فایل ورد کامل مقاله پژوهشی درباره مفهوم ذهن مادی و تحلیل رویکردهای فلسفی و علمی مرتبط با آن


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
فایل ورد و پاورپوینت
20870
3 بازدید
۹۹,۰۰۰ تومان
خرید

توجه : به همراه فایل word این محصول فایل پاورپوینت (PowerPoint) و اسلاید های آن به صورت هدیه ارائه خواهد شد

 فایل ورد کامل مقاله پژوهشی درباره مفهوم ذهن مادی و تحلیل رویکردهای فلسفی و علمی مرتبط با آن دارای ۲۰ صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد فایل ورد کامل مقاله پژوهشی درباره مفهوم ذهن مادی و تحلیل رویکردهای فلسفی و علمی مرتبط با آن  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی فایل ورد کامل مقاله پژوهشی درباره مفهوم ذهن مادی و تحلیل رویکردهای فلسفی و علمی مرتبط با آن،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن فایل ورد کامل مقاله پژوهشی درباره مفهوم ذهن مادی و تحلیل رویکردهای فلسفی و علمی مرتبط با آن :

مقدمه

من و شما یک سر، دو دست و دو پـا داریـم و اینهـا اجزای چیـزی هسـتند کـه بـدن مـن و شـما نامیـده می شوند. ما احکام زیادی صادر میکنیم که در مـورد این بدن است. ما می گوییم من یـک متـر و هشـتاد و سه سانتیمتر هستم. من هشتاد کیلو وزن دارم. من دو دست دارم. من دوپا دارم. من در اینجا نمیگنجم.

آیا بدن همان من است؟ آیا من چیزی جز بـدنم نیستم؟ ازسوی دیگر، ما در جمـلات خـود اصـطلاح بدن من و بدن شما را به کار مـی بـریم و حتـی مـی-گوییم من بدن دارم. حال اگر مـن همـان بـدن باشـم دیگر بدن من چه مفهومی دارد؟ یا نباید بگـویم مـن
بدن دارم بلکه باید بگویم من بدن هستم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*عضو هیئت علمی دانشگاه پیامنور، گروه فلسفه و کلام اسلامی

آدرس الکترونیک: a_sadeghi@pnu.ac.ir

__ پیکنور، سال هشتم، شماره سوم

علاوه بر ایـن احکـام، مـا مـی گـوییم مـن فکـر می کنم. من تعجب می کـنم. مـن بـاور مـی کـنم. مـن ادراک مـیکـنم. مـن دوسـت دارم. کسـی در عـرف نمی گوید بدن من فکر، تعجب، ادراک میکنـد و یـا بدن من دوست دارد. بنـابراین، براسـاس گفتگوهـا و چنین احکامی من، بدن نیست و من تنها بدن نیستم.

ورای این بدن چیست که ایـن اعمـال را انجـام میدهد و من یا حقیقت من را میسازد؟ سؤالی است که در تاریخ تفکر بشری سـابقه دیرینـه دارد. نفـس، روح، ذهن، مغز و غیره پاسخی اسـت کـه در تـاریخ علم و فلسفه به این سؤال داده شده است.

آنچه مسلم است ورای این ظاهر بـدن مـادی و همراه او فرایندی وجود دارد که انکارناپـذیر اسـت و هـیچ مکتبـی، علمـی یـا فلسـفهای در طـول تـاریخ نتوانسته است آن را انکار کند. حتی مادهگرایان قـدیم و جدید هم آن را نفی نمی کنند؛ بلکه بر تبیین مـادی آن میکوشند؛ زیرا تجربـه هـم کـه روش معمـول و مورد پذیرش همه دانشمندان و متفکران عـالم اسـت این فرایند را تأیید می کند. وقتی ما غذایی میخـوریم یا منظره ای میبینیم و یا صدایی می شنویم چـه اتفـاق می افتد؟ امواج صدا وجود دارد کـه باعـث مـیشـود ذرات هوا، پی درپی، به پرده گوش ما که پرده نازکی است برسد. پرده گوش به سـه اسـتخوان کوچـک و آنها به غشایی و آن به لولـه حلزونـی شـکل مربـوط هسـتند کـه در گـوش درونـی جـای دارد و، نهایتــاً، سلولهای عصبی مربوطـه و سـلولهـای مغـز قـرار گرفته که در جریان مثلاً شنیدن انفجاری همگی فعال هستند.

