پیش ، عقیده راسخ متفکرانی که به این نوع پژوهشها و تتبّعات سرگرم بودند، این بود که نظریاتی را که درباره خود قبول می کنیم باید مورد مداقه قرار دهیم تا ببنیم آیا عقلاً پذیرفتنی است یا نه. همه ما عقاید و معلوماتی درباره جهان و انسان حاصل کرده ایم؛ لیکن فقط معدودی از ما تأمًل و امعان نظر کرده ایم که آیا این عقاید و معلومات قابل اعتماد و معتبر است یا نه.

ما معمولاً مایلیم که بدون بحث و چون و چرا اکتشافات علمی و بعضی عقاید جاری و متداول و افکارو آراء گوناگون را که مبتنی بر تجارب شخصی خود ماست بپذیریم. اما فیلسوف اصرار دارد که این همه را در معرض مطالعه وبررسی انتقادی دقیق قرار دهد تا دریابد که آیا این نظریات و آراء و عقاید مبتنی بردلیل و مدرک کافی است یا نه، و آیا یک شخص منصف می تواند با دلیل و منطق آنها را موجه بداند و تصدیق کند یا نه.

روش سقراطی:

سقراط در محاکمه خود در ۳۹۹ ق. م. چنین اظهار عقیده کرد که دلیل توجه و اعتنای وی به فلسفه این بوده است که (زندگی بی تحقیق وبدون مطالعه زندگی نیست وارزش ندارد) . وی دریافت که تقریباً همه معاصران او زندگانی خود را در نیل به هدفها واغراض گونا گون، مانند شهرت و ثروت ولذت، صرف می کنند بدون آنکه هرگز از خود بپرسندکه آیا این امور مهم و قابل اعتنا است یا نه . وچون چنین سؤالی طرح نمی کردند و در جستجوی جدی برای یافتن جواب بر نمی آمدند نمی توانستند بدانند که درست عمل می کنند یا نه، و سراسر حیات آنان در طلب مقاصد و اغراض بی فایده یا حتی مضر تلف می شد.

فیلسوف، با پیروی از روش تحقیق سقراطی، به روشن کردن عقاید ما و نظریه هائی که درباره جهان و انسان و ارزشهای انسانی داریم اصرار می ورزد. به عقیده وی این نوع مسائل را اشخاص خردمند و منصف و فهیم فقط به این شرط می پذیرند که بتوانند آنها را با آزمونهای بعضی که ذهن منطقی طرح می کند آزمایش و بررسی کنند. فیلسوف پیش از آنکه صرفاً دارای، مجموعه غیر منظمی از عقاید باشد، احساس می کند که این عقاید را باید مورد بازرسی و مداقّه قرار داد و در نظامی از افکار و نظریات که واجد معنی وارتباط منطقی باشد مرتب ومنظم ساخت.

کارفیلسوف چیست؟

ممکن است کسی چنین بپندارد که این نظریات و تفسیرهای ابتدائی اندیشه و تصوری کم اهمیت در باره آنچه فلسفه مورد بحث قرار می دهد، ارائه می نماید، ولیکن این شرح و تفسیرها برای روشن ساختن موضوع فلسفه کافی نیست. چرا کسی نمی تواند تعریفی درست وصریح وروشن دراین باب عرضه کند، به گونه ای که بتوان در آغاز به وضوح فهمید که منظور فیلسوف چیست؟ اشکال این است که فلسفه با مطالعه آن بهتر روشن می شود تا با کوشش برای شرح و توصیف آن. هر چند کسانی که در طی تاریخ تفکر بشر به نام (فیلسوف) معروف شده اند همواره با علاقه مندی در حل مسائل مشکل کوشیده اند، یکی از اغراض مهم فلسفه همان طرح مسائل و مشکلات و توجه به آنها و بحث درباره آنهاست. این که (فلسفه چیست؟) خود نیز مسأله ای است که همواره مورد بحث و اختلاف نظر فلاسفه بوده است.