شما در آلاچیق ویلایی ییلاقی که در دامنـه تپـه کوهستانی قرار گرفته نشسته اید و چای می نوشید. در مقابل شما زمینی سرسبز پوشیده از گیاهان و چمن و علفهای سبز قرار دارد که در انتهای آن درختهای

افرا و نارون در کنار درختانی از سیب کوهی در نسیم ملایم باد میرقصند و در پای آنهـا جـوی آبـی روان است. نور ملایـم خورشـید آنهـا را کـه مجموعـه ای واقعی به عنوان جزیی از این عالم هسـتی را تشـکیل می دهند در چشمان شما منعکس میکند. قرنیه چشم شما برای دیدن دورترین نقطه تا حـد ممکـن بـزرگ شده و با ولع هر چه بیشتر به بلعیدن شعاعهای نوری که از این منظره به سوی او می آینـد مشـغول اسـت. پرده های عنبیه، شبکیه، سـلولهـای عصـب بینـایی و سلولهای خاصی از مغز شـما، بـه طـور فعـال، او را یاری میکنند.

در یک شب پاییزی در اتاق منزل که در کنار آن شومینه ای با حرارت و نور ملایـم در حـال سـوختن است و هوای اتاق را بـه نحـو مطبـوع و مطلـوبی در آورده و باعث احساس راحتی شما گردیده است، در کنار سفره شام نشسته اید. در سفره، غذای مورد علاقه شما قرار دارد. دیس برنج از نوع مرغوب ایرانی که با روغـن حیـوانی پختـه شـده و بـر روی آن زعفـران خوشرنگ و خوشبوی خراسانی آن را مـزین کـرده اسـت، در وسـط سـفره اسـت. در کنـار آنهـا ظـرف فسنجان قرار دارد کـه از مغـز گـردوی اعـلا و مـواد دیگر با خوشرنگی و خوشرویی خود نمایی می کند. در پختن این غذا و چیدن آن در سفره دستان هنرمند همسر، مادر و یا خواهر شما به عنوان آشـپز آنچنـان هنرنمایی کردهاست که غـذای مـورد علاقـه شـما را مطلوب تر و مطبوع تر ساخته است و شما بدون تلـف کردن یک لحظه، بـا اشـتهای بسـیار، بـه خـوردن آن مشغول میشوید.

حال، با دیدی دیگر، اجزای تشکیلدهنـده مـاده منفجره، امواج هوا، پرده گوش، اسـتخوانهـا، غشـاء، لوله حلزونی، سلولهای عصب شنوایی و سلولهـای مغز، همچنین اجزای تشـکیلدهنـده زمـین، گیاهـان،

درختان، آب، هوا، نور، مردمک، عنبیه، شبکیه، عصب بینایی، عصب مغز و مواد تشکیلدهنـده غـذا، دهـان، دندان، بزاق، سلولهای عصب چشـایی، سـلولهـای مغز همه و همـه از اتـمهـا و اجـزای مـادی تشـکیل شده اند و همگی در حـال تغییـر و تحـول و فعالیـت برای پدید آمـدن پدیـده ای از ایـن عـالم هسـتند بـه طوری که محکوم ایـن اصـل علـم تجربـی امـروزی هسـتند کـه هـر تغییـری در جهـان مـادی براسـاس تغییرات مادی مقدم بر آنها قابل تبیین و توجیه است. یعنی هر کدام تـابع تغییـرات مـادی قبـل و موجـب تحولات مادی بعـد از خـود هسـتندامـا. حقیقتـاً در فرآیند شنیدن صدای انفجـار یـا دیـدن آن منظـره یـا خوردن آن غذا تنها این تغییرات واقعی رخ می دهـد؟ مسلماً خیر، هیچ انسانی در صورت سـلامت انسـانی

در این جهان وجود ندارد که علاوه بـر آن تغییـرات، دچار نگرانـی حاصـله از انفجـار، احسـاس لـذت از دیدن آن منظـره و خـوردن آن غـذا نشـود. احسـاس نگرانی، احساس لذت، احساس درد، احساس خشـم در کنار تغییرات مادی موجود در بـدن انسـان امـری بدیهی است. به طوری که این امر مسلم و قطعی می-نماید که مـا در جهـان بـا دو رشـته امـور و دو نـوع کیفیت طبیعـی و غیـر طبیعـی روبـرو هسـتیم. امـور طبیعی شامل حرکتهای خاص ملکولی بوده و امـور غیر طبیعی حالتهایی از آگاهی هستند. ( Hosspres:

(۱۷۳

بنابراین، با توجه به اینکه منی هسـت و بـدنی و بدن ما و اجزای آن از ذرات مادی تشکیل شـده؛ امـا در کنار آن حـالاتی اسـت کـه بـا بـدن و اجـزای آن متفاوت است، به این امر مسلم می رسیم که ما انسان-ها و، به نظر عده ای، حتی حیوانات، علاوه بـر بـدن، شامل پدیده هایی می شویم که مجـزا از بـدن اسـت و امروز آنها را حالتها گویند. بخشی از فلسفه کـه بـه

ذهن مادی__ …

این امر اختصاص دارد به فلسفه ذهن۱ معروف اسـت و موضوع آن حالتهای ذهن۲ می باشـد. مـا در ایـن مقاله درصدد تبیین مهمترین بخش از فلسفه ذهن در جهان امروزی، یعنی ذهن مادی۳، هسـتیم کـه شـامل نظریات متعددی می شود. از این نظریات سـه نظریـه که اصلی ترین دیدگاه در این مورد است، یعنی نظریه مکتب رفتارگرایی۴، مکتب یکی بودن ذهن و مغـز۵ و مکتب کار کردگرایی۶ را نقد و بررسی خـواهیم کـرد. پیش از آن لازم است به مطلبی اشاره کنیم و آن سـیر تاریخی فلسفه ذهن در غرب است. با ایـن یـادآوری که تبیین این سیر و مباحـث جدیـد فلسـفه ذهـن در فرهنگ فلسفی و علمی مسلمین، با توجه به دیـدگاه-های متفکران بزرگ اسلامی از گذشته تا حال، امـری است که جای آن خـالی بـوده و پـرداختن بـه آن در تحقیقاتی مجزا ضروری است.

سیر فلسفه ذهن در غرب تا زمان دکارت

امروزه فلسفه ذهـن، بـه نـام رشـته ای تخصصـی، در غرب بسیار مورد توجه بوده و آثار و کتب زیـادی در این زمینه نوشـته شـده و مـی شـود. وقتـی سـخن از پیدایش آن میشود، با جملات بسیار متفاوتی روبـرو می شویم. گاهی به استدلالهای افلاطون درباب اثبات بعد معنوی انسانی اشاره میشود و گـاه بـه نخسـتین کتابی که در زمینه نفس به قلم ارسطو نگاشته شـده و حتـی، بعضـی مواقـع، بـه نظریـات فلاسـفه قبـل از افلاطون استناد میشود. از سوی دیگر، بسیاری آن را به قرون اخیر نسبت میدهند و حتی عمر آن را بیشـتر از
یک قــرن نمیداننــد. از ســـوی دیگر، بعضی پیدایش

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱ the philosophy of mind 2. mental states 3. material mind 4.behaviorism

۵the mind-brain identity 6. functionalism

__ پیکنور، سال هشتم، شماره سوم

آن را در اثــر نظریــات دکــارت مــیداننــد. Gilbert)، .(۲۰۰۳:۱ اما با توضیحاتی که ارائه خواهد شد مشخص میشود که همه این نظریات میتواند صحیح باشد.
از سویی، در فلسفه ذهن از ابعاد وجودی انسـان کـه غیر از بدن اوست و ماهیت مادی یا غیر مادی آن بحـث میکنند و نظریات مختلف مطرح در این زمینـه را مـورد نقد و بررسی قرار مـیدهنـد. از آنجـا کـه ایـن مباحـث سابقه ای دیرینه دارد پیـدایش فلسـفه ذهـن را بـه زمـان افلاطون و حتی قبل از او نسبت میدهند و از این حیـث درست است. (نک: ادامه مقاله) از سوی دیگر، مسئله مهـم فلسفه ذهن به ثنویت ذهن و بدن میپردازد که طـرح آن در غرب منسوب به دکارت است. (نک: ادامه مقالـه) پـس، از این حیث هم می توان آغاز فلسفه ذهن را بـا دکـارت دانست. از سوی دیگر، فلسفه ذهن بخشی از فلسفه علم اسـت. .(ibid: 2) بـه عبـارت دیگـر، فلسـفه ذهـن از رشتههای فلسفی مضاف میباشد که عمـری کوتـاه دارد. حتی نسبت به سایر فلسفههای مضاف مانند فلسفه تعلیم و تربیت و یا فلسفه ریاضـی و تـاریخ جـوانتـر اسـت.