تنوعات فلسفه:

مردمی که به طور جدی به فلسفه پرداختند غایات و اغراض گوناگون داشتند. بعضی پیشوایان دینی بودند، مانند اگوستینوس، که می خواستند نظرگاههای دین معینی را توضیح و توجیه کنند. برخی دیگر دانشمندان بودند، مانند د کارت و لایب نیتس ، که سعی داشتند معنی و اهمیت اکتشافات و نظریات گوناگون علمی را شرح و تفسیر نمایند. بعضی دیگر، مانند جان لاک و کارل مارکس، به منظور تأثیر در تحولات سیاسی جامعه به فلسفه پرداخته اند. بسیاری نیز به توجیه یا نشر و ترویج مجموعه ای از افکار که تصور می کردند ممکن است مددکار نوع انسانی باشد علاقه مند بودند. برخی دیگر این گونه مقاصد عالی نداشتند، بلکه صرفاً آرزومند فهم پاره ای از عقاید مردم و بعضی از اوصاف و جلوه های جهانی که در آن زندگی می کردند، بودند.

فلاسفه کیستند؟ مشاغل فلاسفه به اندازه اغراض و مقاصد آنان متنوع و گوناگون بوده است. بعضی از ایشان معلم و غالباً استاد دانشگاه بوده اند که فلسفه تدریس می کرده اند، چنانکه طماس آکوئینی در قرون وسطی در دانشگاه پاریس به تعلیم مشغول بود . یا ایمانوئل کانت که در قرن هیجدهم در دانشگاه کونیگسبرگ مقام مدرسی منطق و فلسفه اولی را دریافت ، یا جان دیوئی در قرن بیستم در دانشگاه کلمبیا به تدریس و سخنرانی اشتغال داشت.بعضی دیگر پیشوایان جنبشهای دینی بودند، و غالباً سهم مؤ ثری در امور سازمان های خود به عهده داشتند، مانند اگوستینوس، که اسقف هیپودر دوره انحطاط امپراتوری روم بود، یا جرج بارکلی ، که اسقف کولین در ایرلند در قرن هیجدهم بود. بسیاری از فالسفه مشاغل عادی و معمولی داشتند، مانند باروخ اسپینوزا که به تراشیدن عدسی عینک اشتغال داشت. جان لاک پزشک بود؛ جان استورات میل از نویسندگان مجلات و عضو پارلمان بود. عده‌قابل توجهی از برجسته ترین فلاسفه ، عالم یا ریاضی دان بودند. بعضی دارای خط مشی هائی بودند که آنان را از آشوب و هیجان و بحرانهای زندگی روزانه بسیار دورنگه می داشت؛ وبعضی دیگر ، همواره مؤثر ترین مشاغل را داشتند.

۱- فایده این بحث چیست؟

می گوئیم آن چه مسلم است اینست که از روزی که تاریخ نقلی نشان می دهد و یا کنجکاوی های علمی ازروزگارهای ماقبل تاریخ بدست می آید بشر از اولین روزهای پیدا یش خود هرگز دراین موضوع آرام نگرفته و پیوسته به جستجو و کنجکاوی از آن پرداخته و همیشه مبارزه اثبات و نفی آن بوده است . اگر اثبات این موضوع را فطری بشرندانیم (با اینکه فطری است) اصل بحث از آفریدگار جهان فطری است، زیرا بشر جهان را در حال اجتماع دیده و یک واحد مشاهده می نماید و می خواهد بفهمد که آیا علتی که با غریزه فطری خود در مورد هرپدیده ای از پدیده های جهانی اثبات می کند در مورد مجموعه جهان نیز ثابت می باشد؟ چیزی که هست این است که عنایت بشر و فعالیت فکری وی دراین بحث روزبه روز کمتر می شود و حال آنکه در گذشته زمان روز به روز بیشتر بوده است و مقارن این جریان نیازمندیهای حیاتی انسان از راه فعالیت علمی وعملی که می کند ودائره گرفتاری وی روز به روز وسیعتر و بارش سنگینتر می شود. این نسبت معکوس پیوسته بوده و می باشد. در همین جهان پرجار و جنجال امروز ه اگر با افرادی از بشر که نسبتاً فراغتی دارند و یا به واسطه مواجهه با خطرهای هولناک و حوادث سهمگین دستشان از هر وسیله کوتاه می شود سری بزنیم خواهیم دید که بهتر و نیکوتر دلداده. این بحث بوده و عنایت ذهنی واستعداد فکریشان بیشتر است، و همین افراد همینکه ازگوشه فراغت یا از چاله خطر بیرون آمدند پای به صحنه کار و کوشش روزانه گذاشته سرگرم تکاپوی زندگی می شوند و دوباره فراموش کاری رااز سرگرفته و سست می گردند.