معمولاً آغاز پیدایش فلسـفه علـم را قـرن نـوزدهم و یـا اواخر قرن هجدهم مـی داننـد. (جـانلازی، ۱ :۱۳۶۲؛ دامپـی یر،(۳۴۰ :۱۳۷۱؛ افزون بر آن، مسلم و قطعی این است کـه عنوان فلسـفه ذهـن عنـوان بسـیار جدیـدی اسـت. امـا همانطور که میدانیم، هیچ بخشی از علـم را نمـیتـوان کاملاً نوظهور دانست و آن را بیریشه و ابتر تلقـی کـرد. آثار هر رشتهای از دانشها، هر چنـد جدیـد، را بایـد در گذشته تاریخ آن جستجو کرد. بنـابراین، هرچنـد فلسـفه

ذهن نام نوینی برای دانش نـوینی اسـت کـه امـروزه در جهان معرفت معمول است، باید گفت که همچون دیگر شاخه های معرفت بشری، جوانه ها و نطفه های نخسـتین آن به شکلهای نارس و به نـامهـای مختلـف دیگـر در فرهنگ های باستانی وجود داشته و به مرور بـارور شـده است. از مباحث اصلی فلسفه ذهن بحث ثنویت وجودی

انسان است. اینکه آیا انسان، علاوه بر بدن و اعضـای آن، متشکل از چیزی میشود یا خیر از مسائل بنیـانی فلسـفه ذهن است. اثر و نشانه بسیار قوی و سابقهدار این مسـئله را در بحث علمی ماده گرایان و مخـالفین آنهـا در طـول تاریخی شاید به بلندای فرهنگ بشری ملاحظه میکنـیم، هر چندعدب موازی بعد جسمانی را گاهی نفس و گاهی روح مینامیدند. از سوی دیگرمعمولاً، آغاز تفکر و علم، در غرب معادل آغاز تمدن یونانیان شمرده مـی شـود. به عبارت دیگر، یونانیان را باید نخسـتین متفکـران و دانشــمندان بلامنــازع و بــی رقیــب اروپــا دانســت. (کاپلستون،(۲۸ :۱۳۶۲؛ بنـابراین، بایـد پیـدایش مسـائل فلسفه ذهن در غرب را به یونانیان نسبت داد. یونانیان قدیم گمان می بردند که همه چیز دارای نفس یا روح (پسوخه)۷ است. آنچه را که اصل حیات در جانداران است به صورتی سایه ای مصور مـی سـاختند و یـا در قالب اشباح درمیآوردند و تصـویر نفـس را معمـولاً مشابه با بدنی که جایگاه اوسـت مـی شـمردند؛ منتهـا طـراوت و لطافـت آن را بیشـتر مـیدانسـتند و آن را سبک تر و رنگپریده و بخارگونـه تلقـی مـی کردنـد. خروج روح را از بدن مانند به دررفتن واپسـین دم از دهان در لحظه مرگ می پنداشتند و این معنا را گـاهی به صورت پروانه یا مگس یا حشره بالدار دیگری کـه در حـال بیـرون آمـدن از دهـان مـرده بـود ترسـیم

میکردند. (ارسطو، :۱۳۶۶ ب)

از ســوی دیگــر، آنهــا نفــس و روح را مــادی می دانستهاند. امیروس در اشعار خود نفس را از جنس ماده دانسته و بر آن رفته است که چون آدمـی بمیـرد جان او از راه دهان به بیرون می رود یا از خونی که از زخمی جاری میشود به در میآید. (همان: ه)

بــــه نظر بسیاری، از زمان طالس، یعنی از آغاز

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۷ he, psukhe

ذهن مادی__ …

فلسفه ایونی به بعد، تحول عظیمی در مسائل فلسـفی دانست تا اینکه این سیر تاریخی به افلاطون می رسد.
پدید آمد و اهمیت ایـن نظـر بـه گونـه ای اسـت کـه او اولین کسی است که به تجرد کامل نفس قائل شـد
ارسطو نیز طالس را آغاز گر فلسـفه معرفـی مـی کنـد. و آن را از هر جهت غیر جسمانی دانست. از نظـر او،
(ارسطو، (۱۲ :۱۳۷۷ به همین ترتیب، به مسئله نفس هم نفس بسیط و غیر منقسم است و نمی تواند مرکـب و
با دید دیگر نگریسـته شـد. طـالس و فلاسـفه ایـونی ممتد باشد. نفـس حـاکمبـر بـدن و مـدبر حرکـات
دیگر به وجود یک امر واقعی مشهود که بتـوان آن را اوست. (همان: کز) از نظر افلاطـون، نسـبت نفـس بـه
به عنوان مبدأ ثابت برای احوال متغیـر دانسـت قائـل بدن مثل نسبت کشتیبان به کشتی است. او به خلود و
بودنــد. (ارســطو، :۱۳۶۶ ط) ایــن دیــدگاه از زمــان جاودانگی نفس قائل بوده و درباب جدایی آن از بدن
هراکلیتوس به اوج خود رسید که معتقـد بـود وجـود گفته است که رشته های زنـدگی سسـت مـی شـود و
عقل در آدمی ناشـی از ایـن اسـت کـه مـا از طریـق روان آدمـی کـه بـه حکـم طبیعـت آزاد شـده اسـت
تنفس، عقل الهی را به درون خود می کشیم بنـابراین، شادمانه به پرواز درمـی آیـد. آنچـه بـر خـلاف نظـام
بین نفس آدمی با نفـس عـالم ارتبـاط برقـرار اسـت. طبیعت باشد دردآگین است؛ ولیکن آنچـه بـه حکـم
(همان: یـا) پارمینیدس نفس را اصل حیات می شمرد و طبیعت فرا می رسد شیرین است. از این رو، مرگی که
اشرف قوه آن را قوه مدرکه مـیدانسـت. (همـان: یـج) به دنبال بیمار شدن یا زخم خوردن فرا رسـد سـخت
امپدکلس اصل نفس را عالمی فوق طبیعت می شـمرد است، ولیکن مرگی که با کهنسالی آدمی را در یابـد و
و قائل به تقدیر روحـانی بـرای آن بـود. (همـان: یـه) او را به غایت خود راهبر باشد آسانترین مرگهاست
دیوگنس که هوا را منشاء عالم میدانست معتقـد بـود و بیش از آنچه غم بیاورد شادی می بخشـد. (فلـوطین،
که نفس در موجودات زنده از هوایی گرمتر از هـوای ۱۳۶۶طیماو:وس، (d.c. 81
جو و سردتر از هـوای محـیط بـر خورشـید حاصـل ارســطو در بســیاری از اصـول علــمالــنفس بــا
می آید. (همـان: یـح) بنـابراین، مشـاهده مـی شـود کـه افلاطون موافق است؛ اما اختلافاتی نیز بـا او دارد. او
ایونیان با اعتقاد به اینکه نفس منشاء حرکت و حیات اولین کسی است کـه دربـاب نفـس کتـاب مسـتقلی
است به سوی جدا کـردن بعـدی از بـدن انسـان کـه نوشت و نفس را تعریف کرد و برای آن قوای مدرکه
همراه با آن انسان را شکل می دهد رفتند و هـر چنـد و محرکه یا عالمه و عامله بیان داشت. او در تعریـف
در بعضی از نظریات آنها آثاری از تلقـی غیـر مـادی خود از نفس، بر خلاف افلاطون، ارتباط نزدیکی بین
این بعد دیده می شود، نمی توان آنها را معتقد به نفس بدن و نفس قائل شد؛ به طوری که نفـس در نظـر او
غیر مادی دانست. سقراط همان طور که منشاء تحـول همان فعلیت بدن است. (ارسـطو، ۴۰۲ :۱۳۶۶ الـف، ب)
در فلسفه است در بحث از نفس و بعـد دوم انسـانی در حالی که افلاطون آن را یک جوهر کـاملاً مجـزا و
هم تغییر اساسی داد. او بر خلاف ایونیان که نفـس را متفاوت با جوهر بدن میدانست.
مبدأ حرکت و حیـات مـی دانسـتند از جنبـه عقـل و به طور خلاصه می توان سیر تاریخی نفس را در
اخلاقی به آن نگریست و تن را جایگاه روان دانسـت اروپا و غرب تا زمان افلاطون چنین خلاصه کرد کـه
و روان را بر تن حاکم شـمرد (همـان: کـد)؛ بنـابراین، در مرحله ابتدایی یونانیـان بـه عنـوان پیـروان عقیـده
حکومت و تدبیر بدن توسط نفس را بایـد از سـقراط جاندارانگاری، جاندار بودن و نفس داشتن را به همـه

  راهنمای خرید:
  • لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.