ما می دانیم که انسانی از روی غریزه فطری خود از هر علتی بحث می کند نمی توان گفت استثناً دریک مورد، غریزه فطری خود را رها کرده است. و اگر در اثر اشتباه ، ذهن وی ازاین بحث منصرف شده و به پرستش ماده بپردازد، غریزه فطری وی در پس پرده به فعالیت خود ادامه می دهد و در موقع فرصت فرآورده خود را بیرون خواهد ریخت . با این بیان به این نتیجه می رسیم که :

بحث و گفتگو درباره خدای جهان فطری انسان است. با این نتیجه پاسخ پرسش اول که در آغاز سخن بود روشن می شود. در مورد پاسخ پرسش دوم : زیرا غریزه ای فطری که او را ساختمان واقعی موجودی به وجود آورده و هیچ گاه بیرون از گردشگاه واقعی خود پای نفهاده کار نمی کند، چنانکه محال است گوش به خیال دیدن بیفتد و یا دهان آرزوی شنیدن داشته باشد. اگر فطرت ما ، راهی برای اثبات یا نفی این موضوع نداشت هرگز این فکر و اندیشه را به خود راه نمی داد پس : این بحث برای ما صحیح وروا است.

و هم چنین فایده: هرکار اجمالاً اثری است که با انجام یافتن آن پیدا می شود و اثر این بحث راانکار نمی توان کرد. پس : این بحث بی فایده نیست. پس از این بیان نوبت به سؤال دیگری می رسد و آن اینکه : «چرا مادیون از این بحث سر، پیچی می کنند؟» باید متذکر شد که : بسیار می شود که انسان به واسطه‌افراط در حکم یکی از غرائز خود، سر سپرده همان غریزه شده و از انجام غرائز دیگر سرباز می زند مانند عاشقی که زمام هستی خود را بدست عشق داده و از همه شئون زندگی و مزایای حیات بازمانده ودر پاسخ هر اعتراضی که می شود پوزش و عذر تازه ای می دهد و در مقابل هر پندی که می شنود ترانه عاشقانه ای سر می دهد.

حریفان مادی نیز از اینگونه سخنان ساخته و پرداخته بسیار دارند:

– می گویند، مابا این همه خطا و لغزش که در افکار خود داریم چگونه می توانین با چنین وسیله ای به نتیجه رسید؟ جز اینکه چون پای کنجکاوی علمی به حس و تجربه بند است می توان نسبت به نتایج آنها اعتماد و اطمینان بدست آورد. ولی ماوراء طبیعت دارای این صفت نیست. و از قلمرو حس وتجربه کنار است ، پس باید گفت راهی به ما وراد طبیعت نداریم .

– می گویند: از قانون علیت و معلولیت که درخداشناسی استعمال می شود جز تداعی معانی نمی توان پذیرفت، و تداعی معانی درجائی به درد می خورد که حس کار کند.

– می گویند: احکام و قضاوت های ما در حقیقت یک رشته فرضیه هایی است که برای توضیح و توجیه مجهولات در حوادث مادی فرض می کنیم. انسان اولیه که علل مادی بسیاری از حوادث رانمی دانست حس علت طلبی خود را با فرض یک یا چند علت مجهول و بیرون از طبیعت خدایان ارضاء و اقناع می کرد ولی امروزه که به علل و اسباب بیشتر حوادث پی برده و به توانائی خود در کشف بقیه علل امیدوار است از این فرضیه کهنه( وجود خدا) دیگر بی نیاز است. چنانکه هر چه علوم پیش رفته و پرده از روی اسرار ماده بالاتر زده انسان در مبارزه حیاتی خود به ماده چیره تر می گردد و عقیده به ماوراء طبیعت و خاصه خدا و معاد سست تر می شود. اساساً به فکر خدا افتادن معلول انحطاط اجتماعی و اقتصادی یک ملت است. فکر مذهبی است که عده ای را به نام زاهد و راهب در غارها ، وعده دیگر رادرخاکستر محرومیت، وعده دیگر را درسر خوان نعمت و محصول زحمت دیگران می نشاند.

– می گویند: در هیچ گوشه ای از میدان آزمایشهای علمی که عرصه هستی وزندگی انسان می باشد اثری و نشانی از ماوراء طبیعت نیست. هر پدیده و حادثه ای که انسان سابقاً بواسطه بی خبری از علت طبیعی ، او را به ماوراد طبیعت (خدا) نسبت می داد امروز علم ، علت او را یافته است، پس خدائی در کار نیست.

– می گویند: این بحث به جائی نمی رسد، زیرا اگر بنا شود خدا را با این دلیل اثبات کنیم که علت سایر اشیاء است از برای خدا نیز باید علت جست. زیرا هر موجودی خواه ناخواه باید علتی داشته باشد.

– می گویند: اگر خدائی در کار بود این همه پدیده های بی فایده و از کار افتاده که در نتیجه تحول و تکامل ماده پیدا می شود موجود نمی شد.

از جمله آثار و علائمی که درخلقت موجودات مشاهده می شود ودلیل بردخالت نوعی قصد و عمد و تدبیر است «راه یابی» اشیاء است. هر موجودی علاوه برارگانیزم و سازمان منظم داخلی ، از یک نیروی مرموز برخوردار است که به موجب آن نیرو راه خودرا به سوی آینده می شناسد، به عبارت دیگر اشیاء و موجودات در عین اینکه به حست ساختمان مادی و جسمانی ، کورونا بینا می باشند یک نوع بینش مرموزی آنها را رهبری می کند، این بینش مرموز را درماوراء ساختمان جسمانی اشیاء باید جستجو کرد. اما اینکه ماهیت این بینش مرموز چیست و چگونه می تواند باشد؟ آیا در درون اشیاء نهفته است و یا صد در صد بیرونی است؟ ویا از قبیل کشش یک نیروی قویتر است موجودات را به سوی کمال؟ به اصطلاح فلاسفه از قبیل تحریک و تأثیر معشوق است در عاشق؟ بحث دامنه داری است . و به هر حال دلیل و مؤید وجود قدرت مدبری است که برموجودات سیطره دارد و آنها را تدبیر می نماید. این دلیل غیر از دلیل نظم است، دلیل نظم مربوط است به تشکیلات و سازمان مادی و جسمانی و به عبارت دیگر: ارگانیزم اشیاء یک دستگاه صنعتی از قبیل اتومبیل یا ساعت یا کارخانه پارچه بافی دارای سازمان است، دارای اجزاء و اعضاء تشکل است، هرجزء از اجزاء‌آن شهادت می دهد که برای کاری ساخته شده وقصد و عمدی در ساختمان آن بکار رفته است، اما اتومبیل یا ساعت یا کارخانهپارچه بافی و هر واحد صنعتی دیگر از نیروی خاص «راه یابی» بهره مند نیست، یک رابطه مرموز میان او و هدف دستگاه وجود ندارد که به طور خودکار اورا در جهت هدف خود هدایت کند، برخلاف واحدهای طبیعی که چنین است.

  راهنمای خرید:
  • لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.